شیطان را بیدار کن (2)
8
مسئله تغییر در تاریخ، امری اسرارآمیز است که دوباره به آن باز خواهیم گشت؛ امّا بگذارید دوباره به بافومت بازگردیم. یکی دیگر از چهرههای بافومت، ارتباط زیادی با دنیای اسلام دارد.
بافومت، نام تحریف شده و تغییر یافته پیامبر اسلام، محمد بن عبد الله (ص) نزد برخی از فرقههای پنهانی و زیرزمینی مسیحی است. (14) یا حداقل از این نام- یعنی بافومت- برای اشاره به پیامبر اسلام استفاده میشود. با این نظر، بافومت، تحریف شده نام محمد، از زبان فرانسوی باستانی است. برخی از شوالیههای معبد یا حتی مسیحیان، عقاید اسلامی را با عقاید مسیحی پیوند میزدند و از اینجا بود که واژه بافومت را به عنوان راز یا رمز به کار میبردند. این موضوع یکی از همان اعترافاتی بود که دادگاههای تفتیش عقاید کلیسا، به شدت آن را دنبال میکرد.
این رویکرد به بافومت، دو معنای جداگانه داشت؛ معنای اول، به جنبه رازگونه این نام اشاره دارد، یعنی عدهای که نمیخواستند اعتقادشان به پیامبر اسلام آشکار شود، از این نام برای ارتباط میان یکدیگر استفاده میکردند. به همین دلیل، کلیسا این نام- یعنی بافومت- را همردیف شیطان قرار داد تا از گسترش این راز جلوگیری کند. معنای دوم، به جنبه تخریب کنندهای اشاره دارد که گفته شد؛ یعنی کلیسا و دادگاههای تفتیش عقاید، برای تخریب نام پیامبر اسلام، این نام را ابداع کردند تا جنبهای شیطانی به اسلام بدهند که در حال نابود کردن ایشان در جنگهای صلیبی [و حتی بعد از آن] بود.
9
اما میدانید قهرمان این رشته کیست؟ کسی که جان دوبارهای به تاریخ شیطان پرستی داد؟ او کسی نیست جز الیفاس لوی(15). همانطور که گفته شد، در قرن نوزدهم، رابطه عمیقی میان شیطان پرستی و پرستش بافومت به عنوان مظهر شیطان رواج یافت. در سال 1854 میلادی، الیفاس کتابی به عنوان اصول و آیین جادوگری منتشر کرد که در آن، بافومت با عنوان «بزغاله سبتی» معرفی شده بود. این تصویر، تبدیل به معروف ترین تمثال بافومت شد. الیفاسی، تصویرش را «بافومت از مندس»(16) نامید که اشاره به «خدای مندس» دارد؛ جایی که تمام بزغالههای نر، در مراسمی بزرگ و مهم شرکت و زیباترین زنان را وادار به نزدیکی با خود میکردند. حالا دیگر بافومت، مظهر شیطان پرستی بود. در اکثر معابد زیرزمینی شیطان پرستان، در برابر تمثیل او قربانی میکردند، خون میدادند و زنان را مجبور به نزدیکی با حیوانات میکردند.
10
امّا دامنه خیالپردازیها و افسانهسراییهای الیفاس، به کسی رسید که نزد شیطان پرستان، بسیار مشهور است؛ آلیستر کرولی(17) که نظامی به نام کیهان شناسی «تلما»(18) راهانداخت و خیال پردازی را بسیار بیشتر از الیفاس اشاعه داد. برای آلیستر، بافومت بزرگترین اسرار و شاید راز رازها بود.
آلیستر جوان به همراه تعدادی از دوستانش همچون اسرائیل ریگاردی، انجمن جادوگری و علوم غریبهای به نام «فجر طلایی» نیز راهاندازی کردند. در این انجمن، انواع و اقسام کتابهای جادوگری و نیایش خدایان و شیاطین، تهیه و تبلیغ میشد. نکته جالب این است که هیچ کدام از آن کتابهای جادوگری، قابل استفاده و مؤثر از آب درنیامدند؛ خود من شخصاً همه دستورالعملهای کتابهای جادوگری آلیستر را خواندهام، ولی باعث نشد که حتی یک برگ ناقابل هم از درخت پایین بیفتد! در واقع، انجمن «فجر طلایی» و کسانی نظیر آلیستر، نسل اول بازیهای رایانهای هستند. در بازیهای رایانههای امروز، شما دقیقاً ناظر همین انجمنها و کتابهای جادوگری هستید؛ یعنی تنها خاصیت آلیستر و کتابهایش- که اتفاقاً بسیار هم مهم است- کمک به بسط ماجراهای بازیهای رایانهای است.
به همین دلیل، خیلی سریع از ماجرای فجر طلایی و آلیستر که حالا در زیر خروارها خاک خوابیده است، میگذاریم.
11
امّا معانی دیگری هم برای بافومت نقل شده است: عدهای میگویند بافومت، از برعکس نوشتن کلمه tem.O.h.p.ab که مخفف جملهای به معنای «پدر معبد صلح همه بشر» است، به دست آمده است. عده دیگری میگویند بافومت، از کلمه عربی «ابوفهمه» به معنای «پدر فهم و دانایی» به دست آمده است که اگر بافومت به معنای شیطان به کار رود، به این معناست که شیطان همه چیز را میداند و از همه چیز خبر دارد. عده دیگری هم میگویند بافومت، با علم جایگزین کردن کلمات یک کلمه عبری به دست آمده است، به این صورت که کلمه اول الفبای عبری با کلمه آخرش جایگزین میشود و کلمه دوم با کلمه یکی مانده به آخر و به همین صورت ادامه پیدا میکند. بنابراین بافومت- طبق این ادعا- به معنای «عقل و دانایی» است. دستهای دیگر نیز عقیده دارند بافومت، از کلمه یونانی «بافه» و «فتیس» به معنای «آیین غسل تعمید حکمت» به وجود آمده است. برخی هم بر این باورند که بافومت، نمادی از ستر جدا شده جان دی باپتیست(19) است که به عنوان شوالیه معبد، مورد احترام بود.(20)
12
امّا یکی دیگر از مظاهر و چهرههای بافومت، شباهت زیادی با ماجرای پرستش یک گوساله دارد؛ گوساله بنی اسرائیل.
و [به یاد آورید] هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم؛ و او، برای گرفتن فرمانهای الهی، به میعادگاه آمد؛ سپس شما گوساله را بعد از او معبود خود انتخاب نمودید؛ در حالی که ستمکار بودید.(21)
عدهای از قوم بنی اسرائیل که به ظاهر، به دین موسی(ع) درآمده بودند، امّا در باطن به جادوگری ادامه میدادند، رسم گوساله پرستی را دنبال کردند. همین عدّه بعد از موسی(ع)، با نفوذ به کنیسهها، دست به تحریف کتاب آسمانی زدند و شریعت آسمانی پیامبرشان را به تحریف کشیده و به دینی
قومی، نژادی و جادوگری (کابالا) تبدیل کردند.
13
بافومت، به جز مطالب گفته شده، امروزه در بسیاری از مظاهر و فرهنگها دیده میشود؛ روی تی شرتها، روی دلار- علامت G انگلیسی که ابتدای کلمه Goat به معنای بز است- در بسیاری از گروههای موسیقی و…؛ امّا اگر به خوبی به صدای تاریخ گوش دهید، شاید بتوانید خندههای بلند بافومت را بشنوید. او هنوز زنده است؛ زیرا به یاد آورده میشود؛ و کسی چه میداند، شاید بافومت، هنوز هم در انتظار ریختن خون است. هنوز هم چشم به بسیاری دوخته است که از او یاری میجویند تا بر مشکلات خود غلبه کنند. چشم به قربانیانی دوخته است که خون شان، نزد او ریخته میشود تا بلاها را از ایشان دور نگه دارد و چشم به جهل بسیاری که او را میپرستند، بدون اینکه وجود داشته باشد. اما به یاد داشته باشید که زیرکی گفت: «بزرگترین نیرنگ شیطان، آن است که این باور را به وجود آورده است که وجود ندارد».
14
احتمالاً نامی از لیلیت نشنیدهاید، ولی باور کنید که او، نام شما را شنیده است و میداند. بسیاری در طول تاریخ، لیلیت را پرستیدهاند. پرستش لیلیت، بیشتر از اینکه به خاطر قدرت خدایی او باشد، به خاطر هراسی است که از خود به دلها میافکند. او را میپرستیدند و میپرستند، به این دلیل که از گزند شیطانی و افسون زنانهاش در امان بمانند.
این بار میخواهیم از شیطانی سخن بگوییم که شاید مادر همه شیاطین و جادوگران باشد. اما وسوسهای که خود او دارد، حتی شیاطین و جادوگران را هم اسیر میکند؛ این بار به سراغ لیلیت میرویم و از دنیای تاریک او سخن میگوییم.
15
توجّه به این نکته مهم است که در دوران گذشته- و احتمالاً حتی همین حالا- هر چیزی که با خود قدرت افسونگری بیشتری داشته، به عنوان خدا یا شیطان مورد پرستش قرار میگرفته است. ظالمان و ستمکارانی که در قومها و قبیلهها حکومت میکردند، با ارائه تصویر هراس انگیزی از خدایان تاریکی و شیاطین شب، زنان و مردان را وادار به پرستش خود میکردند، و این نشانهای جز حکومت جهل و عقاید باطل بر ذهنها نبوده و نیست.
از نظر لغت شناسی، لیلیت به معنای «موجود یا خداوند مؤنث ظاهر شونده در شب» است. در گذشته، این واژه را «لیلیتو» میخواندند که معنای «ارواح بیماریزا» میدهد.
عدّهای گمان دارند که در اساطیر «بین النهرین»، لیلیت- یا لیلیتو- خدای توفان بوده و احتمالاً وزش بادها و خساراتی که به دنبال داشته است را به او نسبت میدادند. خدایی که بیماری و مرگ را با خود به ارمغان میآورد. امّا عدّهای چنین گمان دارند که لیلیت، در افسانهها و روایات یهودیان، به عنوان خدای شب ظاهر شده است.
امّا مهمترین جایگاه حضور لیلیت، به عنوان اولین همسر آدم است که در ادامه بیشتر به آن میپردازیم.(23)
16
پرستش قدرت طبیعت و طبیعت پرستی، یکی از مهمترین ویژگیهای شیطان پرستی است. آنها قدرت باد، خورشید و ماه را میدیدند و از آنجا که در برابر قدرت آنان، خود را ضعیف میدانستند، دست به پرستش آنها میزدند.
و از نشانههای او، شب و روز و خورشید و ماه است؛ برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدایی که آفریننده آنهاست سجده کنید اگر میخواهید او را بپرستید!(24)
بنابراین پرستش لیلیت، به معنای در امان ماندن از قدرت طغیان و ویرانیاش بود. جنبه دیگر پرستش لیلیت، به خاطر افسونی بود که از خود بروز میداد؛ افسونی که همه مردان و زنان را به خود دچار میکرد؛ افسونی که از نیرنگ و فریب بهره میبرد. چهرهای مخوف با چشمهای آتشین و پرگناهی که شب هنگام، به دنبال شکار میگشت. چهرهای که در مکانهای دورافتاده زندگی میکرد و هر رهگذری را با تمایلات جنسی میفریفت. شیاطین و اجنه ترسناک دیگری نیز او را همراهی میکردند: (لیلو)(25) که نوعی جن به شمار میرفت و شبها به خواب مردان میرفت و از آنها باردار میشد و اَردت لیلی(26) که مستخدم لیلیت به شما میرفت.
در اساطیر «بابلی»، لیلیت به عنوان یکی از فواحشی مقدسی «الهه ایشتار» به شمار میرفت. در اساطیر «سومری»، لیلیت به عنوان یکی از خدمتکاران «اینانا»(27) به حساب میآمد. اینانا، فواحش مقدس را به میان آدمیان میفرستاد تا همه را گمراه کنند.
امروزه در بسیاری از آیینهای شیطان پرستی، مراسم «فحشای مقدّس» رواج دارد. مراسم آمیزش دسته جمعی زنان و مردان، نزد مجسمهها و بتهای شیاطین و خدایان تاریکی، آنها این آمیزش را نشانه پرستش شیاطین و خدایان خود میدانند و فاحشگانی که در این مراسم شرکت میکنند را خدمتکار لیلیت میشمارند.(28)
17
اگر سری به عهد جدید و روایات [صد البته] تحریف شدهاش بزنیم، باز هم به لیلیت خواهیم رسید. به نظر میرسد که این آیات انجیل، به مسئله حضور لیلیت در (بابل) میپردازد.
روح خدا مرا در خود فرو گرفت و فرشته مرا به بیابان برد. در آنجا زنی را دیدم که روی یک حیوان سرخ رنگ نشسته بود. حیوان هفت سر و دو شاخ داشت، و روی بدنش، شعارهای کفرآمیزی نسبت به خدا نوشته شده بود. لباس زن، سرخ و ارغوانی، و جواهرات او از طلا و سنگهای قیمتی و مروارید بود و در دستش یک جام طلایی داشت که پر بود از فساد و زنا، بر پیشانی او این اسم مرموز نوشته شده بود: بابل بزرگ، مادر فاحشهها و فساد دنیا.(29)
در آیات دیگری هم از لیلیت نام برده شده است.
حیوانات وحشی در ادوم گردش خواهند کرد و زوزه آنها در شب، همه جا خواهد پیچید. هیولاهای شب بر سر یکدیگر فریاد خواهند زد و غولها برای استراحت به آنجا خواهند رفت.(30)
باید بدانید که در اینجا، مقصود از هیولاهای شب، لیلیت است که در ترجمههای امروزی، تغییر پیدا کرده است. همچون بسیاری از واژهها و اسامی که در بازنویسیهای تورات و انجیل، با معادلهای امروزی، جایگزین شدهاند.
بنابراین، در هر افسانه و اسطورهای که پای زنی در میان است، او را به لیلیت نسبت میدهند. همچون همان شخصیت معروف کارتونی که به شکار میرفت و در همه جا حاضر و آماده بود، لیلیت نیز در همه جا حضور دارد و بنا به ضرورت، ایفای نقشهای مختلفی را بر عهده میگیرد.
18
حالا وقت آن است که سراغ دستکاریهای عجیب و غریب یهودیان برویم، که تا هر جا خواستهاند، تورات را بازنویسی کردهاند و به همین دلیل، تورات سرشار از تناقضهای عجیب و غریب است. یکی از تناقضهای لیلیت، مربوط به دو آیه پیدایش مرد و زن و خلقت زن از دندهی چپ مرد میشود. در «کتاب آفرینش»، خلقت حوا به دندهی چپ مرد نسبت داده شده است، حال آنکه در چند آیه قبلی، از خلقت یک زن دیگر نیز سخن گفته شده است:
سرانجام خدا فرمود: انسان را شبیه خود بسازیم تا بر حیوانات زمین و ماهیان دریا و پرندگان آسمان فرمانروایی کند. پس خدا، انسان را شبیه خود آفرید. او انسان را زن و مرد خلق کرد.(31)
اما چند آیه بعد، ماجرا طور دیگری میشود:
خداوند فرمود: شایسته نیست آدم تنها بماند.(32) آنگاه خداوند، آدم را به خواب عمیقی فرو برد و یکی از دندههایش را برداشت و جای آن را با گوشت پر کرد و از آن دنده، زنی سرشت و او را پیش آدم آورد.(33)
بنابراین در آیه اول، سخن از زن و مرد است، نه همچون آیه بعدی که زن از دنده چپ مرد به وجود آمده باشد که بخواهد از او پایین تر باشد. بنابراین زن و مرد با هم برابر بودند و طبیعتاً آن زن (لیلیت) حاضر به تواضع نزد مرد نبود. امّا مرد، تواضع زن را میخواست، پس چارهای برای زن نماند. زن، نام مقدسی که نباید گفته میشد را بر زبان راند و در هوا به پرواز در آمد.
امّا مسئله فقط این نبود که لیلیت، از بهشت بیرون رفت. بلکه لیلیت، همه جنیان را فراخواند و با پادشاه آنها یعنی اَسماودئوس- که برخی میگویند فرزند خود او بود- ازدواج کرد و به این ترتیب، همه اجنه را زیر نظر و اراده خود گرفت.
آدم بیچاره و نگونبخت که تنها یار و مونس خود را از دست داده بود، به خدا شکایت میبرد. خدا نیز سه فرشته را مأمور بازگرداندن لیلیت میکند، سه فرشته به نامها ی سنوی(34)، سان سنوی(35) و سمان گلوف(36) به سمت دریایی رفتند که لیلیت در آنجا ساکن بود و اینگونه گفتند که «اگر بازگردی، مشکلی تو را تهدید نمی کند» امّا نکته اینجاست که لیلیت نپذیرفت.
سه فرشته، لیلیت را تهدید کردند که اگر نپذیرد، هر روز، صد نفر از فرزندان او را خواهند گُشت، لیلیت نیز این تهدید را بی پاسخ نگذاشت و گفت که «در هنگام زایمان مادران، به فرزندانشان حمله خواهد کرد و اینکه مردان را در خواب از راه به در میکند و نطفه ایشان را میدزد تا به جای فرزندان مقتول خود، به دنیا آورد».
البته این داستان علمی و تخیّلی، جور دیگری هم بیان شده است: اینکه لیلیت، با شیطان یعنی لوسیفر هم پیمان شد تا انتقام خود را از آدم و حوا بگیرد. به همین خاطر خود را شبیه مار کرد و شیطان به جای او سخن گفت تا حوا را بفریبد و باعث شود که از میوه ممنوعه بردارد. به همین دلیل، آدم و حوا از بهشت بیرون رانده شدند.(37)
19
اما میدانید برندگان واقعی افسانه خیالی لیلیت چه کسانی هستند؟ «فمنیست»های امروزی، مهمترین کسانی هستند که از ترویج و حتی پرستش لیلیت، به بسیاری از اهداف خود رسیدهاند. اساساً ساختن چنین موجودی خیالی و پیدا کردن تناقض در تورات- که حتی نیازی هم به جست و جو ندارد، زیرا سرشار از این تناقضهاست- کار کاملاً عبثی است. کار به جایی میرسد که ادعا میکنند همچون لیلیت، ترجیح میدهند برابر با مرد باشند، حتی اگر مطرود شوند، تا اینکه از دنده چپ مرد به وجود آیند و مورد لطف و مهربانی قرار بگیرند.
هر چند مسئله خیلی ساده است؛ افسانه خلقت از دنده چپ، یا به طور دقیقتر، استخوان سوم دنده چپ، از جمله تحریفاتی است که خودشان هم در آن دست داشتهاند.
20
حالا میخواهیم به فضای سرد، تاریک و وهم انگیزی وارد شویم که با همه فضاهای تجربه شده، متفاوت است. اساساً این خاصیّت اساطیر اسکاندیناوی در شمال اروپاست. نه خبری از شادی و سرور اساطیر یونانی در آنهاست و نه خبری از قدرت جادوگری اساطیر مصری، در آنجا، یعنی در «آسگارد» (که محل زیستن خدایان تاریکی است) چیزی به جز سرما و تاریکی وجود ندارد. آسگارد مکانی همچون «اُلمپ» نیست که از نوس (خدای اُلمپ) بتواند دور از چشم هرا (همسر زئوس) با زنان زیبارو و دلبر، به بازی بپردازد.
در آسگارد، چیزی به جز غم و اندوه، نصیب خدایان نمیشود و در انتها، چیزی به جز خاکستر شکست، بر جا نمیماند.
لوکی و فنریر از جمله خدایان و شیاطینی هستند که در آنجا مورد پرستش قرار میگرفتند و حتّی هنوز هم پرستیده میشوند. کیش «اُدین» که به عنوان ادیان پدران «وایکینگها»، سالها توسط کلیسا در انزوا نگاه داشته شده بود، حالا توسط هدبنگرهای نروژی و سوئدی، مجدداً احیا شده و
همگی یکصدا، بازگشت لوکی و فنریر را فریاد میزنند.
21
عدّهای اعتقاد دارند که «شیطان»، موجودی ساخته و پرداخته ادیان ابراهیمی است؛ شیطانی که باید ضامن تعهّد پیروان، به دستورات الهی باشد. یکی از دلایل این عدّه، این است که اثری از چنین موجودی با چنین خصوصیّاتی که در ادیان ابراهیمی برایش نقل میشود، در سایر ادیان و فرهنگها وجود ندارد.
البته بسیار بدیهی است که گرایش به این ایده، یک گرایش کاملاً تاریخی است. یعنی برای آنان، کتابهای نیم سوخته و بناهای فروریخته، ملاک و مرجع به حساب میآید. نکتهای که این عدّه از آن غفلت میکنند، به جز کنار نهادن عقل و فکر، در این است که گناه برای آدمی، نیاز چندانی به شیطان ندارد، بلکه خود به خود او به دلیل جایزالخطا بودن آدمی، به وجود خواهد آمد، حالا چه شیطانی وجود داشته باشد و چه نداشته باشد.
در هر حال، قصد ما بررسی نظریههای تاریخی نیست. لوکی و فنریر، در اساطیر اسکاندیناوی، بیشترین شباهت را به شیطان دارند. امّا شیطانی که با خدای خود، برادری و رابطه دارد، به آسگارد قدم میگذارد و حتی در برخی موارد به آن کمک میکند، هر چند در انتها، خواستار نابودیاش میشود.
شاید یکی از دلایل این مسئله، راویان اساطیر اسکاندیناوی باشد که بیشتر از چند کشیش و راهب مسیحی نیستند؛ یعنی کسانی که با حاکم شدن مسیحیّت در شمال اروپا و طبیعتاً کُشتن و شکنجه کردن هزاران زن و مرد، توانسته بودند بساط امپراتوری کلیسا را در شمال وسعت ببخشند.
امّا این اساطیر هر چه بوده و هر طور به وجود آمده باشند، با خود راز و رمزی دارند که چشم بسیاری از شیطان پرستان را به خودشان جلب میکند. پس بگذارید وارد ماجرا شویم و ببینیم که این لوکی(38) و فنریر(39) چه موجوداتی هستند.
ادامه دارد…
پینوشتها:
14- The Later Troubadours, in the Troubadours: An Introduction, Simon Gauntand Sara Key, p 112.
15- Eliphas Levi.
16- the Baphomet of Mendes.
17- Aleister Crowley.
18- Thelema.
19- John the Baptist.
20- Hugh J. Schonfield, The Essene Odysse, P 164. Arkon Daraul: A History of Secret Societies.Grant Morrison: the Invisible,Vol 1.
21- وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ (بقره: 51).
22- Lilit.
23- آرش حجازی، «لیلیت: شهربانوی شب»، فصلنامه جشن کتاب، شماره 5.
24- وَمِنْ آیاتِهِ اللَّیلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِیاهُ تَعْبُدُونَ(فصلت:37). این آیه، سجده واجب دارد.
25-Lilu.
26- Ardat Lili.
27- Inanna.
28- Lilith. By: Alan G. Hefner, www.pantheon.org
29- عهد جدید، «مکاشفاتی یوحنا»، قسمت هفدهم، آیات 3 تا 5.
30- عهد عتیقی، «کتاب اشعیا»، قسمت سی و چهارم، آیه 14.
31- «سفر پیدایش»، قسمت اول، آیه 27.
32- ___ ، قسمت دوم، آیه18.
33- __ ، __ ، آیه 21.
34- Senoy.
35- Sansenoy.
36- Semangelof.
37- Lilith the First Eve. By: Anthoney Roe, www.whitedragon.com
38- Loki.
39- Fenrir.
منبع مقاله :
عابدی شاهرودی، محمدرضا؛ (1392)، در محضر تاریکی، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول.
/ج