براي بررسي نوع تقسيم بندي علوم اسلامي، بايد چند نكته روشن شده باشد: يكي اين كه منظور از علوم اسلامي چيست, ديگري دوره زماني كه تقسيم بندي علوم مورد مطالعه قرار ميگيرد و بالاخره ملاك تقسيم بندي علوم.
توضيح مطلب با ذكر چند نكته روشن خواهد شد:
1. تعبير علوم اسلامي را حداقل با دو كاربرد ميتوان معنا كرد, يكي مجموعه علومي كه در دوران تمدن درخشان اسلامي وجود داشته و ديگري علوم ديني خاص كه ناشي از متن اسلام مثل علوم قرآن و تفسير و فقه و حديث و …است. البته ميتوان علوم غير ديني كه پيش نياز اين علوم هستند را نيز، داخل همين دسته بندي ذكر كرد. بنابر اين ميتوان اين علوم را بر اساس منابع مطالعاتي آنها تقسيم كرد. يعني علومي را كه به طور مستقيم از متن قرآن و حديث اخذ شدهاند, جدا از علومي بدانيم كه به عنوان مقدمه و پيش نياز علوم اسلامي صرف مطرح شدهاند و نيز دسته ديگري را معرفي كنيم كه فقط به دليل نياز مردم و در مسير تكامل بشري گسترش يافتند؛ ولي نه از قرآن و سنت اخذ شدهاند و نه پيش نياز فهم آنها هستند , مثل علوم طبيعي و رياضي كه در دوران تمدن اسلامي، پيشرفتهاي شايان توجهي يافتند. اين تقسيم بندي از كلمات شهيد مطهري استفاده ميشود[1].
2. تا پيش از دوران جديد و رشد علوم تجربي و ترجمه اين علوم به زبانهاي فارسي و عربي، نوع تقسيم بندي دانشها با آنچه كه امروز وجود دارد متفاوت بوده است. و چنان كه در كتب تاريخ فلسفه آمده است، مجموعه دانشهاي بشري فلسفه ناميده ميشد و آن را به دو شاخه حكمت نظري و حكمت عملي تقسيم ميكردند. حكمت نظري شامل رياضيات, طبيعيات و فلسفه اولي ميشد و حكمت عملي نيز در برگيرنده سه شاخه اصلي اخلاق, سياست مدن و تدبير منزل بود. كه هر يك از اين علوم باز به شاخههاي متعددي تقسيم ميشد، مثلا رياضيات, هندسه و نجوم و موسيقي و حساب را در برميگرفت و طبيعيات نيز به هشت اصل و نه فرع تقسيم ميشد. در اين تقسيم بندي، علوم معادن و گياه شناسي و طبايع الحيوان و شناخت علل حوادث آسماني جزء اصول و علوم طب و نجوم احكامي و تعبير خواب جزء فروع طبيعيات به شمار ميروند[2]. اثر سترگ ابن سينا با نام شفاء بر اساس اين تقسيم بندي نوشته شده است. البته ابن سينا بخش زيادي از كتاب خود را به منطق اختصاص داده با اين كه در نزد قدما، منطق داخل اين تقسيم بندي قرار نميگيرد؛ زيرا منطق مقدمه علوم است نه جزئي از آنها[3].
3. مهمترين نكته در بحث طبقه بندي علوم آن است كه چه معياري براي اين طبقه بندي ميتوان ارائه داد؟ معروفترين نظريه آن است كه ملاك تقسيم علوم، يا به عبارت بهتر، تمايز علوم از هم، موضوع هر علم است. يعني بايد ببينيم هر علمي درباره چه چيزي بحث ميكند، تا مرزهاي آن علم با ساير علوم مشخص شود.
اين نظريه عليرغم كارآمدي فراوان و شهرت در نزد دانشمندان, در برخي از موارد گرفتار مشكل ميشود؛ زيرا بعضي از علوم داراي موضوع واحد و مشخص قابل تعريف نيستند و لذا اين ملاك در آنجا به كار نميآيد. شايد علم اصول فقه مصداق بارز علومي باشد كه به جز با تكلف، نميتوان موضوع واحدي براي آن تعريف كرد. به علاوه كه در بسياري از علوم با گزارههاي مشترك روبرو ميشويم كه موضوع و محمول آنها يكي است و با اين ملاك نميتوان تشخيص داد كه اين قضيه مربوط به كدام علم است. از همين رو برخي از دانشمندان تلاش كردهاند، تمايز علوم را از غرض هر علم استفاده كنند و برخي ديگر گفتهاند كه تمايز هر علم از ديگري به هويت آن علم است.
با اين توضيح كه مجموعه گزارهها و غرض و موضوع و روش تحقيق هر علم, هويتي خاص به آن علم ميبخشد كه باعث متمايز شدن آن علم از ديگر علوم ميشود[4]. و بالاخره برخي نيز معيار طبقه بندي را روش مطالعه هر علم دانستهاند. زيرا برخي از علوم با روش عقلي صرف و برخي نقلي و برخي ديگر تجربي، مورد مطالعه قرار ميگيرند و بسياري از علوم نيز با تركيبي از چند روش شكل ميگيرند و اين خود ميتواند مبنايي براي تقسيم بندي باشد.
با توجه به نكات فوق روشن ميشود كه ارائه يك تقسيم بندي جامع و كامل در اين نوشته ميسور نميباشد و مطالعه در اين مورد نيازمند تحقيق جدي و يا مطالعه كتب مفصل در اين باره است. با اين حال ما برخي از علوم اسلامي را معرفي ميكنيم و مراد ما از مفهوم علوم اسلامي در اين جا علومي است كه از دين اسلام ناشي شده و يا پيش نياز مطالعه آن علوم هستند, و نه تمامي علومي كه در تاريخ تمدن اسلامي ترجمه شده و توليد شده و باليدهاند.
علوم اصلي اسلامي را ميتوان در علوم قرآن, تفسير, فقه, كلام نقلي, حديث و تاريخ اسلام و به تعبير دقيقتر، سيره شناسي پيامبر و دانش فرقه شناسي يا ملل و نحل طبقه بندي كرد. كه البته خود علوم قرآن و نيز تاريخ اسلام به چندين شاخه قابل تقسيم خواهد بود. اين علوم به طور مستقيم از قرآن و احاديث اهل بيت اخذ شده و به مرور زمان تكامل پيدا كردهاند. ولي فهم اين علوم و نيز حل اختلافات در اين علوم، باعث به وجود آمدن علوم ديگري در حوزه تمدن اسلامي شده است كه برخي از آنها عبارتند از: اصول فقه, رجال الحديث, كلام عقلي و تا حدودي فلسفه . اين علوم برخي محصول ابداع خود مسلمين و نياز عملي آنهاست و برخي نيز وارد شده از يونان و ساير ممالك هستند. دسته ديگر علوم در حوزه مطالعات ديني را علومي غير ديني تشكيل ميدهند كه بدون آنها نميتوان علوم اسلامي را مطالعه كرد, علومي مثل ادبيات عرب در همه شاخههاي آن و نيز منطق از اين گونهاند. البته امروزه علوم جديدي نيز در اين حوزه معرفتي به وجود آمدهاند كه ميتوان آنها را نيز به نوعي جزو علوم اسلامي دانست, علومي همچون كلام جديد, فلسفه فقه, روش فهم متون ديني از اين دستهاند.
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
ـ طبقه بندي علوم از نظر حكماي مسلمان, عثمان بكار, ترجمه جواد قاسمي, بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي.
پي نوشت ها:
[1] . رك: مطهري, مرتضي, آشنايي با علوم اسلامي, (منطق و فلسفه), تهران, انتشارات صدرا, ج1، ص10- 15.
[2] . رك: حلبي, علي اصغر, تاريخ فلسفه در ايران و جهان اسلامي, تهران, انتشارات اساطير, 1373, ص 32- 38، در اين منبع تقسيم فوق به صورت كاملتري ذكر شده است, و نيز رك: مطهري, همان, بخش فلسفه.
[3] . رك: مظفر, محمد رضا, المنطق, تعليق: غلامرضا فياضي, قم, موسسه نشر اسلامي, 1423 ق, ص 8- 9.
[4] . در اين زمينه رك: امام خميني, سيد روح الله, مناهج الوصول, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني, ج1, ص 43-45 و لاريجاني, صادق, اقتراح درباره علم كلام, مجله نقد و نظر، شماره 9، زمستان 1379, ص 10- 15.