آیة الله جوادی املی ـ ایّده الله ـ راه حلّ دو شکّ را بیان نموده اند :
مذاکره با اساتید عقائد ـ نه فقط مدرسین عقائد ـ یکی از اسباب شکّ یعنی جهل را برطرف میکند. مجالست با چنین افرادی به علاوه مداومت بر ذکر شریف لااله الا الله شیاطین را دفع می کند، که منشاء دیگری از شکّ می باشند. امّا منشاء سوم، یعنی منشاء هرمونی معمولاً خود به خود برطرف شدنی است؛ مگر آنکه با یکی از دو منشاء دیگر همراه باشد.
2ـ تهدید ولیّ خدا، شیاطین را ترسانده و دور می سازد. از طرف دیگر، دعای ولیّ خدا نیز ملائک و رحمت خدا را جلب می نماید. توسل به ولیّ خدا باعث راندن شیاطین و جلب رحمت الهی است.
3ـ جمله مقبول و مشهور ِبرو کلاس که درک کنی وقدرتت بر درک نیز بالا برود. جمله با برکت و دقیقی است. اگر بنا بود هر کسی با دو جلسه سر کلاس نشستن عالم دهر و بحر العلوم شود که عالم شدن هنر نبود. باید از پایه شروع نمود نه از سرشاخه. باید مقدّمات را فراهم کند تا ذی المقدّمه را درک کند. باید با یک استاد عقائد ـ عقیده گو ـ مشورت نماید تا بیابد که از کجا باید شروع کند. صرفاً هم در کلاس نشستن نیست؛ باید محضر کسی برود که هم سواد لازم را داشته باشد هم حال و حوصله بحث کردن را داشته باشد؛ و برای او وقت گفتگوهای مداوم و دامنه دار اختصاص دهد.
4ـ امّا ذکر شریف لا اله الّا الله یقیناً بر شکّ وسواسی تأثیر دارد. اینکه اولیای الهی این ذکر را برای افراد شکّاک توصیه می کنند به سه جهت است؛ اوّل آنکه آیات قرآن، راه راندن شیاطین را ذکر خدا گفته اند؛ و بهترین ذکر همین ذکر شریف است. دوم آنکه در روایات بر این ذکر و خاصّیّت وسوسه زدایی آن تأکید شده است. سوم آنکه اثرگذاری این ذکر شریف نزد اولیای الهی از مجرّبات می باشد. خود حقیر زمانی گرفتار وسواس شدیدی بودم؛ و می دانید که بیماری وسواس به این راحتی ها علاج شدنی نیست. با توصیه ی حجّة الحقّ، عبد صالح، حضرت آیة الله بهجت ـ قدّس الله سرّه القدوسی ـ بر این ذکر مداومت کردم و دیری نگذشت که از چنگال هراس انگیز این آلودگی شیطانی رها گشتم؛ حال آنکه روانشناسان با آن همه دارو و درمان، اغلب از علاج این کدورت روانی عاجز می مانند. لذا اطمینان به اثر گذاری این ذکر مفید است. گاهی شکّ دو منشائی است؛ یعنی از یک سو جهل به اعتقادات دارند و از سوی دیگر، گرفتار شیاطین جنّی و انسی شده اند.
5ـ در ادامه مطالبی نیز تقدیم حضور می کنیم :
الف ـ اقسام شکّ و راه درمان آنها
باید متوجّه بود که هر پدیده ای در عالم هستی علّتی و حکمتی دارد ؛ که شک در اعتقادات نیز از این امر مستثنی نیست. گاه شک در اعتقادات می تواند نعمتی از جانب خدای حکیم باشد که بنده خود را از این طریق به سوی یقینهای بالاتری سوق می دهد ؛ لذا شک از هر سنخی که باشد می تواند باعث رشد و ترقّی انسان شود به شرط آنکه انسان از شک خود نتیجه نگیرد. برخی افراد به محض اینکه در چیزی شک می کنند حکم می کنند که آن چیز وجود ندارد یا باطل است ؛ درحالی که شک نه یقین است و نه انکار ، بلکه در بین این دو قرار دارد ؛ لذا شخص شاکّ تا دلیلی بر اثبات یا ردّ هر کدام از دو سمت مساله نداشته باشد منطقاً باید تا حصول یقین ، طرفی را بپذیرد که با فرض درست بودنش تکلیفی بر عهده ی انسان می آید. مثلاً اگر کسی در وجود آخرت شکّ داشت، باید تحقیق نماید و در روند تحقیق باید در مقام عمل، فرض را بر وجود معاد بگذارد. در این صورت اگر به فرض ثابت نمود که معادی وجود دارد، چیزی از دست نداده است. امّا اگر در مدّت تحقیق، فرض را بر عدم وجود معاد گذاشت، و در روند تحقیق ثابت نمود که معادی وجودی دارد، مدّتی را به باطل رفته است. اگر به کسی گفتند این غذا مسموم است، ولی او در این امر شکّ داشت، باید مساله را بررسی کند، و در روند تحقیق باید بنا را بر درستی آن خبر بگذارد. چون اگر بنا را بر عدم درستی آن بگذارد و در روند تحقیق آن غذا را بخورد، و سپس معلوم شود که حقیقتاً غذا مسموم بوده، ضرر کرده است. این برهان را می گویند: برهان معقلولیّت؛ یعنی عقل حکم می کند که در مدّت تحقیق، جانبی را مراعات کنیم که با فرض درستی اش تکلیفی بر گردن ما خواهد بود، که انجام ندادنش برای ما زیان خواهد داشت.
شک ، بسته به منشاء آن اقسامی دارد که عبارتند از شک روانشناختی ، شک نفسانی و شک منطقی.
شکّ روانشناختی: در برخی افراد ، علّت شک ، شرایط فیزیولوژیکی بدن است ؛ تغییرات زیاد هورمونی که در دوران نوجوانی ( تا حدود بیست سالگی) در بدن رخ می دهد معمولاً عوارضی چون شکّاکیّت ، اضطراب و واسواس عملی یا فکری را در پی دارد که این عوارض معمولاً تا بیست سالگی از بین می روند ؛ مگر اینکه شخص با بها دادن بیش از اندازه به این امور مانع از زوال طبیعی آنها شود. همچنین ممکن است در برخی افراد ، این تغییرات هورمونی با تاخیر همراه بوده تا سنین بالاتر از بیست سالگی نیز برسد. بنا بر این ، لازم است که دوست حضرت عالی ، این عامل را در مورد خود بررسی نماید. اگر منشاء شکهای او این عامل باشد راه برطرف نمودن آن ، بی اعتنایی نمودن به شکّ است.
شکّ نفسانی: علّت دوم شک در اعتقادات ، تمایل پنهانی نفس به امور دنیوی است که با اعتقاد به خدا و قیامت و دیگر امور دینی در تضادّ است ؛ لذا نفس سعی می کند با ایجاد شک در این گونه اعتقادات ، راه خود را باز نماید. امّا از آنجا که فریب نفس بسیار مخفیانه است ، و شیاطین جنّی نیز با نفس همکاری می کنند، انسان اکثر اوقات متوجّه ترفندهای آن نمی شود. گاه اینگونه امیال نفسانی ، چنان خود را استتار می کنند که شخص ، شک نفسانی خود را ناشی از حسّ حقیقت جویی می پندارد. در چنین شکهایی انسان معمولاً با انواع مغالطات از براهین عقلی فرار می کند و انتظار دارد که خدا برای او معجزه یا نشانه ای نشان دهد. لذا چه بسا دنبال اولیای الهی می رود و انتظار دارد که از آنها کرامتی آشکار ببیند و اگر ندید نفس بسی خوشحال شده همین را بهانه قرار می دهد برای خزیدن در فضای های انحرافی. برای اینکه معلوم شود شک انسان از این عامل ریشه گرفته است یا نه ، باید منصفانه امیال و اعمال و خواستهای درونی خود را کاوید ؛ اگر در این کاوش دقیق ، انسان متوجّه شد که امیالی در او وجود دارند که خداباوری مانع از بروز آنهاست باید شک خود را منتسب به نفس امّاره کرده با آن به مبارزه برخیزد.این دو گونه از شک ، در حقیقت شکّ علمی نیستند بلکه شکّ روانشناسانه و اخلاقی اند.
شکّ منطقی: امّا عامل سوم شک در اعتقادات ، نداشتن یقین عقلی محکم و استوار است. برای وجود خدا و حقّانیّت نبوّت و امامت و معاد و فروعات آنها ، براهین عقلی متعدّدی ، در سطوح مختلف اقامه شده است. لذا باید تلاش نمود که وجود خدا را با براهینی هرچه محکمتر اثبات نمود ، به گونه ای که شک در آن راه نیابد. برای این منظور روشن است که باید وقت گذاشت و کتابهایی چون کتب شهید مطهری را مطالعه نمود ؛ برای نمونه چهار جلد نخست مجموعه آثار شهید مطهری را. اگر اعتقادات انسان از راه برهان عقلیِ محکم باشد در آن صورت از عهده دو عامل پیش گفته نیز راحتتر می تواند برآید. امّا با ضعف در این حیطه ، دو عامل قبلی و به خصوص عامل نفسانی که به نوعی در اکثر انسانها وجود دارد ، می توانند بسیار خطرناک باشند. بنا بر این ، کاری که دوست حضرت عالی لازم است انجام دهد این است که برای خود وقتی را اختصاص دهد تا با یک برنامه ریزی درست و منطقی ، اعتقادات را از راه اصولی آن از راه کتب معتبر فرابگیرد. البته باید مواظب بود که نفس همواره با این کار مخالفت خواهد نمود و سعی خواهد کرد به بهانه های گوناگون راه تحصیل برهان را ببندد. پس قبل از هر چیز برای این کار ، همّتی بزرگ و روحیّه ای حقیقت جو و خستگی ناپذیر لازم است. باید دانست که هر متاعی قیمتی دارد ؛ متاع یقین نیز بهایی دارد ؛ و بهای آن تحمّل رنج مطالعه و تحقیق و تعقّل است. حقیقت همواره در مرتبه بالاست لذا مثل بالا رفتن از یک آسمانخراش باید از برج علم بالا رفت تا به حقیقت و یقین دست یافت ؛ البته در مراتب میانی این برج بلند ، آسانسورهایی نیز تعبیه شده است ؛ لکن مراتبی از برج یقین را باید از پلّه عقل و برهان و با پای همّت طی نمود. دنیای بی ارزش که خداوند متعال آن را متاع قلیل خوانده است ، بی تلاش و همّت به چنگ نمی آید کجا رسد کالای یقین که معصوم(ع) در حقّش فرموده است:« ما اوتى النّاس اقلّ من الیقین . ــ کمترین چیزی که به مردم داده شده یقین است».
همچنین باید دانست که راه کسب یقین ، در درجه اوّل تعقّل و اقامه برهان است ؛ امّا با این مقدار ، برای همه ، یقین قلبی حاصل نمی شود ؛ یقین قلبی در اکثر افراد ، زمانی حاصل می شود که انسان نفس خود را مطیع عقل نماید ؛ و این امر حاصل نمی شود مگر با تمرین مداوم و نشان دادن عظمت خدا و اولیای او به قلب و ذکر مداوم. لذا باید مدام قدرت و شوکت الهی را در قاب طبیعت به قلب نشان داد و آثار اهل بیت را مطالعه نمود و عجائب و شگفتی های کلام این بزرگواران را مشاهده کرد و شیرینی آنها را چشید.
ب ـ خدا کیست؟
عمده عامل شک درباره ی خدا یا انکار خدا ، نداشتن تصوّری درستی از خداست. لذا شخص ابتدا تصوّری نادرست از خدا پیدا می کند و آنگاه وجود آن را ردّ می کند یا درباره اش گرفتار شبهات غیر قابل حلّ می شود.
واژه ی خدا و معادلهای متعدد آن در زبانهای گوناگون، لفظی تک معنایی نبوده در هر فرهنگ و دین و مذهب و مکتبی معنایی خاصّ دارد. برای مثال خدای مدّ نظر مسیحیان، یک اَبَر انسان و یک پدر آسمانی است که در ضمن، نقش خالقیت و ربوبیّت نیز دارد؛ و می تواند به صورت بشر (عیسی مسیح) در آمده فدای گناهان امّت شود ؛ یا خدای مطرح در کتاب مقدّس تحریف شده ی یهودیان، خدایی است که گاه ناتوان و جاهل نیز هست؛ و برخی اوقات از کار خود اظهار پشیمانی هم می کند؛ یا خدای واحد زرتشتیان قادر به خلقت مستقیم موجودات نیست لذا دو منشاء خلقت آفریده است تا آنها موجودات خیر و شرّ عالم را پدید آورند؛ یا خدای مورد نظر علمای اشعری مذهب، خدایی است که اوصافش عین ذاتش نبوده در اتّصاف به عالمیّت و قادریّت و امثال آنها محتاج به علم و قدرت و امثال اینهاست که خارج از ذات خدا بوده ازلی هستند و … .
بنا بر این هر کسی می خواهد درباره ی خدا بحث کرده وجود خدا را اثبات یا انکار نماید ، قبل از ورود در بحث ابتدا باید روشن کند که چه تعریفی از خدا دارد و می خواهد وجود چگونه خدایی را اثبات یا ردّ نماید.
شناخت موارد ذیل نیز ضروری است .
ـ وجود و ماهیت
ـ واجب الوجود و ممکن الوجود
ــ ملاک احتیاج به علّت
ـ براهین اثبات وجود خدا
ــ اقسام برهان
براهین به طور کلّی بر سه قسمند.
1) برهان اِنّی: که در آن از معلول به علّت پی برده می شود ؛ مثلاً از وجود دود بر وجود آتش استدلال می شود. این برهان از نظر منطقی پایین ترین حدّ یقین آوری را داراست. لذا فلاسفه اسلامی ،که در پی یقین صد در صدی هستند ، در اثبات وجود خدا از آن استفاده نمی کنند ؛ ولی متکلمین اسلامی که در صددند متناسب با فهم تمام اقشار بشری ، برهان اقامه کنند ، از این قسم برهان نیز استفاده می کنند.
2) برهان لِمّی: که در آن از وجود علّت بر وجود معلول استدلال می شود. این قسم برهان مفید یقین صد در صدی بوده ، خدشه ناپذیر است ؛ لکن از آنجا که مراد از خدا ، واجب الوجود(وجود صرف و بدون علّت) است ، این برهان برای اثبات وجود خدا کاربرد ندارد.
3) برهان از راه ملازمات عامّه: در این قسم برهان ، نه از علّت به معلول پی برده می شود نه بالعکس ؛ بلکه از وجود یکی از دو امر که ملازم یکدیگرند بر وجود امر دیگر استدلال می شود. برای مثال گفته می شود: اینجا طبقه بالای ساختمان است ؛ طبقه بالا وقتی معنی دارد که طبقه پایینی باشد. پس زیر این طبقه ، طبقه ی پایینی نیز هست. در این استدلال ساده ، بالا نه علّت پایین است نه معلول آن. بلکه بالا و پایین ، همواره باهم بوده ، ملازم همند. همه ی براهینی که فلاسفه اسلامی در فلسفه به کار می برند از این سنخ اند ؛ که یقین آوری آن حتّی از برهان لمّی هم بالاتر است. براهین سطوح بالای اثبات وجود خدا نیز از این قسم هستند.
ــ اقسام خداجویان.
ــ برهان نظم.
ــــ برهان حدوث
ــ برهان حرکت
ــ برهان عشق و حبّ
ــــ برهان وجوب و امکان
ــ تقریر برهان ،مبتنی بر استحاله ی تسلسل.
ــ برهان بدون استفاده از استحاله ی تسلسل.
ــــ برهان صدّقین
علّامه حسن زاده آملی ـ ایّده الله تعالی ـ « الحجج البالغه علی تجرّد النّفس النّاطقه »
« معاد یا بازگشت بسوی خدا » ، دو جلدی ، استاد محمّد شجاعی ، جلد اوّل ، ص 191 ـ 220 .
ـ ادلّه ی اثبات ضروت معاد – حداقل شش برهان-
ــ مجادله با منکرین معاد
به فرض که معادی در کار نیست. در این صورت ارزشهای اخلاقی ، ارزشهای اجتماعی ، حقوق بشر و … نیز معنایی نخواهند داشت. اگر آخرت و حساب و کتابی در کار نیست ؛ و آخر کار انسان ، خاک شدن است ؛ پس چه فرقی می کند که ما بیست سال عمر بکنیم یا صد سال؟ پس دفاع از زندگی خود ، یک عمل بیهوده است ؛ کما اینکه کشتن دیگران نیز امر زشتی نخواهد بود ؛ چون بالاخره که او خاک می شد. امّا با وجود معاد و زندگی ابدی ، کشتن یک انسان ، یعنی محروم ساختن او از کسب کمال برای زندگی ابدی خودش.
اگر معادی نیست ، چرا نباید خیانت کرد؟ چرا نباید دروغ گفت؟ چرا نباید دزدی کرد؟ و … ؟ ولی کیست که به حکم فطرتش این امور را زشت نداند. حتّی خود خائن نیز اگر مورد خیانت واقع شود ، از این کار بدش می آید ؛ یا خود دزد نیز از اینکه مالش را ببرند ناراحت می شود. لذا حتّی در کشورهای کمونیستی هم ارزشهای اخلاقی و اجتماعی و حقوق بشر ، تا حدودی محترم شمرده می شوند. چون بدون اینها اساساً جامعه ای شکل نمی گیرد.
اگر معادی در کار نیست و همه خاک می شوند ، پس چه فرقی است بین یک دانشمند و یک جاهل؟ و چه فرقی است بین انسان و حیوان؟ و در این صورت چرا باید بشر را محترم دانست و برایش حقوق بشر تعریف نمود؟ اگر آخرتی نیست ، پس چرا قویترها ، ضعیفترها را تحت سلطه ی خود نگیرند؟ و چرا … ؟
ملاحظه می فرمایید که اگر معاد را انکار کنیم ، و در عمق فطرت خود آن را قبول نداشته باشیم ، تمام اساس زندگی اجتماعی و فردی بشر به هم می ریزد و سنگ روی سنگ بند نمی شود. پس آنچه پایه ی تمام ارزشهای انسانی است ، وجود باور فطرتی به معاد است. لکن شکّی نیست که اگر این باور ناخود آگاه فطری به صورت خودآگاه در آید ، محصولات آن صد چندان خواهد بود.