طلسمات

خانه » همه » مذهبی » صلح و آرامش

صلح و آرامش

صلح و آرامش

اگر کسي در کنار ساحل رودخانه ي گنگ راه برود، مي شنود که کلمه ي «شانتي، شانتي، شانتي » تکرار مي شود که به معناي صلح و دوستي است، در تهنيت گويي يهودي ها «شلوم » و بين مسلمانان «سلام» را مي شنوي؛ در

0043691 - صلح و آرامش
0043691 - صلح و آرامش

 

نويسنده: سيد حسين نصر
مترجم: سيد محمد صادق خرازي

 


اگر کسي در کنار ساحل رودخانه ي گنگ راه برود، مي شنود که کلمه ي «شانتي، شانتي، شانتي (1)» تکرار مي شود که به معناي صلح و دوستي است، در تهنيت گويي يهودي ها «شلوم (2)» و بين مسلمانان «سلام» را مي شنوي؛ در حالي که بيش از دو هزاره است که آواي «پاچم، پاچم، پاچم (3)» از نيايشگاه هاي پيامبر صلح شنيده مي شود. هيچ ديني وجود ندارد که بر صلح و دوستي تأکيد نکرده باشد، گرچه تنها گروه هاي کوچکي مثل کويکرها (4) يا منونيت ها (5) توانستند صلح طلب باشند. تمامي اديان صلح را توصيه مي کنند، مگر در مواقعي که به هر دليلي صلح غيرممکن جلوه کند. مسيح از نشان دادن چهره ي ديگر زندگي سخن گفته بود، اما در اروپا تا قرن ها، حتي زماني که همه چيز به نام مسيحيت انجام مي شد، عمده ترين جنگ ها صورت گرفت و اين جنگ ها نه تنها کم تر از ديگر مکان ها نبود، بلکه به نام مسيحيت نيز رخ مي داد.
با اين همه، اسلام در غرب جنگ طلب و در مقايسه با مسيحيت که مذهب صلح قلمداد شده، «مذهب شمشير» نام گرفته است. گرچه کتاب مقدس هندوها بهاگاوادگيتا (6)، در وسط ميدان جنگ وحي شد و عهد عتيق در مقايسه با قرآن فصل هاي بيش تري در مورد جنگ دارد، اما در بين مسيحيان نکوهش و تنفر از جنگ هاي مذهبي اغلب متوجه اسلام است. درا ين زمان که اين کتاب نوشته مي شود، بعضي از فيليپيني ها مشغول نگارش در مورد صلح طلبي مسيحيت در مقايسه با اسلام هستند؛ درحالي که آن ها به سادگي فراموش کرده اند که بنا بر گاه شمار اسپانيا، هنگامي که اسپانيايي ها به جزاير فيليپين حمله کردند و حکومت مسلمانان را در مانيل شکست دادند، هزاران مسلمان را کشتند و بقيه را مجبور کردند که به آيين کاتوليک درآيند، و اين درست همان کاري بود که با مسلمانان و يهوديان اسپانيا کرده بودند. به علاوه، در غرب اشاعه ي اسلام را به وسيله ي شمشير مي دانند، در حالي که هيچ کس نمي خواهد رفتار وحشيانه اي که مردمان شمال اروپا را مجبور به پذيرش مسيحيت نمود يا مذاهب قديمي اروپا را از بين برد، به خاطر آورد. حتي واقعه ي عظيم جنگ هاي صليبي که به نام مسيحيت صورت گرفت، نتوانست تصوير غرب را از اسلام به شکل «مذهب شمشير» و مسيحيت به عنوان «مذهب صلح» تغيير دهد.
اين امر واقعيت دارد که تاريخ مقدس اسلام با حماسه اي آغاز شد که طي آن اعراب به سرعت در خارج از شبه جزيره ي عربستان گسترده شدند و تاريخ جهان را براي هميشه تغيير دادند. اما اين گسترش سريع به معناي تغيير مذهب اجباري يهوديان، مسيحيان، زرتشتيان و ديگران نبود. در ايران دويست سال بعد از حکومت اسلامي، هنوز بيش تر مملکت زرتشتي بود و استان مازندران تا قرن دهم ميلادي به تصرف اسلام درنيامده بود. در اغلب مناطق اسلامي شدن فرآيندي تدريجي بود. تاريخ اسلام مانند تاريخ يهود يا هندو با نوعي حماسه ي مقدس همراه بود؛ اما اين امر آن را بيش از هيچ مذهب ديگري دين شمشير يا دين صلح نمي سازد.
از آن جا که متهم ساختن اسلام به دين شمشير حتي در غرب معاصر که بيش از تمامي ديگر تمدن ها درگير جنگ هاي وحشتناک بوده، ادامه يافته است، مسلمانان معاصر به سادگي با اين پاسخ که اسلام از کلمه ي سلم و «سلام» به معناي صلح گرفته شده، از اسلام به عنوان دين صلح طلب دفاع مي کنند، اما با اين حال چنين پاسخي کافي نيست. اين مطلب لازم به ذکر است که چون هدف تمامي اديان بزرگ رسيدن به خداست که خود مظهر صلح محسوب مي شود، اسلام نيز درصدد هدايت پيروان خود به سرزمين صلح و برقراري صلح تا سرحد ممکن در جهاني است که نابرابري، تنش و گرفتاري در آن فراوان است. به علاوه، اسلام با مشخص نمودن شرايط جنگ درصدد محدود کردن آن است. در طي چهارده قرن از تاريخ خود در ايجاد صلح دروني به ميزان قابل توجهي موفق شده است. هرچند که مي توان گفت سهم آن در ايجاد صلح بيروني نيز کم تر از ديگر تمدن هاي بزرگ از قبيل ژاپن، چين، هندو و مسيحيت نبوده است.
از مدت ها پيش، اين ويژگي تاريخي غيرعادي اسلام در غرب بايد کنار گذاشته مي شد؛ زيرا خود غرب در پنج قاره جنگ هايي را به نام مسيحيت به راه انداخته بود و حتي نسل گروه هاي قومي را با حداقل بخشودگي و به دليل مسيحي نبودن، ريشه کن کرده بود. براي مسلمانان و مسيحيان و يا حتي هندوها، کنفوسيوسي ها يا بودايي ها اشاره به دوره هايي از تاريخ پيروان ديگر مذاهب که در جنگ به سر مي برده اند، آسان است. تاريخ تمامي جوامع اعم از مذهبي و غيرمذهبي همچون دنياي امروز، مملو از چنين نمونه هايي است؛ زيرا انسان با خود نطفه ي نزاع و مشاجره را به همراه دارد و از خشونت و جنگ براي دستيابي به هر آرمان و مرامي که قدرت به حرکت درآوردن مردم را داشته باشد، استفاده مي کند. هنگامي که مردم غرب تقريباً همگي مسيحيان معتقدي بودند، مسيحيت حامي جنگ محسوب مي شد؛ و هنگامي که مذهب ضعيف شد، ملي گرايي، فاشيسم، کمونيسم، منافع اقتصادي و ديگر ايدئولوژي ها جايگزين آن شدند. و اين در حالي است که در جهان اسلام چون مذهب به عنوان منبع قدرتمندي باقي مانده، هنوز هر عاملي که موجب مشاجره و درگيري شود، مذهب در آن مورد حکم مي کند؛ هرچند که قرآن بر اين نکته ي مهم تأکيد مي کند که جنگ تنها براي دفاع از سرزمين و مذهب انسان است و نبايد تهاجمي و متجاوزانه باشد. ذکر اين نکته ضروري است که نقش تمام اديان ايجاد صلح و تأکيد بر آن دسته از تعاليم مذهبي است که به توافق، هماهنگي و صلح زميني و بهشتي مي انجامد؛ يعني همان تعاليمي که در قلب تمامي اديان اصيل وجود دارد. از چنين ديدگاهي بر تمامي ناظران بي طرف آشکار مي شود که تأکيد بر صلح در تعاليم اسلامي از نقشي پراهميت و ضروري برخوردار است.
امروزه هر کسي که به ضرورت صلح مي انديشد، به گونه اي از فن آوري نوين نظامي متشکر است که وحشت از جنگ را به حدي رسانده که حتي براي مردمان جنگ طلب قديم نيز باورنکردني است. اما نوعي نياز و تمايل ذاتي نسبت به صلح در روح انسان نهفته است که يقيناً ارتباطي به تجارب انسان ندارد. حتي آنان که هرگز صلح و آرامش را تجربه نکرده اند، نيز در حسرت آن هستند. به همين دليل مي توان اين پرسش را مطرح کرد که چرا مردم به دنبال صلح هستند؟ تعالم اسلامي پاسخي روشن براي اين پرسش دارد که در عين حال مفهوم و معناي صلح را در حيطه ي اسلام مشخص مي کند.
خداوند در قرآن خود را «السلام» يا صلح مي نامد؛ بنابراين انسان مي تواند همانند مسلمانان باور داشته باشد که خداوند صلح است و حسرت ما براي دستيابي به صلح در واقع چيزي نيست مگر تمناي ما براي وصال به خداوند. در ذات ازلي ما هنوز خاطره ي آرامشي که انسان در حضور خداوند و در زمان ازل و قبل از هبوط به دنياي فراموشي تجربه کرده، زنده است. طي روندي که مي توان آن را خاطره ي [ازلي] افلاطوني ناميد، انسان هنوز آن آرامشي را که عيسي مسيح فوق درک بشري مي دانست، به خاطر مي آورد.
از نظر مسلمانان تنها مذهب مي تواند ما را به «دارالسلام» باز گرداند که حقيقتي بهشتي و حضور الهي است. «تا خدا بدان هر کس را که در پي خشنودي اوست، به راه هاي سلامت هدايت کند» (مائده، 16). قرآن پيوسته صلح را با شرايط بهشتي يکسان مي داند، «و اهل بهشت را آواز مي دهند که سلام بر شما باد» (اعراف، 46). اصطلاح «سلام بر شما باد» را پيامبر به عنوان سلام اهل بهشت به مسلمانان آموخت. «در آن جا سخن لغو نمي شنوند، گفتارشان سلام است» (مريم، 62). «وسلامي که سخن پروردگار مهربان است» (سوره يس، 58)؛ در بهشت «جز يک سخن: سلام، سلام» (واقعه، 26)، چيزي شنيده نمي شود.
دقيقاً به اين دليل که صلح و آرامش کيفيتي ملکوتي است، انسان نمي تواند به سادگي در درون خود و سپس بيرون و با ديگران بدان دست يابد. براي آرامش بيروني، انسان بايد با خود در صلح باشد و بدين منظور بايد با خدا در صلح و آرامش به سر برد. انسان بر اساس حديثي که قبلاً ذکر شد، «به شکل» خدا آفريده شده است و به همين دليل هر جزء از روح او ارزشمند است. مشکل اين جاست که روح انسان بعد از هبوط بسيار آشفته است و بسياري از بخش هاي آن جابه جا شده است. اگر نمايشنامه هاي بزرگ شکسپير از جمله هملت درست درک شده، مي توان به موقعيت دروني روح و جان انسان پي برد. در پادشاهي دانمارک هيچ چيز مناسب نيست و موقعيت آن به اين دليل آشفته است که هيچ کس در جاي مناسب خود قرار ندارد. پادشاهي دانمارک حکايت از روح ما دارد که بايد اجزايش را در جاي خود قرار داد تا آرامش و هماهنگي برقرار شود. اما روح به تنهايي نمي تواند اين مهم را انجام دهد و به کمک آسمان ها نيازمند است. اسلام نيز همانند ديگر سنن معنوي بر اين نکته تأکيد مي ورزد که بدون تسليم در برابر خدا که از ريشه ي آرامش، يعني سلام گرفته شده است، انسان نمي تواند به صلح دست يابد و بدون صلح دروني نيز، صلح بيروني حاصل نمي شود.
در گفتگوهاي کلي که امروزه در مورد صلح صورت مي گيرد، اغلب اين سلسله مراتب فراموش مي شود. انسان غيرمذهبي که جهان معنوي را غيرواقعي مي داند، ديد خود را نسبت به واقيعت ها به زندگي زميني محدود مي کند که طبيعتاً مي خواهد زندگي توأم با آرامشي را در آن بگذراند و از خطرات جنگ و درگيري ها به دور باشد. اما اين بحث صلح در زماني مطرح شده است که جامعه ي مدرن جنگ هاي سبعانه اي را عليه طبيعت در پيش گرفته و حيت در جوامع انساني رقابت بر مبناي حرص و طمع بر بخشش و مسئوليت هاي اجتماعي سايه افکنده است. درنتيجه اگر چه امروزه گرفتار جنگ جهاني نيستيم، اما جنگ هاي کوچک تر، درگيري هاي محلي، اقدامات وحشت زا و تروريستي در سراسر جهان ديده مي شود، البته اين درحالي است که نخواهيم از جنگ هاي اقتصادي و زيست محيطي که زير پرچم صلح صورت مي گيرد، نام ببريم. از ديدگاه اسلامي، با توجه به اين که صلح (السلام) نام خدا و خود بازتابي از آن اسم الهي است، اين پرسش مطرح مي شود که چرا خداوند به انسان اجازه مي دهد با فراموش کردن او در صلح به سر ببرد و از هدف آفرينش زن و مرد غافل شود.
براي مسلمانان انديشه ي زندگي در آرامش در عين نفي پروردگار، مسئله اي بي معني و محال است؛ زيرا تنها خداست که مي تواند اين ناآرامي ها و درگيري هاي روح انسان را نظام بخشد و هنگامي که اين آرامش دروني وجود نداشته باشد، در بيرون نيز پديدار نخواهد شد. تعاليم اسلامي دربرگيرنده ي احکام بسياري براي فرونشاندن اختلافات بين مردمان است تا صلح و آرامش برقرار شود. اما برترين هدف اسلام هدايت روح انسان به «دارالسلام» است که از طريق زندگي زاهدانه و برقراري آرامش دروني با کمک ملکوت به دست مي آيد. در نزد اسلام هم مانند ديگر سنن ريشه دار، هدف از مذهب نجات روح انسان و برقراري عدالت و آرامش در جامعه است؛ به گونه اي که انسان را قادر سازد پارسايانه و در صلح و آرامش زندگي کند و درگذرد، که در عميق ترين مفهوم خود به سر بردن در لطف و مرحمت خداوند است که به تجربه ي آرامش ملکوتي منجر مي شود. وجود اسلام براي اين است تا به پيروان خود در طول قرن ها ياد آوري کند که صلح در زمين بدون کمک ملکوت اعلي امکان پذير نيست و امروزه نيز براي اين موضوع تأکيد مي شود که آرامش ملکوتي نيازمند صلح بين زمان هايي است که علم الهي در طول قرن ها وحي را نازل کرده است.
همان طور که مولانا مي گويد:
گر گريزي بر اميد راحتي *** زان طرف هم پيشت آيد آفتي
هيچ گنجي بي دد و بي دام نيست *** جز به خلوتگاه حق آرام نيست

هنگامي که از آرامش سخن مي گوييم، نبايد اين آيه ي معروف قرآني را از نظر دور بداريم که مي گويد: «اوست که بر دل هاي مؤمنان آرامش (السکينه) فرستاد» (فتح، 4)، سخن گفتن از «سکينه» يا به عبري «شکينه» يا “Pacem” يا “Shanti” تأکيدي است بر اين واقعيت اسلام که صلح و آرامش از خدا نشئت مي گيرد که خودِ آرامش است و بدون او هيچ صلحي بر زمين نخواهد بود.

پي نوشت ها :

1- shanti, shanti, shanti.
2- shalom.
3- pacem, pacem, pacem.
4- Quakers.
5- Menonites.
6- Bhagavad Gita.

منبع مقاله :
نصر، سيد حسين، (1385)، قلب اسلام، ترجمه ي سيد محمد صادق خرازي، تهران: نشرني، چاپ چهارم

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد