شر و شبهه مکی
یکی از کسانی که در دوران معاصر از طریق مسأله شر، در برابر اعتقاد به خدا ایستاد، جی. ال. مکی، فیلسوف طبیعت گرای انگلیسی (۱۹۸۱ -۱۹۱۷) است. وی، بر این باور بود که وجود شر با برخی از اوصاف اصلی خداوند مانند: علم مطلق، قدرت مطلق و خیرخواهی محض ناسازگار است و از سوی دیگر تأکید می کند که خدای فاقد این اوصاف در چشم متألهان، خدای به معنای واقعی کلمه نیست؛ بدین ترتیب، چنین نتیجه می گیرد که خدایی دست کم آن گونه که ادیان الهی می گویند، مورد انکار است. اینان مدعی اند میان باور به خدا و اعتقاد به وجود شرور، ناسازگاری منطقی وجود دارد؟ مکی در مقاله ای تحت عنوان «شر و قدرت مطلق» می گوید: «تحلیل مسأله شر علاوه بر این که نشان می دهد باورهای دینی فاقد تکیه گاه عقلانی اند و قابل اثبات عقلی نیستند، معلوم می سازد که آنها مسلما غیرعقلانی اند به این معنا که بعضی از اجزای این نظریه عمده کلامی، با اجزای دیگرش ناسازگاری دارد».
وی استدلال خود را این گونه بیان می کند: «مسأله شر در ساده ترین صورتش چنین است: «خداوند قادر مطلق است»؛ «خداوند خیر «خیر خواه محض است»؛ با این حال شر وجود دارد. این سه قضیه متناقضند، چنان که اگر دو تای آنها صادق باشند، سومین قضیه کاذب خواهد بود.» خود وی اعتراف می کند که میان این سه قضیه تناقض صریح همچون تناقض میان دو قضیه « انسان فانی است» و «این چنین نیست که انسان فانی باشد» وجود ندارد؛ بلکه تناقض آنها ضمنی است، که برای ظاهر ساختن آن به دو قضیه دیگر احتیاج است که عبارت اند از: «خیر، نقطه مقابل شر است به طوری که فرد خیرخواه حتی المقدور شر را از میان بر می دارد.» و «تواناییهای قادر مطلق را هیچ حد و مرزی نیست.» آن گاه می گوید: «لازمه مقدمات مذکور این است که اگر کسی خیر خیرخواه محض باشد و هم قادر مطلق، شر را به کلی از بین می برد، از این روی دو قضیه «قادر مطلق وجود دارد» و «شر وجود دارد» متناقض است. اگر خداوند، علم و تمایل و قدرت لازم برای از میان برداشتن شر را دارد و اگر شر، منطقا ضرورت ندارد، پس نباید شری وجود داشته باشد، البته برخی دیگر از منتقدان معتقدند که صرف وجود شر با وجود خدای ادیان توحیدی، ناسازگار نیست، بلکه کثرت شر در عالم است که با وجود چنان خدایی ناسازگار می افتد، عده ای دیگر معتقدند که ناسازگاری میان شر طبیعی و وجود خداوند آشکارتر است. این رأی نیز بر این تصور مبتنی است که خداوند، شر اخلاقی را که از انسان مختار سر میزند، مجاز میشمارد؛ اما شرور طبیعی را که بی هدف وکور به نظر می رسند، روا نمی شمارد. وجه مشترک استدلالها این است که میان شر و مجموعه اعتقادات دینداران درباره خدا، ناسازگاری وجود دارد.
برای پاسخ به این استدلال چنان که خود مکی بیان کرده کافی است یکی از گزارههای فوق را از قطعیت خارج سازیم. راه دیگر برای بطلان استدلال این است که صدق دو ادعای «وجود خدای قادر متعال» و « خدای خیرخواه» را با دلیل قطعی اثبات کنیم، چرا که همه گزارههای صادق با یکدیگر سازگارند و در صورت اثبات صدق این دو گزاره، گزاره سوم (حاکی از وجود شر در جهان) معنایی پیدا می کند که قابل جمع با دو گزاره قبلی باشد. راه سوم این است که نشان دهیم ناسازگاری میان دو گزاره اول از یک سو و گزاره سوم (از سوی دیگر) اثبات نشده است و مدعیان ناسازگاری، در اثبات آن ناکام مانده اند. قبل از بیان تفصیلی نقد استدلال مکی، توجه به یک نکته ضروری به نظر می رسد و آن این که: چنان که غالب خداپرستان معتقدند، قدرت خداوند متعال، مطلق است و به هیچ حدی محدود نمی شود؛ ولی آیا قدرت خدا به محالات منطقی (عقلی) هم تعلق می گیرد؛ برای مثال: آیا خدا قادر است، مربع مدور بسازد و یا چیزی بیافریند که مخلوق او نباشد؟ در پاسخ به این پرسش اکثریت معتقدان به قدرت مطلق خدا (و همه اندیشمندان مسلمان بر این عقیده اند که امور محال و ممتنع، به دلیل نداشتن قابلیت ذاتی برای تحقق خارجی، متعلق قدرت خداوند قرار نمی گیرند و این، به هیچ وجه به معنای محدودیت قدرت نمی باشد. برخی از اندیشمندان، چنین قیدی را حد و مرزی برای قدرت مطلق می شمارند و معتقدند قدرت مطلق حتی به حدود منطقی هم محدود نمی شود. مکی، از این گروه است. به همین دلیل، گزاره پنجم (حاکی از نفی حد و مرز برای قادر مطلق) را در توضیح قید «حتی المقدور» که در گزاره چهارم آمده، آورده است تا کسی نگوید شر، لازمه منطقی و غیر قابل تفکیک خیر است. بر این اساس، پاسخ به استدلال ملکی آسان است، چرا که هم می توان بر مبنای او (تعلق قدرت مطلق به امور محال) خدشه وارد کرد و هم می توان از باب جدل، با پذیرش مبنای فوق و با استفاده از آن، استدلالش را ابطال نمود؛ به این صورت که شخص معتقد به خدا، می تواند بگوید اگر قدرت قادر مطلق، حتى بر محالات عقل و منطق تعلق می گیرد، چه مانعی دارد که این قادر مطلق با آن اوصافی که دارد، شرور را نیز بیافریند هر چند این عمل به جهت امور محال، تناقض آمیز باشد. از این رو، استدلال مذکور فاقد استحکام منطقی است.
اکنون ما فرض می کنیم که خود استدلال کننده هم می پذیرد تواناییهای قادر مطلق، شامل حالات منطقی نمی شود و بر این اساس از سه راه پیش گفته، استدلال را ارزیابی می کنیم:
راه اول: یکی از گزارههای چهارگانه را از قطعیت خارج کنیم، با توضیحاتی که داده شد معلوم گشت که گزاره سیطره قدرت بر محالات منطقی، نه تنها فاقد قطعیت است، بلکه به قطع و یقین، ناصواب است، چنان که در جای خود ثابت شده و با اندک تأملی بدیهی است، در نتیجه اگر شخص الهی اثبات کند و یا ابداع احتمال نماید که نفی شرور، محال منطقی است و یا لازمه لاینفک برخی خیرات برتر است، می تواند استدلال مکی را باطل سازد.
راه دوم: اثبات صدق قطعی گزارههای یک و دو می باشد؛ چرا که گزاره قطعی با گزارههای صادق دیگر تناقض ندارد. چنان که می دانیم براهین قطعی و غیر قابل خدشه، وجود واجب و مطلق بودن علم و قدرت او و دیگر صفات کمال او را ضروری می سازند که در جای خود بررسی شده است.
راه سوم: نشان دهیم ناسازگاری میان دو گزاره اول و گزاره سوم حتی با اضافه کردن گزارههای چهارم و پنجم اثبات نشده است و برهان مکی برای اثبات ناسازگاری، ناتمام است.
الوین پلانتینجا فیلسوف دین معاصر، این راه را پیموده است. توضیح این که با دقت در گزاره چهارم معلوم می شود که این گزاره ضرورت صادق نیست؛ زیرا ممکن است یک موجود خیرخواه علاوه بر خیرخواهی، حکیم هم باشد و برای از میان برنداشتن شر، دلیل کافی بر اساس حکمت داشته باشد، مثلا یک پدر خیر خواه فرزندش را از هر شری در امان نمیدارد؛ زیرا تجربه کردن پارهای شرور برای کمال یافتن او ضرورت دارد. آنچه ممکن است ضرورت صادق باشد این گزاره است که ما تحت عنوان گزاره شش به جای سه می آوریم: «یک موجود قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه محض اگر دلیل کافی نداشته باشد، شر را مجاز نمیداند». با جایگزینی گزاره شش به جای گزاره سه، تناقض منتفی است؛ چرا که شخص موحد ادعا می کند و اثبات هم می کند: خدا چون حکیم است و فیاض است و سایر صفات کمال را هم دارد در عین حال که می توانست کاری کند که هیچ شری تولید نشود، به دلیل آن که این کار موجب زوال خیرهای برتر می شد، چنین نکرد و به پاره ای از شرور رضا داد. مگر اینکه به جای گزاره شش، ادعای هفتمی مطرح شود که «هرگز ممکن نیست که یک موجود قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض برای مجاز شمردن هیچ نوع شری (حتى شر نسبی و شروری که مقدمه لاینفک برخی خیرات برترند) دلیل کافی داشته باشد.» ولی این قضیه با توجه به دیگر صفات خدای متعال مانند حکمت و فیاضت و با توجه به ضرورت منطقی برخی شرور مقدمی و همچنین تفکیک ناپذیری پاره ای از شرور و خیرات، نه تنها ضرورت صادق نیست، بلکه قطعا غیر صادق است.
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390