سیر تربیتی آیت الله نخودکی
سیر تربیتی آیت الله نخودکی
حدود 150 سال پیش در نیمه ماه ذى القعده الحرام، كودكى به نام حسنعلى در یكى از محلات اصفهان به دنیا آمد. پدر وى، ملاعلى اكبر، مردى زاهد و پرهیزگار و داراى روشى منحصر به فرد در زندگى بود. هر درآمدى كه كسب مىكرد، نیمى را براى خانواده خود هزینه مىكرد و بقیه را به سادات و فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها اختصاص مىداد.
پدر، این یگانه فرزند خردسال خود را در هر سحرگاه – كه خود به تهجد و عبادت مىپرداخت – بیدار مىكرد و او را با نماز، دعا و راز و نیاز آشنا مىساخت. او از هفت سالگى فرزند را تحت تربیت و مراقبت، انسانی خودساخته و عارف بزرگوار، حاج محمد صادق تخته فولادى قرار داد. این كودك، از همان زمان، به نماز، روزه، مستحبات، نوافل شب و عبادت مىپرداخت و تا 11 سالگى كه این مرد بزرگ دار فانى را وداع گفت، تحت تربیت وى بود. شیخ حسنعلى از 12 تا 15 سالگى با وجود نداشتن استاد، تمام روزها، جز روزهاى حرام، روزه بود.(4) در ماه محرم، از روز اول تا نهم روزه مىگرفت و به آب افطار مىكرد و عصر عاشورا، كمى تربت تناول مىكرد و شبها تا صبح به عبادت مشغول بود. او تا پایان عمر، دو ماه رجب و شعبان را به رمضان وصل مىكرد و ایام البیض(5) هر ماه را روزه مىگرفت؛ شبها تا صبح بیدار مىماند و آرام نداشت.
هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ
از یمن دعاى شب و ورد سحرى بود
براى این كه با مقام معنوى وى آشنا شویم، به این حادثه كه در 24 سالگى او روى داد، توجه كنید:
جواهرات حاكم اصفهان، ظل السلطان مفقود شد. او عده زیادى از خدمتكاران را تحت شكنجه و آزار قرار داده تا اعتراف به دزدى كنند. وزیر او در یك جلسه، نزد آقاى نخودكى و یكى از عالمان، از این آزار و اذیت خبر داد. آقاى نخودكى فرمود اگر قول بدهد دزد را نخواهد من جاى جواهرات را مىگویم. و باید دست خط و امضا بدهد كه دزد را نمىخواهد. بعد از امضا و دست خط ظل السلطان، آقاى نخودكى گفت: در خارج از شهر، در فلان نقطه، قنات متروكهاى است؛ در داخل چاه، زمین را حفر كنید؛ جواهرات آن جاست. پس از یافتن جواهرات، وزیر نزد آیةالله نخودكى آمد و گفت: ظل السلطان، دزد را مىخواهد. آقا گفت: شما چطور تعهد خود را نادیده مىگیرید. ظل السلطان گفت: من این حرف را نمىفهمم؛ من دزد را مىخواهم. آقا گفت: من اول شرط كردم و شما هم قبول كردید و كارى از من ساخته نیست.
ظل السلطان گفت: من دستور مىدهم كه تو را فلك نمایند تا اقرار كنى. كار كه به این جا رسید، شیخ حسنعلى گفت: اگر قرار است من مضروب شوم، تو براى این امر، بهتر هستى. بنابراین، به موكلین و نیروهاى نامرئى كه در اختیارش بود، امر كرد تا او را به حیاط باغ حكومتى برده، بر پایه بستند و شروع به چوب زدن كردند و وقتى خدمتكاران هم جلو مىرفتند، خود مضروب مىشدند و فرار مىكردند. او نیم ساعت چوب خورد و بعد از این واقعه، او از اصفهان خارج شد و به مشهد مقدس سفر كرد. در مشهد، علاوه بر درس و تحصیل، به تزكیه نفس و ریاضتهاى شرعى پرداخت.
پس از آن به اصفهان بازگشت و دوباره براى ادامه تحصیلات به نجف اشرف رفت و بعد براى تزكیه نفس به مشهد بازگشت و در حجرهاى از صحن عتیق، به امور معنوى مشغول شد. در این سفر، در مدتى بیش از یك سال، هر شب تمام قرآن مجید را در حرم امام رضا علیهالسلام قرائت كرد و نزد عالمان آن عصر، به كسب علوم ظاهرى پرداخت.
آیةالله نخودكى مدتى هم به شیراز رفت و در آن مدت، صبحها در مطب حاجى میرزا جعفر، طبیب مشهور عصر، به معاینه و معالجه بیماران سرگرم بود و عصرها، كتاب قانون بوعلى را نزد وى مىخواند. در یادداشتى كه از خود آیةالله نخودكى به دست آمده، چنین نوشته شده است:
نیست علمى كه مرا نیست به آن استقصا
اى بسا گنج كه خوابیده به ویرانه ماست.
وى از تمام علوم ظاهرى و باطنى اطلاع و آگاهى داشت و معتقد بود كه بعد از علم توحید، ولایت و احكام شرعیه كه تعلم آنها واجب است، تحصیل سایر علوم نیز لازم و پسندیده است. آیةالله نخودكى؛ فقه، تفسیر، هیئت و ریاضیات را براى طلاب تدریس مىكرد؛ ولى در فلسفه و علوم الهى با آن كه متبحر كامل بود، تدریس نداشت و معتقد بود كه طالب این علم، باید ابتدا اخبار معصومین علیهمالسلام را كاملاً مطالعه كرده باشد و علم طب را نیز بداند و در حین تحصیل، باید به تزكیه نفس بپردازد؛ زیرا پیامبر، ابتدا مردم را تزكیه و تصفیه مىكرد و بعد كتاب و حكمت. بخشى از معضلات علم حكمت و فلسفه جز به مكاشفه حل شدنى نیست و… .
پينوشتها:
1.ص (38)، آیه 72.
2. نور (24)، آیه 35.
3. دعاى مكارم اخلاق امام سجاد علیه السلام.
4. روز عید فطر و قربان.
5. 13 تا 15 هر ماه را ایام البیض مىگویند.
منبع:کتاب نشان از بینشانها
/ج