2-«و لایحیطون بشی من علمه؛ به چیزی از علم خداوند احاطه ندارند.»بقره، آیه 255
چیستى خداوند
فکر و اندیشه بشر، به «ذات غیبى» او راه ندارد و به جز تحیّر و سرگردانى یا انحراف و گمراهى، بهره دیگرى نخواهد داشت.
در آلا فکر کردن شرط راه است ولى در ذات حق محض گناه است
بود در ذات حق اندیشه باطل محال محض دان تحصیل حاصل
گلشن راز، شبسترى.
ذات حق – که از آن به «هویت غیبیه»، «غیب ذات»، «مقام ذات»، «مرتبه ذات» و گاهى هم به الفاظ دیگر (مانند «عنقاء» و «غیب الغیوب») تعبیر مى شود – وجودِ صرف است؛ هیچ گونه حدّى ندارد؛ از جمیع تعیّنات – چه مفهومى، و چه مصداقى – مبرّا است؛ نه نامى دارد و نه نشانى؛ نه اسمى دارد و نه رسم و صفتى؛ نه با اسم یا صفتى مقیّد است و نه با عدم آن اسم یا صفت؛ نه با تعیّن خاصى متعین است و نه با عدم همان تعین. حتى به «اطلاق» و «عدم تعین» هم مقیّد نیست؛ زیرا «اطلاق» و «عدم تعین» نیز به جاى خود، نوعى تعیّن و قید است و مقام ذات، از آن هم منزّه و مبرّا است. امّا تعیّنات اسمى و وصفى (اسما و صفات حق)، همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلّى به ظهور مى رسند.
از این رو راهى، به مقام ذات خداوند نیست؛ نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همه اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملاً عاجزاند. اگر قدم پیش بگذارند، حیران مى شوند و یا به راه گمراهى و خطا مى روند؛ علاوه بر نرسیدن، از آن دورتر هم مى شوند:
(یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما) . طه (20)، آیه 110.
فکر در ذات الهى
«ادراک بشر»، به آنچه متعین است، راه دارد؛ نه به ذاتى که از همه تعین ها بالاتر است و تعین ها همه متأخر از آن، بعد از آن و مخلوق آن هستند. «اشاره» نیز بدان مقام راه ندارد؛ چه اشاره حسّى باشد و چه اشاره ذهنى، عقلى و وهمى. چگونه مى توان به ذاتى که تعیّن ندارد، اشاره کرد؟
به همین جهت از فکر در «ذات حق» نهى شده است؛ چنان که امام على بن موسى الرضا(ع) مى فرماید: « … فلیس الله عرف من عرف بالتشبیه ذاته، و لا ایاه وحدّ من اکتنهه، و لا حقیقته اصاب من مثله، و لابه صدّق من نهّاه، و لا صمد صمده من اشار الیه»؛ «پس، خداى را نشناخته، آن کس که ذات او را به چیزى تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته، آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد، و به حقیقت او نرسیده، آن کس که ذات او را تصویر ذهنى نموده است و به او تصدیق نکرده است آن کس که ذات او را حدّى قائل شده و به جانب او روى نیاورده است؛ آن کس که به ذات او اشاره کرده است …». صدوق، کتاب التوحید، باب التوحید و نفى التشبیه، ص 34.
حتى اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازى هاى خود، بخواهند به سوى مقام ذات اوج بگیرند، راه به جایى نبرده، به حیرت خواهند افتاد و بر عجز و قصور خود در این میدان، با کمال شرمسارى اعتراف خواهند کرد.
سحرگاهان که مخمور شبانه گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از مى به شهر هستیش، کردم روانه
نگار مى فروشم، عشوه اى دادکه ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقىّ کمان ابرو شنیدم که اى تیر ملامت را نشانه!
نبندى ز آن میان، طرفى کمر واراگر خود را ببینى در میانه
برو این دام بر مرغ دگر نه!که عنقارا بلند است آشیانه
دیوان حافظ.
اهل دعا در مقام «دعا»، اهل عبادت در مقام «عبادت»، اهل ذکر در مقام «ذکر»، ارباب سلوک در مقام «سلوک» و … به ذات عینى حق، در مظاهر اسماى او روى مى آورند و از طریق اسما و صفات او، به ذات او متوجه مى شوند. به عبارتى، ذات حق را با اسما مى خوانند؛ زیرا به مقام ذات راه نیست. در این باب ر.ک: شجاعى، محمد، مقالات، ج 3، صص 187 – 191.
عنقا شکار کس نشود دام بازچین کاینجا همیشه باد به دست است دام را
خداوند از دیدگاه قرآن
قرآن کریم – که جامع ترین، دقیق ترین و رساترین تعریف ها را نسبت به خداوند متعال مطرح مى کند – او را تنها از طریق اسما و صفاتش، براى ما باز مى شناساند.
قرآن کریم در پى آن است که در حد توان، خداوند را به کامل ترین وجه از طریق اسما و صفاتش، به انسان بشناساند. از دیدگاه قرآن، خداوند گشایش بخش و دانا، بقره (2)، آیه 115. سریع ترین حساب گران، زنده و پاینده، انعام (6)، آیه 62 و طه (20)، آیه 111. والا، بزرگ و داراى حقیقت، لقمان (31)، آیه 30. صاحب شکوه و ارجمندى الرحمن (55)، آیه 27. و بى نیاز است. اخلاص (112)، آیه 2.
آنکه دولت آفرید و دو سراملک دولت ها چه کار آید ورا
مثنوى، دفتر 1، بیت 3143.
از نظر قرآن، خداوند «متعال» است طه (20)، آیه 114.؛ یعنى، او از هر چه در وهم ما آید، بالاتر است و هرگز ما نمى توانیم حقیقت او و جمال و جلال او را – آن گونه که هست – در یابیم. انعام (6)، آیه 100.
اى برون از وهم و قال و قیل من خاک بر فرق من و تمثیل من
مثنوى، دفتر 5، بیت 3318.
خداوند، یکى است و جز او خدایى نیست؛ آل عمران (3)، آیه 18. او یکتا و یگانه است اخلاص (112)، آیه 1 و نحل (16)، آیه 15. و هیچ چیز مثل و مانند او نیست. شورى (42)، آیه 11.
او پادشاه راستین جهان هستى، پاک از هر عیب، سلامت بخش، مراقب بر همه چیز، عزیز، اصلاح گر، ترمیم کننده و شایسته بزرگى است حشر (59)، آیه 23. و او بر همه چیز قادر و توانا است. بقره (2)، آیه 284.
گفت صوفى قادر است آن مستعان که کند سوداى ما را بى زیان
آن که آتش را کند ورد و شجرهم تواند کرد این را بى ضرر
آن که گل آرد برون از عین خارهم تواند کرد این دى را بهار
آن که زو هر سرو آزادى کندقادر است ار غصه را شادى کند
مثنوى، دفتر 6، ابیات 1739 – 1742.
او خدایى است «بخشنده و مهربان» و این دو صفت، چنان در او متجلّى است که تمامى سوره هاى قرآن را با آن آغاز کرده است (بسم الله الرحمن الرحیم) و آن چنان خدایى است که مهربانى و بخشایش را بر خود فرض کرده است. انعام (6)، آیه 12.
خداوند، در غایت بزرگى و عظمت است؛ اما به انسان از رگ گردن نزدیک تر مى باشد و حتى وسوسه هاى نفس او را نیز مى داند. ق (50)، آیه 16.
آنچه حق است اقرب از حبل الوریدتو فکنده تیر فکرت را بعید
اى کمان و تیرها برساخته!صید نزدیک و تو دور انداخته
مثنوى، دفتر 6، ابیات 2253 و 2354.
او خدایى است آمرزنده و نیرومند، غافر (40)، آیه 3؛ انفال (8)، آیه 8. توبه پذیر، آل عمران (3)، آیه 8. دوستدار، بروج (85)، آیه 14. داراى نعمت، غافر (40)، آیه 3. داراى رحمت، انعام (6)، آیه 123. بسیار توبه پذیر، بقره (2)، آیه 37. و داراى فضل بزرگ. آل عمران (3)، آیه 74.
وزراو و صد وزیر و صد هزارنیست گرداند خدا از یک شرار
پرورد در آتش ابراهیم راایمنى روح سازد بیم را
از سبب سوزیش من سودایى ام در خیالاتش چو سوفسطایى ام
مثنوى، دفتر 1، ابیات 544، 547 و 548.
خداوند، آفریننده جهان هستى و آسمان ها و زمین، حشر (59)، آیه 24؛ انعام (6)، آیه 14. صاحب اختیار، مالک و مدبّر همه شؤون و پروردگار همه عالمیان فاتحه (1)، آیه 2. است. او هیچ شریکى ندارد، نه در آفرینش و سلطنت و نه در ربوبیّت، حکم کردن، شفاعت و هیچ کمالى دیگر. انعام (6)، آیات 162، 164 و 57؛ زمر(39)، آیه 44.
غیر از خداوند، هرکس نصیب و بهره اى از «کمال» دارد، از او وام گرفته است. فاطر (35)، آیه 15.
اى همایى که همایان فرخى!از تو دارند و سخاوت هر سخى
اى کریمى که کرم هاى جهان!محو گردد پیش ایثارت نهان
اى لطیفى که گل سرخت بدید!از خجالت پیرهن را بر درید
مثنوى، دفتر 5، ابیات 4090 – 4092.
دست رحمت وقدرت الهى، گشوده است و هرگونه که بخواهد مى بخشد و روزى مى دهد. مائده (5)، آیه 64. هر جا که باشیم، او با ما است و به آنچه مى کنیم، دانا است. حدید (57)، آیه 4. در واقع به هر جا روى کنیم، خدا آن جا است. بقره (2)، آیه 115.
گر به جهل آییم، آن زندان اوست ور به علم آییم، آن ایوان اوست
ور به خواب آییم، مستان وییم ور به بیدارى به دستان وییم
ور بگرییم، ابر پر زرق وییم ور بخندیم، آن زمان برق وییم
ور به خشم و جنگ عکس قهر اوست ور به صلح و عذر، عکس مهر اوست
مثنوى، دفتر 1، ابیات 1510 – 1513.
او خدایى است که دعاها را مى شنود و اجابت مى کند. غافر (40)، آیه 60.
اى دهنده عقل ها! فریادرس تا نخواهى تو نخواهد هیچ کس
هم طلب از توست وهم آن نیکویى ما که ایم؟ اوّل تویى، آخر تویى
هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش ما همه لاشیم با چندین تراش
مثنوى، دفتر 6، ابیات 1438 – 1440.