«… پس از روزی چند تحف و هدایای او که الماسهای درشت گرانبها و آینههای بزرگ باصفا و مروحههای صندل و عود و بافتههای پرند و پرنیان بود از نظر پادشاهی گذشت و مقبول اوفتاد و مستدعیات کارگزاران دولت بهیه صورت قبول یافت…» سپس دربارهی جان ملکم و یکی از همراهانش چنین نظر میدهد: «.. این ملکم صاحب، سفیری عاقل و باذل و خوشتقریر و دانا بود.
رفتار و سلوک و مردمی وی، و حسن و بهای استرجی در ایران هنوز مثل است» (هدایت، ۷۵۰۰/۱۳)، ریچارد استرجی که همراه به ملکم به ایران آمد، جوان زیبارویی بود که وصف چهرهی او موضوع نقش و نگار چهرهپردازان، قلمدانسازان و شاعران قاجار از جمله خود فتحعلی شاه قرار گرفت (جمشید کیانفر در هدایت، ۷۴۹۸/۱۳).
چنین پیداست که بخت با ایران بود که در سفر دوم جان ملکم به ایران در ۱۸۰۸، فتحعلی شاه اطّلاع یافت که او این بار هدایای کافی همراه ندارد، از اینرو به او اجازهی آمدن به تهران نداد؛ هرچند دوسال بعد نامبرده توانست به خاطر تغییر شرایط سیاسی باز به ایران بیاید.
رابرت گرانت واتسن فرستادهی دیگر دولت انگلیس در عصر فتحعلی شاه در کتابی دربارهی تاریخ دورهی قاجار که بهمنظور تکمیل کتاب سر جان ملکم در ۱۸۶۵ نوشت دربارهی فتحعلی شاه چنین داوری میکند:
«فتحعلی شاه ۶۸ سال زیست و ۳۷ سال بر ایران حکومت کرد. سیرت او را اجمالاً میتوان چنین بیان کرد: هر جا که صحبت پول در میان نبود، معقولترین فرد قلمرو خود محسوب میشد، ولی زرپرستی بیحدّ و حساب وی شعورش را زائل میساخت. بههمیندلیل حاضر بود مهمترین ایالات مملکت را، عوض صرف پول برای دفاع، فدا کند…. به جز عیب زرپرستی خصوصیّت اخلاقی بارز دیگری در سیرت فتحعلی شاه نمایان نبود، و روی هم رفته خوی او شباهت متناسبی با اخلاق کلّی پادشاهان شرقی داشته است… موفقیّت او بیشتر مدیون احتیاطهای بسیاری بود که عمویش به کار برده بود، نه بر اثر شایستگی شخصیاش او از شجاعت کافی برخوردار نبود و علاقهی چندانی به اظهار وجود در میدانهای نبرد نشان نمیداد.» (تاریخ ایران: دوره قاجاریه، ۱۳۴۸ش، ۲۵۷-۲۵۸)…]
سلطان صاحبقران و علمای زمان، احمد کاظمی موسوی، تهران: انتشارات نگاه، صص ۲۳۵-۲۳۶