شهيدين (ره) ،مناديان قرآن ناطق
شهيدين (ره) ،مناديان قرآن ناطق
ازميان بردن فرهنگ چند صد ساله جاهلي که با تارو پود مردمان حجاز درآميخته بود ،کارآسان و کم هزينه اي نبود و چنين بود که رسول اسلام (ص) براي ايفاي رسالت خود ، سخت ترين جفاها را ازسوي دشمنان و مخالفانش تحمل کرد ، تا آنجا که فرمود :«ما أوذي نبي مثل ما اوذيت.»(بحارالانوار ، 56/39)
«هيچ پيامبري درراه تحقق اهداف و برنامه هاي خود ،بدان اندازه که من آزارو اذيت ديدم ،آزار نديده است ».
طبيعت سخت سرزمين حجاز و اخلاق و منش سخت تر مردمان آن ،هرگز اجازه نمي داد تا آيات اخلاقي ، معرفتي ، انساني و عدالتخواه وحي جايگزين معلقات سبع و عادات و رسومي شود که جهالت و خشونت و استکبار و قهر و غارت از بارزترين مشخصات آن بود .
با اين همه ،پيامبرخاتم (ص) با عزمي راسخ و متکي به امداد الهي کارخود را آغازکرده بود و چنان دراين مسيراهتمام و جديت نشان داد که بارها از سوي خدا اين پيام را دريافت کرد :(طه *ما أنزلنا عليک القرآن لتشقي)(طه /2-1)
«اي محمد !ما قرآن را برتو نازل نکرديم تا[در راه ابلاغ و تحقق آن] خود را تا بدين پايه به مشقت بيندازي .»
( فان أعرضوا فما أرسلناک عليهم حفيظاً ان عليک الا البلاغ ) (شوري/48)
«پس [اي پيامبر]اگرمردمان از پذيرش پيام تو روي گردان شدند ،بدان که ما تو را به نگهباني آنان نفرستاده ايم [تا با هر زحمت و مشقتي که شده ،آنان را به راه راست هدايت کني] ، بلکه وظيفه تو ،رساندن پيام الهي به آنان است و نه بيشترازآن .»
با اين همه پيامبري که آمده بود تا رحمت براي همه جهانيان و براي هميشه تاريخ باشد ،به جاي آنکه مخاطبان سخت سر و ستيزه جو و لجوج خود را متهم کند ، خويش را به تلاش مضاعف وا مي داشت و برحال مخاطبان گريزپايش اندوهگين مي شد؛
(لعلک باخع نفسک الا يکونوا مومنين )(شعراء/3)
«چه بسا خويش را اندوه در معرض نابودي قرار مي دهي به خاطراينکه آنان ايمان نمي آورند .»
اين تلاش و اهتمام بي امان ،ازپس سال ها تحمل سختي و شکنجه و آوارگي اهل ايمان و دفاع دربرابر يورش هاي سنگين کفار و مشرکان ،سرانجام به نتيجه رسيد ، فرهنگ شرک و کفر برچيده شد و قلب هاي سخت ، به نرمي گراييد و مشت هاي گره شده به عناد و خشونت ، به علامت تسليم بالا رفت و گروه ها فوج فوج اسلام آوردند ، به قرآن اداي احترام کردند و سوره نصر نازل شد ؛
( بسم الله الرحمن الرحيم * اذا جاء نصرالله و الفتح * ورأيت الناس يدخلون في دين الله افواجاً * فسبح بحمد ربک … )
فتح نخستين رخ داد و نمادهاي شرک و جاهليت از سيماي کعبه و ساحت مسجدالحرام و پهنه حجاز برچيده شد و قرآن در جايگاه مقبوليت عام قرارگرفت .
اکنون قرآن ، چون خطيبي دانشمند و فرهيخته که از پس تبعيدها و بي مهري ها ، مورد اقبال و تکريم عموم قرار گرفته باشد ،دربالاترين پله مقبوليت قرار گرفته بود ، اما هنوز لب به بيان اسرار نگشوده بود . هنوز بسياري از مخاطبانش ظرفيت لازم براي فهم و درک معارف آن را نداشتند ! هنوز همه زمينه ها و نيازهاي متنوع رخ ننموده بود تا آن حکيم فرزانه با سرانگشت حکمت خويش مشکل گشايي کند !
قرآن هنوز « صامت » بود . و مهر سکوت بر لب داشت تا مگر تشنه اي ، گواراي معرفت بجويد ، فهيمي براي فهميدن بپرسد و عرصه اي براي ظهور و تجلي پيدا شود !
جامعه اسلامي شکل گرفته بود و انديشه ها بهار باليدن و شکوفايي را تجربه مي کرد و پرسش ها يکي پس از ديگري جوانه مي زد ؛
( يسالونک عن الاهله قل هي مواقيت للناس و الحج ) (بقره/189)
« درباره « هلال هاي ماه » از تو سوال مي کنند ؛ بگو آنها ، بيان اوقات ( و تقويم طبيعي ) براي ( نظام زندگي ) مردم و ( تعيين وقت ) حج است .»
( يسالونک ماذا ينفقون قل ما أنفقتم من خير فللوالدين و … ) (بقره/215)
« از تو سوال مي کنند چه چيز انفاق کنند ؟ بگو هر خير و نيکي ( و سرمايه سودمند مادي و معنوي ) که انفاق مي کنيد ، بايد براي پدر و مادر و … »
( يسالونک عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه کبير ) (بقره/217)
«از تو درباره جنگ کردن درماه حرام سوال مي کنند ؛ بگو جنگ درآن ، ( گناهي ) بزرگ است .»
( يسالونک عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم کبير ) (بقره/219)
« درباره شراب و قمار از تو سوال مي کنند ،بگو درآنها گناه و زيان بزرگي است . »
( و يسالونک ماذا ينفقون قل العفو ) (بقره/219)
« و از تو مي پرسند چه چيزانفاق کنند ؟ بگو از مازاد نيازمندي خود . »
( و يسالونک عن اليتامي قل اصلاح لهم خير ) (بقره/220)
« و از تو درباره يتيمان سوال مي کنند ،بگو اصلاح کار آنها بهتراست .»
( و يسالونک عن المحيض قل هو اذي ) (بقره/222)
« و از تو درباره خون حيض سوال مي کنند ،بگو چيز زيانبار و آلوده اي است . »
( يسالونک ماذا احل لهم قل احل لکم الطيبات ) (مائده/4)
« از تو سوال مي کنند چه چيزهايي حلال شده است ؟ بگو آنچه پاکيزه است ،براي شما حلال گرديده . »
( يسالونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول ) (انفال/1)
«ازتو درباره انفال [=غنايم ،و هرگونه مال غير مشخص ] سوال مي کنند ؛بگو انفال مخصوص خدا و پيامبراست . »
(و يسالونک عن الروح قل الروح من امر ربي ) (اسراء/85)
«و از تو درباره روح سوال مي کنند ، بگو روح از فرمان پروردگارمن است .»
بدين گونه فضاي جامعه جاهلي گذشته به فضاي علمي و پرسشگر ديني نوين تبديل گرديد و آيات کوتاه و موزون و هشداردهنده و اعتقادي سال هاي نخست به آيات طولاني ، تفصيلي ،تبييني ،اجتماعي ، اخلاقي ، اقتصادي و حقوقي يک نظام کامل و بالغ اجتماعي گرايش يافت .تا سرانجام اين آيه نازل شد :
( اليوم أکملت لکم دينکم وأتممت عليکم نعمتي … ) (مائده/3)
« امروزدينتان را برايتان کامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام گردانيدم .»
پس ازاين بود که رسول خدا -به اراده الهي -عزم رحيل کرد ، درحالي که هنوز هزاران هزار پرسش در راه بود و امت اسلامي به معلمي نياز داشت تا قرآن صامت را به سخن درآورد و پاسخ پرسش هاي روز افزون را از محضر کلام الهي دريافت کند .
برخي از مردمان عادي که نه علمي برتر داشتند و نه هوشي فراتر ازديگران ، پايان يافتن نزول وحي و رحمت رسول خدا (ص) را به معناي بي نيازي امت اسلامي از هرچيز جز قرآن تصور کردند و چنين پنداشتند که « قرآن » حتي بدون روايات نبوي ،کافي است و خود مي توانند بي رهنمودهاي پيامبر (ص) و تفسيراو از قرآن ،به حل مشکلات و پاسخگويي به نيازهاي نوآمد جامعه رو به گسترش اسلامي بپردازند !از اين رو ندا دادند که « حسبنا کتاب الله » !
اينان درجايگاهي که مخصوص رسول خدا (ص) بود استقرار يافتند و به محو روايات نبوي از صفحات و ممنوعيت کتابت کلمات نبي (ص) حکم کردند !
ديري نپاييد که پرسش ها يکي پس ازديگري رخ نمود و چون با ظرف اطلاعات محدود خود به سراغ قرآن رفتند ،اين کتاب عظيم را در برابر پرسش هاي خويش « صامت » يافتند و دانستند که راه را وارونه رفته اند !
اما دريغ که ازروزگار « منع تدوين حديث » تا عصر روي آوري حافظان و راويان به تدوين سنت و تفسيرنبوي ، روزگاري بس دراز سپري گرديد و دراين مجال ،فرصت هاي بسياري از دست رفت و آنچه از روايات بر جاي مانده ، همراه بود با سهوها و نسيان ها و گاه دس و تحريف ها و تعارض ها !
تفکيک قرآن صامت از قرآن ناطق
مدعيان و حاميان « حسبنا کتاب الله » در حقيقت با نهي از تدوين حديث نبوي ، ميان قرآن و پيامبر تفکيک قائل شدند و به تعبيرديگر ميان قرآن صامت و قرآن ناطق جدايي افکندند ،در حالي که اين تفکيک مورد تأييد قرآن نبود ،بلکه قرآن بر خلاف آن تصريح داشت ؛
(و انزلنا اليک الذکر لتبين للناس ما نزل اليهم ) (نحل/44)
« و فرو فرستاديم قرآن را بر تو تا آنچه به سوي مردمان نازل شده ، براي آنان تبيين کني .)
دراين آيه ،بيان پيامبر قرين قرآن معرفي شده است و حکايت از آن دارد که مردم به عنوان مخاطبان وحي ،همچنان که نيازمند آيات قرآنند ،به تفسير و تبيين آيات از سوي رسول خدا (ص) نيزاحتياج دارند .
ازآنجا که طراحان اين ايده به لحاظ علم ديني و تفسيرو فهم قرآن درشمارمسلمانان معمولي به حساب مي آمدند ،به اين آيه توجه نداشتند که :
( هو الذي انزل عليک الکتاب منه آيات محکمات هن أم الکتاب و أخر متشابهات ) (آل عمران/7)
« اوست که قرآن را بر تو نازل کرد ، بخشي از قرآن آيات محکماتند که « ام الکتاب » مي باشند و بخشي ديگر آيات متشابهند .»
آنان که احاطه کاملي برآيات قرآن نداشتند ،چه بسا در صورت مواجهه با اين آيه و قرائت آن ،حساسيت و اهميت پيام آيه را درک نمي کردند و تنها زماني به راز نهفته دراين آيه پي بردند که درميان مسلمانان بر سر فهم برخي آيات و تفسير و تأويل آن ،اختلاف پديد آمد ؛اختلاف هايي که منشأ مشاجرات عميق و گروه بندي هاي اجتماعي و صف آرايي هاي کلامي و سياسي شد !
ازآن پس دانستند که بيان قرآن ناطق بايد در کنار قرآن صامت تدوين شود و چنين بود که کتاب هاي مفصل حديثي تحت عنوان صحاح و سنن تدوين يافت و تفسير قرآن در شمار يکي از مهم ترين وظايف عالمان ديني شناخته شد .
اما چنانکه گفته آمد ،اين کارچنان با تأخير صورت گرفت که سهو و نسيان و دس و تحريف ، چهره صحاح و سنن را در هاله اي از ابهام فرو برد و اکنون که قرن ها مي گذرد ،هنور برخي عالمان عامه ،بر اساس ايده هاي فکري يا سياسي و يا اعتقادي خود ،درصدد حذف برخي روايات از صحاح يا رد و نقد برخي ديگر برآمده اند .
استمرار قرآن ناطق
به عقيده همه مسلمانان -بي هيچ استثنا – نزول « قرآن صامت » با رحلت رسول خدا پايان يافت ، چنانکه به عقيده اهل سنت بيان قرآن ناطق -تفسير و تبيين مطمئن آيات قرآن به وسيله کسي که عملش ريشه در تعليم الهي دارد -نيز با رحلت رسول خدا پايان يافت ،درحالي که شيعه اماميه از همان آغاز معتقد بود که جدايي ميان قرآن صامت و قرآن ناطق ، کاري است ناروا و نيز معتقد بود که مقام معلمي و مفسري پيامبر ، پس ازرحلت آن بزرگوار به علي بن ابي طالب و اهل بيت پيامبر(ص) منتقل شده است و از طريق بيان و تفسير عترت پيامبر(ص) ،روشنگري قرآن ناطق استمرار يافته است .
شيعه معتقد است که عمر کوتاه رسالت پيامبر (ص) و سطح آگاهي و ظرفيت فرهنگي و اجتماعي مردمان عربستان در عصر نزول ، اين اجازه را به پيامبر نمي داد تا همه مفاهيم نهفته درآيات قرآن را براي مخاطبان آن عصر تفسيرکند و آيات را بر مصاديق مختلف آن در جاري زمان منطبق سازد . از اين رو لازم بود تا پيامبر (ص) پس از خود معلماني مطمئن و معتبررا معرفي کند تا مردم را در فهم آيات و تأويل آنها ياري دهند و اين روش مي بايست تا بدانجا ادامه يابد که شاگردان مکتب دين به ذخاير بيشتري از تفسير آيات دست يابند و راه و روش ارجاع متشابهات به محکمات را آموزش ببينند .
البته اين اعتقاد شيعه ،صرفاً متکي به دلايل تاريخي ،اجتماعي و عقلي نبوده ،بلکه هم پشتوانه روايي داشت و هم تأييد قرآني .
صريح ترين پشتوانه ي روايتي اين باور ،روايتي است که در منابع اهل سنت نيزبه شکلي مطرح شده است و آن حديث ثقلين مي باشد که برتفکيک ناپذيري قرآن ازعترت تأکيد دارد ؛
قال رسول الله :«اني تارک فيکم الثقلين ،کتاب الله وعترتي اهل بيتي ،و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض . » (1)
ازجمله آياتي که به مرجعيت نخبگان علمي درتفسير و فهم و تأويل قرآن پرداخته ،همان آيه اي است که در آغاز آن ،خبر از وجود متشابهات در قرآن داده است و درادامه آن آمده است :
(فاما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأويله و ما يعلم تأويله الا الله والراسخون في العلم … ) (آل عمران/7)
« اما آنها که در دلشان ميل به باطل است ،به سبب فتنه جويي و ميل به تأويل از متشابهات پيروي مي کنند . درحالي که تأويل آن را جزخدا و راسخان در علم و به ژرفا رسيدگان در دانش نمي دانند . »
البته درتفسيراين آيه نيزآراي مختلفي وجود دارد که آنچه آورديم ،بر اساس روايات اهل بيت مي باشد و خود نيز گواهي است بر ضرورت رجوع به عترت براي فهم قرآن .
هرچند با چشم پوشي ازروايات ياد شده ، قرائني در آيه وجود دارد که ديدگاه روايتي را گواهي مي دهد و شواهد عيني و تاريخي نيز مي نماياند ،عالماني که فاقد صفت عصمت بوده اند و واجد علم رباني نبوده اند ، به رغم ادعاي رسوخ در علم ، در فهم برخي آيات اعتقادي قرآن دچار کج فهمي شده و براي خدا اعضايي چون بشر قائل شده اند و سر از تشبيه و تجسيم درآورده اند ، چنانکه در فهم آيات الاحکام يا ديدگاه هاي سياسي قرآن ، گرفتار ناهنجاري هاي عظيم شده اند که در جاي خود مورد بررسي و نقد قرار گرفته است .
بنابراين يکي از مهم ترين چالش هاي عقيدتي و اجتماعي و سياسي که ميان شيعه اماميه و اهل سنت از صدر اسلام پديد آمد و تاکنون ادامه دارد ، مسئله استمرار تفسير قرآن به وسيله عترت پيامبر (ص) و اولويت انکارناپذير آنان در رهبري فکري واعتقادي امت اسلامي ، پس از رحلت رسول خداست .
تأکيد اين نوشته بر « رهبري فکري و اعتقادي و تفسيري عترت » به معناي ناديده گرفتن « رهبري سياسي و اجتماعي » آنان نيست ، بلکه بدين معناست که زيربنا و بنياد تفکر شيعي بر اولويت علمي ، و معرفتي و رهبري فکري و عقيدتي اهل بيت پيامبر (ص) پس از رحلت رسول خداست و مسئله رهبري سياسي عترت و خلافت آنان از رسول خدا در امر حکومت ، يکي از لوازم انکارناپذير آن است .
سوگمندانه ! اين موضوع در مباحث کلامي معمولاً مورد غفلت قرار گرفته و به صورتي معکوس بيان گرديده و بيشتر رد و ايرادها در زمينه تعيين خليفه و جانشين پيامبر (ص) ، متوجه خلافت سياسي شده است و کمتر نسبت به بنياد و فلسفه اين خلافت پرداخته اند که عبارت است از اولويت علمي ، معرفتي و معنوي اهل بيت
بر ساير عالمان و مفسران و فقيهان زمانشان ، تا چه رسد برکساني که نه داعيه عالمي و مفسري داشتند و نه آثار برجاي مانده از آنان به شکلي بوده و هست که ديگران بتوانند آنان را به اين اوصاف متصف سازند !
دشواري هاي شيعه در حمايت از پيوند قرآن و عترت
در برخي از روايات ، عصر نبوي ، « عصر تنزيل » ناميده شده و روزگار پس از رحلت آن حضرت « عصر تأويل » نام گرفته است ؛
قال رسول الله (ص) لعلي (ع) : «… تقاتل علي التأويل کما قاتلت علي التنزيل . » (بحارالانوار،331/36)
« اي علي ! [ پس از من کساني [ به خاطر تأويل قرآن با تو خواهند جنگيد و تو نيز به جنگ با آنان ، ناگزير خواهي شد ، چنانکه من به خاطر تنزيل قرآن مورد عداوت و جنگ قرار گرفتم .»
عرب با لجاجت تمام ، نزول قرآن از سوي خدا را انکار مي کرد و پيامبر با مجاهدت هاي فراوان ، سرانجام مشرکان و کافران را به تسليم واداشت . پس از پيامبر (ص) ، بسياري از آنان که اصل نزول قرآن را سرانجام پذيرفته بودند ، در بيان معنا و تفسير و تأويل آيات قرآن با علي جنگيدند و اين بدان خاطر بود که تفسير و تأويل علي (ع) از آيات قرآن با مشرب و مرام بسياري از آنان که با او به عنوان ناکثين و مارقين و قاسطين جنگيدند ، تفاوت داشت و در اين ميان گروه اندکي بودند که تفسير علي (ع) را بر ساير تفسيرها ترجيح دادند و جايگاه مفسري را از آن او مي دانستند و بس اينان همان کساني بودند که شيعه ناميده شدند و چون به شيوه جريان غالب جامعه و حکومت هاي اموي و عباسي ، آيات قرآن را تفسيرنمي کردند و به تفسيرهاي بيگانه از مکتب اهل بيت گردن نمي نهادند ، « رافضي » نام گرفتند !
شيعه معتقد بودند که پس ازپيامبر (ص) ، جايگاه فهم و تفسيرو تأويل قرآن و نيز بيان و اجراي احکام شريعت ، ازآن علي (ع) و فرزندان اوست که اهل بيت پيامبر (ص) مي باشند .
شيعه معتقد بود که « قرآن ناطق » پس از پيامبر (ص) دروجود علي (ع) و فرزندانش استمرار يافته و آنان مصداق بارز و يقيني راسخان در علمند .
اين عقيده نيز براي شيعه چندان کم هزينه نبود ، چرا که ازهمان آغاز جنگ هاي بزرگ عليه حاميان اين انديشه برپا شد و تبعيدها و تهديدها و شکنجه ها عليه آنان اعمال گرديد. تاريخ شيعه ،از بدخواهي ها ، ستمگري ها و قتل و غارت هاي حکام اموي و عباسي و مردمان اغفال شده و عالمان درباري و متعصب ،خاطرات تلخي را درحافظه و آثار دردناکي را بر پيکرخويش دارد که شهادت شمس الدين محمد بن مکي ، شهيد اول و نيز شهادت زين الدين بن علي العالمي ،شهيد ثاني ازآن جمله است .شهادت مظلومانه اين دو فقيه امامي ،هزينه هاي سنگيني است که تاريخ فقاهت و کلام شيعي در راه پاسداري ازپيوستگي قرآن و عترت پرداخته است .
شهيدين ، پاسداران پيوستگي قرآن و عترت
چنانکه ياد شد ، زيربنايي ترين سنگ بناي انديشه شيعي به مسئله چگونگي فهم قرآن و ضرورت بهره گيري از عترت پيامبر در طريق تفسير آيات وحي و تبيين و تفصيل سنت نبوي ارتباط مي يابد و ساير ساختارهاي فرهنگي ، اعتقادي و سياسي و اجتماعي آن ، براين زيربنا استوار شده است . هرچند در مباحث کلامي و سياسي ، کمتر به اين زيربنا توجه شده و بيشتر به لوازم وتوابع آن عطف نظر گرديده است .
پيوستگي قرآن و عترت که جان حديث ثقلين مي باشد ، پيام مختصر و کوتاهي است که اسرار و لوازم پيامدهاي بسياري را درخود نهفته دارد .
کسي که قرآن را از مکتب اهل بيت و با معيارهاي معرفتي وآموزه هاي ديني آنان و تقريرايشان از سنت نبوي فرا گيرد و ملتزم شود ،اين التزام و تعهد بر بسياري از زواياي اعتقادي ،اخلاقي ،اجتماعي ، سياسي و رفتاري او چنان تأثيرمي گذارد که ناگزير مي شود قرائت هاي ديني ، اعتقادي ، اخلاقي و سياسي کساني را که در فهم قرآن به رأي خود تکيه کرده اند و يا به قياس ،استحسان و روايات نامطمئن و مورد انکاراهل بيت اعتماد نموده اند ، مورد انکار و اعراض قرار دهند .
شهيد اول ،شمس الدين ، محمد بن مکي عاملي
وي که درسال هاي پس از 720 قمري در روستاي جزين از روستاهاي منطقه جبل عامل لبنان تولد يافته بود ،در سال 751 ق وارد حوزه پر رونق حله شد و از محضر استادان نامداران حوزه بهره جست و با تلاش و پشتکارخود توانست در حدود سن 34 سالگي به مرتبه اجتهاد دست يابد و از محضر استادان عصرخود ، ده ها اجازه حديث و نقل منابع روايتي ، فقهي ، ادبي ، تفسيري و کلامي و نيزاجازه تدريس آنها را دريافت کند .او را بنيانگذار حوزه ي علمي جبل عامل دانسته اند ، حوزه اي که بعدها ادامه يافت و به نوبه خود سهم بزرگي را در انديشه شيعي و بالندگي فقه اماميه ايفا کرد .
شهيد اول درطول عمر پربرکت خويش ، ده ها اثرعلمي ازخود بر جاي نهاد که بيشتر آنها داراي صبغه ي فقهي است و در ميان آن آثار،مباحث کلامي و اخلاقي نيز به چشم مي آيد .
شهيد اول درزمينه مباحث قرآني ، جزوه يا کتاب مستقلي تدوين نکرده است ، اما در مطاوي کتاب هاي فقهي و کلامي خويش به آيات قرآن نظر داشته و از نگاه تفسير اماميه به تجزيه و تحليل آنها پرداخته است و مجال اين پژوهش باقي است که آثار اين شهيد گرانقدر با محوريت آيات قرآن مورد بررسي قرار گيرد و ابعاد
نظرگاه هاي تفسيري او شناسايي شود ،که البته گام هايي دراين جهت برداشته شده است که بخشي از آن را در اين شماره از پژوهش هاي قرآني شاهد خواهيد بود .
وي پس از عمري مجاهدت علمي و عملي در سال 785 قمري در دمشق از سوي حاکمان آن روزگار دستگير و زنداني شد و پس از تحمل يک سال زندان ، در سال 786 به فتواي عالمان درباري که به مذهب اهل سنت بودند ، سر از پيکرش جدا گرديد و سپس بدنش با آتش کينه و جهل گروهي از مغرضان و تعصب ورزان عليه شيعه ، سوزانده شد .
اينکه به راستي چه عاملي زمينه هاي شهادت اين فقيه امامي را در آن روزگار فراهم آورده بود ،در اسناد تاريخي دليل روشن و قاطعي براي آن ارائه نشده است ، جزاينکه به اتفاق همه منابع شيعي و سني ، قتل او به فتواي مفتياني صورت گرفت که نمي توانستند محبوبيت وي را در ميان مردم و تلاش هاي او را در گسترش انديشه فقهي و کلامي شيعه در سرزمين جبل عامل تحمل کنند .
شهيد ثاني ، زين الدين عاملي
وي درسال 911 هجري در روستاي « جبع » از آبادي هاي جبل عامل لبنان تولد يافت و پس از سپري کردن آموزش هاي مقدماتي ، براي بهره گيري از استادان عصرخود به حوزه هاي مختلف جبل عامل وارد شد و از هرعالم و فقيه و محدث ، خوشه هاي علمي چيد و درهجرت هاي علمي خود به دمشق ، عراق ،مصر ، بيت المقدس و قسطنطنيه ، به کسب دانش و دريافت اجازه هاي علمي درزمينه مباحث فقهي ، تفسيري ، اصولي ، حديثي ، معاني ، نحو ، هندسه و …. اهتمام فراوان ازخود نشان داد و در شمارعالمان و فقيهان نامدار قرار گرفت .
او آثاربسيارمتنوعي را درعلوم عقلي و نقلي ازفقه ، اصول ، حديث ، درايه ، تفسير ، رجال و … از خود بر جاي نهاد و چنانکه مرحوم شيخ حرعاملي درباره ي
وي نوشته است درکتابخانه او دو هزارجلد کتاب يافتند ،دويست جلد آن به خط او بود که قسمتي ازتأليفات خود وي و قسمتي از آثارديگران بود.(ر.ک :امل الآمل 86/1-90)
شهيد ثاني که از استوانه هاي فقه اماميه و از مشعل داران انديشه شيعي و پيوستگي قرآن و عترت به شمار مي آيد ، سرانجام در سن 54 سالگي به سال 965 قمري طي بدخواهي و توطئه معاندان تشيع به شهادت رسيد .
مولف « احسن التواريخ » که معاصر شهيد ثاني بوده ،ضمن وقايع سال 965 نوشته است :
« دراين سال جناب فضائل المآب ،حاوي المنقول و المعقول ،جامع الفروع و الاصول ،شيخ زين الدين جبل عاملي شهيد گشت ، سبب شهادتش اين بود که جمعي از اهل سنت به رستم پاشا ،وزيراعظم خواندگار گفتند که شيخ زين الدين دعوي اجتهاد کرده و بسياري ازعلماي شيعه نزد او آمده ، مطالعه کتب اماميه مي کنند ،غرضشان رفض است ،چون نيک درنگري کفر محض است .رستم پاشا کسي به طلب آن فرستاد و در آن اوان ،افضل فقيهان دوران در مکه بود .او را گرفته به استامبول آوردند .بي آنکه به عرض سلطان سليمان رسانند ، وي را درکنار دريا شهيد گردانيدند .» (حسن بيک روملو ، احسن التواريخ/520)
چنانکه ياد شده ، در آن روزگار خلأ منابع فقهي درميان اماميه بيشتراحساس مي شد ، ازاين رو عالمان امامي ،بيشتر وقت خويش را صرف آيات الاحکام و استنباط فروع فقهي مي کردند .
ازاين رو براي آگاهي ازمعيارهاي تفسيري و مباني فهم قرآني آنان ،بايد درلابه لاي کتب مختلف فقهي و اصولي و کلامي آنان به جستجو پرداخت و هرنکته را ازجايي و به تناسبي استخراج کرد .
اميد است که فصلنامه پژوهش هاي قرآني گامي هر چند کوتاه دراين زمينه برداشته و راه را براي پژوهشيان دراين زمينه گشوده و يا به شکلي هموارتر کرد،باشد.
درود و سلام الهي بر آنان که با خون ارجمند خويش ، بذرهاي انديشه حق را در سرزمين دل هاي شيفته حقيقت و معرفت بارور ساختند .
بدان اميد که نمازگزاران قبله اسلام ،با نگاهي به تاريخ گذشته بحث هاي کلامي و اعتقادي خود ، از اينکه برخي افراطيان ، عقيده و استدلال و انديشه را با عصبيت و لجاجت و خشونت پاسخ گفته اند و فقيهان پارسا و موحد را به جرم رفض و ناهمسازي با عقيده خود ازميان برداشته اند ،احساس خسارت کنند و گذشته را چراغ راه آينده قراردهند و اکنون که عصر ارتباطات و انديشه ورزي و دانش گستري است ، نه با خشونت جريان هاي متحجر و کم دانش تکفيري ، که با لطافت خوي محمدي و لينت پيام وحياني و بشارت دين الهي به گفتگو ، تفاهم و نيک انديشي و اصلاحگري روي آوردند که راه اعتلاي کلمه الله و عزت بخشي با اسلام و جذب دل ها به سوي معارف بلند وحي قرآني اين است ، و نه جز اين !
پی نوشت ها :
1. الترمذي ، ج 13 ، ص 200 ؛ مسند احمد ، ج 3 ، ص 14 و 366 ؛ دارمي در کتاب فضائل القرآن ، ج 2 ، ص 431 ؛ جلال الدين سيوطي ،جامعه الصغير ،شرح علامه مناوي ،ج 3 ، ص 15 ؛ مستدرک حاکم ، ج 3 ، ص 109 .
منبع:نشريه پژوهشهاي قرآني ،شماره 58.