شهيد مفتح و مبارزه(1)
شهيد مفتح و مبارزه(1)
گفتگو با مهندس محمد مهدي مفتح
درآمد
پيشينه مبارزات شهيد مفتح به سان ساير جوانب شخصيت وي همچنان در حجاب غلفت مانده است. او كه از ياران صميمي و مخلص امام بود، پيوسته مي كوشيد نامش تحت الشعاع دستاوردهاي انقلاب باشد و هرگز در پي كسب نام و نشان نبود ولذا در تمام اين سالها بيش از آنچه كه از او سخن رفته باشد خدمات وي در هدايت فعاليتهاي مبارزاتي بيان شده اند و تعبير وحدت حوزه و دانشگاه كه او يكي از مناديان و مروجان اصلي آن بود بيش از وي مطرح بوده است.
مهندس محمد مهدي مفتح نيز در بازگوئي سلوك مبارزاتي پدر مايل است از رهاوردها بگويد، با اين همه اين گفت و شنود مشحون از ناگفته ها و خاطرات جذابي است كه مي تواند تصويرگر نقش آن شهيد گرانمايه در تاريخ مبارزات انقلاب اسلامي باشد.
در هنگام شهادت پدر چند سال داشتيد؟
بيست و دو سه سال.
از چه سني نسبت به عملكرد علمي و سياسي پدر حساسيت داشتيد و خطرات آن را به ياد مي آوريد؟
از نظر يادآوري كه قبل از سن دبستان به ياد مي آورم و در جريان مبارزه ايشان بودم. يكي از اولين خاطراتي كه دارم سفري است كه ايشان به خوزستان داشتند و من همراه ايشان بودم.
چه سالي ؟
شايد سال 41 بود. قطعا قبل از تبعيد حضرت امام بود. من هنوز مدرسه نمي رفتم. ايشان را براي سخنراني به اهواز دعوت كرده بودند. يكي از مراحل مهم زندگي پدر سخنرانيهايي بود كه در استان خوزستان داشتند، خصوصا آبادان و خرمشهر و اهواز كه سخنرانيهاي بسيار تند و پر شور و روشنگرانه اي عليه رژيم شاه ايراد كردند. افراد بي شماري از جمله آيت الله مكارم شيرازي، آيت الله جعفر سبحاني هم بودند كه همزمان با ايشان سخنراني مي كردند، ولي در سخنرانيهاي شهيد مفتح جمعيت بسيار زيادي گرد مي آمدند و سخنرانيها بعد مبارزاتي بسيار تندي داشتند. به اين دليل ايشان را چند بار دستگير كردندو به قم برگرداندند و بر سر سخنرانيهاي ايشان مانع ايجاد كردند تا نهايتا ايشان را به كل استاد خوزستان ممنوع الورود كردند و عكسهايشان را در گاراژها و ايستگاههاي قطار يا فرودگاه بين مأمورين ساواك توزيع كرده بودند كه اگر ايشان آمدند بلافاصله دستگيرشان كنند.
از اين سفرها خاطراتي را نقل كنيد.
هنوز دبستان نمي رفتم. در آن سفر سال 41 كه ايشان به اهواز مي رفتند، همراهشان رفتم. احتمالاً صبح بود كه رسيديم چون به منزل كسي كه ميزبان ايشان بود، رفتيم و يادم هست كه صبحانه آوردند. صبح زود بود كه رسيديم اهواز و شهيد مفتح از بعضيها سئوال كردند منزل آيت الله جزايري (اگر درست يادم مانده باشد) كجاست. ايشان ميزبان بودند. يادم هست كه آن فرد سريع تاكسي گرفت و آدرس را به پدرم گفت و ما رفتيم.بعدا معلوم شد كه اين فرد مأمور ساواك بوده و با آمدن ما به منزل آيت الله جزايري مي رود و اطلاع مي دهد. براي اينكه ساواك حساس نشود، قرار بود شهيد مفتح به شكلي بسيار خصوصي وارد اهواز شوند و استقبالي نباشد و بعد سخنرانيها برگزار شود. صبحانه كه خورديم، بعد از يك ساعتي ديدم كه عده اي از افراد باقبه هاي نظامي و لباس پليس مسئولين شهرباني و ساواك استان خوزستان بودند، آمدند. آنها با شهيد مفتح بسيار صحبت كردند و گفتند كه شما در اينجا ممنوع الورود هستيد و نبايد سخنراني كنيد وبايد برگرديد.
و برگشتيد؟
بله، بعدازظهر آن روز به ناچار برگشتيم، اما در همين فاصله عده اي مطلع شده بودند و من دقيقا يادم هست كه جلوي در منزل جمع شدند. جمعيت بسيار زيادي بود و تقاضا داشتند كه پدر سخنراني كنند، اما ما به ناچار برگشتيم و يادم هست موقعي كه مي خواستيم سوار ماشين بشويم و به ايستگاه راه آهن برويم، من كه شش هفت ساله بودم، تمام مدت روي دست مردم بودم تا به ماشين رسيديم و جمعيت زيادي با موتور و وسايل ديگر تا ايستگاه راه آهن ما را مشايعت كردند و به قم برگشتيم.
در قم چه رويدادي رخ داد؟
در آنجا پدر مستقيما به منزل حضرت امام (ره) رفتند. من البته در آنجا داخل اتاق نرفتم و در حياط نشستم و پدر رفتند و گزارش سفر را به امام دادند. به هر حال من مبارزات پدر را از اين سن به ياد دارم.
ايشان بر هويت اسلامي نهضت تا چه ميزان اصرار داشتند؟
مي شود گفت ايشان تعصب زيادي روي مسائل ديني و اعتقادي داشتند. تعصبي كه عرض مي كنم به معناي درست و عميق آن است. اعتقادات جوانان و احكام دين بر ايشان از اهميت ويژه اي برخوردار بود و سخناني كه در خلال پيروزي انقلاب و پس از آن فرمودند، نشان از تأكيد فراوان ايشان بر اين نكات دارد. مثلا در جايي فرمودند، «انقلاب ما انقلابي اسلامي، نهضت ما نهضتي اسلامي و حركت ما حركتي اسلامي است. همه چيز ما از اسلام همه كارمان براي اسلام است و هر چه داريم از اسلام است.» در مجموعه اي كه از صحبتهاي ايشان تهيه شده اگر ملاحظه بفرماييد، كاملا مشخص است كه ايشان تأكيد بسيار زيادي بر اين نكته داشتند.
از آشنايي شهيد مفتح با حضرت امام (ره) نكاتي را ذكر كنيد.
ايشان سالهاي سال در محضر حضرت امام تلمذ داشتند. از همان ابتداي ورودشان به قم خدمت حضرت امام (ره) زياد مي رفتند و تلمذ مي كردند و با انديشه امام آشنايي زيادي داشتند.
و نيز دانشگاه…
بله مخصوصاً آشنايي ايشان با دانشگاه در كنار حوزه، اعم از تحصيل و تدريس موجب آشنايي ايشان با مكاتبي شده بود كه آن سالها در دانشگاه و در ميان جوانان رواج بسيار داشتند. افكاري كه بسيار مطرح بودند، افكار كمونيستي و الحادي بودند كه خطرات فراواني را براي جوانان ايجاد كرده بودند. به هر حال بسيار روشن بينانه و روشنگرانه نسبت به اين مسائل حساسيت داشتند.
مصاديق روشن تري را از اين حساسيت بيان كنيد.
همين را مي خواستم عرض كنم كه اين حساسيتي كه عرض مي كنم به شكل مثبت و سازنده است. برخورد ريشه اي و بنيادي شهيد مفتح با اين گونه مسائل را مي توان از نحوه برخورد ايشان با اين گونه مسائل، پس از انقلاب و هنگامي كه در دانشگاه الهيات مشغول خدمت بودند و تا چند ماهي قبل از شهادتشان كه مسئوليت دانشكده را به عهده داشتند، ديد. مي دانيد كه ايشان بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مدت زيادي حيات نداشتند. در 22 بهمن 57 پيروزي انقلاب را داريم و ايشان در 27 آذر 58 به شهادت رسيدند. يعني كمتر از يك سال. در همان مدت كوتاه، در دانشكده الهيات كه به زعم شهيد مفتح مسئول تربيت كساني بود كه بايد در احكام اسلام فرد متبحري مي شدند، تغييراتي را پديد آوردند و لذا اين گونه نبود كه افراد منحصرا از طريق كنكور وارد اين دانشكده شوند، بلكه از طريق مصاحبه، افراد واقعا علاقمند را گزينش مي كردند و ديدگاهشان اين بود كه فارغ التحصيلان دانشكده الهيات در رشته هاي اين دانشكده متبحر و متخصص علوم اسلامي باشند.
براي كسب اين تبحر و تخصص چه شيوه هايي را برگزيده بودند؟
براي اين افراد مكاتب مختلف مطرح در آن زمان را تدريس مي كردند، حتي مكاتب كمونيستي و الحادي را، براي همه اينها استاد دعوت مي كردند، چون در آن سالها مكاتب مادي رونق فراواني در ميان دانشجويان داشتند. افراد فعال در زمينه تفكرات و ديدگاههاي ماركسيستي كمونيستي در شاخه هاي مختلف آن، چه در سالهاي قبل از انقلاب و چه در سالهاي بعد از پيروزي انقلاب، بسيار فعال بودند. ايشان براي اين كه فردي را كه مي خواهد در برابر شبهاتي كه اينها در جوانان به وجود آورده بودند، از اسلام دفاع كند، كاملا تجهيز كنند، معتقد بودند كه او بايد ابتدا اين مكاتب را عميقا و درست بشناسد و به شكل كارشناسانه نقد كند و از جنبه هاي گوناگون ، اين مكاتب را مطالعه كرده باشد تا بتواند در هر جمعي متناسب با آن، به نقد ورد اين عقايد بپردازد و به درستي از اسلام د فاع و اين شبهات را برطرف كند. لذا تسلط بر احكام اسلامي كه مد نظر ايشان بود با اين گونه شيوه ها صورت مي گرفت، يعني برخورد صحيح، دقيق و عميق با همه افكار و آراي مطرح شده در سطح دانشگاه و جامعه و دفاع شايسته و دقيق و تحليلي از اسلام و لذا مي توان گفت شيوه ايشان در مواجهه با همه مكاتب و آرايي كه در آنها انحراف نسبت به اسلام همه وجود داشت، اين گونه بود و از جمله جريان التقاط كه ايشان با چنين ديد عميقي به رفع شبهات و در واقع مبارزه با اين گونه تفكرات پرداختند.
از نحوه برخورد شهيد مفتح با اين سنخ از افراد، اعم از منافقين كه در دهه 50 تغيير ايدئولوژي دادند و يا گروههايي كه ايشان يكي از قربانيان آنها بودند، از جمله گروه فرقان، چه خاطراتي داريد؟
خاطره خيلي روشني ندارم، چون اين گروهها قبل از انقلاب، مخفي بودند و اگر رفت و آمدي هم داشتند، در پوشش خاص خودشان بود و خيلي آشكار نبود. شهيد مفتح در صحنه مبارزه عليه رژيم شاه و خيلي آشكار نبود. شهيد مفتح در صحنه مبارزه عليه رژيم شاه بسيار پيشتاز و در واقع در خط مقدم بودند و در مسجد جاويد و مسجد قبا و راهپيماييها و قبل از آن هم در دانشگاه تهران نماز جماعتي را برگزار مي كردند. بعد از نهضت حضرت امام(ره)، شهيد مفتح در زمينه هاي مختلف، متناسب با شرايط زماني و مكاني، از افرادي بودند كه در صف مقدم مبارزاتي براي پيشبرد اهداف حضرت امام (ره) فعاليت بسيار مهم و فشرده اي داشتند.
فعاليت ايشان به چه شكل بود؟ مواجهه صريح با دستگاه داشتند يا مواجهه ضمني ؟
در بسياري از اوقات مواجهه صريح بود. شما اگر به سوابق ايشان توجه كنيد، ملاحظه مي فرماييد كه متناسب با شرايط، روش خود را انتخاب مي كردند. مثلا اگر ضرورت ايجاب مي كرد، از جمله دفاع از حضرت امام (ره) و آشكار كردن تضييقاتي كه شاه براي حضرت امام (ره) ايجاد مي كرد، ايشان چه در تهيه و چه در امضا و تأييد اعلاميه ها نقش اساسي داشتند. نمونه اش همان منبرهاي خوزستان بود كه عرض كردم. منبرهاي زيادي در جاهاي مختلف كشور بوده است. شما اگر به كتاب اسناد ساواك درباره ايشان مراجعه بفرماييد، ملاحظه خواهيد كرد كه به گوشه گوشه ايران، كرمان، قائم شهر، مازندران، سمنان و نقاط ديگر كشور دعوت مي شدند و سخنرانيهاي تندي داشتند. به خاطر سخنرانيهايي كه در جاهاي مختلف كشور ايراد مي كردند تحت تعقيب بودند و بازداشت مي شدند. مثلا در تهران هيئت انصار الحسين بود كه متدينين مبارز تهران بيشتر در آن هيئت جمع مي شدند. گمانم اين روزها نامش محبان الحسين باشد.
بله همين نام را دارد.
در هر حال آنجا سخنرانيهاي صريحي ايراد مي شد. صريح كه عرض مي كنم يعني متناسب با زمان، مثلا يك وقتي دعايي براي فلسطينيها، انصافا شجاعت زيادي مي خواست و در آن جو خفقان، همين عملي كه امروز به نظر ما كوچك مي آيد، يك مبارزه بزرگ بود.
عملاً شباهتي بين شيوه هاي شهيد مفتح با شهيد مطهري، شهيد بهشتي و شهيد باهنر مشاهده مي شود، به اين شكل كه اينها بيشتر كارهاي فرهنگي مي كردند تا زيربنا و پايه هاي اعتقادي جوانها را محكم كنند كه عملا خروجي قوي و مؤثري در عرصه مبارزه داشت.
كاملا صحيح است. البته اين مبارزات دو بعد داشت. يكي بعد عميق تربيت نيروي انساني كه از اعتقادات قوي اسلامي برخوردار باشند، به ويژه جوانان و شناساندن چهره رژيم شاه به آنها در جهت تربيت عناصر مبارز. اين دو بعد را به خوبي مي توان در شهيد مفتح ديد و بعد ديگري كه در سخنرانيهاي ايشان هم كاملا آشكار است. صراحت لهجه و مبارزه صريح با رژيم شاه، متناسب با شرايط زماني و مكاني به شكلي كاملا مشخص است، به طوري كه ايشان به كلي در استان خوزستان ممنوع الورود شدند. نمونه هاي بارز ديگر اين گونه برخوردهاي شهيد مفتح با رژيم شاه، سخنرانيهاي ايشان در دانشگاه است. از آن سو هم از بعد تربيت جوانان و بالا بردن آگاهيهاي ديني و سياسي آنها، نمونه هاي بي شماري داريم، از جمله دروسي كه در قم داشتند و كلاسهايي كه در دانشگاه داشتند.
مشخصا چگونه و كجا ؟
در قم مجمعي داشتند به نام مجمع علمي اسلام شناسي، كار اين مجمع اين بود كه طلاب جوان علاقمند با استعداد را در آنجا جمع و درباره مسائل روز مبتلا به جوانان بررسي و بحث مي كردند، سپس براي هر موضوعي فردي معين مي شد كه يا تحقيقي درباره آن موضوع بكند و يا ترجمه اي انجام دهد و نتيجه كارش را مي برد به مجمع و در جمع مطرح مي كرد، سپس نقد و تصحيح و بعد هم چاپ مي شد. حاصل اين فعاليت حدود ده جلد كتاب است كه همگي اساسي و بسيار عميق و ريشه اي هستند. چند عنوان آن را هم كه در ذهنم هست، عرض مي كنم : زيارت، خرافه يا حقيقت كه به شبهاتي در مورد زيارت كه در ذهن جوانها بود، جواب داده بودند، دعا : عامل پيشرفت يا ركود؟ با ضعف مسلمين دنيا در خطر سقوط : كودك نيل يا مرد انقلاب راجع به حضرت موسي، رهاوردهاي استعمار. در اين جمع نويسندگان خوبي هم تربيت شدند، مثلا مرحوم مصطفي زماني كه دو سه جلد از اين مجموعه متعلق به ايشان است و در كتابشناسي هم آمده و كتابهاي ديگري هم دارند و غير از كتابهايي كه در پاسخ به سئولات جوانان نوشتند. مطالب مربوط به فن نويسندگي و امثالهم نيز توسط افرادي كه در اين جمع وارد شدند، آموزش داده مي شد كه نمونه آن همين مرحوم مصطفي زماني هستند.
ديگر فعاليتهاي اين نهضت چه بود؟
پس از چاپ اين كتابها در حالي كه مجمع شكل گرفته و پايه هاي آن محكم شده بودند، تصميم گرفته شد نشريه اي با همين عنوان منتشر شود. در ابتدا قرار شد ماهنامه اي را چاپ كنند كه به تدريج به روزنامه تبديل شود. مقدمات تنظيم و چاپ اين نشريه هم فراهم شد، اما ساواك كل تشكيلات را منحل و شهيد مفتح را دستگير كرد. اگر اين تشكيلات ادامه پيدا مي كرد و ممانعت قوي ساواك نبود، چه بسا با شكل عميقي كه دوستان در آن سالها تحقيق و تفحص مي كردند، چون درگير مسائل اداره كشور نبودند و اكثر وقتشان صرف مسائل حوزوي و علمي مي شد، امروز دائره المعارف خوب و جامعي در حوزه تفكرات ديني داشتيم در مجموع ايشان در زمينه اسلام شناسي، فعاليتهاي جامع و گسترده اي كردند.
شهيد مفتح مدت كوتاهي را در دارالتبليغ تدرس مي كردند، علت كناره گيري ايشان از آنجا چه بود؟
من از ايشان شنيدم كه مي گفتند حضرت امام (ره) در اين مورد رضايت ندارند و شهيد مفتح به اين دليل كناره گيري كردند. البته دوره تدريس ايشان بسيار كوتاه تر و شايد در اين فاصله، حضرت امام (ره) نظرشان را خيلي آشكار بيان نكرده بودند، اما به محض اينكه شهيد مفتح كه از نزديكان امام بودند، متوجه اين نكته شدند. تدريس در درالتبليغ را رها كردند. همچنين برخي از بزرگوراني كه در آنجا تدريس مي كردند، هنگامي كه آراي خود را در دفاع از نهضتي كه تازه به رهبري حضرت امام (ره) پا گرفته بود، بيان مي كردند. به آنها تذكر داده مي شد و لذا بسياري از ادامه تدريس در آنجا خودداري كردند.
نحوه تدريس ايشان در دبيرستانهاي قم و ارتباطشان با قشر نوجوان و جوان چگونه بود؟
من در آن موقع سنم كم بود، يعني وقتي كه ما در قم بوديم، من در كلاس ششم دبستان درس مي خواندم. دبستان من كه تمام شد به تهران آمديم، ولي ايشان در دبيرستانهاي قم تدريس داشتند.
دبيرستان دين و دانش ؟
اين دبيرستاني بود كه ايشان به كمك شهيد بهشتي ايجاد كرده بودند. شهيد بهشتي مسئوليت و مديريت كار را داشتند.
در دبيرستانهاي ديگر هم تدريس مي كردند؟
بله ايشان دبير رسمي آموزش و پرورش بودند و در دبيرستانهاي دولتي قم هم تدريس مي كردند.
از وجوهات استفاده نمي كردند؟
خير، ايشان با حقوق آموزش و پرورش زندگيشان را اداره مي كردند. ايشان در دبيرستانهاي حكمت، حكيم نظامي و صدوق ساعات موظف اداريشان را تدريس مي كردند. دبيرستان دين و دانش هم كه در آن روزها مدرسه ملي بود و اين روزها مي گويند غيرانتفاعي، يعني كه هزينه اش را دولت نمي پرداخت. در دبيرستان دين و دانش شبهاي جمعه جلساتي را با شركت دانش آموزان و طلاب تشكيل مي دادند و بحثهاي ديني و مسائل روز را مطرح مي كردند.
به شكلي تفكر ارتباط بين حوزه ودانشگاه از اينجا شكل گرفت.
دقيقا. همين امر نشان مي دهد كه اين نكته پيوسته مدنظر ايشان بود. اگر تاريخ زندگي ايشان را پيگيري كنيم ،اين مطلب به صورت يك خط روشن وجود دارد و در شرايط مختلف اين تفكر در زندگي ايشان مطرح بود. بعد از آشنايي با حضرت امام (ره) و تفكر ايشان، شهيد مفتح از اولين كساني هستند كه با آن كه در قم و در حوزه علميه وجهه خوبي داشتند به تحصيل در دانشگاه پرداختند و همين جلسه شبهاي جمعه اي را كه براي طلاب و دانش آموزان در دبيرستان دين و دانش ايجاد كرده بودند و نيز همين نام دبيرستان هم نشان مي دهد كه نگرش ايشان و شهيد بهشتي از ابتدا چگونه بوده است و نيز مقاله هايي که ايشان در مجله مكتب اسلام در دهه چهل به نام مسجد و دانشگاه نوشتند و فعاليتها و سخنرانيهاي گوناگون ايشان در سالها و شرايط مختلف نشان مي دهد كه مسئله ارتباط دانشگاهيان و روحانيون از همان ابتدا، مد نظر ايشان بوده است كه پس از پيروزي انقلاب به شكل رسمي مطرح شد.
چرا تحصيل در حوزه را ادامه ندادند؟
مبارزات گسترده و عميقشان با رژيم سبب شد كه ايشان را به كرمان تبعيد كردند.
در چه سالي ؟
47 يا 48 بود. ايشان چون كارمند آموزش و پروش بودند. ظاهراً ايشان را منتقل و در واقع تبعيد كردند. يك سال انتقالي ايشان در كرمان تمام شد و هنگامي كه قرار شد به قم بيايند، اجازه داده نشد و گفتند غير از قم هر جا كه تمايل داشته باشد مي توانيد برويد.
ارتباط ايشان با قم تا چه حد برقرار باقي ماند؟
ما خودمان قم بوديم و ايشان به تنهايي به كرمان رفتند. بعد از آن كه ديگر به ايشان اجازه ندادند به قم بيايند، شهيد مطهري كه در تهران و در دانشكده الهيات بودند، زمينه كارشان را در آنجا فراهم كردند. با اسكان ايشان در تهران و تدريس در دانشكده الهيات، استقلال بيشتري برايشان فراهم شد و خودشان هم احساس كردند كه در تهران ممكن اسيت زمينه فعاليت و ايجاد ارتباط با جوانان دانشگاهي، بيشتر فراهم شود، چون در آن زمان يكي از اصلي ترين و اساسي ترين اولويتها در ذهن افرادي چون شهيد مفتح، شهيد مطهري و دوستان همرديف ايشان، فعاليتهاي مبارزاتي بود و مي خواستند واين فعاليتها را سازمان و انسجام بيشتري بدهند و در اين زمينه به نظر مي رسيد كه شهيد مفتح در تهران مي توانستند بيشتر فعاليت كنند، لذا ايشان در تهران متسقر شدند و خانواده هم كلا به تهران نقل مكان كردند.
در چه سالي ؟
سال 49.
آيا ارتباطشان را با قم حفظ كردند؟
مدتي كه گذشت و حساسيتها نسبت به ايشان كم شد و معلوم بود كه ديگر در قم ساكن نيستند، ماهي چند بار به قم مي رفتند و به تدريس درسهايشان را در قم شروع كردند. البته به صورت هر روزه نبود و پنجشنبه ها و جمعه ها مي رفتند و به اين ترتيب ارتباطشان را با قم حفظ كردند تا به پيروزي انقلاب رسيديم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 14