شفاعت در نهج البلاغه
شفاعت در نهج البلاغه
چکیده:
ابتدا معنای شفاعت و انواع آن را به طور مختصر توضیح دادیم و پس از آن به پردازش یکی از انواع آن که شفاعت رهبری است در نهج البلاغه پرداختیم و نمونه هایی از آن را بیان کردیم. و روشهای گوناگونی را عنوان کردیم که حضرت برای شفع شدن با خودشان بیان کرده اند که بسیار گوناگون و زیاد است و نمونه های بسیاری در نهج البلاغه دارد و لی ما تنها بعضی از آنها را تنها برای اشاره ذکر کرده ایم.
کلمات کلیدی: شفاعت، شفاعت رهبری، بایدها، نبایدها، شخصیتها
مقدمه:
شفاعت آن چیزی است که همه ما علاقه مندیم که مشمول آن شویم و از این موهبت برخودار شویم در راستای این مطلب نیز باید بدانیم چگونه مورد شفاعت قرار می گیریم که راه آن این است که اینجا با حضرات و به ویژه حضرت علی علیه السلام همراه و جفت و شفع شویم تا تجسم این رابطه در آخرت ظاهر گردد و این بزرگواران شفیع ما شوند. در ادامه مروری بر معنای شفاعت خواهیم داشت و پس از آن انواع آن را که شفاعت مغفرت و شفاعت رهبری است به اجمال توضیح خواهیم داد و سپس به توضیح بیشتری در مورد شفاعت رهبری می پردازیم و نمونه های و راه های مختلفی که از نهج البلاغه برای این نوع شفاعت مطرح شده آنها را به صورت فهرستی بیان خواهیم کرد و سپس به شرح آنها توسط شروح نهج البلاغه خواهیم پرداخت.
شفاعت:
ما در ميان جوامع بشری جامعههايی را كه قانون در آن دستخوش پارتی بازی است فاسد و منحط و فاقد عدالت میشمريم، چگونه ممكن است در دستگاه الهی معتقد به پارتی بازی شويم؟! در هر جامعهای كه شفاعت هست عدالت نيست.
تأثير عوامل سه گانه : «پول» و «پارتی» و «زور» در يك جامعه نشانه ناتوانی و ضعف قانون است. وقتی قانون ضعيف باشد طبعا نمیتواند بر اقويا و زورمندان چيره گردد، سطوت خود را فقط به ضعفا نشان میدهد. قانون ضعيف، مجرمين ضعيف را به تله میاندازد و به پای ميز مجازات میكشاند ولی از تله انداختن زورمندان مجرم عاجز میماند.
قرآن، مقررات الهی را قوانين نيرومند و قوی معرفی میكند و تأثير «پول» و «پارتی» و «زور» را در محكمه عدل الهی نفی مینمايد. در قرآن از پول به عنوان «عدل» ( از ماده «عدول»، زيرا وقتی كه به عنوان رشوه داده شود سبب عدول و انحراف از حق و حقيقت میگردد ، يا از «عدل» به معنی «عوض» و «معادل» و از پارتی به عنوان «شفاعت» و از زور به عنوان «نصرت» ياد شده است . در سوره بقره آيه 48 چنين میخوانيم:
«و اتقوا يوما لا تجزی نفس عن نفس شيئا و لا يقبل منها شفاعة و لا يؤخذ منها عدل و لا هم ينصرون.» «پروا داشته باشيد از روزی كه هيچكس از ديگری دفاع نمیكند و شفاعت هم پذيرفته نيست و از كسی هم پولی به عنوان عوض جرم و معادل آن گرفته نخواهد شد و نصرت و ياری كردن امكان ندارد.»
يعنی نظام جهان آخرت همچون نظام اجتماعی بشر نيست كه گاهی انسان برای فرار از قانون به پارتی يا پول متوسل شود و گاهی قوم و عشيره خود را به كمك بطلبد و آنان در برابر مجريان قانون اعمال قدرت كنند.[1]
اقسام شفاعت:
حقيقت اين است كه شفاعت ، اقسامی دارد كه برخی از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهی وجود ندارد ولی برخی، صحيح و عادلانه است و وجود دارد. شفاعت غلط بر هم زننده قانون و ضد آن است ولی شفاعت صحيح، حافظ و تأييد كننده قانون است. شفاعت غلط آن است كه كسی بخواهد از راه پارتی بازی جلوی اجرای قانون را بگيرد. بر حسب چنين تصوری از شفاعت، مجرم بر خلاف خواست قانونگزار و بر خلاف هدف قوانين اقدام میكند و از راه توسل به پارتی، بر اراده قانونگزار و هدف قانون
چيره میگردد. اينگونه شفاعت، در دنيا ظلم است و در آخرت غير ممكن. ايرادهايی كه بر شفاعت میشود بر همين قسم از شفاعت وارد است و اين همان است كه قرآن كريم آن را نفی فرموده است. شفاعت صحيح، نوعی ديگر از شفاعت است كه در آن نه استثناء و تبعيض وجود دارد و نه نقض قوانين، و نه مستلزم غلبه بر اراده قانونگزار است. قرآن اين نوع شفاعت را صريحا تأييد كرده است. شفاعت صحيح نيز اقسامی دارد.[2]
نوع نادرست شفاعت كه به دلايل عقلی و نقلی مردود شناخته شده است اين است كه گناهكار بتواند وسيلهای برانگيزد و به توسط آن از نفوذ حكم الهی جلوگيری كند، درست همان طوری كه در پارتی بازیهای اجتماعات منحط بشری تحقق دارد. بسياری از عوام مردم ، شفاعت انبياء و ائمه عليهمالسلام را چنين میپندارند، میپندارند كه پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله عليها و ائمه اطهار خصوصا امام حسين علیه السلام متنفذهايی هستند كه در دستگاه خدا اعمال نفوذ میكنند، اراده خدا را تغيير میدهند و قانون را نقض میكنند.[3]
اينچنين تصويری از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است بلكه شرك در ربوبيت است و به ساحت پاك امام حسين ( ع ) كه بزرگ ترين افتخارش «عبوديت» و بندگی خداست نيز اهانت است همچنانكه پدر بزرگوارش از نسبتهای «غلاش» سخت خشمگين میشد و به خدای متعال از گفتههای آنها پناه میبرد. امام حسين عله السلام كشته نشد برای اينكه (العياذ بالله) دستگاهی در مقابل دستگاه خدا يا شريعت جدش رسول خدا بوجود آيد[4]، راه فراری از قانون خدا نشان دهد.
شفاعت مغفرت:
نوع شفاعت ، وساطت در مغفرت و عفو و بخشيدن گناهان است[5]. اين معنای از شفاعت است كه آماج اشكالها و ايرادهای منتقدين و منكرين قرار گرفته است.
اصل مغفرت، يك پديده استثنائی نيست، يك فرمول كلی است كه ازغلبه رحمت در نظام هستی نتيجه شده است. از اينجا دانسته میشود كه مغفرت الهی، عام است و همه موجودات را «در حدود امكان و قابليت
آنها» فرا میگيرد. اين اصل در فوز به سعادت و نجات از عذاب، برای همه رستگاران مؤثر است، لهذا قرآن كريم میفرمايد :«من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه »« هر كس كه در آن روز از عذاب خدا نجات يابد ، مشمول رحمت خدا قرار گرفته » يعنی اگر رحمت نباشد، عذاب از احدی برداشته نمیشود.[6]
مغفرت الهی چه ارتباطی با شفاعت دارد ؟ مغفرت الهی مانند هر رحمت ديگر دارای نظام و قانون است.امكان ندارد هيچيك از جريانهای رحمت پروردگار بدون نظام انجام گيرد. به همين دليل مغفرت پروردگار هم بايد از طريق نفوس كملين و ارواح بزرگ انبياء و اولياء به گناهكاران برسد و اين لازمه نظام داشتن جهان است. به همان دليلی كه رحمت وحی بدون واسطه انجام نمیگيرد و همه مردم از جانب خدا به نبوت برانگيخته نمیشوند و هيچ رحمت ديگر هم بدون واسطه واقع نمیشود، رحمت مغفرت هم بی واسطه ممكن نيست تحقق پيدا كند. اگر فرضا هيچ دليل نقلی بر شفاعت در دست نبود ناچار بوديم از راه عقل و براهين قاطعی از قبيل برهان امكان اشرف و نظام داشتن هستی به آن قائل شويم.
وقتی كسی وجود مغفرت خدا را بپذيرد، مبانی محكم عقلی، او را ناچار میسازد كه بگويد جريان مغفرت بايد از مجرای يك عقل كلی يا يك نفس كلی يعنی عقل و نفسی كه دارای مقام ولايت كليه الهيه است صورت گيرد ، امكان ندارد كه فيض الهی بيرون از قانون و حساب به موجودات برسد. ولی خوشبختانه قرآن كريم ما را در اينجا نيز رهبری فرموده است ، با ضميمه كردن روايات اسلامی، خصوصا با توجه به آنچه در روايات معتبر و شامخ شيعه در باب ولايت كليه رسول خدا و ائمه اطهار عليهمالسلام و مراتب ولايت در طبقات پايين تر اهل ايمان رسيده است، چنين استنباط میكنيم كه وسيله مغفرت تنها يك روح كلی نيست بلكه نفوس كليه و جزئيه بشری با اختلاف مراتبی كه دارند هر كدام سهمی از شفاعت دارند و اين يكی از مهمترين معارف اسلام و قرآن است كه تنها در مذهب مقدس شيعه به وسيله ائمه اطهار و شاگردان مكتب آنها خوب توضيح داده شده است ، لهذا از افتخارات اين مذهب شمرده میشود . [7]
با توجه به اينكه شفاعت همان مغفرت الهی است كه وقتی به خداوند كه منبع و صاحب خيرها و رحمتهاست نسبت داده میشود با نام «مغفرت» خوانده میشود و هنگامی كه به وسائط و مجاری رحمت منسوب میگردد نام «شفاعت» به خود میگيرد، واضح میگردد كه هر شرطی برای شمول مغفرت هست برای شمول شفاعت نيز هست. از نظر عقلی شرط مغفرت چيزی جز قابليتداشتن شخص برای آن نيست . اگر كسی از رحمت خدا محروم گردد صرفا به موجب قابل نبودن خود او است نه آنكه (معاذ الله) در رحمت خدا محدوديت وضيقی باشد. رحمت خدا همچون اعتبار بانكی يك بازرگان نيست كه محدود باشد . اعتبار رحمت الهی نامحدود است، ولی قابلها متفاوتند، ممكن است كسی بكلی فاقد قابليت باشد و نتواند از رحمت خدا بهرهای بگيرد. از نظر متون دينی اين اندازه مسلم است كه كفر به خدا و شرك، مانع مغفرت است. قرآن كريم میفرمايد :«ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء (نساء/116)» «خدا شرك را نمیآمرزد ، و آنچه پايين تر از شرك است برای هر كس كه بخواهد میبخشد.» اگر ايمان از دست برود رابطه انسان با مغفرت يكباره بريده میشود و ديگر بهره برداری از اين لطف عظيم امكان نخواهد داشت. زمانی كه بر دل آدمی مهر كفر زده شود مانند ظرف دربستهای میگردد كه اگر در همه اقيانوسهای جهان فرو برده شود قطرهای آب به درون آن نخواهد رفت. وجود چنين فردی همچون شوره زاری میگردد كه آب رحمت حق در آن بجای گل ، بوتههای خار پديد میآورد.[8]
شفاعت رهبری:
در بحث عذاب اخروی گفته می شود اعمال و کردارهایی که انسان در این دنیا مرتکب می گردد، در جهان دیگر تجسم وتمثل پیدا می کند و حقیقت عینی آنها جلوه گر می شود. می افزاییم که در آخرت نه تنها اعمال تجسم پیدا میکند بلکه روابط نیز مجسم می گردد؛ روابط معنوی که در اين جهان بين مردم برقرار است در آن جهان صورت عينی و ملكوتی پيدا میكنند . زمانی كه يك انسان سبب هدايت انسانی ديگر میشود رابطه رهبری و پيروی در ميان آنان در رستاخيز به صورت عينی در میآيد و ” هادی ” به صورت پيشوا و امام ، و ” هدايت يافته ” به صورت پيرو و مأموم ظاهر میگردد . در مورد گمراه ساختن و اغواء هم همينطور است [9].
قرآن كريم میفرمايد :«يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» مقصود از اين «يوم» روز قيامت است، و ظرف يوم متعلق به مقدر است، و تقدير كلام چنين است: «اذكر يوم فلان- بياد آور روزى را كه» و كلمه «امام» به معناى مقتداء است، و خداى سبحان افرادى از بشر را به اين نام ناميده كه جامع آنان اين است كه بشر را با امر خدا هدايت مىكنند، هم چنان كه در باره ابراهيم (ع) اين اسم را به كار برده و فرمود: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»[10] و در باره سايرين فرموده:«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[11] و افراد ديگرى را كه مقتدا و رهبر گمراهانند ائمه كفر خوانده و فرمود «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر»[12].[13]
مراد از” امام هر طائفه” همان اشخاصى هستند كه مردم هر طائفه به آنها اقتداء و در راه حق و يا باطل از آنها پيروى مىكردهاند. [14]
چيزى كه هست از آيهاى كه در باره فرعون كه يكى از امامان ضلال و گمراهى است بحث مىكند يعنى از آيه «يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ»[15] ، و همچنين از آيه «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ»[16] و غير اينها از آيات بسيارى ديگر استفاده مىشود كه اهل ضلال هيچوقت از اوليايشان جدا نمىشوند، و لازمه اين سخن آن است كه روز قيامت ايشان به اتفاق پيشوايان خود فرا خوانده مىشوند.[17]
كلمه «بامامهم» مطلق است، و مقيد به امام حق كه خدا او را هادى به امر خود قرارش داده باشد نشده، و مقتداى ضلالت عين مقتداى هدايت امام خوانده شده و سياق ذيل آيه و آيه دومى هم مشعر بر اين است كه امامى كه روز قيامت خوانده مىشود آن كسى است كه مردم او را امام خود گرفته باشند و به او اقتداء كرده باشند. نه آن كس كه خداوند به امامتش برگزيده باشد، و براى هدايت به امرش انتخاب كرده باشد، چه اينكه مردم هم او را پيروى كرده باشند و يا كنارش زده باشند.
آيه شريفه نتيجه و فرع جمله «نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» را، اين دو جمله: يعنى جمله «فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ» و جمله «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى …» قرار داد.
مراد از «دعوت» را به طورى كه از سياق برمىآيد احضار بگيريم كه هر طائفهاى با پيشواى خودشان احضار شده و هر كه به امام حقى اقتداء كرده و نامه عملش را به دست راستش مىدهند، و هر كه از معرفت امام حق در دنيا كور بوده، در آنجا هم كور خواهد بود، اين آن معنايى است كه از تدبر و دقت در آيه به دست مىآيد.[18]
شفاعت در نهج البلاغه:
کلمه شفع: خود کلمه شفع در نهج البلاغه جز در چند مورد محدود وجود ندارد که یکی از آن موارد برای شفاعت قرآن است که در خطبه 176/10و11 می باشد و دیگری در حکمت 63 است که می فرمایند: الشَّفِيعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ (شفاعت كننده چونان بال و پر در خواست كننده است. )
در ادامه به بررسی شفاعت رهبری در نهج البلاغه می پردازیم، با نگاه کلی به این نتیجه می رسیم که:
شفاعت رهبری همانطور که توضیح داده شد در نهج البلاغه هم به دو صورت است؛ که یکی شفع شدن با رهبر کفر و باطل است و دیگری شفع شدن با رهبر حق می باشد.
شفع شدن با رهبر حقیقت خود نیز به گونه های مختلف و شیوه های متفاوت در نهج البلاغه بیان شده است، با نگاه اجمالی به نهج البلاغه انسان به این نتیجه می رسد که کل نهج البلاغه راه شفع شدن به حضرت را نشان می دهد و به راستی که این گونه است. در ادامه سعی بر این است که طرق مختلف و روشهای مختلف آن بیان گردد.در ادامه ابتدا برای اینکه کل مطلب را در یک نگاه دیده و بدانیم در ادامه چه مسائلی مطرح می شود نموداری از فهرست مطالب و زیرگروه های آن را نشان می دهیم:
راههای شفع شدن:
شناخت و کسب صفات و خصلتهای مثبت:
بیان ویژگیهای خود
· بیان صفات و کارهایی که خود حضرت انجام می دهند.
· خود را وسیله نجات معرفی می کنند.
· بیان اثرات هدایتی خود را بر می شمرند
معرفی الگویی که خود حضرت از ایشان استفاده می کنند(پیامبر صلّی الله و علیه و آله):
معرفی و تایید بعضی شخصیتها:
بیان بایدها(یعنی این کارها را انجام دهید):
معرفی کارهای خوب (و گاهی با بزرگ نمایی):
با روش دعا کردن و حاجاتی را خواستن:
شناخت و کسب صفات و خصلتهای منفی:
معرفی صفاتی که خود ندارند و کارهایی که خود انجام نمی دهند:
معرفی و طرد و ردّ بعضی افراد:
بیان نبایدها(یعنی این کارها را انجام ندهید)
معرفی کارهای ناپسند:
موانع و عواقب شفع نشدن
نتیجه اطاعت نکردن و دوری از حضرت:
عواقب پیروی از اهل باطل:
معرفی شیطان و راه های تسلط او:
آگاهی دادن و روشن سازی محیط پیرامون انسان(ایجاد نگرش و بیان روش زندگی):
معرفی خداوند:
معرفی پیامبر صلی الله علیه و آله و عترت ایشان:
مرگ:
معرفی دنیا:
معرفی آخرت:
معرفی انسان:
چنانچه می دانید باید صفات مثبت را کسب یا به عبارتی از بالقوه به بالفعل در آوریم و همچنین صفات منفی را از خود دور کرده و آنها را سرکوب و یا لااقل از طغیان آن اجتناب کنیم. در نتیجه به معرفی آنها و نحوه کسب و اجتناب آن احتیاج داریم و این مورد به خوبی توسط حضرت و به شیوه های گوناگون بیان گردیده است که کسب آنها و دور کردن آنها طبق آنچه حضرت فرموده اند یعنی شفع شدن با ایشان :
شناخت و کسب صفات و خصلتهای مثبت:
روشهایی که در این مورد به چشم می خورد این است که:
بیان ویژگیهای خود
حضرت در جاهایی در مورد خودشان و ویژگیها و خصوصیات خود صحبت می کنند که راهی برای شناخت حضرت است و اینکه انسان سعی کند به ایشان نزدیک شود و شبیه خصوصیات ایشان را البته در حد وسع و ظرفیت خودش پیدا کند؛ و همچنین خود را وسیله نجات معرفی می کنند و همچنین اثرات هدایتی خود را بیان می کنند؛ در ادامه تحت این سه عنوان به ذکر بعضی از آنها می پردازیم:
بیان صفات و کارهایی که خود حضرت انجام می دهند.
شجاعت: حضرت در خطبه 33/4 خود را شجاع و حق طلب معرفی می کنند( أَمَا وَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُ لَفِي سَاقَتِهَا- حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا مَا عَجَزْتُ وَ لَا جَبُنْتُ- وَ إِنَّ مَسِيرِي هَذَا لِمِثْلِهَا- فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِه) و می فرمایند:« به خدا سوگند من از پيشتازان لشكر اسلام بودم تا آنجا كه صفوف كفر و شرك تار و مار شد. هرگز ناتوان نشدم و نترسيدم، هم اكنون نيز همان راه را مىروم، پرده باطل را مىشكافم تا حق را از پهلوى آن بيرون آورم.» اين عبارت امام (ع) در بيان فضيلت و برترى خود بر ديگران آمده، و از پيشگامى كارزار با دشمنان بيان مىكند و اين كه آن قدر ايستادگى كرده تا مشركان بكلّى شكست خورده و فرار كردهاند و در اين رويارويى ناتوانى و ترسى از خود نشان نداده است.[19]
«سوق» به دو معنى آمده، يكى طرد كردن و شكست دادن، كه منظور حضرت از اين عبارت همين معنى است. دوّم، راندن به سوى ديانت و ارشاد، و چون مقصود حضرت از جنگ جز هدايت كردن به دين، چيزى نبوده و از سويى هدايت و ارشاد مردم ممكن نبوده مگر به وجود پيامبر و روشن شدن راه حق، بنا بر اين دور كردن و طرد ساختن دشمنان دين، تا شكست كامل مشركان، به جهت حمايت پيامبر و دفاع از حوزه ديانت امرى واجب و لازم شده است. البتّه نه بدين معنى كه جنگ كردن و شكست دادن جمعيّتها ذاتا مطلوب باشد، بلكه هدف به كمال رسيدن هدايت است كه هدف وجودى پيامبر بوده است. «نه، ضعف نشان دادم و نه، ترسيدم» در اثبات كمال فضيلتى است كه براى خود، بر مىشمارد، و نهايت شجاعتى است كه داشته اند، و تأكيد بر توانمندى خود و نداشتن ترس به مثابه يكى از رذايل اخلاقى و ضد شجاعت مىباشد. [20]
در خطبه 37/1 نیز این مطلب را با لحنی زیبا به گونه ای دیگر بیان می کنند:
«آن گاه كه همه از ترس سست شده، كنار كشيدند، من قيام كردم، و آن هنگام كه همه خود را پنهان كردند من آشكارا به ميدان آمدم، و آن زمان كه همه لب فرو بستند، من سخن گفتم، و آن وقت كه همه باز ايستادند من با راهنمايى نور خدا به راه افتادم. در مقام حرف و شعار صدايم از همه آهستهتر بود امّا در عمل برتر و پيشتاز بودم، زمام امور را به دست گرفتم، و جلوتر از همه پرواز كردم، و پاداش سبقت در فضيلتها را بردم. همانند كوهى كه تند بادها آن را به حركت در نمىآورد، و طوفانها آن را از جاى بر نمىكند، كسى نمىتوانست عيبى در من بيابد، و سخن چينى جاى عيب جويى در من نمىيافت. خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومند در نظر من پست و ناتوان است تا حق را از او باز ستانم.» و به راستی چقدر باید خدا را به خاطر چنین امامی شکر کرد، امامی و پیشوایی که نور خدا با اوست و می توان در همه وقتی پشت سر ایشان حرکت کرد چرا که هیچ گاه راه را اشتباه نمی روند.
زهد حضرت: در خطبه 74پس از بیان حقانیتشان برای خلافت می فرمایند: و از آن همه زر و زيورى كه به دنبال آن حركت مىكنيد، پرهيز مىكنم.( وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ )
ایمان به خدا و رسولش و توکل بر خدا: پس از معرفی خدا می فرمایند: به او ايمان مىآورم چون مبدأ هستى و آغاز كننده خلقت آشكار است. از او هدايت مىطلبم چون راهنماى نزديك است، و از او يارى مىطلبم كه توانا و پيروز است، و به او توكّل مىكنم چون تنها ياور و كفايت كننده است. و گواهى مىدهم كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده و فرستاده اوست. او را فرستاده تا فرمانهاى خدا را اجرا كند و بر مردم حجّت را تمام كرده، آنها را در برابر اعمال ناروا بترساند.(خطبه 83/2)[21]
پس از حمد به شرح اين نكته مىپردازد كه، اين حمد و سپاس الهى، به خاطر چيست و به تعبير ديگر: در جملههاى قبل، سخن از صفات بخشنده نعمت بود و در اينجا سخن از اوصاف خود نعمت است، مىفرمايد: «او را ستايش مىكنم بر كرمهاى پى در پى، و نعمتهاى فراوان او» (أحمده على عواطف كرمه، و سوابغ نعمه).
در واقع نعمتهاى الهى داراى اين دو وصف است: هم وسيع است و گسترده، و هم دائم و مستمرّ و پى در پى.
و اين هم نيست، جز به خاطر قدرت بىپايان و لطف بىانتهاى او كه انسان را هميشه غرق نعمتهاى خود مىسازد و لحظهاى او را محروم نمىدارد.
سپس به دلايل ايمان به چنين خدايى پرداخته، مىفرمايد: «و به او ايمان مىآورم كه مبدء هستى است و ظاهر و آشكار است، و از وى هدايت مىطلبم كه نزديك و راهنماست، و از او يارى مىجويم كه پيروز و تواناست، و بر او توكّل مىكنم كه از ديگران بىنيازم كرده، و يارى مىدهد» (و أو من به أوّلا باديا«»، و أستهديه قريبا هاديا، و أستعينه قاهرا قادرا، و أتوكّل عليه كافيا ناصرا). در اين جملههاى كوتاه و پرمعنا امام عليه السّلام هر نكتهاى را با دليل روشن، گويا و فشردهاى قرين ساخته، ايمان به او را به اين دليل مدلّل مىكند كه او سرآغاز هستى و واجبالوجود و آثار عظمتش سراسر جهان هستى را فراگرفته است و هدايت را به اين دليل از او مىطلبد كه او هم زمام هدايت بندگان را در كف گرفته و هم به آنها نزديك است و يارى را به اين دليل از او مىطلبد، كه بر همه چيز قادر و توانا است و توكّل را به اين دليل بر ذات پاكش دارد، كه او يار و ياورى است كفايت كننده و از آنجا كه ركن دوم ايمان- بعد از اقرار به توحيد پروردگار- شهادت به نبوّت است، امام عليه السّلام در ادامه اين سخن مىافزايد: «و گواهى مىدهم كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله بنده و فرستاده او است» (و أشهد أنّ محمّدا- صلّى اللّه عليه و آله- عبده و رسوله).[22]
ما نیز باید ایشان را در ایمان و … الگو قرار دهیم.
در مورد انجام مسئولیت: آگاه باشيد، اگر دعوت شما را بپذيرم، بر أساس آنچه كه مىدانم با شما رفتار مىكنم و به گفتار اين و آن، و سر زنش سرزنش كنندگان گوش فرا نمىدهم. (خطبه 92) (وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ- رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ- وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ- )
(و اعلموا أنّي إن إن أجبتكم) اگر اجابت كنم آنچه آن را از من التماس مى كنيد (ركبت بكم ما أعلم) يعنى شما را راکب بر حق محض قرار می دهم و در میان شما به سير ه ی رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفتار می کنم. (و لم أصغ إلى قول القائل و عتب العاتب) یعنی در راه خدا سرزنش سرزنش کنندگان مرا نمی گیرد.[23] اشاره به آیه ی قرآن دارد که می فرماید: فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (مائده54)
خداى سبحان در مقابل تلون و دو چهرگى اين مردم سست ايمان و صدمههايى كه دين از ناحيه آنان خورده و در ازاى اينكه اينان محبت غير خدا را بر محبت خدا ترجيح دادند و عزت را از ناحيه غير خدا طلب كردند و نيز در مقابل اينكه در امر جهاد در راه خدا سهلانگارى نموده و از ملامتها ترسيدند به زودى قومى را خواهد آورد كه آنها را دوست مىدارد و آن قوم نيز خدا را دوست مىدارند، مردمى كه در برابر مؤمنين خاضع و ذليل و در مقابل كفار شديد و شكستناپذيرند، مردمى كه در راه خدا جهاد مىكنند و از ملامت هيچ ملامتگرى پروا نمىنمايند.[24]
پس از حمد و ستايش پروردگار، اى مردم من بودم كه چشم فتنه را كندم، و جز من هيچ كس جرأت چنين كارى را نداشت، آنگاه كه امواج سياهىها بالا گرفت و به آخرين درجه شدّت خود رسيد. پس از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد.«» سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست، نمىپرسيد از چيزى كه ميان شما تا روز قيامت مىگذرد، و نه از گروهى كه صد نفر«» را هدايت يا گمراه مىسازد، جز آن كه شما را آگاه مىسازم و پاسخ مىدهم. و از آن كه مردم را بدان مىخواند و آن كه رهبريشان مىكند و آن كه آنان را مىراند،و آنجا كه فرود مىآيند و آنجا كه بار گشايند و آن كه از آنها كشته شود و آن كه بميرد، خبر مىدهم. آن روز كه مرا از دست داديد، و نگرانىها و مشكلات بر شما باريدن گرفت، و بسيارى از پرسش كنندگان به حيرت فرو رفته مىگويند سر انجام چه خواهد شد كه گروه بسيارى از پرسش شوندگان از پاسخ دادن فرو مانند. (خطبه 93/1-4)
· خود را وسیله نجات معرفی می کنند.
إِنَّمَا مَثَلِي بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي الظُّلْمَةِ- يَسْتَضِيءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا همانا من در ميان شما چونان چراغ درخشنده در تاريكى هستم، كه هر كس به آن روى مىآورد از نورش بهرمند مىگردد.(خطبه 187/7)
نفس خود را به چراغی تشبیه کرده اند و وجه تشبیه را نور قرار داده، آن نوری که به آن اشاره می کنند پس چنانچه چراغ با نورش در ظلمات حسی نورانیّت ایجاد می کند پس همچنان ایشان نورانیت ایجا می کنند و به نور علمش و هدایتش در تاریکیهای عقلانی که همان تاریکیهای جهالت است، هدایت می کنند. هنگامی که از نور بودن صحبت می کنند در تاریکیهای جهالت و هدایت به وسیله ایشان در باطن گمراهی در واقع مخاطبین را به گرفتن نور از ایشان و پیروی آثارش امر می کنند.[25]
بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ- الْعَلْيَاءِ وَ بِنَا أَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرَار شما مردم به وسيله ما، از تاريكىهاى جهالت نجات يافته و هدايت شديد، و به كمك ما، به اوج ترقّى رسيديد.(خطبه4)
در توضیح این فقره شرح خوبی از مدرس وحید وجود دارد که می فرماید:
بدانكه- اين خطبه شريفه از فصيحترين كلامش است، و هر فقرهاش متضمّن مطالب شريفه و نكات لطيفه است و مشتمل است بمقاصد عاليه، بنا اهتديتم فى الظّلماء- بسبب و بوسيله ما- آل محمّد ص- هدايت يافتيد در تاريكهاى شرك و ضلالت،بدانكه- اين جمله با وجازت و ايجازش داراى معانى لطيفه و دقيقه است مطابقة و التزاما امّا دلالت مطابقى- دالّ است بر اين كه آل محمّد ص هاديان صراط مستقيم و رهنمايان طريق توحيدند در تاريكى و ظلمات (بنا اهتديتم- ) و التزاما داّل است بر اين كه ايشان نور مبين و سراج منيرند- زيرا كه هدايت در ظلمت جهل و نادانى نمىباشد مگر بنور ولّى اللّه، اما- دلالت مطابقى مطابق است با آيات كريمه قرآنى و صراحت آثار 1- كافى- عبد اللّه سنان مىگويد- : پرسيدم از ابى عبد اللّه ع- از آيه كريمه وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ- فرمود: آنهايند ائمّه صلوات اللّه عليهم- 2- تفسير علىّ بن ابراهيم- ابى الجارود- از ابي جعفر عليه السّلام- أ فمن يهدى الى الحقّ احقّ ان يتّبع امّن لا يهدّى الّا ان يهتدى فما لكم كيف تحكمون من يهدى الى الحقّ- آنكه هدايت بحقّ مىنمايد محمّد صلّى اللّه عليه و آله و آل محمّد است پس از وى امّا- من لا يهدّى- آنكه هدايت نمىيابد- آنكه مخالف باشد به اهل بيتش پس از وى از قريش و ديگران.
(كنز جامع الفوائد و تاويل الآيات) باسنادش از ابى الحسن موسى بن جعفر عليهم السّلام موسى بن جعفر ع از پدرش پرسيد- از قول اللّه عزّ و جلّ فمن اتّبع هداى فلا يضلّ و لا يشقى پس هر كه تابع هدايت باشد نه بضلالت بيفتد نه به شقاوت فرمود كه پيامبر ص فرمود:- يا ايّها النّاس اتّبعوا هدى اللّه تهتدوا و ترشدوا اى انسانها پيروى نمائيد بهدايت اللّه تا هدايت و رشد يابيد- و هو هدى علىّ بن ابي طالب و آن هدايت على ع است پس هر كه پيروى هدايتش نمايد در زندگى من و پس از وفات من همانا پيروى كرده بهدايت من و هر كس پيرو هدايت من باشد همانا پيرو هدايت اللّه شده- فلا يضلّ و لا يشقى نه گمراه مىشود نه بشقاوت مىگرايد، امّا- بمدلول التزامى كه ايشانند نور هدايت و شمس كرامت در تاريكى ضلالت و ستارهاى هدايت، فامنوا باللّه و رسوله و النّور الذّى انزلنا پس ايمان بياوريد بخدا و رسولش و نورى كه نازل كرديم ما- در تفسير علىّ بن ابراهيم باسنادش از ابى خالد كابلى- مىگويد: پرسيدم از ابى جعفر ع از تفسير اين فرمود: يا ابا خالد- نور سوگند بخدا اما مانند از آل محمّد- تا روز قيامت ايشانند سوگند بخدا نور خداوند كه خداوند نازل نموده- و ايشانند سوگند بخدا نور خداوند در آسمانها و زمين، و اللّه قسم بخدا يا ابا خالد محقّقا نور امام در قلبهاى مؤمنين نورانىتر است
از آفتاب درخشان در روز و ايشان و اللّه پرتو ميافكنند قلبهاى مؤمنين را و يحجب اللّه نورهم عمّن يشاء فتظلم قلوبهم- و اللّه يا ابا خالد لا يحبّنا عبد و يتولّينا- دوست نمىدارد ما را بنده مگر اين كه- تسليم ما باشد وقتى كه سلم باشد سلّمه اللّه من شديد الحساب و آمنه من فزع يوم القيمة الاكبر عيّاشى از صادق ع روايت ميكند خداوند در كتابش مىفرمايد: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ- فالنّور- همانا آل محمّد عليهم السّلام- و الظّلمات- دشمنانشان
تفسير فرات- باسنادش از ابن عبّاس- از قول اللّه تعالى- يا ايّها الذّين امنوا اتّقوا اللّه و امنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمته اى كسانى كه ايمان آوردهايد تقوى كنيد از خدا و ايمان بياوريد به پيامبرش از رحمتش بشما عطا فرمايد- دو برابر فرمود: الحسن و الحسين عليهم السّلام و يجعل لكم نورا تمشون به- فرمود: امير المؤمنين علىّ بن ابي طالب ع تفسير علىّ بن ابراهيم- در آيه كريمه- وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ- فرمود: النّجُومُ- آل محمّد عليه و عليهم السّلام تفسير عيّاشى- ابى عبد اللّه عليه السّلام- و علامات و بالنّجم هم يهتدون- همانا امير المؤمنين است الأئمّة من اهل بيتى كالنّجوم بايّهم اقتديتم اهتديتم (از دعايم الاسلام) النّجوم امان لأهل السّماء و اهل بيتى امان لأهل الأرض و تسنّمتم العلياء، (از موارد الاصول للحكيم الترمذى) و بهدايت ما بلند شديد و مقام بالا و ضياء حق را دريافتيد و سوار سنام- رفعت و علّو مقام شديد، استعاره نموده- علياء را- به ناقه و ثابت كرده بر وى سنام را ترشيحا و بنا افجرتم عن السّرار، و بواسطه و بهدايت ما داخل شديد بنورانيّت حقّ و صبح سعادت از تاريكهاى شديد شب كفر و جهالت و ضلالت، لفظ- سرار- استعاره است به جهل و ضلال- انفجار را بهدايت.[26]
· بیان اثرات هدایتی خود را بر می شمرند.
وَ اعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ هُوَ أَنَا- أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرو… خظبه 87/18-19 معذور داريد كسي را كه شما را بر او حجّت و دليلى نيست، و او منم (پس عذرى نداريد و در آن موقع نمىتوانيد بگوئيد پروردگارا، آيا ما را بآنچه كه ندانسته و نفهميدهايم مؤاخذه و بازخواست مىنمايى، زيرا من آنچه كه براى رستگارى شما بكار آيد بيان نموده در ارشاد و راهنمائى كوتاهى نكردم، ليكن شما از سخنانم پيروى ننموديد) آيا در ميان شما بر طبق بار گرانبهاى بزرگ (قرآن كريم) رفتار نكردم (قرآن را بشما نياموختم) و آيا در ميان شما بار گرانبهاى كوچك (عترت پيغمبر اكرم حسن و حسين) را نگذاشتم (كه هادى و راهنماى شما باشند و اينكه حضرت قرآن را ثقل اكبر و عترت را ثقل اصغر فرموده براى آنست كه قرآن سند رسالت و ولايت و آسايش دين و شريعت است، پس اگر قرآن نبود رسالت و ولايت و دين و ايمان ثابت نشده بود، و ديگر آنكه از حديث شريف نبوى «كه بر صحّت و درستى مضمون آن عامّه و خاصّه متّفقند» متابعت نموده و آن حديث بنا بر آنچه ابو سعيد خدرىّ روايت كرده اين است: قال النّبىّ «صلّى اللّه عليه و آله» إنّى تارك فيكم الثّقلين أحدهما أكبر من الأخر: كتاب اللّه جل مّمدود مّن السّماء إلى الأرض و عترتى أهل بيتى لن يّفترقا حتّى يردا علىّ الحوض يعنى پيغمبر اكرم فرمود: من دو چيز گرانبها ميان شما مىگذارم كه يكى از آنها از ديگرى بزرگتر است، يكى كتاب خدا كه آن ريسمانى است از آسمان بزمين كشيده شده يعنى از جانب خدا بخلق نازل گرديده و ديگرى عترت و اهل بيت من است و اين دو از هم جدا نمىشوند تا بمن بر سر حوض در روز رستخيز وارد گردند يعنى هميشه باقى و برقرار خواهند بود)و پرچم و نشانه ايمان را در ميان شما نصب نمودم (تا گمراه نگرديد) و شما را بر حدود و مراتب حلال و حرام واقف ساختم، و از عدل و دادگرى خود لباس عافيت را بشما پوشانيدم (راه رها گرديدن از ظلم و ستمگرى را بشما ياد دادم) و با گفتار و كردار خويش معروف را (كه رضاء و خوشنودى خدا و رسول در آنست) گسترانيدم (نشان دادم) و اخلاق پسنديده خود را براى شما آشكار كردم (به اخلاق شايسته آشناتان نمودم) پس رأى و تدبير (نادرست خود) را در چيزيكه كنه آنرا ديده بينش در نمىيابد و فكر و انديشه بآن راه ندارد بكار نبريد (در اين باب از پيش خود سخنى نگوييد، زيرا دانستن آن براى هيچكس ممكن نيست مگر بالهام و وحى، و وحى و الهام هم مختصّ است به اشخاصى كه خداوند آنها را براى اين مقام معيّن فرموده، پس آموختن معارف و علوم و پيروى از آنان سبب رستگارى و خوشبختى است و از پيش خود سخن گفتن و مراجعه بغير ايشان موجب گمراهى و بد بختى است).[27]
معرفی الگویی که خود حضرت از ایشان استفاده می کنند(پیامبر صلّی الله و علیه و آله):
بیان ویژگیهای پیامبر صلّی الله علیه و آله:
بار خدايا اى گستراننده هر گسترده، و اى نگهدارنده آسمانها، و اى آفريننده دلها بر فطرتهاى خويش: دلهاى رستگار و دلهاى شقاوت زده. گرامىترين درودها و افزونترين بركات خود را بر محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده و فرستادهات اختصاص ده، كه خاتم پيامبران گذشته، و گشاينده درهاى بسته و آشكار كننده حق با برهان است. دفع كننده لشكرهاى باطل، و درهم كوبنده شوكت گمراهان است، آن گونه كه بار سنگين رسالت را بر دوش كشيد، و به فرمانت قيام كرد، و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت، حتّى يك قدم به عقب برنگشت، و اراده او سست نشد، و در پذيرش و گرفتن وحى، نيرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پيمان تو بود، و در اجراى فرمانت تلاش كرد تا آنجا كه نور حق را آشكار، و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دلهايى كه در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدايت شدند. پرچمهاى حق را بر افراشت.و احكام نورانى را بر پا كرد، پس او پيامبر امين، و مورد اعتماد، و گنجينهدار علم نهان تو، و شاهد روز رستاخيز، و بر انگيخته تو براى بيان حقائق، و فرستاده تو به سوى مردم است. (خطبه 72)
دعا براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
پروردگارا براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در سايه لطف خود جاى با وسعتى بگشاى، و از فضل و كرمت پاداش او را فراوان گردان. خداوندا كاخ آيين او را از هر بنايى برتر و مقام او را در پيشگاه خود گرامىتر گردان و، نورش را كامل گردان، و پاداش رسالت او را پذيرش گواهى و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زيرا كه داراى منطقى عادلانه، و راه جدا كننده حق از باطل بود. بار خدايا بين ما و پيغمبرت در نعمتهاى جاويدان، و زندگانى خوش، و آرزوهاى بر آورده، و خواستههاى به انجام رسيده، در كمال آرامش، و در نهايت اطمينان، همراه با مواهب و هداياى با ارزش، جمع گردان. (خطبه 72)
به جان خودم سوگند پيمانى براى زندگى و مرگ و نجات از مجازات الهى بين شما و آنها بسته نشده است، و هنوز روزگار زيادى نگذشته، و از آن روزگارانى كه در پشت پدران خود بوديد زياد دور نيست.«» به خدا سوگند، پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چيزى به آنها گوشزد نكرد جز آن كه من همان را به شما مىگويم، شنوايى امروز شما از شنوايى آنها كمتر نيست، همان چشمها و قلبهايى كه به پدرانتان دادند به شما نيز بخشيدند. به خدا سوگند، شما پس از آنها مطلبى را نديدهايد كه آنها نمىشناختند، و شما به چيزى اختصاص داده نشديد كه آنها محروم باشند، راستى حوادثى به شما روى آورده مانند شترى كه مهار كردنش مشكل است، و ميان بندش سست و سوارى بر آن دشوار است.(خطبه 89/5-7)
پس، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيشواى پرهيزكاران، و وسيله بينايى هدايت خواهان است، چراغى با نور درخشان، و ستارهاى فروزان، و شعلهاى با برقهاى خيره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال، و روش زندگى او صحيح و پايدار، و سخنانش روشنگر حقّ و باطل، و حكم او عادلانه است. خدا او را زمانى مبعوث فرمود كه با زمان پيامبران گذشته فاصله طولانى داشت و مردم از نيكوكارى فاصله گرفته، و امّتها به جهل و نادانى گرفتار شده بودند.(خطبه 94/4)
معرفی و تایید بعضی شخصیتها:
وقتی حضرت کسی را تایید می کنند و بعضی ویژگیهای او را بیان می کنند این خود بیانگر و آموزش دهنده ی آن صفات و کسب آنها می باشد که ان شاءالله ما هم مورد رضایت ایشان قرار گرفته و شفع ایشان شویم.
مبادلان دنیا با آخرت: چون مردمى باشيد كه بر آنها بانگ زدند و بيدار شدند، و دانستند دنيا خانه جاويدان نيست و آن را با آخرت مبادله كردند.(خطبه 64/2)
چه كسى فرياد مىزند و مردم دنيا را از خواب غفلت بيدار مىكند، تا آماده كوچ كردن شوند آيا همان ملكى است كه در روايت امام باقر عليه السّلام و در ديوان منسوب به امير مؤمنان على عليه السّلام به آن اشاره شده است: «له ملك ينادي كلّ يوم
لدوا للموت و ابنوا للخراب»
«او فرشتهاى دارد كه همه روز فرياد مىكند بزاييد براى مردن و بنا كنيد براى خراب شدن«»» يا اين كه منادى همان عوامل درونى و برونى بدن انسان است كه موجب فساد و ويرانى تدريجى، يا ناگهانى آن مىشود و با زبان حال فرياد مىزند: «آماده كوچ كردن باشيد» در اين زمينه اشعار جالب ديگرى در ديوان منسوب به آن حضرت نيز آمده است كه دريغ دانستيم از ذكر آن صرفنظر كنيم، مىفرمايد:
إلى م تجّر أذيال التّصابي
و شيبك قد نضا برد الشّباب
بلال الشّيب في فوديك نادى
بأعلى الصّوت حيّ على الذّهاب
خلقت من التّراب و عن قريب
تغيب تحت أطباق التّراب
طمعت إقامة في دار ظعن
فلا تطمع فرجلك في الرّكاب
و أرخيت الحجاب فسوف يأتي
رسول ليس يحجب بالحجاب
أعامر قصرك المرفوع أقصر
فإنّك ساكن القبر الخراب
تا كى دامن عشقها را مىكشى در حالى كه پيرى تو، طراوت جوانى را از بين برده است.
بلال پيرى در دو طرف سر تو، بانگ اذان برداشته و با بلندترين صدا «بشتاب براى رفتن» را سر داده است.
تو از خاك آفريده شدهاى و بزودى در زير طبقات خاك پنهان خواهى شد.
تو طمع دارى در سراى موقّت اقامت گزينى در اين كار طمع نكن، پاى تو در ركاب است.
تو گرداگرد خود حجاب و مانعى ايجاد كردهاى ولى بزودى فرستادهاى مىآيد كه هيچ حجابى مانع او نيست.
آيا قصر بلند خود را مرمّت مىكنى كوتاه كن چرا كه بزودى ساكن قبر ويران خواهى شد.[28]
هاشم بن عتبه و محمد بن ابی بکر: مىخواستم هاشم بن عتبه را فرماندار مصر كنم، اگر او را انتخاب مىكردم ميدان را براى دشمنان خالى نمىگذارد، و به عمرو عاص و لشكريانش فرصت نمىداد. نه اينكه بخواهم محمد بن ابى بكر را نكوهش كنم، كه او مورد علاقه و محبّت من بوده و در دامنم پرورش يافته بود.(خطبه 68)
اين سخن را على عليه السّلام زمانى فرمود، كه سپاه معاويه به «مصر» حمله كرد و نماينده امير مؤمنان على عليه السّلام، «محمّد بن ابى بكر» به شهادت رسيد و امام عليه السّلام بسيار اندوهگين شد، چرا كه يكى از نزديكترين ياران خود را از دست داده بود.
امام عليه السّلام در سخنى كه بوى مذمّت نسبت به بعضى از اطرافيانش از آن برمىخيزد، چنين جملاتی را می فرمایند.
اين سخن ظاهرا اشاره به اين دارد كه امام عليه السّلام با تمام علاقهاى كه به «محمّد بن ابىبكر» و ايمانى كه به صفا و صداقت او داشت، ترجيح مىداد شخص قويترى مانند «هاشم بن عتبه» معروف به «مرقال» را كه هم از «محمّد بن ابىبكر» شجاعتر بود و هم آزمودهتر و باتجربهتر، به جاى او به ولايت مصر برگزيند، ولى گويا گروهى از اصحابش اصرار به انتخاب «محمّد بن ابىبكر» داشتند، به دليل اين كه او فرزند «ابوبكر» بود و «مصريان» شناخت بيشترى روى او دارند، به علاوه در ماجراى عثمان و دادخواهى مردم «مصر» در برابر او، با «مصريان» همكارى و همگامى داشت. به همين دليل، از نفوذ بالايى در افكار مصريان برخوردار بود و پذيرش زيادى نسبت به او داشتند.
با اين حال امام عليه السّلام مىدانست كه «محمّد بن ابىبكر» كم سنّ و سال و كم تجربه است، گر چه امتيازات فراوانى دارد، ولى مقاومت او در برابر مشكلات به اندازه «هاشم» نيست، امّا اصحاب و ياران از اين ويژگىها كاملا آگاه نبودند و به حضرت فشار آوردند و اصرار كردند، همان فشارها و اصرارهايى كه شبيه آن در داستان «حكمين» ظاهر شد و امام عليه السّلام را ناگزير به پذيرش پيشنهاد طرفداران اين فكر نمود و سرانجام كه آثار سوء حكميّت را ديدند، پشيمان شدند، ولى آن پشيمانى سودى نداشت.
امام عليه السّلام در اين سخن به طور غير مستقيم آن گروه را سرزنش مىكند كه اگر مىگذاشتند «هاشم بن عتبه» را (كه شرح حال او در نكتهها خواهد آمد) براى حكومت «مصر» برگزيند، سرنوشت مصر طور ديگرى بود و اين منطقه مهم، به آسانى از دست نمىرفت.
ولى از آنجا كه ممكن است، بعضى از اين سخن امام عليه السّلام چنين تصوّر كنند كه حضرت، «محمّد بن ابى بكر» را نكوهش مىكند، امام عليه السّلام به دنبال اين سخن مىافزايد: «در عين حال من «محمّد بن ابىبكر» را نكوهش نمىكنم، چه اين كه او مورد علاقه من بود و (همچون فرزندان خودم) در دامان من پرورش يافته بود» (بلا ذمّ لمحمّد بن أبي بكر، و لقد كان إلىّ حبيبا و كان لي ربيبا). در واقع امام عليه السّلام مىفرمايد: «محمّد بن ابىبكر» در كار خود، كوتاهى نكرد و آنچه در توان داشت به كار گرفت، ولى توانش بيش از اين نبود قابل توجّه اين كه در بعضى از روايات آمده، امام عليه السّلام هنگامى كه از شهادت «محمّد بن ابى بكر» باخبر شد، فرمود: «رحم اللّه محمّدا كان غلاما حدثا، لقد كنت أردت أن اولّى المرقال هاشم بن عتبة مصر، فإنّه لو ولّاها لما خلّا لابن العاص و أعوانه العرصة، و لا قتل إلّا و سيفه في يده بلا ذمّ لمحمّد، فلقد أجهد نفسه فقضى ما عليه خدا رحمت كند محمّد (بن ابى بكر) را جوان نورسى بود، من تصميم داشتم مرقال، «هاشم بن عتبه» را والى مصر كنم (ولى گروهى مانع شدند) به خدا سوگند اگر والى مصر شده بود، عرصه را بر عمرو عاص و يارانش تنگ مىكرد و (اگر شهيد مىشد) كشته نمىشد، مگر اين كه شمشير در دست او بود، با اين حال «محمّد بن ابىبكر»را نكوهش نمىكنم، او نهايت تلاش خود را به خرج داد و آنچه بر او بود (و در توان داشت) ادا كرد.»«» اين كه امام عليه السّلام مىفرمايد: او مورد علاقه من بود و در دامنم پرورش يافته بود. به خاطر اين بود كه بعد از مرگ ابوبكر، همسرش «اسماء» مادر «محمّد بن ابىبكر» به همسرى على عليه السّلام درآمد در حالى كه «محمّد» در سنين كودكى بود و در آغوش على عليه السّلام پرورش يافت و از همان طفوليّت با محبّت و عشق على عليه السّلام آشنا شد و مراحل ولايت را به سرعت پيمود، تا آنجا كه على عليه السّلام را پدر خود مىشمرد و حضرت نيز او را همچون فرزند خويش مىديد و به او سخت علاقه داشت[29].
ملاکهای دریافت کنندگان رحمت الهی: رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُكْماً فَوَعَى- وَ دُعِيَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا- رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ قَدَّمَ خَالِصاً وَ عَمِلَ صَالِحاً- اكْتَسَبَ مَذْخُوراً وَ اجْتَنَبَ مَحْذُوراً- وَ رَمَى غَرَضاً وَ أَحْرَزَ عِوَضاً كَابَرَ هَوَاهُ وَ كَذَّبَ مُنَاهُ- جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِيَّةَ نَجَاتِهِ وَ التَّقْوَى عُدَّةَ وَفَاتِهِ- رَكِبَ الطَّرِيقَةَ الْغَرَّاءَ وَ لَزِمَ الْمَحَجَّةَ الْبَيْضَاءَ- اغْتَنَمَ الْمَهَلَ وَ بَادَرَ الْأَجَلَ وَ تَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَلِ (خطبه 76)[30]
(رحم اللّه امرأ سمع حكما فوعى) از خلال این دعا ترغیب به متّصف شدن به این اوصاف بلند مرتبه اراده می شود که 20 صفت است. اول آن: هنگامی که حکمتی می شنود بر آن توقف می کند آن را دریافت می کند و به آن متأثر می شود و به مضمون آن عمل می کند… نوزدهم: به عمل شتافتن قبل از فرا رسیدن مرگ پس قطعاٌ او نمی داند کی او هجوم می آورد عمل او را متوقف می کند پس مبادرت به عمل می نماید و با عمل صالح بر اجل سبقت می گیرد، بیستم: این عمر فرصتی است که بار دیگر بر نمی گردد به مقدار زاد و توشه انسان ترفیع درجه می گیرد و رتبه اش بالا می رود.[31]
بهترین بندگان خدا: بندگان خدا همانا محبوبترين بنده نزد خدا، بندهاى است كه خدا او را در پيكار نفس يار است، بندهاى كه از درون، اندوهش شعار است، و از برون ترسان و بيقرار است. چراغ هدايت در دلش روشن است و برگ روز مرگش- كه آمدنى است- معيّن. مرگ دورنما را به خود نزديك ساخته، و- ترك لذّت را- كه سخت است، آسان شمرده، و دل از هوس پرداخته. ديده، و نيك نظر كرده. به ياد خدا بوده، و كار بيشتر كرده. از آبى كه شيرين است و خوشگوار، و آبشخور آن نرم و هموار، به يك بار سير نوشيده و در پيمودن راه راست كوشيده. جامه آرزوهاى دنياوى برون كرده، دل از همه چيز پرداخته، و به يك چيز روى آورده. از كوردلان به شمار نه، و پيروان هوا را شريك و يار نه. كليد درهاى هدايت گرديد، و قفل درهاى هلاكت. راه خود را به چشم دل ديد. و آن را كه خاصّ اوست، رفت- و به چپ و راست ننگريد- . نشانه راهش را شناخت، و خود را در گردابهاى گمراهى غرقه نساخت، و در استوارترين دستاويز و سختترين ريسمانها چنگ انداخت. به حقيقت چنان رسيد كه گويى پرتو خورشيد بر او دميد. و خود را در فرمان خدا گذاشت و بر گزاردن برترين وظيفهها همّت گماشت. چنانكه هر مشكلى كه پيش آيد، باز نمايد و در آن نماند، و هر فرعى را به اصل آن بازگرداند. چراغ تاريكيهاست، راهگشا در تيرگيهاست، كليد درهاى بسته است، و دشواريها را از پيش بردارد. راهنماى گمراهان است و در بيابان نادانىشان فرو نگذارد، اگر سخن گويد شنونده را نيك بياگاهاند، و اگر خاموش باشد خواهد تا از گزند ايمن ماند. بىريا طاعت خدا را گزيد و خدايش خاصّ خود گردانيد. پس، او گوهرهاى دين را كان است، و كوهى است كه زمين بدو از لغزش در امان است. داد را بر خود گماشته، و نخستين نشانه آن اين كه هوى و هوس را از دل برداشته. حقّ را ستايد و كار بندد، و كار نيكى نيست كه ناكرده گذاشته، و در جايى گمان فايدتى نبرده جز كه به رسيدن بدان همّت گماشته. خود را در اختيار كتاب خدا نهاده، و آن را راهبر و پيشواى خود قرار داده. هرجا كه گويد بار گشايد و هر جا كه فرمان دهد فرود آيد.(خطبه 87/1-9)[32]
بیان بایدها(یعنی این کارها را انجام دهید):
باید ها در نهج البلاغه بسیار زیاد است، چرا که برای همه امور زنگی فردی و اجتماعی، دنیایی و آخرتی برنامه دارد آنهم به صورت کلی و جزئی. بنابراین ما تنها به چند مورد از آنها اشاره می کنیم و برای تعدادی از آنها شرح آورده می شود، چرا که بسیار قابل فهم و درک است و نیازی به توضیح ندارد.
آن موارد عبارتد از: تقوی، آخرت گرایی، آمادگی برای مرگ و پس از آن، توشه برداشتن، بی رغبتی به دنیا، نحوه عمل در شبهات و فتنه ها، شجاعت و … .
تقوی: تقوی از آن جمله موضوعاتی است که به طور مفصّل و با تمام جزئیّات در نهج البلاغه بدان پرداخته شده است و خطبه ها و حکتها و نامه های زیدی را به خود اختصاص داده است مثلا یک خطبه به طور کامل به توضیح این موضوع پرداخته که خطبه همام (193) می باشد. و در ادامه به بعضی دیگر از این نمونه ها اشاره می کنیم.
أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّه سفارش مىكنم شما بندگان خدا را به تقواى الهى(خطبه 83/4)
پس، از خدا چونان كسى پروا كنيد كه سخن حق را شنيد و فروتنى كرد، گناه كرد و اعتراف كرد، ترسيد و به اعمال نيكو پرداخت، پرهيز كرد و پيش تاخت، يقين پيدا كرد و نيكوكار شد، پند داده شد و آن را به گوش جان خريد، او را ترساندند و نافرمانى نكرد، به او اخطار شد و به خدا روى آورد، پاسخ مثبت داد و نيايش و زارى كرد، بازگشت و توبه كرد، در پى راهنمايان الهى رفت و پيروى كرد، راه نشانش دادند و شناخت، شتابان به سوى حق حركت كرده و از نافرمانىها گريخت، سود طاعت را ذخيره كرد، و باطن را پاكيزه نگاه داشت، آخرت را آبادان و زاد و توشه براى روز حركت، هنگام حاجت و جايگاه نيازمندى، آماده ساخت، و آن را براى اقامتگاه خويش، پيشاپيش فرستاد. اى بندگان خدا براى هماهنگى با اهداف آفرينش خود، از خدا پروا كنيد، و آن چنان كه شما را پرهيز داد از مخالفت و نافرمانى خدا بترسيد، تا استحقاق وعدههاى خدا را پيدا كنيد، و از بيم روز قيامت بر كنار باشيد. (خطبه 83/20-24)
از خدا چون خردمندان بترسيد كه دل را به تفكّر مشغول داشته، و ترس از خدا بدنش را فرا گرفته، و شب زنده دارى خواب از چشم او ربوده، و به اميد ثواب، گرمى روز را با تشنگى گذارنده، با پارسايى شهوات را كشته، و نام خدا زبانش را همواره به حركت در آورده. ترس از خدا را براى ايمن ماندن در قيامت پيش فرستاده، از تمام راههاى جز راه حق چشم پوشيده، و بهترين راهى كه انسان را به حق مىرساند مىپيمايد. چيزى او را مغرور نساخته، و مشكلات و شبهات او را نابينا نمىسازد، مژده بهشت، و زندگى كردن در آسايش و نعمت سراى جاويدان و ايمنترين روزها، او را خشنود ساخته است. با بهترين روش از گذرگاه دنيا عبور كرده، توشه آخرت را پيش فرستاده، و از ترس قيامت در انجام اعمال صالح پيش قدم شده است، ايام زندگى را با شتاب در اطاعت پروردگار گذرانده، و در فراهم آوردن خشنودى خدا با رغبت تلاش كرده، از زشتىها فرار كرده، امروز رعايت زندگى فردا كرده، و هم اكنون آينده خود را ديده است.(خطبه83/37-40)
سفارش مىكنم شما را به پروا داشتن از خدا، خدايى كه با ترساندنهاى مكرّر، راه عذر را بر شما بست، و با دليل و برهان روشن، حجت را تمام كرد.(خطبه 83/43)
پس اى مردم خدا را پروا كنيد، براى حفظ قرآن، كه از شما خواسته، و حقوقى كه نزد شما سپرده است.(خطبه 86/4)
توشه برداشتن: این موضوع نیز جای کار بسیار دارد که تنها به چند مورد اشاره می کنیم:
فَتَزَوَّدُوا فِي اَلدُّنْيَا مِنَ اَلدُّنْيَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَدا از اين خانه دنيا زاد و توشه برداريد كه فرداى رستاخيز نگهبانتان باشد.(خطبه64/5)
امام عليه السّلام تعبير بسيار جالبى در اين عبارت فرموده، مىفرمايد: در دنيا، از خود دنيا، براى آخرت زاد و توشه برگيريد. اشاره به اينكه مواهب اين جهان مادّى مىتواند در عالم آخرت كه مملوّ از معنويّت است كارساز باشد، آن هم در صورتى ممكن است كه انسان از وجود خود، در دنيا بهره گيرد، و پيش از آنكه از جهان چشم بربندد، زاد و توشه لازم را فراهم سازد، و همان گونه كه زاد و توشه مسافر در دنيا، او را از خطر گرسنگى و مرگ حفظ مىكند، زاد و توشه تقوا نيز، انسان را در قيامت از خطرات محشر و عذاب الهى نگاه مىدارد. [33]
اى بندگان خدا از خدا بپرهيزيد. و با اعمال نيكو به استقبال أجل برويد، با چيزهاى فانى شدنى دنيا آنچه كه جاويدان مىماند خريدارى كنيد. از دنيا كوچ كنيد كه براى كوچ دادنتان تلاش مىكنند. آماده مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است.(خطبه64/1)
هر كس از شما در روزگارانى كه مهلت دارد به اعمال نيكو بپردازد پيش از آن كه مرگ فرا رسد، و در ايّام فراغت پاك باشد، پيش از آن كه گرفتار شود، و در ايّام رهايى نيكوكار باشد، پيش از آن كه مرگ گلوگاه او را بفشارد، پس براى خود و جايى كه مىرود آماده باشد، و در اين دنيا كه محل كوچ كردن است براى منزلگاه ابدى، توشهاى بردارد.(خطبه 86/2.3)
پس باز مانده ايّام خويش را دريابيد، و صبر و بردبارى در برابر ناروايىها پيشه كنيد، چرا كه عمر باقى مانده برابر روزهاى زيادى كه به غفلت گذرانديد و روى گردان از پندها بوديد، بسيار كم است.(خطبه 86/7)
شجاعت در جنگ: اى گروه مسلمانان، لباس زيرين را ترس خدا، و لباس رويين را آرامش و خونسردى قرار دهيد. دندانها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما برابر ضربات شمشير دشمن بيشتر گردد، زره نبرد خود را كامل كنيد، پيش از آن كه شمشير را از غلاف بيرون كشيد چند بار تكان دهيد، با گوشه چشم به دشمن بنگريد و ضربت را از چپ و راست فرود آوريد، و با تيزى شمشير بزنيد، و با گام برداشتن به پيش، شمشير را به دشمن برسانيد، و بدانيد كه در پيش روى خدا و پسر عموى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قرار داريد.
پى در پى حمله كنيد و از فرار شرم داريد، زيرا فرار در جنگ، لكّه ننگى براى نسلهاى آينده و مايه آتش روز قيامت است، از شهادت خرسند باشيد و به آسانى از آن استقبال كنيد. به آن گروه فراوان اطراف خيمه پر زرق و برق و طناب در هم افكنده (فرماندهى معاويه) به سختى حمله كنيد، و به قلب آنها هجوم بريد كه شيطان در كنار آن پنهان شده، دستى براى حمله در پيش، و پايى براى فرار آماده دارد، مقاومت كنيد تا ستون حق بر شما آشكار گردد. «شما برتريد، خدا با شماست، و از پاداش اعمالتان نمىكاهد. (خطبه 66)
حل شبهات: شبهات را بايد در پرتو كتاب خدا، قرآن، شناخت و بندگان خدا به آنچه در دل دارند پاداش داده مىشوند.(خطبه 75)در شرح این خطبه به سخن خدای تعالى: هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا. (آيه 19 سوره حج)[34] اشاره می شود. و یا : أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ.(ص/آیه 28)[35]
در غاية المرام من طريق العامة از ابن عبّاس روایت شده: أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ علي علیه السلام و حمزه و عبيده بن حارث بن عبدالمطلب(كه هر سه از قريش و بنىهاشم بودند) كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ عتبه و شيبه و الوليد بن عتبه أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ آنها عليّ علیه السلام و یارانش می باشند، كَالْفُجَّارِ عتبه و یارانش هستند، … [36]
تعبير خطبه نمىتواند تنها ناظر به اين آيه باشد، بلكه مىگويد مسايل مبهمى را كه براى شما پيش مىآيد، بر آنچه شبيه آن است و در قرآن نازل شده، عرضه بداريد، تا بتوانيد حق را از باطل كشف كنيد و اين كه عثمان به قتل رسيده و شما سعى داريد با متّهم ساختن اين و آن، بهرهبردارى سياسى كنيد- در حالى كه خودتان سكوت كرديد و او را در برابر معترضين رها ساختيد- اين كارى است كه قرآن مجيد در آيات مختلف آن را نفى مىكند، آياتى كه از بهتان و تهمت و سوءظن و اشاعه فحشا و كذب و دروغ سخن مىگويد، همه بر خلاف گفتار شما است.[37]
عبرت: فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ- وَ اذْكُرُوا تِيكَ الَّتِي آبَاؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ پس بندگان خدا عبرت گيريد. و كردههاى پدران و برادران خود را به ياد آريد، كه چگونه در گرو آن كردارند، و حساب آن را عهده دارند.(خطبه 89/4)[38]
یعنی به زندگی پیشین و فترت گذشته قبل از بعثت پیامبر صلّی الله علیه و آله نگاه کنید. مانند کسانی نگاه کنید که نگاه بهره بردن و سود گرفتن در نگاه پند گیرنده به آن است.[39]
حسابرسی: بندگان خدا خود را بسنجيد قبل از آن كه مورد سنجش قرار گيريد، پيش از آن كه حسابتان را برسند حساب خود را برسيد، و پيش از آن كه راه گلو گرفته شود نفس راحت بكشيد، و پيش از آن كه با زور شما را به اطاعت وادارند، فرمانبردار باشيد. بدانيد همانا آن كس كه خود را يارى نكند و پند دهنده و هشدار دهنده خويش نباشد، ديگرى هشدار دهنده و پند دهنده او نخواهد بود.(خطبه 90/8-9)
بهره گیری از حضرت: پس از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد. فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي(خطبه 93/2)
صاحب کتاب استیعاب از جماعتی از راویان و محدثان روایت کرده که انها گفته اند: که این جمله را هیچ یک از اصحاب به جز حضرت بیان نکرده اند و همچنین در نقض العثمانیه از علي بن الجعد عن ابن شبرمه آمده هیچ یک از مردم نیستند که بر منبر چنین چیزی (سلونی) را بگوید جز علی علیه السلام. [40]
ایمان: خدا شما را بيامرزد، اعمال نيكو بر أساس نشانههاى روشن انجام دهيد، زيرا كه راه، روشن است، و شما را به خانه أمن و أمان دعوت مىكند.(خطبه 94/8)
معرفی کارهای خوب (و گاهی با بزرگ نمایی):
· اى بندگان خدا آن كس كه نسبت به خود خير خواهى او بيشتر است، در برابر خدا، از همه كس فرمانبردارتر است.(خطبه 86/10)
· و آن كس مورد غبطه است و بر او رشك مىبرند كه دين او سالم باشد. سعادتمند كسى است كه از زندگى ديگران عبرت آموزد.(خطبه 86/10)
· الصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ كَرَامَة راستگو در راه نجات و بزرگوارى است.(خطبه 86/11)
و شفا منجاة یعنی طرف نجات و خلاصی و شفا الشيء طرف آن چیز، در قرآن داریم: وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ[41] و أشفى على الشيء یعنی بر آن چیز مشرّف شد؛ و بیشتر استعمال منفی داردچنانچه گفته می شود مریض با موت شفا یافت. و به تحقیق اینجا استعمال مثبت دارد و با فتح شین به معنای مشرف بودن مکان بلند و علواست و بر چیزی مشرف بودن یعنی از بالا بر آن طلوع کند.[42]
· مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ كَفَاهُ وَ مَنْ سَأَلَهُ أَعْطَاهُ- وَ مَنْ أَقْرَضَهُ قَضَاهُ وَ مَنْ شَكَرَهُ جَزَاه هر كس به او توكّل نمايد او را كفايت كند، و هر كس از او بخواهد، مىپردازد، و هر كس براى خدا به محتاجان قرض دهد وامش را بپردازد، و هر كه او را سپاس گويد، پاداش نيكو دهد.(خطبه 90/6-7)
اين نتايج چهارگانه از اوصاف پيشين، در واقع به خاطر آن است كه كسى كه داراى برترين قدرتها است و صاحب رحمت واسعه و گسترده است، بايد پناهگاه متوكّلان و عطاكننده سائلان و پاداش دهنده انفاق كنندگان و شكرگزاران باشد. بنابراين، آن كس كه محروم از رحمت و عطا و جزاى او شود، در حقيقت خودش كوتاهى كرده: به در خانه او نرفته، به او قرض نداده، يا شكر نعمتهايش را به جا نياورده است. تعبير به «قرض» در مورد انفاق بر مستمندان، يا به خاطر آن است كه خداوند كفيل آنها است و هر كس چيزى به آنها بدهد گويى به داده و يا به خاطر اين است كه نهايت لطف خود را در تعبير نشان دهد، تا مايه تشويق همگان گردد، زيرا تعبيرى از اين بالاتر نمىشود كه خداوند بخشنده تمام نعمتها، خدايى كه خزائن آسمانها و زمين در دست قدرت او است، به انسان سر تا پا نياز بگويد: «از آنچه دارى به من قرض ده و در راه من انفاق كن و من دهها و گاه صدها و گاه هزاران برابر، به تو مىدهم و اين ربا و فزونى در ميان من و تو، مشكلى ايجاد نمىكند» اين بيانات زيباى امام عليه السّلام همچنان مملوّ از محتواى آيات قرآن است. قرآن مىفرمايد: و من يتوكّل على اللّه فهو حسبه، آن كس كه بر خدا توكّل كند، خدا كفايت امرش را مىكند».«» و نيز مىفرمايد: من ذا الّذي يقرض اللّه قرضا حسنا فيضاعفه له أضعافا كثيرة، كيست كه به خدا «قرض الحسنهاى» دهد (و از اموالى كه خدا به او بخشيده انفاق كند) تا آن را براى او چندين برابر كند.و همچنين مىفرمايد: لئن شكرتم لأزيدنّكم، اگر شكر نعمتم را بجا آوريد، بر شما افزون مىكنم. هم اكنون در دنيايى زندگى مىكنيد كه مىتوانيد رضايت خدا را به دست آوريد.[43]
· با مهلت و آسايش خاطرى كه داريد. اكنون نامه عمل سرگشاده، و قلم فرشتگان نويسنده در حركت است، بدنها سالم و زبانها گوياست، توبه مورد قبول و اعمال نيكو را مىپذيرند.(خطبه 94/8-9)
با روش دعا کردن و حاجاتی را خواستن:
دعاهی حضرت نیز آموزنده است هم اینکه به ما یاد می دهند چگونه دعا کنیم و چه چیزهایی را بخواهیم و هم اینکه می اموزند که این خصوصیا را باید داشته باشد و یا از چه چیزهایی دوری کنید که این روش را امام سجاد علیه السلام در دوران حیات خود بسیار به کار بردند.
نَسْأَلُ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَجْعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لاَ تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لاَ تُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَايَةٌ وَ لاَ تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ اَلْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لاَ كَآبَةٌ از خدا مىخواهيم كه ما و شما را برابر نعمتها مغرور نسازد، و چيزى ما را از اطاعت پروردگار باز ندارد، و پس از فرا رسيدن مرگ دچار پشيمانى و اندوه نگرداند.(خطبه64/8)
خدايا از من در گذر آنچه را از من بدان داناترى،«» و اگر بار ديگر به آن باز گردم تو نيز به بخشايش باز گرد. خدايا، آنچه از اعمال نيكو كه تصميم گرفتم و انجام ندادم ببخشاى خدايا، ببخشاى آنچه را كه با زبان به تو نزديك شدم ولى با قلب آن را ترك كردم. خدايا، ببخشاى نگاههاى اشارت آميز، و سخنان بىفايده، و خواستههاى بى مورد دل، و لغزش هاى زبان.( اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ اَلْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ اَلْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ اَلْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اَللِّسَانِ )(خطبه 78)
در این رابطه امام سجاد می فرمایند: «1»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ صَيِّرْنَا إِلَى مَحْبُوبِكَ مِنَ التَّوْبَةِ ، و أَزِلْنَا عَنْ مَكْرُوهِكَ مِنَ الْإِصْرَارِ «2»اللَّهُمَّ وَ مَتَى وَقَفْنَا بَيْنَ نَقْصَيْنِ فِي دِينٍ أَوْ دُنْيَا ، فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً ، وَ اجْعَلِ التَّوْبَةَ فِي أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً «3»وَ إِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّيْنِ يُرْضِيكَ أَحَدُهُمَا عَنَّا ، وَ يُسْخِطُكَ الآْخَرُ عَلَيْنَا ، فَمِلْ بِنَا إِلَى مَا يُرْضِيكَ عَنَّا ، وَ أَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا يُسْخِطُكَ عَلَيْنَا «4»وَ لَا تُخَلِّ فِي ذَلِكَ بَيْنَ نُفُوسِنَا وَ اخْتِيَارِهَا ، فَإِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ إِلَّا مَا وَفَّقْتَ ، أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمْتَ «5»اللَّهُمَّ وَ إِنَّكَ مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا ، وَ عَلَى الْوَهْنِ بَنَيْتَنَا ، وَ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ ابْتَدَأْتَنَا ، فَلَا حَوْلَ لَنَا إِلَّا بِقُوَّتِكَ ، وَ لَا قُوَّةَ لَنَا إِلَّا بِعَوْنِكَ «6»فَأَيِّدْنَا بِتَوْفِيقِكَ ، وَ سَدِّدْنَا بِتَسْدِيدِكَ ، وَ أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَكَ ، وَ لَا تَجْعَلْ لِشَيْءٍ مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِي مَعْصِيَتِكَ «7»اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا ، وَ حَرَكَاتِ أَعْضَائِنَا وَ لَمحَاتِ أَعْيُنِنَا ، وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِي مُوجِبَاتِ ثَوَابِكَ حَتَّى لَا تَفُوتَنَا حَسَنَةٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَكَ ، وَ لَا تَبْقَى لَنَا سَيِّئةٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَکَ. [44]
شناخت و کسب صفات و خصلتهای منفی:
معرفی صفاتی که خود ندارند و کارهایی که خود انجام نمی دهند:
مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُه:از روزى كه حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شك و ترديد نكردم.
امام در پاسخ كسانى كه پيشنهاد عدم تعقيب «طلحه» و «زبير» پيمانشكن را مىكردند، این سخنان را می فرمایند.
اين ضرب المثل از آنجا پيدا شده است كه معروف است كفتار حيوان ابلهى است و به آسانى مىتوان او را شكار كرد، به اين ترتيب كه صيّاد آهسته با ته پاى خود يا قطعه سنگ يا چوبدستى به در لانه كفتار مىزند و او به خواب مىرود سپس او را به راحتى صيد مىكند.
در اين جا افسانههايى نيز ساخته شده، از جمله اين كه صيّاد آرام و آهسته مىگويد: اى كفتار در خانهات آرام گير و بخواب و اين سخن را چند بار تكرار مىكند. او هم به انتهاى لانهاش مىرود و مىخوابد و مىگويد: كفتار در خانه نيست، كفتار خوابيده است. سپس در خواب فرو مىرود و صيّاد وارد لانه او مىشود و با طناب مىبندد و بيرون مىبرد و به همين جهت كسانى را كه در برابر دشمن به راحتى غافلگير مىشوند به كفتار تشبيه مىكنند.
واقعيّتهاى تاريخى آن زمان نشان مىدهد كه پيشنهاد عدم تعقيب «طلحه» و «زبير» بسيار سادهلوحانه بود، چرا كه نقشه اين بود كه آنها «بصره» و سپس «كوفه» را در اختيار خود بگيرند و «معاويه» با آنها بيعت كند و در «شام» از مردم نيز براى آنان بيعت بگيرد و به اين ترتيب بخشهاى عمده جهان اسلام در اختيار جاهطلبان پيمانشكن قرار گيرد و تنها مدينه در دست «على» (ع) بماند ….[45]
سپس در ادامه اين سخن امام به نكته ديگرى مىپردازد كه گفتار اوّلش را با آن تكميل مىكند، مىفرمايد: من نه تنها غافلگير نمىشوم بلكه با هوشيارى تمام مراقب مخالفان هستم و ابتكار عمل را از دست نمىدهم.[46]
وَ اللَّهِ لَا أَكُونُ كَالضَّبُعِ تَنَامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ حَتَّى يَصِلَ إِلَيْهَا طَالِبُهَا وَ يَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا به خدا سوگند از آگاهى لازمى برخوردارم و هرگز غافلگير نمىشوم، كه دشمنان ناگهان مرا محاصره كنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند.
اين كلام، بعضى از عوامل وجوب پيروى و عدم مخالفت با آن حضرت را بيان مىكند. امام (ع) خود را چنين توصيف مىكند كه پس از شناخت حق هرگز برايش شكّ حاصل نشده است، زيرا خداوند حق را بر او نمايانده و بر نفس قدسيّه او كمالاتى را افاضه فرموده است كه لازمه آن خبر دادن امام (ع) بر استوارى حقّى است كه خداوند به او نمايانده و بزرگى شأنى است كه خداوند به او افاضه كرده است و بدين سبب بر انديشه او هرگز شبههاى عارض نمىشود.[47]
معرفی و طرد و ردّ بعضی افراد:
واى بر غفلت زدهاى كه عمرش بر ضد او گواهى دهد، و روزگار او را به شقاوت و پستى كشاند.(خطبه64/7)
قریش: به درخت رسالت استدلال كردند امّا ميوهاش را ضايع ساختند.(خطبه67/2)
بنى اميّه: بنی امیه از ميراث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جز اندك چيزى، به من نمىپردازند، سوگند به خدا اگر زنده ماندم، بنى اميّه را از حكومت دور مىكنم چونان قصّابى كه شكمبه خاك آلوده را دور مىافكند(خطبه77)
آگاه باشيد همانا ترسناكترين فتنهها در نظر من، فتنه بنى اميّه بر شما است، فتنهاى كور و ظلمانى كه سلطهاش همه جا را فرا گرفته و بلاى آن دامنگير نيكوكاران است. هر كس آن فتنهها را بشناسد نگرانى و سختى آن دامنگيرش گردد، و هر كس كه فتنهها را نشناسد، حادثهاى براى او رخ نخواهد داد. به خدا سوگند بنى اميّه بعد از من براى شما زمامداران بدى خواهند بود، آنان چونان شتر سركشى كه دست به زمين كوبد و لگد زند و با دندان گاز گيرد و از دوشيدن شير امتناع ورزد، …فتنههاى بنى اميّه پياپى با چهرهاى زشت و ترس آور، و ظلمتى با تاريكى عصر جاهليّت، بر شما فرود مىآيد. نه نور هدايتى در آن پيدا، و نه پرچم نجاتى در آن روزگاران بچشم مىخورد. ما اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از آن فتنهها در امانيم و مردم را بدان نمىخوانيم، سپس خدا فتنههاى بنى اميّه را نابود، … در آن هنگام، قريش دوست دارد آنچه در دنياست بدهد تا يك بار مرا بنگرد، گر چه لحظه كوتاهى (به اندازه كشتن شترى) باشد، تا با اصرار چيزى را بپذيرم كه امروز پارهاى از آن را مىخواهم نمىدهند. (خطبه 93/7-14)
کوفیان: چه مقدار با شما كوفيان مدارا كنم … هر گاه دستهاى از مهاجمان شام به شما يورش آوردند، هر كدام از شما به خانه رفته، درب خانه را مىبنديد، و چون سوسمار در سوراخ خود مىخزيد، و چون كفتار در لانه مىآرميد. … به خدا سوگند، شما در خانهها فراوان، و زير پرچمهاى ميدان نبرد اندكيد، و من مىدانم كه چگونه بايد شما را اصلاح و كجىهاى شما را راست كرد، امّا اصلاح شما را با فاسد كردن روح خويش جايز نمىدانم. در ادامه حضرت ناراحتی خود را اینگونه ابراز می کنند: أَضْرَعَ اَللَّهُ خُدُودَكُمْ وَ أَتْعَسَ جُدُودَكُمْ. لاَ تَعْرِفُونَ اَلْحَقَّ كَمَعْرِفَتِكُمُ اَلْبَاطِلَ وَ لاَ تُبْطِلُونَ اَلْبَاطِلَ كَإِبْطَالِكُمُ اَلْحَقَّ خدا بر پيشانى شما داغ ذلّت بگذارد، و بهره شما را اندك شمارد، شما آنگونه كه باطل را مىشناسيد از حق آگاهى نداريد، و در نابودى باطل تلاش نمىكنيد آن سان كه در نابودى حق كوشش داريد.(خطبه 69)
در خطبه 70 نیز به این موضوع اشاره شده: امت پیامبر صلی الله علیه و آله: همان گونه كه نشسته بودم، خواب چشمانم را ربود، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ديدم، پس گفتم اى رسول خدا، از امّت تو چه تلخىها ديدم و از لجبازى و دشمنى آنها چه كشيدم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: نفرينشان كن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد، و به جاى من شخص بدى را بر آنها مسلّط گرداند.
در شرح مجلسی آمده است که آنها حضرت را آنگونه که باید اطاعت نکردند و در مورد حضرت گمان شر می کردند به همین حضرت در مورد آنها امیر شرّ را از خدا طلب می کند. [48]
اهل عراق: پس از ستايش پروردگار اى مردم عراق همانا شما به زن بار دارى مىمانيد، كه در آخرين روزهاى بار دارى جنين خود را سقط كند، و سرپرستش بميرد، و زمانى طولانى بى شوهر ماند، و ميراث او را خويشاوندان دور غارت كنند. آگاه باشيد من با اختيار خود به سوى شما نيامدم بلكه به طرف ديار شما كشانده شدم، به من خبر دادند كه مىگوييد على دروغ مىگويد خدا شما را بكشد، بر چه كسى دروغ روا داشتهام آيا به خدا دروغ روا داشتم در حالى كه من نخستين كسى هستم كه به خدا ايمان آوردم، يا بر پيامبرش در حالى كه من اول كسى بودم كه او را تصديق كردم نه به خدا هرگز آنچه گفتم واقعيّتى است كه شما از دانستن آن دوريد، و شايستگى درك آن را نداريد، مادرتان در سوگ شما زارى كند «واى، واى، سر دهد» پيمانه علم را به شما به رايگان بخشيدم، اگر ظرفيّت داشته باشيد، و به زودى خبر آن را خواهيد فهميد.(خطبه 71)
در این خطبه حضرت با کلماتی نظیر قَاتَلَكُمُ اَللَّهُ خدا شما را بکشد و وَيْلُ أُمِّهِ مادرتان در سوگ شما زاری کند ناراضی بودن خود را اعلام می دارند.
مروان: گويند در سال 36 هجرى وقتى مروان بن حكم، داماد عثمان، در جنگ جمل اسير شد، امام حسين عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام نزد پدر عذر او خواستند و امام على عليه السّلام او را رها كرد. گفتند: پدر، مروان با شما بيعت مىكند. حضرت چنین فرمودند: مگر پس از كشته شدن عثمان با من بيعت نكرد مرا به بيعت او نيازى نيست دست او دست يهودى است، اگر با دست خود بيعت كند، در نهان بيعت را مىشكند، آگاه باشيد، او حكومت كوتاه مدتى خواهد داشت، مانند فرصت كوتاه سگى كه با زبان بينى خود را پاك كند. او پدر چهار فرمانرواست «قوچهاى چهار گانه» و امّت اسلام از دست او و پسرانش روزگار خونينى خواهند داشت.(خطبه73)
مروان ملعون همان پسر حکم بن أبي العاص بن اميّة بن عبد شمس ابن عبد مناف است و قطعاً رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله او را طرد کرد و از مدینه به همراه پسرش بیرون کرد در حالیکه مروان کودک بود پیوسته در طائف بود تا اینکه عثمان خلیفه شد وپس او را با پسرش به مدینه برگرداند.[49]
به خاطر كارشكنىهاى مكرّر بر ضدّ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله، به طائف تبعيد شد و پيامبر در حقّ او فرمود: «لعنك اللّه و لعن ما في صلبك : خداوند هم تو را و هم فرزندى را كه در صلب خود، دارى لعنت كند» (و اين قبل از تولّد مروان بود.) چهره او در جامعه اسلامى آن روز، به قدرى منفور بود كه نه خليفه اوّل و نه خليفه دوم جرأت نكردند به وساطتهاى «عثمان» كه برادرزاده او بود ترتيب اثر داده، اجازه بازگشت او را به مدينه بدهند.[50]
مارقین و ناکثین و مرتابین: من مارقين (از دين خارج شدگان) را با حجّت و برهان مغلوب مىكنم و دشمن ناكثين «پيمان شكنان» و ترديد دارندگان در اسلام مىباشم.(خطبه 75)
پیشگو: به هنگام حركت براى نبرد با خوارج، در ماه صفر سال 38 هجرى، شخصى با پيشگويى از راه شناخت ستارگان گفت: اگر در اين ساعت حركت كنيد، پيروز نمىشويد و من از راه علم ستاره شناسى اين محاسبه را كردم، امام فرمودند: گمان مىكنى تو از آن ساعتى آگاهى كه اگر كسى حركت كند زيان نخواهيد ديد و مىترسانى از ساعتى كه اگر كسى حركت كند ضررى دامنگير او خواهد شد كسى كه گفتار تو را تصديق كند، قرآن را تكذيب كرده است، و از يارى طلبيدن خدا در رسيدن به هدفهاى دوست داشتنى، و محفوظ ماندن از ناگواريها، بىنياز شده است گويا مىخواهى به جاى خداوند، تو را ستايش كنند چون به گمان خود مردم را به ساعتى آشنا كردى كه منافعشان را به دست مىآورند و از ضرر و زيان در امان مىمانند.(خطبه 79)
عالم نمایان: ديگرى كه دانشمندش دانند، و بهرهاى از دانش نبرده، ترّهاتى چند از نادانان، و مايههاى جهلى از گمراهان به دست آورده، دامهايى از فريب و دروغ گسترده. كتاب خدا را به رأى خويش تفسير كند، و حقّ را چنانكه دلخواه اوست تعبير كند.- مردم- را از بلاهاى سخت ايمن دارد، و گناهان بزرگ را، آسان شمارد. در كارهاى شبههناك افتاده است و گويد: چون شبههاى باشد باز ايستم. در بدعتها آرميده است و گويد: اهل بدعت نيستم. صورت او صورت انسان است، و دل او دل حيوان. نه راه رستگارى را مىشناسد، تا در آن راه رود، و نه راه گمراهى را تا از آن باز گردد، چنين كس، مردهاى است ميان زندگان.(خطبه 87/10-13)[51]
معرفی گروهی که خود را رهبر قرار داده اند: در شگفتم، چرا در شگفت نباشم از خطاى گروههاى پراكنده با دلايل مختلف كه هر يك در مذهب خود دارند نه گام بر جاى گام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مىنهند، و نه از رفتار جانشين او پيروى مىكنند، نه به غيب ايمان مىآورند و نه خود را از عيب بر كنار مىدارند، به شبهات عمل مىكنند و در گرداب شهوات غوطهورند، نيكى در نظرشان همان است كه مىپندارند، و زشتىها همان است كه آنها منكرند. در حل مشكلات به خود پناه مىبرند، و در مبهمات تنها به رأى خود تكيه مىكنند، گويا هر كدام، امام و راهبر خويش مىباشند كه به دستگيرههاى مطمئن و اسباب محكمى كه خود باور دارند چنگ مىزنند.(خطبه 88/3-5)
بیان نبایدها(یعنی این کارها را انجام ندهید)
به همان دلایلی که نهج البلاغه سرشار از بایدهاست، نباید های بساری نیز در آن وجود دارد تا موانع راه رسیدن انسان به خدا را برطرف نماید و او را از افتادن در منجلاب و شقی و بدبخت شدن نگاه دارد و محافظت کند.
در این رابطه مواردی چون دروغ، حسد، دنیاگرایی، پیرو باطل نبودن و… بیان شده است.
دروغ: جَانِبُوا الْكَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِيمَان از دروغ بر كنار باشيد كه با ايمان فاصله دارد.(خطبه 86/11)
در این رابطه امام حسن عسکری می فرمایند: همه ی پلیدیها در یک خانه نهاده شده و کلید آن، دروغ قرار داده شده است. همچنین از از اسماءبنت عمیس نقل شده: من ساقدوش عایشه بودم که اورا آماده کردم و به نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بردم.به خدا قسم، نزد رسول خدا خوراکی جز یک کاسه شیر نبود. رسول خدا ، مقداری شیر نوشید و سپس کاسه را به دست عایشه داد. اسمائ می گوید : دختر، از گرفتن کاسه شیر شرم کرد. من گفتم: دست رسول خدا را ردنکن، ظرف را بگیر . عایشه، با حالت شرم کاسه را گرفت و مقداری شیر نوشید.حضرت سپس فرمود به بقیه زنان هم بده، بنوشند.آنها گفتند ما میل نداریم.رسول خدا فرمود: گرسنگی و دوغ را باهم جمع نکنید.اسمائ می گوید: عرض کردم: ای رسولخدا، اگر کسی از ما میل به چیزی داشته باشد و بگوید میل ندارم، آیا این دروغ به شمار می آید؟ فرمود: دروغ نوشته می شود،حتی دروغ کوچک هم،دروغ کوچک نوشته می شود.[52]
· طالب باطل: بعد از من با خوارج نبرد نكنيد، زيرا كسى كه در جستجوى حق بوده و خطا كرد مانند كسى نيست كه طالب باطل بوده و آن را يافته است.(خطبه 61)
· اى مردم، از فرا گرفتن علم ستاره شناسى براى پيشگويىهاى دروغين، بپرهيزيد، جز آن مقدار از علم نجوم كه در دريا نوردى و صحرا نوردى به آن نياز داريد، چه اينكه ستاره شناسى شما را به غيب گويى و غيب گويى به جادوگرى مىكشاند، و ستاره شناس چون غيب گو، و غيب گو چون جادوگر و جادوگر چون كافر و كافر«» در آتش جهنم است. با نام خدا حركت كنيد.(خطبه 79)
· اى مردم، زهد يعنى كوتاه كردن آرزو، و شكرگزارى برابر نعمتها، و پرهيز در برابر محرّمات. پس اگر نتوانستيد همه اين صفات را فراهم سازيد، تلاش كنيد كه حرام بر صبر شما غلبه نكند، و در برابر نعمتها، شكر يادتان نرود. چه اينكه خداوند با دلائل روشن و آشكار، عذرها را قطع، و با كتابهاى آسمانى روشنگر، بهانهها را از بين برده است. (خطبه 81)
· دوری از آزادی: وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ- فَتَذْهَبَ بِكُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الظَّلَمَةِ- وَ لَا تُدَاهِنُوا فَيَهْجُمَ بِكُمُ الْإِدْهَانُ عَلَى الْمَعْصِيَة به خودش بيش از اندازه آزادى ندهيد، كه شما را به ستمگرى مىكشاند، و با نفس سازشكارى و سستى روا مداريد كه ناگهان در درون گناه سقوط مىكنيد. (خطبه 86/9)
مقصود از رخصتى كه امام (ع) در اين فراز بدان اشاره دارند رخصت شرعى نيست، بدين معنى كه انسانها اجازه ترك اعمال را در حال حاضر به شرط انجام آن در آينده داشته باشند.
بلكه منظور آن سهل انگاريهايى است كه اشخاص در رابطه با انواع خوردنيها، آشاميدنيها و ازدواج داشتهاند و با سرگرميهاى آن چنانى به امورى بيش از حدّ لزوم پرداختهاند و براى زياده رويهاى غير مجاز تأويل و توجيههائى هم ذكر كردهاند، بدين خيال كه اين توجيهات آن اعمال را در شريعت جايز كرده و زمينه را براى پيروى از هواى نفسشان آماده مىكند. مانند غيبت ديگران و حضور يافتن در مجلس گناهكاران، و رفاقت و همنشينى با ستمگران كه از اين قبيل امورند.
قاعده كلّى در اين باب اين است، كه انسان، دائره امور مباح را كه انجامشان از نظر شرع اشكال ندارد، چنان وسيع بگيرد كه به امور مكروه سرايت كند. و سپس بدين گمان كه انجام كارهاى مكروه كيفر ندارد، خواستههاى نامطلوب شخص او را به انجام كارهاى مكروه وابدارد و سر انجام همين اهميّت ندادن به مكروهات او را بر انجام محرّمات جرى كرده، محرمات و امور ممنوعه را هم انجام مىدهد. دليل اين مطلب روشن است. هنگامى كه عقل از نفس امّاره در دستورهاى نابجايى كه به او مىدهد پيروى كند، آهسته آهسته او را به كارهاى زشت وادار مىكند، تا حدّى كه ديگر، به دليل علاقهاى كه بر انجام حرام پيدا كرده، از آن نفرت نداشته و آن را ناروا نمىداند. شك نيست كه انجام بعضى از كارهاى حرام، شخص را بر ارتكاب پارهاى ديگر از محرمات، جرى مىسازد، و بتدريج كارش بجايى مىرسد كه حدود شرع را زير پا مىنهد و بدام شيطان گرفتار آمده، دست به محرّماتى مىزند، كه عقوبتى جز هلاكت و نابودى ندارد.
براى بيان همين مقصود است كه در خبر آمده: «هر كه به محرمات نزديك گردد، بيم آن هست كه در آنها واقع شود». عرفا قلب انسان را به حصار و شيطان را به دشمنى تشبيه كردهاند كه مىكوشد بدان وارد شود. دفع چنين دشمنى، جز به نگهبانى كامل و بستن درهاى حصار و پاسدارى مداوم و مستمر ممكن نيست، فرض اين است كه اين حصار درهاى بىشمارى دارد. انجام محرمات، سهل انگارى نفس در امور مباحه و وارد شدن در كارهايى كه شبههناك باشند، از درهاى بزرگ اين حصارند، و توان دخول شيطان از همين درها بيشتر و آسانتر است، بدين سبب امام (ع) فرمود: فتذهب بكم الرخّص فيها مذاهب الظّلمة و لا تداهنوا فيهجم بكم الإدهان على المعصية [المصيبة] «به نفس خود مجال ندهيد. كه او به شما اجازه ورود بتاريكها را مىدهد. و با سهلانگارى و مماشات با نفس خود برخورد نكنيد كه هجوم آوردن شما را به انجام معصيت روا مىداند.» مقصود از «مذاهب الظلمة» در عبارت حضرت، راههاى انحرافى و عدول از طريق حق مىباشد. روايت شده است كه ابليس بر يحيى بن زكريّا (ع) ظاهر شد. حضرت يحيى تمام امور مورد علاقه انسانها را بر اندام ابليس مشاهده كرد، از ابليس پرسيد، اينها چه چيزند كه بر خود آويختهاى پاسخ داد اينها شهواتى هستند كه بدانها دل انسانها را مىربايم. حضرت يحيى پرسيد: آيا در ميان آنها چيزى كه مورد علاقه من باشد وجود دارد ابليس پاسخ داد، بلى هر گاه شكمت را از غذا پر نمايى، من تو را از نماز و ياد خدا غافل مىسازم. حضرت يحيى پرسيد غير از اين مورد، علاقه ديگرى از من در نزد تو مىباشد جواب داد. خير آن گاه حضرت يحيى سوگند ياد كرد كه هرگز از غذا سير نخورد و ابليس سوگند ياد كرد كه هرگز مسلمانى را نصيحت نكرده و به او رازى نگويد. منظور از: «و لا تدهنوا» اين است كه با گمراهيها و گمراهان مماشات نكنيد. با منكراتى كه از آنها مىبينيد بر خورد مسالمت آميز نداشته باشيد، كه همين سهلانگارى شما را به معصيت مىاندازد. بدين توضيح كه هر گاه با مشاهده معاصى و گناهان انس پيدا كرديد و با تكرار آنها خو گرفتيد، شما هم از معصيت كاران بحساب آمده و بتدريج انجام منكرات شما را شريك گناهكاران مىكند. [53]
· حسادت: وَ لَاتَحَاسَدُوا- فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ حسد نورزيد كه حسد ايمان را چونان آتشى كه هيزم را خاكستر كند، نابود مىسازد. با يكديگر دشمنى و كينه توزى نداشته باشيد كه نابود كننده هر چيزى است آرزوهاى ناروا را دروغ انگاريد كه آرزوها فريبندهاند و صاحبش فريب خورده. (خطبه 86/12-13)
امام (ع) از حسد ورزيدن نهى مىكند. عرفا بر اين موضوع اتفاق نظر دارند، كه حسد از بزرگترين درهايى است كه شيطان از آن وارد قلب انسان مىشود، و آن يكى از خلقهاى پست نفسانى است كه از جمع شدن، بخل و بدخواهى پديد مىآيد. و بدخواهى عبارت از اين است كه شخص از جهت نعمتى كه بديگران مىرسد غمگين و از زيان ديدن ديگران خوشحال مىشود. هر چند آن ديگران نه او را ديده باشند و نه به او آزارى رسانده باشند. كسى كه داراى چنين خلق نكوهيدهاى باشد، معلوم است كه سزاوار خشم خداوند بلند مرتبه قرار مىگيرد. بدخواهى مخالف اراده حق تعالى است. زيرا او همواره، خير بندگان خود را در نظر دارد و براى همگان فيّاض مطلق است.
بعضى ديگر حسد را چنين تعريف كردهاند: حسد صفت شخصى است كه از رسيدن خير بديگران اندوهناك شود، با اين كه ضررى از آنان متوجّه حسود نشده باشد. گاهى حسد تا بدين درجه مىرسد، كه شخص با وجود شركت داشتن در نعمت ديگران، باز هم بر آنها حسد مىورزد. اين حدّ اعلاى بدخواهى و حسادت است كه انسان از خوشحالى ديگران و نعمتى كه خود هم در آن سهيم است بد حال شود اين را حسد بالغ مىگويند.
علّتى كه امام (ع) براى ترك حسد آورده، اين است كه حسد، نيكيها را مىخورد، چنان كه آتش هيزم را از ميان مىبرد. دانشمندان در اين مسئله كه حسد به جسم و جان زيان مىرساند اتفاق نظر دارند، زيان جانى حسد اين است كه فراموشى ايجاد كرده، و فكر حسود را مشغول داشته، تا حدّى كه حسود را از انديشه در باره امورى كه براى خود او نافع است باز مىدارد.
صفات نيك و ملكات خيرى كه مىتواند كسب كند از يادش مىبرد. بدين جهت شخص حسود همواره فكرش مغشوش، و مشغول و گرفتار است، و مدام دچار حزن و اندوه مىباشد. با اين كه نعمت خداوند، نسبت به بندگان فراوان و غير قابل شمارش است، شخص حسود به دليل فرو رفتن در انديشه حسد، وقتى براى انجام كارهاى نيك ندارد. «تاكنون آنچه گفتيم مربوط به ضرر روانى و جانى شخص حسود بود امّا زيان جسمى حسود اين است كه حسادت موجب بيدار خوابى و سوء تغذيه مىشود و در نهايت، پريدگى رنگ، ضعف جسمى و فساد مزاج را به دنبال دارد.
با توضيح مطلب فوق روشن شد كه امام (ع) لفظ «اطل» را براى حسد، به اين دليل كه تمام انديشههاى خير و نيكيها را از نفس انسان مىزدايد و مانع صفات ثابت نفسانى مىگردد، استعاره به كار برده است، خوردن حسد نيكيها را بدين سبب است كه شخص حسود مدام، غرق در حالات و نعمتهاى شخص مورد حسد مىباشد. اين حالت حسود را به از بين بردن هيزم به وسيله آتش تشبيه كردهاند، زيرا حسد و آتش، از اين جهت كه حسنات و هيزم را از بين مىبرند شبيه يكديگرند. [54]
· مبادا آنچه مردم دنيا را فريفت، شما را بفريبد، كه آن دامى است چون سايه گسترده- همه را به دام اندازد- ، و تا دم مرگ رهاشان نسازد.(خطبه 89/8)[55]
معرفی کارهای ناپسند:
در بعضی موارد حضرت نفرموده اند که این کار را انجام ندهید ولی عوقب آن کار را بیان کرده اند و اینکه ایشان چنین رفتارهایی را نمی پسندند چون خدا نمی پسندد نمونه های در ادمه می آید که بدلیل وضوح مطالب و جلوگیری از طویل شدن مطلب از آوردن شرح خودداری شده است.
· و آن كس كه خويشتن را بيشتر مىفريبد، نزد خدا گناه كارترين انسانها است، زيانكار واقعى كسى است كه خود را بفريبد.(خطبه 86/10)
· و شقاوتمند كسى است كه فريب هوا و هوسها را بخورد. آگاه باشيد رياكارى و تظاهر، و هر چند اندك باشد شرك است، و همنشينى با هوا پرستان ايمان را به دست فراموشى مىسپارد، و شيطان را حاضر مىكند.(خطبه 86/10-11)
· اما دروغگو بر لب پرتگاه هلاك و خوارى است.(خطبه 86/12)
· بدانيد كه آرزوهاى دور و دراز عقل را غافل و ياد خدا را به فراموشى مىسپارد.(خطبه 86/13)
· هر كس كه با او به مبارزه بر خيزد بر او غلبه مىكند، و هر كس دشمنى ورزد هلاكش مىسازد، هر كس با او كينه و دشمنى ورزد تيره روزش كند، و بر دشمنانش پيروز است(خطبه 90/5-6)
· پس از ستايش پروردگار، خدا هرگز جبّاران دنيا را در هم نشكسته مگر پس از آن كه مهلتهاى لازم و نعمتهاى فراوان بخشيد، و هرگز استخوان شكسته ملّتى را باز سازى نفرمود مگر پس از آزمايشها و تحمّل مشكلات. مردم در سختىهايى كه با آن روبرو هستيد و مشكلاتى كه پشت سر گذارديد، درسهاى عبرت فراوان وجود دارد. نه هر كه صاحب قلبى است خردمند است، و نه هر دارنده گوشى شنواست، و نه هر دارنده چشمى بيناست.(خطبه 88/1-2)
· فتنهها آنگاه كه روى آورند با حق شباهت دارند، و چون پشت كنند حقيقت چنانكه هست، نشان داده مىشود، فتنهها چون مىآيند شناخته نمىشوند، و چون مىگذرند، شناخته مىشوند، فتنهها چون گرد بادها مىچرخند، از همه جا عبور مىكنند، در بعضى از شهرها حادثه مىآفرينند و از برخى شهرها مىگذرند.(خطبه 93/5-6)
موانع و عواقب شفع نشدن
به غیر از موارد بالا موارد دیگر و راههای دیگری را می توان از نهج البلاغه دریافت کرد و آن اینکه چنانچه نصایح و سخنان حضرت را نپذیریم چه نتایجی دارد؛ مهترین نتیجه آن این است که انسان تحت سیطره اهل کفر و باطل می رود و شیطان بر او مسلط می شود که خود عواقبی را در بردارد؛ و حضرت برای جلوگیری از آن آگاهی هایی را به مردم در موقعیتهای مختلف داده اند؛ در ادامه به بیان این موارد می پردازیم:
نتیجه اطاعت نکردن و دوری از حضرت:
أَيُّهَا النَّاسُ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي- وَ لَا يَسْتَهْوِيَنَّكُمْ عِصْيَانِي اى مردم دشمنى و مخالفت با من، شما را تا مرز گناه نراند، و نافرمانى از من شما را به پيروى از هواى نفس نكشاند،(خطبه 101/2)
یعنی دشمنی و مخالفت با من شما حمل نکند به اینکه مرا تکذیب کنید و اینکه شما را مانند کسانی قرار دهد که راه می رود بىآنكه مقصود خودش را بداند.[56]
سپس مردم را هشدار و پرهيز مىدهد كه با او دشمنى نورزند و نافرمانى وى نكنند، و سخنان او را دروغ نشمارند، و اين سخن براى نكوهش كسانى است كه چشم بصيرت آنها از ديدن فضايل آن حضرت ناتوان است، و نيز اشاره است بر اين كه خبر دادن از حوادث آينده براى شخصيّتى مانند او در خور امكان است، پس از آن آنچه را مىخواهد به آگاهى مردم برساند و آنچه را پيش از اين خبر داده به پيامبر خدا (ص) مستند مىدارد تا شاهدى بر صدق گفتارش باشد.[57]
عواقب پیروی از اهل باطل:
نابودی: هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى- مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَك (خطبه 16/8)
مىفرمايد: «آن كس كه به ناحق ادّعا (ى امامت و ولايت) كند، هلاك مىشود زيرا هم خودش گمراه است و هم ديگران را به گمراهى مىكشاند)» (هلك من ادّعى). «و آن كس كه با دروغ و افترا بر خدا و پيامبر (ص)، چنين مقامى را طلب كند، محروم مىگردد و به جايى نمىرسد» (و خاب من افترى). «و آن كس كه با ادّعاهاى باطل به مبارزه با حق برخيزد و در برابر آن قد علم كند، هلاك خواهد شد» (من ابدى صفحته للحقّ هلك).[58]
مشمول هدایت نشدن: حضرت در خطبه 104 به مبارزه پیامبر با اهل باطل اشاره می کنند و اینکه چه کسانی نجات پیدا کردند و چه کسانی هلاک شده و هدایت نمی شوند:
فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ- يَسُوقُهُمْ إِلَى مَنْجَاتِهِمْ- وَ يُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ- يَحْسِرُ الْحَسِيرُ وَ يَقِفُ الْكَسِيرُ- فَيُقِيمُ عَلَيْهِ حَتَّى يُلْحِقَهُ غَايَتَهُ- إِلَّا هَالِكاً لَا خَيْرَ فِيه
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با يارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سر منزل نجات كشاند، و پيش از آن كه مرگشان فرا رسد آنان را به رستگارى رساند. با خستگان مدارا كرد، و شكسته حالان را زير بال گرفت تا همه را به راه راست هدايت فرمود، جز آنان كه راه گمراهى پيمودند. و در آنها خيرى نبود.
معرفی شیطان و راه های تسلط او:
وَ حَذَّرَكُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِي الصُّدُورِ خَفِيّاً- وَ نَفَثَ فِي الْآذَانِ نَجِيّاً فَأَضَلَّ وَ أَرْدَى وَ وَعَدَ فَمَنَّى- وَ زَيَّنَ سَيِّئَاتِ الْجَرَائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ- حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِينَتَهُ وَ اسْتَغْلَقَ رَهِينَتَهُ- أَنْكَرَ مَا زَيَّنَ وَ اسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ .(خطبه 83/43)[59]
در اين بخش از خطبه، امام عليه السّلام به يكى ديگر از خطرات بسيار مهمّى كه سعادت انسان را تهديد مىكند، اشاره مىفرمايد و آن خطر، وسوسههاى شيطان و توطئههاى او است كه براى فريب آدمى از مؤثّرترين وسايل بهره مىگيرد. گر چه در اين جملهها و جملههاى آينده نام شيطان برده نشده است، ولى صفاتى كه در آن آمده به روشنى نشان مىدهد كه منظور شيطان است.
امّا دشمنى او از آغاز خلقت آدم عليه السّلام بر همه كس آشكار شده است، همان گونه كه قرآن مىگويد: خداوند به آدم عليه السّلام خطاب كرد و فرمود: إنّ هذا عدوّ لك و لزوجك فلا يخرجنّكما من الجنّة فتشقى، اين ابليس، دشمن تو و همسر تو است، مراقب باشيد شما را از بهشت بيرون نكنند كه بيچاره خواهد شد».«» و در جاى ديگر به طور عام مىفرمايد: أ لم أعهد إليكم يا بني آدم أن لا تعبدوا الشّيطان إنّه لكم عدوّ مبين آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم عليه السّلام كه شيطان را نپرستيد كه او براى شما دشمن آشكارى است.»«» البتّه براى مؤمنان بيدار و سالكان هوشيار، شيطان مىتواند وسيلهاى براى تكامل و پيشرفت و پرورش باشد، چرا كه هر قدر در برابر وسوسههاى او مقاومت كنند، قدرت معنوى و روحانى آنها افزوده مىشود و مقامشان در پيشگاه خدا بالاتر مىرود. در ادامه اين سخن، از طرق مختلف وسوسههاى شيطان، پرده برمىدارد و به سه نكته اشاره مىفرمايد و مىگويد: «او نويد مىدهد و انسان را به آرزوها (ى باطل و دور و دراز) سرگرم كند، و گناهان و جرايم را در نظرها زيبا جلوه مىدهد، و معاصى بزرگ را كم اهميّت مىشمرد» (و وعد فمنّى، و زيّن سيّئات الجرائم، و هوّن موبقات العظائم). در حقيقت اين سه، دام مهمّ شيطان و سه طريق خطرناك نفوذ وى در انسان است، نخست اينكه: انسان را گرفتار آرزوهاى طولانى مىكند و با مشتى خيالات و اوهامى كه مربوط به آينده است، آيندهاى كه گاه هرگز به آن نمىرسد، او را سرگرم مىسازد و تمام وقت و فكر و نيروى او را به خود جذب مىكند و به اين طريق راه خودسازى و اطاعت پروردگار را به روى او مىبندد.
ديگر اينكه: گناهان زشت و تنفّرآميز را، كه انسان به فرمان وجدان از آن مىگريزد، در نظر او زيبا جلوه مىدهد، بىبندوبارى را آزادى مىداند، آلودگى را از شئون تمدّن مىشمرد و سازش با اهل گناه را همزيستى مسالمتآميز معرّفى مىكند و خلاصه براى هر كار زشتى، عنوان زيبايى مىتراشد و فرمان وجدان را خفه مىكند. از سوى سوم: گناهان بزرگ را كه به خاطر عظمتش انسان از آن مىگريزد، در نظر او ساده و سبك جلوه مىدهد و به عناوينى چون غفّاريت خداوند و اينكه هيچ كس معصوم نيست و هر كسى گرفتار اين لغزشها مىشود و: «آنجا كه برق عصيان بر آدم صفىّ زد
ما را چگونه زيبد، دعوى بىگناهى»
و اينكه راه توبه به هر حال باز است و شفاعت شافعان و پيامبر و امامان معصوم عليهم السّلام، براى همين قبيل امور، ذخيره شده، او را آلوده بدترين گناهان مىكند. حال ببينيم نتيجه اين وسوسهها و نيرنگها و دامهاى شيطان به كجا مىرسد. امام عليه السّلام در ادامه سخن با تعبيرات زيبا و پرمعنايى نتيجه آن را بيان كرده است،
مىفرمايد: «(اين كار ادامه مىيابد) تا شيطان به تدريج پيروان خود را فريب داده، درهاى سعادت را به روى گروگان خود ببندد (ولى در سراى آخرت كه همگى در محضر عدل الهى حاضر مىشوند) شيطان آنچه را آراسته بود، انكار مىكند، و آنچه را سبك جلوه داده بود، بزرگ مىشمرد، و از آنچه فريب خوردگان را ايمن ساخته بود برحذر مىدارد (ولى افسوس كه زمان جبران سپرى شده است).» (حتّى إذا استدرج قرينته، و استغلق رهينته، أنكر ما زيّن، و استعظم ما هوّن، و حذّر ما أمّن). تعبير به «إستدرج» اشاره به اين نكته است كه وسوسههاى شيطان معمولا به صورت گام به گام است، تا در افراد كارگر بيفتد، غالبا ناگهانى و دفعى نيست تا افرادى كه حتّى كمى تقوا در وجودشان است، مقاومت به خرج دهند و شايد تعبير به لا تتّبعوا خطوات الشّيطان (پيروى از گامهاى شيطان نكنيد) كه در آيات متعدّدى از قرآن مجيد آمده است«» نيز، اشاره به همين نكته باشد.
تعبير به «قرينته» گويا از آيه شريفه و من يعش عن ذكر الرّحمن نقيّض له شيطانا فهو له قرين، هر كس از ياد خدا روى گردان شود، شيطانى را بر او مسلّط مىكنيم كه همواره قرين او باشد»«» گرفته شده، در واقع شيطان چنان به پيروان خود نزديك مىشود، كه زندگى آنها هرگز از او جدا نيست و قرين و مقارن اويند.
تعبير به «إستغلق رهينته» اشاره به اين است كه شيطان پيروان خود را به گروگان مىگيرد و راههاى بازگشت را به روى آنها مىبندد. درست همچون شياطين انس، كه وقتى افرادى را براى فساد به دام مىاندازند آنها را از جهات مختلف آلوده و وامدار مىكنند، به طورى كه نتوانند گامى جز در مسير اطاعت آنها بردارند. ولى در قيامت كه پردههاى نيرنگ و فريب و غرور كنار مىرود و هر كس هر چه دارد، ظاهر و آشكار مىشود، شيطان در مقام انكار برمىآيد و آنچه را كوچك شمرده بود، بزرگ مىشمرد و آنچه را امن و امان دانسته بود، خطرناك مىداند، ولى اين انكار نه براى او مفيد است و نه براى پيروانش، چرا كه دوران بازگشت از گناه و توبه و جبران «مافات» سپرى شده است. [60]
وَ مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلْإِيمَانِ وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّيْطَانِ- جَانِبُوا الْكَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِيمَانِ-
مقصود امام (ع) از اهل «هوى» در عبارت فوق بدكارانى است كه تسليم خواستههاى شيطانى و شهواتى كه بيرون از حدود شرعى است شدهاند. نفرت داشتن از همنشينى با اهل هوى به لحاظ دو امر مىباشد:
الف: مجالست با اهل باطل موجب به فراموشى سپردن ايمان مىشود. اين امر واضحى است، زيرا هوا پرستان همواره سرگرم لهو و لعب و غرق در كارهاى بيهوده و باطل و ضد حق مىباشند. بنا بر اين به احتمال قوى همنشينى با آنها از روى ميل و رغبت، موجب غفلت و بى خبرى از ياد خدا مىشود و انسان را از انجام اعمال شايسته باز مىدارد، و بتدريج به روش اهل باطل در مىآورد با اين كه اركان و قواعد ايمان انجام دادن كارهاى شايسته و اعمال صالح مىباشد، بخوبى روشن است كه غفلت منجر بفراموشى، و از بين رفتن ياد شيئى از لوح ذهن مىشود. چه بسا كه غفلت زياد سبب فراموشى اوقات عبادت و ياد خدا شود. اين كه امام (ع) فراموشى را به جاى علت فراموشى به كار بردهاند از باب نامگذارى سبب به جاى مسبب مىباشد.
ب: همنشينى با فاسقان و فاجران بدين لحاظ مذموم است كه محل آنها جايگاه حضور شياطين است. ما پيش از اين معنى شيطان را توضيح دادهايم. قاعده كلّى اين است، هر جائى كه معصيت و نافرمانى خداوند صورت گيرد، محلّ حضور شيطان و لانه اوست. [61]
آگاهی دادن و روشن سازی محیط پیرامون انسان(ایجاد نگرش و بیان روش زندگی):
مطالب زیر را تنها عنوان کرده ایم و به شرح آن نپرداخته ایم چون عنوانها گویا هستند.
معرفی خداوند:
ستايش خداوندى را سزاست كه صفتى بر صفت ديگرش پيشى نگرفته تا بتوان گفت: پيش از آن كه آخر باشد اوّل است و قبل از آن كه باطن باشد ظاهر است. هر واحد و تنهايى جز او، اندك است، هر عزيزى جز او ذليل، و هر نيرومندى جز او ضعيف و ناتوان است، هر مالكى جز او بنده، و هر عالمى جز او دانش آموز است، هر قدرتمندى جز او، گاهى توانا و زمانى ناتوان است، هر شنوندهاى جز خدا در شنيدن صداهاى ضعيف كر و برابر صداهاى قوى، ناتوان است و آوازهاى دور را نمىشنود.«» هر بينندهاى جز خدا، از مشاهده رنگهاى ناپيدا و اجسام بسيار كوچك ناتوان است،«» هر ظاهرى غير از او پنهان، و هر پنهانى جز او آشكار است. مخلوقات را براى تقويت فرمانروايى، و يا براى ترس از آينده، يا يارى گرفتن در مبارزه با همتاى خود، و يا براى فخر و مباهات شريكان، و يا ستيزه جويى مخالفان نيافريده است. بلكه همه، آفريدههاى او هستند و در سايه پرورش او، بندگانى فروتن و فرمانبردارند. خدا در چيزى قرار نگرفته تا بتوان گفت در آن جاست، و دور از پديدهها نيست تا بتوان گفت از آنها جداست. آفرينش موجودات او را در آغاز ناتوان نساخته، و از تدبير پديدههاى آفريده شده باز نمانده است، نه به خاطر آنچه آفريده قدرتش پايان گرفته و نه در آنچه فرمان داد و مقدّر ساخت دچار ترديد شد. بلكه فرمانش استوار، و علم او مستحكم، و كارش بى تزلزل است. خدايى كه به هنگام بلا و سختى به او اميدوار، و در نعمتها از او بيمناكند.
ستايش خداوندى را سزاست، كه به قدرت، والا و برتر، و با عطا و بخشش نعمتها به پديدهها نزديك است. اوست بخشنده تمام نعمتها، و دفع كننده تمام بلاها و گرفتارىها. او را مىستايم در برابر مهربانىها و نعمتهاى فراگيرش.(خطبه 83/1)
الهى، كه براى بيدارى شما مثلهاى پند آموز آورده، و سر آمد زندگانى شما را معيّن فرمود، و لباسهاى رنگارنگ بر شما پوشانده، و زندگى پر وسعت به شما بخشيده، و با حسابگرى دقيق خود، بر شما مسلّط است. در برابر كارهاى نيكو، به شما پاداش مىدهد، و با نعمتهاى گسترده و بخششهاى بىحساب، شما را گرامى داشته است، و با اعزام پيامبران و دستورات روشن، از مخالفت با فرمانش شما را بر حذر داشته است. تعداد شما را مىداند، و چند روزى جهت آزمايش و عبرت براى شما مقرّر داشته، كه در اين دنيا آزمايش مىگرديد، و برابر اعمال خود محاسبه مىشويد. (خطبه 83/4-6)
قَدْ عَلِمَ اَلسَّرَائِرَ وَ خَبَرَ اَلضَّمَائِرَ لَهُ اَلْإِحَاطَةُ بِكُلِّ شَيْءٍ وَ اَلْغَلَبَةُ لِكُلِّ شَيْءٍ وَ اَلْقُوَّةُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ عظة الناس: به رازها داناست و بر درونها بيناست. بر هر چيز احاطه دارد و چيره است، و بر هر چيز تواناست.(خطبه86/1)[62]
سپاس خداوندى را، كه بى آن كه ديده شود شناخته شده، و بى آنكه انديشهاى به كار گيرد آفريننده است، خدايى كه هميشه بوده و تا ابد خواهد بود، آنجا كه نه از آسمان داراى برجهاى زيبا خبرى بود، و نه از پردههاى فرو افتاده اثرى به چشم مىخورد، نه شبى تاريك و نه دريايى آرام، نه كوهى با راههاى گشوده، نه درّهاى پر پيچ و خم، نه زمين گسترده، و نه آفريدههاى پراكنده وجود داشت. خدا پديد آورنده پديدهها و وارث همگان است، خداى آنان و روزى دهنده ايشان است، آفتاب و ماه به رضايت او مىگردند كه هر تازهاى را كهنه، و هر دورى را نزديك مىگردانند، خدا، روزى مخلوقات را تقسيم كرد، و كردار و رفتارشان را بر شمرد، از نفسها كه مىزنند، و نگاههاى دزديده كه دارند، و رازهايى كه در سينهها پنهان كردند. و جايگاه پديدهها را در شكم مادران و پشت پدران تا روز تولد و سر آمد زندگى و مرگ، همه را مىداند. اوست خدايى كه با همه وسعتى كه رحمتش دارد، كيفرش بر دشمنان سخت است و با سختگيرى كه دارد، رحمتش همه دوستان را فرا گرفته است.(خطبه 90/1-5)
معرفی پیامبر صلی الله علیه و آله و عترت ایشان:
پيامبرش را مدّتى در ميان شما قرار داد تا براى او و شما، دين را به اكمال رساند، و آنچه در قرآن نازل شد و مايه رضاى الهى است تحقّق بخشد. و با زبان پيامبرش، كارهاى خوشايند و ناخوشايند، بايدها و نبايدها را ابلاغ كرد، و اوامر و نواهى را آموزش داد، و راه عذر را بر شما بست و حجّت را تمام كرد. پيش از كيفر، شما را تهديد كرد، و از عذابهاى سختى كه در پيش روى داريد ترساند.(خطبه 86/5-7)
مردم كجا مىرويد چرا از حق منحرف مىشويد پرچمهاى حق بر و نشانههاى آن آشكار است، با اينكه چراغهاى هدايت روشنگر راهند، چون گمراهان به كجا مىرويد چرا سرگردانيد در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شماست، آنها زمامداران حق و يقينند، پيشوايان دين، و زبانهاى راستى و راستگويانند، پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد و همانند تشنگانى كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم ببريد. اى مردم اين حقيقت را از خاتم پيامبران بياموزيد كه فرمود: هر كه از ما مىميرد، در حقيقت نمرده است و چيزى از ما كهنه نمىشود. پس آنچه نمىدانيد، نگوييد، زيرا بسيارى از حقايق در امورى است كه نا آگاهانه انكار مىكنيد(خطبه 87/14-17)
خدا پيامبر اسلام را هنگامى مبعوث فرمود كه از زمان بعثت پيامبران پيشين مدّتها گذشته، و ملّتها در خواب عميقى فرو خفته بودند. فتنه و فساد جهان را فرا گرفته و اعمال زشت رواج يافته بود. آتش جنگ همه جا زبانه مىكشيد و دنيا، بىنور و پر از مكر و فريب گشته بود. برگهاى درخت زندگى به زردى گراييده و از ميوه آن خبرى نبود، آب حيات فروخشكيده و نشانههاى هدايت كهنه و ويران شده بود. پرچمهاى هلاكت و گمراهى آشكار و دنيا با قيافه زشتى به مردم مىنگريست، و با چهرهاى عبوس و غم آلود با اهل دنيا روبرو مىگشت. ميوه درخت دنيا در جاهليّت فتنه، و خوراكش مردار بود، در درونش وحشت و اضطراب، و بر بيرون شمشيرهاى ستم حكومت داشت.(خطبه 89/1-3)
تا اينكه كرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد. نهاد اصلى وجود او را از بهترين معادن استخراج كرد، و نهال وجود او را در اصيلترين و عزيزترين سرزمينها كاشت و آبيارى كرد، او را از همان درختى كه ديگر پيامبران و امينان خود را از آن آفريد به وجود آورد، كه عترت او بهترين عترتها، و خاندانش بهترين خاندانها، و درخت وجودش از بهترين درختان است، در حرم أمن خدا روييد، و در آغوش خانواده كريمى بزرگ شد، شاخههاى بلند آن سر به آسمان كشيده كه دست كسى به ميوه آن نمىرسيد.(خطبه 94/4-5)
مرگ:
وَ إِنَّ عَلَيَّ مِنَ اَللَّهِ جُنَّةً حَصِينَةً فَإِذَا جَاءَ يَوْمِي اِنْفَرَجَتْ عَنِّي وَ أَسْلَمَتْنِي فَحِينَئِذٍ لاَ يَطِيشُ اَلسَّهْمُ وَ لاَ يَبْرَأُ اَلْكَلْمُ (خطبه 62)
پروردگار براى من پوششى استوار قرار داد كه مرا حفظ نمايد، هنگامى كه عمرم بسر آيد، از من دور شده و مرا تسليم مرگ مىكند، كه در آن روز نه تير خطا مىرود و نه زخم بهبود مىيابد. این موضع گيرى امام عليه السّلام برابر تهديد به ترور است.(خطبه 62)
خداى سبحان شما را بيهوده نيافريد، و به حال خود وا نگذاشت، ميان شما تا بهشت يا دوزخ، فاصله اندكى جز رسيدن مرگ نيست. زندگى كوتاهى كه گذشتن لحظهها از آن مىكاهد، و مرگ آن را نابود مىكند، سزاوار است كه كوتاه مدّت باشد. زندگى كه شب و روز آن را به پيش مىراند به زودى پايان خواهد گرفت. مسافرى كه سعادت يا شقاوت همراه مىبرد بايد بهترين توشه را با خود بردارد.(خطبه 64/2-4)
سر انجام دست مرگ گريبان آنها را گرفت و ميان آنها و آرزوهايشان جدايى افكند: آنها كه در روز سلامت چيزى براى خود ذخيره نكردند، و در روزگاران خوش زندگى عبرت نگرفتند. آيا خوشىهاى جوانى را جز ناتوانى پيرى در انتظار است و آيا سلامت و تندرستى را جز حوادث بلا و بيمارى در راه است و آيا آنان كه زندهاند جز فنا و نيستى را انتظار دارند با اينكه هنگام جدايى و تپش دلها نزديك است كه سوزش درد را چشيده، و شربت غصّه را نوشيده، و فرياد يارى خواستن برداشته، و از فرزندان و خويشاوندان خود، در خواست كمك كرده است. آيا خويشاوندان مىتوانند مرگ را از او دفع كنند و آيا گريه و زارى آنها نفعى براى او دارد.(خطبه 83/28-31)
او را در سرزمين مردگان مىگذارند، و در تنگناى قبر تنها خواهد ماند. حشرات درون زمين، پوستش را مىشكافند، و خشت و خاك گور بدن او را مىپوساند، تند بادهاى سخت آثار او را نابود مىكند، و گذشت شب و روز، نشانههاى او را از ميان بر مىدارد، بدنها پس از آن همه طراوت متلاشى مىگردند،و استخوانها بعد از آن همه سختى و مقاومت، پوسيده مىشوند. و ارواح در گرو سنگينى بار گناهانند، و در آنجاست كه به اسرار پنهان يقين مىكنند، امّا نه بر اعمال درستشان چيزى اضافه مىشود و نه از اعمال زشت مىتوانند توبه كنند. آيا شما فرزندان و پدران و خويشاوندان همان مردم نيستيد كه بر جاى پاى آنها قدم گذاشتهايد و از راهى كه رفتند مىرويد و روش آنها را دنبال مىكنيد امّا افسوس كه دلها سخت شده، پند نمىپذيرد، و از رشد و كمال باز مانده، و راهى كه نبايد برود مىرود، گويا آنها هدف پندها و اندرزها نيستند و نجات و رستگارى را در به دست آوردن دنيا مىدانند. بدانيد كه بايد از صراط عبور كنيد، گذرگاهى كه عبور كردن از آن خطرناك است، با لغزشهاى پرت كننده، و پرتگاههاى وحشتزا، و ترسهاى پياپى. (خطبه 83/32-36)
معرفی دنیا
:
آگاه باشيد دنيا خانهاى است كه كسى در آن ايمنى ندارد جز آنكه به جمع آورى توشه آخرت پردازد و از كارهاى دنيايى كسى نجات نمىيابد. مردم به وسيله دنيا آزمايش مىشوند، پس هر چيزى از دنيا را براى دنيا به دست آورند از كفشان بيرون مىرود، و بر آن محاسبه خواهند شد، و آنچه را در دنيا براى آخرت تهيّه كردند به آن خواهند رسيد، و با آن خواهند ماند، دنيا در نظر خردمندان چونان سايهاى است كه هنوز گسترش نيافته، كوتاه مىگردد، و هنوز فزونى نيافته كاهش مىيابد. (خطبه 63)[63]
چگونه خانه دنيا را توصيف كنم كه ابتداى آن سختى و مشقّت، و پايان آن نابودى است در حلال دنيا حساب، و در حرام آن عذاب است. كسى كه ثروتمند گردد فريب مىخورد، و آن كس كه نيازمند باشد اندوهناك است، و تلاش كننده دنيا به آن نرسد، و به رها كننده آن، روى آورد. كسى كه با چشم بصيرت به آن بنگرد او را آگاهى بخشد، و آن كس كه چشم به دنيا دوزد كور دلش مىكند.(خطبه 82)
آب دنياى حرام همواره تيره، و گل آلود است. منظرهاى دل فريب و سر انجامى خطرناك دارد. فريبنده و زيباست اما دوامى ندارد. نورى است در حال غروب كردن، سايهاى است نابود شدنى، ستونى است در حال خراب شدن، آن هنگام كه نفرت دارندگان به آن دل بستند و بيگانگان به آن اطمينان كردند، چونان اسب چموش پاها را بلند كرده، سوار را بر زمين مىكوبد، و با دامهاى خود آنها را گرفتار مىكند، و تيرهاى خود را به سوى آنان، پرتاب مىنمايد، طناب مرگ به گردن انسان مىافكند، به سوى گور تنگ و جايگاه وحشتناك مىكشاند تا در قبر، محل زندگى خويش، بهشت يا دوزخ را بنگرد، و پاداش اعمال خود را مشاهده كند.و همچنان آيندگان به دنبال رفتگان خود گام مىنهند، نه مرگ از نابودى انسان دست مىكشد و نه مردم از گناه فاصله مىگيرند كه تا پايان زندگى و سر منزل فنا و نيستى آزادانه به پيش مىتازند. (خطبه 83/7-10)
معرفی آخرت:
تا آنجا كه امور زندگانى پياپى بگذرد، و روزگاران سپرى شود، و رستاخيز بر پا گردد، در آن زمان، انسانها را از شكاف گورها، و لانههاى پرندگان، و خانه درندگان، و ميدانهاى جنگ، بيرون مىآورد كه با شتاب به سوى فرمان پروردگار مىروند، و به صورت دستههايى خاموش، وصفهاى آرام و ايستاده حاضر مىشوند، چشم بيننده خدا آنها را مىنگرد، و صداى فرشتگان به گوش آنها مىرسد. لباس نياز و فروتنى پوشيده درهاى حيله و فريب بسته شده و آرزوها قطع گرديده است. دلها آرام، صداها آهسته، عرق از گونهها چنان جارى است كه امكان حرف زدن نمىباشد، اضطراب و وحشت همه را فرا گرفته، بانگى رعد آسا و گوش خراش، همه را لرزانده، به سوى پيشگاه عدالت، براى دريافت كيفر و پاداش مىكشاند.(خطبه 83/11-15)
بندگان در آخرت: بندگانى كه با دست قدرتمند خدا آفريده شدند، و بى اراده خويش پديد آمده، پرورش يافتند، سپس در گهواره گور آرميده متلاشى مىگردند. و روزى به تنهايى سر از قبر بر مىآورند، و براى گرفتن پاداش به دقت حساب رسى مىگردند، در اين چند روزه دنيا مهلت داده شدند تا در راه صحيح قدم بر دارند، راه نجات نشان داده شده تا رضايت خدا را بجويند، تاريكىهاى شك و ترديد از آنها برداشته شد، و آنها را آزاد گذاشتهاند تا براى مسابقه در نيكوكارىها، خود را آماده سازند، تا فكر و انديشه خود را به كار گيرند و در شناخت نور الهى در زندگانى دنيا تلاش كنند. (خطبه 83/16-18)
پس بهشت براى پاداش نيكوكاران سزاوار و جهنّم براى كيفر بدكاران مناسب است، و خدا براى انتقام گرفتن از ستمگران كفايت مىكند، و قرآن براى حجّت آوردن و دشمنى كردن، كافى است.(خطبه 83/41)
معرفی انسان:
شما را گوش داد، تا بشنود آنچه به كارش آيد، و ديده كه تاريكى را بدان زدايد. و اندامهايى، فراهم كردن عضوها را به كار، و با خميدگيهاى آن سازوار. به صورت، تركيب شده با هم، و چندان كه دوام دارند با يكديگر فراهم. با كالبدها كه منافع خود را مىرسانند، و دلهايى كه روزى خود را خواهانند، و مىستانند.- همه- غرقه در نعمتهاى او، كه همگانى است و فراگير، و به جان او را منّت پذير. قرين عافيت، بىگزند و به سلامت. و براى هر يك از شما بهرى از زندگى انگاشت، و پايان آن را پنهان داشت. و براى عبرت شما آثار پيشينيان را به جا گذاشت، از آنچه بهرهشان بود و خوردند، و از لذّتى كه در فراخناى پيش از مرگ بردند. و مرگى كه شتابان در رسيد و رشتههاى آرزوشان را بريد. و اجلها كه ناگاه بتاخت، و بر و برگشان را برانداخت.[64](خطبه 83/24-28)
با شما سخن گويم از اين انسان- كه در تاريكجاى زهدانش بيافريد، و در پردههاى تيرهاش در پيچيد. نطفهاى بود جهنده و پليد، سپس خونى شد لخته و ناتمام، و بچّهاى در شكم مام، و شيرخوارهاى از پستان، و كودكى- در خور دبستان- ، و نوجوانى رسيده- كه سبزه زندگىاش تازه دميده- . سپس او را دلى داد فراگير، و زبانى در خورد تعبير، و ديدهاى نگرنده و بصير تا دريابد و پند پذيرد، و باز ايستد و راه نافرمانى پيش نگيرد. چندان كه جوانى شد راست اندام، تندرست و به قامت تمام، گردن كشانه- از راه حقّ- دورى گزيد، و بيهشانه اين سو و آن سو دويد. از چاهسار آرزو نوشا، و در پى دنيا كوشا.
سرمست لذّت و شادمانى، از عنفوان و نشاط جوانى. نه انديشه رسيدن مصيبتش در سر، و نه از خدا و تقوايش خبر، تا آنكه در اين آزمايش، فريب خورده مرد، و روزگارى كوتاه را در خطا به سر برد.[65](خطبه 83/45-47)
پس همانا خداى سبحان شما را بيهوده نيافريد، و به حال خود وا نگذاشت، و در گمراهى و كورى رها نساخته است، كردارتان را بيان فرموده، و از اعمال شما با خبر است و سر آمد زندگى شما را مشخّص كرد و «كتابى بر شما نازل كرد كه روشنگر همه چيز است»(خطبه 86/4-6)
پينوشتها:
[1] عدل الهی/ ص221
[2] همان/ ص223
[3] عدل الهی/ ص224
[4] همان/ص225
[5] همان/ص230
[6] همان/ ص233
[7] عدل الهی/ صص234-235
[8] عدل الهی/ صص325-326
[9] همان/ صص226-227
[10] ترا به پيشوايى خلق برگزيدم. سوره بقره، آيه 124.
[11] و آن را به پيشواى مردم ساختيم تا خلق را به امر ما هدايت كنند. سوره انبياء، آيه 73.
[12] قتال كنيد با پيشوايان كفر. سوره توبه، آيه 12
[13] ترجمه المیزان/ ج13/ ص227
[14] ترجمه المیزان/ ج13/ ص228
[15] جلو قدم خود به راه مىافتد و ايشان را در آتش مىريزد. سوره هود: آيه 98.
[16] تا آنكه خدا پليد را از پاكيزه جدا سازد و پليدان را بعضى با بعضى ديگر درآميزد و با هم گرد آورد آن گاه همه را در آتش دوزخ افكند كه آنها زيانكاران عالمند. سوره انفال، آيه 37
[17] ترجمه الميزان، ج13، صص: 229-228
[18] ترجمه الميزان، ج13، ص: 229
[19] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنميثم)، ج 2، صفحهى 158
[20] همان، صفحهى 159
[21] الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَلَا بِحَوْلِهِ وَ دَنَا بِطَوْلِهِ- مَانِحِ كُلِّ غَنِيمَةٍ وَ فَضْلٍ وَ كَاشِفِ كُلِّ عَظِيمَةٍ وَ أَزْلٍ- أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ كَرَمِهِ وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ- وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلًا بَادِياً وَ أَسْتَهْدِيهِ قَرِيباً هَادِياً- وَ أَسْتَعِينُهُ قَاهِراً قَادِراً وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ كَافِياً نَاصِراً- وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ- أَرْسَلَهُ لِإِنْفَاذِ أَمْرِهِ وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ
[22] پيامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صص335- 336
[23] منهاجالبراعةفيشرحنهجالبلاغة(الخوئي)، ج 7 ، صفحهى 63
[24] ترجمه الميزان، ج5، ص: 626
[25] منهاجالبراعةفيشرحنهجالبلاغة(الخوئي)، ج 11 ، صفحهى 147
[26] شرحنهجالبلاغه(مدرسوحيد)، ج 2 ، صص306-310
[27] ترجمهوشرحنهجالبلاغه(فيضالاسلام)، ج 1، صفحهى 217-218
[28] پيامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صص44- 45
[29] پيامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صص 125-128
[30] خدا رحمت كند كسى را كه چون سخن حكيمانه بشنود، خوب فرا گيرد، و چون هدايت شود بپذيرد، دست به دامن هدايت كننده زند و نجات يابد، مراقب خويش در برابر پروردگار باشد، از گناهان خود بترسد، خالصانه گام بردارد، عمل نيكو انجام دهد، ذخيرهاى براى آخرت فراهم آورد، و از گناه بپرهيزد، همواره اغراض دنيايى را از سر دور كند، و درجات آخرت به دست آورد، با خواستههاى دل مبارزه كند، آرزوهاى دروغين را طرد و استقامت را مركب نجات خود قرار دهد. و تقوا را زاد و توشه روز مردن گرداند، در راه روشن هدايت قدم بگذارد، و از راه روشن هدايت فاصله نگيرد. چند روز زندگى دنيا را غنيمت شمارد و پيش از آن كه مرگ او فرا رسد خود را آماده سازد، و از اعمال نيكو، توشه آخرت برگيرد.
[31] شرحنهجالبلاغة(السيدعباسالموسوي)، ج 1 ، صص439- 441
[32] ترجمهنهجالبلاغه(شهيدى)، متن ، صفحهى 69
[33] پيامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صفحهى 54
[34] اين دو طايفه دشمنان هم هستند كه در مورد پروردگارشان با يكديگر مخاصمه كردهاند.
[35] و يا پنداشتند كه ما با آنهايى كه ايمان آورده و عمل صالح كردند و آنهايى كه در زمين فساد انگيختند يكسان معامله مىكنيم و يا متقين را مانند فجار قرار مىدهيم (28)
[36] منهاجالبراعةفيشرحنهجالبلاغة(الخوئي)، ج 5 ، صفحهى 229
[37] پيامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صفحهى 230
[38] ترجمهنهجالبلاغه(شهيدى)، متن، صفحهى 72
[39] شرحنهجالبلاغة(السيدعباسالموسوي)، ج 2 ، صفحهى 46
[40] شرحنهجالبلاغة(ابنأبيالحديد)، ج 7 ، صفحهى 46
[41] توبه/آیه 109/ يا آن كسى كه بناى خويش بر لب سيلگاهى نهاده كه فرو ريختنى است.
[42] شرحنهجالبلاغة(ابنأبيالحديد)، ج 6 ، صفحهى 356
[43] پيامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صفحهى 648
[44] ترجمه از محسن غرویان و عبدالجواد ابراهیمی/دعای9/دعاى آن حضرت عليه السلام در اشتياق به درخواست آمرزش از خداى متعال
بار خدايا، بر پيامبر و خاندانش درود فرست و ما را به توبهاى كه مورد پسند توست موفقدار و از اصرار بر گناه كه ناپسند توست باز دار.
خدايا و آنگاه كه بين دو نقص قرار گرفتيم يكى در دين و يكى در دنيا، پس نقص را در آنكه زودتر مىگذرد قرار ده و توبه را در آنكه مدت بقائش پايدارتر است مقرر فرما.
و آنگاه كه بر دو امر تصميم گيريم و همت گماريم كه يكى تو را از ما خشنود مىسازد و ديگرى خشمگين مىكند پس ما را به آنچه تو را خشنود مىسازد متوجه كن. و توان ما را از آنچه سبب غضب تو مىشود به سستى تبديل كن.
و در چنين موردى (كه بين خشنودى و غضب تو قرار مىگيريم) نفس ما را به اختيار خودش وامگذار، زيرا نفس ما همواره باطل را برمىگزيند مگر آنجا كه تو توفيق دهى، و همواره بر زشتى فرمان مىدهد مگر آنگاه كه تو رحم فرمايى.
خدايا تو ما را از ناتوانى آفريدهاى و بر سستى بنيانمان نهادهاى، و از آب بىارزش آغازمان كردهاى، پس ما هيچ حركتى جز با نيروى تو و هيچ توانى جز با يارى تو نداريم.
پس با توفيق خودت ما را تاييد كن، و در راه هدايت، استوارمان گردان و ديدگان دلهامان را از آنچه خلاف دوستى تو است كور كن. و هيچ يك از اندامهاى ما را در راه معصيتت قرار نده.
خدايا پس بر محمد و آل او درود فرست و رازهاى دل ما و حركت اندامها و نگاههاى پنهانى چشمها و سخنان زبانهامان را موجب ثواب خودت قرار ده تا كار نيكى كه به وسيلهى آن سزاوار پاداش تو شويم از دست ندهيم. و كار بدى كه به وسيلهى آن مستوجب كيفر تو شويم برايمان باقى نماند.
[45] پيامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 1 ، صفحهى 454
[46] پيامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 1 ، صفحهى 455
[47] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنميثم)، ج 1، صفحهى 545
[48] شرحنهجالبلاغة(المجلسي)، ج1، صفحهى 199
[49] منهاجالبراعةفيشرحنهجالبلاغة(الخوئي)، ج 5 ، صفحهى 220
[50] پيامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صفحهى 209
[51] ترجمهنهجالبلاغه(شهيدى)، متن ، صفحهى 70
[52] میزان الحکمه/ج11/ص5127/ش17419
[53] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنميثم)، ج 2 ، صص598-600
[54] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنميثم)، ج 2 ، صص605-607
[55] ترجمهنهجالبلاغه(شهيدى)، متن، صفحهى 72
[56] منهاجالبراعةفيشرحنهجالبلاغة(الخوئي)، ج 7 ، صفحهى 169
[57] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنميثم)، ج 3 ، صفحهى 17
[58] پيامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 1 ، صفحهى 561
[59] شما را پرهيز داد از دشمنى شيطانى كه پنهان در سينهها راه مىيابد، و آهسته در گوشها راز مىگويد، گمراه و پست است، وعدههاى دروغين داده، در آرزوى آنها به انتظار مىگذارد، زشتىهاى گناهان را زينت مىدهد، گناهان بزرگ را كوچك مىشمارد، و آرام آرام دوستان خود را فريب داده، راه رستگارى را بر روى در بند شدگانش مىبندد، و در روز قيامت آنچه را كه زينت داده انكار مىكند، و آنچه را كه آسان كرده، بزرگ مىشمارد، و از آنچه كه پيروان خود را ايمن داشته بود سخت مىترساند.
[60] پيامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صص419-422
[61] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنميثم)، ج 2، صص603- 604
[62] ترجمهنهجالبلاغه(شهيدى)، متن، صفحهى 67
[63] أَلاَ إِنَّ اَلدُّنْيَا دَارٌ لاَ يُسْلَمُ مِنْهَا إِلاَّ فِيهَا وَ لاَ يُنْجَى بِشَيْءٍ كَانَ لَهَا اُبْتُلِيَ اَلنَّاسُ بِهَا فِتْنَةً فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسِبُوا عَلَيْهِ وَ مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَيْرِهَا قَدِمُوا عَلَيْهِ وَ أَقَامُوا فِيهِ فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِي اَلْعُقُولِ كَفَيْءِ اَلظِّلِّ بَيْنَا تَرَاهُ سَابِغاً حَتَّى قَلَصَ وَ زَائِداً حَتَّى نَقَصَ
[64] ترجمهنهجالبلاغه(شهيدى)، متن، صفحهى 62
[65] ترجمهنهجالبلاغه(شهيدى)، متن، صفحهى 64
منابع:
1. قرآن
2. نهج البلاغه
3. صحیفه سجادیه
4. ابو حامد ابن ابی الحدید، عز الدین، شرح ابن ابی الحدید، قم، کتابخانه عمومی آیة الله مرعشی نجفی، 1337، چاپ اول،
5. انصاریان، علی ، شرح نهج البلاغه المقتطف من بحار الانوار(مجلسی)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366، چاپ اول
6. بحرانی، میثم بن علی بن میثم، ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، محمدی مقدم، قربان علی، نوایی یحیی زاده، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلام آستان قدس رضوی، 1375، چاپ اول
7. ری شهری، محمد، میزان الحکمة، قم، دارالحدیث، 1383، چاپ چهارم
8. شهیدی، سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1378، چاپ چهارم
9. مدرس وحید، احمد، شرح نهج البلاغه، قم، احمد مدرس وحید، چاپ اول (جلد 4و7و8و10از12مجلد)
10. مطری، مرتضی، عدل الهی، تهران، صدرا، 1371، چاپ سی و یکم
11. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیر المؤمنین، شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، با همکاری جمعی از فضلا و دانشمندان، قم، انتشارات امام علی بن ابیطالب(ع)، 1388چاپ اول
12. موسوی، سید عباس علی، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار الرسول الاکرم-دارالمحجة البیضاء، 1376، چاپ اول(ج3 از 5 مجلد)
13. موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، طباطبايى سيد محمد حسين، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، 1374
14. هاشمی خوئی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، تهران، مکتبة الاسلام، 1358، چاپ چهارم، (ج 4و5و7و9و11 از 21 مجلد)
[31] شرحنهجالبلاغة(السيدعباسالموسوي)، ج 1 ، صص439- 441
ارسال توسط کاربر محترم سایت :amir_dalvi
/ج