مشهور در میان گروهى از مفسران این است که صفت «رحمان»، اشاره به رحمت عام خدا است که شامل دوست و دشمن، مؤمن و کافر و نیکوکار و بدکار میباشد؛ زیرا میدانیم «باران رحمت بیحسابش همه را رسیده، و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده» و همه بندگان از مواهب گوناگون حیات بهرهمندند، و روزى خویش را از سفره گسترده نعمتهاى بیپایانش بر میگیرند، این همان رحمت عام او است که پهنه هستى را در بر گرفته و همگان در دریاى آن غوطهورند. ولى «رحیم» اشاره به رحمت خاص پروردگار است که ویژه بندگان مطیع و صالح و فرمانبردار است؛ زیرا آنها به حکم ایمان و عمل صالح، شایستگى این را یافتهاند که از رحمت و بخشش و احسان خاصى که آلودگان و تبهکاران از آن سهمى ندارند، بهرهمند گردند.[1]
برای این مطلب – عام بودن صفت رحمان- چند شاهد میتوان بیان کرد: اینکه «رحمان» در همه جا در قرآن به صورت مطلق آمده است که نشانه عمومیت آن است، در حالیکه «رحیم» گاهى به صورت مقید ذکر شده که دلیل بر خصوصیت آن است «خداوند نسبت به مؤمنان رحیم است»؛[2] و گاه به صورت مطلق مانند سوره حمد.
علاوه بر این در روایتى از امام صادق(ع) میخوانیم: خداوند معبود همه چیز است، نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان، و نسبت به خصوص مؤمنان رحیم است.[3]
از سویى دیگر «رحمان» را صیغه مبالغه دانستهاند که خود دلیل دیگرى بر عمومیت رحمت او است، و «رحیم» را صفت مشبهه که نشانه ثبات و دوام است و این ویژه مؤمنان میباشد.
شاهد دیگر اینکه «رحمان» از اسمای مختص خداوند است و در مورد غیر او به کار نمیرود، در حالیکه «رحیم» صفتى است که هم در مورد خدا و هم در مورد بندگان استعمال میشود، چنانکه درباره پیامبر(ص) در قرآن میخوانیم: «ناراحتیهاى شما بر پیامبر گران است، و نسبت به هدایت شما سخت علاقهمند است، و نسبت به مؤمنان مهربان و رحیم میباشد».[4]
لذا در حدیث دیگرى از امام صادق(ع) نقل شده است: رحمان اسم خاص است، اما صفت عام دارد (نامى است مخصوص خدا ولى مفهوم رحمتش همگان را در بر میگیرد) ولى رحیم اسم عام است به صفت خاص (نامى است که بر خدا و خلق هر دو گفته میشود، اما اشاره به رحمت ویژه مؤمنان دارد).[5]
از پیامبر اکرم(ص) نیز نقل شده است: خداوند بزرگ صد باب رحمت دارد که یکى از آنرا به زمین نازل کرده است، و در میان مخلوقاتش تقسیم نموده و تمام عاطفه و محبتى که در میان مردم است، از پرتو همان است، ولى 99 قسمت را براى خود نگاه داشته و در قیامت بندگانش را مشمول آن میسازد.[6]
نتیجه اینکه سنت خداوند در این دنیا این است که صفت رحمتش عام باشد و شامل حال کافران و فاسقان نیز گردد؛ بلکه باید گفت چه بسا سنت الهی بر این است که وضعیت مادی و معیشتی کافران و فاسقان در دنیا بهتر از مؤمنان و صالحان باشد: «و اگر بیم آن بود که مردمان همه یک امت میگشتند- همه دنیاجو میشدند یا به کفر میگراییدند- هر آینه کسانى را که به خداى رحمان کافر میشوند براى خانههاشان سقفهایى از نقره میساختیم و نیز نردبانهایى [از نقره] که بر آنها بالا روند».[7]
اما این مطلب که سنت الهی بر نابودی ستمگران و جباران است، باید بگوییم: در مورد نابودی ستمگران تعبیرات قرآن در برخی موارد به گونهای است که اختصاص به ستمگران ندارد، بلکه به صورت کلی به همهی انسانها اعم صالح و فاسق گوشزد میکند که از بین رفتن و پایان یافتن زندگی دنیا باید درس عبرتی باشد که به فکر ساختن زندگی بیپایان آخرت باشند و دل به زندگی زودگذر دنیا ندهند.[8] برخی تعبیرات نیز اگرچه اختصاص به ستمگران دارد،[9] ولی مقصود این نیست که خداوند هر ستمگر و یا نظام ظالمانهای را به مجرد ظلم و ستم فوراً از بین میبرد؛ بلکه سنت الهی در این زمینه بر مهلت دادن به ظالمان است.[10] البته پس از پایان یافتن اجل و مهلت، دچار هلاکت و نابودی خواهند شد.[11]
بنابراین نباید گفت گویا این سنت الهی برای جباران و متکبران در این مقطع زمانی به دلیل رحمانیت الهی تحت الشعاع قرار گرفته است؛ بلکه این از باب مهلت دادن است، چنانکه خداوند در زمانهای قدیم نیز به کافران و ظالمان مهلت میداد. مثلاً: به قوم نوح بیش از 950 سال فرصت داده است،[12]یا به دولت ظالمانه بنیامیه حدود نود سال و به بنیعباس بیش از دویست سال مهلت داده است!
برای این مطلب – عام بودن صفت رحمان- چند شاهد میتوان بیان کرد: اینکه «رحمان» در همه جا در قرآن به صورت مطلق آمده است که نشانه عمومیت آن است، در حالیکه «رحیم» گاهى به صورت مقید ذکر شده که دلیل بر خصوصیت آن است «خداوند نسبت به مؤمنان رحیم است»؛[2] و گاه به صورت مطلق مانند سوره حمد.
علاوه بر این در روایتى از امام صادق(ع) میخوانیم: خداوند معبود همه چیز است، نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان، و نسبت به خصوص مؤمنان رحیم است.[3]
از سویى دیگر «رحمان» را صیغه مبالغه دانستهاند که خود دلیل دیگرى بر عمومیت رحمت او است، و «رحیم» را صفت مشبهه که نشانه ثبات و دوام است و این ویژه مؤمنان میباشد.
شاهد دیگر اینکه «رحمان» از اسمای مختص خداوند است و در مورد غیر او به کار نمیرود، در حالیکه «رحیم» صفتى است که هم در مورد خدا و هم در مورد بندگان استعمال میشود، چنانکه درباره پیامبر(ص) در قرآن میخوانیم: «ناراحتیهاى شما بر پیامبر گران است، و نسبت به هدایت شما سخت علاقهمند است، و نسبت به مؤمنان مهربان و رحیم میباشد».[4]
لذا در حدیث دیگرى از امام صادق(ع) نقل شده است: رحمان اسم خاص است، اما صفت عام دارد (نامى است مخصوص خدا ولى مفهوم رحمتش همگان را در بر میگیرد) ولى رحیم اسم عام است به صفت خاص (نامى است که بر خدا و خلق هر دو گفته میشود، اما اشاره به رحمت ویژه مؤمنان دارد).[5]
از پیامبر اکرم(ص) نیز نقل شده است: خداوند بزرگ صد باب رحمت دارد که یکى از آنرا به زمین نازل کرده است، و در میان مخلوقاتش تقسیم نموده و تمام عاطفه و محبتى که در میان مردم است، از پرتو همان است، ولى 99 قسمت را براى خود نگاه داشته و در قیامت بندگانش را مشمول آن میسازد.[6]
نتیجه اینکه سنت خداوند در این دنیا این است که صفت رحمتش عام باشد و شامل حال کافران و فاسقان نیز گردد؛ بلکه باید گفت چه بسا سنت الهی بر این است که وضعیت مادی و معیشتی کافران و فاسقان در دنیا بهتر از مؤمنان و صالحان باشد: «و اگر بیم آن بود که مردمان همه یک امت میگشتند- همه دنیاجو میشدند یا به کفر میگراییدند- هر آینه کسانى را که به خداى رحمان کافر میشوند براى خانههاشان سقفهایى از نقره میساختیم و نیز نردبانهایى [از نقره] که بر آنها بالا روند».[7]
اما این مطلب که سنت الهی بر نابودی ستمگران و جباران است، باید بگوییم: در مورد نابودی ستمگران تعبیرات قرآن در برخی موارد به گونهای است که اختصاص به ستمگران ندارد، بلکه به صورت کلی به همهی انسانها اعم صالح و فاسق گوشزد میکند که از بین رفتن و پایان یافتن زندگی دنیا باید درس عبرتی باشد که به فکر ساختن زندگی بیپایان آخرت باشند و دل به زندگی زودگذر دنیا ندهند.[8] برخی تعبیرات نیز اگرچه اختصاص به ستمگران دارد،[9] ولی مقصود این نیست که خداوند هر ستمگر و یا نظام ظالمانهای را به مجرد ظلم و ستم فوراً از بین میبرد؛ بلکه سنت الهی در این زمینه بر مهلت دادن به ظالمان است.[10] البته پس از پایان یافتن اجل و مهلت، دچار هلاکت و نابودی خواهند شد.[11]
بنابراین نباید گفت گویا این سنت الهی برای جباران و متکبران در این مقطع زمانی به دلیل رحمانیت الهی تحت الشعاع قرار گرفته است؛ بلکه این از باب مهلت دادن است، چنانکه خداوند در زمانهای قدیم نیز به کافران و ظالمان مهلت میداد. مثلاً: به قوم نوح بیش از 950 سال فرصت داده است،[12]یا به دولت ظالمانه بنیامیه حدود نود سال و به بنیعباس بیش از دویست سال مهلت داده است!