صوفی ، صوفیه و تصوف (5)
صوفی ، صوفیه و تصوف (5)
منبع : اختصاصی راسخون
این کتاب در چاپهای قبلی با عنوان از کوى صوفیان تا حضور عارفان منتشر میشد؛ اما در چاپ چهارم به در کوى صوفیان تغییر نام یافت. مؤلف این اثر در خانوادهای شیفته و خدمتگذار به آل رسولصلیاللهعلیهوآله در سال 1333ق پا به عرصه وجود نهاد. از همان دوران کودکی به اتفاق والد ماجد خود به حضور شمس العرفا و سپس با آقای شیخ عبدالحسین ذوالریاستین مونس علیشاه و آقای حاج محمد حسن مراغهای (محبوب علیشاه) ملاقات کرد و از نزدیک آقای شیخ محمد حسن گنابادی (صالح علیشاه) و آقای حاج مطّهر علیشاه و این اواخر آقای سلطان حسین تابنده «رضا علیشاه» را دیده و به تمام مبانی اعتقادی و خانقاهی صوفیه آشنا شد، تا این که عنایت و هدایت الهى چراغ راهش شد و از کوى صوفیان به حضور عارفان راه یافت و خود شمع جمع سوتهدلان گردید؛ چنان که به نور قرآن و قوة سنت آل رسول، طریق عشق را پیمود. وى در سن 94 سالگی دار دنیا را وداع گفت.
این کتاب به صورت فصلبندی نگارش نشده است؛ ولی با بهرهگیری از منابع دست اول و معتبر فرقههای صوفیه به چیستی و عوامل پیدایش تصوّف، تبیین و تحلیل فرقههای ذهبیه، نعمت اللهى، مونس علیشاهى، صفی علیشاهى، کوثریه، شمسیه و گنابادیه پرداخته و آرا و عقاید آنها و ادعای انتسابشان به اهل بیتعلیهمالسلام را نقد کرده است. چکیده این کتاب به شرح ذیل بیان میشود:
انگیزه تدوین: نویسنده، نیازهای معنوى و در جستوجوى خضر طریقت را انگیزه اصلی تدوین معرفی میکند و مینویسد:
«بخت یاری کرد درد طلب، دیدار جمال دلنشین، صاحب جمالی که راه به حضرت دوست برده باشد و بتواند راهبری کند، دامن جان را گرفته، دل بر کف کوچه به کوچه از هر دیاری به جستوجوى مقصود پرداختم تا شاید او که قرنها خضر راهش خواندهاند را یافته و حلقه ارادتش را به گوش کشم بلکه دل به او سپرم، قدم بر قدمگاهش گذارم.آنقدر با او وادی طلب را با صدق و صفا بپویم تا به محبوب رسم. به همین منظور هر کجا هر نشانی از مقصود دادند رفتم و به هر کس حوالتم کردند دیدم؛ ولی نه از تاک نشان بود و نه از تاکنشان.»
نویسنده در پی حقیقت به جدانگاری تصوّف و عرفان میرسد و میگوید:
«از اینجا بود که باور کردم راه عرفان و تصوّف جداگانه است. آنان که میگویند یا شعار میدهند یا مینویسند: تصوّف و عرفان ریشه در قرآن و سنت پیامبر و ائمه معصومین دارد، حقیقتی را تحریف و بیبهایی را قیمت مینهند».
اشتقاق کلمه صوفى: این واژه به ادعای صوفیان، از سوف یونانی به معنای حکمت، صوف به معنای پشم، صفّه، مکانی در مدینه، صوفه القفا به معنای موهای آویخته در گودال پس گردن، صوفانه به معنای گیاه خرد و ناچیز، صوفه نام قبیلهای در عصر جاهلیت، صف و صفا مشتق شده و نویسنده ضمن بازگو کردن این وجوه، به تحلیل آنها پرداخته است.
سرچشمه و عوامل پیدایش تصوّف: یافتن تولدگاه دقیق تصوّف غیر ممکن است؛ ولی آن را باید درمیان تمام فرقهها، ملتها و مذهبها، جستوجو کرد و اعتقاد داشت که عواملی خارج از متن ادیان تحریف نشده در پیدایش و تشکیل عقاید و افکار صوفیه تأثیر داشته است و آیینهایی مانند میترایى، برهمایى، تائو، زرتشتی و مناسک آنها نشان میدهد که ردپایی در تصوّف اسلامی داشته است. پژوهشگرانی همچون ابوریحان بیرونى، سعید نفیسى، جلال همایى، زرین کوب، کیوان سمیعى، گولدزیهر، عمر فروخ، نیکلسون و حتی صوفیانی مثل سلطان حسین تابنده و میرزا زینالعابدین شیروانی در حدایق السیاحة به این مطلب تصریح کردهاند. البته صوفیان، مدعیات خود را به قرآن و سنت مستند میکنند؛ ولی حق مطلب آن است که تصوّف معجونی از افکار، عقاید آداب و رسوم نصرانیت، مسیحیت، زردشتى، بودایی و…. است. با آن که صوفیان، ریشه قرآنی برای تصوّف و صوفی قائلند، ولی اینگونه کلمات هرگز در قرآن نیامده است. روایاتی هم که صوفیه به آنها استناد میکنند، در این کتاب مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است و روایات مدعیان تصوّف نقد میشود. مؤلف کتاب، روایاتی را از رسول خداصلیاللهعلیهوآلهدر بیان انحراف تصوّف نقل میکند؛ از جمله این که «روز قیامت برپا نشود، مگر آنکه قومی از امت من به نام صوفیه برخیزند. آنها بهرهای از دین ندارند که آنها برای ذکر دور هم حلقه میزنند و صداهای خود را بلند مینمایند و گمان میکنند بر طریقت و راه من هستند؛ نه، بلکه آنان از کافران نیز گمراهترند و آنان را صدایی مانند الاغ است».
نخستین صوفى: عثمان بن شریک کوفی معروف به ابو هاشم کوفی صوفى، در اواخر زمان بنیامیه مانند رهبانان، جامههای پشمینه درشت میپوشید و شیخ شام محسوب میشد و تصوّف را پدید آورد و از اهل بیت عصمت و طهارت جدا شد و امام صادق علیه السلام او را فاسد العقیده و مبتدع معرفی کرد؛ البته نباید از نقش بنی امیه نیز در تأسیس تصوّف غفلت کرد. اولین خانقاه نیز به دست امیر ترسایی برای صوفیان ساخته شد.
انحرافات صوفیه و برخورد فقها: مؤلف محترم در این قسمت از تأویلات صوفیانه، مقابله با اسلام و ارتباط تصوّف و تشیع، بدعتهایی مانند عشریه، مسأله ولایت و تقسیم آن به ولایت شمسیه و قمریه و اقطاب خود را به ولایت قمریه متصف کردن، ادعای اجازه از معصوم، همسازی صوفیه با شیخیه و بابیه، مسأله بیعت در تصوّف، مهدویت نوعیه و بهره برداری استعمار از تصوّف به تفصیل سخن گفته و افشاگری کرده است و از برخورد فقها و فتواهای آنها بر ضد افکار و بدعتهای صوفیان، بهویژه تأویل گرایی آنها در برابر قرآن و مقابله با نص قرآن، مدح عشق و مذمت عقل، شطحیات و ادعای خدایی کردن، اعتراض صوفیان بر امامان، طرح عشریه به جای خمس و سایر بدعتها گزارش داده است.
معرفی و نقد فرقه خاکساریه: این فرقه، سلسله خود را از طریق میر ملنگپا به امام سجادعلیهالسلام منتهی میکنند و امام سجاد را مرید سلطان قاهر قدس دانسته و قاهر قدس نیز طالب ده ده روشن که مجهول الهویه است، و او نیز مرید و طالب محمود پاتیلی یعنی سلمان فارسی و او را نیز طالب مولای متقیان معرفی کردهاند. این استنادها بدون هیچ دلیلی ارائه میشود. افزون بر این، چگونه سلمان فارسی با این که به استناد قطعی تاریخ، قبل از امام علیعلیهالسلام از دنیا رفته است، جانشینی بعد از خود را تعیین میکند و این خلاف سنت تصوّف است. نویسنده در ادامه به همبستگی خاکسار با اهل حق، سرنوشت فرقه خاکسار و جانشینی حاج مطهّر، معرفی حاج مستور، تجدید وى با نعمت اللهى، نسبت میر طاهر و مستور، اعلامیه احسان علیشاه، مدعیان جانشینی سید حسین جابری میر طاهر و دلایل بطلان دفاع مستور از میر طاهر به تفصیل اشاره میکند. وى دربارة سرنوشت خاکسار مینویسد:
«بدون تردید، میباید پذیرفت با مرگ احسان علیشاه که در عصر حاجی مطهّر علیشاه دارای اجازات کافی بوده است، حتی در حضور او فرقه ارشاد به دوش میافکنده، فرقه خاکسار شیخ مجازی یا سرحلقه نشینی که بتواند افراد را بپذیرد، نداشته و ندارد و آنچه بعد از مرگ حاجی مطهّر علیشاه شکل گرفته، آقای مصباح یا رحمت علیشاه طرقی یا دیگران در هر کجا بساطی پهن کردهاند؛ خصوصاً آنهایی که مانند کلک علی بعد از میر طاهر به اغفال و فریب مردم مشغولند؛ از جمله فرزندان میر طاهر که دست و پای مذبوحانه میزنند، همه و همه خود سرانه نشستهاند [و] به قول خودشان، به جایی بند نیستند».
معرفی و نقد فرقههای معروفیه: صوفیان بر این باورند که معروف بن فیروزان کرخی از ناحیه حضرت علی بن موسی الرضاعلیهالسلام اجازه تأسیس فرقهای را داشته است که بعدها فرقههای نعمت اللهیه، ذهبیه، اغتشاشیه، قادریه، و شاذلیه از آن منشعب شدهاند؛ یعنی معروف کرخی سر سلسله چندین فرقه صوفی به شمار میرود. مؤلف محترم در ادامه بحث، جریان مسلمان شدن معروف کرخى را از تذکرةالاولیا نقل و سپس با شواهد تاریخى، ادعای صوفیه را نقد و اسلام و دربانی معروف کرخی را افسانه معرفی و به این مطلب اشاره میکند که یکی از روشهای صوفیه برای رسیدن به مقاصد خود، بهرهگیری از تشابه اسمی افراد است و در اینجا میان «معروف بن خربوذ» صحابه امام صادق و «معروف کرخی» خلط کردهاند؛ افزون بر این ، وقتی سلسله سازان به این امر توجه کردهاند که اتصال اقطاب فرقهها به معروف قطع است، کوشیدهاند با طرح حسن بصرى، انقطاع سلسله معروفیه را مرمّت کنند؛ غافل از این که اتصال به حسن بصری ننگ آورتر است؛ زیرا وى در دوران حیات چندین امام معصوم یعنی امام علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقرعلیهم السلام زیست و نه تنها با آنها بیعت و همکاری نکرد، بلکه به مخالفت صریح با آنها پرداخت و حتی با حاکمان بنیامیه مانند حجاج همکاری کرد و به بدعتها و تفسیرهای ناصواب فراوانی مانند نهی از ازدواج و مسأله معراج و رؤیت الهی و صراط مستقیم اقدام کرد. بیثباتی در مذهب و نفاق وى از دیگر آسیبهای او است؛ به همین دلیل، همه فقها و عالمان رجال به جرح وى فتوا داده و ائمه اطهار با او برخورد داشتهاند. نویسنده کتاب در ادامه به معرفی فرقه ذهبیه به عنوان یکی از انشعابات معروفیه میپردازد و بریدگیها و اغتشاشهای آن را نشان میدهد؛ سپس به فرقه نعمت اللهى و انقراض آن در ایران و انشعابات آن، یعنی نعمت اللهیه مونس علیشاهى، نعمت اللهیه گنابادی، نعمت اللهیه صفی علیشاهى، نعمت اللهیه شمسیه اشاره و نقد عقاید آنها را بیان میکند و در پایان به این سؤال میپردازد که چرا از کوى صوفیان گذشتیم؟ و بعد فرقه مهدویه گمنامیه اشراقیه را برّرسی میکند.
7. در خانقاه بیدخت چه میگذرد؟ محمد مدنى، چاپخانه دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، بهار 1381ش، 184 ص
جناب حجت الاسلام و المسلمین محمد مدنى معروف به ناشر الاسلام گنابادی یکی از علمای با سابقه شهرستان گناباد هستند که در سال 1310 شمسی در روستای خیبری گناباد متولد شد و پس از تحصیلات ابتدایی نزد والد خود به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و سپس به مشهد مقدس رفت و از محضر ادیب نیشابوری، میرزا احمد مدرس یزدى، شیخ هاشم قزوینی و میرزا جواد آقا تهرانی استفاده کرده و دروس ادبیات، فقه، اصول و علوم عقلی را فراگرفتند. وى با هجرت به نجف اشرف، دروس خارج فقه و اصول را تکمیل کرده و از آیات عظام خویی، شاهرودى و بجنوردی بهره برده و از سوى آیتالله شاهرودى به لقب ناشر الاسلام مفتخر شد.
حجت الاسلام مدنى، سالها به افشاگری فرقه نعمت اللهى گنابادی پرداخته و خدمات گستردهای در این شهرستان و روستاهای پیرامونی انجام داده است. مقدمه این کتاب را جناب احمد عابدی در باره فرقههای تصوف و عرفان، معنای تصوف، فرقههای صوفیان، سلسله نعمت اللهى گنابادی، دیدگاه فقهای بزرگ درباره صوفیه، سماع، شطحیات، شریعت، طریقت، حقیقت و زیست نامه مؤلف نوشته است. محتوای کتاب در چهار فصل با عناوین پیدایش تصوف و صوفیگری در اسلام، پیدایش صوفیه در گناباد (بیدخت)، عملکرد خانقاه بیدخت و روابط سیاسى- اجتماعی آن و شرارتهای نور علیشاه تنظیم شده است.
نویسنده در فصل اول به تأثیر گذاری مسیحیت و افکار هندی و بودایی در پیدایش تصوف و روایات مذمت صوفیه اشاره کرده است و فصل دوم را به شرح ماجرای ریاب و ماجرای نوقاب و اعلام صوفیگری ملاسلطان محمد و علنی شدن خانقاه بیدخت اختصاص داده است.
یکی از مهمترین مباحث کتاب در فصل سوم بیان شده و به اموری مانند تفرقه اندازى، گردآوری افراد بیبندوبار گرد خانقاه، اتهامهای ناروا به مخالفان، حیف و میل کردن موقوفات و اموال عمومى، بیتفاوتی در برابر آسیب دیدگان، حمایت از ظالمان و ستمپیشگان، عوامفریبى، صحنهسازى، شکسته شدن دست دکتر تابنده، رسوایی خانقاه بیدخت در جریان انقلاب اسلامی و مطالب دیگر به عنوان عملکرد خانقاه بیدخت و روابط سیاسى-اجتماعی آن اشاره شده است. عکس العمل نور علی شاه در برابر قتل سلطان محمد، آخرین فصل کتاب است که با عنوان شرارتهای نور علی شاه، قطب دوم و جانشین ملاسلطان به خوبی افشاگری شده است با این توضیح که وقتی سخنان سلطان محمد در نجف اشرف به اطلاع آیتالله آخوند خراسانی رسید، ایشان حکم قتل او را صادر کرد. پس از قتل سلطان محمد، نور على شاه جانشین او شد و قتل پدر را بهانه قرار داد و به انتقام جویی و قدرتطلبی روى آورد و عدهای بیگناه را شکنجه و به قتل رساند؛ به طوری که جریان گاو شاخ زن معروف و مشهور نزد عام و خاص است.
8. موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، داود الهامى، انتشارات مکتب اسلام، قم، زمستان 1378ش،چاپ اول، 408 ص
مرحوم حجت الاسلام و المسلمین الهامی در طول حیات علمی خود به تبیین و تحلیل فرقههای صوفیه پرداخت که از جمله میتوان به کتابهای تصوف از دیدگاه ائمه اطهارعلیهمالسلام، پیدایش تصوف در میان شیعیان نام برد. موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ یکی از کتابهای نقادانه ایشان درباره تصوف است که در این نوشتار به اختصار معرفی میشود. این کتاب پس از بیان یک مقدمه کوتاه، به پیدایش تصوف در میان شیعیان و پیدایش تصوف در میان مسلمانان اشاره و سپس مذهب سران صوفیه مانند: سفیان ثوری، ابراهیم ادهم، داوود بن نصر طایى، شقیق بلخى، عبدالله بن مبارک مروزى، ابو علی فضیل بن عیاض، معروف کرخى، بشر حافى، ذوالنون مصرى، بایزید بسطامى، جنید بغدادی ، جریری احمد بن محمد، حسین منصور حلاج، ابوبکر شبلی تبیین شده است.
عدم همبستگی میان تشیع و تصوف و مقاومت فقهای شیعه در مقابل صوفیگری مانند: سید بن طاووس، حسن بن یوسف بن مطهر حلى، محمد بن مکی (شهید اول) و ابن فهد و نزدیکی تصوف به تشیع از ناحیه سید حیدر آملى، فضل الله استر آبادى، شاه نعمت الله ولى، حافظ رجب برسى، سید محمد مشعشع، سید محمد نوربخش، ابن ابی جمهور احسایی و حرکت صوفیان از شیخ صفی الدین تا شیخ ابراهیم و نیز از شیخ جنید تا شاه اسماعیل و تحول ناگهانی در طریقت سلسله صفوى از دیگر مباحث این کتاب است که نویسنده به تفصیل درباره آنها سخن گفته است.
بحث دیگر کتاب به برخورد علمای شیعه با تصوف اختصاص دارد و دیدگاه بزرگانی مانند علامه مجلسى، ملا محمد طاهر قمى، ملا احمد اردبیلى، شیخ حرعاملى، شیخ علی بن محمد عاملى، میر لوحی سبزوارى، عبدالحی رضوى کاشانی، محقق کرکى، شیخ حسن کرکى، ملا احمد تونى، محمد اسماعیل بن محمد مازندرانى، علیقلی جدیدالاسلام، صدر الدین شیرازی و فیض کاشانی در باره صوفیه گزارش شده است و آخرین بحث کتاب به علل زوال مسلک تصوف اشاره دارد و برخی از فرقههای صوفیه مانند: نعمت اللهیه و ذهبیه نیز تحلیل شدهاند.
9. سیری کوتاه در مرام اهل حق (علی اللهیان)، محمد مردانى، ناشر: مؤسسه دفاع از حریم اسلام، پاییز 1377 ش، 96 ص
مرحوم حجت الاسلام داود الهامى در مقدمه این کتاب هب توضیح اهل حق پرداخته و مینویسد:
«اهل حق» نامی است که «نصیریان» یعنی علی اللهیان و علویان به خود نسبت میدهند و فرقهای از غلات هستند که بعدها در اسلام پیدا شدند و آثاری از مذاهب یهود و مجوس و مانوى در مذهب ایشان وجود دارد و قائل به حلول و تناسخند و علیعلیهالسلام را مظهر خدا میشمارند. لقب علی اللهی را از آن جهت که اینان به الوهیت حضرت علیعلیهالسلام قائلند، دادهاند. این گروه که در ایران و ترکیه و سوریه زندگی میکنند، در هر منطقهای به یک نام خوانده میشوند؛ برای مثال در ترکیه، علوى و در سوریه، نصیری و در شهرهای مختلف ایران به نامهای گوناگون نامیده شدهاند. فی المثل در اطراف مشهد «علی اللهی» و در تبریز «گوران» و در ارومیه «ابدال خانان» و در لرستان «غلات» و همچنین …. و گاهی خود را در ایران «اهل حق» نیز نامیدهاند.
البته اختلاف موجود بین اهل حقها زیادتر از آن است که بتوان از یک گروه واحد اهل حق سخن گفت. برخی از محققان با توجه به اسناد و مدارک منتشره، اهل حقهای امروزی را به سه گروه: «شیطان پرستان»، «علی اللهی» و «شیعه امامی» تقسیم کردهاند. مؤلف در سرآغاز نوشتارش، به مشکلات تاریخ پیدایش اهل حق اشاره میکند؛ هر چند اهل حق، سلطان اسحاق را که در قرن هفتم و هشتم زیسته، به عنوان مؤسس و مقنّن این جریان دانستهاند. سید قاسم افضلی بر این باور است که این مسلک در قرن چهارم به وسیله شاه خوشین رواج یافته و او وعده داده است که پس از رحلت خود، روح ذاتیاش به جسم شخصی به نام سلطان اسحاق حلول خواهد کرد. نویسنده کتاب سیری در مرام اهل حقدر ادامه کتاب به مسائلی همچون بکرزایی اهل حق (مانند تولد شاه خوشین، بابا نااوس، سلطان سهاک و بابا یادگار بدون پدر)، کتابهای مقدس، دفاتر، کلامها و پارهای از دیدگاه آنها مانند چگونگی آفرینش عالم و آدم، جریان تقاضای خلقت، جداول تجلیات هفتگانه ذات حق در جامه بشر، اصول و عقاید و واجبات مسلک اهل حق، اختلاف خاندانها و سلاسل و اماکن مقدسه و زیارتگاههای اهل حق، نظر بزرگان یارسان درباره علیعلیهالسلام، تحریفات در چاپ دوم شاهنامه حقیقت، شعبات و سلاسل اهل حق، تناسخ، ظهور خدا در زمانهای مختلف به صورت انسان، جمخانه یا جمع خانه، شرایط اهل حق بودن، دستورات بر خلاف اسلام و …. اشاره میکند.
10. حسن بصری چهره جنجالی تصوف، مهدی عمادی شیرازى، انتشارات سنایى، تهران،1382ش.
نویسنده در آغاز کتاب، علت نگارش کتاب را بیان میکند؛ یعنی در جهت محبت به اهل بیت و گرایش به عارفان با نام حسن بصری – که او را سر حلقه صوفیان و پیر پیران معرفی میکنند – برخورد میکند؛ پس در مییابد که باید او را به خوبی بشناسد و آثار موافقان و مخالفان را مرور کند. این مطلب و کنجکاوىهای دیگر، مؤلف را واداشت تا درباره حسن بصری به تحقیق بپردازد.
این کتاب در چهارده بخش تنظیم شده است. بخش اول به پدیده تصوف و ماهیت آن و آشنایی حسن بصری با تصوف اختصاص یافته است و بخش دوم، شخصیت حسن بصرى، زمانه و ارتباط او با حضرت امام علی علیه السلام، تشیع سازى، سازش با بنی امیه و نقش وى در نشر اکاذیب مورد بحث قرار گرفته است. نمونهای از عقاید حسن بصری در بخش سوم و فتواهای وى در بخش چهارم و بدعتهایی چون نهی از ازدواج و مخالفت با رأی پیامبرصلیاللهعلیهوآله و نشر سلیقهای در مقابل حکم خدا در بخش پنجم و روحیات حسن بصری در بخش ششم و تزویرهای زاهدانه حسن بصری در بخش هفتم به خوبی بیان شده است. بخش هشتم یعنی «جایگاه امامان آل بیت نزد حسن بصری» به اعتراضهای وى به عملکرد امام علیعلیهالسلام، ارادت ورزی منافقانه در ارتباط با امام حسنعلیهالسلام،فرار از یاری امام حسینعلیهالسلام، پرسش از امام سجادعلیهالسلام، قطع کامل او از امامت و برخورد با آرای فقهی امامان و اجتهادهای وى در مقابله با فتوای اهل بیت اختصاص دارد. بخش نهم به نتیجهگیری اختصاص دارد که بنابر فرموده نبوى و معرفی حسن بصری از زبان حسن بصری، متکی است. برخی از نوىسندگان به دفاع از حسن بصری برخاسته و دلیلهای بیبنیادی مانند تقیه، استفاده از احادیث علوى، نقل آرای حضرت امام علی علیه السلام و …. را مطرح ساختهاند و نویسنده این دلایل را در بخش دهم بیان کرده و به همه آنها پاسخ میگوید و به بغض داشتن او نسبت به حضرت امام علی علیه السلام و دیگر آسیبهایش اشاره میکند. بخش یازدهم و دوازدهم به معرفی مخالفان و موافقان حسن بصری اختصاص یافته است. آرا و فتواهای رهبران دینی شیعه درباره حسن بصری مانند آیات عظام میلانى، خویی، سیستانى، تجلیل، کوکبى، تبریزى، طباطبایی قمى، وحید خراسانى، نوری همدانى، زنجانى، لنکرانى، انصارى، صافى، شاهرودى، بهجت، مدرسى، حکیم و روحانی در بخش سیزدهم بیان و آخرین بخش با عنوان حسن بصری در تصوف فرقهای تبیین شده است و فرقههای صوفیهای مانند نعمت اللهیه که به حسن بصری مستندند و استناد کاذب او به حضرت امام علی علیه السلام در بخش چهاردهم توضیح داده شده است.
11. اهل حق (تحقیقی پیرامون تاریخ و پندار و کردار اهل حق همراه با نقد و بررسی)، احمد مالامیری کجورى، نشر مرتضى، چاپ اول، بهار1376ش
نویسنده از دوران کودکی به سبب همجواری با اهل حق، به عقاید و علایق آنها توجه کرده و با گردآوری کتابهایی دربارة این مکتب، به نگارش و تحقیق درباره این مکتب همت گماشته و اثر پیش گفته را در دو بخش «اهل حق در منابع اهل حق» و «نقد و بررسی» منتشر ساخت. بخش نخست، مشتمل بر سه فصل تاریخ اهل حق، پندار اهل حق و کردار اهل حق و بخش دوم، دربردارنده سه فصل نقد و بررسی تاریخ و پندار و کردار اهل حق است. نویسنده در تحقیق خود از منابعی چون مجموعه رسایل اهل حق با تصحیح ایوانف محقق روسی، سرودهای دینی یارسان با ترجمه ماشاءالله سورى، حق الحقایق یا شاهنامه حقیقت اثر نعمت الله حیجون آبادى، برهان الحق نور علی الهی و بزرگان یارسان، مشاهیر اهل حق، دوره هفتوانه، دوره بهلول و … که صدیق صفیزاده بورکهای آنها را برای اهل حق ترجمه کرده است، استفاده کرده است. نویسنده کتاب اهل حق، در تاریخ این مکتب به مؤسسان و بنیانگذاران اهل حق مانند: نصیر، بهلول ، باباسرهنگ، سلطان اسحاق و … اشاره کرده و به تاریخ اهل حق در ایران و خارج از ایران میپردازد. پندارها و عقاید اهل حق درباره خلقت هستى، آفریدن جبرئیل، هفت تن، آفرینش زمین و آسمان، خورشید، ستارگان، دیو، آدم و …. همچنین مسأله تناسخ و حلول در فصل دوم از بخش اول بیان میشود. و در فصل سوم به کردار اهل حق مانند: جمع و جمع خانه، طهارت، نذر، نیاز، نماز، روزه، مراسم سردادن ادعیه و اعیاد اهل حق پرداخته ، سپس در بخش دوم، تاریخ و پندار و کردار اهل حق را به نقد و بررسی کشانده است.
12. نقد عرفانهای صوفیانه (نقد مسلک اهل حق)، حسین روحانی نژاد، کانون اندیشه جوان، 1385ش، 107ص
نویسنده این کتاب از پژوهشگان معاصری است که مدتها درباره فرقه اهل حق مطالعه کرده و حاصل تحقیق، توصیف و تحلیل خود را با قلمی روان و ساده و در عین حال عالمانه و محققانه به نگارش در آورده و در پنج فصل به ترتیب ذیل تنظیم کرده است:
فصل اول: ماهیت، منشأ، تاریخچه و علل ظهور(ماهیت و منشأ فرقه اهل حق، علی اللهیان، ماهیت آنان، منشأ و ریشه آنان، برخی از اعمال و عقاید مذهبی آنها، تاریخچه مختصر پیدایش مسلک اهل حق، منطق زندگی اهل حق، مراحل تاریخی اوّل تا چهارم).
فصل دوم: بانیان و بزرگان فرقه اهل حق (بهلول، شاه فضل ولى، شاه سید جلال الدین، شاه خوشین لرستانى، بابا تاعوت (نااوس)، سلطان اسحاق، شاه ویسقلی، نعمت الله جیحون آبادى، نورعلی الهى، بهرام الهی).
فصل سوم: خاندانهای اهل حق (1. خاندان شاه ابراهیمی 2. خاندان یادگاری 3. خاندان خاموشی 4. خاندان قلندری 5. خاندان میر سوری 6 خاندان باباویسی 7. خاندان مصطفایی 8. خاندان ذوالنوری 9. خاندان آتشبیگی 10. خاندان شاهحیاسی 11. خاندان باباحیدری 12. خاندان صاحب زمانی).
فصل چهارم: عقاید اهل حق و نقاط انحراف آنان از اسلام (آفرینش از نظر اهل حق، هفت تنان، تفکیک شریعت، طریقت و حقیقت از یکدیگر، اصول عقاید و ارکان فرقه اهل حق، ادّعای الوهیت در باره حضرت امام علیعلیهالسلام، تناسخ و زندگیهای متوالى، بررسی و نقد نظریه تناسخ. نویسنده در این زمینه به پیشینه اندیشه تناسخ، بررسی و نقد نظریه تناسخ از دیدگاه فلسفی، بررسی و نقد نظریه تناسخ از دیدگاه روایات اشاره کرده است).
فصل پنجم: اشکال آیینی اهل حق (مقدسات اهل حق، سقوط تکلیف، قبله اهل حق، اصطلاحات اهل حق، آداب و رسوم اهل حق).
نویسنده در آغاز تحقیق مینویسد:
«یکی از فرقههایی که در ذیل صوفیه میگنجد و در بحث از عرفانهای صوفیانه باید از آن سخن گفت، فرقه «اهل حق» است که نه فقط از حیث نام، بلکه از جهت عقاید و مناسک و آداب نیز با صوفیه مناسبت دارد».
این طایفه، تصوف و حکمت اشراقی را با عناصری از عقاید یهود، مجوس، مانویه، تعالیم شیعه و غالیان ـ بهویژه دروزیه و نصیریه ـ به هم آمیخته و صبغه تصوف در آن به تدریج برجستهتر شده است، تا آنجا که «آداب و مناسک اهل حق» تا حد زیادی به آداب صوفیه شباهت دارد و لزوم اجتماع آنها در «جمع خانه» یا «جم خانه»، تقدیم «نذر و نیاز» یا « خیر خدمت»، اشتغال به ذکر خفی و جلى، توجه به «ساز» و سماع، که احیاناً به نوعی خلسه و جذبه منتهی میشود و ضرورت «سرسپردن» به «پیر» و مرشد، مناسک و آداب طریقهاهل حق را به «نوعی تصوف» تبدیل کرده است. برخی درباره فرقه اهل حق، گفتهاند: «اهل حق، گروهی مذهبی با گرایشهای عرفانی و آداب و متون مذهبی خاص خود است که خود را پیرو سلطان اسحاق، از نوادگان موسی بن جعفر، امام هفتم شیعیان میدانند. آنها علاوه بر وى، علی بن ابی طالب امام اوّل شیعیان را نیز «جلوه» خداوند میشمارند. اعتقادات آنها با برداشتهای رسمی و متشرعانه اسلامی مطابقت ندارد». این آیین، «آیین حق» یا «آیین حقیقت» یا « دین حقیقت» نیز نامیده میشود واقعیت آن است که درباره تاریخ دقیق پیدایش فرقههای اهل حق، اختلاف نظر وجود دارد و در این باره مدارک مستندی در دست نیست. در کتابهای قدیمی که تا قرن پنجم نگاشته شده، نامی از اهل حق دیده نمیشود. اگر ملاک اهل حق بودن را صرفاً غلو درباره حضرت امام علیعلیهالسلام بدانیم، در این صورت، تاریخ پیدایش این فرقه به زمان حضرت امام علیعلیهالسلام میرسد؛ زیرا در زمان آن حضرت، برخی او را به درجه خدایی رساندند و حضرت با آنها برخورد شدیدی کرد؛ ولی اگر اهل حق را فرقهای خاص با مجموعهای از آرا و عقاید بدانیم که هم اینک مرکز آنها در غرب ایران است، در این صورت تعیین تاریخ دقیق پیدایش آنان ممکن نیست و تنها نقل قولهایی در این باره وجود دارد. از کتاب «نامه سرانجام» که از متون مقدس اهل حق است، برمیآید که این مسلک از زمانی که خداوند با ارواح آدمیان به محاوره پرداخته و از آنان بر الوهیت خود اقرار گرفته است (عالم الست یا عالم ذر)، پیریزی شده و برنامه آن در هر عصری جزء اسرار پیامبران بوده و سینه به سینه از سلف به خلف میرسیده است و نیز دنباله همان برنامهای است که امام علیعلیهالسلام به سلمان و عدهای از یاران معدود خود تعلیم داد و سپس در ادوار گوناگون، اسرار این گروه به اشخاص دیگری از قبیل بهلول، بابا سرهنگ، بابا نااوس و سلطان اسحاق منتقل شده و آنان نیز آن را به دیگران انتقال دادند.
نویسنده در این پژوهش تنها به اهل حق سنتی نپرداخته و از امتیازهای تحقیق این است که به جریان جدید اهل حق یعنی جریان مکتب که زاییده نعمت الله جیحون آبادى و پسرش نور علىاللهی است، پرداخته و آن را نقد و بررسی کرده است. وى مینویسد:
«نورعلیاللهی از رهبران اهل حق، این فرقه را یکی از سلاسل عرفای شریعت محمدیصلی اللهعلیهوآله میشمارد. وى مدعی است که اهل حق به کسی اطلاق میشود که مراحل شریعت و طریقت و معرفت را طی نماید تا به مقام حقیقت برسد.»
نویسنده به اعتقادات اهل حق نیز اشاره و امور ذیل را معرفی میکند:
1. اعتقاد به ظهور، حلول و تجسم خدا در انسان.
2. اعتقاد به تناسخ و عدم اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ، حشر و نشر، جهنم و بهشت.
3. باور به تحریف شدگی قرآن کنونى.
4. عدم اعتقاد به شریعت، فقه، نماز، روزه، حج، خمس، زکات، عزاداری و مانند آنها.
5. عبادت آنان به جای نماز، عبارت از آیین جمع یا رقص صوفیانه یا سماع است.
این کتاب در آینده از سوى کانون اندیشه جوان به زیور طبع آراسته میشود.
بررسی برخی از فرق تصوف
فرقه گنابادي
اسامي ديگر فرقه: طاووسيه ، نعمت اللهي سلطان عليشاهي ، نعمت اللهي گنابادي
با مرگ رحمتعليشاه چندين نفر مدعي قطبيت شدند . يكي از آنها محمد كاظم اصفهاني ملقب به سعادتعليشاه بود. در سال 1293 ق آقاي طاووس سعادت عليشاه فوت كرد محمد سلطان گنابادي به لقب طريقتي سلطان عليشاه ادعاي قطبيت كرد و رسما فرقه نعمت اللهي گناباديه را پايه گذاري او اهل بيدخت گناباد بود و به همين دليل اين فرقه به گناباديه مشهور شد ملا محمد سلطان گنابادي در 1251 قمري در بيدخت متولد و در سال 1293 ادعاي قطبيت كرد از آنجا به نجف رفت و به شهادت كيوان قزويني (صوفي توبه كرده گنابادي ) يك يا دو جلسه شاگردي شيخ انصاري را كرد بعد درس شيخ را ترك كرد و سراغ چند نفر ديگر رفت بعد از چند سال به ايران آمده گنابادي ) يك يا دو جلسه شاگردي شيخ انصاري را كرد بعد درس شيخ را ترك كرد و سراغ چند نفر ديگر رفت بعد از چند سال به ايران آمده و در تهران و در مدرسه سپهسالار ادعاي بابي گري و بهايي گري كرد و پس از اعتراض مردم فرار كرد و به سبزوار رفت و 7 سال شاگردي ملا هادي سبزواري كرد و از سبزوار به بيدخت آمد در كتاب نابغه علم و عرفان (در قرن چهارم ) ص 18 (كه اين كتاب سلطان حسين تابنده است ) آمده است كه :
زماني كه ملا سلطان در مدرسه سيد نصيرالدين تلمذ مي نمود به اتهام بابي گري از ترس مردم كه قصد او را داشتند درب حجره خود را باز گذاشته و بدون اثاث به فرار نمود .
پس از اينكه سعادت عليشاه به سبزوار رفت و مرحوم ملاهادي سبزواري او را تحویل نگرفت ملا سلطان شيفته او شد و به اصفهان رفته و رسما صوفي شد بعدها به بيدخت برگشت و در آنجا ادعاي قطبيت كرد .
دو كار عمده اي كه ملا سلطان گنابادي كرد و موفق شد تا در بيدخت مردم را به گرد خود جمع كند :
1- از جهل مردم استفاده كرده و برنامه هاي ديني براي مردم چپد .
2- به طبابت پرداخت و رايگان مداوا مي كرد
كتب ملا سلطان به ترتيب زماني
1- تهذيب التهذيب
2- سعادت نامه
3- تفسير بيان السعاده
4- مجمع السعادات
5- ولايت نامه
6- بشاره الموضين
7- تنبيه النائمين
8- شرح كلمات قصار بابا طاهر
تذكر :
حضرت امام (ره) در مقدمه تفسير سوره حمد چند تفسير رانام برده كه يكي از تفسير بيان السعاده ملا سلطان است .
2- مرحوم رفيعي قزويني :
اعراب اول كتاب با خود كتاب فرق مي كند .
3- شيخ محمد باقر گازري در كتاب كفاه المكائد و اصلاح المفا سد ص 59 مدعي است اين كتاب از ملا سلطن نيست .
انحرافات فرقه گناباديه
عشريه
يكي از اعتقادات جدي اين فرقه پرداخت عشريه به قطب به جاي خمس و زكات است بدين ترتيب كه هر صوفي بايد يك دهم درآمد خود را به قطب يا نماينده قطب بپردازد .
ما سلطان مي گويد :
يك عشر از ارباح مكاسب و زراعات داده شود مغني از زكات زكوي و از خمس خواهد بود
نابغه علم و عرفان ص 203 و 204 چاپ تابان
كه البته برخي توجيه كردند كه اين عشريه بعلاوه خمس و زكات است كه اين توجيه واقعيت ندارد . سلطانحسين تابنده در رساله رفع شبهات سعي نموده اين مساله را توجيه كند كه جمله ملا سلطان نشانگر اين واقعيت است كه اينها عشريه را مكفي از خمس و زكات مي دانند .
تجسم صورت مرشد در عبادت
ملا سلطان گنبادي براي تئوريزه كردن اين انحراف در سعادتنامه صفحه 10-12 ميگويد : اگر صورت مرشد ظاهري را خيال در نظر نداشته باشد صورت هواهاي نساني كه بت تراشي نفسند هيچوقت از نظر اونرود . ملا علي گنابادي درصالحيه چاپ دوم ص 334 حقيقت 598 مي گويد: مقلد ناچار است كه در وقت عمل مطاع (مرشد ) را در نظر آورد . البته اين انحراف در ساير فرقه هاي صوفيه نيز است .
ميرزا زين العابدين شيرواني مست عليشاه كه ازسر سلسله هاي گنابادي است مي گويد : در اين حال بايد كه سالك در مجامع و احوال وافغان و اقوال از مراقبت صورت مرشد غافل نشود دره نگكام ذكر و ورد و طاعت و خدمت از وجه شيخ خود زايل نگردد .(رياض السياحه ص 371). البته سلطان حسين تابنده كه گويا آثار جد خويش را مطالعه نكرده و در رساله رفع شبهات در پاسخ به اين اشكال مي گويد : بنابراين واضع است كه در نظر گرفتن صورت در هنگام عبادت به اختيار كفر است . پس همانطور كه توضيح داده شد منظور اهل عرفان تمثل است و تمثيل نيست . و اين مشاهدات هم بي اختيار صورت ميگيرد و به هيچ عنوان شرك نيست .
اقطاب بعد از ملا سلطان
عده از مردم بيدخت خدمت مرحوم آخوند خراساني رسيده و عقايد ملا سلطان را به ايشان باز گو نمودند كه مرحوم اخوند فتواي ارتداد نامبرده را صادر نمودند . در سال 1327 قمري به سفارش ملا حاج ابو تراب كه از متدنيان بيدخت بود سه نفر به نامهاي عبدالله ، عبدالكريم ملا سلطان را خفه كردند (كتاب در خانقاه بيدخت چه مي گذرد )
بعد از ملا سلطان نرو علي شاه ثاني پسرملا سلطان قطب شد وي اوايل با اعتقادات پدرش مخالف بود و از بيدخت فرار نمود بعدها ملا سلطان توسط حمت عليشاه حائري از مريدانش توانست او را از عراق پيدا نمايد و باز گرداند .و عجيب است با همين مخالفت بعدها قطب مي شود . بعد از 10 سال او را نيز در ري كشتند .
بعد از نور عليشاه صالح علي شاه و بعد از وي به ترتيب سلطان حسين تابنده (رضا عليشاه)علي تابنده (مجذوب عليشاه) قطب شدند . گناباديه در دروده قاجار توسط حمايت هاي بي دريغ تيمور تاش و در زمان شاه پهلوي تسوط نصيري رئيس ساواك رشد كرد كتابهاي ملا سلطان را سر تيپ پرورش تجديد چاپ مي كد و سلطان حسين هم بشدت وابسته شاه بود و در راهپيمايي ها در حمايت از شاه شركت مي نمود .
نور علي تابنده كيست :
صوفيها معتقدند كه قطب يك فرقه بايد مراحل تصوف را پله پله بگذارند تا به مقام قطبيت برسد . اما مي بينيم برخي از اينها همچون نور علي تابنده يكشبه قطب مي شود و همين مراحل را نيز سپري نمي كند .
نور علي تابنده برادر سلطان حسين تابنده بود و چون از همفكران مصدق بود و در مبارزه عليه شاه فعال بود طرد شد چون خانواده تابنده و (جريان تصوف ) پيوند تنگاتنگي با در بار محمد رضا پهلوي داشتند به طوری كه يك سفر كه شاه از اين مسير (گناباد) عبور مي كند براي رفتن به بيرجند و به دعوت آقاي علم شب را در منزل آقاي تابنده (سلطان حسين) بيتوته مي كند يعنی روباط بسيار تنگاتنگ است يا شما مي بيند يكي از متنفذين جدي دربار آقاي منوچهر اقبال رئيس شركت ملي نفت منصوب به شخص شاه بود (گرايش به تصوف هم داشته) و قدرتش از وزرا هم بيشتر بود ايشان دو دختر دارد يكي را به خانواده تابنده مي دهد و يكي را به خانواده شاه يعني خانواده رژيم شاه با خانواده تابنده عجين شده است .
به همين دليل خانواده تابنده نور علي را طرد مي كند و وي ساليان سال به بيدخت نمي رود اين روند سپري مي شود تا پايان دهه 40 و 50 همچنان نور علي مطرود خانواده است و مورد بي مهري خانواده تابنده قرار مي گيرد بعد از پيروزي انقلاب هم اين روند استمرار دارد ولي بنا به نوع گرايشاتي كه به جريان ليبراليسم دارد آقاي نور علي تابنده تحت تاثير تفكرات ليبراليسم قرار داد با نظام جمهوري اسلامي سر ستيز پيدا مي كند و در تعارض هايي قرار مي گيرد مثل همان اقليت نهضت آزادي كه آنها بنا به گرياشهاي ليبراليسمي كه دارند تحت تاثير همان گرايشها با نظام جمهوري اسلامي هم در تعارض قرار مي گيرد اين تعارض ادامه دارد و استمرار پيدا مي كند تا اينكه ايشان در اوايل دهده 70 يك بار دستگير مي شود به اتفاق بعضي از سران نهضت آزادي و مدت كوتاهي هم در زندان به سر مي برد .
بعد از آزادي هم چنان نه آشتي با خانوده تابنده دارد نه گرايشي به تصوف دارد از قضاي اتفاق ما مي بينيم كه رضا عليشاه فوت مي شود قطبيت به برادرش منتقل نمي شود بلكه به پسرش منتقل مي شود و به علي تابنده ملقب به محبوب عليشاه و در اين مقطع در اواسط دهه 70 كه محبوب علشاه به طرز مشكوكي فوت مي كند از قضاي اتفاق قطبيت به آقاي نور علي تابنده مي رسد اين وضعيت چند حالت را پيش مي آورد كه كسي كه حداقل تا آن مقطع يك ربع قرن باخانواده تصوف ارتباط نداشته با آنها سر ستيز داشته آنها را اصلاً به رسميت نمي شناخته خانواده اش را يك جريان فكري منحرف مي دانسته اين اواسط دهه 70 مي آيد به قطبيت اين فرقه مي رسد .
بررسي سلسله سند فرقه گناباديه
صوفيها معتقدند كه هر صوفي بايد بتواند از عهده اثبات سلسله برآيد يعني سلسله خود را بدن انقطاع به امام ائمه برساند چون مدعي هستند كه قطبيت ادامه امامت و يا حداقل نيابت خاص است . شيخ هبه الله جذبي شخ فرقه گنابادي كه تئرسين اينهاست در كتاب باب ولايت ص 291 مي آورد :
مجازين در زمان غيبت بايد داراي نص اجازه سلسله باشند كه به امام منتهي گردد .
صفي علي شاه مي گويد :
مرشد طريقت بايد از عهده اثبات سلسله برآيد كه يدا به يد مي رسد تا به امام
كتاب مقدمه ديوان صفي ص 16
نور علي تابنده قطب فعلي گناباديه :
اگر كسي ا جازه اش يدا به يد امام رسد رهبري و ارشاد او شرعي و قانوني است و الا رشته اش قطع شده است
فصلنامه عرفان ايران شماره 7 ص
اين سلسله تا سلطان محمد گنابادي و تا طاووس العرفا فقط مال گناباديه است و از آنجا بالاتر در نعمت اللهي مشترك است البته تنها فرقه اي كه خانودگي وارثي است فرقه گناباديه است بجز نور علي تابنده كه عموي حاج علي تابنده است بقيه اقطاب پدر و پسر بوده اند . گناباديها سلسله اقطاب خود را كه سلاسل مي گويند را اينگونه معرفي نموده اند
حضرت امام علي بن موسي الرضا (ع)
شيخ المشايخ معروف كرخي
شيخ المشايخ سري سقطي
قطب اول : شيخ جنيد بغدادي
قطب دوم : ابو علي رودباري
قطب سوم: ابو علي كاتب
قطب چهارم ك ابو عمران المغربي
قطب پنجم : ابوالقاسم گوركاني
قطب ششم : ابوبكر طوسي نساج
قطب هفتم : احمد غزالي
قطب هشتم : ابوالفضل بغدادي
قطب نهم : ابوالبركات
قطب دهم : ابو مسعود اندلسي
قطب يازدهم : ابو مدين
قطب دوازدهم : ابو الفتوح
قطب سيزدهم : كمال الدين كوفي
قطب چهاردم : صالح بربري
قطب پانزدهم :عبدالله يافعي
قطب شانزدهم : نعمت الله ولي
قطب هفدهم : برهان الدين خليل الله
قطب هجدهم : حبيب الدين محب الله اول
قطب نوزدهم : كمال الدين محب الله اول
قطب بيستم : مير شاه برهان الدين خليل الدين دوم
قطب بيست و يكم : مير شاه شمس الدين محمداول
قطب بيست و دوم : مير شاه حبيب الدين محب الله دوم
قطب بيست و سوم : مير شاه شمس الدين محمد دوم
قطب بيست و چهارم : مير شاه كما الدين عطيه الله دوم
قطب بيست و پنجم : مير شاه شمس الدين سوم
قطب بيست و ششم : محمود دكني
قطب بيست و هفتم : شمس الدين دكني
قطب بيست و هفتم : شمس الدين دكني
قطب بيست و هشتم : رضا عليشاه دكني
قطب بيست و نهم : حسين عليشاه اصفهاني
قطب سي ام : مجذوب عليشاه همداني
قطب سي يكم: ميرزا زين العابدين شيرواني مست عليشاه
قطب سي و دوم : رحمت عليشاه شيرازي
قطب سي و سوم : سعادت عليشاه اصفهاني
قطب سي و چهارم : سلطان محمد (سطان عليشاه )گنابادي
قطب سي و پنجم : ملا علي نور عليشاه ثاني
قطب سي و ششم : محمد حسن صالح علشاه
قطب سي و هفتم : سلطان حسين تابنده رضا عليشاه
قطب سي و هشتم : علي محبوب عيشاه
قطب سي و نهم : دكتر نور علي تابنده مجذوب عليشاه
هر جا بتوانيم اين رشته را ببريم كارشان تمام است و 50 درصد آثارشان در رابطه بااين سلاسل است كه اثبات سلاسل كنند .
معروف كرخي كيست ؟
محمد باقر سلطاني (پسر كوچك ملا سلطان ) مي گويد :
در سال 200 هجري عده اي از شيعيان خراسان به مقصد زيارت و تشرف امام رضا (ع) بر در خانه ان حضرت جمع شدند و پس از اخذ اجازه شرفيابي از كثرت شكر و ولع به حالت هجوم وارد منزل شدند جناب معروف كه در آنزمان پيرمرد ضعيفي بود بر اثر ازدحام جمعيت دچار شكستگي پهلو گرديد و رحلت فرمود و مدفن او در بغداد است .(رهبران طريقت و عرفان )
اولين كساني كه افسانه معروف را درست كرد ابو عبدالرحمن سلمي صوفي صاحب كتاب طبقات الصوفيه است .
وي ميگويد :
معروف در 8 سالگي بدست امام (ع) مسلمان شد و پدر و مادرش مجوس بودند .
ملا علي گنابادي ميگويد : معروف در 8 سالگي بدست امام (ع) مسلمان شد و در باني امام در سال 200 هجري فوت كرد امام رضا (ع) در148 يا 153 متولد شده اگر 53 بگيريم معروف 47 ساله مي شود (اگر در 8 سالگي مسلمان شده و در 200 فوت كند ) پس چطور در سن پيري در رباني امام فوت نموده است .
نعمت الله ولي در مورد معروف كرخي مي گويد :
او از مولاجواز احسان يافت
كفر بگذاشت نور ايمان يافت
يافت در خدمت امام مجال
بود دربان درگهش ده سال
طرائق الحقائق ج 2 ص 458
علامه هاشم الحسني مي نويسد در تاريخ شخصي به نام معروف بن فيروزان كرخي نيست (تصوف و تشيع )
اينها اين اسم را از نام معروف بن خربوذان كرخي كه از اصحاب امام صادق كاظم و رضا عليهم السلام بوده است كپي كرده اند بعدها سلطانحسين تابنده كه متوجه اشكالات اين نظريه شد امد و سعي كرد اين معروف را همان معروف بن خربوزان كرخي معرفي نمايد .
سلطان حسين تابنده مي گويد :
شيخ معروف خدمت حضرت صادق (ع) و كاظم و رضا عليهم السلام رسیده و از طرف حضرت رضا مامور به دعوت ولايتي بوده نابغه علم و عرفان ص 59
حرف كدام را بايد باور كرد؟
منابع اصلی:
واحد طلاب کانون رهپویان وصال
پايگاه حوزه
صباح، پاییز و زمستان 1384، شماره 17 و 18
خُلُق، مرداد و شهریور 1387 – شماره 6
askquran.ir
tasavvof.ir
ghadiany.com
دیگر منابع:
دركوي صوفيان (محمد تقي واحدي)
سلسله هاي صوفيه ايران (نور الدين مدرسي چهاردهي )
تاريخ تصوف (آيت الله عميد زنجاني )
رازگشا (كيوان قزويني )
عرفان سماع مولوي (مدرسي )
تشيع و تصوف (علامه معروف الحسني )
عرفان و عارفنمایان، ترجمه کسر اصنام الجاهلیه، محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء، ص25.
از کوى صوفیان تا حضور عارفان، چ سوم، ص4.
در خانقاه بیدخت چه میگذرد؟ ص43 – 44.
موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص 5 – 36.
سیری کوتاه در مرام اهل حق، مقدمه داوود الهامى، ص 3 – 4.
زرین کوب، عبدالحسین: ارزش میراث صوفیه، ص 96 – 97. به نقل از نقد عرفانهای صوفیانه (نقد مسلک اهل حق).
الهى، نور على، برهان حق، ص 5 و 6
مباني عرفان در حديث و قرآن، دكتر عزت الله دهقان، نشر حاذق، 1381.
ابعاد عرفاني اسلام، آن ماري شيمل، ترجمه عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ، 1377.
پژوهشي در پيدايش و تحولات تصوف و عرفان، عباسعلي عميد زنجاني، چ اميركبير.
فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، دكتر سيد جعفر سجادي، نشر كتابخانه طهوري، 1377.
اخلاق عارفان، دكتر مهين پناهي، انتشارات روزبه، 1378.
كتاب انسان كامل، عزيزالدين نسفي
تصوف از ديدگاه ائمه طهارـ عليه السّلام ـ داود الهامي، مؤسسة دفاع از حريم اسلام ، ص8-7.
لغت نامة دهخدا، واژة چله و چله نشسنن.
اشارات و فرهنگ اصلاحات صوفيه ، حيدر شجاعي ، ص88، انتشارات مجيد،1379
فواتح الجمال و فواتح الجلال،ص59، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
اوراد الأحباب، ص291، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
جامع صغير، ج2، ص 160، به نقل از فرهنگ نوربخش.، ج 4، حرف چ.
فرهنگ نور بخش ، ج4، دكتر جواد نور بخش ، حرف چ، اسفند 72، مولف.
شرح بر مقامات اربعين، دكتر سيد محمد دامادي، ص52، دانشگاه تهران 1375.
رجوع شود به بحرالمعارف ، عالم رباني و عارف همداني مولي عبدالصمد همداني، تحقيق و ترجمة حسين استاد ولي، ص 1-300، انتشارات حكمت، 1381.
نقدي جامع به تصوف حر عاملي، ترجمة عباس جلالي، ص7-156، انتشارات انصاريان1383.
تصوف و تشيع ، هاشم معروف الحسني . ترجمة سيد محمد صادق عارف ، ص9-418، چاپ آستان قدس 1375.
مقدمه اي به مباني عرفاني و تصوف دكتر سجادي، سازمان مطالعات و تدوين كتب علوم انساني ، دانشگاه تهران1372، ص7.
نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي، آيه الله مهدوي كني ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، چاپ هفتم 1376، ج1، ص447.
عرفان اسلامي، شيخ حسين انصاريان ، نشر حجت 1371، ج7، ص9-238.
بحر المعارف، موسي عبد الصمد همداني، ج اول، ترجمه و تحقيق حسين استاد ولي، نشر حكمت 1381، ص299.
تحفة الملوك، سيد بحر العلوم ، انتشارات علامه، 1418، قمري، مقدمه و شرح علامه تهراني، ص31.
ترجمة شرح دعاي سحر ، حضرت امام خميني ره، سيد احمد قهري، انتشارات تربت، 1376، ج1، ص21
نور علي نور، علمة حسن زادة آملي، ص126، انتشارات تشيع، 1376.
محجه البيضاء ، ملا محسن فيض كاشاني، دفتر انتشارات اسلامي، 1417، قمري، ج3، ص204.
عوارف المعارف، ص 102، به نقل از اشارات و فرهنگ اصطلاحات صوفيه، حيدر شجاعي، ص 88، انتشارات مجيد، 1379
ادامه دارد …
/ج