قرآن كريم، كتاب و كلام الهي است كه معلّم اوّل آن خدا است و معلّم ثاني آن رسول رحمت(ص) و مفسّر حقيقي آن علي و فرزندان او ـ عليهم السّلام ـ هستند. اين كتاب سند نبوّت، رسالت، امامت و خاتميت پيامبر اسلام است و ضرورت دارد كه تلاوت گردد و در آن تفكّر شود.
خداوند درباره ي گوش دادن به قرآن کريم مي فرمايد: « وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ[1]؛ وقتي كه قرآن کريم خوانده ميشود به آن گوش دهيد و ساكت باشيد» انصات، سكوت با توجّه است. آيه در صدد بيان استحباب گوش دادن قرآن كريم در هنگام شنيدن قرائت آن و توجّه به كلمات و تفكّر در مورد آن ها است. رجاء و اميد صفت نفساني و رواني است و در اين آيه اختصاص به شنوندگان، اهل ايمان و كساني كه احترام قرآن کريم را رعايت مي كنند؛ دارد. از جمله موارد احترام، سكوت هنگام قرائت قرآن کريم و توجّه به آيات كريمه است و در صورت عدم رعايت احترام، نبايد در انتظار و زيدن نسيم روح افزا بود.[2]در تفسير ذيل اين آيه، از ابن ابي يعفور روايت كردهاند كه گفت: «از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ سؤال كردم: شخصي قرائت قرآن کريم ميكند، آيا كسي كه آن را مي شنود، واجب است سكوت كند و يا گوش دهد؟ فرمود: بلي هر گاه در حضور تو قرائت كند، واجب است گوش دهي و ساكت باشي تا قرائت تمام شود.»
علماي اماميه به اين حديث استدلال ميكنند و قائل هستند كه در خصوص نماز وارد شده، به اين معنا هر گاه به امامي اقتدا كنند، واجب است به قرائت حمد و سوره ي امام گوش دهند.[3]علّامه طباطبايي ميفرمايد: در مجمع البيان روايت شده كه حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: «سكوت براي قرآن، چه در نماز و چه در غير نماز واجب است.» و در تفسير عياشي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت نقل شده كه فرمود: «ابن الكواء (كه يكي از خوارج بود) دنبال امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ اين آيه را تلاوت ميكرد: « وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[4]؛ يعني اگر مشرك شوي به طور حتم عملت نابود
خواهد شد و جزء زيان كاران خواهي شد. حضرت امير ـ عليه السّلام ـ [ نيز] در نماز سكوت كرد.»
مرحوم طباطبائي ميگويد: البتّه اين روايات حمل ميشوند به آن صورتي كه خود امام مشغول خواندن حمد و سوره و يا قرآن کريم نباشد و گرنه در آن صورت بايد حمل بر استحباب شوند.[5]فقها به استثناي ظاهريه همگي ميگويند: سكوت در زماني كه قرآن کريم خوانده ميشود مستحب است نه واجب، مگر براي مأموم در نماز جماعت كه براي او اختلاف وجود دارد كه آيا هنگام قرائت امام در نماز بر مأموم واجب است گوش دهد و ساكت باشد يا خير؟ بعضي فرمودهاند: واجب است و برخي گفتهاند واجب نيست. از دوامر «فاستمعوا» و «أنصتوا» استحباب استفاده ميشود نه وجوب، زيرا اين و آيه ي بعد كه ميفرمايد: «و اذكُر ربّكَ في نَفسِكَ» در يك سياق قرار گرفته اند، بنابراين همان طور كه «واذكر» براي استحباب است، «فاستمعوا» و «انصتوا» نيز براي استحباب خواهند بود، اضافه بر اين، سكوت در مقابل هر خوانندهي قرآن کريم باعث عسر و حرج ميشود كه هر دوي آنها شرعا نفي شده است.
انسان براي احترام و عظمت قرآن كريم لازم است به تلاوت آن گوش دهد و ساكت باشد و ثمرة چنين احترامي اين است كه انسان مورد ترحّم پروردگار قرار ميگيرد، چنان كه در پايان آيه ميفرمايد: «لعلّكُم ترحمون».
فاضل مقداد در كنز العرفان ميفرمايد: مراد از آن، شنيدن آيات قرآن و درك مفاهيم آن و پي بردن به معجزه بودنش ميباشد.[6]لازم به ذكر است كه قرآن کريم تنها كتاب قرائت نيست، بلكه كتاب فهم و درك و در پي آن، عمل است. قرائت قرآن کريم ثواب بسياري دارد، و تلاوت آن از مستحبات مؤكد است و فرقي بين مجلس ختم و غير آن نيست. در مجالس ختم انسان مخير است بين اين كه فاتحه بخواند يا قرآني را كه در دست دارد ادامه دهد. اما آن چه بيشتر خواندن فاتحه را تقويت مي كند اين است كه روايات زيادي درباره فضيلت فاتحه براي ميت وارد شده است، به همين سبب در مجالس فاتحه، گاهي خواندن قرآن کريم را قطع كرده و فاتحه مي خوانند و هيچ اشكالي بر آن بار نيست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. انسان و قرآن، استاد حسن زاده آملي.
2. تفسير علي بن ابراهيم، ج4.
3. تفسير آسان، محمد جواد نجفي، ج6.
پي نوشت ها:
[1] . اعراف: 7/204.
[2] . ر.ك: همداني، سيد محمد حسين، تفسير انوار درخشان، 18 جلد، تهران، كتابفروشي لطفي، 1380 ق، ج 7، ص 209.
[3] . ر.ك: بروجردي، سيد ابراهيم، تفسير جامع،7 جلد، تهران، انتشارات صدر، چاپ سوم، 1341 ش، ج2، ص500.
[4] . زمر: 39/65.
[5] . طباطبائي، محمد حسين، ترجمه الميزان،20 جلدي، مترجم سيد محمد باقر موسوي، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم، سال 1363 ش، ج8، ص504.
[6] . نقل از مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، 27 جلدي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1353 ـ 1366 ش، ج7، ص72.