شناختهای درست ونادرست ازخدا در قرآن
چکیده
موضوع این تحقیق :بررسی معرفتهای درست ونادرست از دید گاه قرآن (با نگاهی مختصر به آسیب شناسی معرفت خداوند در میان مسلمانان عصر حاضر) میباشد.
هدف از انجام این تحقیق این است که ما با بررسی تطبیقی شناختی که خداوند از ذات پاکش در قران ارائه میدهد وشناخت هایی که قرآن انها را رد کرده است شناختی درست از خداوند ارئه دهیم.
روش کار به این صورت است که ابتدا به بیان آیاتی میپردازیم که در آنها خداوند به بیان نوعی از انواع شناخت نادرست پرداخته است سپس به بیان شناخت ومعرفت درستی که خود قرآن ارائه داده است پرداخته ودر پایان به صورت مختصر اگر نمونههایی از این شناختهای اشتباه در عصر حاضردر میان مسلمانان وجود داشته باشد را بیان کنیم.
آنچه در پایان از این تحقیق نتیجه گرفته میشود این است که خدایی که قرآن بیان میکند مصداق کامل وجود است قران وجود خداوند رااثبات کرده، او را بری از هر گونه محدودیت وسرشار از صفات جمال وکمال میداند.
کلید واژهها: خدا- قران – انکار- توحید – صفات.
مقدمه
مسئلهی شناخت، مسئله ای مهم، بنیادین ودر عین حال مشکل است، مسئله ای است که بسته به نوع دیدی که نسبت به آن داریم نوع جهان بینی وبه طبع سیر حیاتمان بسیار متفاوت خواهد بود. اینکه آیا اصلاً شناخت راممکن بدانیم یا اینکه از ریشه آن را منکر شویم. حال اگر شناخت را ممکن بدانیم دوّمین مطلب مهم این است که چه منبع را برای شناخت منبعی درست وقابل اطمینان بدانیم. یافتن این مسیر نیاز به دقت وصرف وقت بسیار وتفکر ودقت نظر دارد. به همین علت بوده که در طی روزگار مکاتب فکری مختلف به وجود آمده وهر یک تنها راه خود را درست میدانسته است وهر یک مسیر متفاوتی را پیمودهاند.
قرآن کریم به عنوان کتاب هدایت انسان، یکی از مهمترین اهدافش رساندن ما به معرفتی درست از پروردگار است. قطعاً خود خداوند که هم بر تمام نیاز های انسان واقف است وهم بر تمام ظرفیتهای وجودی او، بهترین شناخت را پیش روی ما قرار خواهد داد.
بنا بر آنچه گفته شد برآنیم که بفهمیم که چه شناختها و تصوراتی از خداوند از دیدگاه قرآن مورد نکوهش است؟ دیگر اینکه قرآن، در مقابل چه شناختی ارائه میدهد؟ ودیگر اینکه در جهان معاصر در میان خود مسلمانان نمونههایی از این شناختهای اشتباه وجود دارد واگر دارد به چه صورتی است؟
تصورات وشناخت های اشتباهی را که قرآن مورد توبیخ قرار میدهد میتوان ذیل چند محورگنجاند: برخی مربوط به انکار خداوند میشود وبرخی مربوط به محدودیت قائل شدن برای خداوند واین محدودیت هم به صورت شریک قرار دادن برای خداوند است وهم به صورت انکار ویا محدودیت قائل شدن در صفات جلال وجمالش.
1-انکار خداوند :
میتوان گفت: مهمترین وسخت ترین اشتباهی که در شناخت عالم وجود دارد انکار خالق و مبدأ هستی است این که این مطلب را در ذیل تصور اشتباه از خداوند گنجانده ایم به این دلیل است که در واقع تصور اشتباهشان عدم وجود خداوند است. قرآن کریم سخن اینان را نقل قول میکند ومی فرماید که اینان بینششان این است : «وَمَا یُهْلِکُنَا إِلاَّ الدَّهْر».
از مهمترین راه های اثبات وجود خداوند در قرآن کریم دو راه است :1.راه بیدارکردن فطرت انسانها 2.راه حس ومشاهده طبیعت
1-بیدار کردن فطرت انسانها
در فطرت و خلقت هر کس یک احساس وتعالیمی وجود دارد که خود به خود انسان را به سوی خدا میکشاند. این حس اگر به واسطه انبیاء علیهم السلام درست راهبری نشود ممکن است سر از بت پرستی وگرایش به پرستش مخلوق در آورد. به این حقیقت خداوند متعال در آیه میثاق تصریح فرموده است : «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِین. أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا به ما فَعَلَ الْمُبْطِلُون» (اعراف/173 و 172) آنگاه که پروردگارت از فرزندان آدم، از پشتهایشان ذریه ونسلشان را بیرون کشید وآنان راگواه خودشان گرفت وفرمود: آیا من پرووردگار شما نیستم؟ گفتند آری گواهی میدهیم. این برای آن بود که در روز قیامت نگویید پدران ما مشرک شدند وما نسل بعدی آنانیم. آیا ما را به خاطر انان هلاک میکنی؟
هنگامی که نوزاد متولد میشود اوّلین غریزه او که غریزه گرسنگی است او را به تلاش در پی غذا وا میدارد. در این غریزه در حقیقت همه انسانها با حیوانات برابرند. امّا پس از آنکه کودک بزرگتر میشود غریزه دومی به تدریج در او رشد میکند ودر اوان کودکی ظاهر میگردد ونیروی مغزیاش را برای دریافت غذای روحی به تلاش وتکاپو وامی دارد. در این حال هر چه در اطراف خود میبیند، توجهش را جلب کرده واو را به سؤال از پدر ومادر میکشاند، تا علت وجود هر پدیده ای را بپرسد وبا سؤالهایی که از علت وسبب پدیدهها میکند، نیاز غریزه دوّم خود را تأمین نماید.
بنا بر این بحث وبررسی وکاوشگری انسان در یافتن علّت پدیدهها در نهایت او را به شناخت علّت پدیده آنها یعنی خدای خالق میرساند وآیه در صدد بیان این معناست.
در بسیاری از آیات، اعتراف انسانها به وجود خالق در قالب شیوه ای زیبا مطرح گردیده است. نکته مهم در تمام این آیات آن است که افراد مورد سؤال آن است که افراد مورد سؤال تنها مؤمنان وموحدان نیستند که به دلیل اعتراف به خدابه این امر اعتراف کرده باشند؛ بلکه عامه مردم ودر برخی آیات خاصه مشرکین مورد سؤال قرار گرفتهاند.
در واقع قرآن به شیوه های گوناگون «مخاطب خود را وادار به فکر کردن» میکند تا فطرتش رابرای پذیرش حق بیدار کند.
به آیات ذیل توجّه کنید : «وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّه» (لقمان/25) اگر از ایشان سؤال کنی چه کسی آسمانها وزمین را خلق کرده البته جواب خواهند داد خدا.
«وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُون» (عنکبوت/61) اگر از ایشان سؤال کنی زمین وآسمان را چه کسی آفریده وخورشید وماه مسخر کیست، به یقین جواب میدهند الله. پس با این حال چگونه آنان رامنحرف میسازند.
«وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَحْیَا بِهِ الأَرْضَ مِن بَعْدِ موتها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون» (عنکبوت/63) واگر سؤال کنی آن کیست که از آسمان باران نازا سازد تا زمین را پس از مرگ آن زنده گرداند؟ به یقین جواب دهند :الله. بگو ستایش مخصوص اللّه است؛ بلکه اکثر ایشان عقل خود را به کار میگیرند.
در بعضی دیگر از آیات قرآن، با بیان حالات خوف واضطرار انسان در زندگی وتوجه او به یک مبدأ وملجأ در چنین حالاتی بر وجود خالق استدلال شده است.
در واقع در چنین حالاتی قرآن عقل وفطرت را با هم مورد خطاب قرار میدهد تا آنان را که در خواب غفلت فرو رفتهاند بیدار کرده بر مسند قضاوت نشاند که خود حکم کنند چرا در حالات خاصی متوجّه یک نجات بخش ویک مبدأو ملجأ میشوند. به این آیات توجّه کنید :
«فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُون» (عنکبوت/65) هنگامی که سوار بر کشتی شوند خدا را با اخلاص میخوانند (وغیر او را فراموش میکنند) اما هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند ونجات داد، باز به خدا شرک میورزند.
«وَإِذَا مَسَّکُمُ الْضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الإِنْسَانُ کَفُورًا» (إسراء/11) وهنگامی که در دریا ناراحتی به شما برسد، جز او، تمام کسانی را که (برای حل مشکلات خود) میخوانید فراموش میکنید. اما هنگامی که شما را به خشکی برساند، روی میگردانند وانسان بسیار ناسپاس است.
«وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَن لَّمْ یَدْعُنَا إِلَی ضُرٍّ مَّسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون» (یونس/12) هنگامی که به انسان زیان (ناراحتی) رسد، ما را (در هر حال) در حالی که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده است، میخواند. امّا هنگامی که ناراحتی را از برطرف ساختیم، چنان میکنند که گویی هرگز ما را برای حل مشکلی که به او رسیده بود، نخوانده است، این گونه برای اسرافکاران اعمالشان زینت داده شده است.
بنابراین بحث فطرت در قرآن محورهای متعددی دارد از جمله :1-تصریح برفطری بودن توجه به مبدأدر انسان، مانند آیه میثاق.
2-استشهاد به اقرار واعتراف به وجود خالق.
3-استدلال به حالات خوف واضطرار در زندگی انسانهای غافل
راه حس ومشاهده :
در روش متعارف قرآن، آیات وآثار الهی واسطه اثبات وجود خدا قرار گرفتهاند. روش قرآن در اثبات وجود خدا روش صرفاً فلسفی وعقلانی نیست وجنبه ای ذهنی ومجرد از واقعیتهای خارجی ندارد؛ بلکه قرآن در همه جا با تکیه بر محسوسات مادی عالیترین جلوه های خدا شناسی را به دست داده است. قرآن همه افراد بشررا به مشاهده وتفکر در عالم هستی ومخلوقات آن دعوت میکند. به این آیات توجه کنید :
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ به ما یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ موتها وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُون» (بقره /164) در آفرینش آسمانها وزمین و آمد وشد شب وروز وکشتی هایی مه در دریا به سود مردم در حرکتند وآبی که خداوند از اسمان نازل کرده وبا آن زمین راپس از مرگ زنده نموده وانواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنین) در تغییر مسیر بادها وابرهایی که میان زمین وآسمان مسخرند، نشانههایی است برای مردمی که عقل دارند ومی اندیشند.
«أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَی» (انبیا/30) آیا کافران ندیدند که اسمانها وزمین به هم پیوسته بودند وما آنها را از یکدیگر باز کردیم وهر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم؟ آیا ایمان نمیآورید؟
«وَفِی الأَرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ (20) وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُون» (روم/20) و در زمین آیاتی است برای اهل یقین ودر وجود خود شما (نیز آیاتی است) آیا نمیبینید؟
علامه طباطبایی (ره) در این زمینه مینگارد : «قرآن کریم با اصرار وابرام بی نظیری افراد بشر را به مطالعه در خلقت موجودات به منظور شناخت خدا سوق میدهد. همین امر در کلام پیشوایان دین نیز دیده میشود ومسلماً برای عامه مردم بهترین راه شناساندن خدا همین راه است.»
«أَفَلا یَنظُرُونَ إِلَی الإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَت. وَإِلَی السَّمَاء کَیْفَ رُفِعَت. وَإِلَی الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَت. وَإِلَی الأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَت» (غاشیة/20-17)
آیا آنان به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است؟ وبه آسمان نگاه نمیکنند که چگونه بر افراشته شده است؟ وبه کوهها که چگونه در جای خود نصب گردیده است؟ به زمین که چگونه گسترده وهموار گشته است؟
در واقع آیات الهی از خلال ظواهر همین عالم واسرار طبیعت که همه آنها از محسوسات بشر است، انسان را به وجود خالقی راهنمایی میکند (نیکو دیالمه، مقایسه میان اسلوب قرآن وحدیث با کلام اسلامی در طرح عقاید، صفحات 114-99)
گاه این انکار به این گونه است که مصداق مبدا کامل هستی را یک مخلوق میدانند مانند آنچه که قرآن در این آیه بیان میکند : «لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَم» (مائده/17) قرآن کریم این ادعا را سخت رد میکند ودر ادامه آیه میفرماید : «قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا إِنْ أَرَادَ أَن یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا…»خداوند با صراحت بیان میکند که مسیح نیز یک موجود ضعیف است وتحت ارادهی نیرویی برتر است و از این طریق ما را توجه میدهد که چنین موجودی نمیتواند خدا وخالق همه چیز باشد.
در جایی دیگر میفرماید : «لَّن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبْداً لِّلّهِ وَلاَ الْمَلآئِکَةُ الْمُقَرَّبُون» (نساء/117) هرگز مسیح از این ابا نداشت که بندهی خدا باشدونه فرشتگان مقرب.
2-محدودیت قائل شدن برای خداوند:
2-1-شریک قرار دادن برای خداوند:
2-1-1-انکار توحید ذاتی :
در قران کریم دیدگان این دسته از افراد یعنی کسانی که که ذات خداوند را بیشتر از یکی میدانند بیان شده وبه شدت توبیخ شده است : «وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الإِنسَانَ لَکَفُورٌ مُّبِین» (زخرف/15) برای او از بندگا نش جزئی را قرار دادند (وملائکه را دختران خدا خواندند) انسلن کفران کنندهی آشکاری است.
عده ای دیگرعقیده به خدایان سه گانه دارند هستند : «لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَاحِد» (مائده/113)
آیه الله مکارم شیرازی میگویند : «:باید توجه داشت که این آیه نمیگوید کسانی که معتقد به خدایان سه گانه اند کافرند بلکه میگوید :کسانی که خداوند را سومین اصل یا سومین ذات میدانند کافرند. سخن از این است که خدا را سومین ذات دانستن کفر است. یعنی نه تنها اعتقاد به خدایان سه گانه موجب کفر است بلکه خدا را همردیف وهمطراز موجودات دیگر دانستن کفر است. »(ناصر مکارم شیرازی، پیا م قرآن، جلد 3، صفحه 268)
آیات بسیار فراوانی یگانگی وتوحید خداوند در ذات پاکش را بیان میدارند :
«أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیم» (آل عمران /18) خدا، فرشتگان، وهمه دانایان عادلانه گواهی میدهند که جز او خدایی نیست، جز او که گرانقدر وکاردان است.
«لا اله الا الله» (37) 35 «لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُو» (2) 163 «أَن لاَّ إِلَهَ إِلاَّ أَنت» (21) 87 «لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ (16) 2 مَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللَّهُ (3) 62 » أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ « (18) 110 و …»
سادهترین تعبیری که از توحید ذات میتوان کرد این است : وقتی میگوییم خدا یکی است یکتا وبی همتا که اصولا چند تایی بردار نیست، یعنی حتی در عالم فرض هم نمیتوان دو نمونه دو فرض برای آن تصور کرد بنا بر این یکتایی یعنی منحصر به فرد بودن در ذات او نهفته است وتوحید لازمهی ذات اوست.
به این ترتیب برای پی بردن به یگانگی خدا همین قدر کافی است که او را درست بشناسیم واز کلمه خدا معنی صحیحی در ذهن داشته باشیم. اگر از این کلمه معنی درست وراستینش را بفهمیم، خود به خود به این نتیجه میرسیم که اگر خدایی باشد یکی است وچند تایی بردار نیست چون ذات او با دوتا یی وچند تایی سازگار نیست. (محمد حسین بهشتی، خدا در قرآن، صفحه 154)
2-1-2-انکار توحید در خالقیت :
اینان کسانی اند که معتقدند کسانی دیکر مستقل از خداوند در در کار خلق و امر دخالت دارند. آیه 16 سوره رعد میفرماید : «أَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَکَاء خَلَقُواْ کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّار»
دسته ای دیگر از آیات هستند که توجه میدهند برای توجیه حوادث طبیعت ضرورت ولزومی برای فرضیه چند خدایی نیست. بدیهی است که مسئله اعتقاد به خدا مسئله ای است که بشر ناچار، با توجه به طبیعت وپدیده های شگفت انگیز آن، آن را پذیرفته است، واین مطلب رادرک کرده نموده که برای توجیه طبیعت وحوادث آن چاره ای جز ایمان به خدای قادر وتوانا ندارد. اکنون در مقابل مشرکین این مطلب را میتوان مطرح کرد که کدام حادثه طبیعی ویا کدام مسئلهی دیگر است که شما ناچار برای توجیه آن مجبور به قبول شرک شدهاید وبرای خدا همتا قائل شدهاید؟
آیا تمام پدیده های طبیعت وحوادث مربوط به آنها با اعتقاد به خدای واحد یکتا قابل توجیه نیست که شما فرضیه چند خدایی را طرح نمود هاید وخیلی روشن است که آنها چنین ضرورتی را احساس ننموده وفرضیه انها صرفاً مبتنی بر تقلید وعادت بوده است.
آیات ذیل از این قبیل اند : «أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ لَکُم مِّنَ السَّمَاء مَاء فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّه» (نحل 60) کیست که آسمانها وزمین را خلق کرده است وکیست که برای شما از آسمان باران فرستاد تا با آن باغ وبوستان های خرم وپر طراوت را برویانیم این قدرت در شما نیست که حتی یک درخت آن را برویانید. راستی آیا خدایی با خدای یگانه است؟
واصولاً آیا برای توجیه این حوادث آیا نیازی به این هست که خدای دیگری را فرض کنیم؟
2- «أَمَّن جَعَلَ الأَرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خلالها أَنْهَارًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَجَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزًا أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّه» (نمل/ 63) آن کیست که زمین را آرام قرار داد ودر آن نهرها جاری ساخت وکوه ها را بر افراشت ومیان دو دریا حائل قرار داد، آیا با این خدا، خدای دیگری را فرض میکنید.
3- «أَمَّن یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّه» (نمل/63) آن کیست که شما را در تاریکیهای دریا وخشکی هدایت میکند وکیست که باران ثمر دهنده رحمت را میفرستد؟ آیا خدایی با خدای یکتا هست؟ (خدا شناسی، صفحات 77 و 78)
آیات دیگری نیز توحید در خالقیت را به صراحت بیان میکنند : «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْء» (16/رعد)، «لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْء» (انعام /102) خدایی جز او که آفریننده هر چیز است نیست، «وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا» (فرقان/2) هر چیز را آفرید وبرای آن قدر واندازه ای خاص معین فرمود.
2-1-3-انکار توحید در الوهیت:
اینان کسانی اند که غیر از خداوند کسانی دیگر رانیز شایسته عبادت وبندگی میدانند. آیه 3 سوره فرقان میفرماید «وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلَا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا یَمْلِکُونَ مَوْتًا وَلَا حَیَاةً وَلَا نُشُورًا» آنان غیر از خداوند معبودانی برای خود برگزیدهاند؛ معبودانی که چیزی برای خود نمیآفرینند، بلکه خودشان مخلوقند ومالک زیان وسود خویش نیستند ونه مالک مرگ وحیاة ورستاخیز خویشند.
قران در برخورد با مشرکان دو شیوه برخورد دارد :یکی نفی الوهیت آلهه ای که میپرستیدند وبیان اینکه اگر اینهایی که غیر الله میخوانید، آلهه واقعی هستند، باید قیام به کارهایی خلق وایجاد کنند؛ وگرنه آلهه بودن چه معنا دارد؟
آیه 4 سوره احقاف در رد الوهیت اینان میفرماید: «قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأَرْض» به آنان بگو :این معبودهایی را دکه غیر از خدا پرستش میکنید به من نشان دهید که چه چیزی از زمین را افریده اند.
در جای دیگر می فرما ید : «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ به ما خَلَقَ وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُون» خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده است ومعبودی دیگر با او نیست اگر چنین میشد هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر واداره میکردند وبعضی بر بعضی دیگر برتری میجستند (وجهان هستی به تباهی کشیده میشد) منزه است خدا از آنچه آنان توصیف میکنند. دوم نفی تعدد آلهه وحصر الوهیت وربوبیت در الله.
قرآن قبل از هر چیزحالت نفسانی مشرکین را نشان می دهدوتصور آنان را نسبت به توحید مجسم میکند.
«أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَاب. وَانطَلَقَ الْمَلأ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَاد. مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلاَّ اخْتِلاق» (ص/7 و 8) آیا او به جای این همه خدایان خدای واحدی قرار نداده است؟ این به راستی چیز عجیبی است. سر کردگان آنها بیرون امدند وگفتند بروید وخدایانتان را محکم بچسبید. این چیزی است که خواستهاند (شما را گمراه کنند) ما هرگز چنین چیزی در آیین واپسین نشنیدهایم این تنها یک آیین ساختگی است.
«أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هَذَا ذِکْرُ مَن مَّعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُون» (انبیا /24) آیا آنها معبودانی جز خدا برگزیدند؟ بگو دلیلتان را بیاورید. این سخن کسانی است که با من هستند وسخن کسانی است که پیش از من بودند؛ اما بیشتر ایشان حق را نمیدانند به همین دلیل ازآن روی میگردانند.
«وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یُعْبَدُون» (زخرف/45) ازرسولانی که پیش از تو فرستادیم بپرس آیا غیر از خدای رحمن معبودانی برای پرستش قرار دادیم؟
وبرای اقامه دلیل بروحدانیت الله ونفی تعدد آلهه قران به سه طریق عمل کرده است :
1-تصریح بر وحدانیت خدای تعالی از طریق نشان دادن صفات الوهیت وربوبیت به طور انحصاری در الله.
2-بیان نتایج وآثار اعتقاد به تعدد آلهه.
3-از طریق نفی افکاری که منجر به تصور تعدد آلهه شده است مثل فرزند قائل شدن برای خداوند.
قرآن از طریق نشان دادن آفرینشهای الله در عالم هستی وعجز معبودان دیگر در ایجاد هر آفرینش وامر اثری در این عالم، قدرت هر گونه خلق وایجادی را منحصر در الله میداند. از آنجایی که هر عاقلی میپذیرد که وجودی شایسته پرستیدن است که قدرت خلق وایجاد را داشته باشد، انحصار الوهیت در الله را که خالق همه مخلوقات است را ثابت کرده است وهیچ میکند : «مَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَاحِد» (مائده/173) «وَقَالَ اللَّهُ لاَ تَتَّخِذُواْ إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِد» (نحل /51)… .
اما مورد دوم؛ یعنی بیان آثار ونتایج اعتقاد به چند خدایی : قرآن به دور از بحثهای خشک وبی روح فلسفی میکوشد تا سیمایی از عالم که دارای چند خدا میباشد به مخاطب خود عرضه کند تا آنچه در ذهن است ملموس ومحسوس گردد لذا همراه با بحثهای استدلالی در اثبات وحدانیت اله ورب، از نتایج چنین خدایی سخن میگوید. آنجا که میفرماید : «قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذًا لاَّبْتَغَوْاْ إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً» (اسراء/42) بگو اگر انچنان که آنها میگویند : با او خدایانی بود، در این صورت (خدایان) سعی میکردند (در امر ربوبیت) راهی به سوی (خداوند) صاحب عرش پیدا کنند.
وجود الله دیگر اقتضا میکند که طالب آن باشند که بر عرش غلبه کنند؛ برای اینکه آنها نیز در صفت قدرت با او شریک شوند. به عبارت دیگر اگر چند خدا بودند البته در تدبیر امر خلقت مخلوقات وتدبیر زیست آنان مشارکت داشتند. هنگامی که هیچ اثری از آن در آفرینش نمی بینبم، نشان این است که چند آلهه نیستند.
در جای دیگر قرآن به صورت روشنتر آثار وجود دو خدا را مجسم میکند تا با نفی آن، اعتقاد به سه خدا وبیشتر از ان نیز نفی گردد.
به این آیه توجه کنید : «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُون» (22/انبیاء) اگر در آسمانها وزمین جز الله خدایان دیگری بود، زمین وآسمان تباه میشدند (ونظام جهان به هم میخورد)، منزه است خداوند، پروردگار عرش از توصیفی که آنها میکنند.
تعدد آلهه به معنی تعدد قدرت است؛ بنا بر این اگر دو خدا بودند؛ یعنی اگر دستهای مستقلی بود که هر کدام میخواستند مستقلاًاین عالم را اداره کنند آنچنان که که مقتضی الوهیت وربوبیت است در عالم فساد وتباهی آشکار میشد. حال که وحدتی در این عالم حکم فرماست واین وحدت در نظام مشهود همگان است وهر کسی در هر سطحی از بینش باشد، درک میکند که اجزای این عالم به هم پیوسته است، در واقع آنچه مشهود است وحدت ونظم است ونه فساد وآشفتگی. اینها خودش دلیلی روشن است بر اینکه اندیشه تعدد، باطل است ودستی که آن جهان را در اختیار دارد، دست واحدی است. (مقایسه میان اسلوب قرآن وحدیث با علم کلام در طرح عقاید، صفحات 154-147)
2-2-محدودیت قائل شدن در صفات جمال وجلال خداوند:
2-2-1-انکار حکمت خداوند :
گروهی ازکسانی که خدا را قبول دارند ولی شناخت نادرستی از خداوند دارند بر طبق فرموده قرآن معتقدند که خداوند مردگان را مبعوث نمیکند ودر واقع قیامتی در کار نیست. اینان در واقع حکیم بودن خداوند را منکرند. سوره نحل آیه 38 میفرماید : «وَأَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لاَ یَبْعَثُ اللَّهُ مَن یَمُوت» با سختترین سوگندها به خدا سوگند یاد کردند که خدا کسی را که میمیرد را بر نخواهد انگیخت.
آیه میفرماید : «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لا تُرْجَعُونَ (115) فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیم» (مؤمنون /115 و 116)…مفهوم آیه به اصطلاح استفهام انکاری است شما چنین گمان کردهاید؟ یعنی چه گمان باطلی، اگر بنا باشد شما به سوی ما باز گردانده نشوید، خلقت شما عبث است وشما باور میکنید که ما عبث خلق کنیم؟…ما را میشناسید وقبول دارید یا نه؟ به کسانی میگوید که الله را قبول دارند :الله شما را خلق کند وقیامتی نباشد. پس خلقت شما عبث باشد؟ تمام جنبههایی که در خداوند است به موجب آنها امکان ندارد که خلقت عبثی صورت بگیرد. «ملک» صاحب قدرت مطلقه «الحق» آنکه در ذات او هیچ بطلانی نیست. در سوره انبیاءخداوند میفرماید : «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاعِبِین. لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لاَّتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن کُنَّا فَاعِلِین»…قرآن میگوید :اگر ما میخواستیم چیزی را بازیچه قرار دهیم میتوانستیم در عالم ملأ اعلی که همان فرشتگان هستند یک کار بازی بزای خودمان برقرار کنیم ولزومی نداشت که بیاییم این عالم وشما را خلق کنیم که هزار شک وتردید داشته باشید. (مرتضی مطهری، معاد، صفحه 66)
در جای دیگر خداوند از عقیده ای در میان گمراهان سخن میگوید که میتوان گفت این عقیده به طور غیر مستقیم با اعتقاد به حکمت پروردگار ناسازگار است. آیه میفرماید : «أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُون» (زمر /3) آگاه باشید آیین پاک از آن خداست وکسانی که به جای او دوستانی برای خود گرفتهاند (به این بهانه که) ما انها را جز برای اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک کند میپرستیم. البته خدا درباره آنچه که بر سر آن اختلاف دارند، داوری خواهد کرد.
در این آیه سخن از وسایطی است که عبادت آنها مایه تقرب به پروردگار است. اینها از طرفی الله را قبول دارند واز طرفی به وسایطی معتقدند که آنها را به خدا نزدیک میکند وهمین وسایط را عبادت نیز میکنند. اولیایی که در این آیه اشاره شده است؛ اولیایی است که هرگز شایستگی چنین وساطتی را ندارند وهرگز مقربین درگاه پروردگار چنین موجوداتی نیستند واین هرگز حکیمانه به نظر نمیرسد که خدایی که همواره کارهایش بر اساس حکمت بالغه است موجوداتی را مقرب درگاه خود قرار دهد که هیچ شایستگی ندارند. اولیایی که خداوند متعال برای ما معین کرده است کسانی هستند که در بالاترین درجه کمال و وجود قرار دارند «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُون» (مائده/55 ) ولی شما تنها خدا وپیامبر است وکسانی که ایمان آوردهاند: همان کسانی که نماز بر پای میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.
در جای دیگر خداوند عقیدهی اشتباهی دیگر رابیان میدارد که تقریباً با آن چه گفته شد یکی است. میفرماید : «وَیَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ:»(18/یونس) در ادامه آیه میفرماید : «قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ به ما لاَ یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِی الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُون» ای رسول ما به اینان بگوشما به دعوی شفاعت بتها میخواهید به چیزی که در همه آسمانها وزمین چیزی که علم به آن ندارد خبر دهید خدا از آنچه شریک قرار میدهید منزه وبرتر است.
قطعاً هرگز شفیع خداوند چنین موجودات پستی نیستند واین هرگز با مقام قدسی پروردگار سازگار نیست که شفیعان خدا را کسانی قرار دهد که چنین شایستگی را ندارند واین با حکمتش ناساز گار است.
در آیه دیگر نیز کاملاً این مسأله را رد کرده میفرماید : «وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُم مَّا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاء ظُهُورِکُمْ وَمَا نَرَی مَعَکُمْ شُفَعَاءکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاء لَقَد تَّقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنکُم مَّا کُنتُمْ تَزْعُمُون» (انعام /94) محققا شما تنها باز آیید بدان گونه که اوّل شما را بیافریدیم وآنچه را که به شما داده بودیم همه را پشت سر انداختید وآنانی را را که برای خود شریک میدانستید همراه شما وشفیع شما نمیبینیم به تحقیق بین شما جدایی افتاده است وآنچه را میپنداشتید از شما ناپدید گشته است.
در جامعه امروز ما؛ آیا دخیل بستن استناد شرعی دارد؟
در هیچ کتابی از کتب اعم از فقهی وحدیثی وکلامی و…اشاره ای در اینباره وجود ندارد و گمان هم نمیرود که بتوان در این مورد صورت شرعی خاصی ارائه کرد.
با وجود اینکه قول و فعل و تقریر معصومی را در این خصوص ملاحظه نکردهایم، اما نمیتوان تکه پارچههایی که در زیارتگاهها به نیت برآورده شدن حاجتی در حال گره خوردن هستند، انکار کرد.
از تطبیقی که بین اغراض مردم در دخیل بستن و بحث شرعی پیرامون آن حاصل شد، چنین برمیآید که دخیل بستن را باید در دایرة عرفیات دانست و با دیدة عوام به آن نگریست.
اسلام به آداب و رسوم ملل تا زمانی که با آموزههای اصلی و گوهر اسلامی در تضاد نباشد.
احترام گذاشته و هیچ منعی نسبت به آنها روا نمیدارد.
آدابی مانند دخیل بستن، تبرک جستن، همه و همه در راه «ابتغوا الیه الوسیله» هستند و ما نباید بر آن مضطری که زبان ارادت و حاجت خود را اینگونه ابراز میدارد، خرده گیریم. زیرا او خود آگاه است اینها همه وسیلهاند و فقط به دنبال گمشده خویش است. (http://www.kheimehnews.com)
درجای دیگر خداوند از عقیده اشتباه دیگری سخن میگوید که عقیده اشتباه خود پدرانشان را مشیت الهی میدانند : «سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللَّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ…»(انعام/148) کسانی که شرک آوردهاند به زودی خواهند گفت :اگر خدا میخواست نه ما ونه پدرانمان شرک نمیآوردیم وچیزی را (خود سرانه) حرام نمیکردیم
آیات بسیاری است که صراحتاً نشانگر اختیار انسان در زمینه های مختلف است :همچون اختیار در شرک : «وَلَوْ شَاء اللَّهُ مَا أَشْرَکُواْ وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم به وکیل» (انعام/107) اگر خدا میخواست (همه به اجبار ایمان میآوردند وهیچ یک) مشرک نمیشدند وما تو را مسئول (اعمال) انان قرار ندادیم وظیفه نداری آنان را مجبور سازی
. «وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ نَّحْنُ وَلا آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِین» (نحل/35) وکسانی که شرک ورزیدند گفتند :اگر خدا میخواست ما وپدرانمان جز او چیزی را نمیپرستیدیم وچیزی را بدون اجازه او تحریم نمینمودیم آنها که قبل از ایشان بودند نیز همین کارها را انجام دادند. ولی آیا پیامبران وظیفه ای جز ابلاغ آشکار دارند.
اختیار در عمل خوب وبد : «مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُون» (روم/)
44، لاَ یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلاَّ وسعها لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ «(خداوند هیچ کس را جز به اندازهی توا ناییاش تکلیف نمیکند) انسان» هر کار نیکی بکند به نفع خویش انجام داده وهر کار (بدی) بکند به زیان خود انجام داده است.
اختیار در کفر: «قُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُر» (کهف/ 29) بگو :حق از جانب پروردگارت است هر که میخواهد ایمان بیاورد وهر که میخواهد کفر بورزد.
اختیار در شکر گزاری: «وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُورًا» (فرقان/62) واو کسی است که شب وروز را در پی هم قرار داد برای کسی که میخواهد پند گیرد یا شکر گزاری کند، «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا» (انسان/3 ) ما راه را بدو نمودیم یا سپاس گزار خواهد بود یا نا سپاس گزار.
آیه 28 سوره بقره چنین میفرماید: «َکَیفَ تکفُرون با للهِ وَ کُنتُم أمواتاً فأحیاکم ثُمَّ یُمیتُکُم ثمَّ یُحییکُم ثُمَّ إلَینا ترجعون»…دراین آیه چهار دوران وجودی برای انسان بیان شده است ودر این چهار دوران انسان دارای دوحالت وجودی است که عبارتند از موت وحیاه. بر اساس آیات قرآن موت حالت وجودی از انسان است نه حالت عدمی، …قرآن کریم این چهار دوران را در سیر زندگی بشر برای تدارک یک دوران تربیتی وآزمایشی اعلام میدارد چنان که میفرماید : «ألَّذی خَلَقَ المَوتَ وَالحَیاه لِیَبلُوَکُم أیُّکُم أحسَنُ عَمَلا» (ملک/1 و 2) به خوبی روشن است که علت آافرینش مرگ وزندگی وسوق دادن انسان از دورانهای متوالی مرگ وزندگی به خاطر ازمایش وی معرفی شده است تنها دورانی که جنبه آزمایشی دارد، دوران حیاه دنیوی است که به آزمایشی بودن آن تصریح فرموده است : «انّا جَعَلنا ما علی الارض زینَةً لِنَبلُوَهم ایُّهُم أحسَنُ عَمَلا…»(کهف/7 و 8)… قرآن کریم از تربیت وتکامل انسانها تعبیر به رشد نموده است وافراد بشر رادعوت میکند که درکلاس انبیاء شرکت نمایند تا به رشد وحیاة معنوی خود نائل شوند. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ …»(انفال/24)
پس مکتب انبیای الهی برای رشد وکمال بخش اند. همچنین عبارت قرآنی «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» (بقره/256) مکمل مطلب فوق است خداوند رشد را از طریق اکراه نخواسته است بلکه فقط تبیّن رشد وغی را خداوند انجام میدهد «.(سید محسن میر باقری، جبر واختیار، صفحات 67-60)»
از طرف دیگر خداوند (طبق فرموده خود قرآن «وَاللَّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَاد») هرگز عامل فساد نمیشود چرا که تمام اینها نقض غرض و نشان عدم حکمت پروردگار است.
در جامعه امروز:
چه بسا دیده میشود که ما کم کاری کرده وسستی به خرج میدهیم ودر انجام ان کار چنان که باید به وظیفه مان عمل نمیکنیم ودر نهایت زمانی که نتیجه مطلوب را نمیگیریم یا اتفاقی که نباید بیفتد میافتد آن را نتیجه تقدیر وسر نوشت میدانیم واین توجیه کم کاری خودمان است.
یک نمونهی بارز آن میتواند در ازدواجها باشد که بدون توجه وصرف دقت وعقلانیت ازدواج میکنند وبعد که به طلاق منجر میشود آن را تقدیر وقسمت مینامند. اگرچه چنین فردی منکر حکمت پر وردگار نیست ولی این فرد در واقع با این عقیده چیزی نادرست را به خدا نسبت میدهد.
2-2-2- انکار عدل خداوند:
در جای دیگر قران حال گروهی را بیان میکند از طرفی حکمت خداوند را قبول ندارند و از طرفی عدل او را واین باعث میشود هنگامی که در دام سختیها ومشکلات گرفتار میآیند، آن را اها نتی از جانب پروردگار بدانند (ودر واقع احساس کند خدا به او ظلم کرده است) : «فَأَمَّا الإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (15) وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَن» (فجر/16) اما انسان چون خدایش مبتلا سازد پس گرامیش داشته ونعمتش دهد گوید: خدایم گرامیم داشت وچون او را باز برای آزمودن فقیر گرداند گوید : خدا مرا خوار گردانید.
این فرد نمیداند که خداوند هر کاری را به هدف ومقصود خاصی انجام میدهد. در قرآن ازطرفی علت مصایب وبلاها ی انسان را خود انسان میداند «وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیر» (شوری /30) وهیچ مصیبتی به شما نمی ر سد مگر به خاطر انچه کسب کردهاید (اعمالی که انجام دادهاید). واز طرفی بلاها را مایه آزمایش انسان میداند : «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ به شیءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ …»(بقره/155 ) وقطعاً شما رابه چیزی (از قبیل) ترس وگرسنگی وکاهش دراموال و جا نها میآزماییم.
میتوان گفت: بر طبق آیات قرآن سختیها و مشکلات گاه نتیجه اعمال خودمان است وگاه برای آزمایش انسان (ودر واقع برای خالص سازی انسان)؛ و از حکمت وعدل خدای متعال به دور است که کاری انجام دهد که زیان آور باشد. بنا بر این در هنگام مشکلات نیز باید همچون لحظات آسایش شاکر وصبور بود.
«إنَّ اللّه لا یظلِم النّاس شَیاً ولکن النّاس أنفُسَهُم یَظلُمون» در این آیه خداوند به طور قاطع میفرماید :کمترین ستمی به مردم نمیکند این مردمند که به خویشتن ستم روا میدارند این تعبیر ممکن است اشاره به سخنی باشد که در آیات قبل آمده که میفرماید :گروهی از مردم از مشاهده چهره حق کور واز شنیدن سخن حق کرند
در این آیه «وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِینَ آل عمران 108» ظلم از سوی خداوند از تمام جهانیان نفی شده است. اگر عالمین را به معنای جمع عاقل بگیریم تمام موجودات عاقل جهان را اعمّ از انسانها وجن وفرشتگان شامل میشود واگر حمل بر تغلیب کنیم همهی موجودات عالم هستی اعمّ از جاندار وبی جان راشامل میشود وعدل الهی به معنی قرار دادن هر چیزی در محل مناسب خود درباره آنها تثبیت میکند.
تعبیر ظُلماً به صورت مفرد نکره آن هم بعد از نفی برای عمومیت است وکمترین ظلم وکوچکترین ستم را شامل میشود. (پیام قرآن، ایه الله مکارم شیرازی، جلد 4، صفحه 108)
آیات بسیار دیگری نفی ظلم وستم از خداوند میکنند : «إنَّ اللّه لا یظلِم النّاس شَیئاً ولکنّ النّاس أنفُسَهُم یَظلِمون» (یونس/44)، «فَما کان اللّه لِیَظلمهم ولکن کانوا أنفُسَهم یظلمون» (توبه/70)، «بل اللّه یزکی مَن یَشاء ولا یظلَمون فَتیلا» (نساء/49) «لا یظلم ربّک احدا» (کهف/49)، «وما ربّک بظلّامٍ للعَبید» (کهف/49)، «أم نجعَل الذین امنوا وعمل الصّالحات کالمُفسدین فی الارض أم نجعل المتّقین کالفُجّار» (ص/28) و …
2-2-3-انکار غنای خداوند:
قرآن از عقیده اشتباه دیگری سخن میگوید که این عقیده نهایت جهالتشان را نسبت به خداوند نشان میدهد : «لقد سَمع الله قول الذین قالوإنّ الله فقیرٌ ونحن أغنیاء» (آل عمران /181) خداوند سخن کسانی را که گفتند :خدا فقیر است و ما بی نیازیم شنید.
قرآن در مقابل میفرماید :: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِید» (فاطر /15) ای مردم شما نیازمند به سوی خدا هستید وخداوند بی نیاز ستوده است.
آقای رضا استادی درکتاب خدا وصفات جلال وجمال او میگویند : «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَی …» اگر خداوند بندگان خود را به عبادت و پرستش امر میکند برای این نیست که او به عبادت آنان نیاز داشته باشد بلکه چون این عبادتها به تربیت وموجب کمال روحی انسان است از بندگان خود خواسته است که آنها را بشناسد و پرستش کنند و در حقیقت باید گفت: وجوب عبادت و بندگی خود لطفی است از جانب خدا به بندگانش است.
قرآن میفرماید : «وَقَالَ مُوسَی إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِید» (ابراهیم/ 8) موسی به قوم خویش گفت : اگر شما و همهی کسانی که روی زمین زندگی میکنند دست از عبادت و بندگی بردارید و کفر وکفران نعمت را پیشه خود سازید (بر دامن کبریاییش ننشیند گرد) زیرا خدا بی نیاز ستوده است و به هیچ چیز نیاز ندارد (خدا وصفات جلال وجمال او صفحه 105)
قرآن کریم در آیات دیگری نیز تصریح به غنای پروردگار میکند : «وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء» (محمد/38) وهر کس بخل ورزد به زیان خود بخل ورزیده وخداوند بی نیاز است وشما نیازمندید، «لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِید» (حج/64) هر چه در آسمانها وزمین است از آن خداوند است واین خداست که خود بی نیاز وستوده (صفات) است.
2-2-4- انکار رحمت خداوند:
قران از زبان برخی ناسپاسان بیان میدارد : «إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْم» (زمر /49) وچون انسان را آسیبی رسد، ما را فرا میخواند پس چون نعمتی از جانب خود به آنها عطا کردیم میگوید :آن را به دانش خود یافتم.
قران در مقابل میفرماید : «وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه» (نحل/53) هیچ نعمتی برای شما نیست مگر از جانب خدا.
همچنین در آیات فراوان دیگری خداوند از رحمت بی کران خود سخن میگوید : «وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء» (اعراف/156) و رحمت من همه چیز را در بر گرفته است، «وَهُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَیَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِید» (شوری/28) واوست که باران را پس از آنکه (مردم) ناامید شدندفرو میبارد ورحمت خویش را میگسترد وهموست سرپرست ستوده، «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیم» (حج/65) خداوند نسبت به بندگان سخت رئوف ومهربان است.
2-2-5-انکار عظمت خداوند :
درک نکردن عظمت پروردگار گاه به این صورت بوده است که گمان میکردند خداوند باید جسم باشد تا انها خدا را ببینند یا با آنها سخن بگوید یا بدین گونه بوده که برای خداوند فرزند قائل میشده اند : «وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَی لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ.»(بقره/55) و هنگامی که گفتید :ای موسی تا خدا را آشکارا نبینیم، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ «(بقره /116) وگفتند خداوند فرزندی اختیار کرده است پاک ومنزه است او.»
این افراد درک درستی از ذات پاک الوهیت نداشتند، تصورشان این است که خداوند همچون دیگر موجودات است.
قرآن در مسئله دیده شدن خداوند به صراحت در ماجرای درخواست حضرت موسی (علیه السلام) مبنی بر دیدن پروردگار بیان میدارد : «قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی» (اعراف/143 ) در جای دیگر نیز میفرماید : «لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر» (انعام/103) چشمها او را درک نمیکند وهمه چشمها او را درک می کندواو (بخشنده انواع نعمتها وآگاه از ریز کاریها) وآگاه (از همه چیز) است.
اگر چه در قران آیاتی است که به ظاهر دلالت بر جسمانیت (ودر نتیجه قابل روئیت بودن پروردگار) میکند ولی با وجود آیات به اصطلاح محکمی که وجود دارد وهمچنین معاضدتی که توسط دلایل عقلانی میشود (دیده شدن مستلزم جسمانیت است وجسمانیت مستلزم متحیز بودن است ومتحیز بودن مستلزم محدود بودن ومحدودیت مستلزم نیازمند وممکن بودن) عقیده قابل رؤیت بودن پروردگار رد میشود.
از طرف دیگر قرآن مسئله فرزند دار بودن خداوند را به شدّت نفی کرده میفرماید : «وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا» (مریم/92-88) وگفتند :خدای رحمن فرزندی برای خود برگزیده است راستی مطلب زشت وزننده ای گفتند. نزدیک است به خاطر این سخن آسمانها از هم متلاشی شود وزمین شکافته شود وکوه ها به شدت فرو ریزد، از این رو که برای خداوند فرزندی قائل شدند در حالیکه هرگز برای خداوند رحمن سزاوار نیست که فرزندی برگزیند.
در جایی دیگر میفرماید : «بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ وهُوَ به کلِّ شَیْءٍ عَلِیم» (زخرف /81 و 82) او پدید آورندهی آسمانها وزمین است چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد در حالی که همسری نداشته است وهمه چیز را افریده واو به همه چیز داناست.
فرزند داشتن مستلزم جسمانیت پروردگار وداشتن همسر است واینها همه محدودیت برای ذات پاک پروردگار به همراه داد.
البته خداوندگروه دیگری به علت اینکه شأن ومقام پروردگار را نمیفهمند واز دیگران بیشتر از ذات پاکش خوف وخشیت دارند مورد توبیخ قرار میدهد: «وَلَهُ الدِّینُ وَاصِبًا أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُون» (نحل/53 ) آیا غیر از خدا میترسید؟
قرآن در موارد متعدد تنها کسی را که شایسته میداند که از او ترسیده شود خداوند میداند وبرای تقوا وخشیت از ذات اقدسش اهمیت زیادی قائل شده است وپاداشهای بی نظیری برایش قرار داداه است : «فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَلْیَقُولُواْ قَوْلاً سَدِیدًا» (نساء/9) پس باید از خدا بترسید وسخن محکم بگویید، «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْن» (مائده/3) امروز کسانی که کافر شدند از دین شما ناامید شدند پس از آنان نترسید واز من بترسید، «وَتَخْشَی النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاه» (احزاب/37) واز مردم میترسید وخداوند شایسته تر است که از او بترسید.
اما نتیجه تقوی : «ومَن یتقی الله یجعَل له مَخرَجا» (طلاق/2) وهر که تقوای خدا پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او فراهم کند، «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا» (طلاق/4) وهر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند کار را بر او آسان میکند، «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا» (طلاق/5) وهر که تقوای الهی پیشه کند خداوند گناهان او را میبخشد وپاداش او را بزرگ میدارد
مفسر بزرگ قرآن آیه الله مکارم شیرازی درکتاب پیام قرآن میگویند: « »هو الاوّلُ الآخرُ والظّاهرُ والباطِن… «در اینکه منظور از اوّل وآخر چیست؟ مفسّران تعبیرات گوناگونی دارند که مفهوم آنها نزدیک به هم است. بعضی گفتهاند :او اوّل است بدون ابتدا واخر است بدون انتها ءوبعضی گفتهاند او اوّل است در آفرینش وآخر است به روزی دادن …ولی به هر حال مفهوم آیه آشکار است ومنظور از اوّل بودن همان ازلیّت وآخر بودن همان ابدیّت است ولذا در نهج البلاغه آمده است :لم یَزَل اوّلا قَبلَ الاشیاءوآخرا بعدَالاشیاء بُلا نهایه …ودر حدیثی از پیامبر (صلّ الله علیه وآله) میخوانیم :اللهم أنت الاولَ فَلَیس قَبلَک شَیء وأنت الآخر فَلَیس بعدک شَیء. بعضی از مفسران گفتهاند :اول وآخر تمام زمان را در بر میگیرد وظاهر وباطن تمام حقیقت مکان را شامل میشود بنا بر این اشاره به حضور دائمی خداوند در هر زمان وهر مکان است. نا گفته پیداست تعبیر به زمان ومانند آن در عبارت فوق از ناحیه ضیق بیان است وگرنه خداوند فوق زمان ومکان است.»(پیام قرآن، جلد 4.صفحه 188)
2-2-6-انکار علم خداوند:
خداوند در آیه ذیل ازگمان اشتباه دیگری سخن میگوید وآن این است که برخی گمان میکردند خداوند بر بسیاری از کارهایشان آگاهی ندارد : «وَمَا کُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلا أَبْصَارُکُمْ وَلا جُلُودُکُمْ وَلَکِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیرًا مِّمَّا تَعْمَلُون» (فصلت /22) شما اگر گنا هانتان را پنهان میداشتید نه به خاطر این بود که به شهادت گوش وچشم ها وپوست های تنتان بیم داشتید بلکه شما گمان میبردید خداوند بسیاری از کارهایی که انجام میدهید نمیداند.
در ادمه آیه این اندیشه به شدت رد شده است میفرماید : «وَذَلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمْ أَرْدَاکُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنْ الْخَاسِرِین» (فصلت،23) اری این گمان بدی بود که به پروردگارتان میبردید وهمان موجب هلاکت شما گردید وسرانجام از زیان کاران شدید. در آیات بعدیاش از عذاب سختی که در انتظار انان است سخن میگوید. به علاوه خداوند در آیات دیگری از علم بی حد وحصر خود سخن میگوید : «أَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر» (ملک/14) آیا کسی که خلق کرده نمیداند؟ در حالیکه از اسرار دقیق با خبر ونسبت به همه چیز عالم است، «والله به کل شئ عَلیم» (نساء/176) خداوند بر همه امور اگاه است، «وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا» (انعام/80) علم پروردگارم همه جا را فرا گرفته است، «»
آیه الله مکارم میگویند: «» وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا یُعْلِنُون. وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِی السَّمَاء وَالأَرْضِ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ «تعبیر ربک اشاره لطیفی است به این حقییقت که مگر مربی و مالک تدبیر و تصرف ممکن است از حالات درون و برون کسی که مورد تربیت و تصرف اوست به غیر بماند؟ این ربوبیت خود دلیلی است برعلم پروردگار. در اینجا سینهها به عنوان پرسشی به راز های درون معرفی شده است و چنانکه قبلا گفتیم سینه وروح وقلب در بسیاری از تعبیرات قرآنی به معنی روح و عقل است تعبیر به غائبه اگر معنی وصفی داشته باشد اشاره به اموری است که فوق العاده مستور و پنهان است (زیرا ه در این گوه موارد برای مبالغه است. مانند: «علامه» )» (پیام قرآن، جلد 4، صفحه 84 )
در جایی دیگر میگویند : «وَهُوَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَفِی الأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهرَکُمْ وَیَعْلَمُ مَا تَکْسِبُون» در جملهی اول حضو ر خداوند در تمام هستی بیان شده ودر جملهی دوم آگاهی از نیات آشکار و پنها ن انسان خبر میدهد ودر جملهی سوم به اعمال بشر در مجموع هشداری است به همهی انسانها بدیهی است که منظور از خداوند در آسمانها و زمین حضور مکانی نیست چرا که او جسم نیست تا مکان داشته باشد حضور او به معنی احاطهی وجودی او به همه چیز احاطه دارد و همه اشیا نزد او حاضرند. (پیام قران، جلد 4، صفحه 69)
نتیجه گیری
خدای عزوجل در قرآن کریم یک دسته از شناختهای بندگان را مورد توبیخ قرار میدهد؛ این شناختها، شناختهایی است که میتواند ناشی از عدم تفکر درست یا تحت تأثیرشرایط محیط قرار گرفتن و… باشد، این تفکرات وتصورات اشتباه گاه در این زمینه است که خدا را منکر شده وطبیعت را وروزگاررا عامل تغییر وتحولات وحوادث جهان میدانند وگاه دچار غلو شده ویکی از مخلوقات را خالق میدانند. گاه شناخت اشتباهشان به این خاطر است که منکر توحید در ذات یا توحید در خالقیت والوهیت میشوند وگاه شناخت اشتباهشان به خاطر انکار یا محدودیت قائل شدن در یکی از صفات جمال وجلالش است، برخی منکر حکمت پروردگار شده وبرخی دیگر منکر عدل او برخی منکر رحمت وبرخی منکر عظمت فوق العاده اش شدهاند، در مقابل خدای عز وجل از طرفی فطرت آنها را بیدار ووادار به اعتراف کرده است با آوردن نشانههایی که در طبیعت جاری وساری است، گاه به همراه برهان عقلی انسان را به سوی معرفت این ذات پاک سوق میدهد. آن مخلوقانی را به برخی به اشتباه خا لق میگیرند با بیان صریح وروشن ونشان دادن ضعفشان به شدت زیر سؤال میبرد. در جایی که توحیدش را منکر شدهاند با به تصویر کشیدن تصویری از جهانی که چند خالق داشته باشد ما را به توحید ناب رهنمون میسازد ودر بسیاری از آیات به بیان صفات جلال وجمالش میپردازد وبا نشان دادن آثار ان صفات در جهان وحیات انسان، ماررا به شناختی درست میرساند.
متأسفانه در جهان اسلام امروز، با وجود پیشرفت علم وبا وجود زمینه های بسیار برای کسب صحیح معارف، هنوز هم مواردی از شناختهای نادرست از عقاید مشاهده میشود؛ نمونه ای از آن را میتوان در غلو در مورد مقام اهل بیت، توجه بیش از حد به مادیات به نحوی که عملاً گاه دیده میشود که آن را بر مصالح دینی ترجیح میدهند، وجود برخی آداب ورسوم برای توسل وتقرب که ریشه دینی ندارد، ایجاد یأس ونا امیدی وکفر گویی در هنگام مشکلات، سهل انگاری خود را به نام قسمت توجیه کردن و… امید است با ترویج وتقویت عقاید صحیح جلو تمام انحرافات گرفته شود.
فهرست منابع
قرآن کریم ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات سروش، 1371 ش1-استادی ،رضا .خدا وصفات جمال وجلال او.بی جا .دار التبلیغ .بی تا .
2-برقعی سید رضا، باهنر محمد جواد، غفوری علی. خدا شناسی. بی جا. دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی تا.
3-حسینی بهشتی، سید محمد. خدا از دیدگاه قرآن بی جا. بعثت. بی تا.
4-دیالمه، نیکو. مقایسه میان اسلوب علم کلام با قرآن وحدیث در طرح عقاید. تهران. پیام آزادی. چاپ اول 1378.
5 عبد الباقی، محمد عبد الفؤاد. معجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم. قاهره. دارالحدیث.1408 ه.
6-محمدیان، محمد. الفهرست الموضوعی لآیات القرآن الکریم (1) آیات التوحید. تهران. مشکاه.1380.
7-مطهری، مرتضی. معاد. تهران. صدرا 1373.
8-مکارم شیرازی، ناصر. پیام قرآن. قم، مدرسه امام علی بن ابی طالب .1374.
9-میر باقری، سید محسن. جبر واختیار، تهران، محمد (صل الله علیه وآله وسلم)،1385.
10-هاشمی رفسنجانی، اکبر. ومحققان مرکز فرهنگ معارف قرآن. فرهنگ قرآن. قم. بوستان کتاب.1386.
منابع اینتر نتی :
-1//kashkool.persianblog.ir/post/165/.
2http://www.kheimehnews.com/vdcd.9052yt0fja26y.html.
/ج