خانه » همه » مذهبی » شباهت‌های وهابیان تکفیری با خوارج و حکم آن‌ها

شباهت‌های وهابیان تکفیری با خوارج و حکم آن‌ها

شباهت‌های وهابیان تکفیری با خوارج و حکم آن‌ها

در این مقاله، ابتدا کلمات علمای اهل سنت در مورد تطبیق لفظ خوارج بر وهابیان تکفیری بررسی می‌شود، و سپس وجوه اشتراک وهابیان با خوارج در ظاهر و در سیره و کشتن مسلمانان، اعتقاد به تبدیل شدن بلاد اسلام به بلاد شرک به سبب

18262 - شباهت‌های وهابیان تکفیری با خوارج و حکم آن‌ها
18262 - شباهت‌های وهابیان تکفیری با خوارج و حکم آن‌ها

 

نویسنده: محمدجواد حاجی قاسمی (1)

 

چکیده

در این مقاله، ابتدا کلمات علمای اهل سنت در مورد تطبیق لفظ خوارج بر وهابیان تکفیری بررسی می‌شود، و سپس وجوه اشتراک وهابیان با خوارج در ظاهر و در سیره و کشتن مسلمانان، اعتقاد به تبدیل شدن بلاد اسلام به بلاد شرک به سبب گناه، ساختن حدود جدید و سایر شباهت‌ها بیان می‌شود و در انتها نیز اختلاف علمای اهل سنت در حکم خوارج، طبق روایت‌ها و مبانی مختلف‌شان از قبیل تکفیر، تضلیل و قتل مطرح می‌شود.

مقدمه

یکی از فتنه‌های مشکل ساز برای امت اسلامی، فتنه خوارج بود. آنان افراد بی بصیرتی بودند که با ادعای دین داری و در لباس دین و تقوا، به علت فهم اشتباهشان از دین، دیگران را تکفیر کردند و بین مسلمانان جنگ داخلی به راه انداختند. در حقیقت، فتنه آنان سخت‌تر از فتنه سلطه طلبان و حاکمان ستمگر بود، زیرا حقیقت ظلم این سلطه طلبان با اندکی تحقیق و تفحص بر همگان روشن می‌شد، اما با تحقیق در مورد خوارج، جز عبادت و حرف‌های فریبنده و توجیهات دینی، چیز دیگری دست گیر انسان نمی‌شود! و جز افراد متخصص و خبره به دین، نمی‌توانستند انحراف درونی خوارج را کشف کنند.
همین ظاهر جذاب و فریبنده بود که بسیاری از مردم را فریفته خود و شیفته روش خوارج کرد، اما وقتی که نوبت به تحقق بخشی به اثرهای این عبادت‌ها رسید، چیزی جز خشونت با مسلمانان و خون ریزی آنان حاصل نگشت و صحت گفته آشنایان به دین در خصوص خوارج بر همگان روشن شد و نتیجه آن جنگ نهروان بود که به کشته شدن بیشتر خوارج انجامید.
این جنگ پایان کار خوارج نبود و اصل این تفکر در دل برخی از مردم ریشه دوانده و از نسلی به نسل دیگر منتقل شد، اما هر بار با اسمی دیگر که بتواند مردم را دوباره جذب خویش کند و در واقع باطن و حقیقت همان حقیقت بود و علمای مسلمان در دوران‌های مختلف با بررسی همین خصوصیات، خوارج زمان خویش را (در هر قالب و اسمی که بودند) می‌شناختند و به سایر مسلمانان معرفی می‌کردند.
در دوران ما نیز گروه‌هایی وجود دارند که با اسم‌های مختلفی از قبیل سلفی گری جدید، وهابیت و … سایر مسلمانان را تکفیر می‌کنند و با آن‌ها می‌جنگند. از خصوصیات گروه‌های تکفیری دوران ما و به خصوص وهابیان که توجه بسیاری از محققان را به خود جلب کرده است، شباهت‌های ظاهری، سلوکی و عقیدتی آنان با خوارج می‌باشد. این شباهت‌ها به حدی است که حتی بسیاری از علمای اهل سنت نیز بدان تصریح کرده‌اند و این تصریحات، به خصوص در سال‌های اخیر، و به خاطر جنایات فجیع وهابیون تفکیری رشد فزاینده‌ای داشته است؛ این جنایات که به اسم دین ضربه اساسی به وجهه اسلام زده است، علمای شیعه و سنی را بر آن داشت که روش و سیره تکفیری‌ها را با سیره و دستورهای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تطبیق دهند و حقیقت امر این اعمال را برای مرم بیان کنند و به مردم بگویند که آیا واقعاً این کارها جزو دین به حساب می‌آید؟
در این میان وهابیان و تکفیری‌های جدید، توقع داشتند که به دلیل تظاهر به سنی گری، علمای اهل سنت به خود جذب کنند، یا حداقل علمای اهل سنت، به علت مسائل مذهبی، با آنان برخورد نکنند، اما علمای اهل سنت دوشادوش علمای شیعه با تأکید فراوان بر خارجی بودن این گروه، سهم بسزایی در آگاه کردن مردم داشته‌اند و یکی از علت‌های اساسی جلوگیری از رشد آن‌ها همین سخنان است که در بخش اول به قسمتی از سخنان بزرگان و سرشناسان اهل سنت در این زمینه اشاره می‌کنیم.

1. علمای اهل سنت و معرفی وهابیت به عنوان خوارج

کمتر کسی از علمای اهل سنت پیدا می‌شود که در دوران معاصر، علیه وهابیت و تکفیری‌ها اظهارنظر نکرده باشد و یا حداقل در باب تصحیح عقاید عموم اهل سنت، ضد تفکرات تکفیری تلاش نکرده باشد. در این میان گروهی هستند که لفظ «خوارج» را برای وهابیان به کار برده‌اند که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

الف. ابن عابدین حنفی:

وی که از علمای به نام حنفی است در حاشیه رد المحتار می‌گوید:
“سخنی در مورد طرف داران عبدالوهاب، خوارج زمان ما… برای خارجی شدن کافی است که دشمنان خود را کافر معرفی کنی، همان طور که در زمان ما در خصوص طرف داران عبدالوهاب رخ داده است که در نجد شورش و حرمین را فتح کردند و مدعی بودند که حنبلی هستند، ولی می‌گفتند که تنها آن‌ها هستند که مسلمانند و هر کس با آن‌ها مخالفت کند، مشرک است و با این بهانه خون اهل سنت را حلال شمردند و علمای آنان را کشتند تا اینکه خداوند شوکت آنان را از بین برد و بلاد آنان را خراب کرد و لشکر مسلمانان را در سال 1233 ق بر آنان غالب نمود. (2)”

ب. علامه صاوی مالکی:

او نیز که از علمای مشهور مصر است، در تفسیر خود به نام حاشیة العلامة الصاوی علی تفسیر الجلالین در ذیل آیه شریفه «الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ» (3) می‌گوید:
“گفته شده که این آیه در مورد خوارج نازل شده است که آیات قرآن و روایات را تأویل نمودند و با آن خون مسلمانان و اموال آن‌ها را حلال کردند! همان طور که الآن در گروه‌های مشابه آن‌ها دیده می‌شود؛ گروهی که در زمین عربستان هستند و به آن‌ها وهابیت گفته می‌شود و گمان می‌کنند که اهل حق‌اند. آگاه باشید که آن‌ها دروغ می‌گویند، شیطان بر آنان چیره شده و آن‌ها را از یاد خدا غافل کرده است. آن‌ها حزب شیطان‌اند و حزب شیطان زیان کار است. از خداوند می‌خواهیم که ریشه آن‌ها را بکند! (4)”

ج. سیدشریف عبدالله فضل پاشا علوی حجازی:

وی که از علمای مصر بود، کتابی با نام صدق الخبر فی خوارج قرن الثانی عشر علیه وهابی‌ها تألیف کرد (5) و در این کتاب، با دلایل اهل سنت ثابت کرد که وهابی‌ها، خوارج آخرالزمان ذکر شده در روایات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند.

د. علمای مکه و مدینه در زمان سقوط دوره اول وهابی:

خالد فهمی، فارغ التحصیل دانشگاه آکسفورد و استاد در بخش خاورمیانه دانشگاه نیویورک و عضو گروه تاریخ مصر و گروه تاریخ آمریکا در شبکه «التحریر» مصر مصاحبه‌ای داشت و در این مصاحبه، مدرکی بسیار مهم ارائه کرد که مفتیان، ائمه جمعه و جماعات مکه و مدینه و به خصوص مسجدالحرام و مسجدالنبی آن را مهر کرده‌اند. این مدرک در واقع، نامه این عالمان به «محمدعلی طولون پاشا»، فرمانده سپاه مصر است که در آن از وی برای شکست دادن وهابی‌ها تشکر نموده‌اند. در این نامه آمده است:
“به استحضار شما می‌رسانند که لشکریان پیروز شما به نزد آن‌ها رفته و آنان را از دست این اشرار خوارج نجات داده‌اند؛ سرکشان تجاوزکار، یاغیان کافر، کسانی که در جزیرة العرب فساد می‌کردند و عقاید خود را با حلول (تجسیم) و الحاد فاسد کرده بودند و خون مسلمانان را حلال می‌شمردند و راه تمام حجاج را به بیت الله الحرام بسته بودند. خداوند را برای این کار شما و نعمت بزرگ شکرگذاری می‌کنیم. (6)”

هـ. شیخ احمد بدرالدین حسون (مفتی اعظم اهل سنت سوریه):

وی در سخنرانی معروف خویش در مورد تکفیری‌ها و وهابیان می‌گوید:
“چه کسانی حضرت علی را کشتند؟ کسانی که اگر نماز بخوانند، از نماز خواندن خویش خجالت زده می‌شویم و اگر روزه بگیرند، از روزه گرفتن خویش خجالت می‌کشیم، اما همان طور که تیر از کمان بیرون می‌رود، از دین خارج می‌شوند! این‌ها همان کسانی هستند که تظاهر به تمسک به دین می‌کنند ولی همه مسلمانان را تکفیر می‌نمایند، همان کسانی که ریش‌های آنان بسیار بلند است و لباس‌های آنان کوتاه و مسواک چوبی در دست آنان است و در دنیا هیچ اسلامی جز خودشان نمی‌بینند و بقیه کافرند و بسیار متأسفم که بگویم این‌ها دوباره بازگشته‌اند!… همین‌ها هستند که سرور ما علی را کشتند، همین کسانی که به تازگی به وجود آمده‌اند. آن‌ها خطری هستند که از آن خطرناک‌تر نیست! (7)”

و. شیخ احمد الطیب (شیخ الازهر مصر):

او مصاحبه‌ای در شبکه «دریم» داشت و در آن به صراحت تکفیریان را خوارج زمان نامید. (8)

ز. شیخ علی جمعة (مفتی الازهر مصر):

وی در سخنرانی خویش در نماز جمعه گفت:
“پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند که قومی می‌آیند با عمری اندک، تصوراتی ابلهانه، ولی کلام برترین مخلوقات (پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) را می‌گویند، قرآن می‌خوانند، ولی از حنجره آنان عبور نمی‌کند. خوشا به حال کسی که به دست آن‌ها کشته می‌شود و کسی که آن‌ها را می‌کشد، به خدا نزدیک است! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد سگ‌های جهنم هشدار داده و فرموده است که خوارج سگ‌های جهنم‌اند… بله این‌ها کسانی هستند که بدون علم در چیزهایی که نمی‌فهمند، سخن می‌گویند. آن‌ها بلای زمان ما هستند. (9)”

ح. شیخ احمد محمود کریمة (از علمای سرشناس الازهر):

وی رتبه اول دکترا در دانشگاه الازهر و از علمای اهل سنتی است که سخنرانی‌های فراوانی ضد وهابیت دارد و در بسیاری از آن‌ها، وهابیت را خوارج زمان معرفی کرده است. یکی از سخنرانی‌های مشهور وی، مصاحبه با «طونی خلیفه» در شبکه «القاهره و الناس» در زمان درگیری‌های سلفیان مصری و طرف داران عربستان با ارتش مصر است که در آن می‌گوید:
“این سلفیان دین جدیدی اختراع کردند که با اسلام صحیح مخالف است، و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داد که این‌ها خوارج دوران هستند و در حدیث صحیح از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که فرمود: در آخرالزمان، گروهی کم سن و سال و نادان می‌آیند که سخنان برترین مخلوقات را می‌گویند، ولی از اسلام خارج می‌شوند، همان طور که تیر از کمان بیرون می‌رود، نماز و روزه خود را در مقابل نماز و روزه آن‌ها کم می‌شمارید، قرآن می‌خوانند، ولی از حنجره آن‌ها عبور نمی‌کند… این‌ها خوارج آخرالزمان هستند و اتفاقات رخ داده به دست آن‌ها گواه این مطلب است. (10)”

ط. دکتر سید جبر الحسنی از علمای الازهر:

وی در مورد وهابیت و تکفیری‌ها می‌گوید:
“بعضی از عالمان در کتاب‌های خویش آن‌ها را قرنیون نام گذاری کرده‌اند؛ زیرا قرن الشیطان (شاخ یا امت شیطان) از نجد بیرون می‌آید و آن‌ها را قرنی نامیدند تا به قرن الشیطان نسبتشان دهند؛ بعضی از مردم آن‌ها را وهابی نامیدند، زیرا در ابتدا با محمدبن عبدالوهاب شروع شد… همان طور که در صحیح بخاری آمده است که وقتی برای اهل شام دعای برکت کرد برای یمن نیز دعای برکت نمود، به او گفتند برای نجد نیز دعا کنید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: قرن الشیطان از آن جا بیرون می‌آید. پیامبر نیز راست می‌گفت، این فکر در نجد گسترش پیدا کرد، این یک مذهب شیطانی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن‌ها را چنین نامیده است. (11)”

ی. حسن الشافعی، مشاور ارشد شیخ الازهر و رئیس فرهنگستان زبان عربی:

وی مصاحبه‌ای با شبکه «بی بی سی» داشت. مجری از او پرسید: به نظر شما این گروه‌های تندرو خوارج هستند؟ وی در پاسخ گفت: «بله آن‌ها قطعاً خوارج هستند، چون خود را از صف امت اسلامی جدا کردند و ضد آن سلاح برداشتند و همین معنای خارجی بودن است. (12)

ک. حاجی ماموستا شکری (از علمای سرشناس سنی کردستان):

او در ویدئویی که در فضای مجازی موجود است، در مورد وهابیت می‌گوید:
“اساس وهابیت از کجا پیدا شده است؟ اساس این‌ها از ذو الخویصرة (از خوارج) است که در مقابل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت بی ادبی کرد. این شخص دچار کوته نظری بود… اگر همان صحابه و عالمان اطراف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) الآن نیز زنده بودند، از زبان قلم و قتل وهابیان در امان نبودند.”

ل. شیخ محمد زغموط (رئیس مجلس اسلامی فلسطین):

او در سخنرانی خود بعد از ترور «شیخ بوطی» گفت:
“این وهابیانی که از نسل خوارج‌اند و از خارجی به خارجی دیگر منتقل شدند، تا به این زمان رسیدند. این‌ها خوارج و قاتلان امت‌اند، اعوان آمریکا و صهیونیست‌ها هستند، این‌ها ساخته و پرداخته دشمنان امت‌اند… آن‌ها هیچ ارتباطی به اسلام و مسلمانان ندارند، آن‌ها خوارج امت‌اند.(13)”

م. مولوی عبدالرحمن سربازی (از علمای سرشناس سنی ایران)

وی نیز می‌گوید:
“وهابیت خطری است که از نظر علمای مذاهب اربعه، رشد خیلی عجیب و بدجوری پیدا کرده‌اند. دیگر هم نوشته‌اند؛ علامه شامی معروف است؛ سید محمد امین بن عابدین که اینها مثل خوارج عمل می‌کنند و کارهایی دارند می‌کنند که خود را فقط مسلمان می‌دانند و غیر خود را مسلمان نمی‌دانند و قتل مسلمین را و کشتن مسلمین را این‌ها مثل خوارج جایز می‌دانند. (14)”

ن. عبدالقادر الشیخ ابراهیم (از علمای اهل سنت سومالی):

وی در مصاحبه با «شبکه العالم» می‌گوید: «ما در سومالی به آن‌ها سلفی نمی‌گوییم، خوارج می‌گوییم…». (15)

س. شیخ عبدالعزیز هرتلی شافعی (از علمای سرشناس اهل سنت کردستان):

این عالم سرشناس کرد شافعی، کتابی به نام خوارج وهابی و سلفی‌ها را بهتر بشناسیم ضد وهابیت تألیف کرده است که در آن وهابیان را خوارج آخرالزمان معرفی می‌کند. (16)

ع. الشیخ عبدالله القحطانی:

وی که از علمای اهل سنت «عمان» و از استادان به نام فقه و اصول عقاید در این کشور است، کتابی به نام هؤلاء هم الخوارج تألیف کرده است که در آن به صراحت وهابیان و سلفیت تکفیری را خوارج زمان ما معرفی می‌کند. (17)

ف. استاد مصطفی الحبیبی (استاد دانشگاه اسلامی تونس):

وی نیز در سخنرانی‌های خود، وهابیان را خوارج زمان می‌داند. (18)

2. شباهت‌های وهابیان با خوارج

حال که موضع بزرگان علمای اهل سنت در مورد وهابیان و مدعیان سلفی گری مشخص شد، به بیان شباهت‌های این گروه‌ها با خوارج می‌پردازیم و در ابتدا شباهت‌های ظاهری را بیان می‌کنیم:

الف. سرتراشیده

یکی از علائم ظاهری خوارج در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) طبق روایات اهل سنت، سر تراشیده است. احمدبن حنبل در مسند خویش روایتی آورده است که دیگر علمای اهل سنت، از جمله حمزه احمدالزین آن را تصریح کرده‌اند. (19) وی می‌نویسد:
“شریک بن شهاب گفت: آرزو داشتم که یکی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ببینم تا در مورد خوارج به من حدیثی بگوید تا این که ابا برزه را در روز عرفه در میان جمعی از یارانش دیدم و به او گفتم: چیزی را که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد خوارج شنیدی به من بگو. او پاسخ داد: چیزی را به تو می‌گویم که گوش خودم شنیده و دو چشم خودم دیده است. برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سکه‌های طلایی آوردند و حضرت آن‌ها را تقسیم می‌کرد و شخصی با سر تراشیده و چهره سیاه نزد حضرت بود. بین دو چشمش جای سجده بود و دو تکه لباس سفید بر تن داشت. چندین بار نزد حضرت آمد، اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی به وی ندادند. پس گفت:‌ای محمد! قسم به خدا که امروز در تقسیم اموال عدالت را مراعات نکردی! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار خشمگین شد و سپس فرمود: قسم به خدا بعد از من شخصی عادل‌تر از من را نخواهید دید! و این جمله را سه بار مطرح کردند! سپس فرمودند: از سمت مشرق گروهی قیام می‌کنند که انگار او یکی از آن‌هاست! روش آنها چنین است: قرآن می‌خوانند، ولی از استخوان ترقوه آن‌ها عبور نمی‌کند! از دین مانند بیرون رفتن تیر از کمان بیرون می‌روند! و دیگر به دین باز نمی‌گردند! سپس دست خود را روی سینه اش گذاشت و فرمود: علامت ظاهری آن‌ها سر تراشیده است! و به صورت مستمر قیام می‌کنند تا این که آخرین آن‌ها به همراه دجال قیام کند! اگر آن‌ها را دیدید، بکشیدشان که آن‌ها بدترین مخلوقات با بدترین اخلاق هستند. (20)”
مضمون روایت مسند احمد در سنن نسائی آمده است، اما با تفاوتی اندک که ثابت می‌کند کسانی که با سر تراشیده می‌آیند، خوارج آخرالزمان هستند! (21)
وهابیان نیز با تأسی به این علامت (در دوره اول حکومت خویش) به همه اتباع خود دستور تراشیدن سر می‌دادند. در این زمینه در کتاب الجواهر المضیة که سخنان و نامه‌های محمدبن عبدالوهاب و علمای درجه یک وهابیت را ذکر کرده است، در مورد تراشیدن سر چنین می‌گوید:
“سؤال در مورد تراشیدن موی سر… ولی امر (محمدبن سعود) دستور به تراشیدن موی سر داد، زیرا تراشیدن نزد ما رسم است و جز نادان‌ها این کار را ترک نمی‌کنند. به همین دلیل، نهی حاکم از نتراشیدن برای راهنمایی مردم است، نه به معنی حرام کردن این کار، تا این که راه فساد باز نشود، زیرا کافران در زمان ما سر خود را نمی‌تراشند ونتراشیدن سر، شبیه شدن به آن‌ها است! (22)”
در همین زمینه، «زین الدین دحلان»، مفتی اعظم شافعی‌های مکه در زمان سقوط حکومت اول وهابیت، به نقل از «مفتی زبید» می‌نویسد:
“سیدعبدالرحمن اهدل مفتی زبید می‌گفت: به نوشتن کتاب در رد وهابیت احتیاج نیست، بلکه همین علامت که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند (علامت ظاهری‌شان سر تراشیدن است) برای رد آن‌ها کفایت می‌کند، زیرا هیچ یک از بدعت گذاران از وهابیت چنین نمی‌کرده‌اند! (23)”

ب. تراشیدن سبیل و کوتاه کردن لباس

یکی دیگر از روایات مطرح شده در کتاب‌های اهل سنت، در مورد خوارج، روایتی است که در کتاب تاریخ بغداد یا تاریخ مدینة السلام آمده است که خوارج سر خود را می‌تراشند و لباس خود را تا نصف ساق، کوتاه می‌کنند. خطیب بغدادی در این زمینه از «عایشه» همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیان نشانه‌های خوارج چنین نقل می‌کند که:
“از پیامبر شنیدم که فرمود: امت من بر دو فرقه می‌شوند و یکی از آن دو از دین بیرون می‌رود؛ گروهی که سر خود را تیغ می‌زند و سبیل را نیز از ته می‌تراشند! لباس‌های آنان تا نیمه ساق پایشان است. قرآن می‌خوانند، اما از گلوی آنان عبور نمی‌کند (به درون آن‌ها نمی‌رسد) و کسی که از همه مردم به من محبوب‌تر است و خدا نیز او را از همه بیشتر دوست دارد، با آن‌ها می‌جنگد. (24)”
همین نشانه‌ها اکنون نیز در ظاهر وهابیان به خوبی دیده می‌شود.

ج. صفات منطبق بر فرقه شاخ (یا امت) شیطان در روایات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

یکی از نشانه‌هایی که برای فتنه و خوارج آخرالزمان، در روایت‌های اهل سنت آمده، «دو شاخ شیطان» است که علمای اهل سنت در ذیل این روایات، آن‌ها را با خوارج مرتبط دانسته‌اند. «سهیلی» در این زمینه می‌نویسد: «راستی سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد خوارج آشکار شد که اولین آن‌ها شخصی از اهل نجد بود، همان جایی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد آن فرموده بود که شاخ شیطان از آن جا بیرون می‌آید». (25)
برای روشن‌تر شدن این مطلب، برخی از روایت‌های اهل سنت را در این زمینه مطرح می‌کنیم:

1. شاخ شیطان از منطقه نجد بیرون خواهد آمد!

در صحیح بخاری آمده است:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خداوندا! به منطقه شام ما برکت بفرست و به منطقه یمن ما. گفتند: ‌ای رسول خدا! و برای منطقه نجد ما؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دوباره فرمودند: خداوندا! به منطقه شام ما برکت بفرست. و به منطقه یمن ما! دوباره پرسیدند:‌ ای رسول خدا! و برای منطقه نجد ما؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: زلزله‌ها و فتنه‌ها از آن جاست و شاخ شیطان از آن جا بیرون می‌آید! (26)
جالب است که محمدبن عبدالوهاب از منطقه نجد می‌باشد و در همین منطقه با محمدبن سعود پیمان همکاری بست. البته وهابیان، این روایت، این گونه توجیه کرده‌اند که نجد به معنی منطقه هموار است! و چنین منطقه‌ای در عراق می‌باشد! و مقصود از نجد در روایات، عراق است! آن‌ها کلام صریح رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را با بهانه‌های واهی توجیه می‌کنند. یکی از معاصران محمد بن عبدالوهاب، «محمدبن اسماعیل صنعانی»، امیر و مجتهد یمن بود. او به محض این که از جریان قیام مذهبی نجدی‌ها آگاهی یافت، بسیار خوشحال شد و قصیده‌ای سرود که مطلع آن این است:
«سلام من بر نجد و ساکنانش باد…»؛ (27) یعنی علامت ویژه وهابیان را نجدی بودن آن‌ها می‌داند! ولی همین شیخ، آن گاه که از حقیقت قضیه آگاه شد و دید که جریان امر از غرض ورزی و توطئه چینی خالی نیست، از کار خود به شدت پشیمان شد و اشعار دیگری سرود که مطلع آن چنین است: «من از آنچه درباره نجد گفته بودم، برگشتم، چون خلاف آنچه پیش من بود، ثابت شد».
هم چنین در کتاب‌های لغت، «نجد» را غیر از عراق معرفی کرده‌اند. فیومی می‌گوید: «نجد بخش معروفی از دیار عرب است که در کنار عراق می‌باشد، ولی جزو حجاز نیست، اگر چه از جزیرة العرب است.» (28)
ابن منظور افریقی نیز می‌نویسد: «هر آنچه از سرزمین تهامه تا سرزمین عراق که ارتفاع داشته باشد، نجد نامیده می‌شود» (29) ابیوردی اموی نیز در شعر خود می‌گوید: «تو اگر به عراق بروی، با این که دلت در نجد است…» (30) که به خوبی فرق بین عراق و نجد را بیان می‌کند. به همین دلیل، «شیخ سلیمان بن عبدالوهاب»، برادر محمدبن عبدالوهاب، در کتاب خود که ضد وهابیت تألیف کرده است، می‌نویسد:
“از دلایل باطل بودن مذهب شما روایتی است که در صحیحین آمده می‌باشد که ابتدای کفر از سمت مشرق می‌باشد». سپس در ادامه می‌نویسد: «شهادت می‌دهم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) راست گوست و امانت خویش را ادا کرد و رسالتش را رساند. (31)”

2. شاخ شیطان از شرق مدینه بیرون می‌آید!

نشانه دیگری که در صحیح بخاری در مورد «شاخ شیطان» و «خوارج» آمده آن است که شاخ شیطان از شرق مدینه بیرون خواهد آمد! در این کتاب آمده است: « رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که رو به مشرق بودند، فرمودند: آگاه باشید که فتنه‌ها از این جاست. همین جاست که شاخ شیطان از آن بیرون می‌آید!». (32)

3. شاخ شیطان از میان دو قبیله «ربیعه» و «مضر» بیرون می‌آید!

یکی دیگر از نشانه‌هایی که برای شاخ شیطان و خوارج آخرالزمان در کتاب‌های اهل سنت آمده است، بیرون آمدن این شاخ از بین دو قبیله ربیعه و مضر می‌باشد. در صحیح مسلم آمده است:
“رسول خدا با دست خویش به سمت یمن اشاره کردند و فرمودند: آگاه باشید که ایمان در این جاست و قساوت و سنگ دلی، در میان کسانی است که پشت سر شتران فریاد برمی آورند! در همان جا که دو شاخ شیطان در میان دو قبیله ربیعه و مضر بیرون می‌آید! (33)”
این نکته چه ارتباطی به وهابیان دارد؟ در کتابی که امین الریحانی وهابی، در سیره ملک عبدالعزیز آل سعود تألیف کرده است، با نشان دادن شجره نامه محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود، می‌گوید: «محمدبن عبدالوهاب از قبیله مضر و محمد بن سعود از قبیله ربیعه است.» (34)

د. استفاده ابزاری از شعار «لاحکم إلا لله»

یکی از نشانه‌های ظاهری خوارج، شعار مشهور آنان، یعنی «لا حکم إلا لله» بود. یوسف محمد الغفیص در این زمینه در شرح العقیدة الطحاویة می‌نویسد:
“اولین بدعتی که در اسلام به وجود آمد، بدعت خوارج بود که اهل آن به حق نیز ظلم کردند، زیرا حق را دلیلی بر بدعت خویش دانستند و آن را شعاری برای بدعت خویش قرار دادند و به علی (علیه السلام) گفتند: مردمان را در دین حاکم قراردادی و حکمی جز برای خدا نیست! (35)”
هم چنین محمد عیدان أحمد الدلیمی در زمینه سوء استفاده خوارج از این شعار می‌نویسد: خوارج برای کفر حضرت علی (علیه السلام) به آیه «إِنِ الحُکمُ إِلاَّ للهِ» استدلال می‌کردند و می‌گفتند که علی، مردمان را در مورد کتاب خدا حاکم قرار داده است! پس غیر خدا را حاکم بر مسلمانان کرده است. (36)
جالب این است که محمدبن عبدالوهاب نیز به همین عبارت استدلال می‌نمود و مخالفان مسلمان خویش را تکفیر می‌کرد! در کتاب الرسائل الشخصیه وی آمده است:
“مخالف ما «قُل هُوَ اللهُ أَحدَّ» را در باب توحید کافی دانسته است. سپس کارها[ی مخلوقات و خالق] را یکی دانسته است و بنابراین خالقی جز خدا نیست. و هم چنین در باب الوهیت، جز خدا کسی پرستیده نمی‌شود و در باب امر و نهی نیز یکی است. پس «لا حکم إلا لله». این سه نوع را قبول کرده است اما خود دوباره به آن کافر می‌شود! اما اگر ما [با همین مقدمات]، کسی که می‌گوید: عبدالقادر (گیلانی) و اولیای نفع و ضرر دارند را تکفیر کنیم، [مخالف ما] می‌گوید: مسلمانان را تکفیر کردید! اگر کسی که شمسان و تاج و حطاب را می‌خواند، کافر دانستیم، می‌گوید: مسلمانان را تکفیر کردید. عجیب این است که او قبول دارد که یکی از بخش‌های توحید، توحید در امر و نهی و قبول کردن «لا حکم إلا لله» است، ولی اگر به حکم خدا عمل کنیم، کلام ما را نمی‌پذیرد. (37)”
همان گونه که پیداست، محمدبن عبدالوهاب نیز مانند خوارج، با سوء استفاده از عبارت «لا حکم إلا لله» می‌خواهد آنچه را به ادعایش حکم الله است، بر دیگران تحمیل کند. همان طور که خوارج عقیده اشتباه خویش را با سوء استفاده از «لا حکم إلا لله» بر دیگران تحمیل می‌کردند.

هـ. ضریب هوشی پایین، قرائت قرآن و سنت بدون فهم آن‌ها

در صحیح مسلم، روایتی از امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل می‌کند که حضرت به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
“در آخرالزمان قومی می‌آیند با عمری اندک. تصوراتی ابلهانه دارند، ولی کلام برترین مخلوقات (رسول خدا) را می‌گویند! قرآن می‌خوانند، اما از حنجره آن‌ها عبور نمی‌کند! از دین مانند بیرون رفتن تیر از کمان بیرون می‌روند. اگر آن‌ها را دیدید، بکشید، زیرا کشتن آن‌ها در روز قیامت نزد خداوند پاداش دارد! (38)”
همین روایت را بخاری به صورت ناقص در «باب قتل الخوارج» (39) مطرح می‌کند. که نشان می‌دهد که این خصوصیات، ویژگی‌های خوارج آخرالزمان است. البته در بین خوارج، افرادی با علم و هوش بالا نیز یافت می‌شد، اما خصوصیاتی که ذیل روایات ذکر شد در بین اتباع آن‌ها امری رایج بود. (40)
امروزه نیز بیشتر وهابیانی که عملیات تروریستی و انتحاری انجام می‌دهند، از جهت سطح فکر بسیار بسته و محدودند و عموماً سن پایین دارند! که وهابیان با تحریکشان، آنان را به خودکشی و کشتن مسلمانان وادار می‌کنند!
جالب است که خود وهابیان اعتراف کرده‌اند که بیشتر طرف داران این گونه نظریات، نادان‌اند و بهره هوشی پایین دارند! نتایج تحقیقی که در روزنامه «عکاظ» عربستان چاپ شده است، نشان می‌دهد که 78 درصد طرف داران عملیات تروریستی و عقاید وهابی، در مدرسه موفق نبوده‌اند و حتی نمی‌توانستند حداقل نمره قبولی کسب کنند. (41) البته ممکن است که در میان رؤسا و بزرگانشان افرادی باهوش بالا وجود داشته باشد که از هوش پایین طرف داران خود سوء استفاده می‌کنند، اما این مسئله با قاعده عمومی ذکر شده منافاتی ندارد.
تنها نگاهی به فهرست فتواهای عالمان بزرگ وهابیت، به خوبی بیانگر این مدعاست که یا طرف داران آن‌ها و کسانی که فتواهای آنان را قبول می‌کنند، نادان هستند و یا مفتیان (و یا هردوی آنان) زیرا باطل بودن این فتواها و دلایل آن‌ها بسیار واضح است!
«بن باز»، مفتی اعظم سابق عربستان در فتواهایی که تمام آن‌ها در سایت و کتاب‌های وی موجود است، می‌گوید:
1. هر کس بگوید خورشید ثابت است و زمین حرکت می‌کند، کافر است! (42)
2. پوشیدن کفش پاشنه بلند حرام می‌باشد، زیرا ممکن است شخص به زمین بخورد! (43)
3. گل فروختن در کنار بیمارستان و هدیه دادن گل به مریض جایز نیست! زیرا شبهه شرک و توهم تأثیرگذاری گل در خوب شدن بیمار دارد! (44)
4. گل گذاشتن روی قبر سرباز گمنام حرام است! زیرا ممکن است موجب پرستش وی شود! (45)
5. عکس برداری حرام است و مجله‌ها باید بدون عکس چاپ شوند. (46)
«آل الشیخ»، مفتی اعظم فعلی عربستان نیز فتوا داده است:
1. خریدن، فروختن و هدیه دادن گل حرام است! (47)
ب. جشن گرفتن برای میلاد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بدعت است، ولی جشن گرفتن برای روز ملی مملکت در عربستان کار نیکویی است! (48)
«ابن عثیمین» که از سال 1407 ق عضو هیئت «کبار العلماء» عربستان سعودی بود، در فتواهایی که در سایت او نیز موجود است، می‌گوید:
1. شلوار پوشیدن برای زنان حرام است! (49)
2. آموختن زبان انگلیسی به کودکان حرام است. (50)
3. بر مردم همه دنیا واجب است که عربی یاد بگیرند! (51)
4. واجب است بدانیم که شب و روز به سبب گردش خورشید دور زمین به وجود می‌آید! (52)
هم چنین در ویدئویی که از وی در فضای مجازی پخش شده است، فتوا می‌دهد:
«کلاه نباید نقاب داشته باشد، زیرا نرسیدن نور مستقیم خورشید به چشم، به آن ضرر می‌زند!». (53)
«عبیکان»، مستشار عالی سعودی نیز در فتوایی که در سایت وی موجود است، می‌گوید: «هر کس که به علت آنفولانزای خوکی بمیرد، شهید است»!(54) وی هم چنین از طرف داران فتوا به «جواز عمومی ارضاع کبیر» است! (55)
«شیخ ماهر القحطانی»، از وهابیان سرشناس و مبلغ سلفی گری در اروپا نیز که بزرگان علمای عربستان، از جمله «شیخ صالح بن فوزان»، رتبه علمی او را تأیید کرده‌اند، در رساله‌ای به نام رساله‌ی کشف الغلس فی حکم الجرس (که در سایت اینترنتی وی موجود است) (56) می‌گوید:
1. تصویربرداری با دوربین برای تلویزیون و عکاسی و … و دیدن آن حرام است!
2. استفاده از زنگ در مدارس، آتش نشانی، تلفن و … جایز نیست! و واجب، شکستن آنها و رهایی از دست آن‌هاست، زیرا وسیله موسیقی شیطان‌اند!
وجود چنین فتواهایی در کتاب‌های عالمان وهابی و عمل نکردن خودشان به آن‌ها، قطعاً موجب شک و تردید در صحت این فتواها می‌شود؛ اما طرف داران وهابیت از خود سؤال نمی‌کنند که اگر این مسائل حرام است، پس چرا تمام علمای ما از آن استفاده می‌کنند و برای آنان اشکالی ندارد؟! همین مطلب، نشان دهنده پیروی کورکورانه و بدون فکر طرف داران وهابیون از علمایشان است.

و. تظاهر فراوان به عبادت‌ها و قرائت قرآن و پرداختن به سنت

شباهت دیگر وهابیان با خوارج آن است که خوارج به ظاهر مقدس بودند و به نماز و تلاوت قرآن اهتمام زیاد می‌ورزیدند و حتی از کثرت سجده، پیشانی‌شان پینه می‌بست. ابن تیمیه در این زمینه می‌نویسد:
“احمدبن حنبل گفته است: با ده سند صحیح در مورد خوارج آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر کدام از شما نماز خود را در مقابل نماز او کوچک می‌بیند و روزه خویش را در برابر روزه او کم می‌داند و قرآن خواندن خود را در مقابل قرآن خواندن آن‌ها بی ارزش می‌پندارد. قرآن می‌خوانند، ولی از حنجره آن‌ها عبور نمی‌کند و از اسلام بیرون می‌روند، همان طور که تیر از کمان بیرون می‌رود. هر جا آنان را دیدید، بکشیدشان که کشتن آن‌ها نزد خدا در روز قیامت پاداش برای قاتل دارد. (57)”
«ابن عبدالبر» نیز می‌نویسد: «از عبیدالله بن ابی یزید روایت شده است که در مورد کوشش فراوان خوارج در نماز و روزه و قرائت قرآن با ابن عباس سخن گفتم، پاسخ داد: سخت کوشی آن‌ها از کوشش یهود و نصارا بیشتر نیست و همه آن‌ها گمراهند». (58)
در مقابل، همان طور که در سخنان «بدرالدین حسون» در بخش قبل آمد، وهابیان نیز چنین هستند؛ یعنی به ظاهر در دین تعصب دارند و در ظواهر مسائل دینی بسیار سخت گیرند. آنان حتی گروهی به نام «گروه امر به معروف» در عربستان سعودی تشکیل داده‌اند که به صورت مستقیم زیر نظر عالمان وهابی فعالیت می‌کند و وظیفه آن، برخورد با هر گونه مظاهر خلاف دین و شئونات در عربستان است، ولی این تظاهر، در باطن خالی از حقیقت است و فهم در آن موجود نیست. از اقدامات دیگر آنان، برگزاری رسمی نماز «تراویح»، درست کردن شبکه‌هایی با نام قرآن و سنت که دائماً قرآن پخش می‌کند و یا متن روایات را می‌خواند، اما هیچ تفسیری برای آیات و روایات بیان نمی‌کنند.

3. شبهات سیره وهابیان و خوارج

الف. کشتن مسلمانان و رها کردن کافران

یکی از خصوصیات خوارج که در کتاب‌های اهل سنت آمده است و بر وهابیان مطابقت می‌کند، کشتن مسلمانان است. در صحیح بخاری، معتبرترین کتاب اهل سنت، آمده است:
“علی بن ابی طالب، مقداری طلا به نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد و آن حضرت آن را بین چهار نفر تقسیم کرد. قریش و انصار خشمگین شدند و گفتند: آیا به بت‌های اهل نجد طلا می‌دهد و ما را رها می‌کند؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من می‌خواهم دل آن‌ها را به دست آورم. سپس شخصی که چشمانش فرو رفته و گونه‌ها و پیشانی‌اش بیرون زده بود و ریش فراوانی داشت و سر خود را تراشیده بود، گفت:‌ ای محمد! تقوا داشته باش! رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر من سرکشی خدا را بنمایم، دیگر چه کسی از او اطاعت می‌کند؟ آیا خداوند مرا امین خود در زمین قرار می‌دهد، اما شما من را امین نمی‌دانید؟ خالد بن ولید خواست که آن شخص را بکشد، ولی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مانع شدند و فرمودند: در پی این شخص، گروهی می‌آیند که قرآن می‌خوانند، اما از حنجره آن‌ها عبور نمی‌کند! از دین مانند بیرون رفتن تیر از کمان بیرون می‌روند. اهل اسلام را می‌کشند، اما اهل بت پرستی را رها می‌کنند! اگر من آن‌ها را دریابم، مانند قوم عاد، آن‌ها را خواهم کشت! (59)”
شبیه همین نشانه، در مورد وهابیان نیز صدق می‌کند. با وجود دشمنی‌های فراوان اسرائیل با مسلمانان، تا به حال هیچ گونه عملیات قابل توجهی علیه اسرائیل انجام نداده‌اند (60) و حتی در چندین مورد، پایشان را از این فراتر گذاشته و دعا کردن برای پیروزی مسلمانان بر یهود و نصاری را تحریم کرده‌اند! در زمان جنگ مسلمانان «چچن» با نیروهای متجاوز که مسلمان نیز نبودند، وزارت اوقاف عربستان بیانیه‌ای با مضمون ذیل و امضای «صالح بن عبدالعزیز بن محمد آل الشیخ» وزیر اوقاف وقت عربستان، صادر کرد:
“به ما خبر رسیده است که گروهی از ائمه مساجد، در نماز خود دست به دعا می‌گیرند و برای مسلمانان چچن (ضد کفار) دعا می‌کنند. چون این کار اذن ولی امر را می‌خواهد، بنابراین به تمام ائمه جماعات ابلاغ کنید که چنین کاری را ترک کنند و هر کس که به این دستور ملتزم نبود، به ما خبر داده شود! (61)”
هم چنین در زمان حمله اسرائیل به جنوب لبنان، از «بن جبرین» سؤال شد که آیا می‌توان برای پیروزی حزب الله دعا کرد؟ وی در پاسخ نوشت: «جایز نیست به حزب الله رافضی کمک کرد… و جایز نیست برای پیروزی آنان دعا کرد! و نصیحت ما به اهل سنت آن است که از آنان بیزاری جویند!.» (62) این در حالی است که وهابیان یا کافران همکاری نظامی فراوانی دارند و پایگاه‌های نظامی زیادی حتی در جزیرة العرب به کافران اختصاص داده شده است! (63)
عجیب‌تر آن که وهابیان با کافران در جنگ علیه مسلمانان هم دست شدند. آنچه به صورت مسلّم در تاریخ در این زمینه بیان شده است، همکاری عمیق انگلستان و حکومت وهابی در حجاز است که در این زمینه نام افرادی مانند «ویلیام هنری شکسپیر»، «جان فیلبی» و «پرسی کوکس» از همه بیشتر در این ماجرا به چشم می‌خورد. جان فیلبی که از جاسوسان مشهور انگلیس و مشاور ملک عبدالعزیز بود، در کتاب بعثة إلی نجد در بیان متن قرارداد امضا شده بین ملک عبدالعزیز و پرسی کوکس (مسئول کنترل امور خاورمیانه از جانب انگلستان) می‌نویسد: «در زمان تهاجم هر گونه نیروی بیگانه به ممالک آل سعود، حکومت انگلستان حق دارد که بدون هیچ گونه اجازه خاندان آل سعود، وارد این کشور شود و به هر صورت که برای حفظ مصالح خویش مناسب دید، به جنگ با متجاوزان بجنگد.» هم چنین در بند دیگری می‌نویسد: «آل سعود تعهد می‌کند که به هیچ وجه، هیچ گونه نامه نگاری و قرارداد و طرح همکاری با هیچ کشور خارجی بدون هماهنگی با انگلیسی‌ها نداشته باشد!» (64)
وهابیان از یک سو، قرارداد همکاری با کافران امضا می‌کنند و از سوی دیگر، وقتی از «بن باز مفتی»، اعظم عربستان، سؤال شد که آیا می‌توان با شیعیان برای جنگ با کمونیست‌ها متحد شد، پاسخ داد: «این کار ممکن نیست، بلکه واجب است که اهل سنت با هم متحد شوند و یکی امت و یک جسد باشند!». (65) همین وهابیان، وقتی صدام به کویت حمله کرد، با کافران همراه شدند و ضد صدام (که زمانی او را مسلمان می‌دانستند و به وی در جنگ علیه ایران کمک می‌کردند) جنگیدند.

ب. کشتن مسلمانان به علت ارتکاب گناه کبیره

ابن تیمیه که وهابیان او را «شیخ الاسلام» می‌دانند، در کتاب مجموع الفتاوی می‌گوید: «خوارج، به سبب ارتکاب گناه، شخص را کافر شمرده و به این ترتیب، خون مسلمانان و اموال آنان را حلال می‌دانند، و می‌گویند که مناطق اسلامی، مناطق حرب (جنگ با اهل آن) و مناطق آن‌ها، مناطق ایمان است!». (66) وهابیان نیز بسیاری از مردم را به دلیل قبول نداشتن اعتقادشان تکفیر می‌کنند! در کتاب الدرر السنیة فی الاجوبة النجدیة فهرستی از مناطق و افراد و جاهایی ذکر شده است که وهابیان آن‌ها را تکفیر کرده‌اند که عبارتند از:
ساکنان بلاد نجد در زمان محمدبن عبدالوهاب، مکه، طائف، مدینه، جده، ساکنان کشور مصر، یمن و منطقه صنعاء، برع، مخا، حضرموت، شحر عدن یافع نجران، بلاد شام، از جمله حلب و دمشق و …، ساکنان مناطق موصل، مناطق کردنشین، کربلا، نجف و سایر بلاد رافضه، زائرین حرم امام حسین، حرم حضرت عباس، حرم امیرمؤمنان، حرم ابوحنیفه و …، ساکنان مناطق کنار شط (دجله و فرات)، مجره و کشور بحرین. (67)
البته این‌ها تنها مناطقی است که محمدبن عبدالوهاب آن‌ها را دیده بود و گرنه همین کارها در ایران، افغانستان، پاکستان، هند و آفریقا نیز صورت می‌گرفت! در واقع او همه مسلمانان غیر از خود را کافر می‌دانست!
«محمد صدیق حسن القنوجی» که از مروجین مهم نظریات ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب در هندوستان است و «شیخ حمدبن علی بن محمد بن عتیق بن راشد وهابی» تزکیه او را نوشته و او را برادر خود خوانده است، (68) در کتاب خودالدین الخالص در مورد پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت می‌نویسد: «تقلید مذاهب شرک است! در مورد مقلدان مذاهب تفکر کن که چگونه خود اقرار می‌کنند که از مردگان علما و اولیا تقلید می‌کنند…». (69)
این تکفیرها به حدی گسترده شده است که بن باز، مفتی اعظم عربستان، کتابی به نام الادلة النقلیة و الحسیة علی جریان الشمس و القمر و سکون الارض تألیف کرده و در آن برای آگاه کردن تمام مردم دنیا فتوا داده است: «هر کس بگوید خورشید ثابت است و زمین حرکت می‌کند، کافر می‌باشد!» (70) طبیعتاً این فتوا به معنی تکفیر تمام مسلمانان به غیر از طرف داران بن باز بود.

ج. اعتقاد به تبدیل شدن بلاد اسلام به بلاد کفر به سبب ارتکاب گناه

خوارج، معتقدند که بلاد اسلامی به علت ارتکاب گناه، به بلاد کفر تبدیل می‌شوند «حلبی» در کتاب خویش می‌نویسد: «خوارج کسانی هستند که انجام دهنده گناه کبیره را کافر می‌دانند، و می‌گویند او جهنمی شده است و می‌گویند که بلاد اسلامی به دلیل انجام دادن گناهان کبیره، به بلاد کفر تبدیل می‌شوند (و می‌توان با آن‌ها جنگید).» (71)
در مورد وهابیان نیز شبیه همین عقیده مطرح شده است. طبق آنچه در کتاب مجموعة الرسائل و المسائل النجدیة آمده است، عالمان وهابی هنگام حمله به مکه و مدینه، باید ذهن اتباع خود را برای حمله به این دو شهر مقدس آماده می‌کردند. به همین جهت، «شیخ حمدبن عتیق» و دیگر عالمان وهابی صدر اول، در جلسه‌ای در این مورد بحث کردند که آیا مکه بلاد کفر است یا بلاد اسلام! (72) و سپس در ادامه، شهر مکه را به علت گناهان متعدد اهل آن، بلاد کفر معرفی می‌نمودند! (73)

د. تطبیق آیات مربوط به کفر و تطبیق دادن آن‌ها بر مسلمانان و کشتن آنان با این بهانه

یکی از خصوصیات مهم خوارج در روایات اهل سنت، تطبیق دادن آیات نازل شده در مورد کافران خصوصیات بر طوایف اسلامی است! آن‌ها می‌گویند: با این که فلان آیه در مورد کافران است، اما ما این آیه را بر مسلمانان تطبیق می‌دهیم و می‌گوییم که این مسلمان نیز در حکم همان کافر است! در صحیح بخاری آمده است: «باب کشتن خوارج: و ابن عمر آن‌ها را بدترین مخلوقات خداوند می‌دانست و می‌گفت: آنان به سراغ آیاتی که در مورد کافران بود رفتند و آن‌ها را به مؤمنان نسبت دادند!». (74)
وهابیان نیز می‌گفتند: درست است که بسیاری از آیات در مورد کفر و شرک کافران است، ولی نباید قرآن را تعطیل کرد و باید مصداقی از آن در بین مسلمانان پیدا کرد! در کتاب مجموعة الرسائل و المسائل النجدیة که سخنرانی‌ها و نامه‌های محمدبن عبدالوهاب را جمع آوری کرده آمده است:
“یکی از شبه‌های قبوریان این است که وقتی بعضی از آیات را به آن‌ها می‌گوییم، می‌گوید: این در مورد بت پرستان نازل شده است، این در مورد ابوجهل است! این در مورد فلانی و فلانی است. خدا او را بکشد، می‌خواهد آیات قرآن را تعطیل کند که شامل او و امثال او از کسانی نشود که غیر خدا را می‌پرستند! (75)”

هـ. استفاده از ظواهر ابتدایی و غیر مقصود ادله برای تکفیر دیگران

یکی از خصوصیات خوارج آن بود که هر روایتی را که در آن «لفظ کفر» آمده بود، حمل بر ظاهر می‌نمودند سریعاً با استفاده از آن، مخالفان خود را تکفیر می‌کردند. علمای اهل سنت در ذیل روایت «لا ترجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض» و «سباب المسلم فسوق و قتاله کفر»، عقیده خوارج را نقد کرده که ظاهر این روایت را دلیل بر تکفیر صحابه می‌دانند و در این زمینه می‌گویند:
آنچه بین صحابه رخ داده به سبب جایز شمردن قتال مسلمانان نبوده است تا این که حدیث را بر ظاهرش حمل کنیم و بگوییم درگیری آن‌ها موجب کفر شده است، همان طور که خوارج و طرف داران آن‌ها استدلال می‌کنند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: فحش دادن به مسلمانان فسق است و جنگ با مسلمان کفر می‌باشد. (76)
وهابیان نیز با استدلال به ظاهر الفاظ، هر جا لفظ «کفر» یا «شرک» را در روایات ببینند، به تکفیر صاحب آن حکم می‌کنند؛ مثلاً محمدبن عبدالوهاب در کتاب التوحید خویش با استناد به روایت «الطیرة شرک»، کسی را که فال بد بزند، مشرک می‌داند! (77) یا با استفاده از روایت «من خلف بغیر الله فقد کفر أو أشرک»، قسم به غیر خدا را شرک می‌داند! (78) هم چنین «محمود عیدان أحمد الدلیمی» می‌نویسد: «از ساده فهمی خوارج و سطحی نگری‌هایشان، این بود که نصوص قرآن را به صورت بسیار ابتدایی حمل بر ظاهر می‌کردند. (79)

و. ایجاد شبهه در باب شفاعت

«نووی»، یکی از عالمان مشهور اهل سنت، در مورد شفاعت و منکران آن می‌گوید: باب اثبات شفاعت و بیرون آوردن یکتاپرستان از آتش: قاضی عیاض گفته است: مذهب اهل سنت، جواز شفاعت است، عقلاً و وجوب آن به علت صریح کلام خداوند که فرمود: «یَومَئِذٍ لَّاتَنفَع الشَّفاعَة إِلَّا مَن أَذِنَ لَهُ الرَّحمَنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَولا» و هم چنین این آیه «وَ لا یَشفَعُونَ إِلاَّ لَمَنِ ارتَضَی» و شبیه این آیات و هم چنین به دلیل روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آن قدر روایت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد شفاعت آمده که مجموع آن‌ها متواتر است که پیامبر در آخرت برای مؤمنان گناه کار شفاعت می‌کند و همه گذشتگان اهل سنت بر این مطلب اجماع دارند، اما خوارج و گروهی از معتزله با این مطلب مخالفت کرده‌اند! (80)
«ابن خزیمة» نیز در مورد انکار شفاعت توسط خوارج می‌نویسد:
“ابوبکر [بن خزیمة] می‌نویسد: ما سابقاً روایاتی نقل کرده‌ایم که اهل جهل و لجاجت گمان کرده‌اند که برخلاف اخباری است که ما اکنون در باب اثبات شفاعت و بیرون آوردن بعضی از اهل توحید از آتش بعد از وارد شدن به آن به سبب گناهانشان ذکر کرده‌ایم، با وجود این که این روایات بسیار زیاد است و سند آن نیز صحیح و راویان آن عادل هستند و روایاتی که قبلاً ذکر کردیم (در باب جاودانگی برخی گناهکاران در آتش)، با روایات شفاعت در نزد ما منافاتی ندارد و جاهلانی که در این فصل سخن از آنان بود دو گروه هستند: گروه خوارج و گروه معتزله که قبول ندارند کسی از اهل آتش از آن بیرون آید! و روایاتی را که در باب شفاعت ذکر کردیم، منکرند!”
این عبارت به خوبی نشان می‌دهد که خوارج با دست آویز قرار دادن برخی نصوص و فهم ناصحیحشان، شفاعت را منکر می‌شدند و روایاتی را که خلاف اعتقادشان بود، با وجود صحت سند، قبول نمی‌کردند! (81)
وهابیان نیز با همین روش، و با تکیه بر ظاهر برخی آیات قرآن کریم و روایات، طلب شفاعت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را شرک معرفی می‌کنند! مثلاً با استدلال به آیه «قُل اَوَلَو کَانوا لا یَملِکونَ شَیئاً» و «قل لله الشفاعة جمیعا» (82) می‌گویند: «دیگران (غیر خدا) مالک شفاعت نیستند. پس شما شفاعت را از کسی می‌خواهید که مالک آن نیست. شفاعت را تنها باید از خدا بخواهی و از کس دیگر نخواهی!». (83) این وهابیان، هیچ گاه تفسیر آیاتی مانند «لاَ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً » (84) را که مالکیت طولیه اشخاصی دیگر را در مورد شفاعت ثابت می‌کند، برای مردم مطرح نمی‌کنند!

ز. جواز خروج بر حاکم

یکی از خصوصیات خوارج که با آن شناخته می‌شوند، جواز خروج بر حاکم به دلیل مخالفت با سنت است و اصلاً به همین علت به آن‌ها «خوارج» گفته می‌شود. شهرستانی در ملل و نحل می‌گوید: «خوارج اهل کبائر را تکفیر می‌کنند و اعتقاد دارند که اگر امام مخالف سنت عمل کند، خروج بر او لازم و واجب است». (85)
شبیه همین خصوصیت در وهابیان نیز موجود است که دستور خروج بر حاکم سوریه را صادر کردند.
این در حالی است که اهل سنت، هر گونه خروج بر حاکم، حتی حاکم ستمگر را حرام می‌دانند. عالمان اهل سنت با استناد به روایت خلیفه دوم که گفته است: «اگر امیر تو را زد، صبر کن، اگر تو را محروم کرد صبر کن، اگر تو را بر کاری واداشت که دینت را نقض می‌کرد، بگو: سمعا و طاعة، جانم را حفظ می‌کنم، نه دینم را و از جماعت جدا مشو» (86) و روایات دیگر، به حرمت خروج بر حاکم به علت فسق یا کفرش فتوا داده‌اند. حتی «البانی» وهابی، در مورد خروج بر حاکم – زمانی که گروهی قصد مقابله با حاکمان عربستان را داشتند) با اشاره به مبانی اهل سنت می‌گوید:
“ما دایما می‌گوییم که خروج بر حاکم، به هیچ وجه جایز نیست حتی اگر به کفر او یقین داشته باشید. (87) با وجود این فتوای البانی، «عرعور» شاگرد وی و از مبلغان مصروف او، از داعیه داران خروج بر حاکم سوریه و جنگ علیه وی است! (88)”

ح. حدود جدید

یکی دیگر از خصوصیات خوارج که در کتاب‌های اهل سنت آمده است، ایجاد حدود جدید یا گسترش دادن دایره حدود به مواردی می‌باشد که در شرع نیامده است. «ابن طاهر بغدادی» می‌نویسد:
“اهل سنت، خوارج را که دست دزد را به سبب دزدی مال کم و زیاد از حرز و غیر حرز قطع می‌کنند، گمراه می‌دانند؛ همان طور که خوارج روایات صحیحه در باب لزوم اعتبار نصاب و وجود حرز را در قطع کردن دست دزد رد می‌کنند! (89)”
«ابن اثیر» نیز در شرح حال «عبدالله بن خباب» می‌نویسد:
“خوارج، عبدالله بن خباب را کشتند. گروهی از آنان از بصره به سمت خوارج کوفه می‌رفتند و در راه، عبدالله بن خباب و همسرش را دیدند. گفتند تو کیستی؟ گفت: عبدالله بن خباب، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سپس از او در مورد ابوبکر و عمر و عثمان سؤال کردند و بر آن‌ها مدح کرد. او را سر بریدند و خونش جاری شد و همسر او را نیز که حامله بود، کشتند. او به آن‌ها گفت: من زن هستم! آیا از خدا نمی‌ترسید؟! با وجود این شکم او را پاره کردند! این در سال 37 ق بود. (90)”
هم چنین خوارج به جواز قتل کودکان فتوا داده بودند. «ابوالفرج» در کتاب تلبیس ابلیس در بیان نشانه‌ها و خصوصیات خوارج می‌نویسد: «آن‌ها ریختن خون کودکان را جایز می‌دانستند». (91) شیخ محمود عیدان أحمد الدلیمی» نیز در این زمینه می‌نویسد: «نافع بن ازرق، رهبر ازارقه خوارج، برای جواز کشتن کودکان به آیه «و نوح گفت ای پروردگار از کفار بر روی زمین یک تن را باقی مگذار» استدلال می‌کرد!». (92) وهابیان نیز با ساختن حدود جدید، راه خوارج را در پیش گرفتند! آنان اعمالی مانند آتش زدن مردم، کشتن افراد نابالغ و زنان و حتی طفل شیرخوار! و … انجام دادند که شاهد واضح این جنایت‌ها ویدئوهایی است که خود آن‌ها در شبکه‌هایشان با افتخار پخش کردند!. (93)

ط. نبش قبور بزرگان

یکی از خصوصیاتی که در مورد خوارج در تاریخ نقل شده، تلاش آن‌ها برای نبش قبور بزرگان است. در این زمینه «بلاذری» می‌نویسد: «قبر او (حضرت علی (علیه السلام)) از آن رو مخفی شد که خوارج قبر ایشان را نبش نکنند!» (94) «ذهبی» نیز می‌نویسد: «اهل علم می‌دانند که علی و معاویه و عمروبن العاص، هر کدام در قصر الاماره خویش دفن شدند، تا خوارج قبر آنان را نبش نکنند!». (95)
وهابیون و اتباع آن‌ها «جبهة النصرة» (96) نیز همین سیره را با نبش قبور چندین صحابی، از جمله صحابی جلیل القدر، «حجربن عدی» تکرار کردند. (97)

4. حکم خوارج در کتاب‌های اهل سنت

الف. حکم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد خوارج در کتاب‌های اهل سنت

در خصوص حکم خوارج در کتاب‌های اهل سنت، روایاتی آمده است که ظاهر آن‌ها به تکفیر خوارج تصریح می‌کند، ولی برخی از عالمان اهل سنت، این روایات را تأویل می‌کنند. در ابتدا برخی از این روایات را ذکر می‌کنیم:

1. از دین بیرون می‌روند و دیگر در آن داخل نمی‌شوند

این مضمون در بسیاری از کتاب‌های اهل سنت آمده است که از دین یا اسلام بیرون می‌روند و دیگر در آن وارد نمی‌شوند. (98)

2. آن‌ها بدترین مخلوقاتند!

در این زمینه نیز روایات فراوانی در کتاب‌های اهل سنت وجود دارد و حتی «مسلم نیشابوری» یکی از ابواب کتاب خویش را با این عنوان، نام گذاری کرده است. (99) هم چنین مضمون‌های مانند این که آن‌ها بدترین انسان‌ها یا بدترین گذشتگان و منفورترین مخلوقات نزد خدا هستند در کتاب‌های اهل سنت به چشم می‌خورد. (100)

3. اگر خوارج را ببینم، آن‌ها را خواهم کشت!

یکی از مضمون‌های موجود در مورد خوارج، وجوب کشتن آن‌ها در همه جاست! (101)

4. آن‌ها را مانند قوم عاد و ثمود بکشید!

یکی از عبادت‌هایی که از آن تکفیر خوارج استنباط شده، کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در باب کشتن آن‌ها می‌فرماید: «آن‌ها را مانند قوم عاد (102) و ثمود (103) (که هر دو کافر بودند) بکشید!».

5. کشتن خوارج در قیامت ثواب و پاداش دارد

در روایاتی که وجوب کشتن خوارج آمده است، بعداز حکم به وجوب کشتن تعلیل آورده است که کشتن آن‌ها در روز قیامت پاداش فراوان دارد. (104)

6. قاتلان خوارج برترین افرادند

یکی از مسائل مرتبط با کشتن خوارج، مدح قاتلان آن‌هاست قاتلان خوارج، صفاتی مانند «برترین مخلوقات» و «اخیار امت» (105) دارند.

ب. نظریات عالمان اهل سنت در مورد تکفیر خوارج

برخی علمای اهل سنت با استناد به این روایت‌ها و نیز دلایل دیگر، از جمله روایتی که در آن آمده است: «هر کس مسلمانی را تکفیر کند، خود دچار آن می‌شود» (106) به تکفیر مطلق خوارج حکم کرده‌اند و برخی دیگر نیز ظاهر این دلایل را تأویل نموده‌اند.

1. قاتلان به کفر خوارج

بسیاری از علمای سنی و وهابی، به تکفیر صریح خوارج حکم کرده‌اند؛ از جمله بن باز، مفتی اعظم عربستان. وی در فتوایی که در سایتش آمده است، می‌گوید: «درست این است که خوارج کفارند… به سبب دلایلی که به این سختی در مورد آنان سخن گفته است و هم چنین این که آنان مسلمانان را تکفیر می‌کنند و چون در آتش، جاودانه‌اند، ظاهر این ادله کفر خوارج است». (107) هم چنین محمدبن إسماعیل بخاری، (108) ابوبکر بن العربی، (109) سبکی، (110) ملطی، (111) ابوالمظفر شاهور (شهفور) الاسفرائینی (112) و قاضی عیاض، (113) نیز این نظر را نقل کرده است.

2. قائلین به اسلام خوارج

هم در میان علمای اهل سنت و هم در میان علمای وهابی، کسانی وجود دارند که قائل به اسلام خوارجند، اما قبول اسلام آن‌ها به معنی نکشتنشان نیست؛ از جمله این علما، «شیخ ناصربن عبدالکریم العقل» است که در پاسخ به استفتایی در مورد خوارج می‌گوید: «خوارج در اسلام بدعت گذار به حساب می‌آیند، ولی کافر نیستند، چون فی الجمله به اسلام اقرار می‌کنند». (114) از دیگر علمایی که به این نظر شهره‌اند، می‌توان به خطابی، (115) ابن بطال، (116) امام شافعی، (117) و شاطبی (118) اشاره کرد.

3. قائلین به توقف

علمای زیادی نیز قائل به توقف خوارجند. از احمدبن حنبل نقل شده است که به جای آن که به کفر خوارج تصریح کند، تنها آن‌ها را «مارقه» می‌دانست. (119) هم چنین از علمای دیگری، از جمله امام الحرمین جوینی و باقلانی و غزالی نیز همین نظر ذکر شده است. (120)

قائلان به تفصیل طبق آرای عقیدتی

برخی از علما، با توجه به اختلافاتی که بین گروه‌های مختلف خوارج در طول تاریخ وجود داشته است، نه مطلقاً به تکفیر حکم کرده‌اند و نه به اسلام، بلکه این حکم را بر اعتقادات فرقه و گروه معلق دانسته‌اند. (121)

ج. نظریات علمای اهل سنت در مورد کشتن یا زندانی کردن خوارج

1. جواز کشتن خوارج به صورت مطلق

کسانی که به ارتداد خوارج فتوا داده‌اند، در واقع حکم قتل مطلق آن‌ها را صادر کرده‌اند. علاوه بر این، در بین کسانی که حکم کفر را صادر نکرده‌اند، کسانی هستند که طبق روایات مطلقه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به جواز کشتن خوارج به صورت مطلق حکم کرده‌اند. «ابن بطال»، در شرح خود بر صحیح بخاری می‌نویسد: «بعضی از علما گفته‌اند کسانی که علامت‌های گفته شده در روایت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد خوارج بر آنان تطبیق کند، حتی توبه داده نمی‌شوند! و حضرت علی (علیه السلام) نیز هیچ کدام از آنان را توبه نداد!». (122)

1- 1. ابوسعید خدری

احمدبن حنبل، روایتی از «ابوسعید خدری» نقل می‌کند که مطلقاً کشتن خوارج را جایز می‌داند و قیدی برای آن بیان نکرده است. وی می‌گوید: «کشتن آن‌ها برای من حلال‌تر از کشتن همان تعداد از ترک‌ها (کفار حربی) است!». (123)

1-2. شیخ احمد کریمه

«شیخ احمد کریمه» در این زمینه در سخنرانی خود (که قبلاً به آن اشاره شد) می‌گوید: «در تکمله عرایضم می‌گویم: کسانی که خون مسلمانان را مباح می‌دانند، خودشان مرتدند!». (124)

2. فرض قیام مسلحانه یا قصد آن یا تکفیر مسلمانان بدون قیام یا دست گیری بعد از قیام

در این زمینه چند فرض و حالت وجود دارد:

2- 1. فرض حمله به مسلمانان و قصد جان و مال آن‌ها

در این صورت، تقریباً تمام علمای اهل سنت به جواز کشتن آن‌ها فتوا داده‌اند؛ و در سخت‌گیرانه‌ترین حالت، گفته‌اند که اگر درگیری را رها کرد، دیگر مسلمان حق کشتن او را ندارد (125) و در واقع چنین فردی را کافر نمی‌دانند، ولی او را باغی می‌دانند. (126)
کسانی که مطلقاً خوارج را کافر یا مسلمان می‌دانند، ولی طبق روایت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حکم قتل آن‌ها را عام می‌دانند، قائل به جواز کشتن آن‌ها هستند.

2. 2. فرض عدم قیام با قصد قیام

«سرخسی» در این زمینه با اشاره به روایتی از حضرت علی (علیه السلام) که قبل از این که خوارج دست به شمشیر ببرند، آن‌ها را نکشت، می‌گوید:
“این روایات دلیل بر آن است که مادامی که قیامی نکرده‌اند، امام حق کشتن آن‌ها را ندارد و همین فتوا را حسن از ابوحنیفه نقل کرده که گفته است: مادامی که قصد بر خروج ندارند، امام کاری به آن‌ها ندارد، اما اگر به او خبر رسید که قصد خروج دارند، شایسته است که آن‌ها را زندانی کند تا کار آن‌ها خراب‌تر نشود، زیرا قصد بر گناه و برانگیختن فتنه دارند. (127)”
علمایی که به سبب تکفیر آنان یا بر اساس روایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به قتل یا ارتداد آن‌ها حکم داده‌اند، در این جا به جواز کشتن قائلند.

2-3. فرض عدم قیام بدون قصد قیام همراه با اظهار عقیده و تکفیر مسلمانان

سرخسی در ادامه می‌نویسد: «و این ثابت می‌کند مادامی که قصد خروج نداشته باشند، امام حق زندانی کردن آن‌ها را ندارد.» (128) البته این سخنان تنها زمانی معنی دارد که خارجی بودن شخص مشخص شده باشد؛ یعنی خصوصیات خوارج که در روایات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است، بر آنان تطبیق کند. از شافعی نیز شبیه همین فتوا نقل شده است. «قنوجی بخاری» می‌گوید: «شافعی گفته است که اگر گروهی نظر خوارج را اظهار کردند و با جماعت همراه نشدند و آنان را تکفیر کردند، به صرف تکفیر، قتل آن‌ها حلال نمی‌شود.» (129) همان طور که گفته شد، این فتوا خلاف فتوای کسانی است که به جواز قتل مطلق خوارج قائلند.

2-4. فرض دستگیری بعد از قیام مسلحانه

در این زمینه نیز بین علمای اهل سنت اختلاف است. از «مالک بن انس» روایت شده است که اگر خوارج بعد از دستگیری توبه کردند، خون‌هایی که ریخته‌اند نابخشیده می‌شود! (130) و قائلان به جواز کشتن مطلق یا به سبب عقیده، در این جا نیز حکم به جواز کرده‌اند.

نتیجه گیری

در کتاب‌های اهل سنت، دلایل فراوانی برای خارجی بودن وهابیت وجود دارد و علمای اهل سنت با توجه به این دلایل، به خارجی بودن آن‌ها حکم کرده‌اند و حکم خوارج نیز طبق روایات اهل سنت، قتل یا زندان است.

پی‌نوشت‌ها:

1. کارشناس شبکه ولایت.
2. مطلب فی أتباع عبدالوهاب الخوارج فی زماننا
قوله «ویکفرون أصحاب نبینا» علمت أن هذا غیر شرط فی مسمی الخوارج بل هو بیان لمن خرجوا علی سیدنا علی رضی الله تعالی عنه و إلا فیکفی فیهم اعتقادهم کفر من خرجوا علیه کما وقع فی زماننا فی اتباع عبدالوهاب الذین خرجوا من نجد و تغلبوا علی الحرمین و کانوا ینتحلون مذهب الحنابلة لکنهم اعتقدوا أنهم هم المسلمون و أن من خالف اعتقادهم مشرکون و استباحوا بذلک قتل أهل السنة و قتل علمائهم حتی کسر الله تعالی شوکتهم وخرب بلادهم و ظفر بهم عساکر المسلمین عام ثلاث و ثلاثین و مائتین و الف. (محمد امین ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، ج4، ص 262).
3. فاطر، آیه 7.
4. و قیل هذه الآیة نزلت فی الخوارج الذین یحرّفون تأویل الکتاب و السنة و یستحلون بذلک دماء المسلمین و أموالهم کما هو مُشاهدٌ الان فی نَظائرهم و هم فرقة بأرض الحجاز یقال لهم الوهابیة یحسبون أنهم علی شیء ألا إنهم هم الکاذبون استحوذ علیهم الشیطان فأنساهم ذکر الله أولئک حزب الشیطان ألا إن حزب الشیطان هم الخاسرون نسأل الله الکریم أن یقطع دابرهم. (صاوی مالکی، حاشیة العلامة الصاوی علی تفسیر الجلالین، ج5، ص 78).
5. این کتاب در سال 1346 قمری در چاپ خانه «الکومین لاذقیه» سوریه به چاپ رسید و سپس در «دار و مکتبة بیبلیون»، پاریس در سال 2008 م تجدید چاپ شد.
6. ینهون إلی مسامعکم العالیة الطاهرة بأنه قد وفدت إلیهم عساکرکم المنصورة فأنقذتهم من أیدی أولئک الشرور الخوارج المعتدین الطغاة البغاة الملحدین الذین سعوا فی جزیرة العرب بالفساد و زیفوا عقائدهم بالحلول و الإلحاد و استحلوا دماء أهل الاسلام و صدوا کل وافد إلی بیت الله الحرام فشکر الله صنیعکم علی هذه النعمة العظیمة.
http://www.youtube.com/watch?v=a46YH5z17DY.
7. و من قتل علیاً رضوان الله علیه؟ أناس إذا صلوا خجلنا من صلاتنا و إذا صاموا خجلنا من صومنا یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة هؤلاء الذین یظهرون التمسک بالدین و یکفرون عموم المسلمین هولاء الذین تطول لحاهم و تقصر أثوابهم و یکثر مظاهر الأراک فی أیدیهم ولا یرون فی الدنیا إسلاما إلا هم و الآخر کفار، و یؤسفنی أن أقول إنهم الآن یعودون… هؤلاء من قتلوا سیدنا علیا، هؤلاء الذین یخرجون جددا الآن و هم خطر ما بعدهم خطر!
http:www.youtube. com/watch?v=vIUKDxJZ41A
8. مصاحبه با وی، این گونه شروع می‌شود: «فضیلتک واصف بعض السلفیین بأنهم خوارج العصر».
http://www.youtube.com/watch?v=shbIK0K-U10
9. فقال (النبی صلی الله علیه و آله): سیأتی أقوام أحداث الأسنان سفهاء الأحلام یقولون من کلام خیر البریة لا یجاوز إیمانهم تراقیهم طوبی لمن قتلهم و قتلوه من قتلهم کان أولی بالله منهم حذرنا رسول الله صلی الله علیه و سلم من کلاب النار و قال الخوارج کلاب النار… نعم إن هؤلاء الذین یتکلمون بغیر علم فیما لا یتقنون بلاء العصر.
http://www.youtube.com/watch?v=M9jJUqFgwuo
10. هؤلاء المتسلفون الذین اخترعوا دینا جدیدا یخالف ما علیه صحیح الإسلام و أخبر بهم النبی بأنهم خوارج الزمان فقال فی ما صح عنه سیخرج فی أواخر الزمان حدثاء الأسنان سفهاء الأحلام یقولون من قول خیر البریة یمرقون من الدین مروق السهم من الرمیة تحقرون صلاتکم إلی صلاتهم وصیامکم إلی صیامهم یقرئون القرآن لا یجاوز حلقومهم … هم خوارج هذا الزمان و الوقائع تشهد… .
http://www.youtube.com/watch?v=eouNGwBSLdE.
11. بعض العلماء فی کتبهم سماهم بالقرنیون، لان من النجد یخرج قرن الشیطان؛ فسماهم القرنیون نسبة بهذا الإسم؛ و بعض العلماء سماهم الوهابیة؛ لان هذا الفکر اول ما نشأ، نشأ علی لسان محمدبن عبدالوهاب… کما ورد فی حدیث صحیح البخاری عندما دعا للشام بالبرکة و للیمن بالبرکة، فقیل له ولنجدنا یا رسول الله فقال عندها یطلع قرن الشیطان و صدق رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و انتشر هذا الفکر من قبل نجد فهو مذهب شیطانی کما سماه النبی صلی الله علیه و سلم.
Http://www.youtube.com/watch?v=VigZZSZWrwE.
12. أما إنهم خوارج، فهم خوارج قطعا لأنهم انشقوا عن صفوف المسلمین ورفعوا السلاح… .
13. هؤلاء الذین تنقلوا من ظهور الخوارج، من خارج الی خارج حتی و صلوا الیوم إلی هنا، هؤلاء هم خوارج الأمة قتلة الأمة أعوان الأمریکان أعوان الصهاینة، هولاء صنائع أعداء الأمة… هؤلاء لا صلة لهم لا بالإسلام و لا بالمسلمین هم خوارج هذه الأمة.
Http://www.youtube.com/watch?v=Rqo-qjo7BvA.
14. Http://www.aparat.com/v/hzMNf.
15. نحن لا نقول السلفیة فی الصومال، نسمیّهم الخوارج… .
http://www.youtube.com/watch?v=fSg6enHvYXc.
16. این کتاب در ایران با ترجمه جعفر پروینی در سال 1389 توسط انتشارات «شیخی» تهران چاپ شد.
17. این کتاب بدون تاریخ نشر و ناشر چاپ شده است، ولی در فضای مجازی به راحتی قابل دسترسی است.
18. لذلک نحن الان نسمی الوهابیة بخوارج العصر.
Http://www.youtube.com/watch?v=W2GxaCHFN2E.
19. عبدالصَّمَد قال لَیتَ أنی رأیت رَجُلاً من أسحَابِ مُحمَّد صلی الله علیه و سلم یحدثنی عَن الخَوارجِ قال فَلقیتُ أبَا بَرزَةَ فی نَفَر من اصحَاب مُحَمَّد صلی الله علیه و سلم فقلت حدثنی شَیئاً سَمعتَهُ من رسول الله صلی الله علیه و سلم فی الخَوارجِ قال احَدثّکم بشیء قد سَمِعتهُ اذنای وَرَاتهُ عینای أُتیَ رسول الله صلی الله علیه و سلم بِدنانیرَ فَقَسَمَهَا و ثُمَّ رَجُلٌ مَطمومٌ الشَّعرِ آدَمُ او اسوَدُ بین عَینیهِ اثرُ السُّجُودِ و علیه ثَوبانِ ابیضانِ فَجَعَلَ یَاتیهِ من قبلِ یَمینِهِ وَ یَتَعَرَّضُ له فلم یُعطِه شَیئاً قال یا محمد ما عَدَلتَ الیومَ فی القسمَة فَغَضبَ عضبا شدیداً ثُمَّ قال و الله لا تَجِدُونَ بعدی أحداً اعدَلَ عَلیکُم منِّی ثَلاثَ مرات ثُمَّ قال یَخرُجُ من قبلِ المشرقِ رجالٌ کان هذا منهم هَدیهُم هَکذا یقرؤون القرآنَ لا تَراقیهُم یَمرُقُونَ مِنَ الدَّینِ کما یَمرقُ السَّهمُ منَ الرَّمِیة ثُمَّ لا یَرجُعونَ فیه سیماهُمُ التَّحلیقُ لا یَزَالونَ یَخرُجُونَ حتی یخرُجَ آخرُهُم مع الدَّجَّال فإذا لَقیتُمُوهُم فَاقتلُوهُم هم شرُّ الخلقِ و الخلیقةِ. (مسند الإمام أحمدبن حنبل، شرح: حمزه احمد الزین، ج15، ص 42، ذیل ح 19694).
20. همان.
21. یَخرُجُ فی آخرِ الزَّمان قومٌ کانَّ هذا منهم یقرئون القُرآنَ لا یُجاوِزُ تَراقیهُم یَمرُقونَ من الاسلامِ کما یَمرقُ السَّهمُ من الرَّمیَّة سیماهم التَّحلیقُ لا یَزالونَ یخرُجُونَ حتی یَخرُجَ آخرهُم مع المسیحِ الدَّجال (سنن النسائی، ج7، ص 120، ح4103).
22. و أما السؤال الخامس عن حلق شعر الرأس… و أما تعزیز من لم یحلق و أخذ ماله فلا یجوز و ینهی فاعله عن ذلک… و إنما نهی عنه ولی الامر لان الحلق هو العادة عندنا و لا یترکه إلا السفهاء عندنا فنهی عن ذلک تنزیها لا نهی تحریم سدا للذریعة و لأن کفار زماننا لا یحلقون فصار فی عدم الحلق تشبها بهم. (محمدبن عبدالوهاب، مجموعه الرسائل و المسائل النجدیة الجزء الرابع المسماة بالجواهر المضیة، ص 578، باب «حکم المصافحة و المعانقة و تقبیل الید و حلق الرأس».)
23. و کان السید عبدالرحمن الأهدل مفتی زبید یقول لا حاجة الی التألیف فی الرد علی الوهابیة بل یکفی فی الرد علیهم قوله صلی الله علیه و سلم سیماهم التحلیق فإنه لم یفعله احد من المبتدعة غیرهم. (احمدبن زینی دحلان، فتنة الوهابیة، ص 14.)
24. فقالت عائشة ما یمنعنی ما بینی و بین علی أن أقول الحق سمعت النبی صلی الله علیه و سلم یقول تفترق أمتی علی فرقتین تمرق بینهما فرقة محلقون رؤوسهم محفون شواربهم أزرهم إلی أنصاف سوقهم یقرؤون القرآن لا یتجاوز تراقیهم. (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص 160).
25. وظهر صدق الحدیث فی الخوارج و کان أولهم من ضئضئی ذلک الرجل أی من أصله و کانوا من أهل نجد التی قال البی منها یطلع قرن الشیطان. (سهیلی، الروض الانف، ج4، ص 274).
26. حدثنا محمدبن المُثَّنی قال: حدثنا حسین بن الحَسنِ قال حدثنا بن عَون عن نَافعٍ عن بن عُمَرَ قال اللهم بارک لنا فی شامنا و فی یَمنَنا قال قالوا و فی نَجدنا قال قال اللهم بارک لنا فی شامنا و فی یَمننا قال قالوا و فی نَجدنا قال قال هُناک الزَّلازِل و الفِتَنُ و بها یَطلُع قَرنُ الشیطان. (محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج1، ص 351، ش 990).
27. و تعدی ذلک إلی تکفیر جمهور المسلمین و قدقاتلهم بهذا الوجه الذی أبداه و قد وقفت علی رسالة لهم فی هذا الشأن و قد کان المولی العلامة السید محمدبن إسماعیل الأمیر بلغة من احوال هذا النجدی ما سره فقال قصیدته المشهورة:
سلام علی نجد و من حل فی نجد *** و إن کان تسلیمی علی البعد لا یجدی
ثم لما تحقق الاحوال من بعض من وصل الی الیمن وجد الامر غیر صاف عن الأدغال و قال:
رجعت عن القول الذی قلت فی النجد *** فقد صح لی عنه خلاف الذی عندی.
(فتوجی بخاری، أبجد العلوم الوشی المرقوم فی بیان أحوال العلوم، ج3، ص 196).
28. و (النجد) ما ارتفع من الارض و الجمع (نجود) مثل فلس و فلوس و بالواحد سمی بلاد معروفة من دیار العرب بن علی المقری (الوفاة: 770 هـ)، احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج2، ص 593.
29. و ما ارتفع عن تهامة إلی أرض العراق، فهو نجد. (ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص 413).
30. فَإنّک إِن اعرقتَ و القلبٌ مُنجِدّ*** نَدِمتَ وَ لم تَشمُم عَراراً و لا رندا. (ابیوردی، دیوان الأبیوردی، ج1، ص 770).
31. (فصل) و مما یدل علی بطلان مذهبکم ما فی الصحیحین عن أبی هریرة رضی الله تعالی عنه عن النبی صلی الله علیه و سلم أنه قال رأس الکفر نحو المشرق و فی روایة الإیمان یمانی و الفتنة من هاهنا حیث یطلع قرن الشیطان و فی الصحیحین أیضا عن ابن عمر رضی الله تعالی عنه عن النبی صلی الله علیه و سلم أنه قال و هو مستقبل المشرق إن الفتنة هاهنا… أقول أشهد أن رسول الله صلی الله علیه و سلم لصادق فصلوات الله و سلامه برکاته علیه و علی آله و صحبه أجمعین لقد أدی الأمانة و بلغ الرسالة. (سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الإلهیة فی الرد علی الوهابیة، ص 43).
32. حدثنا قُتیبةٌ بن سَعید حدثنا لیثٌ عن نافع عن بن عُمَرَ رضی الله عنهما أنَّهُ سمع رَسُولَ الله صلی الله علیه و سلم و هو مستقبل المشرق یقول الا إنَّ الفتنه ها هُنّا من حیثُ یَطلعُ قَرنُ الشیطانِ. (محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، ج6، ص 2598، ش 6680).
33. حدثنا أبوبکر بن ابی شیبه حدثنا ابو اسامة ح و حدثنا بن نُمیر حدثنا أبی ح و حدثنا أبوکُریب حدثنا بن ادریس کلهم عن إسماعیل بن ابی خالد ح وحدثنا یحیی بن حبیب الحارثی و اللفظ که حدثنا مُعتَمِرٌ عن إسماعیل قال سمعت قَیسا یروی عن أبی مسعود قال: اشار النبی صلی الله علیه و سلم بیده نحو الیمنِ فقال الا إنَّ الایمانَ‌ها هنا و ان القسوة و غلظ القلوب فی الفدادین عند اصولِ اذناب الابل حیث یطلع قَرنا الشیطان فی ربیعه و مضرَ. (مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج1، ص 71، ش 51).
34. امین ریحانی، تاریخ نجد و سیرة عبدالعزیز ال سعود، ص 33.
35. و أول بدعة حدثت فی الاسلام و هی بدعة الخوارج استطال أهلها بالحق؛ لأنهم ادعوا الحق دلیلاً علی بدعتهم أی جعلوه شعاراً لبدعتهم – فقالوا لعلی: «حکمت الرجال فی دین الله، و لا حکم إلا لله»، فالکلمة حق، و علی نفسه قال: «کلمه حق أرید بها باطل». (یوسف محمد الغفیص، شرح العقیدة الطحاوی، ج1، ص 311).
36. و استدلوا علی کفر علی – رضی الله عنه – بقوله تعالی: «إنِ الحکمُ إلاَّ للهِ». بحجة أن علیاً حکّم الرجال فی کتاب الله فیکون قد حکم غیر الله فی أمر المسلمین. (محمود عیدان احمد لدلیمی، الصحابة و مکانتهم عند المسلمین، ج1، ص 129.)
37. الخامس: أنه ذکر فی «قُل هُوَ اللهُ أَحدٌ» آن‌ها کافیة فی التوحید فوحد نفسه الأفعال فلا خالق إلا الله، و فی الالوهیة فلا یعبد إلا ایاه، و بالأمر و النهی فلا حکم إلا لله، فیقرر هذه الأنواع الثلاثة، ثم یکفر بها کلها و یرد علینا؛ فإذا کفرنا من قال إن عبدالقادر و الأولیاء ینفعون و یضرون قال: کفرتم أهل الإسلام، و إذا کفرنا من یدعو شمسان و تاجا و حطاباً قال کفرتم أهل الإسلام، و العجب أنه یقول إن من التوحید توحید الله بالأمر و النهی فلا حکم إلا لله، ثم یرد علینا إذا عملنا بحکم الله. (محمد بن عبدالوهاب، الرسائل الشخصیة، الرسالة الثالثة عشر، ج1، ص 57.)
38. حدثنا محمدبن عبدالله بن نُمیر و عبدُ الله بن سَعید الاشَجُّ جمیعا عن وَکیع قال الأشجُّ حدثنا وَکیعٌ حدثنا الأعمَشٌ عَن خَیثمةَ عن سُوید بن غَفَلةَ قال: قال علیٌّ إذا حَدَّثتُکُم عن رسول الله صلی الله علیه و سلم فَلان أخرَّ من السَّماء احَبُّ إلی من أن أقولَ علیه ما لم یَقُل و اذا حَدَّثتکم فیما بینی و بینکم فان الحرب خدعةٌ سمعت رسولَ الله یقرأون القرآن لا یجاوزُ حَناجِرهُم یَمرقونَ من الدّینِ کما یَمرقُ السَّهمُ من الرَّمیَّة فإذا لَقیتُمُوهُم فَاقتُلوهُم فإن فی قَتلِهِم اجراً لمن قتلهم عندالله یوم القیامة. (مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج2، ص 746، ش 1066).
39. محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج6، ص 2539.
40. ابوعبید «از علمای سرشناس خوارج بود و در مورد او گفته شده است: در زمین هیچ یک از خوارج نبود که از ابوعبیده به تمام علوم بیشتر آگاهی داشته باشد. لم یکن فی الارض خارجی أعلم بجمیع العلوم من أبی عبیدة»؛ در زمین هیچ یک از خوارج نبود که از ابوعبیده به تمام علوم بیشتر آگاهی داشته باشد. (ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج9، ص 446).
41. بدربن احمد کریم، «ارقام مفجعة»، جریدة عکاظ، شماره 3504، 20 ژانویه 2011.
42. بن باز، الادله النقلیة و الحسیة علی جریان الشمس و سکون الارض، ص 17.
43. http://alifta.net/Fatawa/FatawaChapters. aspx?View=Page&PageID=1310&PageNo=1& BookID=2.
44. http://alifta.net/fatawa/fatawaDetails.aspx?BookID=3& View=Page& PageNo=15&PageID=4614.
45. http://alifta.net/fatawa/fatawaDetails.aspx?View=Page&pageID=3075&PageNo=1&BookID=3
46. http://www.binbaz.org.sa/mat/1750.
47. http://alifta.net/fatawa/fatawaDetails.aspx?BookID=3&View=Page&PageNo=7&PageID=14468.
48. https://wahabinews.files.wordpress.com/407448/03/2012-326755264029216-10261885977 -6192-926742-1325385215-n.jpg
49. http://ibnothaimeen.com/all/nor/article-8965.shtml.
50. http://ibnothaimeen.com/all/nor/article-18120.shtml.
51. http://ibnothaimeen.com/all/nor/article-18125.shtml. 52.http://ibnothaimeen. Com/all/nor/article-6463.shtml.
53. http://youtube.com/watch?v=zf6ks7cjMtc.
54. http://al-obeikan.com//article/104.
55. http://al-obeikan.com/article/178.
56. www.al-sunan.org/vb/showthread.php?t=6323.
57. قال احمد بن حنبل صح الحدیث فی الخوارج من عشرة اوجه قال النبی صلی الله علیه و سلم: «یحقر أحدکم صلاته مع صلاتهم و صیامه مع صیامهم و قراءته مع قراءتهم یقرأون القرآن لایجاوز حناجرهم یمرقون من الاسلام کما یمرق السهم من الرمیة أینما لقیتموهم فاقتلوهم فإن فی قتلهم اجرا عندالله لمن قتلهم یوم القیامه». (ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیه فی الفقه، ج19، ص 72).
58. روی بن وهب و غیره عن سفیان بن عیینه عن عبیدالله بن أبی یزید قال ذکرت الخوارج و اجتهادهم یعنی فی الصلاة و الصیام و تلاوة القرآن عند بن عباس فقال لیسوا بأشد اجتهادا من الیهود و النصاری ثم هم یضلون (ابن عبدالبر قرطبی، الاستذکار، ج2، ص 499.)
59. عن أبی سعید رضی الله عنه قال: بَعَثَ عَلیُّ رضی الله عنه إلی النبی صلی الله علیه و سلم بِذُهیبة فَقَسَمَها بین الاربَعة الأقرعِ بن حابس الحنظَلی ثُمَّ المُجاشعی و عیینَة بن بَدر الفَزاریَّ و زیدٍ الطَّائی ثمَّ أحد بنی نَبهانَ و علقَمةَ بن عُلاثةَ العَامری ثُمَّ احد بنی کلابِ فَغَصبت قُریشٌ و الأنصارُ قالوا یُعطی صَنادیدَ أهلِ نَجد و یَدعُنَا قال إنما أتألفُهم فَاقبلَ رَجُلٌ غَائرُ العَینینِ مُشرفُ الوجنَتینِ نَاتی الجَبین کَثُّ اللَّحیة مَحلوقٌ فقال اتَّق اللهَ یا محمد فقال من یُطِع اللهَ إذا عَصیتُ أیامَنُنی الله علی اهلِ الارض فلا تأمنوننی فَسألهُ رَجُلٌ قَتلَهُ احسُبهُ خالدَ بن الولید فَمَنعهُ فلما ولی قال إنَّ من ضئضی هذا أو فی عقب هذا قوم یقرؤون القرانَ لا یجاوزُ حَنَاجِرهُم یَمرُقونَ من الدَّینِ مُرُوقَ السَّهم من الرَّمیَّة یقتلونَ اهلَ الاسلام و یَدعُونَ اهلَ الاوثَانِ لَئن انا ادرکتُهم لاقتُلَنَّهم قتلَ عَادٍ. (محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج3، ص 1219، ش 3166).
60. کار به جایی رسید که روزنامه صهیونیستی‌ها «آرتص» در مقاله‌ای نوشت: «خوب شد که داعش ما را تهدید هم نمی‌کند.»
http://farsi.alarabiya.net/fa/middle
61. سلام علیکم و رحمه الله و برکاته اما بعد: فقد بلغنا قیام بعض أئمة المساجد بالقنوت للمسلمین فی الشیشان و حیث أن هذا یتطلب اذن ولی الامر: قاعتمدوا ابلاغ الائمة بالمتناع عن ذلک، و الرفع لنا عمن لا یلتزم به.
http://i12.servimg.com/u/f12/14/52/97/26/4/fkv0x10.jpg.
62. الإجابة: لا یجوز نصرة هذا الحزب الرافضی… و لا یجوز الدعاء لهم بالنصر و التمکین، و نصیحتنا لأهل السنة أن یتبرؤامنهم… (عبدالله بن جبرین، رقم الفتوی: 15903، تاریخ الفتوی: 21/6/1427 ق(26/5/85)-17/07/2006م، شبکه «نور الإسلام».)
www.islamlight.net.
63. بعضی از این پایگاه‌ها عبارتند از پایگاه «ام الملح»، در جنوب عربستان که مخصوص هواپیماهای بدون سرنشین آمریکاست.
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/347489.
هم چنین فهرست برخی دیگر از این پایگاه‌ها به صورت تصویری در آدرس ذیل آمده است:
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/84012/%D9%81 %D9%87%D8%B 1 %D8%B3%D8%A A-%D9%85%D9%87%D9%85%D8%AA%D8%B 1 %DB%8C%D9%86- %D9%BE%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C- %D8%A2%D9%85%D8%B 1 %DB%8C%DA%A9%D8%A7-%DA%A9%D9%87- %D8%AF%D8%B 1 -%D8%AA%DB%8C%D8%B 1 %D8%25
64. فی حال اعتداء أیة قوة أجنبیة علی أراضی ممالک ابن سعود و ذریته بدون الرجوع إلی الحکومة البریطانیة و بدون إعطائها فرصة للاتصال بابن سعود و تسویة الأمر ستساعد الحکومة البریطانیة ابن سعود إلی الدرجة التی تراها و بالطریقة التی تعتقدها کافیة لحمایة مصالحه و أراضیه؛ یوافق ابن سعود و یعد أن یمتنع من الدخول فی أیة مراسلات أو اتفاقیات أو معاهدات مع أیة أمة أو قوة أجنبیة… (جان فیلبی، بعثة إلی نجد، ص 256).
65. مجلة المجاهد السنة الأولی، عدد 10، شهر صفر 1410 ق.
66. الفرق الثانی فی الخوارج و أهل البدع انهم یکفرون بالذنوب و السیئات و یترتب علی تکفیرهم بالذنوب استحلال دماء المسلمین و أموالهم و ان دارالاسلام دار حرب و دارهم هی دارالایمان. (ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج19، ص 73).
67. عبدالرحمن بن محمد بن قاسم (الوفاة 1392 هـ.)، عاصمی نجدی، الدرر السنیة فی الأجویة النجدیة، ج1، ص 379-386.
68. إنه أخ صادق ذو فهم راسخ و طریقة مستقیمة.
http://vb.tafsir.net/tafsir7206#.VA7J9GNafew.
69. تقلید المذاهب من الشرک… .
محمد صدیق خان، ابوالطیب، الدین الخالص، ج ص 140.
70. اما بعد فإنه لما شاع بین الکثیر من الکتاب و المدرسین و الطلاب القول بأن الشمس ثابتة و الأرض دائرة کتبت فی ذلک مقالا یتضمن إنکار هذا القول و بیان شناعته و ذکر بعض الأدلة النقلیة و الحسیة علی بطلانه وغلط قائله و أوضحت فیه أن القول بثبوت الشمس و عدم جریان‌ها کفر و ضلال… و کما أن هذا القول الباطل مخالف للنصوص فهو مخالف للمشاهد المحسوس، و مکابرة للمعقول و الواقع فلم یزل الناس مسلمهم و کافرهم یشاهدون الشمس جاریة طالعة و غاربة و یشاهدون الأرض قارة ثابتة و یشاهدون کل بلد و کل جبل فی جهته لم یتغیر فی ذلک شیء ولو کانت الأرض تدرو کما یزعمون لکانت البلدان و الجبال و الأشجار و الانهار و البحار لا قرار لها و لشاهد الناس البلدان المغربیة فی المشرق و المشرقیة فی المغرب و لتغیرت القبلة علی الناس حتی لا یقر لها قرار. (بن باز، الادلة النقلیة و الحسیة علی جریان الشمس و سکون الأرض، ص 17.)
71. و الخوارج قوم یکفرون مرتکب الکبیره و یحکمون بحبوط عمل مرتکبها و تخلیده فی النار و یحکمون بأن دار الإسلام تصیر بظهور الکبائر فیها دار کفر. (علی بن برهان الدین حلبی شافعی، إنسان العیون فی سیرة الأمین و المأمون الشهیر بالسیرة الحلبیة، ج2، ص 173.)
72. جرت المذاکرة فی کون مکة بلد کفر أم بلد إسلام. (محمدبن عبدالوهاب، مجموعة الرسائل و المسائل النجدیة، الجزء الاول، ص 742).
73. فلا یشک من له أدنی علم أن هذه البلاد محکوم علیه بانها بلاد کفر و شرک… فمن المتقرر أن أهل الآفاق تبع لاهل تلک البلاد فی دعاء الکعبة و المقام و الحطیم کما یسمعه کل سامع و یعرفه کل موحد. (همان، ص 743 و 744.)
74. بَاب قَتلِ الخَوارجِ و الملحدین بعد إِقامة الحُجَّة علیهم و قَولِ الله تَعالی (و ما کان الله لِیضل قَوما بعد إذهَداهُم حتی یُبَیِّن لُهم ما یَتَّقونَ) و کان بن عُمَرَ یَراهُم شِرارَ خَلقِ الله و قال إنَّهم انطلقوا إلی آیاتِ نَزُلت فی الکُفَّارِ فَجَعَلوها علی المؤمنینَ. (محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج6، ص 2539).
75. و من شبهاته قوله فی بعض الآیات: هذه نزلت فیمن یعبدالأصنام، هذه نزلت فی أبی جهل، هذه نزلت فی فلان و فلان، یرید قاتله الله تعطیل القرآن عن أن یتناول أمثالهم و أشباههم ممن یعبد غیر الله و یعدل بربه. (محمدبن عبد الوهاب، مجموعة الرسائل و المسائل النجدیة، الجزء الثالث، ص 78.)
76. و ما جری بین الصحابة رضی الله عنهم من قتال لم یکن عن استحلال له حتی یحمل الحدیث علی ظاهره و أن قتالهم کفر، کما استدل الخوارج و من شایعهم بقوله صلی الله علیه و سلم: سباب المسلم فسوق و قتاله کفر. (عماد سید شربینی، عدالة الصحابة رضی الله عنهم فی ضوء القرآن الکریم، ج1، ص 52).
77. و عن ابن مسعود رضی الله عنه مرفوعاً: الطیرة شرک، الطیرة شرک، ولکن الله یذهبه بالتوکل… فیه مسائل: … العاشرة: التصریح بأن الطیرة شرک. (محمدبن عبدالوهاب، کتاب التوحید الذی هو حق الله علی العبید، ص 41).
78. و عن عمر بن الخطاب رضی الله عنه: أن رسول الله صلی الله علیه و سلم قال: (من حلف بغیر الله فقد کفر أو أشرک) رواه الترمذی و حسنه، و صححه الحاکم. فیه مسائل: … الثالثة: أن الحلف بغیر الله شرک. (همان، ص 51).
79. فمن بساطة الخوارج و سطحیتهم فهمهم لنصوص القرآن علی ظاهرها ببساطة شدیدة. (محمود عیدان احمد دلیمی، الصحابة و مکانتهم عندالمسلمین، ج1، ص 129.)
80. باب اثبات الشفاعة و اخراج الموحدین من النار؛ قال القاضی عیاض رحمه الله مذهب أهل السنة جواز الشفاعة عقلا و وجوبها سمعا بصریح قوله تعالی «یومئذ لا تنفع الشفاعة إلا من أذن له الرحمن ورضی له قولا» و قوله و لا یشفعون إلا لمن ارتضی» و امثالهما و بخبر الصادق و قد جاءت الآثار التی بلغت بمجموعها التواتر بصحة الشفاعة فی الاخره لمذنبی المومنین و أجمع السلف و الخلف و من بعدهم من أهل السنة علیها و منعت الخوارج و بعض المعتزلة منها و تعلقوا بمذاهبهم فی تخلید المذنبین فی النار. (نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ج3، ص 35.)
81. قال أبوبکر قد روینا أخبارا عن النبی یحسب کثیر من أهل الجهل و العناد انها خلاف هذه الأخبار التی ذکرناها مع کثرتها و صحة سندها و عدالة ناقلیها فی الشفاعة و فی إخراج بعض أهل التوحید من الار بعدما أدخلوها بذنوبهم و خطایاهم و لیست بخلاف تلک الأخبار عندنا بحمدالله و نعمته و أهل الجهل الذین ذکرتهم فی هذا الفصل صنفان صنف منهم الخوارج و المعتزلة أنکرت إخراج أحد من النار ممن یدخل النار و أنکرت هذه الأخبار التی ذکرناها فی الشفاعة. (ابوبکر ابن خزیمة، کتاب التوحید و إثبات صفات الرب عز و جل، ج2، ص 769.)
82. زمر، آیات 43 و 44.
83. «قُل أولو کانوا لایملکون شیئاً» فالشفاعة لیست ملکاً لهم، فأنتم تطلبون منهم ما لا یملکون.
«قل لله الشَّفاعةَ جَمیعاً» إذا تطلب الشفاعة من الله سبحانه و تعالی، و لم تطلب من غیره. (صالح بن فوزان، إعانة المستفید بشرح کتاب التوحید، ج1، ص 242.)
84. مریم، آیه 87.
85. و یکفرون أصحاب الکبائر و یرون الخروج علی الإمام إذا خالف السنة حقا واجبا. (شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 115).
86. عن سوید بن غفلة قال قال لی عمر یا أبا أمیة إنی لا أدری لعلی أن لا القاک بعد عامی هذا فاسمع و اطع و إن أمر علیک عبد حبشی مجدع إن ضربک فاصبرو إن حرمک فاصبر و إن أراد أمرا ینتقص دینک فقل سمع و طاعة دمی دون دینی فلا تفارق الجماعة. (ابن ابی شیبه کوفی، الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار (مصنف ابن أبی شیبة). ج6، ص 544، ش 33711.)
87. فنحن نذکر دائماً و أبداً أن الخروج علی الحکام – ولو کانوا من المقطوع بکفرهم – لیس مشروعاً إطلاقاً.
http://audio.islamwenb.net/audio/Fulltxt.php?audioid=1683.
88. http://ar.wikipedia.org/wiki/%D9%B9%AF%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%88%D8%B1.
90. الخوارج الذین قطعوا ید السارق فی القلیل و الکثیر من الحرز و غیر الحرز کردهم الاخبار الصحاح فی اعتبار النصاب و الحرز فی القطع (عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة، ج1، ص 314.)
90. وقتل عبدالله بن خباب، قتله الخوارج، کان طائفة منهم أقبلوا من البصرة إلی اخواتهم من أهل الکوفة، فلقوا عبدالله بن خباب و معه امراته، فقالوا له: من أنت؟ قال: أنا عبدالله بن خباب صاحب رسول الله، فسألوه عن أبی بکر و عمر و عمثان و علی، فأثنی علیهم خیراً، فذبحوه فسال دمه فی الماء، و قتلوا المرأة و هی حامل مُتِمَ فقالت: أنا امرأة، الا تتقون الله؟ فبقروا بطنها، و ذلک سنه سبع و ثلاثین، و کان من سادات المسلمین رضی الله عنه. (ابن اثیر، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج3، ص 225.)
91. و استحلوا دماء الأطفال، (ابوالفرج اصفهانی، تلبیس إبلیس، ج1، ص 117.)
92. فقد استدل نافع بن الأزرق زعیم الأزارقة من الخوارج علی جواز قتل أطفال مخالفیهم بقوله تعالی: «وَ قَال نُوحٌ رَبَّ لا تَذر عَلی الأَرضِ مِنَ الکافرین دَیَّارَّ إِنَّک إِن تَذَرهُم یُضِلّوا عِبادَکَ و لا یَلدوا إلاَّ فَاجراً کفَّاراً». (محمود عیدان احمد دلیمی، الصحابة و مکانتهم عند المسلمین، ج1، ص 129).
93. ویدئوی مرتبط با جنایت‌های وهابیان در مورد افراد خردسال است که افتخار کردن یکی از مبلغان وهابی مرتبط با «جبهه النصرة» را در کشتن دو کودک بی گناه نشان می‌دهد.
http://www.youtube.com/watch?v=NOTz7-SKpbc.
94. وغمی قبره مخافة أن ینبشه الخوارج فلم یعرف. (احمد بن یحیی بلاذری، أنساب الأشراف، ج1، ص 376).
95. و أهل العلم یعلمون أن علیا و معاویة و عمروبن العاص دفن کل واحد منهم بقصر الإمارة خوفا علیه من نبش الخوارج. (ابوعبدالله محمدبن عثمان ذهبی، المنتقی من منهاج الاعتدال، ج1، ص 424.
96. http://www.youtube.com/watch?v=koqvNX2QZIY.
97. http://www.al-akhbar.com/node/182436.
98. یَخرجون من الدَّین کما یَخرُجُ السَّهمُ من الرَّمیَّة ثُمَّ لا یَعُودُون فیه. (مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج2، ص 750).
99. باب الخوارج شرَّ الخلقِ و الخَلیقَة و الخلیقة. (همان).
100. و عند البزار من طریق الشعبی عن مسروق عن عائشة قالت ذکر رسول الله صلی الله علیه و سلم الخوارج فقال هم شرار أمتی یقتلهم خیار أمتی و سنده حسن … و فی حدیث أبی سعید عند أحمد هم شر البریة و فی روایة عبید الله بن أبی رافع عن علی عند مسلم من أبغض خلق الله إلیه و فی حدیث عبدالله بن خباب یعنی عن أبیه عندالطبرانی شر قتلی أظلتهم السماء و أقلتهم الأرض. (احمد بن علی عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج12، ص 286).
101. فإذا لَقیتُمُوهُم فَاقتُلُوهُم. (مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج2، ص 746).
102. لَئن ادرکتُهُم لَاقُتُلنَّهُم قَتلَ عاد. (همان، ج2، ص 741).
103. لئن أدرکتُهُم لاقتلَنَّهم قَتلَ ثَمُودَ. (همان، ج2، ص 743).
104. فإن فی قَتلِهِم اجراً لمن قَتَلُهم عندَ الله یوم القیامة. (همان، ج2، ص 746).
105. و عند البزار من طریق الشعبی عن مسروق عن عائشة قالت ذکر رسول الله صلی الله علیه و سلم الخوارج فقال هم شرار امتی یقتلهم خیار أمتی و سنده حسن و عند الطبرانی من هذا الوجه مرفوعا هم شر الخلق و الخلیقة یقتلهم خیر الخلق و الخلیقة. (احمدبن علی عسقلانی شافعی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج12، ص 286).
106. عن ابی هُریرة رضی الله عنه أنَّ رَسولَ الله صلی الله علیه و سلم قال إذا قال الرَّجُلُ لِاخیهِ یا کَافِرُ فَقَد بَاءَ بِهِ أحَدُهُما. (محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج5، ص 2263، ش 5752).
107. والصواب أنهم کفار… و الظاهر من الأدلة أنهم بهذا التنطع و بتکفیرهم المسلمین، و تخلیدهم فی النار أنهم کفارٌ بهذا.
http://www.binbaz.org.sa/mat/20688.
108. احمدبن علی عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج12، ص 299.
109. همان.
110. همان.
111. ابوالحسن ملطی شافعی، التنبیه و الرد علی أهل الأهواء و البدع، ج1، ص 51.
112. ابوالمظفر اسفرائینی، التبصیر فی الدین و تمییز الفرقة الناجیة، ص 45.
113. احمد بن علی عسقلانی شافعی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج12، ص 300.
114. الخوارج فی الاسلام یعتبرون مبتدعه و لیسوا کفارا لانهم فی الجملة یقرون بالإسلام.
http://ar.islamway.net/fatwa/33545%D8%AD%85D9%83%D9%85-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%
115. احمدبن علی عسقلانی شافعی، همان.
116. همان، ج12، ص 301.
117. http://www.dorar.net/enc/firq/117.
118. ابواسحاق شاطبی، الاعتصام، ج2، ص 185.
119. فی توقف أبی عبدالله فی المارقة و أخبرنی یوسف بن موسی أن أبا عبدالله قیل له أکفر الخوارج قال هم مارقة قیل اکفارهم قال هم مارقة مرقوا من الدین. (ابوبکر احمد بن محمد، الخلال، ج1، ص 145.)
120. احمدبن علی عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج12، ص 300.
121. والواقع أن الحکم بتکفیر الخوارج علی الإطلاق فیه غلو و أن الحکم بالتسویة بینهم و بین غیرهم من فرق المسلمین فیه تساهل… و فیما یظهر لی أن لا یعمم الحکم علی جمیع الخوارج بل یقال فی حق کل فرقة بماتستحقه من الحکم حسب قربها أو بعدها عن الدین و حسب ما یظهر من اعتقادتها و آرائها أما الحکم علیهم جمیعا بحکم واحد مدحا أو ذما فإنه یکون حکما غیر دقیق. (غالب عواجی، الخوارج تاریخهم و آراؤهم الاعتقادیة و موقف الإسلام منها، ص 544).
122. وقد قال بعض العلماء: إن من وسمه النبی –صلی الله علیه و سلم-بتحلیق أو غیره أنه لا یستتاب إذا وجدت فیه السیما، ألا تری أن علیّا، رضی الله عنه، لم ینقل عنه أنه استتاب احدا منهم. (ابن بطال بکری قرطبی، شرح صحیح البخاری، ج10، ص 557).
123. قال فَرایت ابا سعید بعدما کَبرَ و یَداهُ تَرتَعشُ یقول قتالُهُم احَلُّ عندی من قِتالِ عِدَّتِهم منَ التُّرِکِ. (احمدبن حنبل، مسند الإمام احمد بن حنبل، ج3، ص 33، ش 11303.)
124. ولکن استکمالا لما قلته فی الذین یستحلون الدماء انهم مرتدون.
http://www.youtube.com/watch?v=U01wbd-hXzc.
125. ویحل قتال الخوارج و اللصوص إذا عرضوا للرجل فی نفسه و ماله او ما دون نفسه فله ان یقاتل عن نفسه و ماله حتی یدفع عنه فی مقامه و لیس له اذا فارقوه او ترکوه ان یطلبهم و لا یتبع آثارهم و قد سلم منهم ذلک إلی اللأئمه إنما هو یدفع عن نفسه فی مقامه و ینوی یجهده أن لا یقتل احدا فإن أتی علی یده فی دفعه عن نفسه فی المعرکه فأبعد الله المقتول و إن قتل هو فی ذلک الحال و هو یدفع عن نفسه و ماله رجونا له الشهادة کما فی الأثر و جمیع الاثار إنما أمر بقتاله و لم یؤمر بقتله. (هبة الله لالکائی، شرح أصول اعتقاد أهل السنة و الجماعة من الکتاب و السنة و إجماع الصحابة، ج1، ص 168.)
126. قال القرطبی فی المفهم و القول بتکفیرهم أظهر فی الحدیث قال فعلی القول بتکفیرهم یقاتلون و یقتلو و تسبی أموالهم و هو قول طائفة من اهل الحدیث فی أموال الخوارج و علی القول بعدم تکفیرهم یسلک بهم مسلک أهل البغی اذا شقوا العصا و نصبوا الحرب. (احمد بن علی عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج12، ص 301).
127. وفی هذا دلیل علی أن من لم یظهر منه خروج فلیس للإمام أن یقتله و هو روایة الحسن عن أبی حنیفة رحمهما الله تعالی قال ما لم یعزموا علی الخروج فالإمام لا یتعرض لهم فإذا بلغه عزمهم علی الخروج فحینئذ ینبغی له أن یأخذهم فیحبسهم قبل أن یتفاقم الأمر لعزمهم علی المعصیة و تهییج الفتنة. (شمس الدین سرخسی، المبسوط، ج10، ص 125.)
128. ثم فیه دلیل علی أنهم ما لم یعزموا علی الخروج فالإمام لا یتعرض لهم بالحبس و القتل. (همان.)
129. قال الشافعی: ولو أن قوما أظهروا رأی الخوارج و تجنبوا الجماعات و أکفروهم لم یحل بذلک قتالهم. (ابوالطیب قنوجی بخاری، الروضة الندیة شرح الدرر البهیة، ج2، ص 295.)
130. [قلت] أرأیت الخوارج إذا خرجوا فأصابوا الدماء و الأموال ثم تابوا و رجعوا (قال) بلغنی أن مالکا قال الدماء، موضوعة عنهم. (مالک بن انس، المدونة الکبری، ج3، ص 48).

منابع تحقیق :
الف. کتاب‌ها
1.قرآن کریم.
2. ابن ابی شیبه کوفی، عبدالله بن محمد، الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار (مصنف ابن أبی شیبة)، تحقیق کمال یوسف الحوت، چاپ اول: مکتبة الرشد الریاض 1409 ق.
3. ابن اثیر جزری، عزالدین، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، تحقیق عادل احمد رفاعی، چاپ اول: دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1417 ق. / 1996 م.
4. بن باز، عبدالعزیز بن عبدالله، الادلة النقلیة و الحسیة علی جریان الشمس و سکون الأرض، طبعة مکتبة الریاض الحدیثة بالبطحاء، [بی تا].
5. ابن بطال بکری قرطبی، ابوالحسن علی بن خلف بن عبدالمطلب بن بطال، شرح صحیح البخاری، تحقیق ابوتمیم یاسر بن ابراهیم، چاپ دوم، مکتبة الرشد، ریاض 1423 ق./ 2003 م.
6. ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، کتب و رسائل وفتاوی ابن تیمیة فی الفقه، تحقیق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم عاصمی نجدی، چاپ دوم: مکتبة ابن تیمیة، [بی جا، بی تا].
7. ـــ، مجموع الفتاوی، چاپ دوم: مکتبة ابن تیمیة، [بی جا، بی تا].
8. ابن حنبل شیبانی، ابوعبدالله احمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، با شرح حمزة احمد الزین دارالحدیث، قاهره، [بی تا].
9. ـــ ، مسند الإمام أحمد بن حنبل، مؤسسه قرطبة، مصر، [بی تا].
10. ابن خزیمة، ابوبکر محمد بن اسحاق، کتاب التوحید و إثبات صفات الرب عزوجل، تحقیق عبد العزیز بن إبراهیم الشهوان چاپ پنجم: مکتبة الرشد، ریاض 1414 ق. 1994 م.
11. ابن عابدین، محمد امین بن عمر بن عبدالعزیز، حاشیة رد المحتار علی الدر المختار شرح تنویر الأبصار فقه أبو حنیفة (حاشیة ابن عابدین)، دار الفکر للطباعة و النشر، بیروت 1421 ق./ 2000 م.
12. ابن عبدالبر قرطبی، ابو عمر یوسف بن عبدالله، التمهید، تحقیق مصطفی بن احمد علوی، محمد عبد الکبیر البکری، وزارة عموم الأوقاف و الشؤن الإسلامیة، مغرب 1387.
13. ـــ ، الاستذکار، تحقیق سالم محمد عطا- محمد علی معوض، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 2000 م.
14.ابن منظور افریقی، محمد بن مکرم بن منظور مصری، لسان العرب، چاپ اول: دار صادر، بیروت [بی تا].
15. ابوالفرج اصفهانی، عبدالرحمن بن علی بن محمد، تلبیس إبلیس، تحقیق سید جمیلی، چاپ اول: دار الکتاب العربی، بیروت 1405 ق./ 1985م.
16. ابیوردی، دیوان الأبیوردی، [بی نا، بی جا، بی تا].
17. احمد بن زینی دحلان، فتنة الوهابیة، مکتبة الحقیقة، استانبول 1422 ق.
18. اسفراینی، ابوالمظفر طاهربن محمد (شهفور)، التبصیر فی الدین و تمییز الفرقة الناجیة، چاپ اول: عالم الکتب، بیروت 1403 ق.
19. بخاری، محمد بن اسماعیل جعفی، صحیح البخاری، تحقیق مصطفی دیب البغا، چاپ سوم دار ابن کثیر، یمامه -بیروت 1407 ق./ 1987 م.
20. بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر بن محمد، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة، چاپ دوم: دار الآفاق الجدیدة، بیروت 1977 م.
21. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، أنساب الأشراف، [بی نا، بی جا، بی تا].
22. حلبی شافعی، علی بن برهان الدین، إنسان العیون فی سیرة الأمین و المأمون الشهیر بالسیرة الحلبیة، [بی نا، بی جا، بی تا].
23. خطیب بغدادی، احمد بن علی ابوبکر، تاریخ بغداد، دارالنشر، دارالکتب العلمیة، بیروت [بی تا].
24. خلال، ابوبکر احمد بن محمد بن هارون بن یزید، العقیدة، تحقیق عطیة زهرانی، چاپ اول: دارالرایة، ریاض 1410 ق./ 1989 م.
25. دلیمی، محمود عیدان احمد، الصحابة و مکانتهم عند المسلمین رسالة ماجستیر فی العلوم الإسلامیة، بإشراف دکتور حارث سلیمان الضاری، 1413 ق./ 1993 م.
26. ذهبی، ابوعبدالله محمد بن عثمان، المنتقی من منهاج الاعتدال، تحقیق محب الدین الخطیب، [بی نا، بی جا، بی تا].
27. ـــ ، سیر أعلام النبلاء، تحقیق شعیب ارناؤوط، محمد نعیم عرقسوسی، چاپ نهم: مؤسسه الرسالة، بیروت، 1413ق.
28. راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی چاپ دوم: طلیعة النور، 1427 ق.، [بی جا].
29. ریحانی، امین، تاریخ نجد و سیرة عبدالعزیز آل سعود، طبعة المنشورات الفاخریة، [بی جا، بی تا].
30. سرخسی، شمس الدین، المبسوط، دارالمعرفة، بیروت [بی جا، بی تا].
31. سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الإلهیة فی الرد علی الوهابیة، چاپ سوم: مکتبة ایشیق، استانبول 1399 ق./ 1979 م.
32. سهیلی، الروض الانف، [بی نا، بی تا].
33. شاطبی، أبواسحاق، الاعتصام، المکتبة التجاریة الکبری، مصر [بی تا].
34. شربینی، الدکتور عماد السید، عدالة الصحابة رضی الله عنهم فی ضوء القرآن الکریم و السنة النبویة و دفع الشبهات، طبعة سنة، 1425 ق./ 2005 م. [بی جا].
35. شهرستانی، محمد بن عبدالریم بن ابی بکر احمد، الملل و النحل، تحقیق محمد سید کیلانی، دارالمعرفة، بیروت 1404 ق.
36. صاوی مالکی، احمد بن محمد خلوتی صاوی مصری مالکی، حاشیة العلامة الصاوی علی تفسیر الجلالین، طبعة داراحیاء التراث العربی، بیروت [بی تا].
37. عاصمی نجدی، عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، 1417ق. [بی نا، بی جا].
38. عسقلانی شافعی، احمد بن علی بن حجر ابوالفضل، فتح الباری شرح صحیح البخاری، تحقیق محب الدین خطیب، دارالمعرفة، بیروت [بی تا].
39. عواجی، غالب، الخوارج تاریخهم و آراؤهم الاعتقادیة و موقف الإسلام منها، [بی نا، بی جا، بی تا].
40. غفیص، یوسف محمد، شرح العقیدة الطحاویة، [بی نا، بی جا، بی تا].
41. فوزان، صالح بن فوزان بن عبدالله، إعانة المستفید بشرح کتاب التوحید، چاپ سوم: مؤسسة الرسالة الطبعة 1423 ق/ 2002 م.
42. فیلبی، جان، بعثة إلی نجد، ترجمه دکتور عبدالله صالحث الثیمین، چاپ دوم: مکتبة العبیکان، [بی تا].
43. فیومی، أحمد بن محمد بن علی مقری، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، المکتبة العلمیة، بیروت، [بی تا].
44. قنوجی بخاری، أبو الطیب محمد صدیق خان بن حسن علی ابن لطف الله الحسینی، أبجد العلوم الوشی المرقوم فی بیان أحوال العلوم؛ تحقیق: عبدالجبار زکار، دارالکتب العلمیة، بیروت 1978 م.
45. ـــ ، الروضة الندیة شرح الدرر البهیة، دارالمعرفة، [بی جا، بی تا].
46. ـــ ، الدین الخالص، چاپ اول: دار الکتب العلمیة، بیروت 1415 ق.
47. لا لکانی، هبة الله بن الحسن بن منصور أبو القاسم، شرح أصول اعتقاد أهل السنة و الجماعة من الکتاب و السنة و إجماع الصحابة، تحقیق: د. أحمد سعد حمدان، دار طیبة، الریاض 1402 ق.
48. مالک بن انس، المدونة الکبری، دار صادر، بیروت.
49. محمد بن عبدالوهاب، کتاب التوحید الذی هو حق الله علی العبید، مجموعة التوحید النجدیة، مکة المکرمة 1391 ق.
50. محمد بن عبدالوهاب، الرسائل الشخصیة، [بی نا، بی جا، بی تا].
51. ـــ ، مجموعه الرسائل و المسائل النجدیة الجزء الرابع المسماة بالجواهر المضیة، مطبعة المنار، مصر 1349 ق.
52. ـــ ، مجموعة الرسائل و المسائل النجدیة، چاپ اول: مطبعة المنار، مصر 1346 ق.
53. الملطی الشافعی، أبوالحسن محمد بن أحمد بن عبدالرحمن، التنبیه و الرد علی أهل الأهواء و البدع، تحقیق: محمد زاهد بن الحسن الکوثری، المکتبة الأزهریة للتراث، مصر 1418 ق/ 1997 م.
54. النسائی، أحمد بن شعیب أبوعبدالرحمن، سنن النسائی (المجتبی)، تحقیق: عبدالفتاح أبوغدة، چاپ دوم: مکتب المطبوعات الإسلامیة، حلب 1406 ق/ 1986 م.
55. نووی، یحیی بن شرف بن مری أبو زکریا، صحیح مسلم بشرح النووی، چاپ دوم: دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1392 ق.
56. نیسابوری، مسلم بن حجاج، أبو الحسین قشیری، صحیح مسلم، تحقیق، محمد فؤاد عبدالباقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
ب. روزنامه‌ها و مجلات
جریدة «عکاظ»، شماره 3504، تاریخ 20 ژانویه 2011.
مجلة «المجاهد السنة الأولی»، عدد 10، شهر صفر 1410 ق.
ج. سایت‌ها
1. al-akhbar.com
2. alifta.net
3. al-obeikan.com
4. al-sunan.org
5. aparat.com
6. ar.islamway.net
7. ar.wikipedia.org
8. audio.islamweb.net
9. binbaz.org.sa
10. dorar.net
11. farsi.alarabiyia.net
12. ibnothaimeen.com
13. mashreghnews.ir
14. tasnimnews.com
15. vb.tafsir.net
16. wahabinews.fileswordpress.com
17. yotuve.com

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالإعلام لمدرسه اهل البیت (ع)، چاپ اول.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد