خانه » همه » مذهبی » سيماي حضرت فاطمه (س) در آئينه ي ادب فارسي (1)

سيماي حضرت فاطمه (س) در آئينه ي ادب فارسي (1)

سيماي حضرت فاطمه (س) در آئينه ي ادب فارسي (1)

حضرت فاطمه ي زهرا (س)جلوه ي جلال خداوندي و آئينه ي تمام نماي خصال نبوي و سيره ي علوي بود .بزرگ آيه اي که آيات الهي و روايات نبوي بيانگر شأن و منزلت او و احاديث ائمه ي معصوم «ع»نشانگر مقام و مرتبت اوست .

a8a1a0da 5106 412b a53b e5e94f509780 - سيماي حضرت فاطمه (س) در آئينه ي ادب فارسي (1)

m401 - سيماي حضرت فاطمه (س) در آئينه ي ادب فارسي (1)
سيماي حضرت فاطمه (س) در آئينه ي ادب فارسي (1)

 

نويسنده:دکترمحمد باقر محسني *

 

چکيده :
حضرت فاطمه ي زهرا (س)جلوه ي جلال خداوندي و آئينه ي تمام نماي خصال نبوي و سيره ي علوي بود .بزرگ آيه اي که آيات الهي و روايات نبوي بيانگر شأن و منزلت او و احاديث ائمه ي معصوم «ع»نشانگر مقام و مرتبت اوست .
فاطمه «س»تنها يک شخص نيست ،بلکه شخصيتي جاويدان و حقيقتي سيال است که در بستر زمان جاري مي باشد و زلال فضيلت و کمالي است که بر جويبار انديشه و ذهن طالبان حقيقت و جويندگان فضيلت روان مي شود .
اين شخصيت پيامبرگون از ديرباز مورد توجه اديبان وسخنوران بوده و هر کدام در توان استعداد خود نه در خورشأن او بر آن ديوان پاک نبوي شرح ها نوشته و تعليقات پرداخته اند که در اين مختصر به نمونه هايي اشاره خواهيم کرد .
کلمات کليدي :
فاطمه ،زهرا ،ام ابيها ،شهادت ،حضرت رسول ،ائمه اطهار«ع»،آئينه ادب ،مزار
سيماي حضرت فاطمه «س»در آئينه فارسي
قال رسول الله (ص):ان فاطمة شجنة مني يوذيني ما آذاها و يسرق ما سرها .(1)
حضرت رسول (ص)فرمودند :همانا فاطمه شاخه اي از من است آنچه او را اذيت کند مرا اذيت مي کند و آنچه او را مسرور سازد مراد شادمان مي سازد .

گل بوته ي باغ مصطفي زهرا بود
آلاله ي داغ مرتضي زهرا بود

خورشيد بلند ،درشبستان وجود
سرچشمه ي رحمت خدا زهرا بود

ايزد منان را در پس پرده هاي مشيتش رازها و رمزهاي بي شماراست و در نهانخانه ي تقدير و تربيتش طرفه کاري هاي بي حد و حساب است ،گاهي با جلوه گري سحاب رحمتش گلستان زندگي را شاداب مي سازد و يک زماني با قدرت نمائي قهر و غضبش دريا را به جهنمي سوزان بدل مي نمايد و گاهي با وزش نسيم کرمش آتش سوزاني را باغ و بوستان خليلش مي کند .

گلستان کند آتشي بر خليل
گروهي بر آتش برد زآب نيل (2)

و آنگاه که درياي رحمتش به جوش و خروش مي آيد دوست و دشمن را غرق در ناز و نعمت مي کند تا جائيکه براي مردمي که جز فساد و تباهي و قتل و غارت هنري نمي شناختند ،پيامبري عظيم الشأن مبعوث مي نمايد و در ميان طوايفي که دختران معصوم را زنده به گور مي کردند خورشيد وجود ريحانه ي باغ نبوت را به درخشش وا مي دارد تا بوستان شخصيت رو به زوال زن را طراوتي ديگر بخشد .
آري حضرت فاطمه «س»جلوه ي جلال خداوندي و آئينه تمام نماي خصال نبوي و سيره ي علوي بود .يگانه بانوئي که ديده ي روزگار به علو کرامتش خلقي نديده بود و گوش به فضل و شرافتش مقامي نشنيده بود .
بزرگ آيه اي که آيات الهي و روايات نبوي بيانگرشأن و منزلت اوست و احاديث ائمه اطهار«عليهم السلام »نشانگر مقام و مرتبت او .
اين بانوي خاندان فضيلت پاسدار مرز آئين حوزه ي دين بود ،براي پدرش ،دختري مهربانترازمادر بود و در قبال شوهرش بانوئي نمونه ،و در تربيت فرزندانش يکه تاز ميدان عشق و مادري بود .
و در عين حال در متن حوادث کمر شکن و رويدادهاي ناگوار جامعه حضور فعال داشته و هرگز از مسئوليت و رسالت خويش غافل نبود .
فاطمه «س»تنها يک شخص نيست بلکه شخصيتي جاويدان و حقيقتي سيال است که در بستر زمان جاري مي باشد وزلال فضيلت و کمالي است که بر جويبار انديشه و ذهن طالبان حقيقت و جويندگان فضيلت روان مي شود و سرزمين هاي مستعد و شايسته را سيراب کرده و از آنها گل هاي معرفت و حکمت مي روياند .
او نهال بر آمده از بوستان نبوت و گل شکفته در گلزار امانت و ولايت است غنچه اي که با نسيم وحي شکوفا شده و در فروغ مهر ولايت باليده است .
اين شخصيت پيامبرگون از دير باز مد نظر اديبان و سخنوران بوده و هر کدام در توان استعداد خويش نه درشأن او بر آن ديوان پاک نبوي شرح ها نوشته و تعليقات پرداخته اند ،اما چنين خورشيد نورافشان معرفت را مي توان در قالب الفاظ و محدوده ي واژه ها گنجاند ؟
و بديهي است که انواع هنر ،از جمله هنر شعر در ترسيم چهره ها و بيان خصايص شخصيت ها سهمي بزرگ و تأثيري شگرف دارد و همين هنرمندان هستند که با خلاقيت خويش نام و اثر انساني را جاودانه ساخته و فضيلت و کمال او را به تفصيل بيان مي دارد ،هر چند که گاهي شخصيتي قابل تعريف و تصويرنيست ،چرا که از کثرت بلندي مراتب و والائي کمالات ،هنر نيز در برابر او از شرح و بيان عاجز مي ماند و عظمت بيش از حد او را بر نمي تابد .
با اين وجود عشق و ايمان ،و علاقه و اعتقاد دست از دامن پر عاطفه ي شاعران بر نمي دارد و آنها را ملزم مي سازد تا به همه ي ناتواني و عدم بضاعتشان ولي نعمتان خود را بستايند و پرتوي از فروغ تابان آنان را درمنظر کمال جويان و شخصيت شناسان قرار دهند که مهر و محبت حضرت زهراء ام ابيها يکي از آن دامن گيران شعراي حق نعمت شناس است که شعراي شيعه و ديگر شعراي آزاده را بر آن داشته است که هر کدام در حد وسع خويش به دخت گرامي حضرت ختمي مرتبت ابراز عشق و اظهار ارادت کرده و هر يک به زباني مدح و ثناي آن مجمع کمال گويند .
و ازآنجا که شعر و ادب آئينه ي افکار و اعتقادات ملت هاست باورها و علاقمندي هاي مسلمانان به ويژه شيعه اماميه در آثار شاعران متعهد به روشني انعکاس يافته و از شعر،منبري براي دفاع از اصول ديني و باورهاي اعتقادي ساخته اند و در اين راستا هرسراينده اي بر حسب نيار خويش سرنياز به استان قدسي پيامبر گرامي اسلام ،و مولاي متقيان و حضرت حوراي انسيه ساييده و مسائل مربوط به آن بزرگواران را از زواياي مختلف در سروده هاي خويش آورده اند که در اين مختصر جهت رعايت حال مجلس به شش موضوع تحت عناوين :
1-تولد حضرت فاطمه «س»
2-عظمت آن بزرگوار
3-لقب ام ابيها .
4-مهر و محبت فاطمه «س»
5-شهادت مظلومانه ي آن حضرت .
6-و مجهول بودن مزار شريف آن بانوي خاندان فضيلت .
از زبان شعراي متعدد خواهيم پرداخت تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد .
 

1-تولد حضرت فاطمه از ديدگاه چند شاعر :
 

يکي ازمسائلي که نظر اکثر شعراي فارسي زبان را به خود جلب کرده است ميلاد مسعود آن بانوي بزرگوارجهان است که هر شاعري با ياد کرد آن لحظات شادي آفرين سرود شادي سرداده و به پيامبر ختمي مرتبت ،و حضرت خديجه «س»تبريک گفته است ،از جمله صابر همداني در شعري چهل بيت تحت عنوان (قبله آدم )جهان مرده ي دل را با قدوم مبارک او زنده مي داند :

 

چه خرم مي وزد باد بهار از دامن صحرا
عبيرانگيز و نکهت بپزو عشرت خيز و بهجت زا

کنار جويباران رسته هر سو نوگلي از گل
سپيد و آب و زرد و بنفش و نيلي و حمرا

چرا از لاله و نرگس نمي پرسند اهل دل
که اندر دستشان آيا که داد اين ساغر مينا ؟

درآن گلشن چو ديگر بلبلان رطب اللسان گردم
به پاي گليني کز آن گل توحيد شد بويا

مصفا گلين باغ رسالت ،دوحه ي عفت
ضيا افزاي افلاک جلالت ،زهره ي زهرا

خديجه دخترپاک خويلد را جگر گوشه
که شد از يمن مولودش جهان مرده دل احياء

صفاي قلب احمد «ص»روشني بخش دل حيدر
شفيع روز محشر فاطمه ،صديقه کبري

زکيه ،مطمئنه ،راضيه ،مرضيه ،قدسيه
که حيدر گفت در وصفش ،بتول و نخبه و عذرا (3)
فواد کرماني گويد :
زين دخت نبي که طلعتش نور بهشت
آورد زمانه دختري حور سرشت

چون خط جمال او به ديباچه ي صنع
در نقطه ي حسن کلک قدرت ننوشت

سپيده کاشاني مي نويسد :
در شبي ظلماني و اندوه بار
لحظه ها مي آمد از ره سوگوار

سرزميني بود و شب فرمانروا
دردها بسيار اما بي دوا

غنچه اي چون لب به خنده مي گشود
دست خون ريز خزانش مي ربود

ناگهان آمد بهاران در حجاز
شد گلي بر شاخسار وحي باز

شد زمان گهواره ي ميلاد نور
صبح آمد زرفشان از راه دور

نوگل باغ نبوت باز شد
مهر با مه هم دل و هم راز شد

در رسيد از جان جانان اين نوا
سوي آن عاشق که بد رمز آشنا

کاي محمد (ص)کوثرت بخشيده ايم
مهر و مه در طالع او ديده ايم

کوثرت در قرن ها جاري شود
مظهر عشق و وفاداري شود

عرشبان با حمد و تهليل و سرور
گرد آن گل آمدند از راه دور

چشم صحرا اين عجب کي ديده بود ؟
در زمين عطرخدا پيچيده بود

نام او را مصطفي (ص)زهرا نهاد
آن مه از گردون فراتر پا نهاد (4)

شباب شوشتري نيز ميلاد مبارک آن بانو را به جهانيان تبريک گفته و از نسل پدر
بزرگوارش برتر مي داند و مي گويد :اگر مادر گيتي بتواند چنين دختراني به دنيا
بياورد اي کاش همه ي پسرها در صلب پدرانشان مي خشکيدند :

اي دل از تو ساز عشرت کن که شد فصل بهار
جان نمي کنجد به تن زاين مزده در ليل نهار

سرو را بنگر کز اين شادي نمي يابد شکيب
کبک را بنگر کز اين بهجت نمي گيرد قرار

بهر مولود بهين بانوي حورا منزلت
بهر ايجاد مهين خاتون ختمي اقتدار

زهره ي برج حيا زهراي ازهر فاطمه
دخت احمد ،جفت حيدر ،مظهر پروردگار

آنکه از ايجاد او اسرار دين شد مشستهر
آنکه از ديداراو مقصود حق شد آشکار

مادر گيتي گر اينان دختر آرد کاشکي
هر کجا نطفه ي پسر از صلب مي کرد فرار

کيست غير از او که بتواند به تقريب نسب
گه نمايد بر پدر ،گاهي به مادر افتخار

نسل او بر اصل احمد ،برتر آمد در حسب
صبر او با فقر حيدر ،همسر آمد در عيار

عيسي او را چون حواري بنده ي فرمان پذير
مريم او را چون جواري برده ي خدمتگزار

او سبب شد خلقت حوا و آدم را ،بلي
نخل و ني بايد که خرملا و شکر آيد ببار

طائي شميراني نيز آن بانوي خاندان عصمت را (مادر هستي )مي نامد و عشق پيامبر اکرم (ص)و حب بتول را از يک گوهر مي داند و ولادت او را تبريک مي گويد :
ماه من در پرنيان سرو روان مي پرورد
پرنيان ازسرو و سرو از پرنيان مي پرورد

پرورد گر ضميران را بوستان اين بس شگفت
دلبر من بوستان از ضميران مي پرورد

گويي از يک گوهرند عشق وي و حب بتول
کان قرار اندر دل اين در تن توان مي پرورد

دختر ختم النبيين زوجه ي حبل المتين
آنکه در يک آشيان ،هفت آسمان مي پرورد

ازخديجه دور نبود همچو زهرا دختري
اين چنين مادربلي دختر چنان مي پرورد

از ازل بين دست قدرت اين زن و آن شوي را
آن براي اين و اين را بهر آن مي پرورد

گلشن کردستاني و مشفق کاشاني در مديحه اي مشترک تولد آن بانو را درخشش آفتابي از زمين مي دانند که ستارگان آسماني از وجودش نوراني مي شوند و آيات متعدد قرآني را که کرامت انسان نازل شده اند از برکت وجودي آن بزرگوار بانو مي دانند :

تا نسيم نو بهاري دامن صحرا گرفت
صحن گيتي را فروغ گل ز سر تا پا گرفت

غنچه شد گلشن فريب و لاله شد بستان فروز
شد نوا گر بلبل از شور و ره آوا گرفت

مژده ي ميلاد دخت مصطفي را چرخ داد
کز فروغش جلوه ها مهر جهان آرا گرفت

آفتاب در زمين تابيد کاندر آسمان
پرتو از فيض وجودش زهره ي زهرا گرفت

دختر پاک پيمبرپاي در دنيا نهاد
همسر حيدر به فر مردمي دنيا گرفت

آنکه نامش قدسيان را فيض (علمنا )فزود
آنکه نورش عرشيان را بانگ (کرمنا)گرفت

با کلام ايزدي شد گوش و دستش آشنا
آيت الکرسي شنيد و عروةالوثقي گرفت

آري ،آري برتر آمد از زنان روزگار
حضرت زهرا که نام از (علم الاسماء)گرفت
 

پی نوشت ها :
 

*عضوهيات علمي واحد خوي
1-ريحانه النبي ،ص78.
2-يوسفي ،بوستان ،ص34.
3-آئينه عصمت ،ص84.
4-سپيده کاشاني ،ص128.
 

 

منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 11.
ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد