در ميان متفكران غربي بعضي سياست را معادل با «علم قدرت» ، «علم زير سلطه در آوردن»، «علم به اطاعت واداشتن افراد جامعه» دانسته اند. رُوبر،[1] سياست را فن و عمل حكومت بر جوامع انساني مي داند.[2] موريس دوورژه[3]، استاد علم سياست دانشگاه پاريس در كتاب «اصول علم سياست» پس از ذكر دو تعريف فوق و تحليل مختصر تفاوت بين آن دو، سياست را «علم قدرت» تعريف كرده است[4] و او هسته ي اصلي قلمرو سياست را قدرت مي داند.
در بين انديشمندان شرقي نيزدر تعريف سياست اتفاق نظر وجود ندارد، به عنوان نمونه: علامه دهخدا، سياست را به معاني زير آورده است: پاس داشتن ملك (غياث اللغات)، حكومت و رياست و داوري (ناظم الاطباء) مصلحت و تدبير (اسكندرنامه)، شكنجه و عذاب و عقوبت (ناظم الاطباء)، ضبط ساختن مردم از فسق به ترسانيدن و اجراي احكام به طور عدالت و …[5]ابن خلدون سياست را دسيسه اي براي جلوگيري از تجاوز ها و ظلم و فساد مي داند.[6] ميرزاي نائيني سياست را وسيله ي احقاق حق و جلوگيري از تجاوزها و ظلم و فساد مي بيند.[7] ابن عقيل مي گويد: سياست چيزي است (عملي است) كه با آن مردم به صلاح نزديك تر و از فساد دورتر مي شوند.[8]امتياز اين تعريف بر آن چه كه از سوي متفكران غربي ارائه شده، اين است كه در اغلب آن ها توجه به «رفع فساد» يا «احقاق حق» و يا «جلوگيري از ظلم» وجود دارد كه به تعبيري مي توان آن را غايت و هدف حكومت و سياست دانست، يعني تدبير مُدُن، كسب قدرت و حاكميت براي احقاق حقوق مردم و دفع ظلم و فساد است.
غزالي مي گويد: علمي كه زيست مسالمت آميز و سودمند را ـ چه در صحنه ي مادي و چه از نظر معنوي ـ مي آموزد سياست است[9].
امام خميني (ره) در باره ي سياست تعبيرات متفاوتي بكار برده است، گزيده ي آن ها اين است: «سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد و تمام مصالح جامعه را درنظر بگيرد و اين ها را هدايت كند به طرف آن چيزي كه صلاح شان است. صلاح ملت است، صلاح افراد است و اين مختص انبياء است ديگران اين سياست را نمي توانند اداره كنند، اين مختص به انبياء و اولياء است و به تبع آن ها علماي بيدار اسلام»[10].
در تعبير ديگري از سياست مي فرمايند: «مگر سياست چيست؟ روابط بين حاكم و ملت، روابط بين حاكم و ساير حكومت ها و جلوگيري از مفاسد كه هست، همه ي اينها سياست است.»[11]اين تعريف جامع تعريف منقول از عالمان شرقي است. حاكميت و هدف سياست را دربر دارد.
پس از بيان تعريف هاي فوق شايد بتوان گفت: تعريف خلاصه ي سياست چنين است:
سياست، عبارت است از هر نوع تدبير و تلاش و فعاليت در جهت اداره ي امور كشور به نحوي كه جامعه و افراد آن در مسير تحقق آمال، ارزش ها و خواسته هاي خويش قرار گيرند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ جعفري تبريزي، محمد تقي، حكمت اصول سياسي اسلام، (تهران)، بنياد نهج البلاغه، 1369.
2ـ عالم، عبدالرحمن، بنيادهاي علم سياست، تهران، نشر ني، 1373.
3ـ قاضي زاده، كاظم، انديشه هاي فقهي ـ سياسي امام خميني (ره)، بي تا، مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري. 1377.
4ـ مدني، جلال الدين، مباني و كليات علوم سياسي، تهران، مؤلف، 1372.
پي نوشت ها:
[1] ـ rober
[2] ـ فرهنگ روبر، تأليف 1962.
[3] ـ moris
[4] ـ دوورژه، موريس، اصول علم سياست، ترجمه ابوالفضل قاضي، تهران، انتشارات اميركبير، 1369ش، ص17ـ18.
[5] ـ علي اكبر، دهخدا، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، بي تا، ج 29، ص 741.
[6] ـ قاضي زاده، كاظم، انديشه هاي فقهي ـ سياسي امام خميني (ره)، مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، 1377ش، ص60.
[7] ـ همان.
[8] ـ باقر شريف القرشي، النظام السياسي في الاسلام، تهران، انتشارات الهام، 1366ش، ص 1.
[9] ـ ابوحامد غزالي، احياءالعلوم، قاهره، 1358ق، ج 1، ص 20.
[10] ـ ر.ك: عبدالحميد ابوالحمد، مباني سياست، تهران، نشر توس، چاپ هفتم، 1376ش، ج1، ص8.
[11] ـ موسوي خميني، سيد روح الله، صحيفه نور، مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1361ش، ج 1، ص 239. به گفته يكي ديگر از بزرگان، «مديريت و توجيه انسان ها با نظر به واقعيت هاي «انسان آنچنان كه هست» و «انسان آنچنان كه بايد» از ديدگاه هدف هاي عالي و معنوي، سياست ناميده مي شود.» ر.ك: جعفري، محمد تقي، حكمت اصول سياسي اسلام، تهران، بنياد نهج البلاغه، 1369ش، ص47.