طلسمات

خانه » همه » مذهبی » شميم طاقديس (2)

شميم طاقديس (2)

شميم طاقديس (2)

«در حالى‏كه در مثنوى معنوى همه چيز از حكايت و شكايت نى آغاز مى‏شود» (13) در مثنوى طاقديس قصه طوطى و شاه، مطلع سخن قرار گرفته است و بدين ترتيب مولوى با شكايت آغاز مى‏كند و نراقى با حكايت. اما اين هر دو، در پى يك امرند. حكايت طوطى و شاه نيز نى‏نامه ديگريست كه ناله گسستن و بريدن سر داده است.

3707d7c9 c4f3 48fc b59d d0fb3421a7e0 - شميم طاقديس (2)

0010522 - شميم طاقديس (2)
شميم طاقديس (2)

 

نویسنده : على باقرى طاهرى ‏نيا

 

سرآغاز طاقديس و مثنوى
 

«در حالى‏كه در مثنوى معنوى همه چيز از حكايت و شكايت نى آغاز مى‏شود» (13) در مثنوى طاقديس قصه طوطى و شاه، مطلع سخن قرار گرفته است و بدين ترتيب مولوى با شكايت آغاز مى‏كند و نراقى با حكايت. اما اين هر دو، در پى يك امرند. حكايت طوطى و شاه نيز نى‏نامه ديگريست كه ناله گسستن و بريدن سر داده است.
مولانا مى‏گويد:
بشنو از نى چون حكايت مى‏كند
وز جدايى‏ها شكايت مى‏كند
و فاضل نراقى مى‏گويد:
اى رفيقان بشنويد اين داستان
بشنويد اين داستان از راستان
نراقى هر چند مثنوى خود را با توصيه شنيدن نواى نى آغاز نكرده است، ولى چون ناى نى را حديث يار مى‏داند غزلش را به اين دردانه زيبا تزيين كرده، مى‏گويد:
تاكى دلا به مدرسه طامات و ترهات
بشنو حديث يار دوروزى زناى نى (14)
مولانا تمثيل طوطى و بازرگان را خلق كرده و ملاى نراقى تمثيل طوطى و شاه را. مولانا با طوطى و بازرگان در پى آن است كه بگويد تا نميرى، نرهى “مرده شو چون من كه تا يابى خلاص” و ملاى نراقى در پى آن است كه بگويد:
چون‏كه شد آب از سر آن چشمه دور
تيره گشت و ناتوان و تلخ و شور
آرى آن كو دور شد از اصل خويش
جان او افسرده گردد سينه ريش
در ميان هر دو مثنوى مضامين مشترك فراوانى به چشم مى‏خورد كه از آن جمله مى‏توان به قصه حضرت ابراهيم، داستان يوسف و زليخا، توصيف عقل، عشق و… . اشاره كرد:
فاضل نراقى مى‏گويد:
هركه شد معشوق، عاشق نيز هست
در دل او عشق شورانگيز هست
اين سخن را گر همى خواهى بيان
رو يحبهم و يحبونه بخوان (15)
مولانا نيز مى‏گويد:
چون يحبون بخواندى در نبى
با يحبهم قرين در مطلبى
مولانا و فاضل هر دو مست شراب ازلى هستند آشكارا مى‏گويند:
تا ميكده باز و مى بجا است
كار من خسته دل به كام است
شراب آنان از جنس شرابى است كه پيش از خلقت كرم وجود داشته است و ابن فارض نيز كه خود از آن جامى برگرفته اين مستى و عشق را اين‏گونه به تصوير مى‏كشد.
شربنا على ذكر الحبيب مدامة
سكرنا بها من قبل ان يخلق الكرم
لها البدر كاس وهى شمس يديرها
هلال وكم يبدو اذا مزجت نجم
ولولا شذاها ما اهتديت لحانها
و لولا سناها ما تصورها الوهم (16)
مثنوى و طاقديس مملو از ذكر خدا
استاد زرين كوب درباره آغاز عاجل مثنوى معنوى مى‏گويد:
در بين آثار مهم ادب قديم فارسى شايد مثنوى مولانا تنها كتاب عمده‏اى از نوع خود باشد كه بر حسب معمول زمان با حمد و بسم الله و تحميد آغاز نشده است. (17)
اين سخن در باب مثنوى طاقديس نيز صادق است، زيرا آن نيز به لفظ تحميد و بسمله آراسته نشده است. ولى چگونه مى‏توان پذيرفت منظومه‏اى كه سراسر خداشناسى و معرفت است ابتر باشد؟ مگر نه اين است كه مثنوى سراسر تحميد و بسمله است؟ ! پس آغاز و انجامش همه ذكر است. مثنوى معنوى و طاقديس هر دو با حمد و ستايش آغاز شده‏اند، ولى حمدى به شيوه خاص خود .

3. طاقديس ، تفسير منظوم آيات و روايات
 

مثنوى طاقديس، تفسير عرفانى قرآن و منظومه اخلاق و معرفت است. گواه تأثير معارف دين بر مضامين، طاقديس توضيح واضحات خواهد بود و اما در عين حال در اين فرصت برخى از مظاهر تجلى آيات و روايات در اين منظومه آورده مى‏شود .
احاديث شريفه، ادعيه نجات بخش، آيات و مضامين كلام وحى از جمله مؤثرات اين مقوله مى‏باشد . در مثنوى طاقديس كه شرح گسترده و برخى احاديث نيز هست شارح به تفصيل، رمز و اطلاق تعابير احاديث را به نظم در آورده است. او در شرح حديث العقل ماعبد به الرحمن و اكتسب به الجنان ابتدا عقل را تعريف كرده، سپس بر سبيل استعاره به توصيف و ترسيم چشم، گوش، پاوزبان آن پرداخته است.
عقل مى‏دانى چه باشد اى پسر
آنكه باشد سوى جنت راهبر
عقل مى‏دانى چه باشد اى رفيق
آن كه برهاند ترا از هر مضيق
عقل را باشد دو چشمى دوربين
وز هزاران سيل چشم دوربين
عقل را باشد دو گوش حق نيوش
گوش‏ها دارد به آواز سروش
عقل را باشد زبانى راست گو
هر سخن را بى كم و بى كاست گوى
عقل را پايى بود گردون نورد
پيش پايش پست، سقف لاژورد
مولانا نيز كه 488 بار از كلمه عقل بهره برده است مى‏گويد:
عقل را دو ديده در پايان كار
بهر آن گل مى‏كشد او رنج خار
آنجا كه دعاى عميق و دقيق كميل به حب و عشق پرداخته، عذاب الهى را بسى قابل تحمل و فراق محبوب را فوق طاقت دانسته است، چون حكايت دل دادن و دلدادگى است و او نيز در اين مضمون در سرش جز شوق وصل يار نيست به شرح و تفسير آن پرداخته مى‏گويد:
صبر گيرم آورم در آتشت
گو چسان صبر آرم از خوى خوشت
در عذابت گيرم آوردم شكيب
چون بسازم با فراقت اى حبيب
چون ز امر توست دوزخ، جنت است
چون تو فرمايى، عذابم رحمت است
آتش تو گلشن و ريحان من
دوزخ تو جنت رضوان من
من ز دوزخ از چه ترسم كيستم
جز يكى كارتو، ديگر چيستم
و تمثيل محسوس گلشن بودن آتش را در بيان زر و زرگر اين چنين ملموس مى‏نمايد:
بين كه زرگر زر در آتش مى‏كند
آتش آن را صاف و بى غش مى‏كند
آهنى آهنگر اندر كوره برد
پس به پتكش ساخت اجزا خرد
خرد ساخت شمشيرى از آن كشور گشاى
در كمرهاى شهانش داد جاى
مولاى متقيان در بيان انگيزه عبادت گزاران، خوف و طمع را اخلال در عبادت احرار دانسته و ملاى نراقى اين معرفت را به رشته نظم كشيده است.
طاعت من نى زشوق جنت است
نى زبيم آتش پروحشت است
از عبادت نى طمع دارم نه بيم
هر چه مى‏خواهى بكن ما از توايم
چون تو را اهل پرستش يافتم
در سپاس و طاعتت بشتافتم
طاعت مزدور بهر اجرت است
بنده را طاعت زخوف وخشيت است
از جمله مظاهر تأثر مثنوى طاقديس از معارف دينى، اقتباس آيات قرآن است. به عبارت ديگر در كنار تلميح و تفسير آيات كلام وحى، در موارد متعدد روشن‏گويى بيش‏ترى به كار برده، منظومه خود را به الفاظ آيات نيز مرصع و مزين كرده است. از جمله اين موارد مى‏توان به نمونه‏هاى زير اشاره كرد:

* آيه 160 سوره ‏بقره:
 

اين سخن را گرهمى خواهى بيان
رو”يحبهم و يحبونه” رابخوان

* آيه 2 سوره اسرا:
 

زينت از تشريف “فضلناش” داد
تاركش را تاج “كرمنا” نهاد

* آيه 48 سوره كهف:
 

كور بود و جان آدم را نديد
پس زامر”اسجدوا” گردن كشيد

* آيه 139 سوره اعراف:
 

از تجلى نحو طور بارقا
صار دكا خر موسى صاعقا

* آيه 272 سوره بقره:
 

غير “يوتى الحكمه” آن مرد غبى
مى‏نداند آيه‏اى را از نبى

* آيه 13 سوره فجر:
 

اينك از قرآن مالفظى بخوان
“ان ربك هم لبالمرصاد” دان

* آيه 5 سوره تبت:
 

“ويلكم يا قوم” من تقليد كم
او هو”حبل من مسد فى جيدكم”

* آيه 54 سوره زمر:
 

نااميدى كفر باشد اى عمو
روبخوان “لاتيأسوا” “لاتقنطوا”

* آيه 46 سوره نساء:
 

در كتاب حق بخوان “تنهى الصلوة”
للمصلى على جميع المنكرات

* آيه 25 سوره حديد:
 

كين چه حالتست كه اكنون شد پديد
شد كجا سرو”انزلنا الحديد”

پي نوشت ها :
 

13) بحر در كوزه، زرين كوب، ص .9
14) كتاب الخزاين، ص .4
15) مثنوى طاقديس، ص .28
16) ديوان ابن فارض، بيروت، المكتبة الثقافية، ص .82
17) سرنى، زرين كوب، ج‏1، ص .17
 

منبع : www.naraqi.com
ادامه دارد ….
ae

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد