سیلان روح پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در دست حضرت علی (علیه السلام)«2»
تبیین فرازی دشوار از نهج البلاغه؛
5. تفسیر نفس به روح حیوانی (روح حیات)
بنابر آنچه در قسمت قبل این مقاله ذکر شد، از نظر من تفاسیر یاد شده، صحیح نیست. تفسیر درست- که با متون دینی سازگار است و اشکال و محذور عقلی هم در بر ندارد- این است که منظور از نفس در عبارت حضرت امیر (علیه السلام) همان روح حیاتی یا روح حیوانی است که، با توضیحی که خواهد آمد، موجودی مادی است و از این رو به خودی خود قابل لمس و تماس است؛ اما توضیح مطلب:
بر اساس روایات معصومان (علیهم السّلام)- که آموزه های فیلسوفان و برخی متکلمان مسلمان هم با آن سازگار است- نفسیا روح اقسام و مراتبی دارد (2) که به دو مورد آن- که به موضوع این مقاله مربوط است- اشاره می کنیم:
نفس (روح) ناطق: دلایل عقلی و نقلی ثابت می کند که وجود انسان در این پیکره مادی خلاصه نمی شود و در وجود او واقعیتی هست که مستقل از بدن مادی است و با فنای آن فانی نمی شود و یکی از مهم ترین ویژگی های آن، قوه نطق یا عقل است. حکیمان مسلمان این واقعیت را
روح یا نفس ناطق می نامند. در روایات اسلامی گاه از آن به روح، و بدون افزودن هیچ قیدی، و گاه، از آن جهت که حامل قوه عقل است، به «روح عقل» (یا نفس عقل) تعبیر شده است و همان روحی معرفی شده است که هنگام خواب و مرگ دریافت می شود. در بعضی از احادیث نیز آن را نفس ناطق نامیده اند؛ به چند مورد آن اشاره می کنیم:
نفس ناطق در روایات اسلامی
1. روی عن ابی الحسن (علیه السلام) یقول: انّ المرء اذا نام فانّ روح الحیوان باقیه فی البدن و الذی یخرج منه روح العقل. فقال عبدالغفار الاسلمی: یقول الله- عزوجل-: «الله یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا- الی قوله- إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً»، أفلیس تُری الارواح کلّها تصیر الیه عند منامها، فیمسک مایشاء و یرسل ما یشاء؟ فقال له ابوالحسن (علیه السلام): انما یصیر الیه ارواح العقول، فامّا ارواح الحیاه فانها فی الابدان لایخرج الا بالموت، و لکنّه اذا قضی علی نفسٍ الموت قبض الروح الذی فیه العقل؛ (3)
ابو الحسن (علیه السلام) می گوید: هنگام خواب روح حیات در بدن باقی می ماند و روح عقل از آن خارج می شود. عبدالغفار اسلمی پرسید: خداوند عزوجل (در سوره زمر آیه 42) می فرماید: «خداوند نفوس را هنگام مرگ آنها دریافت می کند… تا وقت معینی». آیا در این آیه گفته نشده است که تمام ارواح هنگام خواب به سوی خدا می روند و او هر که را بخواهد، نگه می دارد و هر که را بخواهد، برمی گرداند؟ ابوالحسن (علیه السلام) فرمود: روح های عقل به سوی او می روند، اما روح های حیات در بدن ها باقی می مانند و فقط هنگام مرگ از آن خارج می شوند و هنگامی که حکم مرگ کسی صادر شد، آن روحی که عقل در آن است، (به نحو تمام و کمال) دریافت می شود».
2. روی عن ابن عباس: لکل انسان نفسان: احداهما نفس العقل الذی یکون به التمییز و الاخری نفس الروح الذی به الحیاه؛ (4)
از ابن عباس روایت شده است که: هر انسانی دو نفس دارد:
یکی از آنها «نفس عقل» است که تمییز (میان درست و نادرست) به وسیله آن صورت می گیرد و دیگری «نفس روح» است که عامل حیات انسان است.
3. عن کمیل بن زیاد انه قال: سألت مولانا امیرالمؤمنین علیاً (علیه السلام) فقلت: یا امیرالمؤمنین! ارید ان تعرفنی نفسی. قال: یا کمیل! و ای الانفس ترید ان اعرفک؟ قلت: یا مولای! هل هی الاّ نفس واحده؟ قال: یا کمیل! انّما هی اربعه: النامیه النباتیه و الحسیه الحیوانیه و الناطقیه القدسیه و الکلیه الالهیه…؛ (5)
کمیل بن زیاد می گوید: از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) پرسیدم: یا امیرالمؤمنین، می خواهم که نفسم را به من بشناسانی. حضرت فرمود: ای کمیل، کدام نفس را می خواهی به تو بشناسانم؟ پرسیدم مولای من، آیا غیر از یک نفس وجود دارد؟ فرمود: ای کمیل، نفس چهارگونه است: نامی نباتی، حسّی حیوانی،ناطقی قدسی و کلّی الهی….
4. علی (علیه السلام): خلق الانسان ذا نفس ناطقه؛ (6)
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: خداوند انسان را دارای نفس ناطق آفرید.
روح عقل یا نفس ناطق همان روحی است که وجه تمایز انسان و حیوان است و در روایات اسلامی آمده است که این روح در چهار ماهگی به جنین تعلق می گیرد و از این رو، برای سقط جنین در این مرحله، دیه کامل یک انسان قرار داده شده است. (7)
تجرد روح یا نفس ناطقه: دلایل عقلی و فلسفی اثبات می کند که روح انسانی مجرد است و آثار و خواص اجسام را ندارد. در روایات اسلامی نیز این روح، مجرد شمرده شده است؛ به این معنا که خلقت آن مقدم برخلقت عالم ماده، به عام ترین معنای آن ، معرفی شده است. بنابراین، بر اساس دلایل عقلی و نقلی، ممکن نیست که مراد از نفس پیامبر در کلام حضرت امیر (علیه السلام) همان نفس ناطق یا عاقل باشد؛ زیرا لمس و تماس فیزیکی با موجود مجرد (مانند در دست گرفتن و مالیدن آن بر چهره) محال است. البته لازم به ذکر است که میان لوازم تجرد به معنای فلسفی و معنای روایی آن تفاوت های مهمی وجود دارد که اکنون مجال پرداختن به آن نیست. (8)
نفس (روح) حیوانی یا حیاتی: غیر از نفس ناطق یا روح عقل- که مختص انسان است و در حیوانات وجود
ندارد- روح دیگری هست که بین انسان و حیوان مشترک است و منشاء حیات حیوانی
و آثار آن در هر دوی آنهاست؛ مانند ادراکات حسّی و حرکت و جابه جایی مکانی.
در احادیث اسلامی گاهی آن را روح، بدون افزودن هیچ قیدی، نامیده اند و گاهی از آن با تعابیری مانند روح حیوان، روح حیات، نفس الروح، نفس حسّی حیوانی، روح مَدْرَج و روح بدن یاد کرده اند. متکلمان و فیلسوفان مسلمان نیز از آن ، گاهی به روح و گاهی به روح حیوانی یا روح بخاری تعبیر کرده اند. (9)(10) (11) غیر از احادیثی که اندکی قبل ذکر شد و در آنها روح حیوانی عامل حیات انسان معرفی شد. به چند حدیث دیگر درباره ی این روح و آثار آن در وجود انسان و حیوان، مانند حس و حرکت، اشاره می کنیم.
روح حیوانی (حیاتی) در روایات اسلامی
1. قال ابوعبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم): ان الله تبارک و تعالی جعل للنّبی صلی الله علیه و آله و سلم خمسه ارواح: روح الحیاه فبه دَبَّ و دَرَجَ…؛ (12)
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
خداوند متعال برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پنج روح قرار داد:
روح حیات که به وسیله آن حرکت می کند و راه می رود… .
2. قال ابوجعفر (علیه السلام): ان الله خلق الانبیاء و الأئمه علی خمسه ارواح… روح الحیاه و…؛ (13) امام باقر (علیه السلام) فرمود: خداوند در پیامبران و امامان، پنج روح آفرید که یکی از آنها روح حیات است.
3. قال ابوعبدالله (علیه السلام): ان الله… جعل فی المؤمنین… روح الْمَدْرَج الذی یذهب الناس به و یجیئون؛ (14)
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
خداوند در مؤمنان (چهار روح و از جمله آنها) روح مدرج را قرار داد که به وسیله آن، مردم حرکت و رفت و آمد می کنند.
4. در حدیث دیگری، حضرت علی (علیه السلام)، ضمن برشمردن ارواحی که در پیامبران و مؤمنان و کافران و حیوانات وجود دارد، «روح بدن» را مشترک بین همه آنها معرفی می کند و اثر آن را
تحرک بدن ذکر می کند:
جعل الله فی الانبیاء خمسه ارواح… بروح البدن دبّوا و درجوا، و اما المؤمنون فجعل فیهم اربعه ارواح، روح البدن فهو یدبّ و یدرج و تقوده روح البدن، و اما اصحاب المشئمه اسکن ابدانهم ثلاثه ارواح، روح البدن، ثم اضافهم الی الانعام، لانّ الدابه تسیر بروح البدن؛ (15)
خداوند در پیامبران پنج روح آفرید که یکی از آنها روح بدن است که به وسیله آن حرکت می کنند و راه می روند. اما در مؤمنان چهار روح آفرید:
روح بدن که به وسیله آن حرکت می کنند و راه می روند و روح بدن، آنها را به حرکت درمی آورد. و در بدن افراد شقاوتمند (کافران) سه روح قرار داد که یکی از آنها روح بدن است و آنها را به حیوانات تشبیه کرد (و فرمود: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً؛ آنها مانند حیوانات و بلکه از آنها هم گمراه ترند».
(سوره فرقان، آیه44)؛ چرا که حیوانات هم با روح بدن حرکت می کنند.
5. قال جعفر بن محمد (علیه السلام): فی الانبیاء والاوصیاء خمسه ارواح؛ روح البدن، و روح القدس، و روح القوه، و روح الشهوه، و روح الایمان، و فی المؤمنین اربعه ارواح، افقدها روح القدس و فی الکفار ثلاثه ارواح روح البدن…؛ (16)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: در پیامبران و اوصیا پنج روح وجود دارد:
روح بدن، روح القدس، روح قوت، روح شهوت و روح ایمان. اما در مؤمنان روح القدس وجود ندارد و چهار روح دیگر وجود دارد و در کافران هم (غیر از روح القدس و روح ایمان) سه روح دیگر وجود دارد که یکی از آنها روح بدن است.
6. قال ابوالحسن (علیه السلام): ان المرء اذا نام فانّ روح الحیوان باقیه فی البدن…، فامّا ارواح الحیاه فانّها فی الابدان لا یخرج الاّ بالموت…، و لو کانت روح الحیاه خارجةً لکان بدناً ملقی لایتحرک، و لقد ضرب الله لهذا مثلاً فی کتابه فی اصحاب الکهف حیث قال «وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ»، افلا تری انّ ارواحهم فیهم بالحرکات؛ (17)
ابوالحسن (علیه السلام) فرمود:
هنگامی که انسان می خوابد، روح حیات در بدن باقی می ماند… اما روح حیات در بدن است و فقط هنگام مرگ از آن خارج می شود… اگر روح حیات از بدن خارج شود، بدن، بی حرکت به کناری می افتد و خداوند در قرآن برای این امر درباره ی اصحاب کهف مثالی می زند و می گوید: «آنان را به راست و چپ می گرداندیم». آیا نمی بینی که به دلیل حرکت آنها، (هنوز آنان زنده اند و) روحشان در بدنشان قرار دارد.
7. قال علی بن الحسین (علیه السلام): الحمد لله الذی… متّعنا بارواح الحیاه؛ (18)
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: سپاس خداوندی را که ما را از روح حیات بهره مند ساخت! در برخی از احادیث از دمیده شدن روح حیات به جنین در مرحله ای خاص از تکوین آن سخن رفته است و این روح را غیر از آن روحی معرفی کرده اند که از دوران قدیم (عالم ذر) همراه نطفه (بدن ذره ای) بوده است و با آن همیشه از صلب پدر و رحم مادر به صلب و رحم بعد منتقل شده است:
8. عن ابی جعفر (علیه السلام): ان الله اذا اراد ان یخلق النطفه التی مما اخذ علیها المیثاق فی صلب آدم… یبعث الله ملکین… و فیها الروح القدیمه المنقوله فی اصلاب الرجال و ارحام النساء، فینفخان فیها روح الحیاه و البقاء؛ (19)
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
هنگامی که خداوند بخواهد نطفه ای را که از او در صلب حضرت آدم (علیه السلام) پیمان گرفته است، بیافریند… دو فرشته را مأمور می کند که در نطفه ای که در آن روح قدیمی است- که از صلب های پدران و رحم های مادران (نسل به نسل) منتقل می شود- روح حیات و بقا بدمند.
9. قال الرضا (علیه السلام): الروح مسکنها فی الدماغ و شعاعها منبثٌ فی الجسد بمنزله الشمس دارَتُها فی السماء و شعاعها منبسط علی الارض، فاذا غابت الداره فلاشمس، و اذا قطعت الرأس فلاروح؛ (20)
امام رضا (علیه السلام) فرمود:
همانند قرص خورشید که در آسمان است و پرتو آن بر روی زمین گسترده است، جایگاه روح هم در مغز است و پرتو (آثار) آن در بدن منتشر شده است. پس همان طور که اگر خورشید غروب کند، آفتابی نخواهد بود، اگر هم سر از بدن جدا شود، روحی (در بدن) نخواهد ماند. در بعضی از احادیث اسلامی بین روح و نفس تفاوت گذاشته شده است و چون روح عامل جنبش و حرکت معرفی شده است و این خصیصه روح حیوانی است، معلوم می شود که مقصود از روح در این احادیث همان روح حیوانی و منظور از نفس، نفس ناطق است؛ از جمله این احادیث:
10. قال ابوعبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم): الانسان یتحرک بالروح، و لولا الروح ما تحرک و لاجاء و لاذهب و تحرکت الروح بالنفس؛ (21)
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
انسان به وسیله روح حرکت می کند و اگر روح نبود، حرکت و رفت و آمد نمی کرد و به وسیله نفس است که روح حرکت می کند.
جسمانیت روح حیوانی: از روایات معصومان (علیهم السّلام) برمی آید که، بر خلاف نفس ناطق- که موجودی مجرد است- روح حیوانی جسمی لطیف است که از شدت لطافت در شرایط معمولی، قابل احساس نیست. فیلسوفان و متکلمان مسلمان نیز بر جسمانی بودن روح حیوانی تصریح کرده اند. ابتدا نظر دانشمندان مسلمان و سپس احادیث اسلامی را در این باره ذکر می کنیم: دیدگاه دانشمندان مسلمان درباره ی جسمانیت روح حیوانی: از نظر آنان، روح بخاری یا حیوانی، جسم سیال، لطیف، رقیق، گرم، نورانی و شفافی است که از خون ایجاد می شود. برخی از عبارات آنان را در تعریف آن ذکر می کنیم: روح علوی سماوی [یعنی نفس ناطق] از عالم امر است، ولی روح حیوانی بشری از عالم خلق است و این روح حیوانی، موجود جسمانی لطیفی است که حامل قوه حسّ و حرکت است و این روح برای دیگر حیوانات هم وجود دارد و قوای حواس از آن سرچشمه می گیرد. (22) نفس [ناطق] در این اعضای متکاثف عنصری [اعضای بدن] فقط از طریق واسطه ای تصرف می کند که با هر دو تناسب [و ارتباط و سنخیت] داشته باشد و این واسطه، جسم نورانی لطیفی به نام روح است که در اعضای بدن به وسیله اعصاب دماغی نفوذ می کند. (23)
روح حیوانی از خون قلب ناشی می شود و به وسیله عروق شریانی در بدن سریان می یابد. (24) بین بدن و قوا [ی ذهنی و نفسانی] جرم لطیف گرمی وجود دارد که روح نامیده می شود و اگر شدت لطافت آن نبود، در اعصاب نفوذ نمی کرد و این روح تا وقتی در قلب است، روح حیوانی نامیده می شود. (25)
بردارنده آن قوّت ها از مدرِک و محرّک، روح حیوانی است و این روح جسمی لطیف است که از لطافت تن و اخلاط تن حاصل می شود و در جمله تن پراکنده می شود و اگر نه لطیف بودی در استخوان ها نرفتی و این روح واسطه تصرف نفس ناطق است و این روح را روح حیوانی گویند و جمله جانوران را باشد. (26)
نفس، جوهر بخاری لطیفی است که حامل قوه حیات و حس و حرکت ارادی است که فیلسوفان آن را روح حیوانی می نامند. (27)
روح ناطقه و نفسانی را جان نخوانند و روان خوانند؛ زیرا که جان جسمی است لطیف و روان جسم نیست. (28)
جسد کثیف است و روح، لطیف و نفس چیزی است بیرون از این گوهرها. (29)
دیدگاه روایات معصومان درباره ی جسمانیت روح حیوانی (روح حیات): بعضی از احادیث اسلامی، روح انسان را جسمی لطیف نامیده اند و ماده و جوهر تکون آن را از خون معرفی کرده اند. (30) از این جا معلوم می شود که در این احادیث، مراد از روح، نه آن نور قدسی یعنی نفس ناطق که جوهری مجرد است، بلکه همان روح حیوانی یا روح حیات است که موجودی جسمانی (به معنای عام آن) است (31) و خروج آن از بدن مستلزم مرگ و فساد بدن است:
1. قال ابوعبدالله (علیه السلام): الروح جسمٌ رقیق قد اُلبس قالباً کثیفاً؛ (32)
روح جسمی لطیفی است که قالبی جرمانی [یعنی بدن] به آن پوشانده شده است. در ادامه این حدیث، ماده این جسم لطیف (روح) از خون معرفی شده است و این هم تأیید دیگری بر جسمانیت روح حیوانی است؛ چرا که این گونه تعبیرات را به هیچ وجه نمی توان درباره ی نفس ناطق به کاربرد:
2. قال فاخبرنی عن الروح أغیر الدم؟ قال: نعم، الروح علی ما وصفتُ لک مادته من الدم، فاذا جمد الدم فارق الروح البدن. الروح اذا خرج عن البدن نتن البدن و تغیّر؛ (33)
(آن فرد از امام صادق) پرسید: به من بگویید: آیا روح غیر از خون است؟ حضرت فرمود: بله (غیر از خون است، اما) روح آن گونه که برایت توضیح دادم، ماده اش از خون است. پس اگر خون خشک شود، روح از بدن بیرون می رود و وقتی از بدن خارج شد، بدن متعفن می شود و تغییر می کند.
در روایت دیگری برای روح، صفت لطیف به کار رفته است. این تعبیر معمولاً دراحادیث درباره ی نفس ناطق به کار نرفته است.
3. قال الصادق (علیه السلام): انّ الله اظهر ربوبیته فی ابداع الخلق و ترکیب ارواحهم اللطیفه فی اجسادهم الکثیفه؛ (34)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند ربوبیت خود را درآفرینش خلق (انسان) و ترکیب روح لطیف آنها با بدن جرمانی آنان آشکار ساخت.
اما بعضی دیگر از روایات، روح را همانند باد، متحرک و هم سنخ آن معرفی کرده اند و روشن است که این تعبیر را نمی توان درباره ی نفس ناطقه مجرد به کار برد، بلکه مراد از آن روح حیوانی و جسمانیت لطیف آن است:
4. قال ابوعبدالله (علیه السلام): الروح متحرک کالریح، و انّما سمّی روحاً لانّه اشتق اسمه من الریح، و انّما اخرجه علی لفظه الریح، لانّ الارواح مجانسةٌ للریح؛ (35)
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
روح مانند باد متحرک است و آن را به این دلیل روح نامیده اند که نامش از باد (ریح) گرفته شده است و نام آن از لفظ باد مشتق شده است؛ زیرا ارواح با باد مجانست دارند.
نتیجه
با توجه به آنچه درباره ی اقسام روح یا نفس و موضوع تجرد آنها در احادیث اسلامی گفته شد- که آموزه های کلّی دانشمندان اسلامی هم با آن سازگار است- می توان نتیجه گرفت که مراد از «نفس پیامبر» در فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام) نه نفس ناطق مجرد، بلکه همان روح حیوانی یا روح حیات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که منشاء حیات مادی وی و جسمی بسیار لطیف است و به دلیل همین جسمانیت، لمس و تماس فیزیکی با آن امکان پذیر است. و از این
رو، هنگام مرگ و خروج این روح از بدن می توان آن را در دست گرفت و بر چهره کشید. (36) اما در این جا توجه به چند نکته لازم است:
1. امیرالمؤمنین می فرماید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اندکی قبل از مرگ به من وصیت کرد:
«یا علی (علیه السلام) هنگام مرگم سر مرا در آغوش بگیر، زیرا فرمان الهی (در قبض روح من) فرا رسیده است. پس وقتی که جانم (نَفْسَم) خارج شد، آن را به دست خود بگیر و بر چهره خود بکش» (37) … سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبض روح شد، در حالی که دست راست امیرالمؤمنین زیر چانه وی بود و جان (نفس) او در دستش روان شد و حضرت امیر (علیه السلام) دست خود را به سوی صورت خود بالا برد و آن را بر چهره خود کشید. (38)
این وصیت یکی دیگر از قراینی است که نشان می دهد مراد از «نفس» در فرمایش حضرت امیر (علیه السلام)، خون یا دیگر احتمالات یاد شده نیست، بلکه منظور همان روح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و حضرت علی (علیه السلام)، گرفتن و بر چهره مالیدن آن را به وصیت خود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داده است و عبارات آن ظهور در معنای یاد شده دارد.
2. هر چند روح حیات، موجودی جسمانی (به معنای عام آن) است، ولی معنای این سخن آن نیست که در هر شرایطی و به وسیله هر کسی قابل ادراک حسّی است. شدت لطافت برخی از
موجودات جسمانی به حدّی است که تنها در شرایطی خاص، مانند بعضی حالات عرفانی
و معنوی، و یا به وسیله افرادی خاص به ادراک درمی آیند؛ همان طور که مثلاً اولیای الهی قادرند که با چشم باطن و شهودی خود، موجودات لطیفی، مانند جنّیان یا عالم برزخ و موجودات برزخی و بدن مثالی برزخیان و یا انواری خاص را، بیشتر اوقات یا همیشه، مشاهده کنند؛ در حالی که افراد عادی در شرایط معمول ادراکی قادر به ادراک حسّی آنها نیستند. مسلماً ادراک شهودی و عرفانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) از هر ولی خدا و عارفی برتر است.
3. لطافت جسمانی، امری نسبی و قابل شدت و ضعف است. همان طور که همه مجردات در یک
درجه از تجرد یا وجود و کمالات نیستند و بالاترین آنها نور مقدس پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، همه موجودات لطیف هم در یک درجه از لطافت قرار ندارند و بین ارواح حیاتی همه انسان ها، روح حیات حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در رأس همه آنها و در مرتبه ای چنان والا از لطافت و نورانیت قرار دارد که جز برای حضرت علی (علیه السلام) قابل لمس و مشاهده نیست. به راستی، جز امیرالمؤمنین (علیه السلام)- که قرآن و حدیث وی را همانند نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی کرده اند (39) و سید الاولیا و امام العرفاست- چه کس دیگری این قدرت و لیاقت دارد که روح حیات حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را مشاهده نماید و آن را که هنگام مرگ پیامبر از بدن مبارکش خارج شده و به علت سیالیت ذاتی آن در دستان حضرت علی (علیه السلام) ساری و جاری شده است، آن را در کف بگیرد و بر چهره بکشد و حقیقتاً در عالم چه چیزی پربرکت تر و ارزشمند تر از جان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) که عمری را با آن زیسته است و با آن به والاترین کمالات دست یافته است وجود دارد؟ از این رو بود، که وی از حضرت امیر (علیه السلام) خواست که هنگام فوت، جان و روح حیاتش را به دست خود بگیرد و برای بهره مندی از آثار و برکات عظیم مادی و معنویش، آن را بر چهره اش بکشد.
کتابنامه:
نرم افزارها
– باب العلم (ویرایش دوم)، اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان.
– جامع الاحادیث (نسخه 5/2)، قم: مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (مؤسسه خدمات کامپیوتری نور).
– جامع تفاسیر نور2 (نورالانوار3)،قم: مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (مؤسسه خدمات کامپیوتری نور).
– دانشنامه جامع نهج البلاغه، اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان.
– دانش نامه علوی (منهج النور)، قم: مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (مؤسسه خدمات کامپیوتری نور).
– دُرّ نجف، قم: مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج).
– کتابخانه أهل بیت (علیه السلام) (مکتبه اهل البیت (علیهم السّلام))، قم: مرکز معجم فقهی.
– گنجینه روایات نور، قم: مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (مؤسسه خدمات کامپیوتری نور).
– معجم موضوعی بحارالانوار، قم: مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (مؤسسه خدمات کامپیوتری نور).
– المکتبهالشامله، نرم افزار اینترنتی، عربستان سعودی.
کتاب ها
– اختیار مصباح السالکین (شرح الوسیط)، میثم بن علی ابن میثم بحرانی، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، اوّل، 1366ش.
– الارشاد، شیخ مفید،قم: کنگره شیخ مفید، اوّل، 1413ق.
– الاستبصار، شیخ طوسی، تهران: دارالکتبالاسلامیه، چهارم، 1363ش.
– اسرار الحکم، حاج ملاهادی سبزواری، بی جا،مطبوعات دینی، بی تا.
– الاعلام، خیرالدین زرکلی، بیروت: دارالعلم للملایین، پنجم، 1980م.
– اعلام نهج البلاغه، علی بن ناصر سرخسی، تهران:سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اوّل، 1373ش.
– اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، سوم، بی تا.
– الانوار البهیه، شیخ عباس قمی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، اوّل، 1417ق.
– بحار الأنوار، ملامحمد باقر مجلسی، بیروت: مؤسسه الوفاء، دوم، 1403ق.
– بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، محمدتقی شوشتری، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، اوّل، 1367ش.
– پرتوی از نهج البلاغه، محمود طالقانی، تهران:سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دوم، 1374ش.
– پیام امام، ناصر مکارم شیرازی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، دوم، 1386ش.
– تاج العروس، زبیدی، بیروت: دارالفکر، 1414ق.
– تحقیق و شرح نهج البلاغه، محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالجیل، دوم، 1416ق.
– ترجمه روان نهج البلاغه،کاظم ارفع، تهران: انتشارات فیض کاشانی، دوم، 1379ش.
– ترجمه گویا و شرح فشرده ای بر نهج البلاغه، ناصر مکارم شیرازی (و محمدرضا آشتیانی، محمدجعفر امامی)، قم: انتشارات مطبوعاتی هدف، اوّل، بی تا.
– ترجمه نهج البلاغه،ناهید آقامیرزایی، تهران: انتشارات بهزاد، اول، 1379ش.
– ترجمه نهج البلاغه، عبدالمحمد آیتی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سوم، 1378ش.
– ترجمه نهج البلاغه، ناصر احمدزاده، تهران: انتشارات اشرفی، دوم، 1378ش.
– ترجمه نهج البلاغه، حسین بن شرف الدین اردبیلی، بی جا، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت (علیه السلام)، بی تا.
– ترجمه نهج البلاغه، امیر اسماعیلی، تهران:انتشارات طاهری، اول، 1364ش.
– ترجمه نهج البلاغه، محمود افتخارزاده،تهران: روزگار، اول، 1379ش.
– ترجمه نهج البلاغه، حسین انصاریان، تهران:انتشارات پیام آزادی، چهارم، 1379ش.
– ترجمه نهج البلاغه، محمدعلی انصاریقمی، تهران: انتشارات نوین، بی تا.
– ترجمه نهج البلاغه، نبی الدیناولیایی، تهران: انتشارات زرین، چاپ دوم، 1376.
– ترجمه نهج البلاغه، محمدبهشتی، بی جا، انتشارات شهریور، بی تا.
– ترجمه نهج البلاغه، محمدتقی جعفری، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چهاردهم، 1386ش.
– ترجمه نهج البلاغه، محمدمهدی جعفری، تهران: مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، دوم، 1386ش.
– ترجمه نهج البلاغه، مصطفی زمانی نجف آبادی، تهران: مؤسسه انتشارات نبوی، دوازدهم، 1378ش.
– ترجمه نهج البلاغه (3جلد)، احمد سپهر خراسانی، بی جا:انتشارات اشرفی، اول، 1358ش.
– ترجمه نهج البلاغه، محمدعلی شرقی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، اوّل، 1363ش.
– ترجمه نهج البلاغه، جعفر شهیدی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چهاردهم، 1378ش.
– ترجمه نهج البلاغه، کاظم عابدینی مطلق، قم:نشر آفرینه، دوم، 1380ش.
– ترجمه نهج البلاغه، حسین عمادزاده، بی جا، بی نا، اول، 1358ش.
– ترجمه نهج البلاغه، علی اصغر فقیهی، تهران: انتشارات صبا، اول، 1374ش.
– ترجمه نهج البلاغه، محمدمهدی فولادوند، تهران: صائب، اول، 1380ش.
– ترجمه نهج البلاغه، اسدالله مبشری، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سوم، 1366ش.
– ترجمه نهج البلاغه، ذبیح الله منصوری، بی جا، انتشارات نقش اندیشه، اول، 1378ش.
– ترجمه نهج البلاغه امام علی (علیه السلام)، محمد دشتی، قم: مؤسسه انتشارات مشهور، اول، 1379ش.
– ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمدتقی جعفری، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی،هفتم، 1376ش.
– ترجمه و شرح نهج البلاغه، عزالدین جعفر بن شمس الدین آملی، مشهد: امور فرهنگی و اجتماعی آستان قدس رضوی، 1355ش.
– ترجمه و شرح نهج البلاغه، عبدالمطلب شیرازی، تهران:مدرسه مروی، 1401ق.
– ترجمه و شرح نهج البلاغه، علی نقی فیض الاسلام، تهران: مؤسسه چاپ و نشر تألیفات فیض الاسلام، پنجم، 1379ش.
– تفسیر الصافی، ملامحسن فیض کاشانی، تهران: انتشارات صدر، دوم، 1415ق.
– تنبیهات حول المبدء والمعاد، میرزا حسنعلی مروارید، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، دوم، 1418ق.
– تنبیه الغافلین وتذکره العارفین، ملافتح الله کاشانی، تهران: انتشارات پیام حق، اول،
1378ش.
– التوحید، شیخ صدوق، تهران: مکتبه الصدوق، 1398ق.
– توضیح نهج البلاغه، محمدحسینی شیرازی، تهران، دار تراث الشیعه، بی تا.
– تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1364ش.
– جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ابن ابی الحدید، مترجم: محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشرنی، دوم، 1375ش.
– حدائق الحقائق فی شرح نهج البلاغه، قطب الدین محمدبن حسین بیهقی کیذری، قم: بنیاد نهج البلاغه،اول، 1375ش.
– الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، صدرالمتألهین (ملاصدرا)، بیروت: داراحیاء التراث، سوم، 1981م.
– خورشید بی غروب نهج البلاغه، عبدالمجید معادیخواه، قم: نشر ذره، اول، 1374ش.
– خورشید هدایت، عباس ایراندوست، تهران، انتشارات اسلامیه، اول، 1364ش.
– الدره النجفیه، ابراهیم بن حسین خویی، بی جا، بی نا، بی تا.
– «راه حل فیلسوفان اسلامی در مسأله رابطه نفس و بدن»، علی افضلی، مجله فلسفه (دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران)، پاییز 1386ش، شماره3.
– رسائل الشجره الالهیه، شمس الدین شهرزوری، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، اول،1384ش.
– رگ شناسی یا رساله در نبض، ابن سینا، همدان: دانشگاه بوعلی سینا،بی تا.
– سخنان علی (علیه السلام) از نهج البلاغه، جواد فاضل، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، بیست و یکم، 1375ش.
– سخنان علی (علیه السلام) از نهج البلاغه، فضل الله کمپانی، بی جا، انتشارات فروغی، سوم، 1358ش.
– سفینه البحار، شیخ عباس قمی، بیروت: دارالمرتضی، بی تا.
– سه رساله از شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردی، تهران: انجمن فلسفه ایران، 1356ش.
– شرح الاسماء الحسنی، ملاهادی سبزواری، قم: منشورات مکتبه بصیرتی، بی تا.
– شرح حکم نهج البلاغه، شیخ عباس قمی، تهران: بنیاد نهج البلاغه، اول، 1375ش.
– شرح غررالحکم و دررالحکم، جمال الدین محمد خوانساری، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چهارم، 1366.
– شرح المصطلحات الفلسفیه، قسم الکلام فی مجمع البحوث الاسلامیه، مشهد: مجمع البحوث الاسلامیه (وابسته به آستان قدس رضوی)، اول، 1414ق.
– شرح المنظومه، ملاهادی سبزواری، بی جا، نشر ناب، بی تا.
– شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید، قم: کتابخانه عمومی آیه الله مرعشی نجفی، اول، 1337ش.
– شرح نهج البلاغه (المصباح، شرح الکبیر)، میثم بن علی بن میثم بحرانی، بی جا، دفتر نشر الکتب، چاپ دوم، 1362ش.
– شرح نهج البلاغه، علی محمد علی دخیل، بیروت: دار المرتضی، 1364ش.
– شرح نهج البلاغه، محمدعبده، قاهره:مطبعه الاستقامه، بی تا.
– شرح نهج البلاغه، محمدکاظم قزوینی حائری، نجف:مطبعه النعمان، 1337ش.
– شرح نهج البلاغه، محمدصالح قزوینی روغنی، تهران:اسلامیه، 1380ق.
– شرح نهج البلاغه، احمد مدرس وحید، قم: مؤلف، اول، بی تا.
– شرح نهج البلاغه، عباس موسوی، بیروت: دارالرسول الاکرم، اول، 1376ش.
– شرح نهج البلاغه، ناشناس (شارحی از قرن هشتم)، قم: بنیاد نهج البلاغه، اوّل، 1375ش.
– شرح نهج البلاغه، میرزا محمد باقر نواب لاهیجانی، تهران: اخوان کتابچی، بی تا.
– شرح نهج البلاغه، میثم بن علی بن میثم بحرانی، مترجمان: قربانعلی محمدی مقدم و علی اصغر نوایی یحیی زاده، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، اول، 1375ش.
– شرح نهج البلاغه المقتطف من بحارالأنوار، محمدباقر (علامه) مجلسی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اول، 1366ش.
– شرح نهج البلاغه منظوم، محمدعلی انصاری قمی، تهران: مؤلف، بی تا، صحیفه سجادیه، امام سجاد (علیه السلام).
– غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، مترجم: محمدعلی انصاری قمی، تهران: بی نا، هشتم، بی تا.
– غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی،قم: دفتر تبلیغات اسلامی، اول، 1366ش.
– غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، مترجم: هاشم رسولی محلاتی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، 1378ش.
– غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، مترجم: حسین شیخ الاسلامی، قم: انتشارات انصاریان، چهارم، 1377ش.
– فرهنگ معارف شروح نهج البلاغه، محمد دشتی، قم: انتشارات امیرالمؤمنین، اول، 1380ش.
– فی ظلال نهج البلاغه، محمدجواد مغنیه، بیروت: دارالعلم للملایین، سوم، 1358ش.
– الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران: دراالکتب الاسلامیه، چهارم، 1365ش.
– کتاب التعریفات، شریف علی بن محمد جرجانی، بیروت: دارالکتاب العربی، اول، 1405ش.
– کلام امیر، عزیزالله کاسب، تهران: انتشارات محمد، اول، 1379ش.
– لسان العرب، ابن منظور، قم: نشر ادب الحوزه، 1405ق.
– لغت نامه، علی اکبردهخدا، تهران: چاپخانه مجلس، 1325ش به بعد.
– المبدء والمعاد، ابن سینا، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی، اول، 1363ش.
– «مجردات از نظر فلسفه و کلام و وحی» (در مجموعه: مهدوی نامه- جشن نامه استاد دکتر یحیی مهدوی)، علی افضلی، تهران: هرمس، اول، 1378ش.
– مجموعه مصنفات شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردی، تهران: انجمن فلسفه ایران، دوم، 1356ش.
– مستدرک سفینه البحار، علی نمازی شاهرودی، قم: مؤسسه نشر اسلامی، 1418ق.
– معاد از دیدگاه قرآن، حدیث و عقل، حسین ربانی میانجی، بی جا، مؤلف، چاپ دوم، 1373ش.
– معارج نهج البلاغه، علی بن زید بیهقی فرید خراسان، قم: کتابخانه عمومی آیه الله مرعشی نجفی، اول، 1367ش.
– معراج نامه، ابن سینا، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1365ش.
– مفتاح السعاده فی شرح نهج البلاغه، محمدتقی نقوی قاینی خراسانی، تهران: مکتبه المصطفوی، بی تا.
– مناقب آل ابی طالب (علیه السلام)، محمد بن شهرآشوب مازندرانی، قم: مؤسسه انتشارات علاّمه، 1379ش.
– من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، دوم، بی تا.
– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، قطب الدین راوندی، قم: کتابخانه عمومی آیه الله مرعشی نجفی، 1364ش.
– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، میرزا حبیب اله هاشمی خویی، تهران: مکتبه الاسلامیه، چهارم، 1358ش.
– منهاج الولایه فی شرح نهج البلاغه، ملاعبدالباقی صوفی تبریزی، تهران: آینه میراث، اوّل، 1378ش.
– «نقد و بررسی نظریه فیلسوفان اسلامی در مسأله رابطه نفس و بدن»، علی افضلی، مجله فلسفه (دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران)، تابستان 1387، شماره2.
– نهج البلاغه، بنیاد نهج البلاغه، تهران: بنیاد نهج البلاغه، اول، 1372ش.
– نهج البلاغه، صبحی صالح، قم: مؤسسه دارالهجره، بی تا.
– نهج البلاغه از دیدگاه قرآن (ترجمه و شرح نهج البلاغه)، مصطفی زمانی نجف آبادی، قم: انتشارات پیام اسلام، اول،1360ش.
– نهج البلاغه با ترجمه فارسی قرن 5 و 6، مترجم: ناشناس (قرن6): تهران، انتشارات دانشگاه تهران، دوم، 1377ش.
– نهج البلاغه با ترجمه منظوم، امید مجد، تهران: مؤلف، اول، 1379ش.
– نهج البلاغه پارسی، سید جمال الدین دین پرور، تهران: بنیاد نهج البلاغه، اول، 1379ش.
– نهج البلاغه در سخنان علی (علیه السلام)، محسن فارسی، تهران: انتشارات امیرکبیر، دهم، 1376ش.
– نهج البلاغه، سخنان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، محمدجواد شریعت، تهران: انتشارات اساطیر، اول، 1374ش.
– نهج البلاغه، سخنان جاوید علی (علیه السلام)، داریوش شاهین، تهران: جاویدان،دهم، 1361ش.
– نهج البلاغه منظوم، محمدعلی انصاری قمی، تهران: مؤلف، 1327ش.
– نهج البلاغه منظوم، محمدحسین سلطانی لرگانی کچوری، تهران: مؤسسه انتشارات به آفرین، اول، 1379ش.
– نهج البلاغه منظوم (کلمات قصار)، حمید قاضی خاکیاسری، تهران: شهرآب، اول، 1372ش.
– نهج البلاغه میراث درخشان امام علی (علیه السلام)، محمد مقیمی، تهران: انتشارات مهتاب، اول، 1377ش.
– وسائل الشیعه، حر عاملی، قم: مؤسسه آل البیت (علیهم السّلام)، دوم، 1414ق.
پی نوشت ها :
1) دانشیار مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
2) غیر از روح انسانی و روح حیوانی، روح دیگری هم وجود دارد که به آن روح (نفس) نباتی گفته می شود که چون به موضوع مقاله حاضر مربوط نیست، از طرح آن صرف نظر می کنیم.
3) بحار الأنوار، ج58، ص43.
4) لسان العرب و تاج العروس، ذیل ماده «نفس».
5) بحار الأنوار، ج58، ص84؛ سفینه البحار، ج2، مدخل «نفس»، ص603؛ مستدرک سفینه البحار، ج10، ص111؛ تفسیر الصافی، ج3، ص111. حدیث، طولانی است و در ادامه آن، برای هر یک از این نفوس قوا و خواصی معرفی شده است؛ از جمله برای نفس حیوانی، حواس پنج گانه و برای نفس ناطق، فکر و علم و… بر شمرده شده است.
6) شرح غررالحکم و در الکلم، ج4، ص220؛ بحار الأنوار، ج40، ص165.
7)… قال علی بن الحسین (علیه السلام):… قد نُفخ فیه روح العقل، فانّ علیه دیه کامله (الکافی، ج7، ص347، ح15؛ بحار الأنوار، ج57، ص356، ح40).
8) یکی از مهم ترین تفاوت ها این است که از نظر فیلسوفان مسلمان، موجود مجرد، فعلیت محض است و هیچ گونه قوه و استعدادی در آن راه ندارد و از این رو، امکان هیچ گونه کمال و نقص و افزایش و کاهش و به طور کلی هیچ گونه تغییر و دگرگونی در آن نیست؛ اما در احادیث اسلامی در موجودات مجرد هم امکان تغییر وجود دارد. برترین موجودات مجرد، ارواح یا انوار مقدس چهارده معصوم (علیهم السّلام) است که به تصریح کلام خود آنان، علم و دیگر کمالات آنان همیشه، حتی پس از مرگ، افزایش می یابد. روایات اسلامی درباره ی ارواح دیگر انسان ها، بویژه مؤمنان و صالحان و اولیای الهی نیز، بعد از مرگ، انواع دگرگونی ها و تغییرات، که بیشتر در جهت کمال است، مطرح می کند. برای آگاهی از معنای تجرد نفس انسانی و دلایل نقلی آن و توضیح تفاوت یاد شده، «مجردات از نظر فلسفه و کلام و وحی».
9) البته میان روح بخاری و روح حیوانی، به معنای دقیق آنها، تفاوتی اندک وجود دارد. به عقیده قدما اخلاط چهارگانه بدن (دم، صفرا، سودا و بلغم) از دو بخش تشکیل شده است:1. بخش غلیظ و کثیف آن که ماده اعضای بدن را تشکیل می دهد.2. بخش لطیف و بخاری آن که روح بخاری از آن به وجود می آید. بسته به این که روح بخاری در کدام عضو اصلی بدن، یعنی در مغز یا قلب یا کبد تکون یابد، روح نفسانی، روح حیوانی و روح طبیعی نام می گیرد. اما چون این تفاوت اندک بین روح بخاری و روح حیوانی تأثیری در بحث حاضر ندارد، در این مقاله از آن چشم می پوشیم و آن دو را به یک معنا به کار می بریم. از نظر فیلسوفان مسلمان، روح بخاری واسطه تعامل و تأثیر متقابل بین نفس ناطق مجرد و بدن مادی است و آنان کوشیده اند که مشکل رابطه مجرد و مادی را هم از طریق همین واسطه حل و تبیین نمایند.
10) ذکر این نکته لازم است که مراد از همخوانی سخن دانشمندان مسلمان و روایات معصومان در این بحث، مطابقت کامل و همه جانبه آنها نیست، بلکه سازگاری این دو در کلیاتی نظیر اصل وجود روح حیوانی، لطافت جسمانی آن و ارتباط آن با خون است.
11) حکیمان مسلمان در زبان فارسی غالباً برای نفس ناطق مجرد واژه «روان» و برای روح بخاری و حیوانی جسمانی واژه «جان» را به کار برده اند: «آفریدگار، مردم را از گرد آمدن سه چیز آفرید: یکی تن که وی را به تازی بدن خوانند و جسد، و دیگر جان که او را روح خوانند و سیّم، روان که او را نفس خوانند.» (رگ شناسی، ص4- 5). «روح ناطقه و نفسانی را جان نخوانند و روان خوانند» (معراج نامه، ص82). البته گاهی نیز نفس ناطق را جان و روح حیوانی را روان نامیده اند: «روح بخاری، که او را روان گویند در میان جان و تن» (اسرارالحکم، ص379).
12) بحار الأنوار، ج25، ص58، ح25.
13) همان، ح26 و شبیه به همین مضمون: همان، ص55، ح15؛ الکافی، ج1، ص272، ح2.
14) الکافی، ج1، ص272، ح1؛ بحار الأنوار، ج25، ص52- 53.
15) بحار الأنوار، ج25، ص66- 67 (با تلخیص و اندکی تغییر در عبارات).
16) بحار الأنوار، ج25، ص54، ح14 (با تلخیص).
17) همان، ج58، ص43، ح19.
18) الصحیفه السجادیه، دعای اول.
19) الکافی، ج6، ص13- 14، ح4؛ بحار الأنوار، ج57، ص344.
20) بحار الأنوار، ج58، ص251. منظور از روح در این حدیث، همان روح حیوانی یا بخاری است، نه نفس ناطق؛ زیرا محال است که نفس ناطق مجرد، مکانی مانند مغزیا هر جای دیگر بدن داشته باشد. این روح حیوانی بخاری است که در تمام بدن ساری و جاری و منشاء حیات بدن است و بر اساس این حدیث، جایگاه اصلی آن در مغز است. از این رو، با جدایی سر یا هرگونه آسیب دیگری که موجب قطع ارتباط مغز با اجزای دیگر بدن شود حیات جسمانی هم از بین می رود. پیش تر هم اشاره شد که از نظر حکیمان مسلمان یکی از محل های وجود روح بخاری در مغز است که در این حالت، آن را روح نفسانی می نامند. از نظر بعضی حکیمان هم اساساً منشاء اصلی ایجاد روح بخاری، مغز است. در این باره ر.ک : الاسفار، ج9، ص74- 76؛ اسرار الآیات، ص60؛ سه رساله از شیخ اشراق، ص23؛ رسائل الشجره الالهیه، ج2، ص463؛ شرح منظومه، غرر فی القوه الحیوانیه، ص97- 106؛ المبدء والمعاد، ص95؛ شرح المصطلحات الفلسفیه، مدخل های «روح» و «روح نفسانی».
21) بحار الأنوار، ج58، ص295- 296.
22) الاسفار، ج8، ص320.
23) همان، ج9، ص74.
24) همان، ص272.
25) المبدء والمعاد، ص95.
26) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج3، ص88- 89 و نیز ص31.
27) التعریفات، ذیل ماده «نفس».
28) معراج نامه، ص82 (اصل این رساله به زبان فارسی است).
29) رگ شناسی، ص4- 5 (اصل این رساله به زبان فارسی است).
30) بعید نیست که دست کم یکی از منابع الهام بخش دانشمندان اسلامی درباره ی روح حیوانی وبرخی ویژگی های آن – که ذکرش گذشت – همین گونه روایات و به طور کلی تعلیمات اهل بیت (علیهم السّلام) باشد که در طول زمان به عالمان مسلمان منتقل شده است.
31) مضمون بعضی از احادیث اسلامی درباره ی روح به گونه ای است که با بدن مثالی یا برزخی (قالب مثالی) هم قابل تطبیق است؛ از جمله، بعضی از تعابیر مربوط به حدیث بعد را- که حدیثی طولانی است و فقط چند جمله از آن در این جا نقل می شود- ممکن است بتوان با بدن مثالی هم منطبق کرد. اما این امر تفاوتی در بحث حاضر ایجاد نمی کند، زیرا اوّلاً، بر اساس روایات اسلامی، بدن مثالی هم از سنخ ماده لطیف است و ثانیاً، این بدن هم یکی از مهم ترین عوامل حیاتی انسان و علاوه بر روح حیوانی واسطه دیگر تعامل نفس ناطق و بدن مادی است. برای اطلاع از ویژگی های روح بخاری و حیوانی و بدن مثالی و نقش آنها در وساطت تعامل نفس ناطق مجرد و بدن مادی، ر. ک : 1.«راه حل فیلسوفان اسلامی در مسأله رابطه نفس و بدن»؛2. «نقد و بررسی نظریه فیلسوفان اسلامی در مسأله رابطه نفس و بدن».
32) بحار الأنوار، ج10، ص185، برخی از محققان، و از جمله در بین اصحاب مذهب تفکیک، تجرد نفس ناطق را انکار کرده و آن را نوعی ماده لطیف محسوب کرده اند و در اثبات آن به احادیثی، مانند همین حدیث و بعضی دیگر از احادیث بعد استناد کرده اند؛ از جمله ر. ک : تنبیهات حول المبدء والمعاد، تنبیه نهم، دلالت آیات و احادیث بر مجرد نبودن روح، ص233 به بعد و معاد، حسین ربانی میانجی، بخش سوم، روح و حقیقت آن. اما این عقیده صحیح نیست، زیرا همان طور که دیدیم، روایات اسلامی معانی مختلفی برای نفس یا روح ذکر کرده اند. گاهی آن را به معنای نفس ناطق به کار برده و خلقت آن را مقدم بر عالم ماده محسوب کرده اند و گاهی هم آن را به معنای روح حیوانی به کار برده اند و با اشارات یا تصریحات گوناگون، آن را موجودی مادی معرفی کرده اند. توجه به این کاربرد متفاوت واژه روح (یا نفس) و تفکیک معانی مختلف آن در احادیث معصومان (علیهم السّلام) بسیار اهمیت دارد که این محققان به آن توجه کافی نکرده اند؛ از جمله همین حدیث که روح را جسمی لطیف معرفی کرده و ادامه آن- که ماده روح را از خون می داند و آن را عامل حیات مادی معرفی می کند- صراحت در روح حیوانی دارد و نمی تواند ناظر به روح عقل یا آن جوهر ناطق قدسی باشد که وجودی نورانی داشته و بر اساس روایات متواتر، در عوالم ذر، حتی قبل از هرگونه بدنی، حتی بدن ذرّی (یا ذره ای)، تا چه رسد به بدن مادری و خون و گوشت آن، وجود داشته است.*
33) بحار الأنوار، ج10، ص185، به نقل از الاحتجاج طبرسی.*
34) التوحید، ص92؛ بحار الأنوار، ج3، ص244- 245.*
35) الکافی، ج1، باب الروح، ص133- 134، ح3؛ بحار الأنوار، ج58، ص28، ح1 (به نقل از امام باقر (علیه السلام)).
36) در بین تمام شارحانی که در تألیف این مقاله به شرح آنان مراجعه کردم، تنها یک نفر به این مطلب اشاره کرده است که مراد از نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در فرمایش حضرت امیر (علیه السلام)، روح لطیفی است که وی آن را برای تبرک بر چهره خود کشیده است: «مقصود از جمله (نفس او در دستم جاری شد)، همان روح مطهر اوست؛ زیرا همان طور که ثابت شده است، روح جسم لطیفی، مانند هوا و نور است که اولیای الهی آن را می بینند و حضرت علی (علیه السلام) هم تبرکاً آن را بر چهره خود کشیده است».(توضیح نهج البلاغه، ج3، ص261).
اما شارح محترم در این جا اشاره نکرده است که منظور از این روح لطیف، نفس ناطق است یا روح حیوانی؟ اگر مرادش روح حیوانی باشد، تفسیر وی کاملاً درست است، اما اگر منظور وی نفس ناطق باشد، با نظریه تجرد نفس سازگار نیست. ظاهر عبارت وی در این جا نشان می دهد که مراد او همان روح اصلی انسانی یعنی نفس ناطق است. وی در جای دیگری از همین کتاب هم، انسان را تنها مرکب از نفس لطیف و جسم جرمانی (کثیف) دانسته و به جوهر دیگری مانند روح حیوانی اشاره نمی کند و این خود قرینه دیگری بر عقیده وی به لطافت جسمانی نفس ناطق است: «انه تعالی قرن النفس اللطیفه بالجسم الکثیف؛ خداوند متعال، نفس لطیف را با جسم کثیف همراه کرد». (همان، ج1، ص18).
37) فاذا فاضت نفسی فتناولها بیدک و امسح بها وجهک
38) الارشاد، شیخ مفید، ج1، ص186؛ اعلام الوری، ص136؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج1، ص237؛ بحار الأنوار، ج22، ص470، به نقل از الارشاد و اعلام الوری و ص521، به نقل از المناقب.
39) آیه مباهله و احادیث مربوط به آن.
40) مشخصات کتابشناسی بیشتر کتبی که در این فهرست آمده است، از نرم افزارهایی گرفته شده است که آنها را معرفی کرده ام. از این رو، نقصانی که ممکن است در این کتابشناسی مشاهده گردد، به اطلاعات مندرج در این نرم افزارها مربوط می شود که کوشیده ام تا آن جا که مقدور بوده است، با مراجعه به خود آن کتب یا دیگر مراجع کتابشناسی نقص آنها را برطرف نمایم. همچنین نسخه بحار الأنوار که در این مقاله به آن ارجاع داده ام، چاپ مؤسسه الوفاء (بیروت) است که از جلد 54 به بعد، باید سه شماره به آن افزوده شود تا با چاپ ایران مطابقت داشته باشد
منبع: فصلنامه علمی-پژوهشی علوم حدیث 55