طلسمات

خانه » همه » مذهبی » شرطه ي الخميس و ارزش حديث‌شناختي آن (2)

شرطه ي الخميس و ارزش حديث‌شناختي آن (2)

شرطه ي الخميس و ارزش حديث‌شناختي آن (2)

همچنان كه در سطور بالا از نظر گذشت، برقي سلمان و ابوذر را كه قبل از خلافت امام علي (عليه السلام) از دنيا رفته‌اند در زمره شرطه ي الخميس معرفي كرده است. اين سخن به اين معناست كه سازماني يا سپاهي با اين عنوان سال‌ها پيش از سال 35ق يعني قبل از به خلافت رسيدن امام وجود داشته است؛ اما وقتي ما روايات و اخباري را كه در آنها به مناسبتي از شرطه ي الخميس سخن به ميان آمده، بررسي مي‌كنيم، به روشني مي‌بينيم كه فعاليت اين جماعت به دوران

ea2144c2 0a22 4159 bcd0 fd460126da91 - شرطه ي الخميس و ارزش حديث‌شناختي آن (2)

sa3846 - شرطه ي الخميس و ارزش حديث‌شناختي آن (2)
شرطه ي الخميس و ارزش حديث‌شناختي آن (2)

 

نويسنده: دكتر سيدكاظم طباطبايي*

 

محدوده ي زماني فعاليت شرطه ي الخميس
 

همچنان كه در سطور بالا از نظر گذشت، برقي سلمان و ابوذر را كه قبل از خلافت امام علي (عليه السلام) از دنيا رفته‌اند در زمره شرطه ي الخميس معرفي كرده است. اين سخن به اين معناست كه سازماني يا سپاهي با اين عنوان سال‌ها پيش از سال 35ق يعني قبل از به خلافت رسيدن امام وجود داشته است؛ اما وقتي ما روايات و اخباري را كه در آنها به مناسبتي از شرطه ي الخميس سخن به ميان آمده، بررسي مي‌كنيم، به روشني مي‌بينيم كه فعاليت اين جماعت به دوران خلافت امام (عليه السلام) محدود بوده است. نخستين اخباري كه در باره اين گروه به ثبت رسيده، به جنگ جمل (36ق) مربوط است؛ زيرا نوشته‌اند پس از خطبه‌اي كه امام (عليه السلام) بعد از جنگ جمل در ذم اهل بصره ايراد كرد، بر استر خويش نشست و گروهي از شرطه ي الخميس نزد وي فراهم آمدند. (1) همچنان كه ديديم، در روز جمل به عبدالله بن يحيي حضرمي گفت: تو و پدرت به واقع از شرطه ي الخميس هستيد. (2) اين مي‌تواند نشانه‌اي باشد از اين كه چنين سپاهي همزمان با جنگ جمل سازماندهي شده است. روايات و اخبار ديگري هم كه ذكري از شرطه ي الخميس در آنها به ميان آمده است جملگي به دوران خلافت امام (عليه السلام) مربوط است. (3) واپسين گزارشي هم كه در باره اين سپاه در اختيار ماست، به حوادث سال 41 هجري مربوط مي شود و آن، وقتي است كه حسن بن علي (عليه السلام) مجبور به مصالحه با معاويه شد و شرطه ي الخميس قيس بن سعد را به سالاري خويش برگزيدند و با او بر جنگ با معاويه هم پيمان شدند؛ (4) هر چند چنين جنگي هرگز واقع نشد. از اين پس، در تاريخ ديگر نامي از شرطه ي الخميس به چشم نمي‌خورد. بنابراين، بايد گفت همزمان با كناره‌گيري امام حسن بن علي (عليه السلام) از خلافت و مراجعت آن حضرت به مدينه پرونده اين سازمان نيز بسته شده است.

مأموريت‌ هاي شرطه ي الخميس
 

در باره مأموريت‌ها و تكاليف اين سازمان در منابع تاريخي و روايي سند صريحي به ثبت نرسيده است؛ اما از برخي روايت‌ها مي‌توان تا ‌اندازه‌اي حدس زد كه تكاليف مشروحه ي زير به عهده ي آنان بوده است: الف. پشتيباني از ساير نيرو هاي نظامي؛ چنان كه از امام (عليه السلام) نقل كرده‌اند كه در وصف آداب جنگ فرموده است:
پيادگان و تيراندازان را مقدم داريد تا دشمن را تير باران كنند. دو جناح (ميمنه و ميسره) به جنگ پردازند. سواران دلير و گزيده را به دفاع از پرچم و مقدمه بگماريد. براي تعقيب سواري از دشمن كه از همرزمان خويش جا مانده است محل مأموريت خود را رها نكنيد. هر كس فرصتي يافت، به دشمن يورش برد و پس از محكم كردن محل مأموريتش فرصت را غنيمت شمارد و چون كارش را به انجام رساند، به جايگاهش برگردد. چون خواستيد حمله بريد، فرمانده ي مقدمه آغاز كند. اگر ضعف و سستي در او پديدار شد، شرطه ي الخميس به ياري اش برخيزند. اگر در آنان نيز سستي پديدار شد، گزيدگان يورش برند و تيراندازان دست به كار شوند… . (5)
ب. نگهباني از جان امام (عليه السلام)؛ از برخي گزارش‌ها مي‌توان حدس زد كه شرطه ي الخميس احياناً خود را مكلف به حفاظت از جان امام (عليه السلام) مي‌دانسته‌اند. از جمله نوشته‌اند پس از جنگ جمل حضرت خطبه‌اي در ذم مردم بصره ايراد كرد و پس از پايان خطبه بر استر خويش نشست و جماعتي از شرطه ي الخميس و طوايفي از مردم نزد او گرد آمدند (واجتمع اليه جماعه يٌ من شرطه ي الخميس و طوايف). (6) هر چند در متن اين گزارش به حفاظت از جان امام (عليه السلام) تصريح يا اشاره‌اي نشده است، اما بر سبيل احتمال مي‌توان گفت اجتماع آنان بدين منظور بوده است؛ همچنان كه نوشته‌اند:
روزي علي (عليه السلام) در مسجد کوفه بود. چون تاريکي شب همه جا را فرا گرفت، مردي که جامه‌اي سپيد برتن داشت، از در فيل وارد شد. در اين هنگام، نگهبانان و شرطه الخميس حاضر شدند. امام (عليه السلام) آنان را گفت: چه مي‌خواهيد؟ گفتند: اين مرد را ديديم که سوي ما مي‌آيد. ترسيديم که گزندي به تو رساند. امام فرمود: هرگز، بازگرديد، خدا رحمتتان کند. آيا مرا از گزند اهل زمين حفظ مي‌کنيد؟ پس چه کسي مرا از اهل آسمان حفظ خواهد کرد؟
(7) اين گزارش در صورت صحت، نشان مي‌دهد که امام (عليه السلام) چنين ماموريتي را به شرطه ي الخميس نسپرده بود. بلکه آنان خود از سر ارادت چنين تکليفي را بر دوش خود احساس مي‌کرده‌اند.
ج. اجراي احكام و فرامين و مجازات مجرمان يا مأموريتي شبيه مأموريت پليس قضايي؛ مثلاً در روايات آمده است كه روزي جواني از نحوه ي قضاوت شُريح قاضي در باره مظنونان به قتل پدرش به امام (عليه السلام) شكايت برد.
امام (عليه السلام) پس از شنيدن شكايت آن جوان، خود به قضاوت نشست و قنبر را فرمود شرطه ي الخميس را فراخواند. قنبر آنان را فراخواند و امام هر يك از متهمان را به يكي از شرطه ي الخميس سپرد و به طور جدا جدا آنان را بازجويي كرد تا حقيقت آشكار شد. (8) همچنان كه به موجب برخي روايات، وقتي امام (عليه السلام) در كوفه با گروهي روبه‌رو شد كه خود را مسلمان مي‌خواندند و به يگانگي خدا معترف بودند، اما محمد (صلي الله عليه و آله ) را به پيامبري نمي‌شناختند، شرطه ي الخميس را مأمور مجازات آنان كرد. (9) گاهي هم امام (عليه السلام) را در محل شرطه ي الخميس يا در ميان آنان ديده‌اند كه با تازيانه فروشندگان جِرِي (ماهي بي فلس)، مارماهي و ماهي زمار را كه خوردن آنها حرام است مي‌زده است. (10)
در همين جا مناسب است بيفزايد كه از برخي از گزارش‌ها مي‌توان استنباط كرد كه عضويت در شرطه الخميس خالي از اهميت و اعتبار اجتماعي نبوده است. (11)

ارزش و فايده ي رجال شناختي اين اصطلاح
 

چنان كه در مقدمه گفته شد، رجال شناسان شيعه، بويژه در سده‌ هاي اخير، ضمن بررسي‌ هاي خود در باره مدلول الفاظ جرح و تعديل، در باره اين اصطلاح و ارزش رجال شناختي آن سخن گفته‌اند. اين رجال شناسان داوري خود را در باره اين گروه عمدتاً بر پايه ي روايت‌ها و آگاهي‌ هايي سامان داده‌اند كه در خلال رجال برقي و كشي به دست ما رسيده است. روايت‌ هاي مزبور از اين قرار است:
الف. اميرالمؤمنين (عليه السلام) به اين جماعت فرمود:
تشرَطوا إنما اُشارطكم علي الجنه ي و لستُ اُشارطكم علي ذهب و لافضه ي. إن نبينا (صلي الله عليه و آله ) قال لأصحابه فيما مضي: «تشرَطوا فاني لست اُشارطكم إلا علي الجنه ي»؛ (12)
به پيمان خود به دقت عمل كنيد كه من با شما بر بهشت پيمان مي‌بندم، نه بر زر و سيم. پيامبر ما (صلي الله عليه و آله ) در گذشته به ياران خود گفت: «به قول و قرار خود پايبند باشيد كه من جز بر رسيدن به بهشت با شما پيمان نمي‌بندم».
ب. اميرالمؤمنين (عليه السلام) در روز جمل به عبدالله بن يحيي حضرمي گفت:
ابشر يا ابن يحيي! فانك و أباك من شرطه ي الخميس حقاً. لقد اخبرني رسول الله (صلي الله عليه و آله ) باسمك و اسم ابيك في شرطه ي الخميس و الله سماكم في السماء شرطه الخميس علي لسان نبيه (صلي الله عليه و آله )؛ (13)
اي پسر يحيي، تو را بشارت باد كه تو و پدرت واقعاً از شرطه ي الخميس هستيد. رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا از نام تو و نام پدرت در زمره شرطه ي الخميس آگاه كرده است. خدا در آسمان شما را بر زبان پيامبرش شرطه ي الخميس ناميده است.
ج. نصر بن صباح بلخي، از احمد بن محمد بن عيسي، از حسين بن سعيد، از اسماعيل بن بزيع، از ابي الجارود نقل كرده است كه گفت به اصبغ بن نباته گفتم: اين مرد (يعني علي (عليه السلام)) در ميان شما چه منزلتي داشت؟ اصبغ گفت: نمي‌دانم تو چه مي‌گويي. همين قدر بگويم كه شمشير هاي ما بر دوشمان آويخته بود و هر كس را كه اشاره مي‌فرمود، گردنش را مي‌زديم. او به ما مي‌گفت:
تشرَطوا فوالله ما اشتراطكم لذهب و لا لفضه ي و ما اشتراطكم إلا للموت. إن قوماً من قبلكم من بني اسرائيل تشارطوا بينهم. فما مات احد منهم حتي كان نبيَ قومه او نبيَ قريته او نبيَ نفسه، و إنكم لبمنزلتهم غير أنكم لستم بانبياء.(14)
به پيمان خود به خوبي عمل كنيد. به خدا قول و قرار شما براي زر و سيم نيست، بلكه فقط براي مرگ است. پيش از شما قومي از بني اسرائيل ميان خود قرار گذاشتند. در نتيجه، هر يك از آنان قبل از مرگ به پيامبري قوم خود يا شهر خود يا به پيامبري خود رسيد و شما به منزله آنان هستيد با اين فرق كه شما پيامبر نيستيد. د. محمد بن مسعود عياشي و ابوعمرو بن عبدالعزيز، از محمد بن نصير، از محمد بن عيسي، از ابي الحسن غزلي (يا عرني)، از غياث همداني، از بشر بن عمرو همداني روايت كرده‌اند كه گفت:
مر بنا اميرالمؤمنين (عليه السلام). فقال: إكتبتوا في هذه الشرطه ي. فوالله لا غني بعدهم إلا شرطه ي النار إلا من عمل بمثل اعمالهم». (15)
اميرالمؤمنين (عليه السلام) بر ما گذشت و فرمود: در اين سپاه عضو شويد. به خدا از اين سپاه كه بگذريد، بقيه سپاه دوزخ‌اند. مگر كساني كه كاري شبيه ايشان انجام دهند.
هـ . محمد بن مسعود، از علي بن حسن، از مروك بن عبيد، از ابراهيم بن ابي البلاد، از مردي، از اصبغ روايت كرده است كه به او گفتم: اي اصبغ، چگونه شما را شرطه ي الخميس ناميده‌اند؟ در پاسخ گفت: ما تضمين داديم كه در راه او (يعني اميرالمؤمنين (عليه السلام)) فداكاري و جانفشاني كنيم و او نيز فتح و ظفر را براي ما تضمين كرد. (16)
اين روايت‌ها ـ كه با در نظر داشتن معيار هاي حديثي شناختي جملگي ضعيف هستند (17) ـ ظاهراً از باب اشتهار آنها ميان اصحاب مورد قبول واقع شده (18) و رجال شناسان داوري خود را در باره اين جماعت بر پايه ي آن استوار ساخته‌اند. گفتني است علاوه بر رواياتي كه از نظر گذشت، گزارش‌ هاي ديگري هم در دست است (19) كه نشان مي‌دهد برخي از غاليان خود را دنبال كنندگان راه و روش شرطه ي الخميس معرفي مي‌كرده‌اند يا دست كم مي‌كوشيده‌اند از راه و رسم شرطه ي الخميس مؤيدي براي رفتار ديني خود بيابند. به ديگر سخن، آمال خويش را در رفتار شرطه ي الخميس جست و جو مي‌كرده‌اند. اينك براي آگاهي از داوري‌ هاي رجال شناسان آراي آنان را به صورت زير دسته بندي و عرضه مي‌دارد:
الف. از بعضي از اخبار، در باره شرطه ي الخميس مدح عظيم (چشمگير) مستفاد مي‌گردد. (20)
ب. سخن اميرالمؤمنين (عليه السلام) به عبدالله بن يحيي حضرمي مدحي است كه از توثيق چيزي كم ندارد؛ بلكه ارزش آن از توثيق نيز بيشتر است. (21)
ج. عضويت در شرطه ي الخميس براي اعتماد به يك راوي كافي است. (22)
د. اين عنوان بر غايت ايمان كسي كه در حقش چنين گفته‌اند، دلالت دارد و همچنان كه جمعي از طايفه ي اماميه برآنند، مي‌تواند حاكي از وثاقت باشد؛ چه، خداوند مجاهدان را برنشستگان برتري داده است؛ (23) چه رسد به اعيان و گزيدگان ايشان كه آماده ي جانفشاني بوده‌اند. (24)
هـ . اخبار رسيده در باره كساني كه در زمره شرطه ي الخميس معرفي شده اند، حاكي از عدالت آنان، حتي چيزي بالاتر از عدالت است؛ چنان كه اين مطلب بر كسي كه در فهم اين اخبار تدبر كند پوشيده
نيست. حتي مي‌توان گفت، مقام و موقعيت اينان كمتر از مقام و موقعيت گروهي از وكيلان و سفيران نيست. (25)
چنانچه ملاحظه مي شود، اين رجال شناسان از روايات ذكر شده، بعضاً مدح و بعضاً توثيق و تعديل جملگي اعضاي اين سازمان را نتيجه گرفته‌اند. حال بايد ديد اين مدح يا توثيق يا تعديل عام تا چه پايه درست است. ترديدي نيست كه شرطه ي الخميس گروهي از ياران و سربازان نخبه ي امام بوده‌اند كه با وي بيعت مرگ كرده بودند. (26) پايداري و ايستادگي اين جمع، حقيقتي است كه معاويه نيز بدان معترف بوده است؛ زيرا پس از شهادت امام (عليه السلام)، وقتي عمروبن عاص به معاويه پيشنهاد كرد كه با قيس بن سعد ـ كه سالار شرطه ي الخميس بود ـ بجنگد و به او امتيازي ندهد، معاويه گفت:
به خدا! كه اين جمع را نتوانيم كشت، مگر به شمار خودشان از مردم شام را بكشند. پس از آن ديگر زندگاني خوش نباشد. به خدا! هرگز با وي جنگ نمي‌كنم، مگر آن که از جنگ وي چاره‌اي نماند. (27)
اما آيا اين بدان معناست كه اين جمعيت ـ كه شمارشـان را از پنج هزار تا چهل هزار تن نوشته‌انـد ـ همه ثقه يا عادل بوده‌اند؟ براي پاسخ اين پرسش بايد گفت، صفحات تاريخ دست كم در يك مورد ثبت كرده است كه امام (عليه السلام) خود، يكي از اعضاي شرطه ي الخميس به نام نُعَيم بن دجاجه را تنبيه كرده است. تفصيل حادثه چنين است:
علي (عليه السلام) فرستاد که لبيد بن عطارد تميمي (يكي از اعيان وفد تميم) را بياورند. چون او را مي‌آوردند، از يكي از مجالس بني اسد ـ كه نعيم بن دجاجه در آن حضور داشت ـ گذر كردند. نعيم ـ كه از شرطه ي الخميس بود ـ برخاست و او را آزاد كرد. مأموران نزد امام (عليه السلام) برگشتند و ماوقع را گزارش كردند. امام (عليه السلام) فرمود: نعيم را نزد من بياوريد. سپس فرمود او را سخت بزنند. چون او را مي‌زدند، گفت: اي اميرمومنان، همراه تو بودن خواري و جدايي از تو كفر است (إن المقام معك لذل و إن فراقك لكفر). علي (عليه السلام) فرمود: آيا به راستي عقيده ي تو چنين است؟ گفت: آري. پس فرمود: او را آزاد كنيد. (28) در روايت كشي آمده است: چون امام سخن او را شنيد، گفت: تو را بخشيدم. خدا مي فرمايد: سيئه را به وجه نيكوتر پاسخ دهيد. اين كه گفتي همراه تو بودن خواري است، سيئه‌اي است كه مرتكب شدي و اين كه گفتي جدايي از تو كفر است، حسنه‌اي است كه به دست آوردي. پس اين در برابر آن. (29) مصحح كتاب كشي در اين جا افزوده است: از اين روايت معلوم مي شود که وي قلباً معتقد و در اعمال و عبادات متخلف و مقصر بوده است. از همين رو، امام در حق او فرمود «اين در برابر آن». (30)
از اين نمونه، به خوبي، مي‌توان دريافت كه همه ي اعضاي شرطه ي الخميس در اعتقاد و عمل يكسان نبوده‌اند؛ چنان كه معمولاً هر صنف و طبقه اي از حيث مراتب نقص و كمال با هم يكسان و مساوي نيستند. اين نكته را از سخن امام (عليه السلام) خطاب به عبدالله بن يحيي حضرمي نيز مي‌توان استنباط كرد؛ چه امام فرمود: «إنك و اباك من شرطه ي الخميس حقاً». در اين جا قيد تأكيد «حقاً» به روشني نشان مي‌دهد كه عبدالله ياد شده و پدرش در ميان اعضاي آن گروه، ممتاز و سرآمد و به ديگر سخن شرطه ي الخميس واقعي بوده‌اند. بنابراين، همچنان كه صاحب معجم رجال الحديث در درستي برخي از توثيقات همگاني مثل «وكالت امام» يا «همنشيني با يكي از معصومان (عليه السلام)» مناقشه كرده است، (30) توثيق يا تعديل جملگي اعضاي شرطه ي الخميس نيز امري است كه پذيرفتني به نظر نمي‌رسد. سخني هم كه امام (عليه السلام) به عبدالله بن يحيي حضرمي گفته است، يك توثيق يا تعديل خاص است (32) و هرگز نمي‌توان وثاقت جملگي اعضاي آن سازمان را از آن نتيجه گرفت.
صرف نظر از درستي يا نادرستي اين توثيق همگاني از جنبه ي نظري، چنين توثيق يا تعديلي از جنبه ي عملي نيز چندان فايده‌اي در بر ندارد؛ چه، از ميان اين جمعيت انبوه ـ كه شمارشان را به كمترين عدد پنج هزار و به بيشترين عدد چهل هزار تن گفته‌اند ـ تنها حدود سي تن شناخته‌اند و از بقيه ي آنان نامي در تاريخ ثبت نشده است. اين تعداد‌ اندكي را هم كه نامشان در تاريخ ثبت است، مي‌توان به سه دسته تقسيم كرد:
يك. كساني چون ابوالوضي عباد بن نسيب قيسي، عِفاق بن مُسَيح فزاري و عبدالله بن اسيد كندي كه به هيچ وي، نامشان در كتب رجالي شيعه ثبت نشده است و اين حاكي از آن است كه نامشان در اسناد روايات وجود ندارد؛ هر چند كه ظاهراً از طريق فرد نخستين در مجموعه‌ هاي حديثي اهل سنت رواياتي نقل شده است. (33)
دو. كساني چون مقداد بن اسود كِندي، ميثم بن يحيي التمار، قيس بن سعد بن عباده، نعيم بن دجاجه، حبيب بن مُظاهر اسدي، محمد بن ابي بكر، حكيم بن سعيد حنفي، سهل بن حنيف، عثمان بن حنيف، عبدالله بن يحيي حضرمي، بشر بن عَمروهَمداني، عمرو بن حمق خزاعي، سعدبن حارث خزاعي و مالك اشتر نخعي كه با وجود آن که نام و شرح حالشان در كتب رجالي ثبت است، اما نامشان در سلسله ي سند روايات اماميه به چشم نمي‌خورد؛ (34) هر چند كه از برخي از آنان به طور مسلم احاديثي در مجموعه‌ هاي حديثي اهل سنت وجود دارد. نكته ي مهم‌تر اين كه وثاقت بسياري از افراد مذكور با صرف نظر از عضويت آنان در شرطه ي الخميس به اثبات رسيده است. سليم بن قيس هلالي هم بجز كتاب مشهوري كه به او منسوب است، روايت ديگري از او در مجموعه‌ هاي حديثي وجود ندارد. (35) اگر روايتي هم از او موجود باشد، ظاهراً مأخذش همان كتاب منسوب به اوست.
سه. كساني چون جابربن عبدالله انصاري، عمار بن ياسر و اصبغ بن نباته (36) كه هم در مجموعه‌ هاي حديثي شيعه و هم در مجموعه‌ هاي حديثي اهل سنت رواياتي از آنها وجود دارد، اما وثاقت و بلكه عدالت اينان، من هاي عضويت آنان در شرطه ي الخميس، دست كم نزد رجال شناسان شيعه امري مسلم است. بنابراين، وابستگي به شرطه ي الخميس از منظر جرح و تعديل راويان اطلاعات چشمگيري را در اختيار حديث‌پژوهان قرار نمي‌دهد.

نتيجه
 

حاصل سخن آن که هر چند اخبار شرطه ي الخميس ـ كه خود در حد اشتهار است ـ حكايت از آن دارد كه اين گروه سپاهي مركب از سربازان نخبه و فداكار امام علي بن ابي طالب (عليه السلام) بوده‌اند، اما وابستگي يا عدم وابستگي به اين سپاه از منظر مطالعات رجال شناختي و جرح و تعديل راويان و مآلاً نقد حديث آگاهي چشمگيري در اختيار ما نمي‌گذارد. بنابراين، به نظر مي‌رسد رجال شناسان عمدتاً متأخر شيعه ـ كه به اين موضوع بيش از پيش عنايت نشان داده‌اند ـ به نتايج و دستاورد هاي آن چندان توجهي نداشته‌اند.
كتابنامه :
– الاختصاص، محمد بن محمد بن النعمان الملقب با الشيخ المفيد (336-413ق)، تصحيح: علي اكبر الغفاريف قم: منشورات جماعه المدرسين.
– الصابه في تمييز الصحابه، احمد بن علي المشتهر بابن حجر العسقلاني (773-852ق)، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوض، الطبعه الأولي، بيروت: دارالكتب العلميه، 1415ق/1995م.
– اصول الكافي، محمد بن يعقوب كليني (م329ق)، ترجمه: سيد جواد مصطفوي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل بيت، 1344ش.
– اضواء علي عقائد الشيعه الاماميه و تاريخهم، جعفر السبحاني (1308-…)، الطبعه الأولي، تهران: نشر مشعر، 1421ق/1379ش.
– الاعلام، خيرالدين الزركلي (1893-1966م)، الطبعه التاسعه، بيروت: دارالعلم للملايين، 1990م.
– إكليل المنهج في تحقيق المطلب، محمد جعفر بن محمد طاهر الخراساني الكرباسي (م1175ق)، تحقيق: جعفر الحسيني الاشكوري، الطبعه الاولي، قم: دارالحديث، 1425ق/133ش.
– انصار الحسين، محمد مهدي شمس الدين (1931-2001م).
– ايضاح الاشتباه، حسن بن يوسف المشتهر بالعلامه الحلي (648-766 ه.ق)، تحقيق: محمد حسون، الطبعه الاولي، قم: 1411ق.
– بحارالانوار، محمد باقر بن محمد تقي المجلسي (م1111ق)، الطبعه الثانيه، بيروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق/1983م.
– پيكار صفين، نصر بن مزاحم منقري (م212ق) تصحيح: عبدالسلام محمد هارون، ترجمه: پرويز اتابكي، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1366ش.
– تاريخ تمدن اسلام، جرجي زيدان، ترجمه و نگارش: علي جواهر كلام، چاپ ششم، تهران: مؤسسه انتشارات اميركبير، 1369ش.
– تاريخ خليفه بن خياط، ابوعمرو خليفه بن خياط العصفري، (م240ق) تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، الطبعة الثانيه، بيروت: دارالتراث، 1387ق/1967م.
– ___، ترجمه: ابوالقاسم پاينده، تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1352ش.
– التاريخ الكبير، ابوعبدالله محمد بن اسماعيل البخاري (م256ق)، بمراقبه: محمد عبدالمعيد خان، دياربكر: المكتبه الاسلاميه.
– تاريخ مدنيه دمشق، علي بن الحسن المعروف بابن عساكر، تحقيق: علي شيري، دارالفكر، 1415ق.
– التحرير الطاووسي، حسن بن زين الدين صاحب المعالم (959-1011ق)، تحقيق: فاضل الجواهري و محمود المرعشي، الطبعه الأولي، قم، بي نا، 1411ق.
– تعليقات علي منهج المقال، محمد باقر بن محمد اكمل المشتهر بالوحيد البهبهاني (1118-1205ق)، چاپ سنگي، بي جا، 1306ق.
– تنقيح المقال، عبدالله بن محمد حسن المامقاني (1260-1351ق)، النجف: الطبعه الحجريه، بي تا.
– تهذيب الاحكام، ابوجعفر محمد بن حسن الطوسي (385-460ق)، تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، الطبعه الرابعه، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1365ش.
– تهذيب الكمال، يوسف بن عبدالرحمن المزي، تحقيق: بشار عواد معروف، الطبعه الرابعه، بي جا، مؤسسه الرساله، 1406ق/1985م.
– تهذيب المقال، محمد علي الابطحي (1372-…ق)، اصفهان: 1405ق/1363ش.
– جامع الرواه، محمد علي الاردبيلي (م1028ق)، قم: مكتبه المحمدي، بي تا.
– الجمل، محمد بن محمد بن النعمان الملقب بالشيخ المفيد، قم: مكتبه الداوري.
– خزانه الادب، عبدالقادر بن عمر البغدادي (م1093ق)، تحقيق: محمد نبيل طريفي و اميل بديع اليعقوب، الطبعه الاولي، بيروت: دارالكتب العلميه، 1998م.
– خلاصه الاقوال، حسن بن يوسف المشتهر بالعلامه الحلي (648-726ق)، الطبعه الثانيه، النجف، 1381ق.
– دعائم الاسلام، القاضي ابوحنيفه النعمان بن محمد التميمي، تحقيق: آصف بن علي أصغر فيضي، القاهره: دارالمعارف، 1383ق/1963م.
– دلائل الامامه، محمد بن جرير بن رستم الطبري (القرن الخامس)، الطبعه الاولي، قم: مؤسسه البعثه، 1413ق.
– الرجال، الحسن بن علي بن داود الحلّي (م707ق)، تحقيق: محمد صادق بحرالعلوم، النجف، بي نا، 1392ق/1972م.
– الرجال، ابوجعفر محمد بن حسن الطوسي (385-460ق) تحقيق: جواد القيومي الاصفهاني، قم، بي نا، 1415ق.
– ارسائل الرجاليه، محمد بن محمد ابراهيم الكلباسي (1247-1315ق)، تحقيق: محمد حسين الدرايتيف الطبعة الأولي، قم: دارالحديث، 1422ق/1380ش.
– سماء المقال في علم الرجال، ابوالهدي الكلباسي (م1356ق)، تحقيق: محمد الحسيني القزويني، الطبعه الاولي، قم، بي نا، 1419ق.
– الصحاح، اسماعيل بن حما دالجوهري، تحقيق: احمد عبدالغفور عطار، الطبعه الرابعه، بيروت: دارالعلم للملايين، 1990م.
– الطبقات الكبري، محمد بن سعد (م230ق)، تحقيق: محمد عبدالقادر عطا، الطبعه الاولي، بيروت: دارالكتب العلميه، 1410ق/1990م.
– _____، تحقيق: محمد بن صامل السلمي، الطبعه الاولي، الطائف، مكتبه الصديق، 1414ق/1993م.
– طرائف المقال، السيد علي اصغر بن محمد شفيع البروجردي (م1313ق)، تحقيق: مهدي الرجائي، الطبعه الاولي، قم: 1410ق.
– الغارات، ابواسحاق ابراهيم بن محمد الثقفي الكوفي (م283ق)، تحقيق: جلال الدين المحدث، الطبعه الثانيه، تهران: انجمن آثار ملي، 1355ش.
– الفهرست، محمد بن اسحاق النديم (438ق/1047م)، تحقيق: رضا تجدد، الطبعه الثانيه، تهران: 1393ق/1973م.
– قاموس الرجال، محمد تقي التستري (1282-1374ش)، الطبعه الاولي، قم: 1422ق.
– الكافي، محمد بن يعقوب الكليني (م329ق)، تحقيق: علي اكبر الغفاري، الطبعه الثالثه، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1388ق.
– كتاب الرجال، احمد بن ابي عبدالله البرقي (م274ق)، تحقيق: السيد كاظم الموسوي، تهرانك دانشگاه تهران، 1342ش.
– كتاب الفضاء، محمدرضا الگلپايگاني (م1414ق)، تقرير: علي الحسيني الميلاني، قم: 1401ق.
– كمال الدين و تمام النعمه، محمد بن علي بن بابويه القمي الملقب بالصدوق (311-381ق)، تحقيق: علي اكبر الغفاري، الطبعه الثانيه، قم: مؤسسه النشر الاسلامي، دون تاريخ.
– مبسوط در ترمينولوژي حقوق، محمد جعفر جعفري لنگرودي (1302-…)، چاپ اول، تهران: كتابخانة گنج دانش، 1378ش.
– المجالس الفاخره، عبدالحسين شرف الدين الموسوي (م1377ق)، تحقيق: محمود البدري، قم: 1421ق.
– مجمع البحرين، فخرالدين بن محمد الطريحي (979-1085ق)، تحقيق: احمد الحسيني، الطبعه الثانيه، تهران: 1408ق.
– مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سليمان الحلي (القرن التاسع)، الطبعه الاولي، النجف: 1370ق/1970م.
– مستدركات علم رجال الحديث، علي النمازي الشاهرودي (م1405ق)، الطبعه الأولي، تهران: 1422ق.
– معجم رجال الحديث، آيه الله السيد ابوالقاسم الموسوي الخويي، الطبعه الثالثه، بيروت: 1403ق/1983م.
– اختيار معرفه الرجال، ابوعمرو محمد بن عمر بن عبدالعزيز الكشي، اختيار: محمد بن حسن الطوسي، بتصحيح: حسن المصطفوي، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد، 1348ش.
– مناقب آل أبي طالب، إبن شهر آشوب (م588ق)، النجف، 1376ق/1956م.
– من لا يحضره الفقيه، محمد بن علي بن بابويه القمي (311-381ق)، تصحيح: علي اكبر الغفاري، الطبعه الثانيه، قم: 1404ق.
– المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، عبدالرحمن بن علي المشتهر بابن الجوزي (508-597ق)، تحقيق: محمد عبدالقادر عطا، الطبعه الاولي، بيروت: دارالكتب العلميه، 1412ق/1992م.
– المنتقي النفيس من درر القواميس، آقا بن عابد المشتهر بالفاضل الدربندي (م1286ق)، تقديم و عرض: محمدرضا الحسيني الجلالي، تراثنا، العدد الثالث [24]، السنه السادسه، قم: رجب 1411ق.
– ميراث مكتبو شيعه، سيدحسين مدرسي طباطبايي (1320-…)، ترجمه: سيد علي قرايي و رسول جعفريان، قم: كتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران، 1383ش.
– نقد الرجال، مصطفي بن حسين التفرشي (م1044ق)، الطبعه الأولي، قم: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1418ق.
– النهايه في غريب الحديث والاثر، المبارك بن محمد الجزري (544-606ق)، تحقيق: محمود محمد الطناحي و طاهر احمد الزاوي، القاهره، 1383ق/1963م.
-الوجيزه في علم لرجال، محمد باقر بن محمد تقي المجلسي (1037-1111ق)، الطبعه الاولي، بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1415ق/1995م.
– وقعه صفين، نصر بن مزاحم منقري (م212ق)، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، الطبعه الثانيه، القاهره: المؤسسه العربيه الحديثه، 1382ق.
– وسائل الشيعه، محمد بن الحسن الحرالعاملي (1033-1104ق)، الطبعه الثانيه، قم: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1414ق.
– هامش كتاب عجائب احكام اميرالمؤمنين (السيد محسن الامين)، فارس حسون كريم، الطبعه الأولي، مركز الغدير للدرسات الاسلاميه، 1419ق/1998م.

پي نوشت ها :
 

*استاد دانشگاه فردوسي مشهد
1) الجمل، ص217 .
2) متن كامل اين روايت در دنبالة مقاله خواهد آمد.
3) مثلاً ر.ك: الكافي، ج1، ص346؛ ج4، ص181؛ ج7، ص371؛ الغارات، ج1، ص119-121 .
4) تاريخ الرسل و الملوك، ج5، ص164 .
5) دعائم الاسلام، ج1، ص372 .
6) الجمل، ص218 .
7) مناقب آل ابي طالب، ج2، ص85 .
8) الكافي، ج7، ص371؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص35 .
9) الكافي، ج4، ص181 .
10) همان، ج1، ص346؛ كمال الدين، ص536 .
11) وقعه صفين، ص406؛ الغارات، ج1، ص119-121 .
12) كتاب الرجال، ص2؛ مقايسه شود با: الفهرست، (ابن نديم)، ص223. در آن جا آمده است: يكي از پيامبران در گذشته به ياران خود چنين سخني گفت.
13) كتاب الرجال، ص1؛ اختيار معرفه الرجال، ص6 .
14) اختيار معرفه الرجال، ص5، 103؛ الاختصاص، ص65. به نظر مي رسد ذيل روايت بالا صورت ديگري از همان روايت نخستين برقي باشد.
15) همان جا.
16) معرفه الرجال، ص103؛ الاختصاص، ص65 .
17) نقد الرجال، ج1، ص281؛ جامع الرواه، ج1، ص122؛ طرائف المقال، ج2، ص76؛ معجم رجال الحديث، ج3، 221، ص319-320؛ ج10، ص378 .
18) مثلاً ر.ك: معجم رجال الحديث، ج10، ص378 .
19) اختيار معرفه الرجال، ص407؛ دلائل الامامه، ص372؛ نيز: معجم رجال الحديث، ج7، ص124 .
20) تنقيح المقال، ج1، ص196 .
21) مستدركات علم رجال الحديث، ج8، ص200 .
22) الوجيزه، ص102 .
23) سوره نساء، آيه95 .
24) سماء المقال، ج2، ص246 .
25) المنتقي النفيس، ص200؛ نيز: كتاب القضا، ج2، ص39 .
26) تاريخ الرسل و الملوك، ج5، ص158؛ تاريخ مدينه دمشق، ج49، ص428 .
27) تاريخ الرسل و الملوك، ج5، ص164 و ترجمة آن، ج7، ص2718-2719 .
28) الغارات، ج1، ص191-121 .
29) اختيار معرفه الرجال، ص90 .
30) همان، ص301 .
31) معجم رجال الحديث، ج1، ص57-83 .
32) چنان كه از عبارت وحيد بهبهاني نيز همين معنا به دست مي آيد (ر.ك: تعليقات، ص214).
33) التاريخ الكبير، ج6، ص31 .
34) براي آگاهي از موضوع به ترتيب ر.ك: معجم رجال الحديث، ج18، ص314؛ ج19، ص94؛ ج14، ص93-94؛ ج19، ص174؛ ج4، ص222؛ ج14، ص230؛ ج6، ص186؛ ج8، ص335؛ ج11، ص106؛ ج10، ص378؛ ج3، ص319؛ ج13، ص87؛ ج14، ص161 .
35) معجم رجال الحديث، ج8، ص216؛ تهذيب المقال، ج1، ص183 .
36) وي كه از كبار تابعين است، در فنون ابوات فقه، تفسير و حكم رواياتي بسيار دارد. درباره او و رواياتش ر.ك: ايضاح الاشتباه، ص80؛ معجم رجال الحديث، ج3، ص218-223، 487-489؛ ميراث مكتوب شيعه، ص90 به بعد.
 

منبع: نشريه علوم حديث شماره 57

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد