معناى لغوى »دین« در لغت به معناى راستکار شدن، اطاعت نمودن، پاداش، عادت، حساب، کیش، پرهیزگارى و … آمده است . در اصطلاح، تعابیر گوناگونى از سوى اندیشمندان اسلامى درباره آن ارائه شده است ؛ مانند :
تعریف اصطلاحى
این تعاریف ویژگى هاى کلان و اساسى را در تبیین ماهیت دین، در اختیار ما مى گذارد که به اختصار چنین است :
1 . دین صرفاً یک امر انتزاعى(Abstractive ) و ذهنى(Subjective ) نیست ؛ بلکه حقیقتى عینى است(Objetive ) .
2 . دین هم پاسخ گوى نیازهاى فردى انسان است و هم جواب گوى نیازهاى اجتماعى او .
بایسته هاى تعریف
اساسى ترین شروط تعریف عبارت است از:
1. بیانگرى(1) و وضوح، به گونه اى که به روشنى معنا را به ذهن منتقل سازد و از ابهام و اجمال پیراسته باشد.
2. فراگیر بودن(2) و جامعیت، به عبارت دیگر تعریف باید – حدالامکان – به گونه اى باشد که همه وجوه و ویژگى هاى ذاتى معرف را بر گیرد، نه این که بخشى را برگیرد و بخش دیگر را فروگذارد.
3. تمایز(3) و مانعیت، تعریف باید از چنان مرزبندى دقیقى برخوردار باشد که به خوبى بتواند بین معرف و امور دیگر تمایز نهد.(4)
مشکل تعریف دین
تعریف دین به حد تام اگر محال نباشد به غایت دشوار است. این مسأله اختصاص به دین ندارد و بسیارى از دیگر امور به ویژه پدیده هاى انسانى و اجتماعى را نیز شامل است. در عین حال مى توان به تعریفى اعتمادپذیر که شامل عمده ترین لوازم آن باشد دست یافت.
تنوع تعریف دین
اندیشوران و متفکران تلاش هاى زیادى در جهت ارائه تعریفى از »دین« کرده اند. هر یک از اندیشمندان از منظر خاصى به دین نظر کرده و تعریفى همسو با همان زاویه نگرش به دست آورده اند. تعاریفى که در این باب بیان شده بالغ بر صدها تعریف است که به گونه هاى مختلفى تقسیم پذیرند، از جمله:
1. تعاریف روان شناختى(2 (5. تعاریف جامعه شناختى(3 (6. تعاریف اخلاق گرایانه(4 (7. تعاریف غایتگرایانه(5 (8. تعاریف کارکردگرایانه(6 (9. تعاریف خردگرایانه(7 (10. تعاریف شهودگرایانه(8 (11. تعاریف تحویل گرایانه(12) و…(13) فارغ از نقدهایى که به طور خاص بر هر یک از گونه هاى یاد شده وارد است، ویژگى هاى غالب تعاریف یاد شده که ناشى از نوع نگرش غربى به دین است عبارت است از:
1. انحصارگرایى(14): به عبارت دیگر هیچ یک از رهیافت هاى مزبور از شمول و جامعیت برخوردار نیست، بلکه به فرض صحت، تنها وجهى از وجوه »دین« یا »دین گرایى« و تدین مؤمنان را مورد توجه قرار داده و از دیگر وجوه و یا ماهیت اساسى دین غفلت نموده و گرفتار مغالطه »کنه و وجه« و یا »جزء و کل« و یا »لازم و ملزوم« گردیده است.
2. خاستگاه برون دینى: غالب تعاریف اشاره شده داراى خاستگاه برون دینى است و فارغ از درون مایه و محتواى پیام و مضمون و مؤلفه هاى دین به تعریف دین پرداخته اند، در حالى که هر تعریفى از دین باید به درستى بر دین منطبق شود، لاجرم نمى تواند از درون مایه آن گسسته و بیگانه باشد.
3. بیگانگى نسبت به حقانیت و بطلان: آن چه موضوع تعاریف یاد شده است. اساساً دین هاى موجود و محقق است، با تفاوت ها و تمایزاتى از زمین تا آسمان. این خود یکى از رموز اساسى ناکامى تعاریف مورد اشاره در ارائه تصویرى اعتمادپذیر از دین است. دین هاى موجود و محقق داراى چنان تنوع و ناهمگونى هستند که به سختى مى توان وجوه مشترکى از آنها به دست آورد که به خوبى نمایانگر ماهیت و ارکان اساسى دین باشد. به عنوان مثال »گیسلر«(15) مى کوشد با شناخت عناصر مشترک ادیان به تعریف دین بپردازد. او مى گوید: »تلاش هایى که براى تعریف دین شده است عموماً در کسب استقبال همگانى ناموفق بوده اند و با این همه بخش عظیمى از این تعاریف، حداقل شامل یک عنصر مشترک هستند: »آگاهى از امر متعالى«(16). آنچه گیسلر امر متعالى مى خواند نه خداوند، بلکه مفهومى اعم است؛ به گونه اى که بر خدا و غیر خدا انطباق مى پذیرد: »برهمن در مذهب هندو، نیروانا در مذهب بودیسم، تائو در مذهب تائوئیسم، همه در نظر شلایر ماخر، نیومن در دیدگاه اتو و وجود – وراى – وجود در تفکر تیلیخ تماماً راه هاى لحاظ امر متعالى است«.(17) اشکال جدى در این تعریف آن است که هیچ یک از شرایط تعریف را دارا نیست، زیرا:
1. چندان واضح نیست که »امر متعالى« بر چه چیزى دلالت دارد و تهى از وضوح مفهومى است.
2. دین صرفاً آگاهى از »امر متعالى« و سرسپردگى در برابر آن نیست.
3. »امر متعالى« چه بسا در مکاتب غیردینى نیز یافت شود، کما این که غایت متعالى در تفکر مارکسیستى کمون بزرگ و حل تضادها و نفى طبقات است. بنابراین تعریف یاد شده از مانعیت نیز برخوردار نمى باشد.
روش اندیشمندان مسلمان
در برابر رهیافت هاى فوق عالمان واندیشمندان مسلمان رویکردى دیگر برگزیده و در تعریف دین به امور زیر بهاى جدى داده
تعریف اصطلاحى
این تعاریف ویژگى هاى کلان و اساسى را در تبیین ماهیت دین، در اختیار ما مى گذارد که به اختصار چنین است :
1 . دین صرفاً یک امر انتزاعى(Abstractive ) و ذهنى(Subjective ) نیست ؛ بلکه حقیقتى عینى است(Objetive ) .
2 . دین هم پاسخ گوى نیازهاى فردى انسان است و هم جواب گوى نیازهاى اجتماعى او .
بایسته هاى تعریف
اساسى ترین شروط تعریف عبارت است از:
1. بیانگرى(1) و وضوح، به گونه اى که به روشنى معنا را به ذهن منتقل سازد و از ابهام و اجمال پیراسته باشد.
2. فراگیر بودن(2) و جامعیت، به عبارت دیگر تعریف باید – حدالامکان – به گونه اى باشد که همه وجوه و ویژگى هاى ذاتى معرف را بر گیرد، نه این که بخشى را برگیرد و بخش دیگر را فروگذارد.
3. تمایز(3) و مانعیت، تعریف باید از چنان مرزبندى دقیقى برخوردار باشد که به خوبى بتواند بین معرف و امور دیگر تمایز نهد.(4)
مشکل تعریف دین
تعریف دین به حد تام اگر محال نباشد به غایت دشوار است. این مسأله اختصاص به دین ندارد و بسیارى از دیگر امور به ویژه پدیده هاى انسانى و اجتماعى را نیز شامل است. در عین حال مى توان به تعریفى اعتمادپذیر که شامل عمده ترین لوازم آن باشد دست یافت.
تنوع تعریف دین
اندیشوران و متفکران تلاش هاى زیادى در جهت ارائه تعریفى از »دین« کرده اند. هر یک از اندیشمندان از منظر خاصى به دین نظر کرده و تعریفى همسو با همان زاویه نگرش به دست آورده اند. تعاریفى که در این باب بیان شده بالغ بر صدها تعریف است که به گونه هاى مختلفى تقسیم پذیرند، از جمله:
1. تعاریف روان شناختى(2 (5. تعاریف جامعه شناختى(3 (6. تعاریف اخلاق گرایانه(4 (7. تعاریف غایتگرایانه(5 (8. تعاریف کارکردگرایانه(6 (9. تعاریف خردگرایانه(7 (10. تعاریف شهودگرایانه(8 (11. تعاریف تحویل گرایانه(12) و…(13) فارغ از نقدهایى که به طور خاص بر هر یک از گونه هاى یاد شده وارد است، ویژگى هاى غالب تعاریف یاد شده که ناشى از نوع نگرش غربى به دین است عبارت است از:
1. انحصارگرایى(14): به عبارت دیگر هیچ یک از رهیافت هاى مزبور از شمول و جامعیت برخوردار نیست، بلکه به فرض صحت، تنها وجهى از وجوه »دین« یا »دین گرایى« و تدین مؤمنان را مورد توجه قرار داده و از دیگر وجوه و یا ماهیت اساسى دین غفلت نموده و گرفتار مغالطه »کنه و وجه« و یا »جزء و کل« و یا »لازم و ملزوم« گردیده است.
2. خاستگاه برون دینى: غالب تعاریف اشاره شده داراى خاستگاه برون دینى است و فارغ از درون مایه و محتواى پیام و مضمون و مؤلفه هاى دین به تعریف دین پرداخته اند، در حالى که هر تعریفى از دین باید به درستى بر دین منطبق شود، لاجرم نمى تواند از درون مایه آن گسسته و بیگانه باشد.
3. بیگانگى نسبت به حقانیت و بطلان: آن چه موضوع تعاریف یاد شده است. اساساً دین هاى موجود و محقق است، با تفاوت ها و تمایزاتى از زمین تا آسمان. این خود یکى از رموز اساسى ناکامى تعاریف مورد اشاره در ارائه تصویرى اعتمادپذیر از دین است. دین هاى موجود و محقق داراى چنان تنوع و ناهمگونى هستند که به سختى مى توان وجوه مشترکى از آنها به دست آورد که به خوبى نمایانگر ماهیت و ارکان اساسى دین باشد. به عنوان مثال »گیسلر«(15) مى کوشد با شناخت عناصر مشترک ادیان به تعریف دین بپردازد. او مى گوید: »تلاش هایى که براى تعریف دین شده است عموماً در کسب استقبال همگانى ناموفق بوده اند و با این همه بخش عظیمى از این تعاریف، حداقل شامل یک عنصر مشترک هستند: »آگاهى از امر متعالى«(16). آنچه گیسلر امر متعالى مى خواند نه خداوند، بلکه مفهومى اعم است؛ به گونه اى که بر خدا و غیر خدا انطباق مى پذیرد: »برهمن در مذهب هندو، نیروانا در مذهب بودیسم، تائو در مذهب تائوئیسم، همه در نظر شلایر ماخر، نیومن در دیدگاه اتو و وجود – وراى – وجود در تفکر تیلیخ تماماً راه هاى لحاظ امر متعالى است«.(17) اشکال جدى در این تعریف آن است که هیچ یک از شرایط تعریف را دارا نیست، زیرا:
1. چندان واضح نیست که »امر متعالى« بر چه چیزى دلالت دارد و تهى از وضوح مفهومى است.
2. دین صرفاً آگاهى از »امر متعالى« و سرسپردگى در برابر آن نیست.
3. »امر متعالى« چه بسا در مکاتب غیردینى نیز یافت شود، کما این که غایت متعالى در تفکر مارکسیستى کمون بزرگ و حل تضادها و نفى طبقات است. بنابراین تعریف یاد شده از مانعیت نیز برخوردار نمى باشد.
روش اندیشمندان مسلمان
در برابر رهیافت هاى فوق عالمان واندیشمندان مسلمان رویکردى دیگر برگزیده و در تعریف دین به امور زیر بهاى جدى داده