پيش از آن كه به پاسخ سئوال مورد نظر بپردازيم لازم است اشاره كوتاهي به اين نكته مهم نمائيم كه اصل واقعه غدير توسط صدو ده نفر صحابي و هشتاد و چهار نفر تابعي در كتب معتبر روايئي شيعه و سني نقل شده است به گونه اي كه جاي ترديد در تحقق اين واقعه مهم و سرنوشت ساز براي كسي باقي نميگذارد.[1]گذشته از منابع شيعي،احاديثي كه از طريق اهل سنّت درباره جريان غدير وارد شده است، بر دو گونه مي باشد: نخست احاديثي كه نزول آيه تبليغ (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك …) را در غدير خم و جريان اعلام ولايت علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ را بيان مي كند. دوم احاديثي كه مشتمل بر اصل داستان است و در آنها ذكري از آيه به ميان نيامده است، تعداد اين احاديث نسبت به اول بسيار است. و از جمله كتاب هايي كه محدثان و علماء اهل سنّت نوشته اند و به تفصيل نزول آيه تبليغ در روز غدير خم را با اسناد مختلف نقل كرده اند، عبارت اند از: ابن عساكر،تاريخ دمشق، ج2، فخررازي، مفاتيح الغيب (التفسير الكبير) ج12 ـ ثعلبي، الكشف و البيان، (نسخه خطي)، حمويني، فرايد السمطين، ج1. ابن صبّاغ مالكي، الفصول المهمّة. آلوسي، روح المعاني، ج6. و نيز از جمله كتاب هايي كه علماء و محدثان اهل سنّت در آنها اشاره به آيه تبليغ و نزول آن نكرده ولي اصل داستان و حديث غدير را ذكر كرده اند عبارت اند از: احمد بن حنبل، المسند، ج4. حاكم، المستدرك، ج3. الرياض النظر، ج3. طبري شافعي. سيوطي. الحاوي للفتاوي، ج1.
انساب الاشراف، بلاذري،ج2. المناقب، خوارزمي. كنزل العّمال، متقي هندي، ج13. الفصول المهمّة، ابن صبّاغ مالكي. وفاء الوفاء باخبار دار المصطفي، ج2. علاوه بر اين كتاب ها مرحوم علامه اميني نام دهها كتاب را مي برد كه حديث غدير در آن ها آمده است.[2]ضمناً در بعضي كتب اهل سنت اين جمله پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـكه فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه» بدون اشاره به جريان غدير خم آمده است كه از جمله آنهاست: الصحيح، ترمذي، ج5، ص297. السنن، ابن ماجه، ج1، ص45. التاريخ الكبير، بخاري،ج1، ص375، تاريخ الاسلام، ذهبي، ج2، ص196. و دهها كتاب ديگر.
بنابراين واقعه غدير چيزي نيست كه قابل انكار باشد و لذا اهل سنّت هم كه متأسفانه در طول تاريخ به خاطر وابستگي به حكام و دولت هاي جائر كه تمام تلاش شان بر محو و نابودي آثار اهلبيت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بودند، نتوانسته اند اصل واقعه غدير را انكار كنند، بلكه به تأويل و توجيه غير منصفانه آن پرداخته اند.
اما اين كه چرا مسلمانان و صحابه رسول خدا هنگام تشكيل سقيفه و بعد از آن حق اهل بيت را ناديده گرفتند و با اين حقيقت آشكار كه در مرئي و منظر هزاران نفر از حجاج واقع شده بود و نيز در ادوار مختلفي از حيات پر بار رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به انحاء گوناگون به آن اشاره و تصريح شده بود، مخالفت و يا سكوت كردند، به نظر مي رسد اين پرسش يكي از چالش هاي جدي فرا روي شيعه است زيرا شيعه:
الف) با بهره گيري از منابع معتبر خود اهل سنّت همان گونه كه اشاره شد، به اثبات اصل ماجراي غدير مي پردازند منابعي كه در آن صدها صحابي و تابعي شناخته شده وجود دارد.[3]ب) با دليل هاي متقن و شواهد مستحكم لغوي، قرآني، سنتي و تاريخي واژه ولايت موجود در روايت غدير را به معناي سرپرستي و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان مي دانند، نه دوستي.[4]ج) اثبات مي كند پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در اين ماجرا بر اساس دستور خداوند متعال در پي تعيين جانشين بود نه معرفي كانديداي خلافت.[5]با اين همه درگزارش هاي تاريخي جز چند منبع،[6] از واكنش شديد مردم و ياد آوري ماجراي غدير خم كمتر سخن به ميان آمده است، با آن كه قطعا بيشتر مردم مدينه در ماجراي غدير خم حضور داشتند، چرا پس از حدود 70 يا 84 روز، از اين ماجرا آن را فراموش كردند؟
البته احتمال اعتراض عده اي از مردم و ياد كرد ماجراي غدير به وسيله آنها و مخفي ماندن اين واكنش، به سبب سياست ممنوعيت نقل و تدوين حديث، وجود دارد ولي در عدم گستردگي اين اعتراض ها ترديد نيست.
با توجه به ماجراي غدير و تاكيد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر تعيين جانشين، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمي نمايد. بنابراين، واكنش چنين محدود چگونه توجيه مي شود؟ براي يافتن سرنخ هاي تاريخي اين شكل بايد موقعيت زماني اين قطعه از تاريخ و نيز سير جريان هاي سياسي و اجتماعي از زمان واقعه تا رحلت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به دقت بررسي شود. بر اين اساس، پيگيري بحث در چند محور زير ضرورت دارد:
1. قبل از تشكيل دولت مدينه به دست پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ، مردم شهرهاي بزرگ حجاز و باديه ها تحت نظام قبيله اي به سر مي بردند. در اين نظام سر آمد بودن در صفاتي چون سن، سخاوت، شجاعت، بردباري و شرافت معيار گزينش رهبر به شمار مي آمد و رهبر قبيله حق نداشت از ميان فرزندان و خويشانش جانشين برگزيند.
2. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نخستين كسي بود كه در اين سرزمين نهادي به نام دولت پديد آورد و ارزش هاي فرا قبيله اي ارائه داد. آن بزرگوار توانست قبايل مختلف شهرها و باديه هاي منطقه را تحت يك نظام واحد متمركز سازد. مردم كه آن حضرت را پيامبر آسماني مي دانستند، تشكيل دولت از سوي او را امر الهي به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتي قابل توجه نشان ندادند.
3. پيش از فتح مكه اسلام به گونه روز افزون در ميان شهرها و باديه ها گسترش يافت تا جايي كه سال بعد (سال نهم هجري) عام الوفود (سال هيئت ها) نام گرفت، يعني سالي كه مردم دسته دسته در قالب هيئت هاي مختلف نزد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي شتافتند و اسلام خويش را آشكار مي كردند. ناگفته پيداست، انگيزه همه اين هيئت ها معنوي نبود و همه تازه مسلمانان ايمان محكم قلبي نداشتند.
4. يكي از آموزه هاي اسلامي كه پذيرش آن براي مردم دشوار مي نمود، مسأله تعيين جانشين بود زيرا:
الف) مردم فقط پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ داراي بعد الهي مي دانستند و حكومت فرا قبيله اش را مي پذيرفتند. در نگاه آنان، جانشين پيامبر از چنين ويژگي برخوردار نبود.[7]ب) هنوز بسياري از مردم خود را به اطاعت از دستورهاي دنيوي آن حضرت مقيّد نمي دانستند چنان كه در مواردي چون صلح حديبيه، (اعتراض عمر كه گفت: چنان در شك افتادم كه از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنين شكي فرو نرفته بودم.[8]) و تقسيم غنايم حنين.[9] واكنش اعتراض آميز نشان دادند.
ج) بسياري از مردم اطاعت از فرمان هاي دنيوي مربوط به بعد از زندگاني رسول خدا را نمي پذيرفتند زيرا هنوز از آموزه هاي جاهلي كه به رئيس قبيله اجازه تعيين جانشين نمي دهد، دل نبريده بودند و طبيعي بود كه مسأله رياست دولت از رياست يك قبيله مهم تر بدانند.
د) هنوز برخي از قريشيان تازه مسلمان چنان مي پنداشتند كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در راستاي رقابت قبيله اي مسأله نبوت را مطرح كرده است. اين گروه با توجه به اقبال عمومي مردم به آن حضرت جرأت مخالفت نداشتند ولي با تعيين جانشين به ويژه از تيره بني هاشم، لب به اعتراض گشودند و با بهره گيري از پشتوانه فرهنگ قبيله اي مردم اعتراض خويش را روشن تر بيان كردند.
هـ) در زمان جاهليت تنها اشرافي به مجلس مشورتي قريش ( دار الندوه) راه مي يافتند كه به چهل سالگي رسيده باشند.[10] بر اين اساس، پذيرش جانشين رسول خدا، به ويژه اگر آن فرد داماد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود و كمتر از چهل سال[11] داشت بسيار دشوار تر مي شد. چنان كه ابوبكر مكرر به آن حضرت مي گفت، تو جواني و فرصت براي خلافت داري.
5. دو نكته ديگر نيز پذيرش جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ را دشوار مي كرد:
الف) حضرت علي ـعليه السلام ـ نزد قريشيان به سبب دلاوري هايش در جنگ هاي مانند بدر و احد و به خاك و خون كشيدن بزرگان قريش، چهره منفي داشت؛ اين پديده سبب شد به تبليغات گسترده روي آورند و فضاي جامعه آن روز را بر عليه علي ـ عليه السلام ـ مسموم نموده و از آن به نفع افكار و سياست هاي پليد و شوم شان بهره گيري نمايند. عمر در اين باره به علي ـ عليه السلام ـ مي گفت: قوم شما (قريش) به شما مانند نگاه گاو به كشنده اش مي نگرند.[12]ب) مردم قبايل مختلف خصوصا سران توطئه گر قريش و مهاجر، اين نكته را درك كرده بودند كه با توجه به لياقت ها و استعداد هاي تيره بني هاشم، اگر مسأله جانشيني در ميان آنها تثبيت شود، هرگز از آن خاندان بيرون نخواهد آمد.
6. نگاه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ، الهي و از روابط قبيله و خويشاوندي بسيار فراتر است. زيرا به حفظ آئيين وحي مي انديشيد و طبيعي است كه آشناترين فرد به كتاب و سنّت و شجاع ترين و كوشاترين فرد در راه گسترش اسلام را برگزيند. البته پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با وضعيت جامعه آشنا بود. از اينرو از آغاز رسالت در موقعيت هاي گوناگون، با بيان هاي متفاوت ويژگي هاي حضرت علي ـ عليه السلام ـ را ياد آور مي شد و از جانشيني اش سخن به ميان مي آورد.[13] آن بزرگوار سرانجام از سوي خداوند مأمور شد در بزرگ ترين اجتماع مسلمانان كه برخي شمار آنها را بيش از يكصد هزار تن دانسته اند آشكارا اين مسأله را اعلام كرد.[14] و دغدغه مخالفت جامعه را نديده بگيرد. فرازي از آيه 67 سوره مائده كه از اين دغدغه پيامبر پرده بر مي دارد و به وي ايمني مي بخشد چنين است: «و الله يعصمك عن الناس» خداوند تو را از (شر) مردم نگاه مي دارد. در اين عبارت دو واژه «عصمت» و «ناس» بسيار راهگشا است. خداوند پيامبر را از چه چيز حفظ مي كرد؟ و اين «ناس» چه كساني بودند؟
با توجه به واقعيت خارجي و ايمن نماندن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از شرّ زبان مردم و نيز با توجه به اين كه سرانجام مسأله جانشيني امام علي ـعليه السلام ـ به سامان نرسيد، بعيد به نظر نمي رسد كه مراد از واژه «يعصمك» نگهداري پيامبر از هجوم فيزيكي و يكباره مردم باشد چنان كه واژه ناس بر مردم عادي دلالت دارد و با توجه به اكثريت نو مسلمان آن زمان و كينه و توطئه عده اي از سران اصحاب نسبت به خلافت علي ـ عليه السلام ـ، به حمل اين لفظ بر خلاف ظاهر نيازمند نيستم.
7. تاريخ درباره بسياري از حوادث مقطع زماني بين غدير و وفات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ساكت مانده است امّا كالبد شكافي دو پديده مهم آن عصر ما را با شدّت اهتمام پيامبر اكرم ـصلي الله عليه و آله و سلم ـ برگزينش جانشين و گستره تلاش هاي مخالفان آن حضرت در عيان و نهان، آشنا مي سازد. اين پديده ها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصيت مهم رسول خدا.
1. سپاه اسامه: پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در واپسين روزهاي زندگي اش فرمان داد لشكري عظيم به فرماندهي جواني به نام اسامة بن زيد به سمت دورترين مرزهاي كشور اسلامي (مرزهاي روم) رهسپار شود.[15] كالبد شكافي دقيق اين جريان نشان مي دهد رسول خدا ـصلي الله عليه و آله و سلم ـ در راستاي تثبيت جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ به چنين اقدامي دست يا زيد زيرا:
الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ خالي كردن مركز حكومت از نيروهاي نظامي و ارسال آن به دورترين نقاط به صلاح جامعه نبود چون احتمال داشت پس از رحلت آن بزرگوار بسياري از نو مسلمانان قبايل اطراف سر به شورش بردارند و كيان جامعه اسلامي در معرض تهديد قرار گيرد. آن چه اين تصميم گيري را در نظر پيامبر اكرم ـصلي الله عليه و آله و سلم ـ منطقي جلوه مي داد دور ساختن مخالفان جانشيني علي ـ عليه السلام ـ از مدينه بود.
ب) انتصاب جواني 18 ساله[16] به مقام فرماندهي لشكر و عدم توجه به اعتراضات اصحاب جز از كار انداختن مهم ترين[17] دستاويز مخالفان جانشيني علي ـ عليه السلام ـ هيچ توجيهي نداشت زيرا اسامة بن زيد كه از جهاتي چون سابقه مسلماني، شرافت، شجاعت و کارايي سر آمد اصحاب به شمار نمي آمد و از نظر سني حدود 15 سال از علي ـعليه السلام ـ كوچك تر بود، با توجه به آنكه در بسياري از ويژگي ها با حضرت علي ـ عليه السلام ـ قابل مقايسه نمي نمود، درمقام فرماندهي سپاه عظيم و متشكل از بزرگان صحابه مانند ابوبكر، عمر، ابو عبيده جّراح، عثمان،طلحه، زبير، عبد الرحمان بن عوف، و سعد بن ابي وقاص قرار گرفت.
ج) دقت در تركيب سپاه اسامة نشان مي دهد تمام كساني كه احتمال داشت با جانشيني علي ـ عليه السلام ـ مخالفت ورزند، ملزم بودند در اين سپاه شركت جويند.[18] و كساني كه به بهانه بيماري پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از اردوگاه سپاه اسامة به مدينه باز مي گشتند، با جمله تأكيدي: «لعن الله من تخلّف عن جيش اسامة»[19] رو برو مي گشتند .[20]2. پيشگيري از نگارش وصيت: اين حادثه در واپسين روزهاي حيات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تحقق يافت كه احتمالا با بالاگرفتن زمزمه هاي مخالفت با جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ به شدّت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندي صريح و ماندگار بر جاي گذارد و از گمراهي امّت جلوگيري كند. مخالفان كه اين دستور را با نقشه هاي چند ماه خويش ناسازگار مي ديدند، به شدّت نگران شدند و با هزيان گو خواندن كسي كه جز وحي چيزي بر زبان نمي راند، از نگارش اين سند جلوگيري كردند. تاريخ در اينجا تنها از يك تن نام مي برد.[21] اما آشكار است كه تنها يك نفر، بي آنكه جرياني نيرومند پشتيبانش باشد، نمي تواند با رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مقابله و مخالفت كند. از اينرو بعضي از نصوص گوينده اين عبارت را جمع دانسته از كلمه «قالوا» استفاده كرده اند.[22]8. نخستين تشكيل دهندگان اين جلسه كه با هدف تعيين خليفه جز حضرت علي ـ عليه السلام ـ در سقيفه گرد آمدند انصار به شمار مي آمدند، آن هم انصاري كه در همه جا به پيروي محض از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ زبان زد بودند و دوستي شان با خاندان آن حضرت به ويژه علي ـ عليه السلام ـ بر همگان ثابت شده است. راستي چرا انصار؟ و چرا با اين عجله؟ آنهم در حالي كه هنوز بدن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ غسل داده نشده است؟ شواهد تاريخي نشان مي دهد انصار هرگز از جانشيني شخصيتي مانند حضرت علي ـ عليه السلام ـ، هر اسناك نبودند و او را ادامه دهنده راه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي دانستند. اقدام عجولانه آن ها در درك اين نكته حياتي ريشه دارد. آنها با تيز بيني دريافته بودند كه شانسي براي به قدرت رسيدن حضرت علي ـ عليه السلام ـ وجود ندارد. مخالفت ياران بزرگ پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با راه افتادن سپاه اسامة و نيز مخالفت آنان با نگارش وصيت از سوي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و به احتمال فراوان،حوادث ديگري كه تاريخ ما را از آن بي خبر گذاشته است، انصار را به اين نتيجه رسانده بو كه مهاجران انديشه به دست گرفتن حكومت در سر مي پرورانند و احتمال دارد قريشياني كه سرانشان در نبرد با نيروهاي انصار حامي رسول خدا به قتل رسيدند، با بهره گيري از پيوند نزديك قريش و مهاجران درپي انتقام برآيند.
بنابراين، به سقيفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علي ـ عليه السلام ـ را دست كم از به دست گرفتن كامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه هاي آتي، سهمي از قدرت به دست آورند.
پس اصحاب غدير، مهاجران، انصار و مردم مدينه همگان حادثه غدير را به ياد داشتند و از آن به خوبي با خبر بودند و دلالت آن بر تعيين جانشين را مسلّم مي دانستند، اما مشاهده تلاش هاي كساني كه در جهت مخالفت علني با غدير گام بر مي داشتند و حركت طرفداران آن واقعه آسماني را به شديد ترين روش ممكن سركوب مي كردند، آنها را از هر گونه تلاش در جهت احياي غدير باز مي داشت. بنابراين طبيعي است كه در اين زمان شاهد اعتراض مردم مومن وعده اندك ياران وفادار به عهد رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و استدلال آنها به اين حادثه مهم تاريخي نباشيم. آنها با توجه به زمينه هاي قبلي، تلاش و استدلال خود را آب در هاون كوفتن مي ديدند. چنان كه، بر اساس نصوص تاريخي، حضرت علي ـ عليه السلام ـ نيز در آن زمان به اين جريان مهم استدلال نكرد. به نظر مي رسد در آن موقعيت استدلال گسترده مردم به واقعه غدير پرسش برانگيز است نه عدم استدلال، زيرا چنين استدلالي نمايانگر ـ پذيرش يكباره جريان مخالف با فرمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از سوي مردم معتقد به غدير است و با شواهد تاريخي سازگاري ندارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تاريخ يعقوبي. ج2.
2ـ امام شناسي، علامه طهراني. ج7.
3ـ الغدير، علامه اميني، ج1 ـ 2.
پي نوشت ها:
[1]. طهراني، امام شناسي، ج7، درس هاي 98 ـ 99.
[2]. اميني، ابراهيم، الغدير، ج1ـ2، ص14 تا 108.
[3]. الغدير في الكتاب و الادب، ج1، ص73 ـ 14.
[4]. همان.
[5]. همان.
[6]. مانند كتاب سليم بن قيس و كتاب الاحتجاج، طبرسي.
[7]. مراجعه شود به: تاريخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا بر افتادن سفيانيان، جعفريان رسول، ص27 به بعد.
[8]. المخازي، محمد بن عمر واقدي، ج1، ص606 ـ607.
[9]. الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج1، ص631.
[10]. تاريخ سياسي اسلام، جعفريان رسول، ص98.
[11]. علي ـ عليه السلام ـ در آن هنگام طبق مشهور، 33 سال داشت.
[12]. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج12، ص9.
[13]. موسوعة الامام علي بن ابي طالب في الكتاب و السنة و التاريخ، محمدي ري شهري، ج2.
[14]. اميني، الغدير، ج1، ص214.
[15]. طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، ج4، ص54 ـ58.
[16]. همان.
[17]. همان.
[18]. محمد رضا مظفر، السقيفه، ص81 ـ 77.
[19]. شهرستاني،الملل و النحل، ج1، ص14.
[20]. السقيفه،ص81.
[21]. عمر بن خطاب، عبد الرحمن احمد البكري، تعليق سيد مرتضي رضوي، من حيات الخليفة، ص101 ـ 107.
[22]. همان.