امام علی(ع) به مناسبتهای مختلف، اوضاع و شرایط نابسامان و مفاسد جامعهی زمان خود را تحلیل و بررسی نموده و معیارهایی کلی ارائه فرموده است که در حقیقت این معیارها و شاخصهها، اختصاص به آن زمان و آن جامعه نداشت، بلکه در هر زمان و هر جامعه میتواند مصداق داشته باشد. به عنوان نمونه در مورد زوال و انحطاط جوامع و حکومتها میفرماید:
«یُسْتَدَلُّ عَلَى زَوَالِ الدُّوَلِ بِأَرْبَعٍ: تَضْیِیعِ الْأُصُولِ، وَ التَّمَسُّکِ بِالْفُرُوعِ، وَ تَقَدُّمِ الْأَرَاذِلِ، وَ تَأْخِیرِ الْأَفَاضِلِ»؛[1] عامل سقوط دولتها و جوامع چهار چیز است: بیتوجهی به مسائل بنیادی؛ و اهتمام به مسائل حاشیهای؛ پیش انداختن اراذل و فرومایگان؛ و کنار گذاشتن افراد دانشمند و بافضیلت.
و در جایی دیگر فرمود: «تَوَلِّی الْأَرَاذِلِ وَ الْأَحْدَاثِ الدُّوَلَ دَلِیلُ انْحِلَالِهَا وَ إِدْبَارِهَا»؛[2] سرپرستی جوامع از سوی فرومایگان و تازه به دوران رسیدهها، نشانهای از انحطاط و سقوط حکومتها است.
امام علی(ع) اما در خطبهی 233 در قالب یک خطبهی کوتاه، مهمترین معیارها و شاخصههای جامعهی فاسد و نابسامان را چنین بیان میکند:
«وَ اعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّکُمْ فِی زَمَانٍ الْقَائِلُ فِیهِ بِالْحَقِّ قَلِیلٌ وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ کَلِیلٌ وَ اللَّازِمُ لِلْحَقِ ذَلِیلٌ أَهْلُهُ مُعْتَکِفُونَ عَلَى الْعِصْیَانِ مُصْطَلِحُونَ عَلَى الْإِدْهَانِ فَتَاهُمْ عَارِمٌ وَ شَائِبُهُمْ آثِمٌ وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ وَ [فَارِئُهُمْ] قَارِنُهُمْ مُمَاذِقٌ لَا یُعَظِّمُ صَغِیرُهُمْ کَبِیرَهُمْ وَ لَا یَعُولُ غَنِیُّهُمْ فَقِیرَهُم»؛[3] خدا شما را رحمت کند، بدانید که در روزگارى به سر میبرید که گویندگان حق اندک، زبانها از راستگویى ناتوان و حقمداران بیارزشاند؛ مردمش گرفتار گناه، و با بیتفاوتی و سازشکارى همراهاند؛ جوانانشان بد اخلاق، و پیرانشان گنهکار؛ دانشمندانش دو رو و منافق و سخنرانشان(قاریانشان) چاپلوساند؛ خردسالانشان بزرگان را احترام نمیکنند؛ و توانگرانشان مستمندان را دستگیری نمیکنند.
در این خطبهی کوتاه اما جامع و پر معنا، امام(ع) چند معیار جامعهی به انحطاط رفته را بیان میکند که عبارتاند از:
- تعداد اندک حقگویان و بیارزش بودن بیان حقایق: در جامعهی آشفته، حقگویان و حقمداران در اقلیتاند؛ و علت آن هم شرور و مفاسدی است که جامعه را فرا گرفته است. چنانکه امام(ع) در جایی دیگر فرمود: «اى مردم، ما در روزگارى کینهتوز، و پر از ناسپاسى و کفران نعمتها به سر میبریم که نیکوکار در آن بدکردار به شمار میآید، و ستمگر بر تجاوز و سرکشى خود میافزاید. از آنچه میدانیم بهره نمیگیریم و آنچه را نمیدانیم، نمیپرسیم، و از بلایی تا بر سرمان نیامده نمیترسیم».[4]
به هر حال در جامعهی نابسامان حقگرایان خوارند؛ زیرا هم در اقلیتاند، و هم نسبت به دیگران ضعیفاند.
- رواج دروغگویی و چاپلوسی: در این روزگار زبان انسان از بیان حقیقت ناتوان است. و علت آن هم دو چیز است: یکی جهل و نادانی و دیگر ظلم و ستمی است که جامعه را فرا گرفته است.[5] بر اساس سخن امام علی(ع) نشانهی دیگر جامعهی فاسد و بیمار آن است که انسانهای سالم و صادق توان گفتن حقایق را ندارند، و بر عکس بازار افترا، دروغ، تملّق و چاپلوسی پررونق است. و تریبونها و بلندگوها در اختیار متملقان و چاپلوسان است.
- اشتغال اکثریت به گناه: اکثریت مردم جامعهی فاسد، هر کدام در گناهی فرو رفته و آثار تقوا در جامعه کمتر مشاهده میشود.
- بیتفاوتی و سازشکاری: مردم در ظاهر و در زبان با هم سازش دارند، ولی قلبا با هم توافق ندارند؛ و به عبارتی در کارهای خود اهل غل و غش هستند و با سازشکاری روزگار را سپری میکنند.
- بداخلاقی جوانان و گناهکاری پیران: جوانان جامعه تندخو و بد اخلاقاند؛ چرا که بر اساس تربیت دینی پرورش نیافتند و یا خود را ملزم به رعایت اصول دینی نمیدانند و پیران جامعه که دینداری آنان – با فرض دیندار بودن – تصنعی و ظاهری است، خود را غرق در گناه نموده و مرگ و قیامت را فراموش کردهاند.
یعنی اگر شرایط جامعه به سمتی برود که نسل جوان آیندهساز به جای اهتمام به باور خویش و برنامهریزی برای آینده خود و جامعهای که در آن زندگی میکند، به تند خویی و بیبندوباری اخلاقی تمایل و رغبت بیشتری نشان دهد، این امر زنگ خطر و نشانهی انحطاط و تباهی آن جامعه است. جامعهای که پیران و پا به سن گذاشتهها، به جای اینکه به تربیت جوانان خود بپردازند و آنان را از آلودگی به گناه برحذر دارند، خود آلوده به گناه شوند، آن جامعه فاسد است.
- وجود نفاق و چاپلوسی در میان آنانی که با دین سر و کار دارند: دانایان جامعه از آن جهت منافق و ریاکار میشوند که دانش و هوشمندی خود را در جهت خیر و صلاح به کار نمیبرند و از فرمانهای الهی و آخرت چشم پوشیدهاند؛ گویندگان و سخنوران با مردم صادق نیستند، با زبان اظهار محبت میکنند، ولی در دل با دیگران دوست نیستند.[6]
در محیطی که اندیشمندان و صاحبان قلم، به جای اینکه مردم را به سوی خدا و سعادت دنیا و آخرت دعوت نمایند، با ایفای نقش دوگانه و مزورانه به فکر منافع خویش باشند، چنین جامعهای روی سعادت به خویش نخواهد دید.
- حرمت نگذاشتن به بزرگترها: از دیگر نشانههای نابسامانی جامعه این است که کوچکترها احترام بزرگترها را نگه نمیدارند؛ زیرا در محیطی رشد یافتهاند که از نظر تربیت دینی و اخلاقی دچار نقص بوده است. پیامبر اسلام(ص) فرمود: «… وَقِّرُوا کِبَارَکُم…»؛[7] (و بزرگان خود را احترام کنید). و فرمود: «مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ إِجْلَالُ ذِی الشَّیْبَةِ الْمُسْلِم»؛[8] از جملهی تجلیل خدا، احترام گذاشتن به پیران مسلمان است. اگر به این توصیهها عمل نشود، جامعه رو به انحطاط خواهد بود.
- بیتوجهی به رشد فاصلهی طبقاتی: جامعهی منحط و فاسد جامعهای است که در آن شکاف و فاصلهی طبقاتی روز به روز بیشتر میشود که در چنین جامعهای ثروتمندان نه تنها به فکر فقرا و مستضعفان نیستند، بلکه با انباشت ثروت و پایمال کردن حق تنگدستان هر روز بر این شکاف و فاصله میافزایند، در حالیکه بر اساس صریح قرآن خداوند در مال ثروتمندان حقی برای بیچارگان قرار داده شده است: «وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم».[9]
اما در جامعه منحط صاحبان ثروت به جای اینکه بخشی از سرمایهی خود را در جهت فقرزدایی به کار گیرند، با حرص و طمع و نقشههای گوناگون همواره به دنبال تصاحب اندک ثروتی هستند که در دست مستمندان است، و با این کار روز به روز بر فاصلهی طبقاتی میافزایند.
[1]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، محقق، مصحح، حسنی بیرجندی، حسین، ص 550، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1376ش.
[2]. همان، ص 202.
[3]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 354، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[4]. همان، ص 74. «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِی دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ [شَدِیدٍ] کَنُودٍ یُعَدُّ فِیهِ الْمُحْسِنُ مُسِیئاً وَ یَزْدَادُ الظَّالِمُ فِیهِ عُتُوّاً لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا».
[5]. بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، مترجمان، محمدی مقدم، قربانعلی و دیگران، ج 6، ص 138، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ یکم، 1385ش.
[6]. همان، ص 139.
[7]. شیخ صدوق، امالی، ص 94، تهران، کتابخانه اسلامیة، 1362ش.
[8]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 165، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[9]. ذاریات، 19