شناسایی افعال الهی
سؤال مهمی که باید در ابتدای بحث از افعال الهی روشن گردد، این است که آیا شناخت و شناسایی تمامی افعال الهی، باید در این مبحث بیان گردد. یعنی آیا باید جهان شناسی، طبیعت شناسی، انسان شناسی، جن شناسی، فرشته شناسی و حتى اتم و الکترون شناسی نیز در علم کلام بحث شوند که در این صورت همه علوم، باید زیر مجموعه علم کلام قرار گیرند؟ بیشک، پاسخ منفی است. مخلوقات و ممکنات، از آن جهت که مستند به حق تعالی و صفات الهی هستند در علم کلام بحث میشوند و مسایل جزئی و احکام اختصاصی آنها باید در دانش مخصوصی مطرح گردد. انسان شناسی دینی، طبیعت شناسی دینی و جهان شناسی دینی، دانش های مستقلی هستند. حوزه های علمیه، باید با تلاش فراوان برای هر یک از این موضوعات در قرآن و سنت، دانش مستقلی تولید کنند و بی جهت، علم کلام را فربه نسازند که باعث تضعیف علوم پیش گفته و علم کلام خواهند شد. پس همه افعال و ممکنات و مخلوقات الهی از آن جهت که مستند به حق تعالی و صفات الهی هستند، در علم کلام بحث میشوند و احکام اختصاصی آنها، در دانش مستقل خود مطرح می گردد.
اگر بحثهایی مانند جبر و اختیار، که از مهم ترین مباحث انسان شناسی است یا قضا و قدر، که از مهم ترین مباحث جهان شناسی است، در کلام بحث میشود؛ بدین جهت است که هم به صفت علم و قدرت الهی مربوط است و هم این مباحث در مواجهه با فاعلیت حق تعالی که یکی از صفات الهی است، چالشی ایجاد کرده است که برای حل آن باید در علم کلام، اقدام گردد. مباحث مربوط به دین شناسی، نبوت شناسی، امامت شناسی، معادشناسی و اسلام شناسی، از آن جهت که با صفات الهی از جمله: عدالت، حکمت و هدایت الهی ارتباط پیدا می کند، با تفصیل بیشتری در علم کلام مطرح می گردند. پس بحث از افعال الهی در علم کلام، از دو جهت مطرح است:
نخست، از حیث احکام عام افعال الهی مانند: بحث از علت نیازمندی ممکنات به واجب تعالی، نسبت فاعلیت الهی با فاعلیت مخلوقات، قضا و قدر الهی، نظام احسن جهان و شبهه شرور. دوم، تبیین برخی از افعال الهی مانند: شناخت دین، اسلام، نبوت، امامت و معاد.
اصل بحث افعال الهی این است که شرایع آسمانی در تأثیر و ربوبیت خداوند در نظام جهان، تفسیر جامع نگری را عرضه می کنند و خالقیت، تدبیر و اداره لحظه به لحظه عالم را به حق تعالی نسبت می دهند. این دیدگاه با نظر طبیعت گرایان نوینی که به ساعت ساز لاهوتی اعتقاد دارند و تنها حق تعالی را خالق و ناظم کوک کننده هستی می شمارند، مخالفت دارد؛ زیرا خداوند، علت هستی بخش و علت حقیقی جهان است؛ و از آن جهت که ملاک نیازمندی معلول به علت حقیقی، فقر و نیازمندی وجود معلول به علت هستی بخش است و این نیازمندی، عین ذات معلول به شمار می رود؛ پس معلول، در هر لحظه چه در حدوث و چه در بقا، محتاج علت هستی بخش، یعنی خداوند سبحان است. پس رابطه جهان با خداوند، رابطه معلول و علت زمینه ساز، مانند: رابطه فرزندان با والدین، یا ساختمان با بنا نیست، تا بعد از تحقق معلول، حاجتی به ادامه وجود علت نباشد؛ بلکه رابطه میان عالم و خداوند، از سنخ معلول نیازمند با علت هستی بخش است.
تفسیر برگزیده از رابطه حق و خلق، به هیچ وجه با قوانین تکوینی طبیعت و اراده انسانها منافات ندارد؛ زیرا ادامه حیات و بقای این قوانین، به اراده تکوینی الهی نیازمند است. این استدلال عقلی با آیات مربوط به خالقیت و ربوبیت الهی در قرآن تبیین شده است
شایان ذکر است که هیچ یک از آیات مذکور به معنای نفی قوانین مکانیکی و طبیعی و یا مستلزم جبر انسانی نیست. آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که علاوه بر بیان قوانین طبیعی، مانند زوجیت گیاهان و حرکت زمین بر تدبیر الهی تأکید می کنند. همچنین آیات الهی در قرآن بر تدبیر الهی نسبت به افعال اختیاری انسان دلالت دارند و حکمت نزول قرآن و بعثت انبیا و حساب و کتاب و ثواب و عقاب اخروی آشکار می گردد.
پرسش مهم، در نسبت جهان با حق تعالی این است که چگونه همه امور پیش گفته، اعم از تدبیر الهی و قوانین تکوینی با یکدیگر جمع می شوند؟ پاسخ این است که، علتها نسبت به یکدیگر چند گونه اند:
گونه نخست: علت های الهی و تکوینی و بشری در عرض هم، یک علت حقیقی و تامه را برای تحقق یک معلول تشکیل می دهند. این فرض باطل است؛ برای این که چنین نیست که علیت خداوند و علیت قوانین طبیعی در عرض هم و با همکاری یکدیگر جهان طبیعت را اداره کنند؛ زیرا در این صورت، خداوند، موجودی نیازمند خواهد بود که در افعال خود، شریک بلکه شریکانی خواهد داشت.
گونه دوم: علیت خداوند و علیت قوانین طبیعی، نسبت به یکدیگر علت جانشین پذیر باشند و هر یک به طور مستقل بتوانند معلول را به وجود بیاورند. همانند علیت نور و حرکت، برای ایجاد حرارت که هر یک به صورت مستقل اثر بخش اند. این فرض نیز باطل است. این گونه نیست که هر کدام، به طور مستقل به فعالیت بپردازند و به شکل جانشینی، معلول را ایجاد کنند؛ زیرا در این فرض، لازم می آید که پدیده های طبیعی به خدای سبحان و واجب الوجود، نیازی نداشته باشند.
گونه سوم: نقش خداوند در افعال دیگران در طول فاعلهای دیگر است، نه در عرض و نه به جای آنها؛ یعنی اوست که تمام هستی را با اراده تام و تمام خود آفرید و هستی و حیات آنها دائما مستمند و مستند به ذات اقدس اوست. اگر یک لحظه اراده او نباشد، هستی آنها نابود می گردد. اگر اراده او نباشد، نه درختی هست و نه زمین و آسمان و نه انسان و نه فعل و انفعالی؛ پس چون این رابطه طولی میان علت هستی بخش و سایر علل و عوامل در صدور افعالشان وجود دارد، می توانیم پدیده ها را هم به علل طبیعی نسبت بدهیم و هم به ذات مقدس ربوبی؛ اما نه به صورت مجموعی و نه به صورت جانشینی؛ بلکه به صورت طولی؛ از این رو، خداوند سبحان در قرآن کریم، افعال را هم به زمین، آسمان، فرشتگان، انسان و سایر موجودات و هم به خود نسبت میدهد؛ هم خود را هادی مردم می شناساند و هم قرآن و پیامبر را هدایت کننده، معرفی می کند و هم خود انسان را عامل هدایت و ضلالت می داند.
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390