خانه » همه » مذهبی » شرحي بر خطبه قاصعه (3)

شرحي بر خطبه قاصعه (3)

شرحي بر خطبه قاصعه (3)

1- نظام آفرينش مجموعة كاملي است كه خداوند زمينه ها و ابزار كمال را در اختيار گذارده، و اختبار و امتحان، يكي از آن وسايل است. 2- فرشتگان، پيش از انسانها آفريده شدند و قبل از آنان هم در بوتة آزمايش قرار گرفتند. «اختبار» يعني آگاه شدن از حقيقت چيزي، و اين امر براي انسانها، طبيعي است. معلّم نمي داند كه شاگرد درس خوانده يا نه؛ بايد امتحان كند تا بداند. امّا

9f776cfc e6eb 40a0 95b5 1f6370d5934f - شرحي بر خطبه قاصعه (3)

SA3407 - شرحي بر خطبه قاصعه (3)
شرحي بر خطبه قاصعه (3)

 

نويسنده: حجه الاسلام و المسلمين سيدجمال الدين دين پرور

 

خطبه قاصعه
 

… «ثمّ اختبر بذلك من ملائكته المقرّبين … فسجد الملائكه كلّهم اجمعون الّا ابليس».

آزمايش فرشتگان
 

از اين بخش، چند نكته استفاده مي شود:
1- آزمايش الهي منحصر به انسانها نيست؛ بلكه فرشتگان هم امتحان مي شوند.
2- تواضع و استكبار در دنياي فرشتگان هم هست.
3- رابطة فرشتگان و انسان
1- نظام آفرينش مجموعة كاملي است كه خداوند زمينه ها و ابزار كمال را در اختيار گذارده، و اختبار و امتحان، يكي از آن وسايل است.
2- فرشتگان، پيش از انسانها آفريده شدند و قبل از آنان هم در بوتة آزمايش قرار گرفتند. «اختبار» يعني آگاه شدن از حقيقت چيزي، و اين امر براي انسانها، طبيعي است. معلّم نمي داند كه شاگرد درس خوانده يا نه؛ بايد امتحان كند تا بداند. امّا اختبار الهي براي عالم شدن به حقيقت امر نيست؛ زيرا او همه چيز را مي داند. بعضي معتقدند منظور آن است كه خود فرشتگان بدانند چه جايگاه و پايگاهي دارند و مقامشان چيست، و بعضي ديگر گويند امتحان فرشتگان براي اين است كه ديگران باخبر شوند كه چرا بعضي برگزيده شدند و بعضي ديگر مانند شيطان سقوط كردند.
در واقع، اختبار براي اين است كه صفها از يكديگر جدا شود.
بحث ديگر آنكه اختبار به معناي «صيرورت» است؛ يعني پخته شدن و از حالت خامي به حالت كمال درآمدن. اگر امتحان نباشد، پختگي پيدا نمي شود. نه فقط صرف خبرگيري باشد، امتحان يك عمليات و يك تحوّل است كه هويّت و شخصيّت هركس در پرتو آن به منصة ظهور و بروز مي رسد و به عبارت ديگر، اختبار كارگاهي است كه فلزّ و حقيقت انسان در آن تبلور پيدا كرده و نمايان مي شود. اين مطلب در چندجاي ديگر خطبه و دربارة انسانها هم هست؛ مثلاً:
«الا ترون انّ الله سبحانه اختبر الاوّلين من لدن آدم صلوات الله عليه الي الآخرين من هذاالعالم باحجار لا تضرّ و لا تنفع…»: آيا نمي بينيد كه خداوند سبحان همة فرزندان آدم را، از اوّل تا آخر، با سنگهايي كه نه زياني دارند و نه سودي، امتحان مي كند.
و در جايي ديگر مي فرمايد: كعبه و بيت الله را در سرزمين خشك و بدآب و هوا قرار داد، كه بدترين و سنگلاخ ترين سرزمينهاست؛ در كوهستاني مرتفع كه هيچ گياهي نمي رويد، و در تنگ ترين درّه ها، بين كوههاي ناهموار و خشك و ريگهاي نرم كه حركت در آن سخت است، و چشمه هايي كه خيلي كم آب است، و روستاهاي پراكنده. در هر صورت،كساني كه به حجّ مشرّف مي شوند، با سختيهايي مواجه مي گردند كه بايد آنها را تحمّل كنند تا ساخته شوند و يا لااقل زمينه هاي قبلي براي تحوّل و خودسازي در آنها به وجود آيد. لذا عدّه اي در همان زمان محدود متحوّل شده و براي تمامي عمر راه سعادت و هدايت را مي يابند و مي پويند، و بعضي هم از همين فضا و موقعيت استفاده نكرده و به جاي صعود، سقوط مي كنند. پس خود امتحان، كارگاهي براي خودسازي است.
و يا در جايي ديگر مي فرمايد: «قد اختبرهم الله بالمخمصه و ابتلاهم بالمجهده و امتحنهم بالمخاوف…»: خداوند آنها را با گرسنگي مي آزمايد و به مشقّت گرفتار مي كند و با نگرانيها و چيزهاي ترس آور امتحان مي نمايد. پس ببينيد كه امتحان براي دانستن نيست؛ بلكه بوتة آزمايشي است كه بايد در آن پردازش شود و ظلمتهايش زدوده گردد.
و در بخش ديگر: «و لكنّ الله يختبر عباده بانواع الشّدائد و يتعبّدهم بانواع المجاهد و يبتليهم بضروب المكاره اخراجاً للتكبّر من قلوبهم و اسكانا للتّذلل في نفوسهم و ليجعل ذلك ابواباً فتحاً الي فضله و اسباباً ذللاً لعفوه…»
از اين قسمت معناي امتحان و اختبار روشن تر مي شود. حضرت مي فرمايد: خداوند بندگانش را به انواع شدايد و سختيها امتحان مي كند تا حالت تعبّد و تسليم پيدا كنند و تكبّر و خودپرستي از وجودشان رخت بربندد.
و در خطبة 91 همين مطلب را تاكيد مي كند: «و قدّر الارزاق و كثّرها و قلّلها و قسّمها علي الضّيق و السّعه فعدل فيها ليبتلي مَن ارادَه بميسورها و معسورها، و ليختبر بذلك الشّكر و الصّبر من غنيّها و فقيرها…»
خداوند، رزق و روزي را به نظام آورد و زيادي و كمي آن را قانونمند كرد. برخي را فراخ روزي و برخي را در تنگنا قرار داد، و اين عين عدالت الهي است، تا مردم در رفاه و سختي آزموده شوند و «سپاس» و «صبر» ثروتمند و درويش به نمايش درآيد.
در واقع كمي و زيادي روزي كه بر اساس حكمت و عدالت الهي است، براي همان حالت «صيرورت» و تحوّل انسان است كه ساخته و آبديده شود و بداند كه هر دو آنها به نفع خود اوست؛ همان طور كه در حديث ديگر آمده: «و من النّاس من لا يصلحهم الّا الفقر فاذا اغنيته افسده ذلك»: بعضي از مردم هستند كه اگر به وسعت رزق و روزي برسند، فاسد مي شوند؛ پس مصلحت و سعادت آنها در همان ضيق معيشت است.
بنابراين اگر كسي در بحران سختيها و مشقّتها قرار گرفت و دست به حرام نزد و شكر الهي را به جا آورد، اين شكر و صبر، نمودار يك صيرورت و تحوّل مثبت و سازنده است. و روشن تر و گوياتر از همه، آخرين جمله از سخنان قصار شمارة 90 است:
«لا يقولنّ احدكم: “اللّهم انّي اعوذ بك من الفتنه، لانّه ليس احد الّا و هو مشتمل علي فتنه و لكنّ من استعاذ، فليستعذ من مضلاّت الفتن. فانّ الله سبحانه يقول: ” و اعلموا انّما اموالكم و اولادكم فتنه” ، و معني ذلك انّه سبحانه يختبرهم بالاموال و الاولاد ليتبيّن السّاخط لرزقه و الرّاضي بقسمه و ان كان سبحانه اعلم بهم من انفسهم و لكنّ لتظهر الافعال الّتي بها يستحقّ الثّواب و العقاب».
كسي نگويد كه از فتنه و آزمايش به خدا پناه مي برم؛ يعني از خدا مي خواهم كه مرا امتحان نكند. اين دعا از دعاهايي است كه مستجاب نمي شود. امّا اگر مي خواهيد به خدا پناه بريد، چنين بگويد:”بار خدايا! ما را از فتنه هاي گمراه كننده كه سرانجام به مردوديّت ما منتهي مي شود، مصون بدار”. زيرا خداوند مي فرمايد بدانيد كه مال و اولادتان فتنه اند و وسيلة آزمايش شما، و اين بدان معني است كه خداوند سبحان بندگانش را به وسيلة اموال و اولاد مي آزمايد تا ناراضي و راضي به قسمت خويش، معلوم شوند و از يكديگر مشخّص گردند؛ گرچه خداوند سبحان از خودشان داناتر است؛ ولي براي اينكه كارهايي كه بدان استحقاق ثواب و عقاب پيدا كنند، ظاهر گردد.
يعني حقيقتي در وجود آنان تحققّ پيدا كند و تبلور يابد؛ يعني آن كسي كه در اثر بحرانهايي از روزي اش خشمناك مي گردد و از خداوند گله و شكايت مي كند و يا آنكه نشيب و فرازها او را متزلزل نمي كند، و بلكه اظهار خشنودي مي نمايد، رسيدن به مرحلة رضايت پس از گذراندن سختيها و ناملايمات، همان حقيقتي است كه در وجود اينان ظهور و نمود پيدا مي كند.
پس معلوم مي شود كه «اختبار» و «امتحان» براي اين نيست كه علم خدا زياد شود؛ بلكه كارگاهي است كه انسان مي تواند در آن پخته و ساخته شود و به كمال برسد و يا سوخته و از رده خارج گردد. روشن تر از شواهد گذشته، عبارت ذيل است:
«ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِكَ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبينَ لَيِمِيزَ الْمُتواضِعينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرينَ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمٌضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ- : «اِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَاِذا سَوَّيْتُهُ…»
براي تحققّ اين اختبار و امتحان كه «متواضعين» از «مستكبرين» ممتاز شوند، خداوند سبحان- كه داناي نهان دلها و باطنهاي ناپيداست- اعلام فرمود: مي خواهيم بشري از جنس خاك بيافرينم و آنگاه كه آماده شد و از روح خود در او دميدم، او را سجده كنيد؛ پس فرشتگان اطاعت كردند، ولي ابليس مخالفت نمود.
شاهد مطلب جمله، «و هو العالم بمضمرات القلوب…» است كه نشان مي دهد غرض خداوند از اين امتحان، عالم شدن نيست.

ابليس نماد تعصّب و تكبّر
 

حمّيت چيست؟ “حمّيت” معاني گوناگوني دارد و بيشتر جنبة منفي آن مطرح است، كه همان تكبّر و خودبزرگ بيني و خودستايي است؛ مثلاً در قرآن كريم از اين كلمه با پسوند «جاهليّت» استفاده شده: «حميّه الجاهليّه» راغب در مفردات گويد؛ حميّت قوة غضبيّه است آنگاه كه به هيجان آيد و طغيان كند. در هر صورت، آنچه در اين خطبه منظور است، همان تكبّر و نخوت است كه تبلور و نمونة كامل آن را در ابليس مي توان ديد كه نسبت به خداوند كبر ورزيد و بزرگي فروخت و آثارش در يك برنامة ويژه ظاهر شد و فرمان خداوند را در رابطه با آدم و سجدة او ناديده انگاشت و مخالفت كرد، و محصول اين تكبّر و نخوت، دو رذيلة ديگر شد: «فخرفروشي و تعصّب جاهلي». او به خلقت خود نازيد و آن را حربه اي عليه آفريدگار خود قرار داد. او كه مخلوق خدا بود و از خود چيزي نداشت كه بدان فخر كند و هرچه داشت، از خداوند بود. تعصّب جاهلانه نيز به معني جانبداري و طرفداري كوركورانه و بي منطق است. اين حرف ابليس منشا نژادپرستي و ناسيوناليستي دارد كه در طول تاريخ گرفتاريها و دردسرهاي فراواني براي ملتها آفريده و استعمار همواره از اين حربة فريبا به ضرر مستضعفان و محرومان سوء استفاده نموده است.
«فعدّو الله امام المتعصّبين و سلف المستكبرين الّذي وضع اساس العصبيّه و نازع الله رداء الجبريّه و ادّرع لباس التعز‍ّز، و خلع قناع التّذلّل»

نتيجه و آثار استكبار و تكبّر
 

يكي از نكته هاي مهم در نهج البلاغه رشد انديشه و انگيزش تامّل و تفكّر است. افرادي كه اين خطبه ها را با دقت مي شنوند و يا مطالعه مي كنند، به فكر و انديشه فرو رفته و در صدد فهم و كشف حقايق و دريافت راه حلهاي صحيح و واقعي بر مي آيند.
گاهي با يك حرف مانند «فا»، مطالبي را به ذهن مي آورد و نتيجه گيري مي كند. مثلاً در همين بخش از خطبه، به قول اهل منطق، «صغري» و «نتيجه» را صريحاً بيان كرده و كشف «كبري» را به عهدة خود خواننده گزارده است:
1- شيطان نسبت به خداوند فخر فروخت (صغري).
2- و هركس به آستان ربوبي چنين كند، دشمن خداست (كبري).
3- پس شيطان، دشمن خداست: «فعدّو الله» (نتيجه).
و در مجموع بايد گفت نتيجة استكبار و تكبّر، دشمني با پروردگار است كه از هر گناهي بالاتر و منشا هر بدي و گناهي مي باشد.
نكتة ديگر، سركردگي و رهبري مستكبران و متعصّبان كوردل و بي منطق است ‍[امام المتعصّبين و سلف المستكبرين] يعني كسي كه در سراشيبي استكبار و دشمني با خدا و مخالفت با فرمانهاي او قرار گيرد، نه تنها خود را نابود كرده و از راه صحيح منحرف گشته، بلكه در صدد گمراهي و سقوط ديگران هم بر مي آيد؛ همان گونه كه در قرآن كريم آمده است: «و جعلناهم ائمّه يدعون الي النّار» (1).

چهار صفت ويژه براي ابليس، كه هشدار دهنده براي انسانهاست
 

1- اساس و پاية تعصّب، وابستگي جاهلانه و دفاع كوركورانه است؛ يعني هرجا تعصّب كور هست، نشانه اي از خطّ ارتباطي با شيطان ديده مي شود، كه افراد متعصّب از او الهام گرفته و به فرمان او حركت مي كنند. (وضع اساس العصبيه).
2- ابليس خود را همتاي خداوند و جبروت الهي دانسته و براي خود عظمت و قدرت ديده و در نتيجه به مقابله و مخالفت پرداخته است و روش و عملكرد او، جدال و مقابله با فرمانهاي الهي است، و به جاي اجراي اوامر خداوند، خود امريه صادر كرده است. (نَازَعَ اللهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّهِ).
3- براي خود عزّت و شكست ناپذيري پنداشته و ضعف و آسيب پذيري خود را فراموش كرده است. (و ادّرع لباس التعزّز).
4- پوشش فروتني و تواضع را از خود دور كرده و همواره در فكر سركشي و طغيان است. (خلع قناع التّذلّل)

عقوبت سخت متكبران
 

«الا ترون كيف صغّره الله بتكبّره… و اعدّله في الآخره سعيراً». امام- عليه السّلام- پس از بيان آثار تكبّر و نمودهاي آن به طور كنايه به عقوبت متكبّران اشاره مي فرمايد، كه نتيجة طبيعي اين رذيلة اخلاقي، گرفتاريها و بدبختيهايي است كه دامنگير آنها خواهد شد. و نمونة بارز آن، خود ابليس است كه بالاترين ردة مستكبران و متعصّبان مي باشد. پس به سرنوشت و عاقبت او بينديشيد: مگر نمي بينيد چگونه خداوند او را در اثر تكبّر، پست و حقير ساخت و از جايگاه عالي فرشتگان سقوط داد؟ او كه مي خواست از همه برتر و بر همه سرور باشد، مطرود درگاه الهي شد و نماد زشت سقوط و لعنت گرديد. عذاب ابدي دوزخ هم در انتظار اوست.
يعني بازتاب طبيعي «تكبّر» و «ترفّع»، حقارت و پستي و بي آبرويي و عذاب است. نكتة مهم در اين رابطه، مخالفت مستكبر در زندگي متكبّرانة خود، با نظام آفرينش است، و هركس با نظام آفرينش و قانون هستي مخالفت كند، محكوم به شكست مي باشد؛ همان طور كه كس در خلاف مسير آب شنا كند، گرفتار امواج خواهد شد.
پس كسي كه بخواهد در محدودة ممنوعة كبريايي و جبروت الهي قدم گذارد، مانند انساني است كه مثلاً جاذبة زمين را ناديه انگارد و بدان بي اعتنايي كند، كه قطعاً گرفتار خشم طبيعت شده و به شدّت سقوط خواهد كرد و جان خودش را از دست مي دهد. انسان متكبر هم خودش را در جايگاهي قرار مي دهد كه ويژة خداوند است.
در شب معراج، جبرييل به پيامبر (ص) گفت: «لو دنوت انملهً لاحترقتُ» اگر ذرّه اي نزديك تر شوم، مي سوزم؛ نه اينكه مرا مي سوزانند.

گفت جبريلا بيا اندر پِيم
گفت رو رو، من حريف تو نيم

و به بيان ديگر مي توان گفت اين چهار فعل: «صغّر» (پست و حقير كرد)، «وضع…» (مقام او را پايين آورد)، «جعل في الدّنيا مدحوراً» (او را در دنيا رانده و مطرود ساخت)، «اعدّ…» (براي او در آخرت، آتش را آماده كرد)، فعل مستقيم نيست؛ بلكه نتيجة فعل خود ابليس است. بدين شكل خداوند مجموعة نظامي را بر اساس حقّ و عدالت، از يك سو و از سوي ديگر كمال و رشد، از سويي ديگر، مقررّ فرموده است و ابزارهايي به عنوان امتحان قرار داده است. بنابراين انسان يا هر موجود ديگر، اگر در مسير تعيين شده حركت نمايد، به هدف مطلوب رسيده و كامل مي شود؛ ولي اگر مخالفت كند و مسير ديگري را برگزيند، در لابه لاي چرخها و دنده هاي سنگين آن كارگاه در هم كوبيده شده و از بين خواهد رفت. پس نظام احسن الهي طوري است كه با تكبّر سازگار نيست و استكبار را نمي پذيرد و به طور طبيعي، عقوبت سخت و سنگيني را در پي خواهد داشت؛ يعني تحقير و سقوط و عذاب ابدي. بنابراين چهار فعلي كه به خدا نسبت داده شده، در واقع خود ابليس كليدش را زده و چون همگام با نظام احسن حركت نكرده و با آن مخالفت ورزيده، در لابه لاي چرخهاي دستگاه عظيم آفرينش خُرد گرديده است؛ و لذا امام فرمود: «صغّره الله بتكبّره» «و وضعه بترفّعه». اين تكبّر و ترفّع بود كه اين بلا را به سر او آورد، نه خداوند.
 

پي نوشت ها :
 

1- قصص: 41.
 

منبع: نشريه النهج شماره 13-14

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد