خانه » همه » مذهبی » س1ـ فرق ميان ما انسان هاي امروزي با انسان هاي زمان پيغمبر و امامان ـ عليهم السلام ـ چيست؟ (يعني فرق ميان زمان حضور ائمه ـ عليهم السلام ـ و زمان غيبت چيست؟) س2ـ چرا خيلي از احکام را نمي دانيم، چرا نسبت به اکثر چيزها نادان بوده و از صحت کاري که مي کنيم مطمئن نيستيم؟ س3ـ چه فرقي ميان انتخاب خلفا بعد از پيامبر ـ صلي الله عليه و اله و سلم ـ و اقتدا و تقليد از مجتهدان و مراجع معظم تقليد است؟ س4ـ چرا ما از ديدن امام خود محروم هستيم، و چرا ما آدم هاي امروزي بدبختيم؟!

س1ـ فرق ميان ما انسان هاي امروزي با انسان هاي زمان پيغمبر و امامان ـ عليهم السلام ـ چيست؟ (يعني فرق ميان زمان حضور ائمه ـ عليهم السلام ـ و زمان غيبت چيست؟) س2ـ چرا خيلي از احکام را نمي دانيم، چرا نسبت به اکثر چيزها نادان بوده و از صحت کاري که مي کنيم مطمئن نيستيم؟ س3ـ چه فرقي ميان انتخاب خلفا بعد از پيامبر ـ صلي الله عليه و اله و سلم ـ و اقتدا و تقليد از مجتهدان و مراجع معظم تقليد است؟ س4ـ چرا ما از ديدن امام خود محروم هستيم، و چرا ما آدم هاي امروزي بدبختيم؟!

ج 1ـ سنّت و اراده حکيمانه و تغيير ناپذير الهي که لطف عيان و منّت بي کران او بر بندگانش است اين بوده که هميشه و تا پايان عمر انسان و بشريت، هادياني را براي راهنمايي بشر و رهايي او از گمراهي و شقاوت، قرار بدهد که بر اساس روايات نبوي مجموع راهنماياني که به عنوان پيامبر، نبي و رسول، مبعوث شده اند به يک صدو بيست و چهار هزار نفر مي رسند که در اين ميان پنج تن از آن بزرگواران به عنوان پيامبران الوالعزم و داراي شريعت، کتاب و قانون بوده و وظيفه هدايت انسان بعد از رحلت هر کدام به اوصيا و جانشينان آن ها واگذار گرديده و بر اساس رواياتي: «برخي از انبيا سلف و اوصيا آنان نيز در بعضي دوران ها غيبت داشته اند و مردم عصرشان در غيبت آن بزرگواران در معرض ابتلا و امتحان قرار مي گرفته اند. هم چون غيبت (ادريس پيامبر) غيبت (صالح پيامبر) غيبت (حضرت ابراهيم) غيبت (يوسف پيامبر) و غيبت (موسي ـ عليه السلام ـ ) و غيبت اوصيا و حجّت هاي پس از او تا روزگار حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ …»[1] تا هنگامي که سلسله نبوت با بعثت نبي مکرّم اسلام خاتمه يافته و بعد از آن حضرت وظيفه هدايت و راهنمايي به اوصيا معصوم آن بزرگوار، به امر خداوند متعال واگذار گرديده که يازده تن از آن حجت هاي الهي ظاهر و مشهور بوده و يک تن از آنان بر اساس حکمت و سنت ازلي الهي غايب و مستور مي باشد چنان چه در احاديث آمده است: «و لا تخلوا الارض الي ان تقوم الساعة من حجة، و لم تخل منذ خلق الله آدم ـ عليه السلام ـ من حجة الله فيها، امّا ظاهر مشهور او غايب مستور…»[2] پس مسأله غيبت و محروميت از بهره مند شدن از حضور حجج الهي، اولاً اختصاص به ما انسان هاي امروزي ندارد بلکه در امت هاي سلف نيز وجود داشته است و ثانياً آن چه مهم است اطاعت و پاي بندي انسان ها به احکام الهي و دستورات پيامبر و جانشينان معصوم او که خلفاي الهي هستند، مي باشد چه آن که وقتي مطيع و فرمانبردار امر خدا و رسول و امام باشيم، غيبت امام و محروميت از زيارت او در ظاهر، آسيبي به ما نخواهد رساند، اگر چه با حضور امام ـ عليه السلام ـ ممکن است بهره بيشتري ببريم. از امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ نقل شده که فرمود: «… من مات منکم علي فراشه و هو علي معرفة ربّه و حق رسوله، و اهل بيته، مات شهيداً و وقع اجره علي الله….»[3] هر کس از شما در رخت خواب اش بميرد در حالي که خدا شناس و معترف به حق رسول او و اهل بيت اش باشد، شهيد از دنيا رفته و پاداش او بر خداوند است. و نيز اين حديث از امام صادق ـ عليه السلام ـ که فرمود: «هر کس (در غيبت امام زمان) در حال انتظار او بميرد، به منزله کسي است که با قائم ـ عليه السلام ـ در خيمه اش باشد… بلکه مثل کسي است که با رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بوده است.»[4] و بالاخره چنين کسي در کلام رسول خدا برادر آن حضرت محسوب شده و مورد مدح و تمجيد رسول بزرگوار اسلام قرار گرفته است: روزي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در ميان جمعي از يارانش فرمود: «اي کاش برادرانم را مي ديدم،» ابوبکر و عمر گفتند: آيا ما برادران شما نيستيم؟ ما به شما ايمان آورديم و با شما هجرت کرديم؟ حضرت فرمود: «البته شما ايمان آورده و هجرت نموده ايد، اما اي کاش من برادرانم را مي ديدم.» آن دو نفر سخن خود را تکرار کردند، حضرت فرمود: «شما اصحاب من هستيد لکن برادران من کساني هستند که پس از من مي آيند، به من ايمان آورند و مرا دوست داشته (و درباره ولايت اوصيا معصوم من) مرا تصديق نمايند و حال آن که مرا نديده اند، اي کاش برادرانم را مي ديدم.»[5] و نيز اين حديث از رسول خدا که دلالت دارد بر اين که مقصود از برادران رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در کلام پيشين آن بزرگوار، مومنين در آخر الزمان هستند: رسول خدا به امير المؤمنين فرمود: «يا علي واعلم انّ اعجب الناس ايماناً واعظمهم يقيناً قوم يکونون في آخر الزمان لم يلحقو النبي و حجبتهم الحجة (فحجبت عنهم الحجة) فآمنوا بسواد علي بياض.»[6]علي (جان) بدان حيرت انگيزترين مردم از جهت ايمان، و بزرگ ترين آنان از جهت يقين، گروهي اند در آخرالزمان که پيامبر را نديده و حجت (امام زمان شان) هم در حجاب (غيبت) است پس (با اين حال فتنه هاي زمان غيبت در آن ها آسيبي نرسانده) ايمان آورده (مومن بوده) به سياهي بر سفيدي. يعني در تاريکي دوران غيبت که اکثر مردم گمراه اند، ايمان آن ها چون نقطه اي سفيد در فضاي تاريکي مي باشد.
بنابر اين از حيث فضيلت و اعتقاد و ايمان هيچ فرقي بين ما و افرادي که در زمان رسول خدا و ائمه اطهار ـ در زمان حضور زندگي مي کرده اند وجود ندارد بلکه بر اساس روايات فوق مومنين در اين زمان از بعضي جهات بر گذشتگان برتري دارند.
ج 2 ـ ندانستن احکام دو گونه است، يک وقت است که انسان احکام را نمي داند و نسبت به خيلي از مسائل جاهل است و از صحّت کارهايي را که انجام مي دهد، مطمئن نيست در اثر کوتاهي و به تعبير فقهي تقصير است، يعني با اين که مي تواند مسايل و احکام را فرا گيرد و دسترسي به علما دين اعم از امام معصوم و يا فقها در دوران غيبت دارد ولي در اثر بي توجهي و سهل انگاري و يا حتي در اثر شبهات واهي که در صورت جستجو و تحقيق رفع آن ممکن است، به سراغ يادگيري نمي رود، بي ترديد چنين آدمي و يا جمعي مورد مواخذه و باز خواست الهي قرار خواهد گرفت به خاطر کوتاهي و تقصيري که کرده است. اما يک وقت هست که انسان جاهل است و احکام و مسايل ديني را نمي داند و يا کاري را که انجام مي دهد از صحّت آن مطمئن نيست، در اثر قصور و عدم دست رسي و دست يابي به آن مسايل مي باشد، به اين معنا که سعي و تلاش در حد توان انجام داده در راه فراگيري احکام و مسايل و به دست آوردن معارف الهي، ولي به خاطر نبود منابع و مآخذ علوم ديني اعم از امام و يا علماء ديني مثل فقها و يا کتب ديني، نتوانسته به مسايل و معارف ديني دست پيدا نمايد، در اين صورت معذور بوده و آن اعتقاد و عمل مبتني بر آن که در توان داشته، کفايت مي کند و هيچ گونه موآخذه نخواهد داشت و لذا جاي نگراني وجود ندارد.
ج 3 ـ بر اساس اعتقادات کلامي و به تأييد دلائل معتبر نقلي، امام و خليفه بعد از پيامبر بايد منصوب از طرف خدا و توسط پيامبر به مردم اعلام گردد و در صورت غيبت و عدم دسترسي مستقيم به امام ـ عليه السلام ـ بر اساس حکم عقل و دلائل نقلي مردم وظيفه دارند به علماء ديني و فقها مکتب اهل بيت ـ عليهم السلام ـ که کارشناساني ديني و متخصصان استخراج احکام شرعي اند و با آيات قرآن و روايات آشنائي کامل دارند، مراجعه نمايند، همان گونه که در سائر رشته ها به متخصصان آن مراجعه مي کنند مثل مراجعه به اطبّا در صورت بيماري و يا به مهندسان و سائر کارشناسان در امور ديگر. و اين هيچ ربطي و شباهتي به انتخاب خلفا در صدر اسلام توسط مردم ندارد زيرا مراجعه به علما و متخصصان چه در امور ديني و چه امور غير ديني، مراجعه جاهل به عالم بوده که وظيفه عقلي و شرعي هر انسان است نه انتخاب خليفه و امام و در صدر اسلام امت بي وفا حتي عقل شان را هم زير پا گذاشته و مراجعه به عالم و متخصص دين بعد از پيامبر هم نکردند بلکه به اعتراف خود خلفا و اکثر مردم در آن زمان با انتخاب شان جاهل را بر عالم مقدم داشتند. پس مراجعه به فقها جليل القدر در زمان غيبت و فراگيري احکام از محضرشان و يا عمل به فتاوا و نظرات آن ها در رساله هاي شان که از منابع اصلي ديني مثل قرآن و روايات و احکام عقلي، استنباط نموده اندبر اساس دليل عقلي رجوع جاهل به عالم و متخصص در صورت نياز مي باشد. و ثانياً به دستور خود امام معصوم مي باشد که فرمود: «فامّا من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً علي هواه، مطيعاً لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه.»[7] بر عوام (مردمي که خود مجتهد نيستند) لازم است از فقهائي که داراي صيانت نفس (ملکه تقوا دارند) و حافظ و پاسدار دين شان و مخالف هوا (اميال نفساني و اغراض شخصي) و مطيع و فرمانبردار دستور مولايش (امام معصوم که خليفه خداست) مي باشد تقليد (عمل به فتوا و يا التزام به فتاوايش) نمايد. البته به طور قهري و طبيعي برخي از فتاواي عالمان ديني مخالف با احکام واقعي الهي ممکن است باشند، اين موارد در صورت عدم تقصير مجتهدان و مقلدان گريزناپذير است و خواست خداوند متعال است، لذا مؤاخذه اي هم ندارد.
ج 4 ـ حقيقت فلسفه غيبت امام زمان ـ عليه السلام ـ بر ما پوشيده است و ممکن است دلائل زيادي داشته باشد که يکي از آن ها عدم آمادگي و پذيرش مردم و ناسپاسي آن ها در برابر اوليا الهي باشد اما به هر حال اصل حکمت غيبت چنان چه در روايت آمده است بر ما مخفي است: امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «… براي صاحب اين امر (امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ) غيبتي است که ناگزير از آن است» راوي مي گويد عرض کردم چرا؟ امام ـ عليه السلام ـ فرمود: «به خاطر چيزي که اجازه بر ملا کردن آن را نداريم» باز راوي مي گويد: علت و حکمت در غيبت آن بزرگواري چيست؟ امام مي فرمايد: «به همان دلائل و عللي که حجج الهي قبل از او غايب مي شدند (که در پاسخ به بخش اول سوال به آن اشاره گرديد.) حکمت و سرّ غيبت بر ملا نخواهد شد مگر بعد از ظهور. چنان چه حکمت و علل کارهاي خضر هنگام همراهي حضرت موسي ـ عليه السلام ـ روشن نشد مگر بعد از جدائي آن دو.»[8]و بالاخره بدبخت کسي است که آگاهانه و از روي عمد مخالفت امام زمانش و يا افرادي که نائب آن حضرت مي باشد چه نائب خاص مثل دوران غيبت صغرا و چه نواب عام در دوران غيبت کبرا که همان فقها و علما پرهيزگار ديني اند، کنند نه کساني که با تمام عشق و علاقه امامان معصومش را دوست دارند و در غيبت آخرين آنان اشک انتظار مي ريزند و بي صبرانه در انتظار ظهور دولت حق به سر مي برند و پيامبر اکرم آنان را برترين مردم از جهت يقين و ايمان دانسته و آرزوي ديدار آن ها را به عنوان برادرانش فرموده است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ ولايت فقيه، امام خميني.
2ـ ترجمه احتجاج، بهزاد جعفري، ج2.
3ـ منابعي که در پاورقي هاي اين مقاله آمده است.

پي نوشت ها:
[1] . کمال الدين و تمام النعمه، ج 1، صفحات: 254 ـ 271 ـ 273 ـ 280 ـ 288 ـ 303.
[2] . آيت الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 336.
[3] . همان، ص 650.
[4] . همان، ص 632.
[5] . امالي مفيد، ص 76 ـ 77.
[6] . آيت الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 648.
[7] . طبرسي، الاحتجاج علي اهل اللجاج، ج 2، ص 458.
[8] . آيت الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 330 ـ 331.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد