شناخت حق
حضرت علی (علیه السلام) دربارهی کسانی که از نبرد کردن همراه او خودداری کردند، میفرمایند: «خَذَلُوا الحَقَّ، وَ لَم یَنصُرُوا الباطِلَ؛ حق را تنها گذاشتند و باطل را نیز یاری نکردند».
نویسنده: سیدمحمد عبداللهزاده
حضرت علی (علیه السلام) دربارهی کسانی که از نبرد کردن همراه او خودداری کردند، میفرمایند: «خَذَلُوا الحَقَّ، وَ لَم یَنصُرُوا الباطِلَ؛ حق را تنها گذاشتند و باطل را نیز یاری نکردند». (1)
این حدیث اشاره به جنگ جمل دارد و قبل از این که حدیث را توضیح دهیم، خلاصهای از جنگ جمل را بیان میکنیم:
بعد از قتل عثمان، یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از مهاجر و انصار با علی (علیه السلام) بیعت کردند و امام (علیه السلام) زمام امور را به دست گرفت. امام در دوران حکومت پنج سالهاش با سه گروه سرکش رو به رو شد که یاغیگری و عصیان آنها حد و مرزی نداشت و خواستهای جز تجدید اوضاع حکومت عثمان و بذل و بخششهای بیجهت او و امضا و تثبیت حکومت افرادی مانند معاویه نداشتند. و امامی که باید وقت شریفش در تربیت افراد و هدایت امّت و تعلیم معارف اسلام صرف شود، در دفع این سه گروه صرف شد. این سه گروه عبارتند از:
1. ناکثان یا گروه پیمانشکنان که سردمداران این گروه طلحه و زبیر بودند.
2. قاسطان ستمگر، رئیس این گروه معاویه بود که تا پایان عمر امام (علیه السلام) فکر آن حضرت را به خود مشغول ساخت و نبرد صفین بین او و علی (علیه السلام) رخ داد که بیش از صد هزار مسلمان خونشان ریخته شد.
3. مارقان یا گروه خارج از دین که همان گروه خوارج هستند؛ آنها تا پایان نبرد صفّین با علی (علیه السلام) بودند ولی بعد بر امام شوریدند و در نهروان حضرت جمعیّت آنان را متفرّق ساخت و سرانجام حضرت به دست یکی از این افراد به شهادت رسید.
اوّلین جریان مخالف، ناکثین بودند که با علی (علیه السلام) بیعت کردند و بعد به خاطر دنیاطلبی و جاه و مقام، پیمانشان را شکستند؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) این سه نبرد را پیشگویی کرده بود «اَمَرَ رسولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله وسلم) عَلیَّ بنَ اَبی طالبٍ بِقِتالِ الناکثینَ و القاسطینَ و المارقین؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به علی (علیه السلام) دستور داد که با سه گروه ناکثین، قاسطین و مارقین پیکار کند.» (2)
طلحه و زبیر از سران ناکثین بودند، طلحه فرزند عبیدالله از طایفهی بزرگ قریش از قبیله تَیم و از پیشگامان در اسلام بود و در جنگهای زیادی شرکت داشت. او از معدود کسانی بود که در جنگ احد فرار نکرد و حتی دستش در این جنگ آسیب دید پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در مکّه و در هجرت میان او و زبیر عقد برادری بست. او دستی گشاده داشت و عائلهمندان بنی تیم را تأمین میکرد و قروض ایشان را میپرداخت تا جایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) او را طلحة الجود یا طلحة الفیّاض نامید و علی (علیه السلام) در یکی از خطبههایش او را به عنوان سخیترین مردم معرفی کرد. او به شدّت با عثمان مخالف بود و یکی از افراد مؤثّر در قتل عثمان بود. (3)
زبیر فرزند عوّام بن خویلد برادرزادهی خدیجه و پسر عمه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و امام علی (علیه السلام) بود. او افتخار دو هجرت را دارد یکی هجرت به حبشه و دیگر هجرت به مدینه. او در تمام جنگهای پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) شرکت کرده بود، و علاقهی خاصّی به علی (علیه السلام) داشت وزمانی که به خانهی علی (علیه السلام) هجوم آوردند و حضرت را به مسجد میبردند، زبیر با شمشیر کشیده به عُمر حمله کرد و به بنیهاشم گفت: «یا مَعشَرَ بَنی هاشم ایفعلُ هذا بِعلیٍ وَ اَنتُم اَحیاءُ؛ ای گروه بنیهاشم، شما زندهاید و با علی چنین رفتار میکنند؟». (4)
زبیر یکی از چهار نفری است که بعد از چهل شب دعوت علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) حاضر شد با سر تراشیده و اسلحه خود با علی (علیه السلام) بیعت کند. (5)
امّا با این همه سوابق درخشان مهمترین عوامل که باعث لغزش آنها شد، دنیاپرستی، جاهطلبی و مال دوستی آنها بود. که امام (علیه السلام) در نهج البلاغه خطبهی 169 به این مطلب اشاره میکند: «وَإنَّمَا طَلَبُوا هذِهِ الدُّنیَا حَسَداً لِمَن أَفَاءَهَا اللهُ عَلَیِه، فَأَرَادُوا رَدَّ الأُمُورِ عَلَی أَدبَارِهَا؛ همانا آنان این دنیا را طلبیدند چون بر آن کس که خدا آن را به او ارزانی داشته حسد ورزیدند و خواستند کار را به گذشته بازگردانند».
طلحه و زبیر به امام (علیه السلام) گفتند: ما با تو بیعت کردیم که در رهبری با تو شریک باشیم. امام فرمود: شما با من بیعت کردید که مرا در وقت ناتوانی کمک کنید.
زبیر گمان میکرد که امام (علیه السلام) فرمانروایی عراق را به او واگذار میکند و طلحه میپنداشت که حکومت یمن از آن او خواهد بود. امّا چون روش امام (علیه السلام) را در تقسیم بیتالمال دیدند و اینکه دیگران را به ادارهی امور استانها اعزام میکند، مأیوس شدند و دست به شورش زدند و نتیجه این شد که طلحه به دست مروان بن حکم کشته شد و زبیر وقتی احساس شکست کرد، تصمیم به فرار به سوی مدینه گرفت و هنگام کنارهگیری از معرکه توسط یکی از یاران احنف بن قیس به نام «عَمرو بن جُرموز» کشته شد، به این صورت که او را تعقیب کرد و وقتی زبیر در نیمه راه برای نماز ایستاد از پشت سر به او حمله کرد و او را کشت. آمار کشتهها مختلف ذکر شده که بین 25 و 14 هزار نفر است. (6)
در جنگ جمل مردم سه دسته شدند، عدّهای اصحاب علی (علیه السلام) و در رکاب آن حضرت بودند و عدّهای همراه طلحه و زبیر و عایشه بودند، و یک عدّه از مقدّس نماها بیطرف بودند افرادی مثل حسن بصری، سعد وقّاص، عبدالله بن عُمر، محمّد بن سلمه و اسامة بن زیاد که در جنگ شرکت نکردند. وقتی بعضی از این افراد خدمت حضرت علی (علیه السلام) رسیدند فرمود چرا در جنگ شرکت نکردید؟ گفتند: ما دیدیم طلحه و زبیر از اصحاب با فضیلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و همسر رسول خدا در آن طرف قرار دارند صلاح ندیدیم که در صف مقابل آنها باشیم، امام به آنها فرمود: شما حق را با افراد نشناسید بلکه حق را از ریشههایش بشناسید، افراد شاید اشتباه کنند، شما ببینید کتاب و سنّت چه میگویند؛ یعنی اگر نص معیار باشد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) مرا تعیین کرده و اگر بر فرض هم نصی نباشد، مردم با من بیعت کردند حتّی طلحه و زبیر هم بیعت کردند چگونه میشود بیطرف باشید.
پس از جنگ جمل، علی (علیه السلام) در محلی عبور میکرد، دید حسن بصری (7) در آنجا وضو میگیرد، فرمود: ای حسن، درست وضو بگیر، چرا قناعت میکنی و وضو را پُر آب نمیگیری؟ حسن در پاسخ گفت: ای مؤمنان تو دیروز (در جنگ جمل) مسلمانان را کشتی که گواهی به یکتایی خدا و رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) میدادند و نماز میخواندند و وضوی درست میگرفتند. علی (علیه السلام) فرمود: آنچه دیدی واقع شد، امّا چرا ما را بر ضدّ دشمن یاری نکردی؟ حسن گفت: در روز اوّل جنگ، غسل کردم و خود را معطّر نمودم و اسلحه را برداشتم، ولی در شک بودم که آیا این جنگ صحیح است؟ وقتی که به محل خَریبه رسیدم شنیدم ندا دهندهای گفت: ای حسن برگرد زیرا «القاتِلُ و المقتولُ فی النّار؛ قاتل و مقتول هر دو در آتشند»، از ترس آتش جهنّم به خانه برگشتم. در روز دوم نیز برای جنگ حرکت کردم و همین جریان پیش آمد. امام (علیه السلام) فرمود: راست گفتی، آیا میدانی که ندا دهنده چه کسی بود؟ حسن گفت: نمیدانم. امام فرمود: او برادرت ابلیس بود و تو را تصدیق کرد که قاتل و مقتول و مقتول از دشمن، در آتش هستند، حسن گفت: اکنون فهمیدم که قوم (دشمن) به هلاکت رسیدند. (8)
امام (علیه السلام) به حارث همدانی فرمود: «إنَّ الحقَّ لا یُعرَفُ بِالرجال، اِعرِفِ الحقَّ تَعرِف أَهلَهُ؛ حق با اشخاص شناخته نمیشود، خود حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی». (9)
خداوند در قرآن مثال جالبی برای حق و باطل میزند و میفرماید: «…فَأمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمکُثُ فِی الأَرضِ…)؛ سرانجام کفها به بیرون پرتاب میشوند، ولی آنچه به مردم سود میرساند [= آب یا فلزّ خالص] در زمین میماند». (10)
حق را خداوند تشبیه به آب زلال کرد و باطل را تشبیه به کف روی آب، چرا که حق همیشه مفید و سودمند است، همچون آب زلال که مایهی حیات و زندگی است، امّا باطل بیفایده و بیهوده است و همچون کف است که نه هرگز کسی را سیراب میکند و نه درختی را میرویاند، باطل مانند کف رفتنی است، با آرام شدن شرایط محو میشود و بالانشین و پر سر و صدا ولی تو خالی و بیمحتواست، اما حق متواضع است، کم سر و صدا و اهل عمل و پر محتوا و سنگین است.
امام علی (علیه السلام) در خطبهی 9 نهجالبلاغه در وصف خود و دشمنان خود میفرماید: آنها رعد و برق نشان دادند، اما پایانش جز سستی و ناتوانی نبود، ولی ما به عکس تا کاری انجام ندهیم رعد و برق نداریم و تا نباریم سیلاب خروشان به راه نمیاندازیم.
حق همیشه متکی به نفس است، اما باطل از آبروی حق مدد میگیرد و در سایهی حق حرکت میکند و سعی میکند خود را به لباس او درآورد و از حیثیت او استفاده کند.
این حدیث اشاره به جنگ جمل دارد و قبل از این که حدیث را توضیح دهیم، خلاصهای از جنگ جمل را بیان میکنیم:
بعد از قتل عثمان، یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از مهاجر و انصار با علی (علیه السلام) بیعت کردند و امام (علیه السلام) زمام امور را به دست گرفت. امام در دوران حکومت پنج سالهاش با سه گروه سرکش رو به رو شد که یاغیگری و عصیان آنها حد و مرزی نداشت و خواستهای جز تجدید اوضاع حکومت عثمان و بذل و بخششهای بیجهت او و امضا و تثبیت حکومت افرادی مانند معاویه نداشتند. و امامی که باید وقت شریفش در تربیت افراد و هدایت امّت و تعلیم معارف اسلام صرف شود، در دفع این سه گروه صرف شد. این سه گروه عبارتند از:
1. ناکثان یا گروه پیمانشکنان که سردمداران این گروه طلحه و زبیر بودند.
2. قاسطان ستمگر، رئیس این گروه معاویه بود که تا پایان عمر امام (علیه السلام) فکر آن حضرت را به خود مشغول ساخت و نبرد صفین بین او و علی (علیه السلام) رخ داد که بیش از صد هزار مسلمان خونشان ریخته شد.
3. مارقان یا گروه خارج از دین که همان گروه خوارج هستند؛ آنها تا پایان نبرد صفّین با علی (علیه السلام) بودند ولی بعد بر امام شوریدند و در نهروان حضرت جمعیّت آنان را متفرّق ساخت و سرانجام حضرت به دست یکی از این افراد به شهادت رسید.
اوّلین جریان مخالف، ناکثین بودند که با علی (علیه السلام) بیعت کردند و بعد به خاطر دنیاطلبی و جاه و مقام، پیمانشان را شکستند؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) این سه نبرد را پیشگویی کرده بود «اَمَرَ رسولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله وسلم) عَلیَّ بنَ اَبی طالبٍ بِقِتالِ الناکثینَ و القاسطینَ و المارقین؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به علی (علیه السلام) دستور داد که با سه گروه ناکثین، قاسطین و مارقین پیکار کند.» (2)
طلحه و زبیر از سران ناکثین بودند، طلحه فرزند عبیدالله از طایفهی بزرگ قریش از قبیله تَیم و از پیشگامان در اسلام بود و در جنگهای زیادی شرکت داشت. او از معدود کسانی بود که در جنگ احد فرار نکرد و حتی دستش در این جنگ آسیب دید پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در مکّه و در هجرت میان او و زبیر عقد برادری بست. او دستی گشاده داشت و عائلهمندان بنی تیم را تأمین میکرد و قروض ایشان را میپرداخت تا جایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) او را طلحة الجود یا طلحة الفیّاض نامید و علی (علیه السلام) در یکی از خطبههایش او را به عنوان سخیترین مردم معرفی کرد. او به شدّت با عثمان مخالف بود و یکی از افراد مؤثّر در قتل عثمان بود. (3)
زبیر فرزند عوّام بن خویلد برادرزادهی خدیجه و پسر عمه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و امام علی (علیه السلام) بود. او افتخار دو هجرت را دارد یکی هجرت به حبشه و دیگر هجرت به مدینه. او در تمام جنگهای پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) شرکت کرده بود، و علاقهی خاصّی به علی (علیه السلام) داشت وزمانی که به خانهی علی (علیه السلام) هجوم آوردند و حضرت را به مسجد میبردند، زبیر با شمشیر کشیده به عُمر حمله کرد و به بنیهاشم گفت: «یا مَعشَرَ بَنی هاشم ایفعلُ هذا بِعلیٍ وَ اَنتُم اَحیاءُ؛ ای گروه بنیهاشم، شما زندهاید و با علی چنین رفتار میکنند؟». (4)
زبیر یکی از چهار نفری است که بعد از چهل شب دعوت علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) حاضر شد با سر تراشیده و اسلحه خود با علی (علیه السلام) بیعت کند. (5)
امّا با این همه سوابق درخشان مهمترین عوامل که باعث لغزش آنها شد، دنیاپرستی، جاهطلبی و مال دوستی آنها بود. که امام (علیه السلام) در نهج البلاغه خطبهی 169 به این مطلب اشاره میکند: «وَإنَّمَا طَلَبُوا هذِهِ الدُّنیَا حَسَداً لِمَن أَفَاءَهَا اللهُ عَلَیِه، فَأَرَادُوا رَدَّ الأُمُورِ عَلَی أَدبَارِهَا؛ همانا آنان این دنیا را طلبیدند چون بر آن کس که خدا آن را به او ارزانی داشته حسد ورزیدند و خواستند کار را به گذشته بازگردانند».
طلحه و زبیر به امام (علیه السلام) گفتند: ما با تو بیعت کردیم که در رهبری با تو شریک باشیم. امام فرمود: شما با من بیعت کردید که مرا در وقت ناتوانی کمک کنید.
زبیر گمان میکرد که امام (علیه السلام) فرمانروایی عراق را به او واگذار میکند و طلحه میپنداشت که حکومت یمن از آن او خواهد بود. امّا چون روش امام (علیه السلام) را در تقسیم بیتالمال دیدند و اینکه دیگران را به ادارهی امور استانها اعزام میکند، مأیوس شدند و دست به شورش زدند و نتیجه این شد که طلحه به دست مروان بن حکم کشته شد و زبیر وقتی احساس شکست کرد، تصمیم به فرار به سوی مدینه گرفت و هنگام کنارهگیری از معرکه توسط یکی از یاران احنف بن قیس به نام «عَمرو بن جُرموز» کشته شد، به این صورت که او را تعقیب کرد و وقتی زبیر در نیمه راه برای نماز ایستاد از پشت سر به او حمله کرد و او را کشت. آمار کشتهها مختلف ذکر شده که بین 25 و 14 هزار نفر است. (6)
در جنگ جمل مردم سه دسته شدند، عدّهای اصحاب علی (علیه السلام) و در رکاب آن حضرت بودند و عدّهای همراه طلحه و زبیر و عایشه بودند، و یک عدّه از مقدّس نماها بیطرف بودند افرادی مثل حسن بصری، سعد وقّاص، عبدالله بن عُمر، محمّد بن سلمه و اسامة بن زیاد که در جنگ شرکت نکردند. وقتی بعضی از این افراد خدمت حضرت علی (علیه السلام) رسیدند فرمود چرا در جنگ شرکت نکردید؟ گفتند: ما دیدیم طلحه و زبیر از اصحاب با فضیلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و همسر رسول خدا در آن طرف قرار دارند صلاح ندیدیم که در صف مقابل آنها باشیم، امام به آنها فرمود: شما حق را با افراد نشناسید بلکه حق را از ریشههایش بشناسید، افراد شاید اشتباه کنند، شما ببینید کتاب و سنّت چه میگویند؛ یعنی اگر نص معیار باشد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) مرا تعیین کرده و اگر بر فرض هم نصی نباشد، مردم با من بیعت کردند حتّی طلحه و زبیر هم بیعت کردند چگونه میشود بیطرف باشید.
پس از جنگ جمل، علی (علیه السلام) در محلی عبور میکرد، دید حسن بصری (7) در آنجا وضو میگیرد، فرمود: ای حسن، درست وضو بگیر، چرا قناعت میکنی و وضو را پُر آب نمیگیری؟ حسن در پاسخ گفت: ای مؤمنان تو دیروز (در جنگ جمل) مسلمانان را کشتی که گواهی به یکتایی خدا و رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) میدادند و نماز میخواندند و وضوی درست میگرفتند. علی (علیه السلام) فرمود: آنچه دیدی واقع شد، امّا چرا ما را بر ضدّ دشمن یاری نکردی؟ حسن گفت: در روز اوّل جنگ، غسل کردم و خود را معطّر نمودم و اسلحه را برداشتم، ولی در شک بودم که آیا این جنگ صحیح است؟ وقتی که به محل خَریبه رسیدم شنیدم ندا دهندهای گفت: ای حسن برگرد زیرا «القاتِلُ و المقتولُ فی النّار؛ قاتل و مقتول هر دو در آتشند»، از ترس آتش جهنّم به خانه برگشتم. در روز دوم نیز برای جنگ حرکت کردم و همین جریان پیش آمد. امام (علیه السلام) فرمود: راست گفتی، آیا میدانی که ندا دهنده چه کسی بود؟ حسن گفت: نمیدانم. امام فرمود: او برادرت ابلیس بود و تو را تصدیق کرد که قاتل و مقتول و مقتول از دشمن، در آتش هستند، حسن گفت: اکنون فهمیدم که قوم (دشمن) به هلاکت رسیدند. (8)
امام (علیه السلام) به حارث همدانی فرمود: «إنَّ الحقَّ لا یُعرَفُ بِالرجال، اِعرِفِ الحقَّ تَعرِف أَهلَهُ؛ حق با اشخاص شناخته نمیشود، خود حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی». (9)
خداوند در قرآن مثال جالبی برای حق و باطل میزند و میفرماید: «…فَأمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمکُثُ فِی الأَرضِ…)؛ سرانجام کفها به بیرون پرتاب میشوند، ولی آنچه به مردم سود میرساند [= آب یا فلزّ خالص] در زمین میماند». (10)
حق را خداوند تشبیه به آب زلال کرد و باطل را تشبیه به کف روی آب، چرا که حق همیشه مفید و سودمند است، همچون آب زلال که مایهی حیات و زندگی است، امّا باطل بیفایده و بیهوده است و همچون کف است که نه هرگز کسی را سیراب میکند و نه درختی را میرویاند، باطل مانند کف رفتنی است، با آرام شدن شرایط محو میشود و بالانشین و پر سر و صدا ولی تو خالی و بیمحتواست، اما حق متواضع است، کم سر و صدا و اهل عمل و پر محتوا و سنگین است.
امام علی (علیه السلام) در خطبهی 9 نهجالبلاغه در وصف خود و دشمنان خود میفرماید: آنها رعد و برق نشان دادند، اما پایانش جز سستی و ناتوانی نبود، ولی ما به عکس تا کاری انجام ندهیم رعد و برق نداریم و تا نباریم سیلاب خروشان به راه نمیاندازیم.
حق همیشه متکی به نفس است، اما باطل از آبروی حق مدد میگیرد و در سایهی حق حرکت میکند و سعی میکند خود را به لباس او درآورد و از حیثیت او استفاده کند.
پینوشتها:
1. نهجالبلاغه، حکمت 18.
2. المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 139.
3. الجمل شیخ مفید، ص 147.
4. سفینة البحار، مادّهی «زبر».
5. آن چهار نفر: سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر بودند.
6. فروغ ولایت، ص 417.
7. او یکی از زاهدان هشتگانه معروف بود که زمان علی (علیه السلام) تا زمان امام باقر (علیه السلام) را درک کرد، او فردی منحرف و زاهد نمای کجاندیش بود و 89 سال عمر کرد.
8. سفینة البحار، ج1، ص 262.
9. مجمعالبیان، ج1، ص 211.
10. سورهی رعد، آیهی 17.
منبع مقاله :
عبداللهزاده؛ محمد، (1393)، گفتار معصومین (ع)، قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ سوم.