خانه » همه » مذهبی » شخصیت شناسی روان تحلیلگرایانه فرویدی

شخصیت شناسی روان تحلیلگرایانه فرویدی

شخصیت شناسی روان تحلیلگرایانه فرویدی

نهاد گاه به منزله منبع اصلی غرایز و با در نظر گرفتن وضعیت‌ها و موقعیت‌های بدنی و جسمانی فرد، و زمانی به منزله جهت و هدف غرایز و به منظور برطرف ساختن تنش‌ها و برانگیختگی‌های درونی و بیرونی فرد کانون توجه قرار می گیرد.

1947 - شخصیت شناسی روان تحلیلگرایانه فرویدی

فروید در تبیین و تشریح ساختار و پویایی شخصیت انسان، به سه رکن اساسی و پایدار به اسامی «نهاد»، «من» و «فرامن» اشاره کرده است که هر یک شاکله، کارآیی و ویژگی‌هایی خاص خود دارد. «نهاد» بنیادی ترین بخش شخصیت انسان را تشکیل می دهد که با در نظر گرفتن تمام داشته‌ها و ویژگی‌های ژنتیکی و زیستی و طبیعی، خاستگاه نخستین و زیربنای اساسی «من» و «فرامن» است. در واقع، تکانه ها، سایقها و کشش های اساسی و زیست شناختی، همه از حوزه نهاد سر می زنند. نیازهایی چون نیاز به خوردن، آشامیدن، استراحت، دفع، التذاذ جنسی، پرخاشگری و دردگریزی را از جمله سایقهای زیست شناختی برشمرده‌اند.
 
«نهاد» منبع و خاستگاه همه غرایزی است که رفتارهای فرد به ظهور و برانگیختگی آنها مستند می شود. سایق های غریزی از دیدگاه فروید مشتمل اند بر دو گروه متقابل از غریزه‌ها، یعنی غریزه‌های حیاتی و غریزه‌های مرگ. غریزه‌های حیاتی فرد را به جانب رشد و تکامل و ادامه زندگی سوق می دهند، در حالی که غریزه های مرگ شخص را به سوی مرگ و ویرانی و نابودی به پیش می رانند. غریزه های گرسنگی و تشنگی به منزله پشتوانه های بقای شخص، و غریزه جنسی به منزله پشتوانه بقای نسل، از جمله غریزه های حیاتی به شمار می روند. لیبیدو یا شور و انرژی شهوانی، آن چنان که پیش تر بدان اشاره رفت، منبع اصلی انرژی غریزه های حیاتی است. لیبیدو اساسا بار شهوانی دارد و منبع فعالیت های جنسی و التذاذات شهوانی به شمار می آید. در طرف مقابل، غریزه های مرگ ممکن است در اندرون به صورت خودکشی یا دیگر فعالیت ها و حرکت های خودویرانگر ظهور یابد؛ همچنان که ممکن است به جانب بیرون و به صورت خشم، پرخاشگری یا نفرت نسبت به دیگران جهت دهی شود.
 
در هر صورت، نهاد گاه به منزله منبع اصلی غرایز و با در نظر گرفتن وضعیت‌ها و موقعیت‌های بدنی و جسمانی فرد، و زمانی به منزله جهت و هدف غرایز و به منظور برطرف ساختن تنش ها و برانگیختگی های درونی و بیرونی فرد کانون توجه قرار می گیرد. نهاد، خود، با تکیه بر سایقها و نیازهای ارگانیزم، به ویژه با توجه به دو سایق جنسی و پرخاشگری خواهان تأمین و ارضای فوری این نیازها و سایق هاست و مدام برای جلب لذت و گریز از درد و رنج، بدون توجه به اوضاع جاری محیطی در تلاش و فعالیت است. اصل لذت اساسی ترین مبنای فعالیت نهاد است.
 
من، به پیروی از اصل واقعیت و با توجه به مقتضیات و وضعیت‌های محیطی می کوشد تا با مدیریت خواسته های نهاد، ارضا و تأمین، آنها را با موقعیت های مناسب هماهنگ سازد. گرچه نهاد خواستار ارضای فوری نیازها و خواسته‌هاست، «من» تصمیم می گیرد که کدام یک از نیازهای نهاد و با چه کیفیتی و در چه موقعیتی تأمین شود. به عبارتی، مدیریت اجرایی شخصیت بر عهده «من» است؛ و اوست که واسطه میان نیازها و خواسته های نهاد و واقعیت های جاری محیط از یک سوی، و رابط میان واقعیت های موجود و تقاضاهای فرامن» از سوی دیگر است. اصل تعامل ارگانیزم به نمایندگی نهاد با محیط خارجی و عینی، و همچنین کیفیت این تعامل، از مسئولیت های برجسته و مهم من به شمار می آید.
 
فرامن: پس از آنکه من به مدیریت تکانه ها و سایقهای نهاد پرداخت و میان خواسته های نهاد و وضعیت های محیطی وفاق و سازگاری ایجاد کرد، نوبت به بخش سوم از ساختار شخصیت، یعنی «فرامن» می رسد تا درباره درست یا نادرست بودن رفتار و اعمال فرد داوری کند. فرامن به تعبیری بازنمای ارزش‌های مرسوم و ایدئال‌های شخصی یا اجتماعی فرد، و مشتمل بر وجدان و تصویری است که فرد از شخصیت اخلاقی آرمانی خود در نظر خویش ترسیم کرده است. به بیانی دیگر، بنابر آنچه مرسوم است، کودک از والدین و دیگر بزرگ ترها سلسله ای از ارزش‌ها و اخلاقیات عرف و جامعه را فرا می گیرد. این ارزش‌ها و اخلاقیات به تدریج در وجود کودک درونی و نهادینه می شوند؛ به گونه ای که به سختی از او انفکاک می پذیرند، بلکه از این نیز بالاتر، دارایی وجدان فرد می گردند.
 
امور مزبور به وقت مقتضی توسط فرامن و در مقام تعامل فرامن با من و نهاد انعکاس و تجلی می یابد. بسیاری از آداب و معیارها و ارزشهای والدین و دیگر بزرگترها از طریق پاداش یا تنبیه جزو عناصر وجودی و شخصیتی کودک می شوند و رفتارهای او را تحت کنترل خود قرار می دهند. در این صورت، فرامن به جای والدین و دیگر بزرگ ترها به کودک یادآور می شود که چه رفتاری پسندیده است و چه رفتاری ناپسند. با این وصف، فرامن نیرو و بازوی اخلاقی و ارزشی شخصیت است که حرکت ها و رفتارهای بخش های مربوط به نهاد و من را تحت نظارت و کنترل خود در می آورد. بسته به کمیت و کیفیت ایفای نقش اخلاقی و ارزشی فرامن، فرد، از پند و اندرز دیگران بی نیاز می شود؛ چه فرامن به خوبی می تواند این نقش را بر عهده گیرد. 
 
فروید رشد و پویایی شخصیت را منوط به تعامل مناسب و سازنده من، فرامن و نهاد می داند. هر قدر این تعامل مناسب تر و سازنده تر باشد، زمینه رشد و پویایی شخصیت فراهم تر می شود. با وجود این، گاهی میان این سه بخش تعارض و ستیز در می گیرد، و در نتیجه، تعادل شخصیت به هم می ریزد. اینجاست که من، برای مثال، از ارضای خواسته های نهاد، آن چنان که نهاد می خواهد، جلوگیری می کند، و فرامن نیز با هر دوی آنها، بدین سبب که به اصول و معیارهای اخلاقی بی توجهی کرده اند، به مبارزه و ستیز برمی خیزد.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی، صص 187-184، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد