خانه » همه » مذهبی » شيعه معتقدند كه اغلب صحابه به جز تعداد بسيار اندكي منافق و كافر بوده اند، اگر چنين است پس چرا اين كافران آن تعداد اندكي را كه با پيامبر بودند نابود نكردند؟! اگر شيعه بگويند: اصحاب بعد از وفات پيامبر همه مرتد شدند و فقط هفت نفر بر اسلام باقي ماندند، مي پرسيم پس چرا آنها اين تعداد اندك را از بين نبردند و وضعيت را به دوران پدران و نياكانشان بر نگرداندند؟

شيعه معتقدند كه اغلب صحابه به جز تعداد بسيار اندكي منافق و كافر بوده اند، اگر چنين است پس چرا اين كافران آن تعداد اندكي را كه با پيامبر بودند نابود نكردند؟! اگر شيعه بگويند: اصحاب بعد از وفات پيامبر همه مرتد شدند و فقط هفت نفر بر اسلام باقي ماندند، مي پرسيم پس چرا آنها اين تعداد اندك را از بين نبردند و وضعيت را به دوران پدران و نياكانشان بر نگرداندند؟

ابتدا لازم به نظر مي رسد تعاريفي را كه بزرگان اهل سنت براي صحابه ذكر كرده اند، ياد آور شويم تا مفهوم صحابه از نظر آنان روشن شود و بدانيم اهل سنت چه كساني را صحابه مي دانند؟
بخاري مي گويد: هر كس از مسلمانان كه رسول خدا را ديده باشد، از اصحاب آن حضرت است.[1]احمد بن حنبل پيشواي يكي از چهار مذهب اهل سنت مي گويد: اصحاب رسول خدا هر كسي است كه يك ماه يا يك روز يا حتّي يك ساعت با او مصاحبت داشته، يا او را ديده است.[2]با توجه به تعريفي كه براي صحابه ذكر شد اينك در پاسخ بخش اول سئوال نظر و ديدگاه شيعه را كه همان نظر و ديدگاه قرآن كريم است، در مورد صحابه ارائه مي دهيم.
صحابه رسول خدا را … به گواهي آيات قرآن مجيد ـ مي توان به چهار گروه عمده تقسيم كرد:
1. پاكان و صالحان: آنها گروه هاي مومن و با اخلاصي بودند كه ايمان، در عمق جانشان نفوذ كرده بود و از هيچگونه ايثار و فداكاري در راه خدا و اعتلاي كلمه اسلام كوتاهي نمي كردند. همان گروهي كه در آيه 100 سوره توبه به آن ها اشاره شده است. هم خدا از آن ها راضي بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضي بودند.
2. مومنان خطاكار: همان گروهي كه در عين ايمان و عمل صالح، گاهي لغزش هايي داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آميختند كه به گناه خود معترف بودند و اميد عفو و بخشش درباره آن ها مي رود، و در آيه 102 سوره توبه به آن اشاره شده است.
3. افراد آلوده به گناه: كه قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقي خبري براي شما آورد، بدون تحقيق نپذيريد، كه در سوره حجرات آيه 60 به آنها اشاره شده است.
4. منافقان: افرادي كه با روح نفاق در لابلاي مسلمانان، گاهي به صورت شناخته شده، و گاهي به صورت ناشناخته به سر مي بردند و از كارشكني در امر اسلام و پيشرفت مسلمين اِبا نداشتند، كه در همان سوره توبه آيه 101 به آنها اشاره شده است.[3]بي شك همه اينها پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را ديده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسياري از آنها در غزوات شركت داشتند، و هر تعريفي براي صحابه كنيم بر همه آن گروه هاي پنج گانه تطبيق مي شود.
با توجه به صراحت آيات قرآن، شيعه با الهام از منبع وحي و تبعيت از كتاب خدا نه همه اصحاب را مشرك و كافر مي دانند و نه همه را عادل و صالح، بلكه همان چيزي را مي گويند و باور دارند كه قرآن مجيد بيان داشته است.
بنابراين همه صحابه منافق و كافر نبودند تا تعداد اندكي را كه با پيامبر بودند، نابود كنند.
اما در پاسخ بخش دوم سئوال ابتدا لازم است در مورد مفهوم ارتداد اجمالا توضيحي ارائه نموده و سپس به اصل پاسخ اشاره نماييم.
كلمه ارتداد به دو معنا به كار برده مي شود، يكبار كلمه ارتداد استعمال مي شود و مراد از آن ارتداد فقهي و احكام عملي است به اين معنا كه شخص احكام عملي فقهي مانند: نماز، روزه و مانند اين ها را انكار مي كند و بدين جهت كه ضروري دين را انكار كرده است به او مرتد گفته مي شود و يا اينکه مقصود از آن ارتداد كلامي و اعتقادي است، به اين معنا كه شخص همه يا يكي از اصول اعتقادي اسلام را انكار مي كند و بر اين اساس به او مرتد گفته مي شود.
معناي دوم ارتداد به معناي ارتجاع و رجوع به قهقرا است.
با توجه به توضيح فوق، خاطرنشان مي شود كه مقصود شيعه از ارتداد اصحاب ارتداد فقهي يا کلامي نيست تا تصور شود بعد از رحلت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اصحاب همه احكام عملي اسلام را انكار كرده يا در عقايد رجوع کرده و وضعيت را به دين آبا و اجدادي خود برگرداندند.
و به سخن ابوجعفر نقيب استاد ابن ابي الحديد شارح نهج البلاغه، اصحاب خلافت را از امور ديني ندانستند، بلكه آن را مانند تعيين امير و والي و تدبير در جنگها و سياست هاي دنيوي مي دانستند، و در اين گونه امور آنچه به نظرشان صلاح بود انجام مي دادند و از مخالفت با دستور صريح پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ابا و امتناعي نداشتند، مگر نمي بيني با اين كه پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با كمال صراحت به ابوبكر و عمر فرمود كه با لشكر اسامه از مدينه خارج شوند، آنها چون مصلحت را در اين ديدند كه در مدينه بمانند با دستور صريح پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مخالفت كردند و وضعيت امر ديني خلافت را به دوران نياكان شان يعني سلطنت و حكومت انتخابي برگرداندند و به مقصود خود رسيدند و از آزار و اذيت اين تعداد اندك هيچ گونه مضايقه و دريغ نكردند. با توجه به توضيح ذکر شده، توده مردم مسلمان بعد از پيامبر مرتدّ به معناي کافر و خارج از دين و منکر يکي از ضروريات دين با علم و عمد نبودند، بلکه مردم رجوع به قهقرا و جاهليت کردند و از تعهدات خود نسبت به دين و پيامبر، شانه خالي کردند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ شيعه پاسخ مي گويد، ناصر مكارم شيرازي.
2ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد.
 
پي نوشت ها:
[1]. بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1401ق، ج4، ص188.
[2]. ابن الاثير، علي بن محمد، اسد الغابه، بيروت، دار الكتاب العربي‌، ج1، ص12.
[3]. مكارم شيرازي، ناصر، شيعه پاسخ مي گويد: قم، مدرسة الامام علي بن ابي طالب، 1384ش، ص70 ـ71.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد