صبور و دورانديش
صبور و دورانديش
طلوع زندگي
آيه الله العظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي قدس سره خجسته مولودي است که در سال 1376 ه. ق در يکي از روستاهاي شهر قديمي يزد، به نام «مهرجرد» به دنيا آمد و نقش مؤثري در احياي هويت اسلامي امت مسلمان ايران ايفا نمود. پدرش «محمد جعفر» از صالحان معروف روستاي مهرجرد به شمار مي رفت. عبدالکريم که يگانه فرزند آن خانواده به واسطه ي پدرش به سوي تعليم و تعلم راهنمايي گرديد.
آن گونه که حضرت آية الله العظمي حاج شيخ محمد علي اراکي – يکي از شاگردان معظم له – به تفصيل ياد مي کند، تولد آن آيت الهي با معنويت و خلوص ويژه اي مقرون بود؛ چرا که پدرش، محمد جعفر در يک حالت عرفاني و معنوي از خدا خواست تا فرزندي به او عطا فرمايد و اين گونه شد که او يگانه فرزند خانواده گرديد.
در همان اوايل جواني هر انسان هوشياري مي توانست در چهره ي متفکر، جدي و موقر وي آينده ي درخشانش را پيش بيني کند. يکي از علماي بزرگ مقيم کربلا به نام «فاضل اردکاني» که برخي از بزرگان او را اعلم از شيخ مرتضي انصاري مي شمردند، از نخستين ايام طلبگي «عبدالکريم» او را شخصيتي ممتاز دانست. چنانکه در نامه اي با محتوا لزوم رسيدگي و نگه داري از او را به مرجع تقليد بزرگ وقت آية الله محمد حسن شيرازي (صاحب فتواي تحريم تنباکو) سفارش نمود.
آية الله شيرازي، او و مادرش را همچون اعضاي بيت خويش تحت تکفل خود قرار دهد، و «عبدالکريم» را با فرزند خود هم درس و مباحثه کرد. معظم له مراحل مقدماتي تحصيل خود را در مهرجرد و يزد و اردکان گذراند و پايه ي علوم خود را استوار و محکم نمود و از محضر اساتيدي؛ همچون: سيد يحيي کبير، ميرزا سيد حسن واثق، ميرسيد علي مدرس يزدي، مجدالعلما اردکاني و غيره بهره برد، و چون عتبات مقدسه در آن عصر مرکز آموزش علوم اسلامي بود، به آن جا عازم شد. او در شهر سامرا دروس سطح را در محضر اساتيدي مانند: آية الله شهيد حاج شيخ فضل الله نوري و آية الله ميرزا ابراهيم محلاتي فرا گرفت؛ و سپس در خدمت علماي بزرگواري؛ همچون: سيد محمد فشارکي ، و ميرزا محمد حسين شيرازي (صاحب فتواي تحريم تنباکو) و ميرزا محمد تقي شيرازي (صاحب حکم جهاد عليه انگليس در عراق و بنيانگذار استقلال عراق) و آخوند ملاکاظم خراساني و غيره شاگردي درس خارج – دوره ي آموزشي شيوه ي استنباط احکام و اجتهاد – نمود. علوم حديث را در محضر حاج ميرزا حسين نوري آموخت و پس از کسب درجه و گواهي اجتهاد از محضر اساتيد خود به دعوت مرحوم حاج آقا محسن عراقي به ايران آمد و در اراک که آن روز سلطان آباد عراق ناميده مي شد، از سال 1316 ه. ق تا سال 1324 ه. ق ماندگار شد و مشغول تدريس و تأليف گرديد. در زمان مشروطه دوباره به کشور عراق بازگشت و در کربلا و جوار حرم و بارگاه حسيني عليه السلام حوزه ي مستقلي تشکيل داد. معظم له تا سال 1331 ه. ق در آنجا بود و در تاريخ ياد شده دوباره به ايران بازگشت و تا 22 رجب (يا نيمه ي شعبان) سال 1340 ه . ق در اراک سکونت گزيد و حوزه ي علميه ي پر رونقي را در آن جا تشکيل داد. از آن پس بنا به تقدير الهي به قم مهاجرت کرد و حوزه ي علميه پرافتخار قم را تأسيس نمود.
استوانه ي علمي
آية الله حائري از نظر شخصيت علمي و فقهي بسيار مهم و برجسته بود؛ به گونه اي که فقيه نامدار و مرجع تقليد بزرگ آن عصر آية الله ميرزا محمد تقي شيرازي در زمان حيات خود، موارد احتياط آراي خود را به ايشان ارجاع مي داد؛ و بدين ترتيب پس از خويش وي را اعلم از همه و شايسته ي تقليد و زعامت مسلمين معرفي مي نمود.
از نظر اهل حوزه و علماي شيعه اين بزرگ ترين و بالاترين تمجيد و ترويج يک فقيه ديگر است تا ميزان دانش، صلاحيت اجتماعي سياسي و قدرت علمي او را به ديگران ابلاغ کند.
آية الله العظمي حائري يزدي قدس سره صاحب تأليفات عميق و مهم در دانش فقه و اصول است؛ به گونه اي که هر يک از آن ها نشان دهنده ي عمق شخصيت علمي آن مرحوم به حساب مي آيد .برخي آثار قلمي منتشر شده ي معظم له که از نظر اهل علم و فن بسيار مهم محسوب مي شود، عبارت است از:
1. کتاب الصلاة؛ فقه استدلالي و اجتهادي در بحث نماز است.
2. درر الفوائد؛ اين کتاب در دو جلد و چندين بار چاپ شده است که در «درر الأصول» نيز ناميده مي شود، و در بردارنده ي خلاصه ي گويايي از دانش اصول فقه است. اين اثر از جمله کتاب هاي درسي مهم حوزه به شمار مي آيد. در معرفي اين اثر عالم جليل القدر آية الله حاج آقا بزرگ قدس سره مي فرمايد: « او اين کتاب را از تقريرات استاد نامدار خود سيد محمد فشارکي در علم اصول تلخيص کرده است».
کتاب النکاح و کتاب المواريث و کتاب الرضاع؛ فقه استدلالي است.
مجمع الأحکام؛ به زبان فارسي و رساله ي علميه ي معظم له است.
شاگردان مکتب استاد
آية الله العظمي حائري قدس سره، در دوران زندگي پر بار علمي علاوه بر خدمات بسيار ارزشمند فرهنگي و اجتماعي به اسلام و مسلمانان ، در مکتب خود فرزانگان و انديشمندان بزرگي را نيز تربيت نمود.
معظم له توجه ويژه اي اي نسبت به شاگردان خود داشت، افراد خوش استعداد را همواره تشويق مي نمود و مورد حمايت خويش قرار مي داد. تلاش علمي معظم له شخصيت هاي بارزي را به جهان اسلام تقديم نمود، که حضرت امام خميني قدس سره نمونه گوهر گران بهاي محفل علمي اوست.
ديگر آيات عظام و مراجع تقليد؛ همچون آية الله العظمي اراکي، آية الله العظمي مرعشي نجفي ، آية الله العظمي گلپايگاني، آية العظمي حاج سيد احمد خونساري قدس سره ، و ده ها نفر ديگر نمونه هاي ديگرند. (1)
برکات پنهان و آشکار
شکوه و عظمت حوزه ي علميه ي قم از آغاز تا به امروز – که بيش از هفتاد سال از شکل گيري آن مي گذرد – هر سال چشمگيرتر از گذشته در عرصه هاي مختلف، نمود داشته است و پرتو آثار وجودي اش، افق هاي جديدي از دورترين نقاط اين عالم را در نورديده است . اين حوزه ي باشکوه، گذشته از اين که بزرگ ترين پايگاه علوم اسلامي در رشته هاي فقه و حقوق ، عرفان، فلسفه، اقتصاد، تفسير، کلام و … است، پاسخ گوي نيازهاي اجتماعي، فرهنگي وفکري جامعه نيز بوده و مي باشد، و انديشمندان فراواني را در دامان خود پرورانده است.
آية الله حائري، با تدبير و دورانديشي خاص خويش، فقر فرهنگي حاکم بر جهان اسلام را دريافت و علما و بزرگاني را که در شهرهاي مهم ديگر پراکنده بودند، به گونه هاي مختلف تقويت کرد. معظم له از شهرهايي که بزرگاني از علما در آن حضور داشتند، سهم امام قبول نمي کرد، بلکه بر حسب حکم ، وجوه شرعيه آن شهرها را در راستاي رونق و شکوفايي فرهنگي و ديني به همان شهرها اختصاص مي داد؛ (2)
از همين رو در کمترين زمان، روح بالندگي و تحرک علمي و فرهنگي در بسياري از شهرهاي ايران نمايان شد. پرورش يافتگان حوزه ي علميه قم به ساير بلاد هجرت نمودند، و ده ها کتابخانه و مدرسه ي علوم ديني در سراسر کشور تأسيس شد. در آن روزگار که چند مدرسه ي دولتي ايران مختص شاهزادگان و حکومتيان شده بود، حوزه هاي علميه ي سراسر کشور، به روي فرزندان همه ي اقشار ملت گشوده گرديد و همت علماي حوزه آثار اسلامي به دورترين نقاط کشور ارسال شد و مجامع درسي رونق گرفت. از هر خانه ي گلي در دل کوه ها و جنگل ها صوت دلنشين قرآن توسط بچه هاي مسلمان در آسمان کشور طنين انداز شد و روز به روز فرهنگ اسلام گسترش يافت.
حسن درايت و تيزبيني
هجوم به حوزه ي علميه قم در رأس سياست ضد ديني استعمار بود و آية الله العظمي شيخ عبدالکريم حائري يزدي قدس سره که در رأس حوزه ي علميه ي قم قرار گرفته بود، بيش از همه کس بر اين نهاد علمي بيم داشت، و چون از ماهيت بي ديني رضاخان و تهي بودن او از وجدان انساني آگاه بود، در مقابل ماجراجويي او آگاهانه عمل مي کرد. داستان هجوم رضاخان به قم، به بهانه ي بي احترامي به خانواده اش نمونه اي از بي پروايي او در تعرض به حريم دين و روحانيت بود:
« از قديم الأيام تا به امروز مرسوم [بوده و هست] که بيشتر مردم، هنگام تحويل سال نو در اماکن متبرکه به سر مي برند و آن را به فال نيک مي گيرند. عيد نوروز 1306 ه. ش مصادف با 27 رمضان 1346 ه. ق بود. زائران بسياري از نقاط مختلف به سوي شهر قم روي آوردند تا لحظات تحويل را در حرم حضرت معصومه عليهاالسلام بگذرانند انبوه جمعيت و ازدحام مردم در صحن حرم و رواق ها جاي سوزن انداختن را گرفته بود. اعضاي خانواده پهلوي که همسر رضا شاه (مادر محمد رضا) نيز جزو آن ها بود، به قم آمدند و در غرفه ي بالاي ايوان آينه بدون حجاب کامل نشستند. اين صحنه به گونه اي جلب نظر مي کرد که از هر سو صداي اعتراض مردم بلند شد و حضور آنان در [چنين] مکان مقدس را بي احترامي نسبت به اهل بيت: دانستند؛ با وجود اين هيچ کس جرأت نزديک شدن به آنان را نداشت.
در اين هنگام سيد ناظم واعظ که مشغول وعظ در مسجد جنب حرم بود، مردم را تهييج نمود تا بر اساس حکم امر به معروف و نهي از منکر اين هتک حرمت را جلوگير شوند. خبر به حاج شيخ محمدتقي بافقي رسيد. او به خانواده ي دربار پيغام فرستاد، که اگر مسلمان هستيد، نبايد با اين وضع در اين مکان مقدس حضور يابيد، و اگر مسلمان نيستيد، باز هم حق نداريد در اين مکان حضور يابيد.
اين پيام مؤثر واقع نشد و حاج شيخ محمد تقي خود به حرم آمد و به آنان اعتراض نمود و [ از آن ها] خواست که سر و صورت خود را بپوشانند، يا از آن جا خارج شوند. به دنبال اين ماجرا غوغايي برخاست، و خانواده ي پهلوي راهي منزلت توليت شد و از طريق تلفن به رضا شاه خبر داد. او که در پي بهانه بود، به سوي قم حرکت کرد و دستور داد تا سربازان پشت سرش حرکت کنند. پس از ورود به شهر قم ، مستقيم راهي صحن حرم شد و تعدادي از طلبه ها را با شلاق مضروب نمود. او هتک حرمت را در جوار قبر مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام تکرار نمود و با عصا و لگد به جان طلبه هاي داخل حرم افتاد. حاج شيخ محمدتقي را دستگير کرد و به تهران فرستاد تا تحويل زندان شهرباني شود.پس از گذشت پنج ماه، آية الله حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي قدس سره خواستار آزادي وي گرديد». (3)
موضع گيري هوشمندانه آية الله حائري قدس سره هرگونه ماجراجويي را از رضاخان گرفت؛ همچنان که روزنامه ي قيام شرق در مقاله اي نوشت:
«حسن تدبير عاقلانه و خير خواهانه ي آية الله العظمي حائري، جلوگيري فساد و خونريزي هاي پياپي شد و مقام روحانيت رد قم حفظ گرديد. معظم له حکم شرعي ذيل را صادر نمود:
«صحبت و مذاکره در اطراف قضيه ي اتفاقيه ي مربوط به شيخ محمد تقي برخلاف شرع انور و مطلقاً حرام است». (4)
راز سکوت
زندگي مردان الهي و انسان هاي وارسته و برخورد و موضع گيري آن ها با پيشامدها به گونه اي آميخته با اسرار است که درک رمز و راز آن براي آميخته با اسرار است که درک رمز و راز آن براي هر کس ممکن نيست؛ گويي آنان در آينه ي ايام، چهره ي عريان حوادثي را مي بينند که درک آن براي انسان هاي عادي محال است!
آية الله حائري آنچنان با احتياط عمل کرد که حرکت او اعجاب همگان را برانگيخت. ايشان هرگاه درباره ي اين سکوت و احتياط مورد سؤال قرار مي گرفت، در پاسخ به اين جمله ي کوتاه اکتفا مي کرد: «من حفظ حوزه ي علميه را اهم مي دانم». (5)
در زمان اوج گيري مخالفت ها تلگرافي براي رضاخان ارسال داشت و او را براي رسيدگي به خواسته هاي علما و مردم فراخواند. اين برخورد غير عادي آية الله العظمي حائري با قضيه، در محافل مختلف مورد شبهه و سؤال واقع شد، اما آن گاه که به دستور رضاخان در سال 1314 ه. ش مسجد گوهر شاد مشهد به توپ بسته شد و به خاطر اعتراض مردم به کشف حجاب هزاران نفر به شهادت رسيدند و حوزه ي علميه ي مشهد که از مهم ترين حوزه ها به شمار مي رفت، منهدم گشت، راز پاسخ کوتاه آية الله حائري، که ـ حفظ حوزه را اهم مي دانم» براي بسياري از مردم آشکار گرديد.
روزهاي سخت
آية الله حائري، با همه ي صبر و استقامتي که در مقابل حوادث تلخ و ماجراجوهايي رضاخان در حوزه ها از خود نشان داد، در قضيه ي کشف حجاب تاب و تحمل را از کف داد و از شدت ناراحتي ، نماز جماعتي را که اقامه مي کرد به «آية الله سيد صدر الدين صدر» واگذار نمود و دروس خود را نيز تعطيل کرد. در همان روزها جلسه اي با حضور ايشان وعده اي از مردم تهران برقرار شد. آية الله حائري در آن جلسه مردم را براي مقاومت و ايستادگي در مقابل برنامه هاي ضد ديني حکومت، ترغيب کرد و آن گاه که از او درباره ي تکليف شرعي مسلمين در برابر کشف حجاب سؤال شد؛ در حالي که از شدت ناراحتي چشم هايش سرخ شده بود، به رگ هاي گردنش اشاره کرد و چنين گفت: «… مسأله ي دين است، ناموس است، و تا پاي جان بايد ايستاد». پس از آن نيز تلگرافي براي رضاخان فرستاد و خشم خود را نسبت به عملکردهاي خلاف شرع او ابراز داشت. رضاخان که از فرهنگ و انسانيت بويي نبرده بود، حامل نامه را در تهران زنداني کرد و تلگرافي تهديدآميز و توأم با تحقير در جواب تلگراف ايشان ارسال نمود. (6)
آية الله العظمي اراکي قدس سره مي فرمايد : «رضاخان گفته بود که اگر حاج شيخ عبدالکريم نفس مي کشيد، يک کلمه اي مي گفت، فوري ماشين در خانه اش حاضر مي کردم و مي فرستادمش آن جا که عرب ني انداخت وهيچ کس خبر نداشت که کجا رفته است! بلي، او را مثل آقا سيد حسن مدرس مي کرد؛ يعني او را مي کشت». (7)
نقش حوزه در صحنه ي سياسي
در نيمه ي دوم قرن حاضر، اسلام در صحنه هاي سياسي و اجتماعي حضور گسترده داشت. اين حرکت پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، به مراتب گسترده تر شد. فکر جدايي دين و سياست توسط دست هاي آشکار غارتگران استعمار از يک سو ، و دست هاي پنهان تقدس و تحجر از سوي ديگر، اجراي احکام الهي در جامعه را به تعطيلي کشاند. اما از روزي که بناي حوزه ي علميه قم به دست پر توان آية الله حائري نهاده شد، همه ي توطئه هاي شوم – به برکت حضور حوزه ي علميه در عرصه سياسي و اجتماعي – نقش بر آب شد و اسلام، عظمت فراموش شده خود را بازيافت و از آن پس ظلم ستيزي و مبارزه با اهداف توسعه طلبانه ي استعمار، فرياد رسايي بود که همواره از گلوي خدامردان تربيت شده در دامان حوزه ها، در فضاي ميهن طنين انداز بود. 26 سال پس از رحلت آية الله العظمي حائري قدس سره و در سال 1341 شمسي، هم زمان با سال روز وفات امام صادق عليه السلام جرقه ي انقلاب اسلامي ايران توسط يکي از شاگردان مکتب معظم له حضرت امام خميني قدس سره از مدرسه ي فيضيه زده شد و پس از 16 سال مبارزه و تبعيد و زندان و شکنجه ي تربيت شدگان همان تربيت يافته ها به ثمر نشست و «جمهوري اسلامي ايران» در عرصه سياست جهاني درخشيد.
نگاهي به عملکرد و مواضع سياسي
آية الله العظمي شيخ عبدالکريم از شاگردان شيخ شهيد فضل الله نوري بود و در مخالفت با مشروطه شباهت فکري زيادي به او داشت، اما در اظهار مخالفت خود بسيار احتياط مي کرد.
آية الله حائري با توجه به شرايط زماني و تاريخي ويژه ي آن زمان و براي حفظ اساس حوزه ي علميه قم و ارکان دين مجبور به رعايت اصل تقيه مي شد؛ به گونه اي که دريات و زيرکي معظم له حتي براي برخي از شاگردان ايشان قابل تجزيه و تحليل نبود و متهم به نداشتن بينش و گرايش در امور سياسي گرديد؛ و حال آن که با تحقيق در زندگي آن بزرگ مرد چنين در مي يابيم که معظم له مردي هوشمند، با کياست و فراست بود و راه مقابله و مبارزه با پديده ي شوم غرب گرايي و بيگانه پرستي را به خوبي مي دانست؛ و بر همين اساس راه بهتري جز تأسيس حوزه و تربيت نيروهاي مؤمن، مخلص و با سواد سراغ نداشت.
ملازمت و همراهي معظم له با کساني؛ همچون آية الله حاج آقا محسن عراقي و امثال او که ديانت و سياست و دخالت در مسايل اجتماعي سيره شان بود، شاهد اين مدعاست.
معظم له در شرايط بسيار حاد سياسي که کار کشتگان حرفه اي جهان سياست نيز ناتوان از اتخاذ مواضع اصولي و استراتژيک دقيق و صحيح هستند، با حزم و احتياط و ظريف کاري ويژه بهترين مواضع اصولي را اتخاذ نمود تا بتواند اساس حوزه ي علميه را از خطر نابودي نجات دهد، و در نهايت نيز پيروز شد.
دروازه هاي حوزه اي را که او مؤسس بود، به روز همه ي علما و فقهاي سياستمدار و مبارز آن روز گشوده بود. استقبالي که حوزه تحت سرپرستي ايشان از مهاجرين نهضت طلب و ضد رضاخان و مستکبران به عمل مي آورد، با شکوه ترين حرکت انقلابي و سياسي سنجيده شده است. استقبالي که در زمان وقوع نهضت حاج آقا نورالله اصفهاني، فرزندان حوزه و شاگردان و پيروان آية الله حائري از مجاهد بزرگ زمان آية الله سيد حسن مدرس به عنوان شاخص ترين مخالف رضاخان هنگام ورود ايشان به قم نمودند، بازخورد تربيت چنين استادي است، که همچون مجاهد بزرگ، دوست و هم درس خود آية الله سيدحسن مدرس ديانت را از سياست جدا نمي دانست ، اما آن روز احساس مي کرد دين و عقايد و عواطف دينداران، ميدان بازي سياستمداران وابسته به خارج شده است، و کار سياسي اصولي اسلام پسند؛ همان تأسيس حوزه ي سالم و پرورش نيروهاي لازم براي يک مبارزه و مقابله ي اصولي دراز مدت و پاسداري فرهنگي از ارزش هاي اسلامي است؛ از اين رو هنگامي که مسايل حساسي؛ همچون اتحاد کل البسه که استعمار به وسيله ي آن سقوط هويت روحانيت را دنبال مي کرد، يا مسأله ي کشف حجاب و امثال آن پيش آمد؛ به هر شکل ممکن اعتراض و مقابله با آن را آشکار نمود.
کساني که مي گويند مگر چه مي شد او را نيز مانند مدرس به شهادت مي رساندند؟ پاسخ بايد گفت، که اهداف اسلامي آن دو بزرگوار دو شيوه ي متفاوت مبارزه را مي طلبيد . مدرس در صحنه ي مجلس بود و با احزاب درگيري داشت و براي تغيير سلطنت، با دربار رضاخان رو در رو ايستاد، اما شيخ عبدالکريم شيوه ي فرهنگي مبارزه و کادرسازي براي دراز مدت را در نظر گرفت و آن هدف جز با حزم و احتياط و صبر تلخ برآورده نمي شد.
از برخي گزارش هاي شفاهي که علت مرگ آية الله حائري را مشکوک اعلام مي نمود؛ وحدت هدف و اختلاف رويه اين عالمان بزرگوار مشکوف است. آقاي حاج شيخ محمد صادق تهراني از خادم آن مرحوم به نام «آقاي علي» نقل مي کند: «آن وقت که آقا مريض بود، هنگام عصر دو نفر دکتر از تهران به ديدار ايشان آمدند و پس از ديدار و معاينه چند تا «حب» (قرص) به ايشان دادند. حاج شيخ بعد از تناول آن قرص ها ساعت پنج حالش دگرگون شد و اوايل شب از دنيا رفت». (8)
اقدامات اجتماعي و عمراني
حضرت آية الله العظمي حائري يزدي قدس سره را مقام فقاهت و مرجعيت از رسيدگي به امور ديني و راه گشايي و رفع مشکلات اجتماعي و اقتصادي جامعه باز نداشت ، بلکه همواره براي چاره جويي و بهبود وضع عمران و آبادي، بهداشت، درمان و … مردم گام بر مي داشت و از کمک هاي افراد خير در جهت سامان دهي به امور جامعه بهره مي گرفت.
معظم له به آبادگري علاقه و همت ويژه نشان مي داد؛ همچنان که کارهاي عمراني فراواني را در شهرقم به انجام رساند. حاج شيخ عبدالکريم به همت خود و کمک گرفتن از افراد خير براي عمران و آبادي شهر قم به خصوص مدرسه علميه فيضيه و حتي صحن و حرم بارگاه ملکوتي کريمه اهل بيت عليهاالسلام گام هاي زيربنايي و به جاي مانده، برداشت. معظم له براي رسيدگي در کار ساخت فيضيه، حجره به حجره مي رفت و از نزديک نظارت مي کرد.
مهم ترين اين اقدامات عبارت است از:
1. تأسيس اولين بيمارستان قم در محل مسجد اعظم فعلي که دارالاطعام و دارالمساکين نيز بود، و سيدالأطبا کهکي در آن جا طبابت مي کرد.
2. تأسيس بيمارستان فاطميه و سهاميه ي قم از طريق کمک هاي مالي برخي افراد خير.
3. تلاش براي تعمير و بازسازي مدرسه ي دارالشفا.
4. بازسازي مدرسه ي فيضيه و احداث طبقه ي دوم آن.
5. تأسيس کتابخانه ي مدرسه ي فيضيه.
6. طرح و نظارت بر ساخت غسالخانه در قم .
7. دستور احداث قبرستان بزرگ در بيرون شهر به نام «قبرستان نو».
8. تشکيل دارالأيتام براي رسيدگي به امور فرزندان يتيم.
9. بناي سيل بند و سد رودخانه ي قم از طريق جمع آوري اعانه هاي مردمي.
10. احداث واحدهاي مسکوني براي سيل زدگان قم.
يکي از نويسندگان مي نويسد:
«روز سه شنبه هشتم ماه صفر سال 1353 ه. ق از گلپايگان اطلاع رسيد که سيل عظيم و بنيان کن به سوي شهر قم سرازير است. پخش اين خبر خواب و آسايش را از همگان گرفت. هنوز پاسي از شب دهم صفر و سوم خرداد نگذشته بود که نعره ي سيل قاب همگان را به لرزه انداخت و همچون بلايي خانماسوز شهر قم و منازل اطراف رودخانه را مورد هجوم قرار داد. هنگامه اي برپا خاست و همه پا به فرار گذاشتند . صبح هنگام سيل همه جا را فرا گرفته بود، و گويا با ناله هاي حزين خود آسيب ديدگان را تسلي مي داد.
دولت وقت در زمان سلطنت منحوس رضاخان پهلوي هرگز براي پيشگيري از سيل پيش قدم نشد و اقدامي به اصلاح و تعمير نکرد. مجراي طبيعي رودخانه به کلي ويران گرديد. آية الله العظمي حائري براي اين که دولت وقت را وادار به عمل کند، خود شخصاً عازم منطقه ي سيل شد و همراه مردم قم با بيل و کلنگ مشغول ايجاد سيل بند و سد در قسمت هاي ضعيف و آب برده ي رودخانه شد. به اصناف نيز دستور داد تا براي سيل زدگان اعانه ي مالي جمع کنند. به وسيله ي تلگراف به شهرهاي مختلف ايران مسلمين را به کمک طلبيد. دولت وقت در مقابل اين اقدامات وارد عمل شد و رضاخان مبلغ ده هزار تومان فرستاد. آية الله حائري اين پول را زير نظر هيأت امنا جمع آوري و مصرف کرد معظم له زميني را از توليت آستانه ي مقدسه قم به نود و نه سال اجاره کرد و آن را به يک مهندس روسي به نام «اسپاشوسکي» سپرد تا خانه هايي با امکانات ساختماني مطبخ، سرداب و دو اتاق و يک آب انبار مشترک بين دو خانه بنا نمايد. پس از تکميل، خانه ها را به سيل زدگان واگذار کرد و سند مالکيت را نيز به آن ها سپرد.»
پارسايي و ساده زيستي
آية الله العظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي، از نظر رفتار، خوصيات و زندگي شخصي نيز داراي ويژگي هاي بسيار ممتاز است. زهد و تقوا، بي ريايي، صداقت ، بي توجهي، به جاه و رياست، ساده زيستي و بي تکلفي آن فقيه بزرگ زبانزد همه ي کساني است که عصر او را درک کرده و زندگي او را از نزديک ديده اند.
نشستن او در جمع شاگردان؛ به گونه ي نشستن شخص پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در جمع ياران و صحابه بود؛ به گونه اي که هرگاه شخص غريب و تازه وارد به محفل مي آمد، در برخورد اول نمي توانست آن مرجع بزرگ را از ديگران بازشناسد. شيخ محمد حرزالدين از مورخين حوزه ي علميه ي نجف مي نويسد:
«شيخ عبدالکريم يزدي، مجتهد مسلمي بود که شايسته ي مقام اجتهاد، زعامت و حکومت بود. پژوهشگر و دانشمندي بود که با دانش خود عمل مي کرد. او پارسايي زاهد و عابدي با ورع، و شخصيتي ثقه، عادل و امين بود. وجود او از طرف خداوند، هديه اي براي مسلمين و اسلام بود… او به خاطر آثار جاودانه اي که در قم پديد آورده بود، مورد احترام بود، و لکن در اواخر عمر به دليل پيروي مردم از پادشاهان خود، برخي از افراد ناشايست و فاسق نسبت به او زبان درازي کرده و تهمت و افترا زدند. در اثر حکومت يافتن مترفين و عياشان، بسياري از علماي زمان او به زندان افتادند، يا خانه نشين شدند. شيخ عبدالکريم نيز، در نهايت، در منزل خود منزوي و خانه نشين شد و در برابر بدعت هاي پادشاه زمان خود نتوانست وارد عمل شود. او در حالي اين دنيا را وداع گفت که عامل به اخبار اهل بيت: و نمونه اي از صبر و مقاومت بود … رفتن او از اين دنيا خسارت جبران ناپذيري براي عالم اسلام و ايران محسوب مي شود».
يکي از شاگردان و شاهدان عيني زندگي روزمره ي و ، وضع خوراک و پوشاک آية الله حائري را چنين توصيف مي کند:
«حاج شيخ در زندگي خود خيلي قناعت داشت، در خانه اي او آقازاده ها و عيالش بودند و چهار نفر پيشکار و خانواده هايشان، براي اين همه جمعيت يک چارک گوشت مي خريدند و آبگوشت مي پختند. اين وضع به اصطلاح آشپزخانه ي حاج شيخ بود که مرجع تقليد و رييس حوزه بود و البته اين نوع زندگي در زماني بود که وسايل و امکانات بيشتري در اختيار ايشان بود، و لکن استفاده نمي کرد.
ايشان ازپارچه ي خارجي استفاده نمي کرد. در تابستان پيراهن، شلوار و قباي ايشان کرباس بود. در زمستان نيز لباس خود را از پارچه ي ايراني “برک” تهيه مي کرد. به ديگران هم توصيه مي کرد که پارچه ايراني بپوشند.
تمام فرش هاي منزل ايشان از گليم هاي خراساني بود. فقط يک قاليچه ي کوچک در بيروني ايشان بود که آن را زير خود مي انداخت و مي نشست. هيچ عنايتي به رياست و آقايي و اين ها نداشت. تمام توجهش به خدا بود. اصلاً دنبال تزيينات دنيايي نبود».
امام خميني قدس سره در سخنراني معروف خود در فيضيه ( سال 1342 ه. ش) درباره ي استاد مي فرمايد:
«آن هايي که هزار ميليونشان يک قلم است، مفت خور نيستند، اما مايي که مرحوم آقاي حاج شيخ عبدالکريم مان وقتي که فوت مي شوند،آقا زاده هاي آن [مرحوم] همان شب شام نداشتند، ما مفتخوريم؟!».
يکي از نويسندگان ، درباره اين جمله ي امام خميني قدس سره، از فرزند ارشد آية الله حائري سؤال مي کند و ايشان پاسخ مي دهد:
«حقيقت همان است که معظم له [امام خميني قدس سره فرمودند. مرحوم والد در صرف وجوه شرعيه معيارهاي خاصي داشتند. پول ها و وجوه شرعي را در محل هاي خاصي نگه داري مي کردند؛ بي آن که در مصارف شخصي خودمان مصرف نمايند. قبل از فوت نيز موارد آن ها را تعيين کرده بودند و به روشني مصارف آن ها را مشخص نموده بودند، و احدي را حق دخالت در آن ها نبود. روز رحلت ايشان، ما در مضيقه بوديم تا اين که پنجاه تومان از آقاي سيد ابوالفضل زنجاني قرض گرفتيم تا در راه مخارج شخصي خود صرف کنيم، کم کم با فضل الهي گشايشي در امور زندگي ما پديد آمد».
حتي گزارش برخي از شاهدان عيني زندگي آية الله حائري حاکي از آن است که منزل مسکوني ايشان را هم يکي از روحانيون متمکن از آن زمان به نام «حاج آقا رضا چاپلقي» خريداري و هديه کرد، لکن معظم له شخصاً آن را نپذيرفت و مرحوم جاپلقي آن را به فرزندان ايشان واگذار نمود.
غروب خورشيد
آية الله حائري، پس از عمري تحمل رنج و مشقت در حساس ترين مقطع تاريخ تشيع و ايران، يک لحظه از پاي ننشست، تا توانست در مقابل دشمنان ديرينه ي اسلام، بزرگترين مرکز علمي که همانا حوزه ي علميه ي قم است را بنا نهد، تا همواره اين حوزه مقدس نگهبان دين و آرمان تشيع باشد.
براي پي بردن به عظمت اين کار، تمرکز انديشمندان اسلامي از شهرهاي دور و نزديک کافي است؛ گرچه احياي علوم مختلف اسلامي صبر و استقامت شگرف مي طلبيد. تحمل رنج و زحمت در مقابل جنايات رضاخان و فشارهاي وارد بر علماي دين، اخبار ناگوار واقعه ي تلخ کشتار مسجد گوهرشاد و بسياري از مصيبت ها بر ملت مسلمان ايران و حوزه هاي علميه، طاقت و تحمل را به ستوه مي آورد. معظم له در آخرين روزهاي زندگي خود، با دلي اندوهگين و تني بيمار براي حفظ تلاش هاي چندين ساله و اطمينان از آينده ي حوزه ي علميه قم، سه تن از بزرگان فقها: «آية الله سيد محمد حجت کوه کمري، آية الله سيد محمد تقي خوانساري و آية الله سيد صدرالدين صدر» را نزد خود فراخوانده و در امور حوزه ي علميه قم را به آن ها سپرد. و سرانجام در 17 ذي قعده همان سال 1355 ه. ق مطابق 1315 ه. ش پس از 81 سال عمر با برکت، به ديار ابدي شتافت و مردم قم و جهان تشيع را عزادار نمود.
جنازه ي آن بزرگوار را پس از تشييع باشکوه و اقامه ي نماز به امامت آية الله شيخ ابوالقاسم کبير در قسمت بالا سر حضرت معصومه عليهاالسلام که آن زمان «قبة العلما» ناميده مي شد و اکنون مسجد بالا سر نام دارد در کنار آرامگاه ده ها مجتهد و بزرگ مرد ديگر به خاک سپردند. مجالس ترحيم او بسيار غريبانه و حزن انگيز بود، در حوزه ي علميه ي نجف در مسجد «هندي ها» براي او مجلس ترحيم گرفته شد (9) در قم فقط همان روز دفن، اجازه ي برگزاري مراسم ترحيم داده شد و از آن پس مأموران رضاخان از هرگونه مراسم و مجلس ترحيم جلوگيري کردند. فقط عده اي از فضلا و طلاب به صورت نيمه مخفي در منزل آن بزرگ مرد به عزا نشستند. در سراسر ايران مجالس ترحيم ايشان قدغن اعلام شد. در تهران از طرف دربار يک مجلس ترحيم تشريفاتي و رياکارانه گرفته شد، اما به ديگران اين اجازه داده نشد. حتي وقتي که امام جمعه ي تهران خواست مجلسي براي ايشان بگيرد، جمعه ي تهران خواست مجلسي براي ايشان بگيرد، رضاخان به او پيغام داد، که آيا مي خواهد ميان دولت و ملت اختلاف بيندازد؟ ما خودمان يک مجلس گرفتيم و همان کافي است. (10)
پي نوشت :
1. شيخ عبدالکريم حائري، نگهبان بيدار، ص 83 – 60.
2. کريمي جهرمي، آية الله مؤسس ، ص 189.
3. حسين مکي، تاريخ بيست ساله ايران، ج 4، ص 283.
4. همان.
5. کريمي جهرمي، آية الله مؤسس ، ص 162.
6. عقيقي بخشايشي ، فقهاي نامدار شيعه، ص 431.
7. خاطرات آية الله حاج محمد علي اراکي قدس سره، ص 4910.
8. سيره ي صالحان، 322-300.
9. معارف الرجال، ج 2، ص 67.
10. ر.ک؛ آرشيو خاطرات، خاطرات آية الله العظمي اراکي، ص 4911 و خاطرات آية الله شيخ محمد صادق تهراني، ص 2504 و آثار الحجة ، ج 1، ص 87. و 235.
منبع:مجله نامه ي جامعه شماره 44 – 43 /س