قبل از پاسخ به سوال ذكر مقدمهاي به عنوان مدخل بحث لازم است.
در تصور عدهاي، طرفداري از ولايت به اين معنا است كه وقتي اسم امير المؤمين علي ـ عليه السّلام ـ ميآيد حتماً كلمه «عليه السّلام» بگويند، يا محبت آن حضرت را در دل داشته باشند. البته محبت داشتن و نام آن بزرگوار را به عظمت بردن و … لازم است و نه تنها مسلمانان بلكه هر انسان منصف و بيداري كه با شخصيت آن حضرت آشنايي داشته باشد، به او محبت ورزيده و نام او را با عظمت ياد ميكند. اما در اعتقاد شيعه راستين فقط اين مسئله در ولايت و شناخت آن كافي نيست بلكه دوست داشتن و قبول ولايت علوي بعد از اعتقاد به ولايت آن حضرت در ابعاد علمي، ديني و سياسي مبني بر اين است كه در نهاد انسان وابستگي فكري و عملي هر چه بيشتر با امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ و كارهاي او باشد. و در تمام اين جهات پيرو او محسوب گردد. اما اگر كسي مهر علي را داشته باشد ولي در عمل مخالف سيره آن حضرت عمل كند بايد گفت اين شخص مقام و عظمت امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ را درك نكرده است. بر همين مبنا است كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود:
«آن كسي كه داراي عمل است دوست ما و آن كسي كه داراي عمل نيست دشمن ما ميباشد.»[1]بنابراين تنها علي ـ عليه السّلام ـ را دوست داشتن و عمل نكردن كافي نيست همچنانكه اگر كسي او را بد بشناسد يعني مقام او را به صورت مبالغهآميزي بالا برده و با اين كار در عمل، مخالف سيره آن حضرت عمل نمايد باز او را نشناخته، هر چند به آن حضرت مقامات عاليتري را نسبت دهد. بنابراين اول بايد تفاوت مقام و منزلت آن حضرت از ديدگاه شيعيان و اهل حق بيان شود و بعد قضاوت كرد كه چه كساني پيروان و دوستان واقعي امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ هستند:
در اعتقاد شيعيان اماميه، همان طوري كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بنده خدا و رسول او بود و هر روز در نماز شهادت ميدهند بر بندگي او و بعد ميگويند: فرستاده خداوند يگانه است، امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ نيز بنده خدا و جانشين رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميباشد. آن حضرت پيشواي مؤمنان، جانشين پيامبر، سرور و اولين وصي الهي در روي زمين است كه از اول عمر خود تا آخر به فداكاري و دفاع از توحيد پرداخته و به عدالت حكم نموده و به نيكي و احسان دستور ميداد.[2]امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ اولين كسي است كه به يگانگي خداي متعال و رسالت حضرت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ايمان آورد چنانچه در تفسير آيه 11 سوره واقعه كه سبقت گيرندگان را مقربان درگاه الهي ميداند، آمده است كه مراد حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ميباشد.[3]سخنان گهربار آن حضرت در نهج البلاغه و ديگر كتابهاي روايي پر است در دفاع از توحيد و اينكه خدا جسم نيست و نميتوان خدا را در حد يك انسان يا چيزهاي ديگر عادي تصور نموده و براي او دست و … قائل شد. و شيعيان نيز هيچ وقت آن حضرت را از مقام امامت بالا نميبرند. بلكه معتقداند، پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ افضل و اشرف مخلوقات الهي است و پس از او امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ جانشينان آن حضرت بوده و از بقيه انسانها برتر و با فضيلت ترند. و بندگان مطيع خداوند يگانه هستند. بر همين اساس است كه در قرآن كريم آيات فراواني وارد شده و آن حضرت را جانشين پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ معرفي مينمايد و شيعيان هيچ وقت از اين آيات، مقام خدايي يا برتري بر پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و … را استفاده نميكنند بلكه همه اين آيات دليل بر امامت آن حضرت ميباشد كه در جاي خودش به صورت مفصل بحث و استدلال شده است.
به اعتقاد شيعه امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ نه تنها غير از عبوديت و اعتراف به يگانگي خداوند متعال هيچ ادعايي ننمود، بلكه همواره مردم را بر حذر ميداشت كه مقام او را از آنچه هست بالا نبرند كه ميفرمود: ما را از عبوديت و بندگي خدا بالا نبريد و سپس هر مقامي كه ميخواهيد به ما بدهيد و مانند مسيحيت زياده روي نكنيد كه من از اين افراد بيزارم.[4]در جاي ديگر ميفرمايد: درباره ما زيادهروي نكنيد، بلكه ما را بندگان الهي بدانيد (كه خداي متعال را اطاعت ميكنند) و در فضيلت ما با حفظ بنده بودنمان، هر چه خواستيد بگوئيد. كسي كه ما را دوست دارد از ما پيروي كرده و كارهاي ما را انجام دهد و با تقوي باشد.[5] پس شناخت مقام آن حضرت و دوست داشتنش به اين است كه از او پيروي شود نه اينكه بدون توجه به تعاليم والاي اسلامي، مقام آن حضرت به حدّي بالا برده شود كه به شرك منتهي گردد.
امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ و اهل حق:
در نظر و اعتقاد اهل حق، امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ نه به عنوان امام و جانشين رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بلكه مظهر خدا و افضل از همه حتي رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ معرفي شده و خداوند در جسم او وارد گشته و آن حضرت خداي عالم گرديده است. براي آشنايي بيشتر در اين مورد فقط به چند نمونه از گفتارهاي خودشان اشاره ميكنيم:
1. خداوند جسم شده و در امير المؤمنين ظاهر گشته، پس علي خدا است.[6]2. چون مسلمانان صدر اسلام، هيچ مسلك غير اسلامي را تحمل نميكردند، اينها (اهل حق) خود را در زير شخصيت علي بن ابيطالب كشيدند وگرنه مرام و مسلك اهل حق با مسلمانان كاملاً متفاوت است.[7]بايد توجه داشت كه اين باور را كسي در مجله اهل حق نوشته كه امروزه رئيس انجمن جامعه يا رسانيان (اهل حق) خارج از كشور است و اين اعتقاد، يعني اينكه آنها حتي خود امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ را براي دور ماندن از اعتراض مسلمانان، قبول دارند، وگرنه چگونه ممكن است كسي خود را پيرو امام داند ولي بگويد مرام ما غير از اسلام است.
3. جيحون آبادي يكي از بزرگان همين فرقه ميگويد: امير المؤمنان خدا است.[8]4. جيحون آبادي در نوشتههاي خود عليه جمهوري اسلامي ايران مينويسد: چون اهل حق به عنوان مذهب رسمي پذيرفته نميشود ما ناچاريم براي امرار معاش خود را مسلمان دانسته و در پرسشنامهها، مكتب را اسلام معرفي كنيم و اين يعني توسعه اسلام خشن و وحشتناك دوران اوليه با شمشيرهاي محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و علي ـ عليه السّلام ـ بر سر افرادي كه اسلام را قبول ندارند.[9]با توجه به مطالبي كه تنها بخشي از مجموعهها و باورهاي اهل حق است، بايد گفت كه مقام امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ را شيعيان به حق شناختهاند و خود را مقيد به پيروي از دستورات الهي و قرآني ميدانند كه آن حضرت به عنوان جانشين پيامبر و مفسر دين مقدس اسلام است اما اهل حق نه تنها مقام امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ را نشناختهاند و بزرگ نميشمارند، بلكه با اعتقاد به الوهيت آن حضرت، هم خود را از مسير الهي منحرف ميكنند و هم اهانتي نابخشودني در حق حضرت علي ـ عليه السّلام ـ دارند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. دانشنامه امير المؤمنين، محمّدي ري شهري.
2. اهل حق چه ميگويد، مرتضي ولائي، تهران، صاحب امر.
3. تاريخ اهل حق، يوسف تمدنزاده، كرمانشاه.
4. مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، ولايمير الكسويچ ايوانف.
پي نوشت ها:
[1] . حسيني خامنهاي، علي، شش گفتار ولايت، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل، اول،1383، هـ . ش، ص63.
[2] . مفيد، محمد بن نعمان، الارشاد، ترجمه: رسولي محلاتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، پنجم،1380، ج1، ص2.
[3] . حسيني چالوسي، احمد، جذبه ولايت، تهران، مؤسسة مطبوعاتي معراجي، ص 147.
[4] . مجلسي، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 هـ . ق، ج4، ص304.
طبرسي، احمد، احتجاج، مشهد، نشر مرتضي،1403 هـ . ق، ج2، ص437.
[5] . حراني، حسن؛ تحف العقول، قم، جامعه مدرسين،1404 هـ . ق، ص104.
[6] . اينترنت، سايت اهل حق، Ahle hagh ، مجله طايفه اهل حق، سال 3، شماره 16، فروردين 1384 هـ ش.
[7] . همان، شمارة 11، آبان 1383، فريادهاي اهل حق، نوشته گلمراد مرادي.
[8] . جيحون آبادي، نعمت الله، شاهنامه حقيقت، تهران، جيحون،1373 هـ ش، ص 182.
[9] . اينترنت، سايت اهل حق، جمهوري اسلامي و حقوق اقليت.
WWW . ahle hagh.com