عصمت ائمه اطهار در جاي خودش با دلايل متقن عقلي و نقلي (قرآن و روايات) ثابت شده است. به گونه اي که در آن جاي هيچ چگونه ترديدي نيست.
ادعاي مخالفت امام حسن ـ عليه السلام ـ با پدر بزرگوارش و يا برادرش امام حسين ـ عليه السلام ـ مانند ساير ادعاهاي بي پايه و اساس مخالفان اهلبيت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي باشد که به انگيزه اغوا و گمراه کردن افکار عوام به آن دامن زده مي شود، چه آن که اين کار يعني مخالفت و سرپيچي در برابر امام واجب الاطاعه، از يک فرد مخلص مسلمان و مؤمن عادي هم سر نمي زند تا چه رسد به شخصيت هاي بزرگواري مانند امام حسن مجتبي ـ عليه السلام ـ که خود در دامن پيامبر و علي و فاطمه ـ عليهم السلام ـ تربيت شده اند. و جان عزيزش را در راه تحقق آرمان هاي بلند و الهي آنان فدا نمودند. و همچنين شخصيت والاي سيد الشهداء ـ عليه السلام ـ که ادامه دهنده راه جد و پدر و برادر بزرگوارش بود و با تمام هستي اين راه را ادامه داد.
بنابراين اين ادعا کذب محض است و مدعي آن دروغگويي بيش نيست. اما بر افرادي حق جو و هدايت طلب و عموم مؤمنين لازم است هر ادعايي را از هر کسي بدون دليل و شواهد معتبر نپذيرند. کساني که مي گويند امامان شيعه در امري اختلاف کرده اند، بايد بگويند و يا بنويسند در کجا و در چه موردي و در کدام منبع معتبر شيعي و يا برادران اهل سنت آمده است و عين قضيه بايد بازگو گردد.
اما اين که علي ـ عليه السلام ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ در برخي موارد با مسلمانان مشورت مي کرده اند، به خاطر احترام به افکار جمعي و شخصيت مسلمانان و تقويت روح جمعي و اجتماعي و بالا بردن اعتماد به نفس مجامع مسلمان بوده است و در واقع وادار نمودن مسلمانان به مشورت با همديگر در امور مهمه يک نوع تربيت اجتماعي بوده است، نه اين که آن بزرگواران نيازي به مشورت آنان به جهت بالا بردن سطح فکري و علمي و اطمينان شان داشته باشند. چنان چه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در کندن خندق در جنگ احزاب که مشرکين قريش با هم پيمانان يهودي شان بر مدينه هجوم آوردند، با اصحاب و يارانش به مشورت پرداخت. سلمان فارسي(ره) پيشنهاد کرد تا براي دفاع از شهر مدينه خندقي پيرامون شهر حفر شود. اين پيشنهاد به تصويب پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ديگر اصحاب رسيد.[1] اين در حالي است که کسي در عصمت و علم پيامبر به حوادث ترديدي ندارد و آن حضرت کسي است که علم گذشته و آينده را خدا به او عطا فرموده است و همچنين در روايات متعدد و معتبر آمده است که ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ همچون رسول خدا از رخدادهاي گذشته و حال و آينده تا روز قيامت باخبرند و نياز به مشورت به انگيزه آگاهي و اطمينان و تقويت انظارشان نداشته و ندارند.
حمّاد از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل مي کند که آن حضرت فرمود: «به خدا سوگند ما به تمام آن چه در آسمان ها و زمين اتفاق مي افتد، و به وقايع بهشت و جهنم و رخدادهايش که در اين ميان پديد مي آيد آگاهيم. حمّاد مي گويد: من از اين فرمايش حضرت مبهوت شدم و به ايشان نگريستم، که حضرت خطاب به من سه بار فرمود: (انّ ذالک من کتاب الله) همه اينها را از کتاب خدا مي دانم. (سپس اين آيه را تلاوت کرد:) وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي کلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِک شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْک الْکتَابَ تِبْيَانًا لِّکلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[2] (و به ياد آور) روزي را که از هر امتي، گواهي از خودشان برايتان بر مي انگيزيم و تو را نيز بر اينان گواه مي آوريم. و اين کتاب را که روشنگر هر چيز، و رحمت و بشارت براي مسلمانان است بر تو نازل نموديم. (و سپس باز فرمود:) انّه من کتاب الله فيه تبيان کل شيئ همه اينها را از کتاب خدا مي دانم، زيرا آن روشنگر هر چيز است و تمام امور را بيان مي کند».[3]بنابراين همان گونه که مشورت در برخي امور با عصمت پيامر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به خاطر آن چه توضيح داده شده منافات ندارد، با عصمت ائمه اطهار نيز منافاتي نخواهد داشت. بلکه براي هدايت افکار مسلمانان و راست نمودن کجي افکار و انظار آنان يک امر لازم و ضروري بوده است، هر چند کج انديشان متعصب از درک آن عاجزند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تفسير الميزان، ج16، علامه طباطبائي.
2ـ جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه، ج8، ابن ابي الحديد، ترجمه دکتر محمود مهدوي دامغاني.
پي نوشت ها:
[1]. مبلغي آباداني، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج3، حوادث سال پنجم.
[2]. نحل / 79.
[3]. بصائر الدرجات، ص128؛ بحارالانوار، ج9، ص111.