شجاعت جمع عقل و خشم است
امروز که سخن در مورد ایستادگی در برابر دشمن بسیار به گوش میرسد، باید با تکیه به معارف دینی و اخلاقی راه خود را پیدا کنیم و با تجهیز خودمان به علوم الهی در برابر دشمن حاضر شویم. زیرا هنگامی که دین را نشناسیم دچار افراط و تفریط شده و شکست میخوریم. یکی از گزارههایی که باید آنرا بشناسیم و بهکار بگیریم، عنصر «شجاعت» است.
پرسشها و پاسخهای زیادی حول این محور وجود دارد؟ اینکه شجاعت به چه معنی است؟ در چه زمان و مکانی به کار میرود؟ طریقه استفاده از آن چگونه است؟ آیا شجاعت و رحمت بایکدیگر تناقض دارند؟ چه زمان میشود هم در مقابل دشمن شجاع بود و هم با او را جذب کرد؟ و اصلا آیا میشود در عین شجاعت با دشمن نرمخویی داشت؟ توصیههای مهم قرآنی و روایی در رابطه با دوست و دشمن بسیار زیاد است که باید آن را فرابگیریم.
اما شجاعت چیست؟ شجاعت ( شُ، شِ، شَ ) از فضائل اخلاقی به معنای دلیری و دلاوری، حالتی در انسان دانسته شده که شخص از اقدام به کارهای دشوار ترسی به خود راه ندهد و در مصاف با دشمن و تحمل دشواریها، از قوت قلب برخودار باشد.
در آیه۲۹ سوره فتح «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ…» یکی از ویژگیهای پیامبر اسلام(ص) و همراهان او را شجاعت معرفی کرده و در آیه ۳۹ سوره احزاب«الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللهَ وَ کَفى بِاللهِ حَسیباً؛ [پیامبران پیشین] کسانى بودند که رسالتهاى الهى را تبلیغ مىکردند و از او بیم داشتند و از هیچکس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند حسابگر [و پاداشدهنده اعمال آنها] است.
از شرایط رسیدن به مقام نبوت را عدم ترس از غیرخدا و شهامت در دعوت مردم به سوی خدا دانسته است.» بر اساس آیه ۲۴۷ سوره بقره شجاعت یکی از شرایط لازم در کسب فرمانروایی و حاکمیت بر جامعه است «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ أللهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ أللهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ أللهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ أللهُ واسِعٌ عَلیمٌ؛ و پیامبرشان به آنها گفت: «خداوند «طالوت» را براى زمامدارى شما برگزیده است. گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند، با این که ما از او شایستهتریم، و او ثروت زیادى ندارد؟! گفت: «خدا او را بر شما برگزیده و او را در دانش و توانایى جسمانى، فزونى بخشیدهاست.
خداوند، مُلکش را به هرکس بخواهد، مى بخشد و احسان خداوند، گسترده است و [از لیاقت افراد] آگاه است.» و در دیگر آیات، مؤمنان در مقابل کافران به داشتن دلیری ترغیب شدهاند.(1) شجاعت همچنین به عنوان یکی از رموز موفقیت و پیروزی مسلمانان معرفی شده است. «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً؛ [امّا] مؤمنان وقتى لشکر احزاب را (که در نهایت شجاعت و استواری) دیدند گفتند: «این همان چیزى است که خدا و پیامبرش به ما وعده داده و خدا و پیامبرش راست گفتهاند و این [موضوع] جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود.»(2)
معنای شجاعت را «استقامت و اعتدال در قوه غضبیه» دانستهاند؛ یعنی انسان با اتکا به عقل از از گرفتار شدن در افراط -بیباکی و بیترمزی- و تفریط –ترس- مصون باشد.(3) یعنی انسان شجاع را کسی میدانند که در عین قدرتمندی جسمی، روحی، انگیزهای و قوّت دل، خشم خود را با نیروی عقل مهار میسازد. بهعبارتی شجاعت در انسانِ شجاع برخواسته از غضب و خشم اوست، منتها نه آن خشمی که کنترل نشود و با افراطگری خودش یا هدفش را نابود کند. البته این تعاریف قابل تغییر هم هست. اما این تعریف مورد قبول عموم لغتشناسان و عالمان دین قرار گرفته است.
بهطور مثال اینکه عشق چیست و رابطهاش با عقل به چه نحو است؟ نیز مورد اختلاف است. برخی عشق و عقل را جدا دانستهاند و برخی یکی میدانند. با این نگاه عقل را همان عشق معتدل میدانیم، زیرا عشق حقیقی بدون عقل شکل نمیگیرد. عقل به خاطر وجود عشق استدلال کرده و به حرکت وادار میکند.
خداوند در قرآن به موسی(ع) دستور میدهد که با دشمنی مانند فرعون با زبانی نرم برخورد کند و از آنطرف صفت رسول خدا(ص) را شدید با دشمنان و مهربان با دوستان معرفی میکند.
این ترغیب و آن تحسین هرکدام در جایگاه خود درست است. اینکه در جایگاه دعوت به سوی خدا باشیم و یا در میدان جنگ، رفتارهای متفاوتی را میطلبد. اما تمام پیامبران همانند رسول خدا(ص) در برابر دشمنان قوی و شدید بودند و در کنار دوستان مهربان و باعاطفه؛ به عبارتی پیامبران برای دعوت به سمت دین واداده و سست عمل نمیکردند و در عین شجاعت فرمان خداوند را ابلاغ میکردند. حضرت موسی با همان زبان نرم و قول لین شجاع بود و محکم.
شجاعت لوازمی دارد و مراتبی. از لوازم شجاعت را تقوا و علم گفتهاند و از مراتب آن را ایستادگی در مقابل دشمن درونی و بیرونی، دفاع از دین و حقیقت، شجاعت در مقابله با مشکلات زندگی و تعاریف متعدد دیگر مانند شجاعت در استفاده از عقل، شجاعت راستگویی که فراوان است. اگر مراتب و لوازم شجاعت شناخته نشود گاهی دچار ترس میشویم و گاهی بیترمز، گاهی با ترس به خود و اهداف خود ضربه میزنیم و گاهی با بیباکی و بیترمزی؛
انسان شجاع انسانی متفکر است و همانطور که امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «لا أَشجَعَ مِن لَبیبٍ»؛ شجاعتر از خردمند، وجود ندارد.(4) همچنین ایشان آفت شجاعت را کنار گذاشتن دوراندیشی میدانند. یعنی انسان شجاع تمام آثار مترتب برعملش را در نظر میگیرد. زیرا مسئولیتپذیری هم یکی از صفات انسان شجاع است، فردی که خود را دارای قدرت روحی و علمی کافی میبیند، اولا تصمیمات درستی میگیرد و دوما اگر اشتباه کرد از پاسخگویی و جبران اشتباهش شانه خالی نمیکند. پس لزومی نمیبیند که با دروغگویی و فرافکنی کار خود را توجیه کند و از عقاب و رسوایی در امان بماند.
انسانی که میخواهد شجاع باشد نباید از راستگویی و حقطلبی فاصله بگیرد، زیرا ایندو با یکدیگر در یکجا جمع نمیشوند. حضرت علی(ع) میفرمایند: «اگر خصلتها از یکدیگر متمایز و جدا شوند، هر آینه راستى با شجاعت باشد و بزدلى با دروغ!» (5) امیرمؤمنان علی(ع) در توصیف قدرت راستگویی و شجاعت میفرمایند: «شمشیر برنده در دست شجاع براى او دشمن شکنتر از راستگویى نیست»؛ (6)
آیا میشود که به خشم و در پی آن به شجاعت نیاز پیدا نکنیم؟ آری تنها در زمانی که عدالت بر جهان حکومت کند. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «عدالت بهتر از شجاعت است. زیرا اگر مردم همگى عدالت را درباره یکدیگر بهکار گیرند از شجاعت بىنیاز مىشوند» (7) شجاعت از صفات پیامبر(ص)، اهل بیت(ع) و پیامبران و اولیاء بوده و میباشد. اما شجاعت کامل شکل نمیگیرد، مگر در حالتی که انسان به خدا تکیه دارد و خود را در برابر قدرت و عظمتش هیچ میانگارد. ما در مکتبمان شجاعت را جزو خصلتهای بلندمرتبه میدانیم. علی(ع) میفرمایند: «سخاوت و شجاعت خصلتهاى والایى هستند که خداوند سبحان آن دو را در وجود هرکس که دوستش داشته و او را آزموده باشد مىگذارد.»(8)
پینوشت:
(1) مائده۵۴ و صف۴
(2) احزاب22
(3) تهذیب الاخلاق، ج۱، ص۱۲۰
(4) عیون الحکم، ص533
(5) عیون الحکم، ص417
(6) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج20، ص296
(7) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص333
(8) تصنیف غرر، ص375