خانه » همه » مذهبی » شکر 2

شکر 2

شکر 2

خلاصه بحث گذشته اين شد كه وقتى موجودِ ذى شعورى، خدمتى براى موجودِ ذى شعور ديگرى انجام بدهد، آن شخصى كه خدمتى دريافت كرده، احساسِ خاصى برايش پديد مى‏آيد و رفتارى مترتب بر آن احساس انجام مى‏دهد. بنابراين ما به عنوان كسى كه نعمت‏هاى الهى را دريافت مى‏كنيم و اين نعمت‏ها را خدا براى خير ما عطا فرموده، در مقابلِ اين انعامِ الهى، بالفطره حالتى برايمان پيش مى‏آيد كه لوازمى دارد. اوّل اين كه با زبان تشكر كنيم. بعد رفتار خاصى انجام بدهيم. اين همان حقيقت شكر است.

a5e1358f bc33 4593 b5cb f4d2f3340fde - شکر 2
dmkn58 - شکر 2
شکر 2

« مراتب شکر»

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اى از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاريخ 15/07/86 مطابق با بيست و پنجم ماه مبارك رمضان 1428 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
> بسم الله الرحمن الرحيم‏

خداى شكور

خلاصه بحث گذشته اين شد كه وقتى موجودِ ذى شعورى، خدمتى براى موجودِ ذى شعور ديگرى انجام بدهد، آن شخصى كه خدمتى دريافت كرده، احساسِ خاصى برايش پديد مى‏آيد و رفتارى مترتب بر آن احساس انجام مى‏دهد. بنابراين ما به عنوان كسى كه نعمت‏هاى الهى را دريافت مى‏كنيم و اين نعمت‏ها را خدا براى خير ما عطا فرموده، در مقابلِ اين انعامِ الهى، بالفطره حالتى برايمان پيش مى‏آيد كه لوازمى دارد. اوّل اين كه با زبان تشكر كنيم. بعد رفتار خاصى انجام بدهيم. اين همان حقيقت شكر است.
نكته‏اى كه اينجا براى تتميم بحث بايد متذكر شويم اين است كه در قرآن، شكر در موردِ خداى متعال هم به كار رفته است. يكى از اسماء حسناى الهى، شكور است. در چهار جاى قرآن صفت شكور براى خدا به كار برده شده است. در دو مورد هم خداى متعال نسبت به بعضى انسانها مى‏فرمايد: سعى اين‏ها مورد سپاس و تشكر است؛ «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً 1»، اين كه سعى و تلاشِ آخرت طلبان مورد تشكر است، ظاهراً وجه ديگرى ندارد جز اينكه خدا شكر مى‏كند. شاكرشان خداست. به هر حال اين جاى ترديدى نيست كه خداى متعال در مواردى خودش را شكرگزار معرفى مى‏كند. حال اين معنايش چيست؟ و آيا آن تعريفى كه براى شكر كرديم در اينجا هم صادق است؟

حقيقت و مجاز در صفات

مقدمه‏اى را بايد در اينجا تأكيد كنيم كه خداى متعال گاهى براى بيان بعضى از حقايق، تعبيراتى به كار مى‏برد كه ما بتوانيم آنها را بفهميم. در اصل، استعمال اين تعبيرات يك نوع مجاز يا استعاره است. اصولاً هر مفهومى را درباره‏ى خدا به كار ببريم (كه دلالت بر اسم، صفت يا فعل الهى مى‏كند) چون ما حقيقتش را درك نمى‏كنيم خالى از مجاز نيست. ولى در مواردى اين مجاز خيلى روشن است. يعنى تعمدى در كار است كه كلام تنزل پيدا كند تا انسانها آن انگيزه‏ى كافى را براى عمل به مقتضايش پيدا كنند. براى مثال در انفاقات مستحب يا در قرض دادن، مالى را از خودمان در اختيار انسانى ديگر قرار مى‏دهيم. خدا مى‏فرمايد «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً 2»، براى اينكه ما را تشويق كند كه اين انفاقات يا قرض الحسنه را انجام بدهيم، مى‏فرمايد كيست كه به خدا قرض بدهد. شما فكر نكنيد كه اين پولتان را به انسان ديگرى مى‏دهيد؛ يا مثلاً در زكات مجانى به او مى‏دهيد، نه، اين پول را شما به خدا مى‏دهيد. براى شما نگه مى‏دارد و در قيامت به شما پس مى‏دهد؛ «فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً». اين از آن رباهاى حلال است. خدا از شما قرض مى‏گيرد، چند برابر به شما پس مى‏دهد. اين تعبير از نهايتِ لطف الهى است كه در تعابير، خودش را در حدّ يك انسان تنزّل مى‏دهد و مى‏گويد شما اين كار را بكنيد و به من قرض بدهيد، من روز قيامت چند برابر جبران مى‏كنم. اين براى چيست؟ براى اينكه ما را وادار كند يك كارى به نفع خودمان انجام دهيم. و گرنه او كه به اين‏ها نيازى ندارد، «وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ3». اين طور تعبيرات مبتنى بر يك قرارداد اعتبارى است. خدا «يعتبر نفسه مستقرضاً». اين مطلب به صورت لطيف‏ترى در بسيارى ديگر از موارد هم مى‏آيد.

آثار تكوينى عمل

اساساً اينكه خداى متعال مى‏گويد اگر كار خير بكنيد، من به شما پاداش مى‏دهم يا اگر گناه كنيد، عذابتان مى‏كنيم؛ ظاهر اين ملازمه‏اى كه بين كار خير و پاداش، گناه و عقوبت، وجود دارد يك قرارداد است. مثل قرارداد دو نفر با هم. كانّه ما يك كارى براى خدا انجام مى‏دهيم و خدا هم پاداش مى‏دهد. در تعبير جزا و اجر كه در قرآن به كار رفته، مثل «فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ4» كه اجر يعنى مزد كار؛ يك نوع تنزل وجود دارد. چون خدا كه به كار ما احتياجى ندارد تا به فرض در مقابل عمل ما بدهكار باشد. پاداش‏ها و عقاب‏ها از آيات و روايات و هم از بحث‏هاى عقلى، نتيجه گرفته مى‏شود كه اين بخشيدن‏ها نتيجه‏ى وضعى اعمال خود ماست. ثواب‏هايى كه براى اعمال وجود دارد اثرى است كه در آن عالم، بر اين كار به طور تكوينى مترتب مى‏شود. بخشيدن هم پشتوانه‏اى دارد، اينطور نيست كه صرف يك قرارداد گزافى باشد كه اين كار را مى‏كنى و آنها تو را مى‏بخشند! نه، كار خوبى كه انسان مى‏كند، باعث بخشش مى‏شود؛ اين كار در آن كارِ قبلى اثر مى‏گذارد. اين كار يك نورانيتى دارد كه آن ظلمت قبلى را از بين مى‏برد ولى براى اينكه ما بيشتر بفهميم و بيشتر برايمان منشأ اثر بشود نعبيرش اين است كه اين مزد كار است و آنجا هم عقاب و كيفر كار است و گاهى هم خدا كيفرش را در شرايط خاصى مى‏بخشد. يعنى اين تعبيرات يك نوع تعبيرات اعتبارى است؛ مبتنى بر حقايقى كه ذهن ما با آن حقايق خيلى آشنا نيست، اما وقتى به صورت مفاهيم اعتبارى بيان مى‏شود بهتر مى‏فهميم و بهتر تأثير مى‏گذارد.

تجارت با خدا

در تعبير مشابهى در قرآن مى‏فرمايد كه خداى متعال جانهاى مجاهدين را مى‏خرد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ 5 ». يا بالاتر، لفظ تجارت را به كار برده است؛ «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ6»؛ مى‏خواهيد تجارتى به شما ياد بدهم كه براى شما خيلى سود داشته باشد. بياييد جان‏هايتان را بفروشيد به خدا. در راه خدا جهاد كنيد كه خدا جان شما را مى‏خرد و در مقابلش بهشت مى‏دهد. اين تعبير كه، «خدا مى‏خرد»، آيا يعنى واقعاً ما مالك چيزى هستيم كه خدا ندارد و ما به او مى‏فروشيم؟ مگر ما جانمان براى خودمان است؟ جان همه را خدا مى‏گيرد. مال خودش است. اين فروختنى نيست. يك تنزلى است براى اينكه ما تشويق شويم به كار خير تا انگيزه‏ى رفتار ما بشود. عبادت مطلوب خداست؛ مطلوب خدا، نه از آن جهت كه احتياج به آن دارد، بلكه از آن جهت كه خدا خوبى‏ها را دوست دارد و اصلاً ما را براى عبادت خلق كرده است، براى اينكه كمال ما در اين است كه از راه عبادت به قرب الهى برسيم. اين تعبيرات براى اين است كه ما رابطه‏ى خودمان را بيشتر با خدا درك كنيم و سعى كنيم كارهايى انجام بدهيم كه او مى‏پسندد تا به كمال بيشترى برسيم. وقتى اين كارها را انجام مى‏دهيم، اعتباراً خدمتى را انجام داده‏ايم. در دعاى كميل هم داريم كه من را دائماً در خدمت خودت قرار بده. آن وقت در مقابل اين خدمتى كه ما ارائه مى‏دهيم، خدا تشكر مى‏كند.

خدا چگونه تشكر مى‏كند؟

شكر يعنى قدردانى؛ حالا قدردانى خدا چيست؟ رضوان الهى، افزايش نعمت و… . خود همين كه «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ7»، وقتى شما شكر نعمت به جا مى‏آوريد من نعمتتان را زياد مى‏كنم، يعنى قدردانى از شكرتان. شكر شما عبادتى است كه انجام مى‏دهيد و من شكر شما را تشكر مى‏كنم. تشكرش به اين است كه نعمتتان را افزايش مى‏دهم. بيشتر پيش خدا محبوب و مشمول رضوان الهى مى‏شويد. اينها شكر خداست. پس باز تعريف شكر در اين جا هم صادق است كه خدا شكر مى‏كند، يعنى در مقابلِ خدمتى كه بندگان در پيشگاه الهى ارائه مى‏دهند، او قدردانى مى‏كند، كارى انجام مى‏دهد كه متناسب با قدردانى آن نعمت‏ها و خدمت‏هاست.

رابطه معرفت و شكر

قبلاً عرض كرديم براى تحقق زمينه‏هاى شكر بايد نعمت‏هاى خدا را بشناسيم، چه قبل از پيدايش و چه حال و چه در آينده. آنهايى كه نعمت‏هاى معنوى را مى‏شناسند، مثلاً ارزش عقل، ايمان، معرفت، محبت، ولايت و امثال اين‏ها را درك مى‏كنند، مراتب شكرشان بالاتر خواهد بود. توفيق انجام عمل خير، عاقبت به خيرى، با ايمان از دنيا رفتن، مشمول رحمت الهى قرار گرفتن، در بهشت از نعمت‏هاى خدا و از رضوان الهى بهره‏مند شدن، همه‏ى اينها نعمت‏هاى خداست و چون همه‏ى اينها به نفع و مطلوب ماست احتياج به شكر دارد، اما فهم و مراتب معرفت ما متفاوت است. خيلى‏ها اصلاً نمى‏دانند خدا چه چيزهايى براى ما آفريده است! (با مسامحه عرض مى‏كنم) تا ابد هم بنشينيم و نعمت‏هاى خدا را بشماريم، نه تمام مى‏شود و نه ما قادريم به شمارش. فقط بخواهيم يكى يكى اجزا تشكيل دهنده بدن را بشماريم و شكر آن‏ها را به جا آوريم. سال‏ها طول مى‏كشد چه رسد به احصاء تمام نعمت‏هاى الهى در عالم. هر اندازه آدم بيشتر پى‏ببرد كه چقدر نعمت‏هاى خدا زياد است، مرتبه‏ى شكرش افزايش پيدا مى‏كند.

مراتب معرفت

از طرف ديگر تمام نعمت‏ها از خداست. از خدا دانستن هم مراتبى دارد؛ يكى از اين جهت است كه خدا عالم را آفريده و همه‏اش از آن خداست. ولى يك وقت از جهت ارتباطى كه بين اينها با وجود من برقرار شده مورد توجه قرار مى‏گيرد. اين‏ها مقدمه شده براى اينكه من به وجود بيايم، حيات و عقل و شعور داشته باشم. اينها را هم از چند جهت به خدا نسبت مى‏دهيم، يكى به عنوان سر سلسله، كه اينها زنجيره‏اى است كه حلقه‏ى اولى دست خداست. اما كسانى كه معرفتشان بيشتر است مى‏گويند علاوه بر حلقه‏ى اوليه، در پيدايش هر پديده‏اى مجموعه عواملى در كار است كه در همه‏ى آنها خدا دخيل است. يك نوع شراكتى براى خدا در پديده‏ها قائل مى‏شوند. مثل اينكه مى‏گوييم: ان شاء الله من غذا مى‏خورم و سير مى‏شوم. اين ان شاء اللهى كه مى‏گويم يعنى مشكل و مرضى پيش نيايد و الّا سيرى را مال غذا مى‏دانم. يا مثلاً بهبود مرض را از دارو مى‏دانم. اگر مى‏گوييم ان شاءالله، بگو انشاءالله يعنى طبيب اشتباه نكند. از اين بالاتر، باز بينش ديگرى است كه تأثير اصلى را براى خدا قائل است. بقيه به عنوان ابزارهاى كار است، مثل خطاطى كه تأثير اصلى از براى خطاط است، و قلم و كاغذ و مركب ابزار است، براى قلم و كاغذ هم تأثير قائليم، اما تأثير ابزارى. و بالاخره مى‏رسد به پايه‏ى معرفت اولياء خدا كه تأثير حقيقى را براى خدا قائلند. اما چگونه؟ هر وقت رسيديم انشاءالله مى‏فهميم! اين را با بيان نمى‏شود گفت. عده‏اى به حدى از توحيد افعالى مى‏رسند كه تأثير حقيقى را از او مى‏بينند. اگر اسبابى هم لازم است اسبابى است كه او قرار مى‏دهد. تأثير اسباب لازمه‏ى آن فعل و مرتبه‏اى از فعل است، اما كار كارِ اوست. خب، كسانى كه اين معرفت‏هاى مختلف را دارند، شكرشان هم تفاوت مى‏كند. كسى كه براى خدا در پديده‏ها يك درصد سهم قائل است مى‏گويد من بايد بروم كار كنم، زحمت بكشم، عرق بريزم، كار ياد بگيرم، قرارداد ببندم، پول بگيرم، خدا هم كمك كند. خيلى وقتى‏ها نعوذ باللّه خدا، يك جنبه‏ى تشريفاتى دارد! باز هم خوب است، بهتر از آنهاست كه خدا را هيچ‏كاره مى‏دانند، «قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي8»؛ قارون گفت: پولها را با هوش و زحمت خودم به دست آورده‏ام.

تفاوت انسان‏ها در معرفت و شكر

به هر حال انسانها از لحاظ معرفت خيلى متفاوتند. «لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ9»، در يك روايت دارد «لَكَفَّرَهُ»، بعدش در ذيل بعضى روايات دارد «لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَيْنَهُمَا»؛ در ميان اصحاب پيغمبر هيچ كس ايمانش نزديكتر از سلمان و ابوذر به هم نبود، به طورى كه پيغمبر اكرم(ص) آنها را برادر قرار داد. در عين حال چيزهايى را سلمان مى‏دانست و درك مى‏كرد كه اگر به ابوذر مى‏گفت لقتله يا لكفّره. مراتب معرفت اينقدر متفاوت است. به دليل همين اختلافى كه در مراتب معرفت هست، مراتب شكر و ارزش شكر هم تفاوت مى‏كند. اين هم اختلافى است در اينكه ما چه اندازه اين نعمت‏ها را از خدا بدانيم، يعنى تأثير حقيقى‏اش را چه اندازه از خدا بدانيم. و بالاخره مى‏رسد به اينجا كه ما مى‏دانيم كه خدا اين خورشيد را آفريده و باران را نازل مى‏كند، (صد در صد درك هم كرديم) اما چه اندازه قصد داشته تا به من سود برساند؟ باران را نازل كرده و منطقه‏اى را سيراب كرده است، آيا واقعاً مى‏خواسته به من هم برسد؟ چون زمانى انسان انگيزه‏ى شكر قوى دارد كه بداند به خاطر شخص او اين كار را كرده‏اند. بله گاهى مثلاً ممكن است انسان به عنوان نماينده ملتى از خدمتى كه به يك ملتى شده تشكر كند كه اما اينجا تشكرش به نمايندگى از جمع است. اين فرق مى‏كند با اينكه خودش انگيزه داشته باشد كه شخصاً تشكر كند. واقعاً اين بارانى كه نازل شد، مى‏خواست نفعش به من هم برسد؟ اين بادى كه آمد مى‏خواست نسيمش به من هم بخورد؟ آيا اينطور است يا نه؟ اين هم معرفتِ خاصى است، باز مربوط به توحيد. درك كردن و باور كردنش آسان نيست.

تأثير توحيد در شكر

اگر بخواهيم مقدارى نزديك شويم، خوب است از اينجا شروع كنيم كه آيا خدا بارانى را كه مى‏فرستد مى‏داند هر قطره‏اش كجا مى‏ريزد؟ يا نمى‏داند؟ آيا بادى كه مى‏فرستد، مى‏داند اين باد كدام برگ‏ها را به حركت در مى‏آورد يا نمى‏داند؟ در قرآن هم صريحاً مى‏فرمايد «وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ10» يا «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ11»؛ همه‏ى اينها را خدا مى‏داند. وقتى باور كرديم خدا مى‏داند، سؤال مى‏كنيم آيا خدا مى‏داند كه اين براى من نافع است يا نمى‏داند؟ اگر نداند كه باز، علم خدا ناقص است، پس هم مى‏داند چقدر نعمت مى‏فرستد و به كجاها مى‏رسد و هم مى‏داند كه به چه كسانى و دقيقاً به چه اشيائى خواهد رسيد. خب وقتى كه اين‏ها را مى‏داند و مى‏داند كه اين‏ها خير من است، آن وقت نمى‏خواهد اين خير را به من برساند؟ مگر او هر چيز خوبى را دوست ندارد؟
ما وقتى چيزى نمى‏خواهيم، به اين دليل است كه يا دركمان ناقص است كه نمى‏دانيم چه چيز براى چه خوب است تا قصد بكنيم، يا چون احتياجى به آن نداريم، به آن اهميت نمى‏دهيم. خداوند هر چيزى را كه خلق مى‏كند و به كمال مى‏رساند براى خود آن موجود است. پس زمينه‏ى شكر به اين صورت فراهم مى‏شود كه ما بدانيم آنچه در اين عالم از گذشته و حال و آينده هست در وجود ما مؤثر است، و به نفع ما تمام مى‏شود، و همه اين‏ها از خداست و خدا براى ما آفريده است. البته منافات ندارد كه براى ديگر موجودات هم آفريده باشد، آن حسنِ تدبير خداست كه با يك تير چند نشان مى‏زند. در حديث قدسى است كه من با هر بنده‏اى آنچنان رفتار مى‏كنم كه گويا غير از او بنده‏اى ندارم و بندگان من با من آنچنان رفتار مى‏كنند كه گويا غير از من همه خداى آنها هستند.!
پس هر قدر معرفت ما بيشتر شود اولاً به وجود نعمت‏ها، دوم به تأثير آنها در خيرِ ما، سوم به اينكه اين‏ها از طرف خداست و چهارم اينكه همه‏ى اينها به خاطر ما خلق و ترتيب داده شده و عنايت بوده كه اينها به ما برسد تا استفاده كنيم، زمينه‏ى شكر براى ما بيشتر فراهم مى‏شود و شكر ما ارزش بيشترى خواهد داشت.

پی نوشت:

1. اسراء / 19.
2. بقره / 245.
3. مزمل / 20.
4. تين / 6.
5. توبه / 111.
6. صف / 10.
7. ابراهيم / 7.
8. قصص / 78.
9. الكافي، ج 1، ص 401، باب فيما جاء أن حديثهم صعب مستصعب، روايت 2.
10. يونس / 61.
11. انعام / 59.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد