طلسمات

خانه » همه » مذهبی » طی الأرض میرزا

طی الأرض میرزا

طی الأرض میرزا

آیت الله میرزا محمد علی شاه آبادی درسال 1292هـ.ق (برابر با 1253هـ.ش) دراصفهان ودربیت عالم ربانی، آیت الله میرزا محمد جواد اصفهانی حسین آبادی (رحمه الله) دیده به جهان گشود.

0029569 - طی الأرض میرزا
0029569 - طی الأرض میرزا
نویسنده: علی قاسمی

 

شخصیت و کرامات آیت الله

از طلوع تا غروب

آیت الله میرزا محمد علی شاه آبادی درسال 1292هـ.ق (برابر با 1253هـ.ش) دراصفهان ودربیت عالم ربانی، آیت الله میرزا محمد جواد اصفهانی حسین آبادی (رحمه الله) دیده به جهان گشود.
میرزا محمد علی از همان ابتدا درمحضر پدر بزرگوار خود، مقدمات علوم الهی و دروس حوزه را فرا گرفت و از محضر سایر اساتید وقت وعلمای اصفهان کسب فیض نمود.
آیت الله شاه آبادی در سال 1304 هـ. ق ودرسن 12 سالگی، زمانی که پدرشان توسط ناصرالدین شاه به تهران تبعید گردید، به همراه پدر وبرادر دیگرشان به تهران مهاجرت فرمود ودر طول اقامت 16 ساله (تا سال 1320 هـ.ق) به اشتغالات علمی پرداخته و اساتید دیگری را درک فرمود.
مرحوم شاه آبادی درسال 1310هـ.ق، پس از 6 سال اقامت درتهران، و درحالی که تنها 18 سال داشت، به درجه اجتهاد نائل گردید. اودو سال بعد ودر سن 20 سالگی، بهترین استاد ومربی خود، یعنی پدر بزرگوارش را از دست داد ودرسوگ ایشان نشست. آیت الله شاه آبادی پس از فقدان پدر، کماکان درتهران
به اشتغالات علمی خود ادامه داد وخصوصاً درفلسفه وعرفان به مراتب بالایی از کمال دست یافت.
ایشان در سال 1320 قمری به اصفهان رفته وطی دو سال اقامت دراین شهر از محضر اساتید حوزه ی غنی آن شهراستفاده برد وهمزمان، کتاب قانون درطب وریاضیات وزبان فرانسه را نیز فرا گرفت.(1)
آیت الله شاه آبادی در سال 1322 هـ. ق، هنگامی که 30سال داشت از اصفهان به همراه مادر، همسر وپدر همسر خود به نجف اشرف ودیار مولای موحدان، امیرمؤمنان علی (ع) هجرت نمود تا از خرمن علم علمای بزرگ آن حوزه، مخصوصاً آخوند خراسانی خوشه چینی کند. آستان بوسی درگاه مولی العارفین موجب آن شد که درهای علوم حقیقی برایشان بازگردد واو را متصل به خزانه علم و معدن غیب فرماید. ازخود ایشان نقل شده است که:
«درنجف اشرف عزم چله نشینی درمحضر مولی الموالی را داشتم وبه این عزم جامه عمل پوشاندم. پس از گذشت چهل روز دیدم که باب علم به رویم گشوده شد وهمه چیز برایم واضح و آشکار گردید.»(2)
درسال 1329 قمری، زمانی که 37 سال از عمر شریفشان گذشته بود، با ارتحال آخوند خراسانی، نجف اشرف را پس از یک دوره اقامت 7 ساله ترک کرد ورحل اقامت به سامراء افکند تا ازمحضر درس میرزای شیرازی استفاده کند وهمچنین به تدریس فقه واصول و فلسفه بپردازد.
ایشان علاوه بر اجازه ی اجتهادی که درسن هجده سالگلی از علمای قم دریافت می کند از محضر بزرگانی چون آخوند خراسانی (رحمه الله) مرحوم شربیانی، میرزا حسین خلیلی تهرانی(رحمه الله) وهمچنین میرزای شیرازی که از میان صدها نفر تنها به شش نفر اجازه ی اجتهاد داده است، اجازه ی اجتهاد می گیرد، ولی با این حال زمانی که شخصی برای پرداخت سهم امام ہه نزد ایشان می آید ومی خواهد که اجازه اجتهادشان را
ببیند آیت الله شاه آبادی آن اجازات را پاره می کند وبا اشاره به سینه ی خود می گویند: « علم دراینجاست، ومن هرگز به دنبال این نبوده ام که اجازه اجتهاد بگیرم!»(3)
حوزه درسی آیت الله شاه آبادی در سامراء ازحوزه های درسی قوی و پراستقبال طلاب و فضلاء آن دوره گردید، به حدی که میرزای شیرازی، مراجعت ایشان به ایران را موجب خلأ حوزه سامراء دانسته وایشان را از مراجعت به ایران نهی می فرمود، اما آیت الله شاه آبادی در سال 1330 قمری، پس از یک سال اقامت در سامراء، به دلیل اصرار فوق العاده مادرشان که همراه ایشان بودند تصمیم به مراجعت به ایران می گیرند.
مرحوم شاه آبادی در زمان حیات سراسر برکت ومعنویتش ازاساتید گرانقدری درعلم وعرفان بهره جست که تعدادی از ایشان عبارتند از :
آیت الله احمد مجتهد بید آبادی (رحمه الله)، علامه میرزا محمد هاشم خوانساری چهار سوقی(رحمه الله) مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه (استاد حکمت)، مرحوم آیت الله میرزا هاشم گیلانی اشکوری (استاد عرفان)، مرحوم آیت الله میرزا محمد حسن آشتیانی(استاد فقه واصول)، آیت الله شیخ فتح الله شریعت اصفهانی (رحمه الله)، آیت الله حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی (رحمه الله) آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی (رحمه الله)و…
مرحوم شاه آبادی پس ازمراجعت از عراق درسال 1330 هـ. ق، ابتدا به اصفهان و سپس به تهران عزیمت نموده وبه دلیل سکونت در خیابان جمهوری اسلامی (شاه آباد سابق) به شاه آبادی مشهور می گردند.
ایشان تا سال 1347 هـ. ق(1307شمسی) به مدت 17 سال درتهران به فعالیت های علمی وتبلیغی ومبارزه با نظام جور و تشکیل جلسات سخنرانی و درس وبحث اشتغال داشتند. مرحوم شاه آبادی قبل از به قدرت رسیدن رضاخان، چهره واقعی او را شناخت وفریب تزویر وتظاهر او را به دین داری نخورد و
خطر او را به علما گوشزد فرمود ولحظه ای از مبارزه با ظلم و ظلمت حاکم غفلت نکرد.از جمله این مبارزات، تحصن 11 ماهه ی ایشان درحرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) ودراعتراض به جنایات رضاخان بود.
ایشان همچنین درشرایطی به ملبس کردن 7 تن از فرزندان خود به لباس مقدس روحانیت مبادرت کردند که بسیاری از روحانیون در اثر فشار دولت رضاخان ازاین لباس بیرون می آمدند.
از قول امام خمینی نقل شده که : «مرحوم آقای شاه آبادی علاوه برآنکه یک فقیه مبارز وعارف کامل بودند، یک مبارز به تمام معنی هم بودند.»
آیت الله شاه آبادی در سال 1347هـ. ق(1307شمسی) ودر سن 55 سالگی به حوزه نو پا و جدید التأسیس قم عزیمت نمود وبه اشتغالات علمی وتربیت طلاب همت گماشت.
برجسته ترین شخصیتی که از انفاس قدسیه یایشان بهره مند گردید، امام خمینی (رحمه الله) بود که درتمام مدت 7 سال اقامت مرحوم شاه آبادی در قم، درزمینه ی عرفان از ایشان کسب فیض نمود.
آیت الله العظمی شاه آبادی در سال 1354 قمری دراثر اصرار بیش از حد مردم تهران که به طور دسته جمعی به قم آمده واز ایشان تقاضای بازگشت به تهران کرده بودند، به تهران مراجعت نمودند که اقامت ایشان در تهران، همراه با اوج مبارزات سیاسی آن بزرگ مرد الهی در مقابل رضاخان بود؛ از جمله اینکه علیرغم تعطیلی مساجد و منابر توسط حکومت، ایشان هیچ گاه مسجد ومنبر و سخنرانی خود را تعطیل نکرد ودر منابر خود تأکید داشت که اسلام از وجود دولت وقت، درخطراست.
مأموران رضاخان برای اینکه بتواند صدای حق طلب این شیر بیشه ی حق را خاموش کنند منبرایشان را از مسجد جامع دزدیدند، اما از آن پس ایشان ایستاده سخنرانی می کرد ومی گفت: «منبر سخن نمی گوید، اگر می خواهید سخنرانی تعطیل شود باید مرا ببرید ومن هر روز قبل از اذان صبح تنهایی از منزل به طرف
مسجد می آیم، اگر عرضه دارید آن وقت بیایید مرا دستگیر کنید!»(4)
بزرگ مردانی از محضر پرفیض این عارف کامل خوشه چینی کرده اند که هر کدام استوانه ای از تقوا ومعنویت وسرآمد عالمان وعالمان عصر خویش بوده اند. از جمله این بزرگان می توان به حضرت امام خمینی (رحمه الله) اشاره کرد که مسحور آن عارف بزرگ بوده وتا آخرعمر از ایشان به عظمت وبزرگی یاد می کردند.
آیت الله شهید مطهری (رحمه الله) می فرمودند:
«من هرگز از امام نشنیدم که اسم مرحوم شاه آبادی را بیاورند ودنبال آن «روحی فداه» نگویند.»
فرزند آیت الله شاه آبادی نقل می کنند:
علاقه ی امام خمینی (رحمه الله) به مرحوم پدرم، علاقه ای قلبی وعمیق بود. روزی، در نجف اشرف ودرخدمت امام درباره مطلبی بحث شد که طی آن اسم یکی از آقایان آمد. امام تصور کردند که من آن آقا را با پدرم مقایسه می کنم؛ برای همین بسیار ناراحت شدند وبا تندی به من فرمودند:
«تو پدرت را نشناخته ای، اصلاً قابل قیاس نیستند. پدرت را با این و آن نمی توان مقایسه کرد.»
از دیگر شاگردان آیت الله شاه آبادی می توان به: آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی(رحمه الله) آیت الله سید رضا بهاء الدینی (رحمه الله) وآیت الله حاج میرزا عبدالکریم حق شناس(رحمه الله) اشاره نمود.(5)
کتب ارزشمندی نیز از این عالم عامل به یادگار مانده است که برخی از آن ها چاپ نشده است که از میان این آثار چاپ نشده برخی پس از ارتحالشان ودر حمله ساواک به منزل امام خمینی در قم به همراه آثاری از امام راحل ربوده شد. (6) از آثار ارزشمند مرحوم شاه آبادی که به زیور آراسته شده است می توان به:
رشحات البحار، شذرات المعارف- که نام دیگرآن حرام الاسلام است- و منازل السالکین(7) اشاره نمود.(8)
آخرین شب جمعه ای که مرحوم شاه آبادی مشغول خواندن دعای کمیل بودند، به مردم فرمودند: «اگر هفته آینده مرا ندیدید حلالم کنید!» وهمان طورهم شد (9) واین مرد الهی پس از 77 سال زندگی پربرکت، دو ساعت پس از نیم روز(8) پنچ شنبه سوم صفرالمظفر سال 1369هـ.ق مطابق با سوم آذر سال 1328 شمسی بدرود حیات گفت وبه دیدار دلدار شتافت.
پیکر مطهرش پس از تشییع با شکوه هزاران نفر ازمردم مؤمن، درحرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی(رحمه الله) وجنب مقبره ی مفسر بزرگ قرآن، شیخ ابوالفتوح رازی (رحمه الله) به خاک سپرده شد.
به نقل از حاج محمود اخوان آمده است.
«شب دفن آیت الله شاه آبادی خواب دیدم که جنازه ایشان را شستند وآوردند وگذاشتند درمسجد، بعد دیدم که ایشان در اتاق مبله ای نشسته بودند که جوانی آمد واز ایشان سؤال کرد آقا شما را کجا بردند؟ ایشان رو کرد به من وگفت: همان جا که منزل آ سید ابوالحسن اصفهانی و حاج حسین قمی است! مقبره ی این دو بزرگوار درنجف اشرف ودرصحن وسرای امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) می باشد.»(9)/(10)

وصف دلبران درحدیث دیگران

امام خمینی(رحمه الله)
«من درعمر خود، روحی لطیف تر از روح مرحوم شاه آبادی ندیدم. شیخ بزرگوار ما حقاً حق حیات روحانی به اینجانب داشت که با دست وزبان
ازعهده شکرش بر نمی آیم.»(11)
مرجع عالیقدر جهان تشیع، حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(رحمه الله)
آیت الله شاه آبادی خیلی عظمت دارند، ما درمقابل ایشان مانند قطره ایم درمقابل دریا.»(12)

جلوه های پارسایی

نمازهای روحانی

آقای حاج مهدی فداقی- که مکبر مسجد جامع بازار تهران بود- می گوید:
«من بچه که بودم مکبر مرحوم آیت الله العظمی شاه آبادی درمسجد بازار بودم. ایشان به قدری درخواندن حمد وسوره درنماز حالت روحانی و ملکوتی پیدا می کردند که من با همان عالم کودکی که داشتم جذب این حمد وسوره خواندن ایشان می شدم و معنویت وروحانیت ایشان درنماز، فوق العاده مرا مجذوب می کرد، به طوری که یادم می رفت تکبیر بگویم.!»(13)
همچنین از آقای خوشدل، خادم مسجد جامع بازار، نقل شده است که:
«مشغول اقامه نماز در شبستان بودیم که از بالای محراب از یک پنجره ی باز ماری جلوی سجاده ی مرحوم شاه آبادی (رحمه الله) افتاد! جماعت پراکنده شد اما ایشان نماز را ادامه دادند ومار بعد از نماز از آنجا دور شد وایشان از شدت حضور قلبی که درنماز داشتند، متوجه مار نشدند!»(14 )

شیر بیشه ی حق

آیت الله نصرالله شاه آبادی، فرزند مرحوم میرزا محمد علی شاه آبادی(رحمه الله) می فرماید:
در زمان رضاخان، زمانی قصد کردند نماز جماعت مساجد را تعطیل کنند. ائمه جماعات متعددی که مسجد جامع بازار تهران داشت، هر یک به دلیلی نماز نمی آمدند. یکی به مسافرت رفت، دیگری به اصطلاح مریض شد و…! روزی آیت الله شاه آبادی برای نماز عازم مسجد شدند. آن روز، بجای مردم نمازگزار عده ای قزاق درمسجد مستقر شده بودند! درراه مسجد، یکی از مریدهای آقا به ایشان می گوید: درمسجد قزاق ها ریخته اند. آقا می فرماید: «خوب، قزاق ریخته باشد!» و وارد مسجد می شوند.
یکی از افراد دولت با لباس شخصی جلو می آید و به آقا می گوید: آقا مگر نمی دانید نماز تعطیل است؟
آقا درحالیکه حتی شرشان را بلند نکرده بودند که او را نگاه کنند، به او فرمودند:
«برو بگو گنده تر از توبیاد!»
گفت: من بزرگ تر هستم.
آقا فرمودند: «اگر با توحرف بزنم، بعداً کس دیگری نیست که اعتراض کند؟»
گفت: خیر.
آقا فرمودند: «اینجا کجاست؟»
گفت: تهران.
فرمودند: «نه، اینجا که ایستاده ای ومن با تو صحبت می کنم کجاست؟»
گفت: مسجد.
فرمودند: «من کی هستم؟»
گفت: پیشنماز.
فرمودند: «مملکت، چه مملکتی است؟»
گفت: ایران.
فرمودند: «ایران، دینش چیست؟»
گفت: اسلام.
فرمودند: «شاه چه دینی دارد؟»
چون نمی توانست بگوید مخالف قرآن و نماز واسلام گفت، گفت: شاه مسلمان است!
ایشان فرمودند: «هر وقت شاه، گبر شد واعلام کرد که من کافرم، ویا یهودی ونصرانی هستم وبالای سر این مسجد ناقوس زدند، من که پیشنماز مسلمانان هستم، می روم و درمسجد مسلمانان نماز می خوانم! ولی تا وقتی که اینجا ناقوس نزده اند وشاه هم اعلام گبر بودن وکفر نکرده، من که پیشنماز مسلمانان هستم باید اینجا نماز بخوانم.»
مرحوم شاه آبادی پس ازاین گفتگو، وارد شبستان شدند وبا اینکه کسی برای نماز درمسجد نبود، داخل محراب به نماز ایستادند.
یکی از نمازگزاران که ایشان را دیده بود درمسجد، فریاد «الصلوه» بلند کرد. مردم هم که نمازگزار بودند با منع وجود آمده، مشتاق تر شده بودند وبه مسجد هجوم آوردند و بساط شاه وقزاق ها به هم خورد.(15)

گوهر ناب

قال الصادق(ع)
«ایها مؤمن اقبل قبل ما یحب الله اقبل الله علیه قبل کل ما یحب، ومن اعتصم بالله بتقواه عصمه الله، ومن اقبل الله قبله وعصمه لم یبال لو سقطت السماء علی الارض. وان نزلت نازله علی اهل الارض فشملتهم بلیه کان فی حرزالله بالتقوی من کل بلیه. الیس الله تعالی یقول: ان المتقین فی مقام امین”»(16)
امام جعفر صادق (ع) فرمودند:
«هر بنده ای به آنچه خدا دوست دارد روی بیاورد، خدا هم به آنچه او دوست دارد روی خواهد آورد، وهر کس به وسیله تقوا درپناه
خدا رود، خداوند او را پناه دهد، وهر کس که خدا به او روی آورده و پناهش داده، باکی ندارد اگر آسمان روی زمین بیفتد. اگر بلایی بر اهل زمین فرود آید وهمه را در برگیرد، او با تقوایی که دارد، از هر بلایی در پناه خداست، مگر خداوند متعال نمی فرماید: “متقین درمقام امنی به سر می برند؟”»(17)

روش مناسب برای نهی از منکر

آیت الله محمد شاه ابادی نقل می کند که:
درنزدیک منزل مرحوم شاه آبادی، درخیابان امیر کیبر، دکتری بود به نام ایوب که برای دخترانش معلم موسیقی آورده بود وصدای موسیقی بلند بود، به گونه ای که از صدای آن، همسایه ها ناراحت بودند.
ایشان برای دکتر پیغام فرستاد واز اوخواست که ازاین کار دست برارد، اما دکتر جواب داده بود که من این کار را ترک نمی کنم وشما هر اقدامی که می خواهید بکنید.
مرحوم شاه آبادی تا روز جمعه صبر کردند وآنگاه در جلسه روز جمعه که در مسجد شاه سابق تشکیل شده بود، به مردم گفتند:
«خوب است ازاین به بعد هر کس از این خیابان عبور می کند وقتی به مطب این دکتر رسید، داخل مطلب شده وسلام کند وبا خوشرویی از او بخواهد که آن عمل خلاف را ترک کند.»
از آن پس، هرکس ازجلوی مطلب عبور می کرد، برای انجام وظیفه شرعی خود، داخل مطب می شد وسلام کرد، موضوع را با زبان خوش به آن دکتر می گفت و خارج می شد.
چند روز به این منوال گذشت ودکتر هر روز با صدها مراجعه کننده مواجه می شد که همگی یک مطلب را به او تذکر می دادند! او دید اگر بخواهد به
لجاجت خود ادامه دهد، نه تنها باید مطب خود را تعطیل کند، بلکه مجبوراست از آن خیابان هم کوچ کند؛ از این رو دست از ایجاد مزاحمت برداشته، جلسه آموزش موسیقی برای دخترانش را تعطیل کرد.
دریکی از روزها که مرحوم شاه آبادی به طرف مسجد درحرکت بود، دکتر ایوب را دید که به طرف اومی آید. وقتی دکتر نزدیک شد، از شدت خنده نمی توانست سلام کند، وبالاخره پس از سلام و احوال پرسی گفت: آقای شاه آبادی! با قدرت ملت کار را تمام کردی! من گمان می کردم شما به مراجع قانونی ومحاکم قضایی مراجعه می کنید که من به سادگی می توانستم جواب آن ها را بدهم، اما هرگز درباره این روش مردمی نیندیشیده بودم!(18)

نتیجه ی عمل به دستورات

آیت الله نصرالله شاه آبادی می فرماید:
یکی از بازاریان که از شاگردان مرحوم شاه آبادی بود، نقل می کرد که ایشان، یک شب در یکی از سخنرانی هایشان، با ناراحتی اظهار داشتند:
«چرا افرادی که در اطراف ایشان هستند، حرکتی از خود درجنبه های معنوی نشان نمی دهند؟
آخر، مگر شماه ها نمی خواهید آدم شوید؟ اگر نمی خواهید من این قدر به زحمت نیفتم.»
همین فرد می گوید:
بعد از منبر، ما چند نفر خدمت ایشان رفتیم و گفتیم که آقا ما می خواهیم آدم بشویم، چه کنیم؟
ایشان فرمودند: «من به شما سه دستور می دهم، عمل کنید، واگر نتیجه دیدید، آن وقت بیایید تا برنامه را ادامه دهیم.»
سه دستورایشان چنین بود:
1. مقید باشید نماز را در اول وقتش اقامه کنید. هر کجا بودید ودیدید صدای اذان بلند شد، دست از کارتان بکشید ونماز را اقامه کنید وحتی المقدور هم سعی کنید به جماعت بخوانید.
2. درکاسبی تان انصاف به خرج دهید، و واقعاً حداقل منفعتی را که می توانید، همان را در نظر بگیرید. درمعاملات، چشم هایتان را ببندید وبین دوست وآشنا وغریبه وشهری و غیر شهری فرقی نگذارید. همان اقل منفعت درنظرتان باشد.
3. از نظر حقوق الهی، اگر چه می توانید برای ادای آن تا سال صبرکنید وامام معصوم(ع) هم به شما مهلت داده اند، اما شما ماه به ماه حق وحقوق الهی را ادا کنید.
همین فرد می افزاید: من دستورات ایشان را که از ماه رجب شنیده بودم، اجرا کردم تا به ماه رمضان رسید. قبل از ماه رمضان دربازار پاچنار می آمدم که صدای اذان بلند شد. خود را به مسجد نایب رساندم و مشغول خواندن نماز جماعت شدم.
درنماز دیدم که امام جماعت مسجد گاهی تشریف دارند وگاهی ندارند، در قرائت نیستند ولی درسجده و رکوع هستند! پس از نماز به ایشان عرض کردم: شما در حال نماز کجا تشریف داشتید؟ نبودید.
ایشان متحیر شد. تعجب کرد وفرمود که معذرت می خواهم، من ازمسجد ومنزل ناراحت شدم، لذا درنماز، گاهی می رفتم دنبال آن اوقات تلخی وبعد از مدتی، متوجه می شدم و برمی گشتم!
این اولین مشاهده من بود که در اثر دستورات آیت الله شاه آبادی برایم حاصل شده بود. دراثر دو ماه ونیم التزام من به این سه دستور، دید ما باز شد وبرنامه را همچنان ادامه دادم که مشاهدات بعدی من، دیگر قابل بیان نیست!(19)

اثر زخم زبان

به نقل از آیت الله محمد شاه آبادی، آمده است:
درزمان قدیم، حمام ها عمومی و دارای خزینه بود. روزی مرحوم شاه آبادی به حمام رفته بودند و پس از شست وشوی خود، وارد خزینه شدند وبعد از آب کشیدن بدن، بیرون آمدند وهنگام عبور از سطح حمام، با احتیاط رد شدند که آب های کثیف روی بدنشان نریزد.
سرهنگی که درحمام بود، وقتی احتیاط مرحوم شاه آبادی را دید، زبان به طعن وتمسخر گشود وبه ایشان اهانت کرد.
مرحوم شاه آبادی ازاین تمسخر او خیلی ناراحت شدند، اما چیزی نگفتند و به راهشان ادامه دادند.
آیت الله شاه آبادی فردای آن روز مشغول تدریس بودند که صدای عده ای که جنازه ای را حمل می کردند، شنیده شد. ایشان پرسیدند چه خبر شده ؟ اطرافیان جواب دادند که آن سرهنگی که دیروز درحمام به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد، سر زبانش تاول زد ودرد آن هر لحظه بیشتر شد و معالجه دکترها هم سودی نبخشید ودرکمتر از 24 ساعت، از دنیا رفت!
بعدها، هر وقت که آیت الله شاه آبادی ازاین قضیه یاد می کردند، متأثر و ناراحت می شدند ومی فرمودند:
«ای کاش آن روز درحمام به او پرخاش می کردم وناراحتی خود را بروز می دادم تا گرفتار نشود.»(20)

رؤیای صادقه

به نقل از آقای سید رضا وفابخش، همسر خواهر آیت الله شاه آبادی، آمده است:
پدرم نقل می کرد:
یکی از دوستانم به نام آقای قهرمانی جهت تحصیل علم از قوچان به تهران می آید. ایشان یک شب خواب می بیند که حضرت علی (ع) می فرماید: «ثم قم فاستقم» وقتی ازخواب بلند می شود با خود می گوید باید امروز کسی را پیدا کنم که بتوانم بهره کافی از او ببرم. آن روز، وقتی که او وارد شبستان مسجد جامعه می شود روحانی ای را می بیند که مشغول تدریس است. همان لحظه، جمله ای که از حضرت علی (ع) درخواب شنیده بود از زبان آن روحانی جاری می شود که : «ثم قم فاستقم» با شنیدن این کلام، عزم خود را جزم می کند وبرای تحصیل علم خدمت آن روحانی می رسد.
آن روحانی کسی جز آیت الله میزرا محمد علی شاه آبادی نبود و او تا آخر از شاگردان آیت الله شاه آبادی می ماند.(21)

طی الارض

آیت الله نور الله شاه آبادی تعریف می کند:
روزی من به همراه دو نفر دیگر از شاگردان آقا، درمحضرایشان بودیم که ایشان فرمودند: سالک اگر روی افکار و خطورات خود تمرکز کند (یعنی کنترل کند)، درهمان اوایل، طی الارض نصیبش می شود. پس ازاین حرف ما چند نفر درگوشی از هم پرسیدیم که آیا تو طی الارض داری؟ خیر! شما چه؟ من که هم ندارم و نتیجه گرفتیم که خود آقا چنین قدرتی دارد! به ایشان عرض کردیم: آقا ما از هم پرسیدیم ودیدیم که هیچ یک چنین ویژگی ای نداریم، پس شما درصحبت خودتان چه کسی را می فرمودید؟ ایشان فقط یک جمله فرمودند:
هرکه را اسرار حق آموختند
مهر کردند ودهانش دوختند(22)

خبر غیبی

آیت الله نصر الله شاه آبادی می فرماید:
از دورانی که درنجف درخدمت حضرت امام خمینی (رحمه الله) بودم، خاطره ای جالب را به یاد دارم:
قبل از تشرف فرمایی امام به نجف، شبی درخواب دیدم که درایران، آشوب وجنگ است، به خصوص درخوزستان، سر تمام نخل های خرما یا قطع شده و یا سوخته بود! دراین جنگ، یکی از نزدیکان من نیز شهید شده بود واین جنگ که خیلی طولانی شده بود وفرماندهی آن را هم حضرت سید الشهداء (ع) برعهده داشتند، با پیروزی ایران تمام شد!
پس از تشرف فرمایی امام به نجف، این خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان تبسمی کردند وفرمودند: این جریان واقع خواهد شد! عرض کردم: چطور آقا؟! فرمودند: بالاخره معلوم می شود. من دوباره اصرار کردم و سرانجام ایشان فرمودند: من یک نکته به تو می گویم وباید تا زمانی که من زنده هستم جایی بیان نشود. زمانی که درقم درخدمت مرحوم والد شما (آیت الله میرزا محمد علی شاه آبادی) بودم، بسیار به ایشان علاقه داشتم؛ به طوری که تقریباً نزدیک ترین فرد به ایشان بودم وایشان مرا محرم اسرار می دانستند.
روزی ایشان برای من مسیر حرکت را بیان کردند وبه من فرمودند: «تو انقلاب خواهی کرد وپیروز هم می شوید وجنگی برایتان در خوزستان رخ می دهد که یکی از اقوام ما نیز در آن جنگ به شهادت نائل خواهد شد.» سپس فرمودند: «البته حالا زود است، تا آن زمانی که این مسیر شروع شود، اما می رسد.»
این حرف امام تا وقوع انقلاب و پس ازآن وحتی تا جنگ ایران وعراق به یاد من نماند؛ یعنی اصلاً آن را فراموش کرده بودم، تا اینکه دریکی از سفرهایی که به جبهه رفتم ناگهان چشمم به نخلستان هایی افتاد که سرهای نخل ها یا قطع شده ویا سوخته بودند. درآن زمان به یاد آن خواب افتادم و مجدداً در
اردیبهشت 1363 که برادرم (شهید آیت الله مهدی شاه آبادی) به شهادت رسیدند، من دوباره به یادم آمد که حضرت امام (رحمه الله) از قول مرحوم والد فرموده بودند که تمام جریان های خواب من اتفاق خواهد افتاد.(23)

چشم بصیر

به نقل ازآقای محمد رضا خوشدل آمده است:
یک روز بعد ازنماز جماعت، یک مرد روستایی خدمت آیت الله شاه آبادی می رسد و می گوید هر وقت من نمازم را به شما اقتدا می کنم سیدی را می بینم که جلوتر ازشما به نماز می ایستد. آقا از او می پرسند شغل شما چیست؟ او می گوید مرد کشاورزی هستم که از یکی از روستاهای ورامین محصولات خود را به شهر می آورم و می فروشم. آقا پرسیدند. غذا چه می خوری؟ روستایی پاسخ می دهد از محصولات خودم! روز بعد همان مرد خدمت آقای شاه آبادی می رسد وعرض می کند که من امروز آن سید را ندیدم. آقای شاه آبادی می پرسند امروز غذا چه خورده ای؟ مرد روستایی پاسخ می دهد که از بازار، غذا تهیه کردم! آقای شاه آبادی می فرماید. به همین دلیل است که آن سید را ندیدی!(24)

دیدار یار

آیت الله نصر الله شاه آبادی می فرماید:
یادم هست مرحوم آیت الله صدر کوپایی، ازعلمای بزرگ واز اساتید اصفهان بودند وارتباط خیلی نزدیکی بامرحوم والد داشتند ومرتب با پدر مکاتبه می کردند. مرحوم والد نیزهیچ یک از نامه های ایشان را نگه نمی داشتند واز بین می بردند. تنها نامه ای را که ایشان فراموش کرده وگذاشته بودند ورفته بودند ما مشاهده کردیم که درآن نامه، آیت الله صدر کوپایی اصرار کرده بود که :«در
وقت تشرف، این مطلب یادتان نرود.» مرحوم والد که از نماز برگشتند، با حالت اضطراب به سراغ نامه رفتند و آن را پاره کردند. ما از این آثار می فهمیدیم که ایشان ارتباطاتی با امام عصر (عج) دارند، ولی خودشان تظاهری نداشتند و صحبتی هم نمی کردند.(25)

گوهرهای حکیمانه

اساس دین، حب فاطمه (س) است.(26)
o به دنیا دل نبندید، دنیا فانی است، مال دنیا هم به دنیا می ماند. حریص به دنیا نباشید که پیرتان می کند، سعی کنید عاقبت به خیر شوید.
o درحضور حاضر، به نعمت منعم، معصیت؟!(27)
o بیداری سحر، هم برای مزاج مادی مفید است وهم برای مزاج معنوی.
o برای دنیایتان هم که شده، سحرها بیدار شوید؛ چون بیداری سحر، وسعت رزق، زیبایی چهره وخوش اخلاقی می آورد.(28)
o بیشتر ازهر چیزی، گوش کردن به تغنیات (موسیقی و..)، سلب اراده و عزم از انسان می کند.(29)
o تا قوای جوانی ونشاط آن باقی است، بهتر درمقابل مفاسد اخلاقی می توان قیام کرد، و خوب تر می توان وظایف انسانی را انجام داد. مگذارید انی قوا از دست برود و روزگار پیری پیش آید که موفق شدن در آن حال، مشکل است وبر فرض موفق شدن، زحمت اصلاح خیلی زیاد است.(30)
o درنوافل شب، به مقام شامخ حضرت زهرا(س) توجه کنید و بدانید که استمداد گرفتن از آن حضرت، موجب ترقی وقرب معنوی می شود وخداشناسی انسان را زیاد می کند. همچنین قبل از اذان صبح، صلوات ایشان را بفرستید. «اللهم صلی علی فاطمه وابیها وبعلها و بنیها والسرالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.»(31)
آیت الله میرزا محمد علی شاه آبادی (رحمه الله)
«آمده ایم تا عارف به حق شویم، نه اینکه درخود پرستی بمانیم.»
آسمانی /ص122

پی نوشت ها :

1.آسمانی، مؤسسه شمس الشموس.
2. آسمانی، مؤسسه شمس الشموس.
3. آسمانی، مؤسسه شمس الشموس.
4.گلشن ابرار، حوزه ی علمیه قم، ج2.
5. آسمانی، مؤسسه شمس الشموس.
6. افلاکیان خاک نشین، مؤسسه الشموس.
7.افلاکیان خاک نشین، مؤسسه شمس الشموس.
8. آسمانی، مؤسسه الشموس.
9. آسمانی، مؤسسه شمس الشموس.
10. عارف کامل، بنیاد علوم ومعارف سلامی.
11. عارف کامل /54و158.
12.عارف کامل /98.
13. آسمانی /45.
14. آسمانی /37.
15. عارف کامل /57.
16. سوره دخان، آیه 51.
17.عده الداعی/ص596.
18. عارف کامل /23.
19.عارف کامل /66.
20. عارف کامل /20.
21. آسمانی /43.
22. آسمانی /42.
23.عارف کامل/69.
24. آسمانی.41.
25. عارف کامل/68.
26.عارف کامل/53.
27.آسمانی /122.
28. عارف کامل/49.
29.عارف کامل105.
30.عارف کامل103.
31.عارف کامل/48.

منبع: قاسمی، علی؛ (1388)، رستگاران: شرح حال چهارده تن از اولیای الهی، قم: هنارس، چاپ اول 1388.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد