خالد بن وليد 39 سال قبل از هجرت در يك خانواده اشرافي در شهر مكه به دنيا آمد. او و پدرش جزو بزرگان مكه و از دشمنان سرسخت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به شمار ميآمد. و بعد از هجرت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به مدينه در همه جنگهاي مشركين با پيامبرـ صلي الله عليه و آله ـ شركت كرده و جزو فرماندهان لشكر كفار بود.[1] تا اين كه يك سال پيش از فتح مكه، اسلام آورد و به مدينه آمد.
اما اين ادعا كه لقب سيف الاسلام از سوي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به وي داده شده، نه تنها سند محكمي ندارد بلكه وجه تسميهاي هم كه براي آن بيان گرديده با واقعيتهاي تاريخي سازگاري ندارد. صاحب «اسدالغابه» ميگويد، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در مكه خالد را ديد و فرمود اين فرد شمشيري از شمشيرهاي خدا است، در وجه تسميه و علت اين نامگذاري مينويسد: «اين فرمايش پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بعد از جنگ موته بوده است» در حاليكه خالد در جنگ موته نه تنها كار ممتازي انجام نداد بلكه با زير پا نهادن رشادتهاي فرماندهان قبلي كه همگي با رشادت جنگيده و به شهادت رسيده بودند زمينه عقبنشيني و فرار مسلمانان را فراهم ساخت. به همين دليل مسلمانان مدينه از آنان استقبال نكرده و با شعارهايي چون، اي فراريان چرا از جهاد فرار كرديد و با پاشيدن خاك بر سر و صورت آنها به مذمت ايشان پرداخته آنان را مورد مؤاخذه قرار دادند.[2]بنابراين دادن لقب سيفالله به شخصي كه موجب انهزام و فرار لشكريان اسلام شده بود چندان مناسب نميباشد. و مشكل ميتوان تصور كرد كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بعد از چنين شكستي به عامل آن چنين لقبي بدهد به خصوص كه سند معتبري هم وجود ندارد كه نشانگر اعطاي اين لقب از سوي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به وي باشد.
در ثاني بر فرض كه قبول كنيم خالد بن وليد لقب سيفالله را داشته است، صرف يك لقب باعث نميشود كه تمام اعمال و كردار يك فرد در طول عمرش مطابق با شرع و عقل باشد. و نوعي عصمت براي او حاصل شود. خالد چه قبل از اسلام آوردن و چه بعد از اسلام آوردن اعمال و جنايتهاي متعددي را مرتكب شده كه هيچكدام را نميتوان با استناد به يك لقب توجيه كرد. ما در ذيل براي تبيين علت لعن خالد از سوي شيعه به ذكر چند نمونه از جنايتهاي متعدد خالد اشاره ميكنيم.
1) در جريان جنگ احد خالد كه در پشت سر مسلمانان سنگر گرفته بود بعد از شكست مشركين و ترك مقر نگهباني حائل بين او و مسلمانان از سوي نگهبانان لشكر اسلام به همراه دويست نفر از پشت سر بر مسلمانان حمله كرد و شكست مشركين را تبديل به پيروزي نمود و بسياري از مسلمانان را به شهادت رساند.
حمزه سيدالشهداء و بسياري از صحابه در اين جنگ به شهادت رسيدند. مصعب بن عمير پرچمدار اسلام شهيد شد و چون صورت او پوشيده بود همه فكر كردند پيامبر كشته شده، خبر مرگ پيامبر در ميان مسلمانان انتشار يافت و اكثراً پا به فرار گذاشتند. در اين زمان ثابت بن دحداحه فرياد زد: اگر محمد كشته شده خداي محمد زنده است در اين زمان خالد، ثابت بن دحداحه را با نيزه خود كشت.[3]2) خالد چه قبل از پذيرش اسلام و چه بعد از پذيرش اسلام عداوت و دشمني با حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را فراموش نكرد و حتي بعد از رحلت پيامبر بدستور خليفه وقت تصميم بر قتل علي ـ عليه السّلام ـ گرفت ولي موفق نشد. احمد بن حنبل در مسند خود مينويسد: پيامبر اكرم علي ـ عليه السّلام ـ را در رأس گروهي كه در ميان آنان خالد نيز بود به يمن اعزام كرد مسلمانان در نقطهاي از يمن با قبيله بني زيد به نبرد پرداختند و پيروز شدند و غنايمي بدست آوردند، روش حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در تقسيم غنائم مورد رضايت خالد واقع نشد و براي ايجاد سوء تفاهم ميان پيامبر و علي نامهاي به پيامبر نوشت و آن را به بريده داد تا هر چه زودتر به حضور پيامبر برساند، بريده گويد نامه را تسليم پيامبر كردم، نامه را يكي از ياران پيامبر خواند، بعد از پايان قرائت نامه ناگهان ديدم كه آثار خشم در چهره پيامبر ظاهر شد. بريده ميگويد: از آوردن نامه پشيمان شدم و براي تبرئه خود گفتم كه به فرمان خالد به چنين كاري اقدام كردهام و مرا چارهاي جز پيروي از فرمان بالاتر نبود. در اين زمان پيامبر فرمود: درباره علي بدگوئي ميكنيد؟ او از من است و من از او هستم و او زمامدار شما پس از من است، بريده ميگويد من از كرده خود سخت پشيمان شدم و از محضر پيامبر درخواست كردم كه در حق من استغفار كند[4].
3) ابن اسحق گويد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ خالد را همراه افرادي به منظور دعوت به اسلام نزد قبيله بني مصطلق كه شاخهاي از بني جذيمه بودند اعزام داشت و در جاهليت ميان قبيله جذيمه و بني مخزوم كه قبيله خالد بود دشمني وجود داشت آنان در حاليكه قبلاً مسلمان شده بودند چون خالد را ديدند سلاح برداشتند خالد گفت: سلاح خود را به زمين گذاريد كه همه مردم اسلام آوردهاند آنان چنين كردند و نماز را به امامت خالد خواندند خالد از فرصت سوء استفاده نموده فرمان داد به آنها حمله كردند جمعي را كشته و اموالشان را به غارت بردند. آنان به نزد پيامبر آمده از خالد شكوه نمودند حضرت فرمود: خداوندا من از كرده خالد بيزارم. در اين زمان مالي وافر جهت پيامبر آوردند حضرت آن مال را به علي داد و فرمود به نزد قبيله بني جذيمه رفته با اين مال آنها را راضي كن علي ـ عليه السّلام ـ بدانجا رفته و وظيفه محوله را انجام داد و برگشت. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از علي ـ عليه السّلام ـ پرسيد چه كردي؟ عرض كرد خونبهاي كشتههايشان را حتي جنيني كه از رحمي سقط شده بود دادم و بهاي اموالشان را پرداختم … پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: دادي كه از من راضي شوند؟ خدا از تو راضي باد. اي علي نسبت به من به منزله هارون به موسي هستي جز اينكه بعد از من پيامبري نباشد.[5]4) بعد از رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ براي گرفتن بيعت از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ شخصي به نام قُنفذ را كه آزاد كرده عمر بود همراه خالد و جمعي ديگر به در خانه علي فرستادند بعد از اينكه موفق نشدند از علي بيعت بگيرند همراه عمر در خانه علي ـ عليه السّلام ـ را آتش زدند و علي را به زور به مسجد بردند و از او بيعت گرفتند حتي آنقدر جسارت به علي ـ عليه السّلام ـ كردند كه خالد در مسجد بر روي علي شمشير كشيد و گفت به خدا سوگند اگر بيعت نكني گردنت را ميزنم.[6]5) خالد در بطاح مالك را به بهانه ندادن زكات كشت و همان شب با زن مالك زنا كرد و اموالش را به غارت برد اين در حالي اتفاق افتاد كه مالك فرياد ميزد من مسلمانم ولي خالد بدون اعتنا فرمان قتل او را داد. اين جنايت آنقدر فجيع بود كه دوستان ابوبكر هم لب به اعتراض گشودند، از جمله عمر كه به ابوبكر گفت خالد را سنگسار كند ولي ابوبكر چنين كاري را نكرد. اما واقع مطلب اين است كه زكات ندادن بهانهاي بيش نبود چون زماني كه چشم خالد به زن زيباروي مالك افتاد تصميم به قتل مالك گرفت.[7]خلاصه: آنچه از زندگي خالد برميآيد اينكه او مردي گردنكش و سنگدل و خونريز بوده و آنجا كه خشم و هوس به وي چيرگي يافته كيش خداوند را در پيش چشم نميداشته. بنابراين نميتوانيم خالد را تيغي بشماريم كه خداوند بر روي دشمنانش برهنه نموده است. با اينكه نامه ابوبكر به وي را در ميان برگهاي تاريخ ميبينيم كه مينويسد: به جان خودم سوگند تو با دل آسوده با زنان ميآميزي با اينكه هنوز در آستانه خانهات خون هزار و دويست مرد مسلمان خشك نشده است. خالد در زندگي خود هيچ نقطه روشني نداشت و مردي با چنين قساوت و جنايت آيا سزاوار لعن نيست؟[8]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . الكامل في التاريخ، علي بن محمد ابن اثير، ناشر دارصادر بيروت.
2 . مروج الذهب، ابي الحسن علي بن الحسين المسعودي، ناشر مؤسسه الاعلمي بيروت.
3 . تاريخ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، ناشر: منشورات شريف الرضي، قم.
پي نوشت ها:
[1] . ابن حجر عسقلاني، الاصابه في تمييز الصحابه، دارالكتاب العربي، ج1، ص413 و 405، بيتا.
[2] . همان.
[3] . ابن هشام، السيره النبويه، ناشر: داراكتاب العربي، ج3، با كمي تلخيص.
[4] . حسني، علي، الدرجات الرفيعه، ناشر مكتبه بصيرتي، ص 401.
[5] . قرطبي مالكي، الاستياب في اسماء الاصحاب، دارالكتاب العربي، ج 2، ص 406.
[6] . علامه مجلسي، تاريخ چهارده معصوم، ص253، به نقل از شرح ابن ابي الحديد، ج 6.
[7] . تاريخ الخميس، ناشر دارالكتب الاسلاميه، ج2، ص233، به نقل از الغدير، علامه اميني.
[8] . علامه اميني، الغدير، چاپ دارالكتاب الاسلاميه، ج7، ص161.