سيرى در ديوان طاقديس (3)
سيرى در ديوان طاقديس (3)
9. در بيان حديث: «لولاك لما خلقت الافلاك» . (41)
هميشه كاروان وجود را كاروان سالارى طبق نظام احسن پروردگار متعال همراهى مىكند و كاروان سالار اوليه براى پيدايش هستى، وجود مبارك پيامبر عظيم الشان اسلام حضرت محمد صلى الله عليه و آله وسلم است كه خداوند حكيم به خاطر تجلى حضور او، جهان هستى را آفريد. از اين رو در حديث قدسى آمده است كه: «لولاك لما خلقت الافلاك» .
زين سبب فرمود خلاق جهان
با حبيب خود نبى انس و جان
گر نبودى ذات پاكتخاك را
مىنكردم خلق و نى افلاك را (42)
10. حديث: «تفكر ساعة خير من عبادة سنة» و در حديث ديگر «سبعين سنة» . (43)
انديشيدن، مقدمه تصميم، و تصميم مقدمه عمل است. بر اين اساس مقام تفكر برتر از مقام عمل است و گاهى يك لحظه انديشيدن، سعادت ابدى را رقم مىزند. چنين تفكرى از هزار سال عبادت بهتر است.
طاعتبىفكر و بى ياد حضور
مرده باشد جاى آن گور است گور
حرف بىمعنى درختبىثمر
ابر بىباران و بحر بىگهر
طاعتبىفكر مىدان اى جناب
آن سخنهايى كه گويد مرد خواب
نى از آنها مهر مىخيزد نه كين
نى به دنيا نفع مىبخشد نه دين (44)
11. حديث: «لا جبر و لا تفويض بل امر بين امرين» . (45)
آفرينش جهان، از جمله انسان، يك مسئله ويژه است. در باب آفرينش ما و نيز مجموعه هستى، پروردگار متعال، از كسى نظرخواهى نكرده است. بنابراين كسى يا پديدهاى طبق خواست و اراده خود آفريده نشده است.
آن چه مهمتر مىنمايد آن است كه آيا اعمال و كارهاى آدميان نيز همانند اصل خلقت آنان، بدون خواست و اراده آنان تحقق مىيابد يا خير؟ در پاسخ اين سؤال بايد گفت كه ديدگاههاى مختلفى در اين باره وجود دارد. يك عده در شمار جبريون و بعضى در شمار اختياريوناند تا آن جا كه در يك رباعى منتسب به خيام آمده است:
من مى خورم و هر كه چو من، اهل بود
مى خوردن من به نزد او سهل بود
مى خوردن من، حق ز ازل مىدانست
گر مى نخورم، علم خدا، جهل بود
خواجه نصير الدين طوسى به رباعى فوق پاسخ داده است:
تو مى خورى و هر كه چو تو، اهل بود
مى خوردن تو به پيش او سهل بود
علم ازلى، علت عصيان كردى
پيش عقلا به غايت جهل بود
حقيقت مسئله همان است كه حديث فوق در صدد تبيين آن است. زيرا آدميان داراى دو گونه عملاند. اعمالى كه براساس اراده، اختيار و تصميم و انتخاب آنان انجام مىگيرد و اعمالى كه به دور از اراده و خواست آنان صورت مىپذيرد; اولى را اعمال اختيارى و دومى را اعمال جبرى گويند. بنابراين اگر در زندگى خود دقت كنيم، هر دو نوع از اعمال، حضور دارند. نه همه اعمال به طور اجبارى صورت مىگيرند و نه همه آنها به طور اختيارى. در نتيجه، اين مسئله از مقوله «امر بين امرين» است.
مقدمات بسيارى از كارهاى اختيارى ما جبرى هستند، ولى افعال و اعمال مبتنى بر آنها طبق خواست و اراده و انتخاب ما به انجام مىرسند. اين گونه اعمال را با توجه به مقدمات آنها مىتوان به مهيا كننده مقدمات نسبت داد، و با توجه به اختيار و اراده فاعل آن اعمال مىتوان به فاعل آنها نسبت داد. اين گونه اعمال نسبتبه فاعل، اعمال ارادىاند.
هست امر بين امرين اى پسر
نشنو از من بلكه بشنو از خبر
همچنين دان اقتدار و اختيار
بر دهان جبريان پنبه فشار
اختيارش آن چه مىدانى بود
يعنى از اوصاف امكانى بود
وصف امكانى تو دانى چيست آن؟
نفى ضد است آن حقيقت نيست آن
قدرت و علم و حيات و اختيار
جمله را مثل وجود او شمار
جمله امر بين امرين است و بس
نسبتش با وصف عنقا و مگس (46)
12. حديث: «لولا ان الشياطين يحومون حول قلوب بنىآدم نظروا الى ملكوت السموات و الارض» . (47)
چشمان روح و ديدگان باطن آدمى، توانايى ديدن ملكوت عالم را دارد. اگر موانع در كار نباشد، آدمى از حقايق هستى آگاهى پيدا مىكند. اين موانع بىشمارند و مهمترين آنها ابليس است.
گفت آن سالار اقليم شهود
بر روانش باد صد عالم درود
گرد دلهاى بنى آدم اگر
حزب شيطان را نبودى كر و فر
ديدهشان ديدى ملائك را عيان
سير كردندى زمين و آسمان
آسمان و خاك ديدندى اسير
پيش تقدير خداوند قدير
جمله را تسبيح و تقديس خدا
فهمد او گرچه نمىفهميم ما (48)
13. بيان حديث: «اكثر اهل الجنة البلهاء» . (49)
بلها را برخى از اهل قلم، ابلهان ترجمه كردهاند و نوشتهاند كه: آدم به دور از عقل (كمعقل و محروم از عقل) در بهشت فراوانند. و بعضى ديگر گفتهاند: منظور از بلها كسانى هستند كه در برابر نداى عقل، به فرمان آسمان بيشتر گردن مىنهند و اين گونه افراد در بهشتبيشتر از اشخاص ديگرند. ولى علامه نراقى، ابلهان را زيركان اين عالم مىداند. كسانى كه دنيا را شناختهاند و از مكر آن باخبرند. از اين رو شيفته آن نمىشوند و فريب آن را نمىخورند.
خيز، بگريز از جهان عقل و هوش
بر نواى ابلهى انداز گوش
اكثرا اهل بهشتند ابلهان
ابلهان اين جا و آن جا از شهان
ابلهان در كار و بار اين جهان
زيرك و دانا بهر راز نهان
عقل ما را سوى بىعقلى كشيد
اينچنين عقلى در اين عالم كه ديد
اى رفيقان من كنون ابله شدم
از ره و رسم شما مكره شدم
بعد از اين دست من و دامان عشق
جان اين افسرده جان و جان عشق (50)
14. اشاره به فرازى از دعاى كميل: « فهبنى يا الهى و سيدى و مولاى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك » . (51)
سيد بن طاووس در اقبال الاعمال در باب نيمه شعبان مىنويسد:
اين دعا در نيمه شعبان و شبهاى جمعه خوانده مىشود. او مىنويسد: در نيمه شعبان، كميل، امام اميرالمؤمنين عليه السلام را در حال سجده مشغول قرائت اين دعا يافت. از آن حضرت تقاضا كرد تا آن را برايش املا كند. امام فرمود: اين دعاى خضر پيامبر است و سپس به كميل فرمود: بنويس (همه دعا را او نوشت) .
در يكى از فرازهاى اين دعا آمده است: … اى خداى من! گيرم كه بر عذاب تو صبر كنم بر فراق تو چه كنم؟
در عذابت گيرم آوردم شكيب
چون بسازم با فراقت اى حبيب
آتش تو گلشن ريحان من
دوزخ تو جنت رضوان من
چون تو تيغم مىزنى شهپر بود
تيغ تو بر تاركم افسر بود (52)
15. در بيان حديث: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» . (53)
صاحبنظران روح را از مقوله ماده نمىدانند. چون يك مرده موجودى است كه از يك حيث، شباهتبه ذات حق دارد گرچه تفاوت ره بسيار است و خالق را با مخلوق نمىتوان مقايسه كرد، ولى از حيث غيرمادى بودن شباهتى در ميان است. اگر ويژگىهاى مجرد [غيرمادى بودن] را ارزيابى كنيم، راه براى عقل و انديشه در جهتشناختخدا باز مىشود و مساله خداشناسى روح، در عين بىنشانى، داراى هستى غيرقابل انكار و صاحب تاثير است.
هر كسى كو عارف نفس خود است
عارف پروردگار سرمد است
مىشناسد هستبىجا و مكان
هم نشان يابد ز بود بىنشان (54)
16. در بيان حديث: «كل ما ميزتموه باوهامكم فهو مخلوق مثلكم و مردود اليكم» . (55)
ذات خدا را از راه توجه به آثار وجود آن مىتوان شناخت. آثار حكمت، هوش، حيات، هدفدارى و غايتمندى در ابعاد مختلف طبيعت موج مىزند و ما از اين راه كشف مىكنيم كه خالق آن داراى صفات و ويژگىهاى برتر است و در باب شناخت ذات خدا، هرگز نبايد با عقل ناقص خود به اين ميدان عظيم تاخت.
عنقا شكار كس نشود، دام، بازگير
كانجا هنوز باد به دست است دام را
اى مگس، عرصه سيمرغ، نه جولانگه توست
عرض خود مىبرى و زحمت ما مىدارى
بر اين اساس در احاديث آمده است: «لاتفكروا فى ذات الله بل تفكروا فى صنعه; در چگونگى ذات خدا، عقل و فكر خود را خسته نكنيد كه جز تحير، سرگردانى و سرانجام شك و عقبگرد اعتقادى نتيجه ندارد، بلكه در آفريدههاى آن دقت كنيد تا بر يقين شما افزوده شود» . اين مسئله به دليل آن است كه درك ذات خدا فراتر از ابزار دركى است كه در اختيار ما هستند. اگر تصويرى از خدا در ذهن خود فراهم سازيم و بپنداريم كه اين تصوير مىتواند از ذات خدا حكايت كند، سخت در اشتباهيم، زيرا آن تصوير، جز مخلوق ذهنى ما نيست و هرگز حكايت از وجود يكتا و لايتناهى الهى ندارد.
علم تو جانا به جز تصوير نيست
خود ببين تصوير جز تاثير چيست
خود خيالت مىتراشد صورتى
سازد آن را بهر فهمت آلتى
آنچه در ذهن تو آيد اى فتى
هست مخلوقى چو تو بىدست و پا (56)
پي نوشت ها :
41) بحارالانوار، ج 15، ص 28 و ج 16، ص 406 و ج 57، ص 199.
42) ديوان طاقديس، ص 94.
43) بحارالانوار، ج 69، ص 293 و ج 71، ص 327 و ج 89، ص 129.
44) ديوان طاقديس، ص 398.
45) بحارالانوار، ج 4، ص 197 و ج 5، صص 12 و 22 و ج 71، ص 127 و ج 78، ص 354.
46) ديوان طاقديس، ص 349.
47) بحارالانوار، ج 59، ص 163 و ج 63، ص 332 و ج 70، ص 59 و 161.
48) ديوان طاقديس، ص 303.
49) بحارالانوار، ج 5، ص 121 و ج 70، ص 9 و ج 97، صص 94 و 98.
50) ديوان طاقديس، ص 265.
51) بحارالانوار، ج 87، ص 304.
52) ديوان طاقديس، ص 215.
53) بحارالانوار، ج 2، ص 32 و ج 69، ص 293.
54) ديوان طاقديس، ص 143.
55) بحارالانوار، ج 69، ص 293.
56) ديوان طاقديس، همان.
منبع : www.naraqi.com
ادامه دارد ….
ae