طلسمات

خانه » همه » مذهبی » شيعيان، زيديه را تکفير مي کنند با اينکه زيديه دوستداران اهل بيت هستند، پس مي فهميم که معيار نزد شيعه دشمني با اصحاب است، نه دوستي با اهل بيت بنابراين هر کسي که با اصحاب دشمن نباشد شيعه او را کافر مي شمارد هر چند او اهل بيت را دوست داشته باشد؟

شيعيان، زيديه را تکفير مي کنند با اينکه زيديه دوستداران اهل بيت هستند، پس مي فهميم که معيار نزد شيعه دشمني با اصحاب است، نه دوستي با اهل بيت بنابراين هر کسي که با اصحاب دشمن نباشد شيعه او را کافر مي شمارد هر چند او اهل بيت را دوست داشته باشد؟

قبل از پاسخ به سوال توجه به اين مطلب لازم به نظر مي آيد که وظيفه هر انسان عاقل و رشيد است که براي جلب سعادت واقعي و ابدي و رضايت خداوند و براي نجات از عقاب اخروي و سخط خداوند، راه حق و مستقيم خدا را به دست آورده و به آن ايمان آورده و عمل کند و نيز صفت نوع دوستي انسان اقتضاء مي کند  که براي رسيدن به اين راه به ديگران هم کمک نمايد. و باز يادآوري اين مطلب نيز لازم است که با دروغ گويي و افتراء و تهمت نه هيچ حقي به باطل تبديل مي شود و نه هيچ باطلي به حق تبديل مي گردد، بلکه مسئله اعتقادات و ديانت و نجات انسان بستگي به واقع گرايي دارد و از امثال دعاوي حقوقي و قضايي نيست که فقط بر محکوميت طرف مقابل با هر شگرد ممکن تمرکز شده تا خود را از حکم قاضي و حاکم نجات داد.
اما در پاسخ سوال و شبهه اي که طرح شده سزاوار است گفته شود که در مذهب تشيع که همان دين اسلام در قالب قرآن کريم و سنت نبوي و رهنمودهاي اهل بيت مي باشد، براي کفر و اسلام معيار و ملاک مشخصي وجود دارد که درکتاب هاي کلامي و فقهي بيان گرديده است و لذا شيعيان به راحتي کسي را مانند برخي ها به ويژه وهابي ها به بهانه هاي واهي و مختلف محکوم به کفر و شرک نمي کنند.
تمام علماء و متکلمين شيعه اتفاق بر اين دارند که اظهار شهادتين يعني گفتن «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله» کافي در حکم به اسلام يک کافر مي باشد، هر چند معلوم نباشد که زبانش موافق با قلبش است يا نه. اگر معلوم گردد که در قلبش آنچه را که زبانش جاري نموده، قبول ندارد اسلامش پذيرفته نيست.[1] بنابراين اگر کسي شهادتين را اظهار کند و به ظاهر اسلام تمسک نمايد، ازدواج، ارث، دفن کردن، نماز اموات و خوردن ذبيحه و … آنان جايز مي باشد.[2]متکلمين شيعه اماميه در حقيقت ايمان که غير از اسلام است آراء و نظراتي دارند که بر اساس اين آراء و نظرات نيز گوينده شهادتين مسلمان به حساب مي آيد.
شيخ طوسي، سيد مرتضي، شيخ طبرسي، ميثم بحراني، و سديد الدين رازي و ديگران از کساني هستند که ايمان را تصديق قلبي دانسته و اقرار به زبان را در آن معتبر نمي دانند.[3] و عده ديگري از متکلمين شيعه مثل شيخ مفيد و خواجه نصير الدين ايمان را از امور قلبي و جوارحي دانسته و مي گويند ايمان عبارت از تصديق قلبي و زباني است و هيچ کدام به تنهايي کافي نمي باشد.[4]شيخ مفيد عمل با جوارح را نيز به اين تعريف افزوده و مي گويد: ايمان عبارت از تصديق به قلب و زبان و عمل به جوارح مي باشد.[5]از ديدگاه شيعه کافر کسي است که خداوند و رسالت پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ضروريات دين را با قلب انکار کند.[6]متکلمين و علماء شيعه اماميه اتفاق بر اين دارند که اسلام غير از ايمان است به اين معنا که هر مومني مسلمان است اما هر مسلماني مومن نيست.[7]متکلمين اهل سنت از فرقه اشاعره و اهل حديث نيز در تعريف اسلام و ايمان با متکلمين شيعه موافق اند. علما اشاعره از جمله شافعي، مالک و احمد بن حنبل و تمامي اهل حديث ايمان را تصديق به قلب و اقرار به زبان و عمل به ارکان مي دانند.[8] ابوالحسن اشعري موسس فرقه کلامي اشاعره مي گويد از نظر اهل سنت يک انسان وقتي مومن مي شود که به خدا، ملائکه، کتاب هاي آسماني، پيامبران و قضاء و قدر شر و خير الهي، ايمان بياورد. و اسلام عبارت از گفتن شهادتين است بنابراين، اسلام غير از ايمان است و دايره آن وسيع تر از ايمان است و چون که ايمان مرکب از قول و عمل است قابل زيادي و کاستي است.[9] و معناي آن اين است که اسلام حقيقتي است که قابل زيادي و کاستي نمي باشد.
با توجه به تعريف اسلام و ايمان در نزد علماء شيعه و سني، زيديه نمي توانند کافر باشند و اين سخن که شيعيان زيديه را کافر مي دانند دروغ محض است و هر کس اين سخن را ادعا مي کند بايد براي آن مدرک و سند ارائه دهد.
اما اين که زيديه محبّ اهل بيت اند، اين مسئله اختصاص به زيديه و غير زيديه ندارد، بلکه محبّت اهل بيت به دلالت آياتي از قرآن کريم و فرمايشات رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر همگان فرض و واجب مي باشد و غير از نواصب و خوارج هيچ مسلماني دشمني با اهل بيت را جايز نمي داند. در اينجا مجالي براي ذکر آيات و روايات نيست. .
اما اين که معيار اسلام و کفر در نزد شيعه اماميه دوستي و دشمني با اصحاب است، کذب و بي پايگي آن از مطالبي که بيان گرديد، روشن مي گردد و همان گونه که محبت با صحابه ملاک اسلام نيست دشمني با آنان نيز معيار نمي باشد و بر عکس محبّت صحابه دليلي بر کفر و دشمني با آنان دليلي بر اسلام نمي تواند باشد. اسلام و کفر همان طوري که بيان گرديد معيار هاي خاص خودش را دارند. چون نه محبّت صحابه از ضروريات دين است و نه دشمني آنان تا معيار و ملاک اسلام و کفر قرار بگيرد.
بلي شيعيان اماميه هر فردي از انسان را با اموري که در خود آنان وجود دارد، مورد ارزيابي قرار مي دهند و هيچ کسي را از اين قاعده مستثني نمي دانند، زيرا هر کسي جاي خودش را دارد. پيامبران و اولياء خدا جاي خودشان را دارند و سايرين جاي خودش. بنابراين شيعيان معتقدند که مجرد صحابه بودن دليل بر پاکي و ارزش انساني و معنوي کسي نمي تواند باشد، بلکه اسلام، ايمان و عمل هر انساني معيار در ارزش گذاري او مي باشد پس اين ادعا که شيعيان با صحابه بما هو صحابه دشمن هستند، دروغ محض است. اما در عين حال به برخي از صحابه مثل ابي سفيان، معاويه، وليد بن عقبه، عمر و عاص و امثال آنها با دلايل عقلي و شرعي ديد مثبتي ندارند بلکه معتقدند که آنان و امثال آنان لياقت صحابه بودن را ندارند و هر کسي که آنان را از صحابه و دوستان رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بدانند و صحابه بودن را دليلي بر پاکي و قداست آنان قرار دهند، نسبت به پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ظلم و جفا نموده است. زيرا وقتي که انسان هاي معمولي از رفاقت و دوستي با اين گونه افراد اجتناب مي کنند، چگونه به خود اجازه بدهيم که آنان را رفيق، دوست و صحابه رسول خدا معرفي نمائيم و حکم قداست و پاکي و انسان کامل بودن را در حد عصمت به آنان نسبت دهيم!؟

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ شيعه پاسخ مي دهد، مکارم شيرازي.
2ـ پاسخ به پرسش ها از ديدگاه تشيع و تسنن، موسسه آموزشي پژوهشي مذاهب اسلامي.

پي نوشت ها:
[1]. حکيم، سيد محسن، مستمسک عروة الوثقي، ج2، ص125، قم، کتابخانه نجفي، 1404ق.
[2]. شيخ طوسي، محمد بن حسن، الاقتصاد، ص213، تهران، مکتبة جامع چهلستون.
[3]. ر.ک: الاقتصاد / 140 و شيخ طوسي، التبيان، ج2، ص418، مکتب الاعلام الاسلامي، چاپ اول، 1409ق و بحراني، ميثم، غايه  المرام في علم الکلام، ص171، قم کتابخانه نجفي، اول، 1398.
[4]. حلّي، حسن بن يوسف، کشف المراد، ص427، قم، موسسه نشر اسلامي، چاپ پنجم 1415ق.
[5]. رازي، سديد الدين حمصي، المنقذ من التقليد، ج2، ص163، قم، موسسه نشر اسلامي، چاپ اول، 1414ق.
[6]. قواعد المرام، ص171و المنقذ من التقليد، ج2، ص16 2.
[7]. شيخ مفيد، محمد بن محمد، اوائل المقالات، ص48، بيروت، دارالمفيد، دوم 1414ق.
[8]. ابن ابي العز الحنفي، شرح عقيده الطحاويه، ص332، بيروت، المکتب الاسلامي، هشتم، 1404ق.
[9]. اشعري، ابوالحسن، مقالات الاسلامين، ص293، بيروت، داراحياء التراث العربي.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد