شیطان موجودى است از جنس جن؛ از اینرو میتواند با تمثل به اشکال گوناگون خویش را در قالب هر چیزی اعم از حیوان یا انسان، غیر از معصومین(ع) بنمایاند؛ لذا یکى از اساسیترین راههاى اغواگرى او همین طریق است که در لحظات حساس سرنوشت انسانها، خود را به شکل انسانى ظاهر الصلاح در آورده و موجبات فریب آدمى را مهیا میکند.
اما او همیشه از این روش استفاده نمیکند. او موجودى مثالى است؛ یعنى حالتى میان تجرد و تجسم دارد، از این جهت نمیتواند به طور مستقیم در روح مجرد آدمى، که قوام و انسانیت انسان است، راه یابد؛ لذا از راه نفس أماره خواستههاى خویش را در جان ما مینشاند. نفس اماره همان بعد حیوانى نفس انسانى است که در صورت ترقى و کمال تبدیل به نفس مطمئنه یا روح عالى میشود.
پس شیطان با تداعى و جلوهنمایى، آنچه از انحرافات که مورد تمایل نفس اماره یا هواهاى نفسانى انسان است، موجبات گمراهى و فریب آدمى را فراهم میکند؛ لذا باید گفت که شیطان یک جزء العلة یا علت معده در فریب آدمى است، نه علت تامه.
اما این جلوهنماییها، نمودهاى متفاوتى دارند که همگى با تمایلات حیوانى ما، هم صدا هستند که عبارتاند از:
الف) تزیین اعمال زشت: شیطان با زیبا جلوه دادن زشتیها، قبح ظلم و گناه را از بین میبرد و موانع اجتماعى در عمل به محرمات را میکاهد، تا انسان راحتتر به دامان گناه بیافتد. این همان توجیهگریهایى است که ما براى عمل به گناه، نزد خود اقامه میکنیم.
ب) وعدههاى دروغ: شیطان با دادن وعدههاى دروغ و آرزوهاى بلند و دستنیافتنى، انسان را از یاد معاد، مرگ و خداوند متعال، باز میدارد و چنین شخصى درگیر هواهاى نفسانى است و برای رسیدن به آن آرزوى آنچنانی، حاضر است مرتکب گناهان بزرگ نیز بشود.
ج) بیم و هراس: شیطان با ایجاد رعب و ترس از آینده و رویدادهاى آن، آدمى را به انباشت ثروت، فرار از جهاد، همراهى با طاغوت و… فرا میخواند و او را به اعمال ناشایست و گناهانى که نشأت گرفته از ترس از آینده هستند، وامیدارد.
لازم است براى رسیدن به پاسخ صحیح از پرسش فوق، ابتدا شناختى و لو اجمالى از موجودى به نام شیطان داشته باشیم. در مبدأ اشتقاق کلمهى شیطان، میان دانشمندان، چندین مبنا وجود دارد. اما آنچه که مناسبتر به نظر مىرسد، این است که لغت شیطان، از “شطن” به معناى دور شده است.[1]
بنابه گفتهى بسیارى از مفسرین، شیطان؛ یعنى موجودى موذى و طاغى که از راه راست خارج شده است. با این فرض، اسم شیطان، یک اسم عامى است که مصادیق متعددى دارد و هر موجود طغیانگرى از انس و جن را شامل مىشود[2]. اما ابلیس همان شیطانى است که از سجده بر آدم ابوالبشر(ع)[3] ابا ورزید.
لازم است براى رسیدن به پاسخ صحیح از پرسش فوق، ابتدا شناختى و لو اجمالى از موجودى به نام شیطان داشته باشیم. در مبدأ اشتقاق کلمهی شیطان، میان دانشمندان، چندین مبنا وجود دارد. اما آنچه که مناسبتر به نظر میرسد، این است که لغت شیطان، از “شطن” به معناى دور شده است.[1]
بنابه گفتهی بسیارى از مفسران، شیطان؛ یعنى موجودى موذى و طاغى که از راه راست خارج شده است. با این فرض، اسم شیطان، یک اسم عامى است که مصادیق متعددى دارد و هر موجود طغیانگرى از انس و جن را شامل میشود[2]. اما ابلیس همان شیطانى است که از سجده بر آدم ابوالبشر(ع)[3] ابا ورزید.
به تصریح قرآن کریم، ابلیس از جنس جن[4] است و از آتش آفرید شد. ویژگى این گروه از مخلوقات، این است که حالتى میان جسم و تجرد دارند و میتوانند به اشکال مختلف تمثُّل کنند؛ یعنى در قالبى خارجى و عینى درآیند.
ظاهراً منظور سؤال از شیطان، همان ابلیس باشد. با توجه بدین فرض به پاسخ سؤال خواهیم پرداخت.
همانطور که گفتیم، شیطان موجودى مثالى است و میدانیم که انسان یک موجود دو بُعدى است؛ یعنى هم جنبهی جسمانى دارد و هم جنبهی روحانى. پس اگر شیطان بخواهد آدمى را فریب دهد، ناگزیر باید از مجرایى خاص، با روح آدمى که قوام و انسانیت انسان بدان است، ارتباط برقرار کند. نفس انسان جنبههای مختلف دارد. جنبهی روحانى که از آن به روح یا نفس مطمئنه تعبیر میشود و جنبهی اهریمنى که از آن به نفس اماره یا هواهاى نفسانى، تعبیر میشود.
شیطان براى حکم راندن به آدمى، ناگزیر از مجراى نفس امارهی او،[5] استفاده خواهد کرد و از آن بهره خواهد برد. از طرف دیگر یک موجود مثالى، نمیتواند به نحو مستقیم با موجودات جسمانى در تکاپو و ارتباط باشد. این ارتباط مرموز شیطان با نفس اماره، همان چیزى است که از آن به عنوان القا یا وسوسه یاد میکنند.
برخی از مفسران در این باره میگوید:”شیطان از طریق القاى وسوسه در قلب، آدمى را میفریبد”.[6]
پس شیطان، یک جزو علت است و به تنهایى نمیتواند، انسان را گمراه کند، بلکه انسان را به سوى آنچه که نفسش میطلبد، فرا میخواند. یا به دیگر سخن یک علت مُعدّه است، نه علت تامه.
انسان نیز در قبال وى، مختار است و میتواند راه او را دنبال کند و یا پیرو فرامین حق و عقل خویش باشد؛ از اینرو است که خداوند متعال، در نهى انسان از عمل به فرامین شیطان، میفرماید: “و پا جاى پاى شیطان، نگذارید که او براى شما دشمنى آشکار است”.[7]
حال سؤال این است که شیطان چگونه، احساسات غیر عقلانى و هواهاى نفسانى آدمى را تحریک میکند و او را به انجام اعمال ناشایست وامیدارد. شیطان از راههاى مختلف در رسیدن بدین مقصود، بهره میبرد که به چند مورد از آنها، اشاره خواهیم کرد.
همانگونه که گفتیم، شیطان میتواند به عنوان یک موجود عینى و خارجى تمثُّل پیدا کند. این خود یکى از طرق اغواگرى شیطان است؛ یعنى در لحظات حساس و تاریخى، به عنوان یک فرد ظاهر الصلاح در آمده و انسانها را از مسیر حق، گمراه میکند. نمونههایى از این قضیه، در تاریخ ثبت شده است و چه بسا براى هر یک از ما نیز، پیش آمده باشد.[8]
اما او از روشهاى دیگرى نیز، بهره میبرد که در آیات قرآنى، به آنها اشاره شده است.
الف) تزیین اعمال زشت: یعنى شیطان کارهاى ناپسند را زیبا جلوه میدهد، تا براى مردم عمل بدان پسندیده و شایسته به نظر آید. این همان چیزى است که در قرآن کریم، از آن به تلبیس حق به باطل[9] و باطل به حق، که یکى از شگردهاى یهود است، یاد شده است.
تزیین اعمال، راهى است که آسان و موافق با خواستههاى نفسانى آدمى است؛ از اینرو در قرآن آمده است: “شیطان کردارشان را بر آنها زینت داد. پس ایشان را از راه خدا باز داشت …”.[10]
ب) وعدههاى دروغ: شیطان با دادن وعدههاى دروغ و رواج آرزوهاى بلند، انسان را از واقعیات و چالشهاى فرا روى خودش، غافل کرده و به اوهامى دور از دسترس مشغول میکند. مشخص است که نتیجهی چنین چیزى جز فرجام فراموشى و غفلت از خداوند نیست.
از اینرو خدای متعال میفرماید:”(شیطان) وعدهشان میدهد و به آرزو کردن وادارشان میکند…”.[11]
ج) بیم و هراس: یکى دیگر از ابزارهای شیطان تمسک به ترساندن و بیمناک کردن انسان، نسبت به آینده است. این حالت ترس علتى است براى معلولهای ناپسند فراوانى؛ مانند ناامیدى، سوء ظن به خداوند، عدم توکل و نهایتاً خوددارى انسان از پرداختن به نیکیها. مثل اینکه شیطان، آدمى را از فقر و تهیدستى در آینده، بترساند که این مطلب موجب بخل و ممانعت انسان از انفاق میشود. این موضوع نیز در آیات قرآنى مورد توجه قرار گرفته است. آنجا که میفرماید: “شیطان شما را از فقر و تهیدستى میترساند و به فحشا امرتان میکند”.[12]
[1]. ابن منظور، لسان العرب، ج 13، واژهی “شَطَنَ”.
[2]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 192، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[3]. “هنگامى که به ملائک گفتیم تا بر آدم سجده کنند، همه سجده کردند مگر ابلیس که ابا و تکبر ورزید و از کافران شد”. بقره، 34.
[4]. کهف، 50.
[5]. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ص 234، قم، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، چاپ اول، 1377ش.
[6]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 417، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[7]. بقره، 208.
[8]. ر. ک: «ابلیس، موجود حقیقی یا تمثیلی و تشبیهی»، 48388؛ هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، محقق، مصحح، انصاری زنجانی خوئینی، محمد، ص 577 – 278، قم، نشر الهادی، چاپ اول، 1405ق.
[9]. بقره، 42. “و حق را با باطل نیامیزید! و حقیقت را با اینکه میدانید کتمان نکنید”.
[10]. نحل، 24.
[11]. نساء، 120.
[12]. بقره، 268.
به تصریح قرآن کریم، ابلیس نه موجودى انسى بلکه از جنس جن[4] است و از آتش آفرید شده. ویژگى این گروه از مخلوقات، این است که حالتى میان جسم و تجرد دارند و مىتوانند به اشکال مختلف تمثُّل کنند؛ یعنى در قالبى خارجى و عینى درآیند.
ظاهراً منظور سؤال از شیطان، همان ابلیس باشد. با توجه بدین فرض به پاسخ سؤال خواهیم پرداخت.
همان طور که گفتیم، شیطان موجودى مثالى است و مىدانیم که انسان یک موجود دو بُعدى است؛ یعنى هم جنبهى جسمانى دارد و هم جنبهى روحانى. پس اگر شیطان بخواهد آدمى را فریب دهد، ناگزیر باید از مجرایى خاص، با روح آدمى که قوام و انسانیت انسان بدان است، ارتباط برقرار کند. نفس انسان جنبه های مختلف دارد. جنبهى روحانى که از آن به روح یا نفس مطمئنه تعبیر مىشود و جنبه ی اهریمنى که از آن به نفس اماره یا هواهاى نفسانى، تعبیر مىشود.
شیطان براى حکم راندن به آدمى، ناگزیر از مجراى نفس امارهى او،[5] استفاده خواهد کرد و از آن بهره خواهد برد؛ از طرف دیگر یک موجود مثالى، نمىتواند به نحو مستقیم با موجودات جسمانى در تکاپو و ارتباط باشد. این ارتباط مرموز شیطان با نفس اماره، همان چیزى است که از آن به عنوان القا یا وسوسه یاد مىکنند.
علامه طباطبایى در این باره مىگوید:”شیطان از طریق القاى وسوسه در قلب، آدمى را مىفریبد.”[6]
پس شیطان، یک جزو علت است و به تنهایى نمىتواند، انسان را گمراه کند، بلکه انسان را به سوى آنچه که نفسش مىطلبد، فرا مىخواند. یا به دیگر سخن یک علت مُعدّه است، نه علت تامه.
انسان نیز در قبال وى، مختار است و مىتواند راه او را دنبال کند و یا پیرو فرامین حق و عقل خویش باشد. از این رو است که خداوند متعال، در نهى انسان از عمل به فرامین شیطان، مىفرماید:”و پا جاى پاى شیطان، نگذارید که او براى شما دشمنى آشکار است.”[7]
حال سؤال این است که شیطان چگونه، احساسات غیر عقلانى و هواهاى نفسانى آدمى را تحریک مىکند و او را به انجام اعمال ناشایست وامىدارد. شیطان از راههاى مختلف در رسیدن بدین مقصود، بهره مىبرد که به چند مورد از آنها، اشاراتى خواهیم داشت.
همان گونه که گفتیم، شیطان مىتواند به عنوان یک موجود عینى و خارجى تمثُّل پیدا کند. این خود یکى از طرق اغواگرى شیطان است؛ یعنى در لحظات حساس و تاریخى، به عنوان یک فرد ظاهر الصلاح در آمده و انسانها را از مسیر حق، گمراه مىکند. نمونههایى از این قضیه، در تاریخ ثبت شده است و چه بسا براى هر یک از ما نیز، پیش آمده باشد.[8]
اما او از روشهاى دیگرى نیز، بهره مىبرد که در آیات قرآنى، به آنها اشاره شده است.
الف. تزیین اعمال زشت: یعنى شیطان کارهاى ناپسند را زیبا جلوه مىدهد، تا براى مردم عمل بدان پسندیده و شایسته به نظر آید. این همان چیزى است که در قرآن کریم، از آن به تلبیس حق به باطل[9] و باطل به حق، که یکى از شگردهاى یهود است، یاد شده است.
تزیین اعمال، راهى است که آسان و موافق با خواستههاى نفسانى آدمى است. از این رو در قرآن آمده است: “شیطان کردارشان را بر آنها زینت داد. پس ایشان را از راه خدا باز داشت….”[10]
ب. وعدههاى دروغ: شیطان با دادن وعدههاى دروغ و رواج آرزوهاى بلند، انسان را از واقعیات و چالشهاى فرا روى خودش، غافل کرده و به اوهامى دور از دسترس مشغول مىکند. مشخص است که نتیجهى چنین چیزى جز فرجام فراموشى و غفلت از خداوند نیست.
از این رو خداوند متعال مىفرماید:”(شیطان) وعدهشان مىدهد و به آرزو کردن وادارشان مىکند….”[11]
ج. بیم و هراس: یکى دیگر از حربههاى شیطان تمسک به ترساندن و بیمناک کردن انسان، نسبت به آینده است. این حالت ترس علتى است براى معالیل ناپسند فراوانى چون ناامیدى، سوء ظن به خداوند، عدم توکل و نهایتاً خوددارى انسان از پرداختن به نیکىها. مثل این که شیطان، آدمى را از فقر و تهىدستى در آینده، بترساند که این مطلب موجب بخل و ممانعت انسان از انفاق مىشود. این موضوع نیز در آیات قرآنى مورد توجه قرار گرفته است. آن جا که مىفرماید:”شیطان به شما وعده فقر و تهىدستى مىدهد و به فحشا امرتان مىکند.”[12]
منابع و مآخذ:
1. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى.
2. المیزان، محمد حسین طباطبایى.
3. اخلاق در قرآن، محمد تقى مصباح یزدى.
[1] لسان العرب، ج 13، واژهى “شَطَنَ”.
[2] تفسیر نمونه، ج1، ص 191.
[3] “نگامى که به ملایک گفتیم تا بر آدم سجده کنند؛ همه سجده کردند مگر ابلیس که ابا و تکبر ورزید و از کافران شد”. بقره، 34.
[4] کهف، آیه 50.
[5] اخلاق در قرآن، ص 234.
[6] ترجمهى المیزان، ج1، ص 201.
[7] بقره، آیه 208.
[8] نک: سلیم ابن قیس هلالى، اسرار آل محمد، ص 220.
[9] بقره، 42.
[10] نحل، 24.
[11] نساء، 120.
[12] بقره، 268.