رسالت هر پيامبري به تلقي وحي تشريعي اوست كه متن پيام و گوهر رسالت او خواهد بود، و نزول هر پيامي به اندازة ظرفيت وجودي گيرنده آن است، پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ كاملترين انسان هاست و رسالت او آخرين برنامة الهي براي بشر است و كتاب او از جامعيت برخوردار و بر كتابهاي پيشين حاكم بوده و شرف انسانها در آن است. قرآن كريم ميفرمايد: « ما بر شما كتابى نازل كرديم كه وسيله تذكّر [و بيدارى] شما در آن است! آيا نمىفهميد؟! »[2]علامة طباطبايي ميفرمايد: در قرآن كريم هر چيزي كه انسان لياقت داردو براي هدايت او موثر است، آمده است.[3]پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ميفرمايد: «به من جوامع دانش (گنيجينههاي معرفت) داده شد»[4]برخي از قرآن پژوهان يكي از وجوه اعجاز را اعجاز در محتوا و معارف بيان كردهاند و به آية 49، سورة قصص كه تحدي به همانندآوري ميكند، تمسك كردهاند؛ چون آنچه در هدايت نقش دارد، محتوا و معارف است. [5]
آيات ثابت کننده جامعيت قرآن
1. سوره انعام: « هيچ جنبندهاى در زمين، و هيچ پرندهاى كه با دو بال خود پرواز مىكند، نيست مگر اينكه امتهايى همانند شما هستند. ما هيچ چيز را در اين كتاب، فرو گذار نكرديم؛ سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مىگردند. »[6]2 . سوره انعام : « كليدهاى غيب، تنها نزد اوست؛ و جز او، كسى آنها را نمىداند. او آنچه را در خشكى و درياست مىداند؛ هيچ برگى [از درختى] نمىافتد، مگر اينكه از آن آگاه است؛ و نه هيچ دانهاى در تاريكي هاى زمين، و نه هيچ تر و خشكى وجود دارد، جز اينكه در كتابى آشكار [= در كتاب علم خدا] ثبت است.»[7]
3. سورة يوسف:« در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود! اينها داستان دروغين نبود؛ بلكه [وحى آسمانى است، و] هماهنگ است با آنچه پيش روى او [از كتب آسمانى پيشين] قرار دارد؛ و شرح هر چيزى [كه پايه سعادت انسان است]؛ و هدايت و رحمتى است براى گروهى كه ايمان مىآورند! »[8]4. سورة نحل:« [به ياد آوريد] روزى را كه از هر امتى، گواهى از خودشان بر آنها برمىانگيزيم؛ و تو را گواه بر آنان قرارمىدهيم! و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است! »[9]ميان مفسران در بارة اينكه آيا آيات 38 و 59 انعام جامعيت قرآن را اثبات ميكند يا نه، اختلاف است و اين اختلاف از اين ناشي ميشود که مراد از كتاب در آيات مذكور، لوح محفوظ و علم خدا و يا قرآن كريم است؛ ولي نسبت به سورة نحل، آية 89 و سورة يوسف، آية 111 اتفاقنظر است كه دلالت برجامعيت قرآن دارند.
زيرا در سورة يوسف، آية 111، سخن دروغ نبودن قرآن و تصديق كتابهاي ديگر الهي است كه در آيات متعدد اين دو مطلب در مورد قرآن كريم آمده است.[10] و در آية 37 سورة يونس اين دو وصف با هم آمده است.در سورة نحل، آية 89 نيز مراد از كتاب، قرآن نازل شده است، چون ميفرمايد: « ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم »
ظاهر «كل شيء» و «تبياناً لكل شيء» اين است كه قرآن بيان كننده همة چيز است؛ چون تفصيل و تبيان به معناي بيان است.[11]دلايل نقلي و روايات اسلامي كه برخي از آنها نيز قابل اعتمادند، هم به طور مستقيم به جامعيت قرآن دلالت دارد. اين روايات بنابر تقسيمي، سه دستهاند:
الف) رواياتي كه از آنها استفاده ميشود كه اخبار گذشته و آينده، يا خبر آسمانها و زمين، در قرآن وجود دارد، ولي در هيچ كدام به آگاهان از اين خبرها اشاره نشده است، مثل روايتي كه امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «خداوند بيان همه چيز را در قرآن نازل كرده است، قسم به خدا چيزي كه بندگان به آن نياز دارند، فروگذار نشده است…»[12]ب )رواياتي اشاره دارد كه همه چيز در كتاب و روايات آمده است، از امام كاظم ـ عليه السلام ـ سؤال شد : آيا واقعاً همه چيز در كتاب و سنّت موجود است، يا مردم چنين ميگويند؟!
حضرت فرمودند: «بله، همه چيز در كتاب خدا و سنت پيامبرش هست.»[13]ج) اين دسته ـ كه تعداد آنها زياد است ـ به نحوي اشاره دارد كه بيان همه چيز در قرآن، ويژة پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمة اهل بيت ـ عليهم السلام ـ است.يعني علم و آگاهي به همه چيز از قرآن کريم تنها در حيطه معصومين عليهم السلام مي باشد و بقيه از آن حضرات بايد ياد بگيرند، امام باقر ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «خداوند همه چيز را در قرآن كريم نازل كرده و آن را براي پيامبر بيان نموده است»[14]از اين روايات استفاده ميشود كه جامعيت قرآن علاوه بر نزول نياز به بيان هم دارد و بيان آن مخصوص پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ ميباشد.[15]دلايل جامعيت علم پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ با ضميمة دلايلي كه منبع بودن قرآن براي علم آنها را ثابت ميكند، بر جامعيت قرآن دلالت دارد. از جمله:
دلايل نقلي
آية اول: «… بگو خدا و آن كسي كه نزد او علم كتاب است، كافي است ميان من و شما گواه باشد».[16]مراد از «كتاب» در آية قرآن است، و در روايات آمده كه « كسي كه نزد او علم كتاب است » منظور حضرت علي ـ عليه السلام ـ است[17].
آية دوم: « او حكم و علم داديم. »[18] شبيه اين تعبير در مورد پيامبران ديگر نيز مثل حضرت موسي ـ عليه السلام ـ[19] حضرت داود ـ عليه السلام ـ و سليمان ـ عليه السلام- [20] و … آمده است، و اين آيات در مورد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و اهل بيت آن حضرت ـ عليهم السلام ـ نيز صدق ميكند. [21]
2ـ دلايل عقلي
رسالت پيامبر و ائمة اطهار ـ عليهم السلام ـ اقتضاء ميكند كه علوم گسترده داشته باشند، تا اعتماد و اطمينان مردم جلب شود؛ زيرا آن بزرگان بايد عالم به همة علوم مورد نياز هدايت و ادارة جامعه و از اشتباه به دور باشند، و اصولاً كمال وجودي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمة معصوم ـ عليهم السلام ـ ميطلبد كه از ممكنات چيزي خارج از علم آنها نباشد.
قرآن كريم، منبع علم پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمة اهل بيت ـ عليهم السلام ـ است و اين مطلب از روايات استفاده ميشود، و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ با استنطاق ويژهاي احكام و معارف قرآن را استنباط كرده و بيان كردهاند. و حتي دلايلي از روايات وجود دارد كه منبع انحصاري علم آن بزرگان، قرآن است.[22]بنابراين: با ضميمه كردن دلايلي كه علم جامع پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمة اطهار ـ عليهم السلام ـ را ثابت كرد؛ به دلايلي كه دلالت داشت، منبع علم پيامبر اسلام و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ قرآن كريم است، نتيجه گرفته مي شود، كه جامعيت قرآن به گستردگي علوم پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمة اهل بيت ـ عليهم اسلام ـ ميباشد؛ كه همان علومي است كه خداوند به پيامبران و فرشتگان داده است، البته ممكن است اين علوم بالفعل نباشد و هر وقت كه بخواهند به آن دسترسي پيدا كنند؛ چنانكه امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «امام هر وقت بخواهد بداند، ميداند»[23]
ظاهر و باطن قرآن درجامعيت آن
از ظاهر قرآن با دلالت لفظي، تمام احكام و معارف دين قابل استفاده نيست، بلكه جامعيت قرآن مربوط به باطن قرآن است و مراد از معاني باطني قرآن، معناهايي است كه از ظاهر الفاظ استفاده نميشود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه؛ ناصر مکارم شيرازي، ج5، ص 268، ذيل آيه 59 انعام.
2. تفسير شريف لاهيجي؛ محمد لاهيجي؛ ج1، ص 768.
3. تفسير منهج الصادقين؛ ملافتح الله کاشاني، ج3، ص 401.
پي نوشت ها:
[1] . انعام / 59 .
[2]. انبيا/ 10.
[3]. ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ پنجم، 1372، ج 14، ص 227.
[4]. گنابادي، سلطان محمد، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ دوم، 1408 هـ ق، ج1، ص 82 .
[5]. محمد ري شهري، ميزان الحكمة، قم، انتشارات دارالحديث، الطبعه الاولي، 1416 ق، ج 4، ص 3202، ح 1989.
[6] . انعام / 38 .
[7] . انعام / 59 .
[8] . يوسف / 111 .
[9] . نحل / 89 .
[10]. ر.ك: هود/ 13؛ بقره/ 41 و 89.
[11]. ابن علي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان، بيروت، دائره المعارف، ج 6 ـ 5، ص 416 و ص 585.
[12]. جمعه العروسي الحويزي، عبدعلي، نورالثقلين، ج 3، ص 74- 77، ح 176، 184 و 177.
[13]. همان، ح 184.
[14]. همان، ح 177.
[15]. همان، ح 180.
[16]. رعد/ 43.
[17]. كليني، محمدبن يعقوب، اصول كافي، دائره المعارف، بيروت، ج 1، ص 333، كتاب حجت، حديث 6؛ و طباطبايي، سيد محمد حسين، ج 11، ص 426.
[18]. يوسف/ 22.
[19] . قصص / 14 .
[20] . انبيا / 79 .
[21]. ر.ك: سبحاني، جعفر، الالهيات، انتشارات اسلامي، ج 3، ص 20 و 173.
[22]. ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، انتشارات مدرسة اميرالمؤمنين، ج 7، مبحث منابع پيامبران.
[23]. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج 1، ص 38.