شارح بزرگ نهجالبلاغه و فيلسوف شهير شرق‚ علامه محمدتقي جعفري قدسسره‚ در طول حيات پربركت خود علاوه بر تاليف دهها اثر گرانسنگ و سخنرانيهاي پربار علمي در مجامع مختلف‚ گفتگوها و مناظرات عالمانه و ارزشمندي نيز با متفكران و دانشمندان كشورهاي گوناگون جهان داشتند; و در اين گفتوشنود به خوبي ديدگاههاي دين مبين اسلام را در ابعاد مختلف تبيين كردند.
در آستانه سالگرد ارتحال آن علامه فرزانه‚ متن گفتگوي آقاي روژه گارودي‚ متفكر فرانسوي با ايشان -كه سال 1365 در تهران انجام شده است- را به خوانندگان ارجمند تقديم ميكنيم.
روژه گارودي: جنابعالي ميدانيد كه مسئله زنان در مغرب زمين در دورانهاي متاخر از اهميت بسياري برخوردار است و به جهت شنيدن يا مطالعه مسائلي ناقص از ديدگاه اسلام در مورد زن و شخصيت او‚ مطالب غيرصحيح به طور فراوان شنيده ميشود. شما در مقابل اين برداشتهاي ناقص درباره زن‚ چه نظري داريد؟
علامه جعفري: نخست بايد در نظر بگيريم كه امروزه ديدگاه مغرب زمين نه تنها درباره زنها با ديدگاه اسلامي متفاوت است‚ بلكه حتي آن شناختي كه اسلام درباره انسان به طور عام (چه مرد و چه زن) دارد‚ براي غرب مطرح نيست. البته نميخواهم بگويم: انسان در غرب در هر زمان از هر ديدگاهي با انسان در اسلام متفاوت است‚ زيرا با توجه به ايدههاي عالي مذهبي و اخلاقي كه در روزگار گذشته در آن سرزمين وجود داشته است – و هماكنون نيز ميتوان گفت: آن ايدهها بهكلي از بين نرفته است‚ اگرچه اقليت اسفناكي از مردم به آنها معتقدند- آنان نيز با شناختي كه اسلام درباره انسان داشته است‚ مشترك ميباشند.
لذا منظور ما‚ ديدگاه امروزي جوامع غربي است كه به جهت عوارض يتي ليتاريانيسم (منفعتگرايي مطلق) و هدونيسم (سرخوشي و لذتگرايي) انسان را تا حد دندانههاي ناآگاه ماشين درآورده و <حيات> و <شخصيت> و <من> و <جان> آدميان را نه تنها از ارزش انداخته است‚ بلكه مورد انكار نيز قرار ميدهد.
همانطوركه ميدانيد يكي از نتايج ويرانگر اينگونه ديد درباره انسان اعم از مرد و زن‚ متلاشي شدن خانواده و نابودي احساسات و عواطف عالي انساني بود كه سقوط اخلاق را به دنبال داشت. بدين ترتيب‚ بار ديگر پردههاي ضخيمي به چهره انسان انداخته شد و در نتيجه كتابهايي از قبيل <انسان موجود ناشناخته> تاليف الكسيس كارل‚ به طور فراوان نوشته شد. بالاتر از اين‚ اين پردههاي ضخيم موجب شد كه كمتر كتابي در علوم انساني به عرصه تفكرات بشري عرضه شد كه اعتراف به مجهولات فراواني درباره ذات و مختصات انساني‚ در آنها ديده نشود.
بنابراين‚ اگر مغرب زمين بخواهد درباره زن اظهارنظر كند‚ لازم است كه نخست خود انسان را چه مرد و چه زن – حداقل از روي مختصات ذاتي و عارضي او- براي بشريت معرفي كند.
يك اشكال ديگر اين است كه مغرب زمين معاصر درباره شناخت زن و به طور كلي درباره انسان‚ اطلاعات اندكي در اختيار دارد و واقعا درباره انسان از ديدگاه اسلام معلومات لازم و كافي ندارد. اين يك قاعده كلي است كه هر اندازه فاصله اقليمي و فرهنگي و ايدئولوژي يك اظهارنظركننده درباره موضوعات و مسائل طرف مقابل كه از ديدگاه علمي و بررسيهاي آن صاحبنظران به دور است‚ زيادتر باشد‚ از اين اشتباهات و خطاها به طور فراوان به وجود ميآيد.
اما شخصيت زن از ديدگاه اسلام در قلمرو ارزشها‚ هيچگونه تفاوتي با مردها نداشته و در استعداد پذيرش فضايل عالي انساني با همديگر مساوي هستند‚ اين حقيقت در دو مورد از آيات قرآني صريحاً مطرح شده است: مورد اول‚ سوره حجرات‚ آيه 13: «يا ايّها الناس انّا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا انّ اكرمكم عنداللّه اتقيكم»; اي مردم‚ ما شما را از مردي و زني آفريديم و شما را تيرهها و قبايلي قرار داديم; باكرامتترين و باارزشترين شما نزد خداوند‚ پرهيزگارترين شماست.
مورد دوم‚ سوره احزاب‚ آيه 35: «انّ المسلمين و المسلمات و المومنين و المومنات و القانتين و القانتات و الصّادقين و الصّادقات و الصّابرين و الصّابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدّقين و المتصدّقات و الصّائمين و الصّائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذّاكرين اللّه كثيرا و الذّكرات اعدّاللّه لهم مغفره و اجرا عظيماً»; مردان و زنان مسلمان‚ مردان و زنان مومن‚ مردان و زنان قنوتگيرنده (عبادتكننده به طور عام)‚ مردان و زنان راستگو‚ مردان و زنان شكيبا‚ مردان و زنان خشوع كننده‚ مردان و زنان بخششكننده‚ مردان و زنان روزهگير‚ مردان و زناني كه ناموس خود را حفظ ميكنند و مردان و زناني كه به طور فراوان خدا را ذكر ميكنند‚ خداوند براي آنان بخشش و پاداش بزرگي را آماده فرموده است.
و ميتوان گفت آيهاي كه صريحاً ارزش را بر مبناي ايمان و عمل صالح و اندوختههاي ارزشي كردارها معرفي ميكند‚ در اين حقيقت صريح است كه در هر دو صنف مرد و زن‚ ملاك حقيقي‚ فضايل اخلاقي و معنوي است كه با آزادي و تلاش به دست آوردهاند.
در آيه 32 سوره نساء نيز چنين آمده است: و لا تتمنّوا ما فضّل اللّه به بعضكم علي بعض‚ للرجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنساء نصيب ممّا اكتسبن و اسئلوا اللّه من فضله انّ اللّه كان بكلّ شي عليما; آن خصوصيتي را كه خداوند به بعضي از شما در برابر بعضي ديگر داده است‚ آرزو نكنيد. براي مردان از آنچه اندوختهاند‚ نصيبي است و براي زنان از آنچه اندوختهاند نصيبي است و از فضل الهي كه بخشاينده اختصاصات است‚ مسئلت نماييد; خداوند بر همه چيز داناست.
روژه گارودي: آيا زنان مسلمين نقشي موثر در تمدن اسلامي داشتهاند؟
علامه جعفري: به نظر ميرسد نقش زنان در تمدن اسلامي‚ هم به طور مستقيم و هم به طور غيرمستقيم جدي بوده است‚ البته منظور از تاثير غيرمستقيم آن نيست كه وجود زنها نقشي ثانوي در تمدن داشته است‚ بلكه همان طور كه ميبينيم‚ تلاشها و فداكاريهاي آنان در آماده كردن امكانات و زمينههاي خانوادگي و تعليم و تربيت فرزندان به انگيزگي معتقدات اسلامي بسيار فراوان بوده و حتي در آن مورد كه مادران در اين جريان مسامحه ميكردهاند‚ به عنوان اينكه آنان از انجام وظيفه مادري كوتاهي كردهاند‚ مورد توبيخ قرار ميگرفتهاند و بالعكس در صورت انجام اين وظيفه مذهبي مورد تحسين و تمجيد بودهاند; و اما نقش زنان در تمدن اسلامي هم‚ به طور مستقيم اساسيترين نقش زنها در تمدن اسلام از مسير علم و ادب و فرهنگ به معناي عام آن بوده است.
ما در كتاب <اعلام النساء في عالمي العرب و الاسلام> در پنج مجلد تاليف عمررضا كحّاله‚ در حدود سه هزار شخصيت زن را ميبينيم كه از طرق مختلف از عناصر فرهنگ اسلامي در تمدن بزرگ اسلام شركت كردهاند و نيز كتابهايي مانند <بلاغات النساء و سيرالسالكات الموœمنات الخيرات> تاليف ابوبكر الحصني و غيرذلك روشنگر اين مطلباند.
عبدالرحمن جامي در كتاب نفحاتالانس‚ ص 615 چنين ميگويد:<صاحب فتوحات در باب هفتاد و سوم از فتوحات بعد از آنكه ذكر بعضي از طبقات رجالاللّه كرده است‚ ميگويد: و شيخ ابوعبدالرحمن سلمي صاحب كتاب <طبقات المشايخ> درباره احوال زنهاي عابده و عارفه كتابي مستقل نوشته و شرح احوال بسياري از ايشان را در بيان آورده است.> و اگر بخواهيم مقالات و فصولي را كه در ترجمه و تحقيق و بررسي زنها و تاثير آنان كه در فرهنگ پويا‚ هدفدار و تمدن ژرف اسلامي تاثير داشتهاند مطرح نماييم‚ قطعا بيش از دهها هزار شخصيت زن در طول قرون و اعصار مشاهده خواهيم كرد. در اينجا اين نكته را متذكر ميشويم كه تكليف حياتي مديريتِ آشيانه خانواده‚ كه عمدتا به عهده زنها بوده است‚ مانع آن گشته كه نتايج كارهاي فرهنگي آنان‚ نظرها را به خود جلب نموده و رسماً در كتابها و ديگر آثار نقل شود.
روژه گارودي: به نظر شما محبت و عشق ميان زن و مرد‚ اصيل و داراي جنبه هدفي است يا تنها وسيله اشباع غريزه جنسي است كه در مقدمه پديده با اهميت توالد و تناسل به جريان ميافتد؟
علامه جعفري: اين مسئله بايد با يك عده قضايايي كه از حساسيت فوقالعادهاي برخوردار است‚ تحليل شود. از آن جمله: ما بايد دو مفهوم <محبت> و <عشق> را در اين مورد از يكديگر تفكيك كنيم. مفهومي كه از <محبت> به ذهن انسانها تبادر ميكند روشنتر و قابل دركتر است از مفهوم <عشق>. لذا ممكن است بگوييم: <محبت> نيازي به تعريف منطقي ندارد‚ زيرا مفهوم آن‚ يك امر بديهي است; در صورتي كه <عشق> به جهت شدت پيچيدگي كه دارد‚ غيرقابل تعريف است. پيچيدگي از آن جهت كه <عشق> يك محصول كيفي از اشتياق وصول در حد اعلا به <معشوق> است كه بالاتر از آن قابل تصور نيست‚ اين اشتياق همه روابط‚ تداعي معانيها و تجسيمها و انديشهها و تصورات و ارادهها را در استخدام خود قرار ميدهد‚ مانند اينكه همه آنها عوامل كارگزار اشتياق ميباشند. شدت اشتياق گاهي به حدي است كه <عاشق>‚ <معشوق> خود را <عنصر شخصيت خود> تلقي ميكند كه محبوبتر از آن‚ چيزي در عناصر شخصيت خود نميبيند. و اگر معشوق را حقيقتي بالاتر از خود بداند‚ مي خواهد كه خود جزئي از آن معشوق‚ يا فاني در او بوده باشد. بحث در اينجا بيش از آنكه پاسخ اقتضا ميكند‚ مورد نياز نيست.
محبت و مودتي كه خدا ميان زن و مرد قرار داده است‚ يك حقيقت اختصاصي است كه ميان هيچ يك از آن دو و ديگر واقعيات امكانپذير نيست. ممكن است علت اصلي اين محبت و مودت مربوط به ضروري بودن تحقق بقاي نسل آدمي باشد كه به مقتضاي حكمت متعالي خداوندي به وجود آمده است‚ اين كشش و جذبه شگفتانگيز را خداوند سبحان جزء آيات الهي معرفي نموده و در آيه 21 سوره روم ميفرمايد: و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودّه و رحمه انّ في ذلك لآيات لقوم يتفكّرون; و از آيات خداوندي است كه براي شما از نفوس خود شما همسراني آفريده است كه به وسيله آن آرامش پيدا كنيد و ميان شما مهر و محبت و رحمت قرار داده است‚ قطعاً در اين جريان شگفت انگيز آياتي است براي مردمي كه مي انديشند.
با نظر به منشا اصلي اين محبت و مودت كه يك امر ذاتي براي به راه انداختن تناسل است‚ بايد گفت از حوزه ارزشها بيرون است‚ زيرا اگر هم محبت مزبور‚ تصاعدي داشته باشد‚ بالاخره از يك عامل ضروري سرچشمه ميگيرد; و <اختيار> كه بدون آن‚ پديدهها و فعاليتهاي بشري بهرهاي از ارزش ندارند‚ در اين مهر و مودت دخالتي ندارد; و جريان خام و يك بعدي آن‚ در همه جانداران وجود دارد. بنابراين‚ مهر و محبت و مودت عالي و تصعيد يافته مرد به زن يا زن به مرد‚ از موقعي شروع ميشود كه از مجراي ضرورت تناسل بالاتر رفته و به عنوان يك انسان داراي مزاياي اخلاقي و فرهنگي والا پذيرفته شود. <زيبايي> حقيقتي است كه در جذب زن به مرد يا مرد به زن تاثير فوقالعاده دارد و چون كشش به وسيله زيبايي اگر چه ميتواند منشاء ارزشها باشد ولي خود يك ارزش تكامل يافته نيست.
(بعضي از فضلايي كه در جلسه حضور داشتند‚ پيشنهاد كردند كه اين مسئله تا حدودي بيشتر توضيح داده شود. استاد علامه‚ ادامه دادند:) اين حقيقت درست است كه لذت و انبساط حاصل از احساس زيبايي محسوس‚ ميتواند اين مسئله را تاييد كند كه مطلوبيت دريافت زيبايي و احساس لذت از آن‚ حقيقتي است مستقل و جنبه وسيله ندارد. به اين معني كه انسان از دريافت زيبايي‚ بدان جهت كه زيباست‚ لذت ميبرد. در پاسخ اين سوال بايد بگويم: احساس لذت و انبساط از زيبايي‚ يك پديده انعكاسي محض از راه حواس طبيعي به درون آدمي نيست‚ بلكه احساس مزبور معلول فعاليتهاي بسيار عالي درون انساني (مغز يا من) است كه مافوق انعكاس محض آيينه اي ميباشد. – و به همين جهت است كه درك زيبايي و احساس لذت و انبساط به وسيله درك مزبور مخصوص انسان است. – قويترين احتمال براي دريافت لذت و انبساط مزبور اين است كه هر زيبايي‚ يا به طور مستقيم پديدهاي از كمال را به ذهن آدمي منتقل ميكند و يا به طور غيرمستقيم. بر مبناي همين احتمال قوي است كه ما زيبايي محسوس را بدين ترتيب تعريف كرديم: <نمودي است نگارين و شفاف كه بر روي كمال كشيده شده است> و اينكه گفته شده هر اندازه‚ هر يك از اجزاي مجموعه نگارين بتوانند وجود خود را بدون ايجاد مزاحمت به وجود جزء ديگر و بدون تحمل مزاحمت از آن وجود‚ ارائه بدهد‚ آن مجموعه زيباتر است. از اينجا روشن ميشود كه براي آن كه يك نمود زيبا‚ واقعاً موجب احساس لذت و انبساط باشد‚ لازم است كه بتواند حقيقت يا حقايقي از واقعيت مطلوب هستي را تداعي كند. در نتيجه اگر در پشت پرده يك صورت زيبا – اگر چه در عاليترين درجه زيبايي باشد – اختلالي در اعتدال مغزي يا رواني احساس شود‚ بدون ترديد تاثير آن زيبايي را در درون تماشاگر – از جهت لذت و انبساط – كاهش ميدهد. اگر در زيباترين چشمهاي يك انسان‚ نگرش خودپسندي و يا توهين به تماشاگر احساس شود‚ قطعي است كه درون چنين تماشاگري در برابر آن زيبايي لذت و انبساط ناب و طبيعي پيدا نميكند. يا اگر يك انسان بسيار زيبا‚ قاتل يك يا چند انسان به طور عمدي باشد‚ يا كسي كه زيبايي خود را مانند يك كالا به معرض سوداگري درآورد‚ حتمي است كه زيبايي چنين شخصي براي كساني كه از كثافت و لجن دروني وي اطلاع دارند‚ هيچگونه لذت و انبساطي به وجود نخواهد آورد. بنابراين‚ بايد بگوييم: مصاديق و افراد زيبايي‚ حقايق مطلق نيستند. <نرون> زيبا و خونخوار را فراموش نكنيد.
-4 در آن هنگام كه زن يا مرد از مشاهده زيبايي محسوس به درك زيبايي معقول نايل گردد‚ در اين هنگام ميتواند به انگيزگي <زيبايي معقول>‚ <مهر و محبت ارزشي> به طرف خود داشته باشد‚ و اين نهايت آرمان انساني است. اگر شهوتپرستان و خودكامگان امان بدهند‚ بشر نهايت استفاده تكاملي را از آن خواهد داشت ولي متاسفانه همانطوركه ميدانيد‚ امروزه در جوامع زيادي كه حتي خود را پيشرفته ناميدهاند‚ <مهر و محبت ناب و اصيل> و <زيبايي محسوس و معقول> و ارتباط آن دو با يكديگر‚ جاي خود را به يك عده مفاهيم مبتذل و آرايش كالا داده است. اگر ما تاريخي را كه بالزاك در توصيف عشق و محبت زن و مرد به همديگر به درشكههاي كرايهاي! توصيف كرده – و ميگويد معناي عشق در اين دوران چيزي جز درشكه كرايهاي نيست – حدود سال 1830 ميلادي تعيين كنيم – كه تا حدودي مفاهيم فرهنگ انساني رواج داشت – امروزه ميفهميم كه آن مفاهيم آرماني انساني تا چه درجه سقوط كرده است.
روژه گارودي: آيا به نظر شما زن هم ميتواند مانند مرد موفق به عرفان والا شود يا خير؟
علامه جعفري: آري. افراد زنهاي عارفه در تاريخ اسلام فراوان بوده است. عبدالرحمان جامي در كتاب نفحاتالانس (صفحه 615) چنين ميگويد: <صاحب فتوحات در باب هفتاد و سوم بعد از آنكه طبقات مردان عارف را ذكر ميكند‚ ميگويد: هر آنچه از اين اشخاص به نام مردها ذكر كرديم‚ بعضي از آنان زن هستند ولي نام مردان در اين موارد غلبه دارد‚ به يكي از عرفا گفته شد: ابدال چند نفرند؟ جواب داد: چهل نفرند‚ به او گفته شد: چرا نگفتي چهل مرد هستند؟ در جواب گفت: در ميان آنان زنان نيز وجود دارند.> سپس جامي در همين كتاب (صفحه 677 تا 679) نام تعدادي از زنان عارفه را ميآورد:
1. رابعه عدويه‚ 2. لبابه المتعبده‚ 3. مريم البصريه‚ 4. ريحانه والهه‚ 5. معاذه العدويه‚ 6. العابده‚ 7. شعرانه‚ 8. كرديه حفصه‚ 9. رابعه شاميه‚ 10. حليمه‚ 11. حفصه اخت سيرين‚ 12. ام حسان‚ 13. فاطمه نيشابوريه‚ 14. زيتونه‚ 15. فاطمه البردعيه‚ 16. ام علي زوجه احمد بن خضرويه‚ 17. ام محمد والده شيخ ابوعبداللّه بن خفيف‚ 18. فاطمه بنت ابيبكر‚ 19. فضه‚ 20. تلميذه سري سقطي‚ 21. تحفه 22. ام محمد‚ 23. بيبيك مرويه‚ 24. دختر كعب‚ 25. فاطمه بنتالمثني‚ 26. جاريه سوداء‚ 27. امرئه مجهوله‚ 28. جاريه مجهوله‚ 29. امرئه مصريه‚30. امرئه مصريه اخري‚ 31. امرئه خوارزميه‚ 32. جاريه حبشيه‚ 33. امرئه اصفهانيه‚ 34. امرئه فارسيه.
عبدالرحمن جامي در سال 817 هجري قمري در ولايت جام خراسان تولد يافته است. اگر فرض كنيم كه اين كتاب را در چهل سالگي نوشته يا تاريخ تاليف كتاب در سال 857 بوده‚ ترديدي نيست كه از آن تاريخ تاكنون عارفههايي از صنف زن بودهاند كه يا به طور متفرقه در كتابهاي مربوطه نامي از آنها برده شده است و يا مانند حقايق ديگر زير گرد و غبار تاريخ پوشيده ماندهاند. محيالدين ابن عربي نيز از چند نفر زنان عارفه نام برده است: 1. مريم بنت محمد بن عبدون كه با ابن عربي ازدواج كرده است‚ 2. شمس امالفقراء‚ 3. امالزهرا دراشبيليه‚ 4. گلبهار مشهور به سنت غزاله‚ 5. روح القدس.
با توجه به معناي عرفان چه در قلمرو نظري و چه در قلمرو علمي‚ نميتوان صنف زنان را از اين نعمت الهي مستثني ساخت; زيرا همانگونه كه تاريخ اسلامي تعداد بسيار قابل توجهي از زنان را نشان ميدهد كه از حكمت و عرفان نظري برخوردار بودهاند‚ همچنين افرادي فراوان از شخصيتهاي زن بيان ميكنند كه از عرفان عملي بهرهمند بودهاند. در دوران خود ما بانواني را مشاهده كرديم مانند خانم امين اصفهاني و بعضي از شاگردان ايشان كه به هر دو مقام عرفان نظري و عرفان عملي نايل آمدهاند. در جلسات عرفاني اينجانب‚ اشتياقي كه در زنان عارفه به فراگيري حكمت عرفان مشاهده ميشد‚ چندان تفاوتي با مردان نداشت. نهايت امر‚ صنف زنان پس از ازدواج به جهت تكاليف حياتي آشيانه خانوادگي از فرا رفتن به مقامات عالي عرفان و حكمت ناتوان ميگشتند‚ در عين حال عدهاي قابل توجه از آنان با احساس به اين كه عمل به تكاليف اداره اعضاي خانواده نيز شعبهاي از عرفان نظري است‚ لذا به مسير خود ادامه ميدادند.
روژه گارودي: من پشت سر زنم نماز به عنوان نماز جماعت خواندهام! آيا صحيح است؟
علامه جعفري: خير‚ زيرا اقتداي مرد به زن در نماز جماعت صحيح نيست و عمده علت آن احتمال تحريك به سبب ركوع و سجود زن براي مرد است.
روژه گارودي: آيا اسلام در نصف قرار دادن ارث زن با مرد‚ در حق زن كوتاه نيامده است؟
علامه جعفري: بدان جهت كه عمده گردونه اقتصاد با نيروي عضلاني و فكري مردها به حركت در ميآيد و در اين مسير همواره مردها هستند كه تحت فشار عوامل خردكننده اقتصاد‚ انرژيهاي فكري و عضوي خود را مستهلك مينمايند و از طرفي ديگر مخارج عاليه به طور اكثريت به عهده مردهاست‚ لذا سهميه ارث مرد در چند مورد (نه در همه موارد) از زن بيشتر است. از طرفي ديگر زن به جهت عوامل جنسي خود و همچنين دوران قاعدگي و بارداري نميتواند در توليد و ديگر جريانات اقتصادي شركت كند‚ مخصوصاً از جهت ضرورت تربيت عاطفي و احساساتي كودكان و نوجوانان‚ مجبور است مخارج او از ناحيه مرد تامين شود كه در اصطلاح فقه اسلامي آن را نفقه ميگويند.
مجله افق حوزه