براي هر ادعا و اثبات هر انديشه از بهترين راه و منطقي ترين استدلال اين است که به سخنان صاحب همان انديشه رجوع شود و با نگاهي به آثار در دست شيخيه روشن مي گردد که شيخيه هيچ گاه منکر عدل نيستند، بلکه عدل را از اصول دين دانسته و منکر عدل الهي را کافر مي دانند و اگر شيعيان عدل را جزء اصول دين خود قرار داده اند در مقابل اهل جبر است که مي گفتند انسان از خود هيچ اختياري ندارد و هر کار حلال و حرام که مرتکب مي شود، در واقع خداوند او را مجبور کرده است ولي شيعه اين پندار را باطل کرده، چرا با عدل خداوند سازگار نمي باشد که کسي را مجبور به کاري کرده و سپس او را به خاطر آن کار عذاب کند.
اما اين که چرا از ميان همه صفات خداوند، عدل را جدا گانه يکي از اصول دين معين کردند به خاطر اين است که عده اي از اهل سنت و جبريه، خداوند را عادل نمي دانستند و لذا مي گفتند که ممکن است خداوند متعال کسي را که کارهاي پسنديده هم زياد دارد به جهنم ببرد و در واقع مي گفتند عدل آن است که خدا انجام مي دهد و قائل به حسن و قبح نبودند و انسان ها را داراي هيچ اختياري از خود نمي دانستند و به پيروان اين عقيده جبري گفته مي شد چون نظرشان بر اين بود که انسان هر کاري انجام مي دهد از خود اختياري ندارد و در حقيقت خدا اين کار را انجام داده است.
شيعيان در مقابل اين ها گفتند که خداوند چون عادل است پس نمي تواند خودش از طرفي انسان را مجبور به گناه کند و از طرفي ديگر او را عذاب نمايد و لذا شيعه به عدليه مشهور گشتند و عدل يکي از اصول مسلم شيعه شد که وجه امتياز آن با اهل جبر گشت وگرنه شيعه تمام صفات خداوند را قبول دارد و انکار هر کدام از آن ها را کفر مي داند.
عدالت در ديدگاه بزرگان شيخيه
شيخ احمد احسائي در کتاب حيوة النفس عدل را اصل دوم از اصول دين شمرده و آن را چنين توضيح مي دهند که: عدل عبارت است از حکم اموري که راجع شود به افعال عامه حق تعالي بالنسبه به مکلفين در دار تکليف از اوامر و نواهي و در دار جزاء از ثواب و عقاب. و عدل در لغت ضد جور و ظلم است.[1]بنابراين در ديدگاه احسائي عدل دومين اصل از اصول دين بوده و به اين معنا است که خداوند متعال هم دستوراتش و هم پاداش و هم عذابش از روي عدل است و به کسي ظلم نخواهد شد.
کريم خان کرماني هم مي گويد: اصول دين سه تاست: 1ـ توحيد، 2ـ نبوت، 3ـ معاد.
و اصول مذهب شيعه دو تاست:
1. امامت که وجه امتياز شيعه از اهل سنت مي باشد.
2. عدل که وجه امتياز شيعيان با اهل جبر است. و هر کس به يکي از اين پنج اصل ديني و مذهبي اقرار نکند، کافر است.[2]بنابراين در ديدگاه شيخيه عدل از اصول دين است و منکر عدل کافر مي باشد و کريم خان کرماني از رهبران شيخيه مي نويسد: ما منکر اصول پنج گانه که در بين شيعيان معروف است، نيستيم و هر کس از شيعه منکر يکي از اين ها شود، کافر است.[3]و در توضيح اين که چرا شيخيه بعدها آمدند عدل را زير مجموعه توحيد دانستند و يک اصل جدا گانه نمي شمارند مي گويد: آن چه ما شيخيه مي گوئيم اين است که صفات خداوند فقط عدل او نيست و لازم نيست صفت عدل را جدا کرده و يک اصل بدانيم همان گونه که خدا عليم است، حي است، سميع است و… و هر کس يکي از اين ها را انکار کند، کافر است و عدل نيز يکي از صفات خداوند مي باشد و منکر آن هم کافر مي باشد، منتهي همان که توحيد را پذيرفتيم، عدل و ديگر صفات خداوند نيز همراه آن است. بنابراين چون معرفت خداوند با صفاتش واجب و از اصول دين است، پس عدل نيز که يکي از صفات الهي است واجب است انسان آن را نيز بپذيرد و از اصول دين است. ولي لازم نيست در شمردن اصول دين آن را هم بياوريم، چرا که با پذيرش توحيد، عدل نيز پذيرفته مي شود.[4]و در تعريف عدل در ارشاد العوام آورده که خدا عادل است يعني هر چيزي را به اندازه خود و در سر جاي خود خلق کرده و ظالم نيست.[5]عبدالرضا خان ابراهيمي از ديگر رهبران شيخيه نيز بعد از اثبات توحيد و نبوت مي نويسد: وقتي ما بپذيريم که خدا و پيامبر است و دستورات خدا را پيامبرش به ما مي رساند، تمام معارف اعتقادي و همه صفات خداوند را مانند: عدل، قدرت، علم و… مي پذيريم.[6]خلاصه سخن اين که اولا: شيخيه اصول دين را پنج اصل مي دانند همچنان چه شيخ احمد احسائي در حيوة النفس و محمد کريم خان کرماني در هداية الطالبين گفته است. هر چند بعدها گفتند لزومي ندارد عدل را جداگانه بدانيم و اين رد عدل نيست؛
ثانياً: شيخيه آذربايجان، امروزه اصول دين را همان پنج اصلي مي دانند که بقيه شيعيان مي دانند و همانند ديگر شيعيان به اصول دين اعتقاد داشته و به فروع دين عمل مي کنند و در عمل پشت سر شيعيان درنماز هاي جماعت و جمعه حاضر مي شوند و اختلافي ندارند.
ثالثاً: از نظر اعتقادي بين کسي که بگويد عدل از اصول دين است و از زير مجموعه توحيد، با کسي که معتقد است عدل اصل دوم است، هيچ تفاوتي ندارد و هر دو عملاً به اصول دين بودن عدل اعتقاد دارند و منکر عدل را هر دو کافر مي دانند.
البته نقدي که بر عده اي از شيخيه کرماني ها وارد است، اين است که وقتي شيخ احمد احسائي عدل را اصل دوم دين مي داند و شما هم به اصل دين بودن عدل اصرار مي ورزيد، چه لزومي دارد که با بقيه شيعيان بي جهت اختلاف نظر پيدا مي کنيد در حالي که در عمل هيچ تفاوتي با هم نيست. و نظر کريم خان که مي گويد چون علم شيخ احمد احسائي به ما رسيده ما مي دانيم آن را چگونه شرح دهيم.[7] مورد قبول نيست چرا که اين شرح ديدگاه احسائي نيست، بلکه نوعي اختلاف افکني است و امروزه نبايد در ميان شيعيان جدايي افتاده شود و بدون هيچ تفاوتي در اصول و فروع دين، به اسم شيخيه عده اي خود را کنار کشند.
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تحقيقي درباره تاريخ و عقايد شيخي گري، بابي گري، بهائي گري و کسروي گرائي؛ يوسف فضايي؛
پي نوشت ها:
[1]. احسائي، احمد، حيوه النفس، ترجمه محمد کاظم رشتي، کرمان، چاپخانه سعادت، چاپ دوم، 1353ش، ص54.
[2]. کرماني، محمد کريم خان، هداية الطالبين، کرمان، چاپخانه سعادت، بي تا، ص175.
[3]. همان، ص182.
[4]. همان، ص176.
[5]. کرماني، محمد کريم خان، ارشاد العوام، بي جا، بي نا، بي تا، ج1، ص70.
[6]. ابراهيمي، عبد الرضا خان، نظري به قرن بيستم، کرمان، چاپخانه سعادت، 1350ش، ص12.
[7]. ارشاد العوام، ج1، ص75.