چکیده:
مقاله «شکل و ساختار قرآن»: (Form and structure of the Quran) در جلد دوم دائرة المعارف قرآن لایدن به چاپ رسیده است.
نگارنده مقاله، (آنجلیکا نیوورث) در آغاز، تاملاتی مقدماتی دربارة تنظیم قرآن و رسمیت یافتن آن با عنوان «براهین دو وجهی روش شناختی» ارائه نموده و به دو موضع به ظاهر ناسازگار در پژوهش قرآنی قدیم و معاصر اشاره کرده است.
سپس موضوعات مهمی از قبیل «رسمیت و مسئله سوره به عنوان واحد قرآنی»، «نتایج روش شناختی»، «ویژگی ادبی، سبک شناسی و زبان شناسی قرآن»، «طبقه بندی دوره های وحی قرآنی»، «سجع و ساختارهای آیه به عنوان معیاری برای تاریخ گذاری نسبی»، «تقسیمهای فرعی میان طبقات آیه»، «عبارات موزون»، «عناصر ساختاری سوره»، «سوگندها»، «آیات معادشناسی»، «آیات تکوینی»، «داستانهای عذاب»، «مجادلهها»، «احتجاجهای دینی»، «آیات الاحکام»، «انواع سوره های مکی» و «انواع سوره های مدنی» را به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار داده است.
در ادامه ناقد به نقل و نقد مهمترین اظهارات وی پرداخته و مسئله جمع قرآن در عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را تقویت، طبقهبندی آیات را نقد کرده و تشبیه قرآن به سخنان کاهنان را خطا خوانده است.
کلیدواژه ها: شکل، ساختار، تنظیم، رسمیت یافتن، سبک شناسی، آیه ، سوره، قرآن و آنجلیکا نیوورث.
ترجمه مقاله:
هرگونه ارزیابی شکل و ساختار قرآن به موضع پژوهشگر نسبت به جمع و رسمیت یافتن مصاحف قرآن بستگی دارد (ر.ک: مدخلهای «جمع قرآن»؛ «مصاحف قرآن» و موتسکی، کتاب «جمع»).
براساس سنّت اسلامی حاکم، نسخة نهایی معتبر قرآن مرهون جمع و تدوینی است که توسط کمیتة برگزیده از سوی عثمان بن عفان صورت گرفته. این مطلب، پذیرفته شده است که پیدایش این مصحف ترتیبی را برای سورههامعین میسازد که تا آن زمان تثبیت نشده بود. (1)
همچنین در بسیاری از موارد، آیاتی را درج نموده است که از موقعیتی خاص به درون سیاقهایی کاملاٌ جدید انتقال یافتهاند. (2)
البته کمیتة مزبور، با صداقت مطالبی را به متن قرآن پیوند میدهد که اعتبار آنها از طریق سنت مکتوب یا شفاهی موثق تأیید شده است (بنگرید به: مدخل «نقل شفاهی») و مصاحف کامل مربوط به آیات وحیانی قرآن که در آن زمان موجود بود، را مورد ملاحظه و بررسی قرار داده اند. بنابراین اقدام کمیته، به لحاظ سنتی به عنوان عمل جمع معین شده است؛ عملی که بر اساس تصور مسئول آن، یعنی عثمان به صورت کامل انجام گرفت. عثمان طبق گزارش، با چشم پوشی از اِعمال برخی ملاحظات زبان شناختی، کار دیگری غیر از گرد آوری همه قسمتهای موجود قرآن، بر گرد آورندگان آن تکلیف نکرد. (3)
در عین حال، با تثبیت متن صامت عثمانی، یک روند قطعی در ارتباط با ساختار آن تنظیم شده بود که موجب پیدایش تحولی جنجال بر انگیز شد، یعنی تدوین پیوستی آیات که با تسامح و قالب بندی نشده ترکیب یافتند و پیامها و ارتباطات از هم گسیخته شدند ـ بنابراین ویژگی سوره های بلند مدنی ـ با ساختارهای ترکیبی چند موضوعه و ذهنی که به گونه ای فنی قطعاتی را تغییر داده بودند که سوره هایی کوتاه و متوسط را تشکیل میداد و منجر به پیدایش مجموعه ناهماهنگ شد؛ واقعیتی که پیامدهای خاصی را به دنبال خود آفرید. زمانی که این عناصر با هم آمیخته شدند تا مجموعه ای منسجم و جامع به نام مصحف را پدید آورند، آنها نسبت به ویژگی آئین دینی و سیاق ارتباطی خود در پیدایش جامعه، بی طرف شدند.
واحدهای متن قرآنی که از قبل معین شده و با ابزار و عواملی معتبر چون بیانات کلی واقع شده در ابتدای سورههاو نشانه های خاتمه سوره ها، تشخیصپذیر بودند، از رهگذر فرایند جمع وبا عنوان «سوره» مطرح گردیدند. البته آنها میزان قابل توجهی از اهمیت خود را از دست دادند، زیرا در همان مصحف، واحدهای دیگری نیز با عنوان «سوره ها» پدید آمد که آیات تشکیل دهندة آنها یک ساختار ادبی منسجم را تشکیل نداده بودند و از این رو، این ادعا که آن سورههابه لحاظ ساختاری از ترکیبی منظم پدید آمده اند، را بی اعتبار میساختند. سرانجام ، سوره هایی که به سادگی ترکیب یافته بودند، دیگر به عنوان واحدهای ادبی مکمل هم که رسانندة پیام خود و نشانگر مراحل خاص یک فرایند ارتباطی باشند، شمرده نشدند.
برعکس، زمانی همه فرازهایی که در رده ای یکسان قرار گرفته بودند، متنهایی به صورت تصادفی برگزیده شدند که میتوانستند از سیاق سوره های خود استخراج شده و به عنوان تبیین کنندة متنهای دیگر که به گونه تصادفی انتخاب شده بودند، به کار بروند. بنابراین، آیات به حسب واقع بدون تکیه به سیاق و فارغ از این نزاع گردیدند که به آنها براساس واحدهای اصلی خود، ویژگی درون محوری بدهد. واحدهای متنی معتبر، ترکیب ادبی خود را از دست دادند و به خاطر اینکه به جای یکدیگر تکرار میشدند، میتوانستند با هم مخلوط گردند. بنابراین قرآن، با رسمیت یافتن نهایی خود، از حالت تاریخ گذاری خارج گردید وبه جای اینکه فرایند ظهور پی در پی آن در متن قرآن آشکار گردد، ابدی بودن پیام آن و بررسی شدن فارغ از زمان، ویژگی آن شد.
این ویژگی، فهم قرآن را کاملاً به سیره وابسته کرده بود؛ مجموعه ای که گرچه به گونه ای جدا نقل شده و مدون گردیده بود، ولی از همان اوایل توسط خوانندگان وشنوندگانش به هم پیوند میخوردند. سنت نبوی در پیدایش فرا تاریخی خود مبتنی بر احادیث کتاب مقدس، جایگاهی یافت که تاریخ درون قرآنی باید به گونه صحیح احراز نماید، یعنی تاریخ در هر حال، ادله و شواهد تاریخ گذاری را مربوط به فرایند ارتباطات اجتماعی و آیین دینی که شکل مشخص درون قرآنی را میگرفت و در ساختار سورهها منعکس میشد، پراکنده میسازد. (4) تحقیقات ادبی بیشتر نسبت به ساختار جزئی قرآن که بتواند ویژگیهای یافتنی آن تاریخ را نمایان سازد، در حیطة آرزوی صرف، باقی مانده است.
این مقاله به بررسی زبان و سبک قرآن به صورت عام خواهد پرداخت (ر.ک، به: مدخلهای «زبان قرآن»؛ «ادبیات قرآن»؛ «فصاحت قرآن») و بر همین اساس، نوع ادبی خاصی که در قرآن تمرکز یافته است، براساس شکل و محتوا ارزیابی خواهد شد. ارائه چنین دریافتی از قالبهای ساختار سوره ها، گام مقدماتی سودمندی در جهت ارزیابی ادبی قرآن است، گرچه به سختی هر یک از خود قالبها به عنوان یک ارتباط خود بسنده یعنی یک سورة کامل پدیدار میگردد، بلکه آنها در مجموعه ای مرکب آمیخته شده اند و از این رو، به قدر کافی درک میشوند و این گونه درک باید در سیاق گسترده تر آنها نگریسته شود.
بنابراین چنین بحثی متن محوری است، یعنی تراکیب مختلف قالبهای فردی ارائه شده در سوره های خاص را مورد بررسی قرار میدهد.
در چنین شرایطی، قرآن هرگز به عنوان یک مجموعه ابتدایی ادبی که هدفش انتقال اطلاعات به خوانندگان خود یا فراهم آوردن آموزه های مجدد بود، تصور نشده است (ر.ک، به: مدخل «تاریخ و قرآن»)؛ بلکه خود را تا مرحله انتشار نهایی اش به عنوان فرایند مستمر تأویل گرایی آشکار نموده و به طور همزمان شرایط خوانندگان خود را در راستای پیام معین میسازد (ر.ک، به: مدخل های «اخلاق و قرآن»، «کلام و قرآن»).
بنابراین مجموعه ادبی سورههااساساً واحدهای مربوط به آئین دینی را میسازد که چندان زیاد از طریق رشد متن محوری آن مجموعه و به عنوان فرایند آئین دینی یا ارتباطی به وجود نیامده اند تا در پیدایش جامعه اسلامی تجلی کرده باشند. بنابراین «تاریخ» آنها میتواند صرفاً با در نظر گرفتن دقیق فرایند انتقال پیام تغییر یابد، یعنی از رهگذر بررسی تغییرات پی در پی در فنون ارتباطات و اشاره به چارچوب اجرایی بر حسب مکان و مدافعان مربوط، آنچنان که در فرازهای درون محوری قرآن ارائه میشود. تنها چنین تلخیص ادبی و ارتباطی، یعنی رشد و تحول آئین دینی، است که ما را در پی گرفتن فرایند رسمی که سرانجام به فراهم آمدن مجموعه ای که امروزه در دست داریم، توانا میسازد.
طبقه بندی دوره ای وحی قرآنی
در مقابل دیدگاهی که ذکر شد، از طریق تحلیل ریز ـ ساختاری ، ساختارهایی که آشکارا تشخیص پذیر هستند، تحت یک سطح قرار میگیرند. این ساختارها نشانگر تحولی تاریخیاند. در واقع، ملاحظاتی در باب سبک و ساختار که با تأملات موضوعی و محتوایی تکمیل گردید، توسط عالمان غربی استنتاج شده اند (وایل، پژوهش نقدی ـ تاریخی؛ نولد که ، تاریخ قرآن ]که از سوی بلاشر نیز تکرار گردید، Coran le؛ همان، تاریخگذاری[) و معرّف تقسیم قرآن به سه بخش فرعی دوران مکه و یک بخش دوران مدینهاند و تمایز بیشتری را میان واحدهای متن مکی و مدنی که قبلاً از سوی پژوهشهای سنّتی اسلامی انجام گرفته بود، ارائه میدهند. گرچه فرضیه ای که مربوط به «رشد تاریخی در کار میان بخشهای مختلف است، یعنی ملاحظات موضوع شناختی و سبک شناسی میتواند به نتایج تاریخی ترجمه شود» مورد اعتراض واقع شد، در عین حال شایان ذکر است که تحولات سبک شناسی در هر منبعی، که زمانی رخ داده است، نقض پذیر شمرده نمیشود. چون که طبقه بندی نولدکه هنوز به عنوان فرضیه مؤثر و سودمند بشمار میرود، شایستگی آن را دارد که ملاحظات او مورد بررسی دقیق تری واقع شود. (5)
«نیوورث» در کتاب «بررسی» (Studien) به عنوان یک گام نخست در این مسیر تلاش نمود تا مبنایی انتقادی برای تعیین ساختارهای آیه با بررسی دقیق تقسیمات آیه بر اساس «مصحف معتبر حفصه» و مشورت در زمینه موضوعات سنّتی دیگر ایجاد نماید. پروژههایی مهم به منظور رسیدن به نظام دوره ای کردن وحیهای قرآنی پیشنهاد گردید که از یک تحقیق جامع مسجع قرآنی آغاز شوند تا به بررسی ساختار پاراگراف مربوط به واحدهای معنا شناختی گوناگون بپردازد (ر.ک، به: مدخل، نثر مسجع).
سجعها و ساختارهای آیه به عنوان معیاری تاریخ گذاری نسبی
ساختار منظوم قرآن از طریق پسوندهای سجعی پایانی آیات مشخص میگردد.
خلاصه ای از تمام سجعهایی که در قرآن نمایان شده اند، به ما اجازه خواهد داد ترتیب سجعها را معین کنیم و به بررسی رابطه آنها با طبقات منسجم معنا شناسایی آیات بپردازیم. چنین طبقهبندی توسط «نیوورث» در کتاب «بررسی» برای وحیهای مکی قرآن اعمال شده است. در آنجا تفاوتی مهم میان سوره های طبقه بندی شدة اوایل مکه (که اواخر آنها از حدود هشتاد نوع سجع تشکیل شده) و سوره های میانی مکه (متشکل از هفتاد نوع پسوندهای مسجع) و سوره های اواخر مکه (دارای پنج نوع پسوند مسجع) ذکر شده است، البته اختلاف سجعها مربوط به سبک در مقیاسی وسیع میباشد؛ سوره هایی که نوعاً قدیمی ترین سورهها بشمار میروند، یعنی آنها که نمایانگر سجع به صورت نثر مسجع و دارای احساسی شدید هستند، از آیات یک بخشی ترکیب یافته اند که هر کدام مشتمل بر یک نقطه (نشانه هجاء) هستند، مانند آیات 8 و 9 سورة معارج: «يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ».
سبک وحیهایی که ترکیب طولانی تر دارند، پیچیده تر از آن است که در عبارات سجع کوتاه جای گیرند، معمولاً ساختار دو بخشی (دو هجایی) را نشان میدهند، مانند آیة 42 سورة قمر: «كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا كُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُقْتَدِرٍ» یا حتی آیة چند بخشی مانند آیة 102 سورة صافات: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ».
طول نسبی آیات نباید صرفاً به خاطر اینکه مقید به یک محتوای پیچیده تر یا دارای پیچیدگی کمتر است ، نادیده گرفته شود، بلکه انتقال از یک سخن مسجع به سخنی که معمولاً روان تر است، گرچه هنوز واجد صبغة رقیقی از نظم است، گواهی میدهد که از یک سنّت رایج پیش از اسلام (ر.ک، به: مدخل، عصر جاهلیت) به طرح ادبی نوین انتقال یافته که ممکن است به عنوان تحول قرآنی معتبری لحاظ شود که نشان دهندة مرحلة جدیدی در تاریخ زبان ادبیات عرب است. (6)
فرآیند رسمیت یافتن و نقلی و شنیداری
قرآن به رغم ریشه یابی نخستین کاربرد و وجه تسمیه اش (گفتهاند از واژة «قریانای» سریانی گرفته شده و به معنای قطعهای است که در مجالس تلاوت میگردد) بسیار بعید تر از آن است که به لحاظ مفاد و محتوا به عنوان یک کار ادبی دانسته شود و فرض گردد که محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ـ آن را تألیف نموده است. (7) چنانکه از تمام نقدهایی که علیه آن ایراد شده ـ مبنی براینکه قواعد ادبی خاص را رعایت نکرده است ـ ظاهر میگردد؛ چرا که براساس مقتضای متن اصیل که در پژوهشهای نقدی ـ تاریخی رایج بوده است، سخن قرآن معمولاً طبق معیار تألیفات مکتوب مورد بررسی قرار گرفته است؛ بی آنکه ارتباطی با مصادیق شفاهی آن داشته باشد.
این دیدگاه از سوی آخرین پژوهشها مخدوش گردیده است، مبنی بر اینکه اقتضای «معنای اصیل» این است که برداشتی از سیاق فرهنگی ـ اجتماعی قرآن جایگزین آن گردد که متناسب با ضرورت تفسیری باشد (مارتین ، فهم قرآن). «دنی» (تفسیر و تلاوت، ص 91) از بی توجهی به «ابعاد دینی ـ تلاوتی قرآن» انتقاد نموده و «گراهام» (در کتاب «ماوراء»: Beyond، ص 80) نسبت به «نقل شفاهی ذاتی و ثابت قرآن به عنوان کتاب وحیانی و معتبر» تأکید ورزیده است.
«ترکیب شفاهی» نظیر آنچه در مورد شعر عربی قدیم مورد ادعای «زوئتلر» (نقل شفاهی) و «مونروئی» (ترکیب شفاهی) بر اساس نظریة «ام. پری» که در سال 2ـ1930 ارائه گردید و «لرد» نیز از آن پیروی نمود (در کتاب «خوانندة افسانه ها») قرار گرفته است، گرچه نمی تواند به طور مستقیم در مورد قرآن اعمال گردد، در عین حال به بحث و مناظره نیاز دارد. طبق گفتة «پری» و «لرد» ویژگی «شعر شفاهی» این است که با تألیف و هنگام پدید آمدنش به عنوان پروژه ای که از قاموس عباراتی قاعدهدار مستند سازی شده است، مطرح میگردد. در پاره ای از موارد، این پروژه میتواند در مورد قرآن اعمال گردد، اما به دشواری میتوان آن را دربارة بخش عمدة مجموعة قرآن اثبات نمود.
بسیاری از سوره های اولیه (مانند مزمل و مدثر) که مطمئناً بدون مستند مکتوب، تألیف یافته بودند، در اصالت خود به جای مطالب عمومی، مبتنی بر عبادت شبانهاند. سوره های متأخر (از دوران سورة رحمان به بعد، ر.ک، به: «وات ـ بل»، درآمدی بر قرآن؛ «نولد که»، تاریخ قرآن) مرکب از آیات چند بخشیاند و شکل منظوم اندکی دارند، بنابراین فاقد ابزارهای فنی ـ ذهنیاند، به شدت نیاز به تثبیت فوری کتبی دارند. شایان ذکر است ، گرچه تمایز بین دو دورة مجزا برای انواع وحی قرآنی (مرحلة قرآن و مرحلة کتاب) در پژوهش قرآنی نقدی ـ تاریخی در مجموع پذیرفته شده است (وات ـ بل، درآمدی بر قرآن؛ ناجل، درک قرآن؛ را بین سون، ساختار)، تبیین ذاتی مضاعف متن قرآن هرگز تحت نظر محتویات آن برای فرایند رسمی، آشکار نشده است، به طور خلاصه میتوان گفت اشاره مستقیم یا غیر مستقیم به اعتقاد نسبت به کتاب میتواند به عنوان راهنمای معتبری هنگام پیگیری فرایند دامنه دار رسمیت یافتن در پیدایش قرآن ارائه گردد.
سوگند و انواع آن (بخشهای ابتدایی و درون متنی)
از میان چهل و سه سوره ای که نولدکه آنها را منسوب به دوران اوایل مکه دانسته است، هفده سوره با سوگند معرفی میشوند. در هشت مورد، سوگندها در درون سورههاقرار دارند. دو نوع از شکلهای سوگند میتوانند از هم متمایز شوند:
یک دسته از آنها با «واو» قسم معرفی شده اند (پانزده بار در بخشهای ابتدایی، سه بار در وسط سوره ها) و دستة دیگر با تعبیر «لا أقسم برب» ارائه میگردند (دوبار در بخشهای ابتدایی و پنج بار در درون سورهها).
اهمیت ویژة بخشهای آغازین سوره های قرآن برای تألیف کاملشان در هیچ سطح منقحی بحث و بررسی نشده است . در عین حال ملاحظاتی دربارة آغاز سورههاتا سرحد فرضیاتی کامل در زمینة ویژگی خاص نبوت حضرت محمد انجام گرفته است (ر.ک، به: مدخل، «انبیاء و نبوت»)، یعنی سوره های اولیه رابطة نزدیکی با سخنان کاهنان پیش از اسلام نشان میدهد و ممکن است حتی معتبر ترین دلیل برای خود سخنان کاهنان در نظر گرفته شود (ر.ک، به: نقل شفاهی و نگارشها در عربستان).
اینک، نمونه هایی که از سخنان کاهنان ـ که در منابع اسلامی اولیه نقل شده اند ـ همواره به صورت مطمئن معتبر نبوده و در بارة شکل ادبی آنها مطالعه و بررسی نشده است. بنابراین نظریاتی دربارة رابطة آنها با سخن قرآن، هنوز بدون مبنای روش شناختی میباشد. نیوورث (کتاب «محمد از نظر تاریخ») ملاحظاتی ابتدایی دربارة رابطة سخن کاهن و سورههای اولیه اظهار داشته است، حال آنکه سوگندها هنوز واجد آثاری از پیمانهایی است که به طور مشروع منعقد شدهاند (ر.ک، به: مدخل: «سوگندها و وعده ها»). این گونه پیمانها در قرآن معمولاً در سیاقی مربوط به اظهارات جدی که نام خدا را به عنوان شاهد بر درستی مدعا میبردند به طور پراکنده یافت میشود. سوگندهایی که در سوره های اوایل مکه به کار رفته اند کاملاً از مفاد قانونی تهیاند، ولی تشکیل دهنده دسته هایی از سوگند میباشند که به عنوان ابزار ادبی محض مطرح میشوند. انواع سوگندها را میتوان در اقسام ذیل ارائه نمود:
الف. دسته ای که دارای نوع «والفاعلات» است:
سورة صافات، آیات یکم تا سوم ؛ سورة ذاریات، آیات یکم تا چهارم؛ سورة مرسلات، آیات یکم تا چهارم؛ سورة نازعات ، آیات یکم تا پنجم و ششم تا چهاردهم؛ سورة عادیات، آیات یکم تا پنجم.
این سوگندها نام اشیایی را که به آنها اشاره میکنند، آشکارا ذکر نمیکنند، بلکه آنها را به عنوان اینکه در حرکات متوالی گوناگون در حال حرکت هستند، توصیف مینماید، اینها از سوی مفسران مسلمان و عالمان غربی پیچیده ترین سوگندها بشمار میروند.
ب. دسته ای از سوگندها که به اماکن مقدس و زیادی مخلوقات اشاره دارند:
سورة طور، آیات اول تا ششم؛ سورة بلد، آیات اول تا سوم؛ سورة تین، آیات یکم تا سوم.
اماکن مذکور به تجلیات خاص الهی اشاره دارند و در نتیجه به عنوان الگوهایی از هدایت الهی به کار میروند. یگانه محلی که پیوسته ذکر میگردد مکه است؛ که در سورة بلد یک بار و در سورة طور و تین دوبار همراه به کوه سینا به عنوان دومین مکان مقدس ذکر گردیده است . در تمام این سوگندهای سه گانه یک انسجام معنایی مشخصی میان شکل سوگند و آیه ای که به دنبال آن آمده است، وجود ندارد. در نتیجه پیش بینی و انتظار راه حلی برای معمای مذکور در آیه به تأخیر میافتد تا در پایان آیه آشکار میگردد که پیامهای الهی گزارشی دربارة روز رستاخیز را ضروری میسازند.
ج. سوگندهای مربوط به پدیده های کیهانی و زمان مهم مربوط به آئین دینی درشب و روز:
(ر.ک، به: مدخلهای «روز، زمانها» و «روز و شب») در آغاز تعدادی از سورهها به کار رفتهاند: سورة بروج، آیات اول تا سوم؛ سورة طارق، آیات اول تا سوم؛ سورة فجر، آیات اول تا چهارم؛ سورة شمس، آیات اول تا هفتم؛ سورة لیل، آیات اول تا سوم؛ سورة ضحی، آیات اول و دوم؛ و در درون سورههای ذاریات، آیات هفتم تا نهم؛ و طارق، آیات یازدهم و دوازدهم.
آنچه طبقه بندی سورههارا با معرفی انواع سوگندهایشان توجیه میکند، چندان مربوط به ملاحظة چنین ویژگیهای روشنی به صورت موضوعات متداول یا الگوهای مرکب از قوای محرکه حاکم بر این سورهها نیست. در ارتباط با شکل، این ویژگی خاص ناشی از انباشته شدن عبارات متوازی در بخش آغازین است که وزن آنها را مشخص میسازد.
به لحاظ ساختاری، مبتنی بر پیش بینی یک راهکار برای معمایی است که در اذهان شنوندگان با انباشته شدن عناصر استعاری مطرح میشود؛ معمایی که فوراً برای آنان قابل درک یا موجّه نمیشود. این تحرک درونی سورة کامل است که توسط انواع سوگندها به وجود میآید و ویژگی مهم این دسته از وحی بشمار میرود.
در مورد دستة (الف) یعنی وزن «فاعلات»، پیش بینی شرحی بر ایدههایی که در این نوع سوگند از طریق الگوهای شناخته شدة مادی آنها به شیوة استعاری نادرست ارائه میشود، صرفاً در پایان یا قسمت مهم آغازین سوره تحقق مییابد. فاجعهای که به گونه استعاری مطرح شده، زوال خلقت هنگام قیامت است.
در مورد سوگندهایی که به دستة (ب) اشاره دارند، الگوهای آفرینش و هدایت، پیش بینی ایدههای قضاوت (ر.ک، به: مدخل، «قضاوت نهایی») و گزارش به شیوهای مشابه صورت میپذیرد و این حالت صرفاً در پایان سوره یا باز در اواخر بخش مهم آغازین سوره یافت میشود.
سوره هایی که با انواع قسم آغاز شده است و به دستة (ج) یعنی پدیدههایی کیهانی و اوقاتی از شب و روز که به لحاظ آئین دینی مهم هستند، مربوط میشوند، به حسب ترتیب، نوعی از ساختار متفاوت پیشبینی را نشان میدهند. در واقع آنها از طریق امور دینی (یا دعایی) که در سراسر سورة کامل به گونه رسا و برجسته باقی میمانند، تشخص مییابند.
آیات تکوینی
چند توصیف دربارة زیست شناسی، نباتات فراوان، جانوران، مسکنی مناسب برای افراد بشر، منابع طبیعی در اختیار آنان، و نظایر آن در قالب درخواستهایی متعدد مطرح شدهاند (ر.ک، به مدخل: «کیهان شناسی») تا موجب اذعان سبب سازی الهی و پذیرش قدرت پروردگار شوند، زیرا همه این خیرات و نعمتها آیاتیاند که حامل پیامی مخصوص میباشند. اگر اینها بخوبی درک شوند، مستلزم شکر گذاری خواهند بود (ر.ک، به مدخل: «سپاس و کفران») و انسان را تسلیم مشیت الهی میکنند (گراهام، کتاب «باد»). درک طبیعت که در شعر قبل از اسلام گام نخست برای دفاع دلیرانه در برابر خشونت دشمن بود (ر.ک، به مدخل: «جغرافی») تا اواسط دوران مکه در قالب تصویری از یک مسکن کاملاً سامان یافتهای بروز یافته است که رفاه آدمی را فراهم آورده و موجب آگاهی او به تعلق به آنجا میشود (ر.ک، به مدخلهای: «جهان طبیعت و قرآن»؛ «نشانه شناسی و طبیعت در قرآن»).
فرازهایی از آیات گسترده دارای مفهومی اکید با تعیین صریح نشانههای تکوینی آنها، تا قبل از دوران دوم مکه به کار نرفتهاند؛ گرچه آنها به صورت پیش درآمدی برای شمارش نعمتهای الهی قرار گرفتهاند، مانند کاربرد آنها در این آیات: سورة انسان، آیات 6 تا 16؛ سورة مرسلات ، آیات 25 تا 27؛ سورة نازعات، آیات 27 تا 32؛ سورة عبس، آیات 24 تا 32؛ سورة انفطار، آیات 6 تا 8؛ سورة غاشیه، آیات 17 تا 20؛ سورة بلد، آیات 8 تا 10.
آیات تکوینی قرآن در حالی که یادآور تصویری از مزامیر است، تغییر روز افزونی در مثالهایی دربارة درکی از طبیعت را تبیین میکند. آنها به زودی به صورت فهرستی انباشته در میآیند:
سورة حجر، آیات 16 تا 25؛ سورة فرقان، 45 تا 50؛ سورة یس، آیات 33 تا 47؛ سورة ق، آیات 6 تا 11؛ سورة ابراهیم، آیات 32 تا 34؛ سورة فاطر، آیات 9 تا 14و 27 تا 28 ؛ سورة غافر، آیات 61 تا 66؛ سورة فصلت، آیات 37 تا 40؛ سورة شوری، آیات 28 تا 35 و سورة جاثیه، آیات 12 تا 15.
گرچه آیات تکوینی در ساختار استدلالی و مجادلهای به کار رفتهاند (سورة أنبیاء، آیات 30 تا 33: «أولم یر»؛ سورة نبأ، آیة 6: «ألم نجعل…»؛ سورة نازعات، آیات 27 تا 33: «ءأنتم أشد خلقاً أم السماء بنینها…»؛ سورة غاشیه، آیة 17: «أفلا ینظرون….»؛ ر.ک، به مدخل: «زبان جدلی و مجادله آمیز»)، ولی کاربرد آنها در آیات سرود گونه (منظوم) بیشتر است.
آیات تکوینی تاریخی: داستانهای عذاب
داستانهای کوتاه تهاجم به مکه (سورة فیل)؛(ر.ک، به مدخلهای: «أبرهه»، «أصحاب فیل»)؛ قصة ثمود (سورة شمس، 11 تا 15)؛ داستان فرعون و موسی (سورة نازعات، آیات 15 تا 26) یا مجموعة داستانهایی نظیر آنچه در سورة ذاریات آمده است، از قبیل ابراهیم و لوط (سورة ذاریات، آیات 34 تا 37)، موسی و فرعون (سورة ذاریات، آیات 38 تا 40)، قصه عاد (سورة ذاریات، آیات 41 تا 42)، داستان ثمود (سورة ذاریات 43 تا 44)، نوح (سورة ذاریات، آیة 46) یا ارجاع به داستانها (سوره های ذاریات، نجم، حاقه، مزمل، بروج و فجر) که از نخستین سورهها به بعد واقع شده است. داستانهای مفصلتر با بیانی کلی آغاز میشوند که از آیات طبیعی شناخته میگردند: ألم تر…، سپس با تعبیر «واذ» (فعل) …، یعنی فرض بر این است که آنها برای مخاطبان، شناخته شدهاند. شایان ذکر است که داستانهای مفصلتر که در اوایل مکه مطرح شدهاند، به نیمههای یکسانی تقسیم گشتهاند.
از این رو، ساختارهای متناسبی را فراهم میآورند (مانند سورة نازعات، آیات 15 تا 26، آیات شش تایی، سورة ذاریات ، آیات 24 تا 37، آیات هفت تایی؛ و سورة قلم، آیات 17 تا 34، آیات نه تایی) این حالت در مورد قصههای بعدی نیز به صورت یک قاعده باقی میماند. قصهها به گونهای موفقیت آمیز به داستانهای عذاب یا کیفر راه یافته و اثبات میکنند که عدل الهی در تاریخ حاکم بوده است و به مظلومان پاداش رستگاری داده شده و متجاوزان و کافران محکوم به فنا شدهاند (9) در عین حال، قصههایی که در شبه جزیرة عربستان اتفاق افتاده است میتواند به عنوان تفسیر دوباره عقاید پیشینیان در آن اماکن متروکه تلقی گردد؛ اماکن متروکهای که ناشی از جریانات طبیعی مقدر نبودند، بلکه معلول تعادل نسبی ـ که آن را به قدرت الهی ربط دادهاند ـ بین کارهای بشر و رفاه و خوشی انسان دانسته شده است. اماکن بیابانی مفهوم خاصی مییابند و پیام الهی را سر میدهند.
دیدگاه غالب این است که داستانهای عذاب که با عبارت قرآنی (سبعاً من المثانی، حجر/ 87) معین میشوند (10)، از سوی «نیوورث» زیر سؤال رفتهاند . از سورة حجر به بعد، داستانهای عذاب، دیگر به صورت اساسی متمرکز بردانستنیهای عربستان نیسند، بلکه به گونه فزایندهای مشتمل بر داستانهای کتاب مقدس هستند.
احتجاجات یا مجادلات
این بحث مطرح شده است که «محاجه» یکی از عناصر اساسی قرآن میباشد (مک اولیف، محاجه؛ ر.ک، به مدخل: «محاجه و مشاجره»). این مطلب مطمئناً در مورد سورههای دوران میانی مکه به بعد، صادق است. در سورههای اوایل مکه، سخنان مجادله آمیز اغلب بیش از مطالبی نیستند که به گونه مستقیم علیه شنوندگانی که ضرورتهای قوانین رفتاری آئین دینی را رعایت نمیکنند، مطرح شده است . این شنوندگان از سوی متکلم در قالب تعابیری خاص سرزنش میشوند، مانند «أَفَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ وَتَضْحَكُونَ وَلاَ تَبْكُونَ» (نجم/ 59 به بعد)؛ «أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْداً إِذَا صَلَّى» (علق/ 9 به بعد).
گاهی علیه اشخاص غایب، نفرین ابراز میگردد: «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ» (مسد/ 1 به بعد) یا علیه بشریت به نحوعام نفرین میگردد (عبس/ 17) در موارد دیگر علیه افراد ناسپاس یا مغرور، سخنان تهدید آمیز ذکر میشود: «ویل لـ….» (همزه، /1؛ ماعون / 4) و اینها ممکن است در قالب فهرستی از فاسقان مطرح شود (همزه/ 1 و2 ؛ ماعون/2 و 3، 5 تا 7).
حال آنکه در بیشتر این موارد اولیه، مخالفان مجالی برای پاسخ دهی نمییابند (معارج/ 36: «فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ…») سوره های مکی اغلب با بحثهای مجادله آمیز و طرز برخورد با اختلافات گوناگون آغاز میشود و پایان مییابد. در پارهای از موارد، سخن دشمنان غایب به صورت شفاهی نقل میگردد: «قالوا…» (حجر/ 6 و 7)، حال آنکه در سایر موارد، تظاهر یک مناظره ارائه میشود و به مخاطبان و شنوندگانش آموزش میدهد که در برابر عبارت ارائه شدة از سوی مخالفان، با پاسخی خاص واکنش نشان دهند: «ویقولون … فقل …» (یونس/ 20).
این گونه موارد که از سوی «ولش» به عنوان «وحیهای مشتمل بر «قل» طبقهبندی شدهاند، باید به صورت مناظرات حقیقی انجام گرفته در غیاب یکی از طرفین نزاع، بشمار آید. در برابر این گونه موارد، دستهای از آیات مشتمل بر «قل» وجود دارد که به یک گفتگو اشاره نمیکنند، بلکه به معرفی نمازها یا شعائر مذهبی میپردازند. اغلب مجادلات پاسخ دهنده به کافرانیاند که قرآن را انکار میکنند و اینها در اوایل سورهها(حجر/1 تا 3)، اواخر سورهها (أنبیاء/ 105 تا 121) یا در قسمتهای نتیجه گیری از فرازهای مهم سورهها (اعراف/ 175 تا 186) ظاهر میشوند.
طبقه بندی دیگر در سورههای مدنی
سورههای مدنی هنوز نسبت به شکل و ساختارشان به گونه جامع بررسی نشدهاند. تحلیلهای مختصری توسط نولدکه (تاریخ قرآن)، بل (قرآن)، ولش (قرآن) و رابین سون (اکتشاف) ارائه شده است. پژوهش منقّحی از عناصر تشکیل دهنده آنها هنوز انجام نگرفته است. ممکن است به استثنای مواردی اندک (انواع سوگند، عبارات مشتمل بر «اذا») گفته شود که تمام طبقه بندیهای مکیّ در سورههای مدنی نیز مشاهده میگردد؛ قسمتهای مربوط به معاد و آیات دیگر به صورت مفصل آشکار نشدهاند، بلکه به صورت موجز نقل میشوند. این نباید به عنوان یک تغییر قطعی در بعد معنوی فرض گردد. گرچه موضوعات جدیدی که توجه اصلی جامعه را جلب میکند ظاهر میگردد، باز موضوعات متقدمتر مطرح میشوند، زیرا این مجموعة جزئی از سورههای اولیه است (قصار السور، که بعداً در جزء «عم» انباشته شدند، نیوورث، قرآن) که از طریق حافظة مؤمنان شناخته میشود و به عنوان مبنای متنی برای پیدایش نمازهای یومیه مطرح میگردد(11).
نقد و بررسی مقاله
در این مقاله نقاط قوت و ضعفی هست که به بررسی آنها میپردازیم:
1. درباره ترتیب سورههای قرآن سه دیدگاه ارائه شده است.
اول: همه سورهها در دوران حیات پیامبر(ص) تنظیم یافت.
دوم: همه سورهها در زمان بعد و از طریق اجتهاد ترتیب یافت.
سوم: بسیاری از سورهها مانند مفصّلات و حوامیم و هفت سوره طوال، از پیامبر اکرم(ص) میباشد و سایر سورهها به امت واگذار شد تا آنان تنظیم نمایند. این دیدگاه از ابن عطیه نقل شده است (سیوطی، الاتقان، 1/65).
به نظر میرسد قول حق همان دیدگاه اول است، چون که عقل حکم میکند که چون قرآن معجزه جاوید پیامبر(ص) است، نباید شکل و اسلوب آن (از جمله ترتیب سورهها) به مردم واگذار گردد، زیرا آنان دارای ذوق و درک یکسان نیستند و دچار اختلاف میگردند. در روایتی حاکم از زید بن ثابت نقل کرده است: نزد پیامبر(ص) قرآن را از اوراق در آوردیم و یکجا جمع میکردیم. حاکم میگوید: این روایت بر مبنای شیخین صحیح است، ولی نقل نکردهاند. (حاکم، مستدرک، 2/611): در نتیجه اگر تألیف به دستور پیامبر(ص) باشد، ترتیب هم با امر آن حضرت صورت پذیرفته است و اینکه همه اصحاب ترتیب کنونی قرآنها را پذیرفتهاند، دلیل بر این است که ترتیب سورهها نیز به دستور آن بزرگوار بود، حتی قبل از دوران عثمان نیز ترتیب موجود بود، و عثمان تنها نسخههای متعدد را به یک نسخه و قرائت ارجاع داد و نوشت و دستور داد سایر قرآنها را از بین ببرند (خوئی، البیان، ص 258). به هر حال ترتیب به امر پیامبر(ص) انجام گرفت.
2. با توجه به توقیفی بودن ترتیب آیات، این ادعا که عثمان در بسیاری از موارد آیاتی را از جایگاه خود به سیاقی جدید درج نمود، دفاع پذیر نخواهد بود. علاوه بر دلیل اجماع، روایات فراوانی هست که بر توقیفی بودن ترتیب آیات دلالت دارند (ر.ک، به: همان، الاتقان فی علوم القرآن، 1/ 62 و 63؛ صبحی، مباحث فی علوم القرآن، ص 70).
3. سید ابوالقاسم خوئی (م: 1371ش) انتساب جمع قرآن به خلفا را موهوم میداند و در مورد جمع قرآن توسط عثمان میگوید: تردیدی نیست که عثمان قرآن را در زمان خود جمع آوری نمود، ولی این کار نه به معنای جمع آیات و سورهها در مصحفی واحد بود، بلکه منظور آن است که او مسلمانان را بر یک قرائت وادار و از قرائات دیگر منع کرد، لذا سایر مصاحف را سوزاند، پس کار عثمان تنها یکسان سازی مصاحف براساس قرائت متواتر از پیامبر(ص) بود (خوئی، البیان، ص258).
4. در اینجا نویسنده به اسباب نزول آیات و سورههای قرآنی اشاره میکند؛ مبنی بر اینکه نزول هر یک از فرازهای قرآنی ـ اعم از وحیهای مکی و مدنی ـ به صورت مستمر و یکسان صورت نمیگرفت، بلکه تابعی از جریانات تاریخی، پرسشهای مطرح شده، وجود نزاعها و اختلافات و یا خلاها و نیازمندیهای گوناگون امت اسلامی بود و این امور مختلف زمینه ساز نزول فرازی خاص از وحی قرآنی شد که به تدریج شکل و ساختار سورههارا سامان دهی نمودند و مفسر برای فهم دقیق و کامل آیات هر سوره، چاره ای جز مراجعه به آنها ندارد و در غیر این صورت در مقام برداشت از آیات دچار تفسیر به رأی یا کج فهمی و استنباط نادرست میگردد. ( رک. به: سیوطی الاتقان ج1، نوع 9؛ واحدی نیشابوری؛ اسباب النزول، رامیار، تاریخ قرآن، ص 262).
البته این مطلب بدان معنا نیست که قرآن تابع فرهنگ زمانه و زمانمند شده است، چرا که از طرفی این وقایع و شأن نزولها، ظرف نزول قرآن است و پاسخی از قرآن به پرسشها و مشکلات جامعه است که ممکن است در هر عصری مورد مشابه پیدا کند. در عین حال قرآن با برخی از مطالب فرهنگی عصر خود مثل دختر کشی (تکویر / 8) و ظهار (مجادله/ 6) و …. مخالفت کرد. از طرف دیگر مفسر در مقام تفسیر قران از این وقایع و اشخاص و مکان و زمان آنها الغای خصوصیت میکند.
5. «تئودور نلدکه» براساس سه معیار (استناد به رخدادهای تاریخی، مضامین وحی و سبک واسلوب سوره ها) سورههای قرآنی را به چهار طبقه (سه طبقه مکی و یک طبقه مدنی) تقسیم و تنظیم کرد. ویژگیهایی که وی برای سورههادر هر طبقه بیان کرد، بدین قرار است:
ـ سورههای طبقه نخست، کوتاه و دارای آیاتی خیال انگیز، آهنگی کوبنده و قافیهای روان میباشند.
ـ سورههای طبقة دوم، شامل قصص انبیا، بیان عقاید و اشاراتی به طبیعت هستند. سورهها طولانیترند و بسیاری از آیات آن با واژة «قل» آغاز میشوند. در این سورههاکاربرد واژة «رحمان» به عنوان یکی از صفات الهی، آغاز میگردد.
ـ در طبقة سوم از سورههای مکی، نقل داستانهای پیامبران دیده میشود، ولی ذکری از نام «رحمان» به میان نیامده است.
ـ سورههای مدنی بیانگر تشکیل حکومت اسلامی از سوی پیامبر و صدور قوانین الهیاند. تعبیر «یا أیها المؤمنون» جایگزین «یا أیها الناس» میگردد و به دنبال نزول پارهای از آیات مدنی، ترتیب زمانی سورهها و آیات این دوره، آسان میشود.
(NOLDEKE; THE ORIGINS OF The KORAN,pp.49-55)
مهمترین اشتباههای نلدکه به شرح ذیل است:
الف. وی کاربرد «رحمان» به عنوان اسم خاص را مخصوص دورة دوم وحی مکی دانسته است، حال آنکه این واژه هر چند در این دوره ذکر شد، دلیلی بر کاربرد نداشتن آن در دورههای دیگر وجود ندارد؛ به دیگر سخن، نمیتوان به ذکر نشدن آن در برخی از سورهها تکیه کرد و آنها را به عنوان سورههای دوره سوم مکی معرفی نمود.
ب. تکیه بر عامل «سبک» نیز نمیتواند معیاری درست برای جداسازی دورانهای مختلف نزول وحی قلمداد شود. مرحلة وحی مکی حدود سیزده سال ادامه داشت و بیتردید چنین دورهای برای شکل گیری «سبک» کافی نیست؛ از این رو، نمیتوان برای تقسیم مرحلة مکی به سه دوره کوتاه به عامل سبک بسنده کرد.
ج. او در ترتیب و تاریخ گذاری سورههای قرآنی، اخبار و روایات صحیح را نادیده میگیرد؛ به گمان اینکه ترتیب زمانی آیات و سوره قرآنی را میتوان بر خلاف شیوة اسلامی آن تنظیم نمود و اعلام کرد که چون قرائن و شواهد روشنی برای حوادث وجود ندارد، ناگزیریم از طریق خود قرآن، رشد و پیشرفت روان شناختی شخصیت پیامبر(ص) را پیگیری و جست وجو کنیم و بر همین مبنا به تاریخ گذاری سورهها بپردازیم؛ غافل از آنکه خداوند حکیم بر اساس مقتضیات و نیازهای بندگان، کوتاهی و بلندی و محتوا و مضمون آیات و سوره را تعیین کرده است؛ نه آنکه وحی تابع حالات عرفانی و ذهنی شخص پیامبر(ص) باشد.
د. وی معتقد است لحن سورههای مکی هنگامی شدت یافت و خشن شد که پیامبر با مقاومت سرسختانة دشمنانش رو به رو گردید؛ حال آنکه اولاً: پیامبر(ص) مظهر رأفت و اخلاق حسنه بود. ثانیاً: اگر بر فرض سورة «تبت» را خشونت آمیز بدانیم، چرا در نظام طبقهبندی نولدکه به عنوان سومین سوره معرفی شده است؛ حال آنکه بر اساس پیش فرض او باید ترتیبی متأخرتر داشته باشد.
هـ . بسیاری از ویژگیهایی که نولدکه برای سورههای هر طبقه ذکر کرده است، موارد نقض فراوانی دارد و در سورههای مربوط به دورانهای دیگر وحی نیز به کار رفته است. (ر.ک. به: اسکندر لو، مستشرقان و تاریخ گذاری قرآن، ص 96 ـ 77).
6. نگارندة مقاله، سجعهای به کار رفته در قرآن ـ بخصوص در سوره های مکی ـ را به عنوان معیاری برای تاریخگذاری نسبی سورههامعرفی کرده است و سوره های دوران اوایل مکه سجع بیشتری داشته است، حال آنکه اولاً: اگر دلیل وی برای این مدعا روایات ترتیب نزول است، این روایات، رشد سجع سورههارا بر اثر پیشرفت رسالت پیامبر(ص) به شکل موضعی نشان میدهد؛ نه به شکل فراگیر. و ثانیاً: کاربرد سجع اختصاصی به سوره های مکی یا اوایل دوران مکه ندارد، بلکه در سراسر قرآن در مواردی بر حسب اقتضای خاص خود استعمال شده است.
البته برخی علما از اطلاق عنوان «سجع» بر قرآن خودداری کردهاند، و بهجای آن تعبیر «فاصله» یا «فواصل» را به کار بردهاند؛ برای نمونه ، «رمانی» در اعجاز قرآن مینویسد: «أشعریون» کاربرد سجع در قرآن را نپذیرفتهاند و بهجای آن از تعبیر «فاصله» استفاده میکنند؛ با این توجیه که «سجع» خود ذاتاً مورد نظر است، آن گاه معنا بر آن حمل میگردد، ولی فاصلههاتابع معانیاند. (سیوطی، معترک الاقران فی اعجاز القرآن، 1/ 26).
شاید بتوان گفت اینکه سجع قرآن در همه جا تابع معانی است، ادعایی سست و نقض پذیر میباشد؛ برای مثال، آنجا که برای رعایت فاصله (سجع) واژة «هارون» بر واژة «موسی» مقدم شده است، چه وجه معنایی دارد؟ دیگر اینکه به نظر میرسد استعمال فاصله به جای سجع مبنای علمی ندارد، جز آنکه گفته شود کاربرد فاصله بهجای سجع یا قافیه، پرهیز از نسبت ناروای شعر به قرآن کریم بود. خلاصة آنکه تفاوت آیات و سورههای قرآن بر مبنای سجع و نظم و نثر نمیتواند ملاک و معیار دقیقی برای جداسازی دورانهای وحی قرآنی بشمار آید.
7. اولاً: صرف مشابهت بین واژة «قرآن» و «قریانا» دلیل نمی شود «قرآن» از واژه «قریانای سریانی» گرفته شده باشد، گرچه در زبان سریانی، «قریانا» به معنای خواندن متن مقدس به کار رفته است و در عربی هم یکی از معانی «قرآن» همین است، لیکن دیدگاه مشهور در میان صاحب نظران مسلمان این است که «قرآن» اسم فعل از «قرأ» به معنای «خواند» میباشد که بر اساس شکل مصدر عربی «فعلان» از «قرأ» ساخته شده است (طباطبایی المیزان، 20/ 109؛ زرقانی، مناهل العرفان، 1/ 14).
ثانیاً: این دیدگاه برخی از مستشرقان مانند «گیپ» که سعی داشتند بهجای کلمة اسلام از واژة «Mohammadanism» استفاده کنند و قرآن را نیز ساخته و پرداختة حضرت محمد(ص) معرفی نمایند، به این انگیزه بود که جنبة وحیانی و آسمانی بودن قرآن را زیر سؤال ببرند و آن را تألیف پیامبر اسلام(ص) بدانند (ر.ک. به: اسکندرلو، مستشرقان و قرآن، ص 129). بنابراین کاربرد این عبارت سئوال انگیز و ناروا است.
8. تشبیه سخن قرآن به سخن کاهنان نادرست است و هرگز سزاوار نیست تفاوتهای بین این دو نوع سخن نادیده انگاشته شود؛ زیرا در کهانت، تکلّف و گنگی و اباطیل و کلمات نامأنوس به کار میرفت، حال آنکه در قرآن کریم هیچ یک از این نقصها و عیبها وجود ندارد؛ و مطالب آن عالی و موافق عقل و فطرت و علم است و با فصاحت و بلاغت تمام بیان شده است و صدها سال است که بشریت را به هماوردی فراخوانده است، ولی کسی نتوانسته مثل آن را بیاورد. چنان که ولید بن مغیره که از ناموران بلند پایة عرب در ادب و زبان عربی بود، پس از شنیدن سخنان قرآن، اظهار نمود: «یاعجباً لما یقول ابن أبی کبشه فوالله ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذی جنون و ان قوله لمن کلام الله»؛ «آنچه فرزند ، ابیکبشه میسراید، به خدا سوگند نه شعر است و نه سحر و نه یاوه گویی جنون آمیز؛ بی گمان گفتة او سخن خداست». (معرفت، التمهید فی علوم القرآن، 4/ 191).
9. اساساً تفاوت اصلی قصص قرآنی با قصه های بشری در عبرت آموز بودن داستانهای قرآن است، یعنی سرگذشت پیشینیان به گونه ای بیان میشود که تلاوت کنندگان آیات الهی، هیچ گاه سرنوشت خویش را از سرگذشت اقوام گذشته جدا نمی بینند، بلکه از سرگذشت آنان برای امروز و فردای خود عبرت میگیرند (ر.ک.به: قنادی، قصه های قرآن، ص 48). به همین جهت در قرآن مجید، همگان را به دقت نظر در سرگذشت پیشینیان فرا میخواند و میفرماید: «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِي الْأَلْبَابِ» (یوسف/ 111). بنابراین برداشت نویسندة مقاله که «قصههای قرآنی اثبات میکنند عدل الهی در تاریخ حاکم بود و به مظلومان پاداش رستگاری داده شده و متجاوزان و کافران محکوم به فنا شده اند» برداشت صحیح و قابل تحسین است و از نقاط قوت تحقیق او بشمار میرود.
10. وی ادعا میکند که بر اساس دیدگاه غالب، مراد از آیة 87 سوره حجر: «سبعاً من المثانی» داستانهای عذاب میباشد؛ حال آنکه نظر مشهور میان مفسران فریقین آن است که منظور از «سبعاً من المثانی» سورة فاتحه الکتاب است که مشتمل بر هفت آیه میباشد. (ر.ک. به: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 11/ 129؛ همان، الاتقان 1/171 ـ 167).
11. اصولاً تغییر لحن و مطالب سورههای قرآن در مکه و مدینه به خاطر آن است که مخاطب و محیط و اقتضائات زمان نزول آنها متفاوت بود؛ نه اینکه قرآن تابع مخاطب و محیط و زمان باشد، بلکه بدان معنا که هر شخص فصیح، بلیغ و حکیم هنگام سخن گفتن این امور را مراعات میکند.
این مطلب با جاودانگی و جهانی بودن قرآن نیز منافات ندارد، چون قرآن حاوی آموزههایی برای سعادت بشر در دنیا و قیامت است. از طرفی این انسانها همگی در یک شرایط نخواهند بود، گاهی در شرایطی مشابه مکی (تحت فشار کفر و شرک و ظلم و جهل) هستند و گاهی در شرایط مدنی (جامعهای اسلامی با حکومت و ….) که هر دو صورت نیازمند دستور العمل متناسب با شرایط خود هستند. از طرف دیگر هر کدام از آموزههای قرآن با الغای خصوصیت و به دست آوردن هدف آنها، تبدیل به قاعدهای کلی میشود که در هر عصر و مکانی مصادیق خاص خود را خواهد داشت.
نویسنده: آنجلیکا نیوورث
ترجمه و نقد: دکتر محمد جواد اسکندرلو
مجله تخصصی قرآن پژوهی خاورشناسان – شماره 3