در پاسخ به این پرسش به چند نکته اشاره می شود:1. منظور از «حس درونی» چیست؟ این پرسش اساسی باید روشن گردد تا قسمت دوم پرسش پاسخ داده شود:
مقصود از «حس درونی» همان راه «دل» یا «فطرت» است. انسان دارای دو بعد وجودی است:
الف. بعد عقل و خرد:
کارکرد این بخش از وجود انسان تفکر و اندیشه ورزی است که سر و کارش با مفاهیم می باشد.
ب. بعد احساسات و گرایش ها:
خواستگاه این بخش از انسان، «دل» و «قلب» می باشد. این بعد از وجود انسان جایگاه احساسات و عواطف و گرایشات متعالی می باشد.
استاد مطهری در این باره می گوید:«خداشناسی از راه فطرت به این صورت است که از راه وجود خود انسان، خدا را اثبات کرده اند، به این معنی که گفته اند احساس وجود خدا در انسان هست، یعنی در فطرت و در خلقت هر کسی یک احساسی و یک تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خود به خود انسان را به سوی خدا می کشاند. از این جهت مثل خدا و انسان مثل مغناطیس و آهن است. یک چیزی وجود دارد به نام «مغناطیس» که یک چیز دیگری را به نام «آهن» جذب می کند. این راه فقط این را می گوید که یک چنین جاذبه ای میان انسان و میان آن حقیقتی که نامش خداست وجود دارد». (کتاب توحید، انتشارات صدرا، ص 32)
امروز دانشمندان زیادى هستند که به وجود چنین احساس و شور و عشق و جنبشى در عمق روح آدمى که او را به خداى لا یزال پیوند مى دهد ایمان دارند .
ما اگر بخواهیم بدانیم آیا چنین احساسى در آدمى هست دو راه در پیش داریم یکى آنکه خودمان شخصا و عملا دست به آزمایش در وجود خودمان ودیگران بزنیم دیگر اینکه ببینیم دانشمندانى که سالهاى دراز در زمینه روان آدمیان از جنبه مسائل معنوى مطالعاتى داشته اند چه نظر داده اندقدماى ما از طرق استدلالى و اشراقى وجود چنین عشقى را در سراسر موجودات و از آن جمله انسان اثبات مى کردند و علماى امروز تجربیات روانى رادلیل بر این مطلب مى گیرند .
از جمله این دانشمندان دانشمند معروف الکسیس کارل صاحب کتاب انسان موجود ناشناخته است وى در باره دعا مى گوید: دعا پرواز روح است بسوى خدا
و هم او مى گوید: گفته اند که در عمق وجدان شعله اى فروزان است انسان خود راآنچنانکه هست مى بیند از خودخواهى اش حرصش گمراهى اش ازغرور و نخوتش پرده بر مى دارد براى انجام تکالیف اخلاقى رام مى شود براى کسب خضوع فکرى اقدام مى کند در همین هنگام سلطنت پر جلال آمرزش در برابر او پدیدار مى گردد .
از جمله این دانشمندان ویلیام جمز است وى مى گوید: هر قدر انگیزه و محرک میلهاى ما از عالم طبیعت سرچشمه گرفته باشد غالب میلهاى ما و آرزوهاى ما از عالم ماوراء طبیعت سرچشمه گرفته چرا که غالب آنها با حسابهاى مادى و عقلانى جوردرنمى آید
هم او مى گوید: من بخوبى مى پذیرم که سرچشمه زندگى مذهبى دل است و قبول هم دارم که فرمولها و دستور العمل هاى فلسفى مانند مطلب ترجمه شده اى است که اصل آن بزبان دیگرى باشد .
هم او مى گوید: عموما معتقدند که ایمان خود را بر پایه هاى فلسفى محکم ساخته اندو حال آنکه مبناى فلسفى بر روى ایمان قرار دارد .
پاسکال که بقول مرحوم فروغى محبت را برتر از عقل مى داند وبنیاد علم و اعتقاد را بر اشراق قلبى قرار مى دهد مى گویدبه وجود خدا دل گواهى مى دهد نه عقل و ایمان از این راه به دست مى آید
و هم او مى گوید: دل دلائلى دارد که عقل را به آن دسترس نیست .
برگسون نیز به نقل مرحوم فروغى معتقد است به دو نوع دیانت و دونوع اخلاق و براى هر یک از دو نوع مبدا و سرچشمه خاص قائل است سافل و عالى مبدا سافل صلاح هیئت اجتماعیه است و مبدا عالى فیضى است که ازعالم بالا مى رسد در باره آن نوع دیانت که از مبدا عالى سرچشمه مى گیردمى گوید: آن همان مایه دانشى است که در جانوران غریزه و در انسان عقل را به وجود مى آورد از آن مایه دانش در انسان قوه اشراقى به ودیعه گذاشته شده که در عموم به حال ضعف و ابهام و محو است ولى ممکن است که قوت و کمال یابد تا آنجا که شخص متوجه شده که آن اصل اصیل در او نفوذ دارد مانند آتشى که در آهن نفوذ و آنراسرخ مى کند به عبارت دیگر اتصال خود را به مبدا در مى یابد وآتش عشق در او افروخته مى شود هم تزلزل خاطرى که از عقل در انسان رخ کرده مبدل به اطمینان مى گردد هم علاقه اش ازجزئیات سلب شده به طور کلى به حیات تعلق مى گیرد عاشقم بر همه عالم که همه عالم از او است .
یکى از دانشمندان روانشناس معاصر که به اصالت حس دینى در عمق وجدان بشر معتقد است یونگ شاگرد معروف و مبرز فروید است وى نظریه استاد خویش را مبنى بر اینکه احساس مذهبى یک احساس مادى عقب رانده شده تغییر شکل داده اى است رد کرد و معتقد باصالت این حس گردیده میان او و استاد در این زمینه نامه ها مبادله شده است که در برخى کتب مسطور است .
اینشتاین دانشمند معروف عصر ما بیان جالبى در این زمینه داردوى در مقاله اى که از او تحت عنوان مذهب و علوم نقل شده بحثى در این زمینه مى کند و پس از اینکه مدعى مى شود محرک مذهبى در همه مردم یکسان نیست و از بعضى کتب مذهبى مانند توراه و انجیل از لحاظ طرز معرفى خدا انتقادمى کند مى گوید: یک عقیده و مذهب ثالث بدون استثناء در بین همه وجود دارد گر چه با شکل خالص یکدست در هیچکدام یافت نمى شود من آن را احساس مذهبى آفرینش یا وجود مى دانم بسیار مشکل است این احساس را براى کسى که کاملا فاقد آن است توضیح دهم به خصوص که دراینجا دیگر بحثى از آن خدا که به اشکال مختلف تظاهر مى کند نیست در این مذهب فرد کوچکى آمال و هدفهاى بشر و عظمت و جلالى که در ماوراى امور و پدیده ها در طبیعت و افکار تظاهر مى نماید حس مى کند او وجود خود را یک نوع زندان مى پندارد چنانکه مى خواهداز قفس تن پرواز کند و تمام هستى را یک باره بعنوان حقیقت واحددریابد .
در قرآن مجید و آثار قطعى پیشوایان بزرگ اسلام دلایل زیادى هست بر اینکه مسئله فطرى بودن دین و توجه به خدا سخت مورد توجه بوده است ظاهرا قرآن کریم اولین کتابى است که این مسئله را طرح کرده است و اکنون پس از چهارده قرن مى بینیم دانش بشرى آنرا تایید مى کند .
نظر به اینکه توضیح و تفسیر این آیات خصوصا با توجه به کلماتى که از رسول اکرم و خاندان پاکش در توضیح و شرح آن آیات رسیده دامنه سخن را زیاد بسط مى دهد و از حوصله این کتاب خارج است ما در اینجا تنها به نقل برخى آیات و دو سه جمله از پیشوایان دین اکتفا مى کنیم و مى گذریم: 1- (فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التى فطر الناس علیها) 2- (ا فغیر دین الله یبغون و له اسلم من فى السموات و الارض) 3- (الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب)رعد آیه 28. 4- (و من اعرض عن ذکرى فان له معیشه ضنکا) طه آیه 124 5- (فذکر انما انت مذکر) غاشیه آیه 21 6- (سبح لله ما فى السموات و الارض) حدید حشر صف آیه اول . 7- (و اذ اخذ ربک من بنى آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم على انفسهم ا لست بربکم قالوا بلى) اعراف 172. 8- (و الذین آمنوا اشد حبا لله) . 9- (فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسى نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول. نهج البلاغه خطبه اول . 10- (ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا و اخترعهم على مشیته اختراعا ثم سلک بهم فى طریق ارادته و بعثهم فى سبیل محبته صحیفه سجادیه دعاوى اول.
بحث در دلالت هر یک از این آیات و کلمات بر مدعاى ما طولانى است از مطالعه تفاسیر این آیات و شروح این کلمات مطلب روشن مى شود.
مقصود از «حس درونی» همان راه «دل» یا «فطرت» است. انسان دارای دو بعد وجودی است:
الف. بعد عقل و خرد:
کارکرد این بخش از وجود انسان تفکر و اندیشه ورزی است که سر و کارش با مفاهیم می باشد.
ب. بعد احساسات و گرایش ها:
خواستگاه این بخش از انسان، «دل» و «قلب» می باشد. این بعد از وجود انسان جایگاه احساسات و عواطف و گرایشات متعالی می باشد.
استاد مطهری در این باره می گوید:«خداشناسی از راه فطرت به این صورت است که از راه وجود خود انسان، خدا را اثبات کرده اند، به این معنی که گفته اند احساس وجود خدا در انسان هست، یعنی در فطرت و در خلقت هر کسی یک احساسی و یک تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خود به خود انسان را به سوی خدا می کشاند. از این جهت مثل خدا و انسان مثل مغناطیس و آهن است. یک چیزی وجود دارد به نام «مغناطیس» که یک چیز دیگری را به نام «آهن» جذب می کند. این راه فقط این را می گوید که یک چنین جاذبه ای میان انسان و میان آن حقیقتی که نامش خداست وجود دارد». (کتاب توحید، انتشارات صدرا، ص 32)
امروز دانشمندان زیادى هستند که به وجود چنین احساس و شور و عشق و جنبشى در عمق روح آدمى که او را به خداى لا یزال پیوند مى دهد ایمان دارند .
ما اگر بخواهیم بدانیم آیا چنین احساسى در آدمى هست دو راه در پیش داریم یکى آنکه خودمان شخصا و عملا دست به آزمایش در وجود خودمان ودیگران بزنیم دیگر اینکه ببینیم دانشمندانى که سالهاى دراز در زمینه روان آدمیان از جنبه مسائل معنوى مطالعاتى داشته اند چه نظر داده اندقدماى ما از طرق استدلالى و اشراقى وجود چنین عشقى را در سراسر موجودات و از آن جمله انسان اثبات مى کردند و علماى امروز تجربیات روانى رادلیل بر این مطلب مى گیرند .
از جمله این دانشمندان دانشمند معروف الکسیس کارل صاحب کتاب انسان موجود ناشناخته است وى در باره دعا مى گوید: دعا پرواز روح است بسوى خدا
و هم او مى گوید: گفته اند که در عمق وجدان شعله اى فروزان است انسان خود راآنچنانکه هست مى بیند از خودخواهى اش حرصش گمراهى اش ازغرور و نخوتش پرده بر مى دارد براى انجام تکالیف اخلاقى رام مى شود براى کسب خضوع فکرى اقدام مى کند در همین هنگام سلطنت پر جلال آمرزش در برابر او پدیدار مى گردد .
از جمله این دانشمندان ویلیام جمز است وى مى گوید: هر قدر انگیزه و محرک میلهاى ما از عالم طبیعت سرچشمه گرفته باشد غالب میلهاى ما و آرزوهاى ما از عالم ماوراء طبیعت سرچشمه گرفته چرا که غالب آنها با حسابهاى مادى و عقلانى جوردرنمى آید
هم او مى گوید: من بخوبى مى پذیرم که سرچشمه زندگى مذهبى دل است و قبول هم دارم که فرمولها و دستور العمل هاى فلسفى مانند مطلب ترجمه شده اى است که اصل آن بزبان دیگرى باشد .
هم او مى گوید: عموما معتقدند که ایمان خود را بر پایه هاى فلسفى محکم ساخته اندو حال آنکه مبناى فلسفى بر روى ایمان قرار دارد .
پاسکال که بقول مرحوم فروغى محبت را برتر از عقل مى داند وبنیاد علم و اعتقاد را بر اشراق قلبى قرار مى دهد مى گویدبه وجود خدا دل گواهى مى دهد نه عقل و ایمان از این راه به دست مى آید
و هم او مى گوید: دل دلائلى دارد که عقل را به آن دسترس نیست .
برگسون نیز به نقل مرحوم فروغى معتقد است به دو نوع دیانت و دونوع اخلاق و براى هر یک از دو نوع مبدا و سرچشمه خاص قائل است سافل و عالى مبدا سافل صلاح هیئت اجتماعیه است و مبدا عالى فیضى است که ازعالم بالا مى رسد در باره آن نوع دیانت که از مبدا عالى سرچشمه مى گیردمى گوید: آن همان مایه دانشى است که در جانوران غریزه و در انسان عقل را به وجود مى آورد از آن مایه دانش در انسان قوه اشراقى به ودیعه گذاشته شده که در عموم به حال ضعف و ابهام و محو است ولى ممکن است که قوت و کمال یابد تا آنجا که شخص متوجه شده که آن اصل اصیل در او نفوذ دارد مانند آتشى که در آهن نفوذ و آنراسرخ مى کند به عبارت دیگر اتصال خود را به مبدا در مى یابد وآتش عشق در او افروخته مى شود هم تزلزل خاطرى که از عقل در انسان رخ کرده مبدل به اطمینان مى گردد هم علاقه اش ازجزئیات سلب شده به طور کلى به حیات تعلق مى گیرد عاشقم بر همه عالم که همه عالم از او است .
یکى از دانشمندان روانشناس معاصر که به اصالت حس دینى در عمق وجدان بشر معتقد است یونگ شاگرد معروف و مبرز فروید است وى نظریه استاد خویش را مبنى بر اینکه احساس مذهبى یک احساس مادى عقب رانده شده تغییر شکل داده اى است رد کرد و معتقد باصالت این حس گردیده میان او و استاد در این زمینه نامه ها مبادله شده است که در برخى کتب مسطور است .
اینشتاین دانشمند معروف عصر ما بیان جالبى در این زمینه داردوى در مقاله اى که از او تحت عنوان مذهب و علوم نقل شده بحثى در این زمینه مى کند و پس از اینکه مدعى مى شود محرک مذهبى در همه مردم یکسان نیست و از بعضى کتب مذهبى مانند توراه و انجیل از لحاظ طرز معرفى خدا انتقادمى کند مى گوید: یک عقیده و مذهب ثالث بدون استثناء در بین همه وجود دارد گر چه با شکل خالص یکدست در هیچکدام یافت نمى شود من آن را احساس مذهبى آفرینش یا وجود مى دانم بسیار مشکل است این احساس را براى کسى که کاملا فاقد آن است توضیح دهم به خصوص که دراینجا دیگر بحثى از آن خدا که به اشکال مختلف تظاهر مى کند نیست در این مذهب فرد کوچکى آمال و هدفهاى بشر و عظمت و جلالى که در ماوراى امور و پدیده ها در طبیعت و افکار تظاهر مى نماید حس مى کند او وجود خود را یک نوع زندان مى پندارد چنانکه مى خواهداز قفس تن پرواز کند و تمام هستى را یک باره بعنوان حقیقت واحددریابد .
در قرآن مجید و آثار قطعى پیشوایان بزرگ اسلام دلایل زیادى هست بر اینکه مسئله فطرى بودن دین و توجه به خدا سخت مورد توجه بوده است ظاهرا قرآن کریم اولین کتابى است که این مسئله را طرح کرده است و اکنون پس از چهارده قرن مى بینیم دانش بشرى آنرا تایید مى کند .
نظر به اینکه توضیح و تفسیر این آیات خصوصا با توجه به کلماتى که از رسول اکرم و خاندان پاکش در توضیح و شرح آن آیات رسیده دامنه سخن را زیاد بسط مى دهد و از حوصله این کتاب خارج است ما در اینجا تنها به نقل برخى آیات و دو سه جمله از پیشوایان دین اکتفا مى کنیم و مى گذریم: 1- (فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التى فطر الناس علیها) 2- (ا فغیر دین الله یبغون و له اسلم من فى السموات و الارض) 3- (الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب)رعد آیه 28. 4- (و من اعرض عن ذکرى فان له معیشه ضنکا) طه آیه 124 5- (فذکر انما انت مذکر) غاشیه آیه 21 6- (سبح لله ما فى السموات و الارض) حدید حشر صف آیه اول . 7- (و اذ اخذ ربک من بنى آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم على انفسهم ا لست بربکم قالوا بلى) اعراف 172. 8- (و الذین آمنوا اشد حبا لله) . 9- (فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسى نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول. نهج البلاغه خطبه اول . 10- (ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا و اخترعهم على مشیته اختراعا ثم سلک بهم فى طریق ارادته و بعثهم فى سبیل محبته صحیفه سجادیه دعاوى اول.
بحث در دلالت هر یک از این آیات و کلمات بر مدعاى ما طولانى است از مطالعه تفاسیر این آیات و شروح این کلمات مطلب روشن مى شود.