عالم بی عمل
منبع:راسخون
چکیده
اهل علم شاخه ایی از شاخه های شجره نبوت و ولایت است و مهمترین وظیفه عالم، عمل به علم خویش است و اینگونه مىتوانند دیگران را در دین جذب کند. آنچه مردم را به طلب علم بى میل کرده به این خاطر است که عالمانِ عامل کم هستند و این عالمان دینى هستند که به ارشاد و امر و نهى مردم همت مىگمارند. بنابراین عالمان حقیقى، کسانی هستند که دارای ویژگی هایی باشندکه برخی از آنها عبارتند از: خشیت از خدا ، عمل به علم ، اظهار حق و ساده زیستى.
دانشمند و عالمی میتواند راهنمای دیگران باشد که خود را اسیر منافع مادى نکرده باشد و از دام طمع رهایى یافته باشد.
نتیجتاً دعوتگرِ بىعمل به شدّت مورد نکوهش قرار گرفته و محکوم شده است و واعظ و گویندهاى که به گفتههاى خویش عمل نکند، پند و سخنش از ایمان و انگیزه دینى سرچشمه نمىگیرد و طبیعى است که انگیزههاى غیر الهى و مادّى او را به موعظه و تبلیغ واداشته است.
وقتى چنین شد، بهطور قطع موعظه، اندرز و تبلیغ آنها نیز در مخاطبان تأثیر نخواهد گذاشت زیرا تا وقتی سخن از دل برنخیزد از گوشی وارد و از گوش دیگر خارج خواهد شد و هرگز در دل شنونده جاى نمىگیرد.
مَثل عالم بی عمل مَثل گرسنهاى است که روى گنج خوابیده و مَثل پیکرى است بى روح و زنبورى است بىعسل.
در قرآن مجید درباره عالمان فاسد خصوصیّات ناپسندی را بیان کرده است که در متن مقاله به مواردی از آن اشاره مىشود.
کلید واژه
عالِم، عمل کردن به علم، اخلاص، نشر علم، عمل
مقدمه
در کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام از ویژگی و خصائص علم و فراگیرى، آموزش دادن، نشر آن بسیار بحث شده است و بهتر است بدانیم، اولین چیزی که از فرمان خداوند متعال اطاعت کرد عقل بود و به این خاطر به او هفتاد و پنج لشکر را عطا کرد که یکی از آنها علم است و مورد تمجید قرار گرفته است که در مقابلش جهل و نادانى و تاریک اندیشى و جمود و گمراهى قرار دارد که همیشه مورد مذمت بوده است.
اما یکى از تعصب های جاهلیت، مقاومت و حمایت کردن در مطالب علمیه است که به خاطر اظهار حق و ابطال باطل نبوده که این عصبیت بسیار زشت و ناروا است.
و اهل علم شاخه ایی از شاخه های شجره نبوت و ولایت است که به درستی از عواقب اخلاق فاسده آگاه است پس اگر خودش دچار این عصبیت و در برگیرنده صفات شیطانی شود قطعاً مورد مؤاخذه بیشتری واقع میگردد.
کسى که خود را برای هدایت و راهنمای سعادت در راه آخرت معرفی می کند اما عامل به قول خود نباشد و باطنش با ظاهر یکی نباشد، در زمره اهل ریا و نفاق قرار می گیرند و موجب فساد امت می شود پس لازم است که خود را کاملا از این مفاسد دور نگه دارند تا وعظ آنها برای جامعه مؤثر گردد و در قلوب آنها رخنه کند و خود را به اعمال حسنه و اخلاق کریمه مزین نمایند و منصب شریفى را که حق تعالى، عطا کرده است حیثیت و مقام آن را نگه دارد و سبب بی حرمتی آن نشود و اگر این چنین شد، خسران و ضرر آن را جز خداوند متعال کسى دیگر نمی داند.
مهمترین وظیفه عالم، عمل به علم خودش می باشد و او الگوى عمل کردن است که دیگران هم بنا بر همین الگو درس بزرگی خواهن گرفت و اینگونه مىتوانند، دیگران را جذب کنند و آنان را پیرو علم خود بسازد و در آن هنگام اثر وجودى آنان به صورت کامل، بروز خواهد کرد.
امام على علیه السلام قوام جامعه را به چهار امر میدانند از اینرو امام على علیه السلام میفرماید: یَا جَابِرُ قِوَامُ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا بِأَرْبَعَةٍ عَالِمٍ [یَسْتَعْمِلُ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمَهُ وَ جَاهِلٍ لَا یَسْتَنْکِفُ أَنْ یَتَعَلَّمَ وَ جَوَادٍ لَا یَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ وَ فَقِیرٍ لَا یَبِیعُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ فَإِذَا ضَیَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْکَفَ الْجَاهِلُ أَنْ یَتَعَلَّمَ وَ إِذَا بَخِلَ الْغَنِیُّ بِمَعْرُوفِهِ بَاعَ الْفَقِیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ یَا جَابِرُ مَنْ کَثُرَت] نِعْمَةُ نِعَمُ اللَّهِ عَلَیْهِ کَثُرَتْ حَوَائِجُ النَّاسِ إِلَیْهِ فَمَنْ قَامَ [بِمَا یَجِبُ لِلَّهِ فِیهَا عَرَّضَ نِعْمَةَ اللَّهِ لِدَوَامِهَا وَ مَنْ ضَیَّعَ مَا یَجِبُ لِلَّهِ فِیهَا عَرَّضَ نِعْمَتَهُ لِزَوَالِهَا لِلَّهِ فِیهَا بِمَا یَجِبُ فِیهَا عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَ الْبَقَاءِ وَ مَنْ لَمْ یَقُمْ فِیهَا بِمَا یَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوَالِ وَ الْفَنَاء]
جابر! دنیا به چهار چیز برپاست: دانایى که دانش خود را به کار برد، و نادانى که از آموختن سرباز نزند و بخشندهاى که در بخشش خود بخل نکند، و درویشى که آخرت خویش را به دنیاى خود نفروشد. پس اگر دانشمند دانش خود را تباه سازد نادان به آموختن نپردازد، (چون با دیدن عالم بى عمل از علم زده مىشود) و اگر توانگر در بخشش خویش بخل ورزد درویش آخرتش را به دنیا در بازد.
جابر! آن که نعمت خدا بر او بسیار بود نیاز مردمان بدو بسیار بود.
پس هر که در آن نعمتها براى خدا کار کند خدا نعمتها را براى وى پایدار کند؛ و آن که آن را چنانکه واجب است به مصرف نرساند، نعمت او را ببرد و نیست گرداند. (1)
و در نقلى دیگر مىفرماید: «انَّما زَهَّدَ النَّاسَ فى طَلَبِ الْعِلْمِ کَثْرَةُ ما یَرَوْنَ مِنْ قِلَّةِ مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ» آنچه مردم را به طلب علم بى رغبت کرده آن است که بسیار مىبینند که عالمانِ عامل به علم، کم هستند. (2)
این عالمان دینى هستند که به ارشاد و امر و نهى مردم همت مىگمارند، اینان وارثان علوم پیامبرانند. چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «الْعُلَماءُ وَرَثَةُ الْانْبِیاء». (3)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این گروه را به دلیل اینکه مردم را به صراط مستقیم هدایت می کنند از نزدیکترین افراد به مقام نبوت دانسته است و مىفرماید: «اقْرَبُ النَّاسِ مِنْ دَرَجَةِ النُّبُوَّةِ اهْلُ الْعِلْمِ وَ الْجِهادِ، امَّا اهْلُ الْعِلْمِ فَدَلُّوا النَّاسَ عَلى ماجاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَ امَّا اهْلُ الْجِهادِ فَجاهَدوُا بِاسْیافِهِمْ عَلى ماجاءَتْ بِهِالرُّسُلُ»
نزدیکترین مردم به مقام نبوت اهل علم و جهاد مىباشند؛ امّا اهل علم مردم را به آنچه پیامبران آوردهاند راهنمایى کردهاند واهل جهاد به وسیله شمشیرهایشان براى (دفاع از) آنچه پیامبران آوردهاند، جهاد نمودهاند. (4)
در روایات، بر فضیلت عالم نسبت به عابد تأکید زیادی شده است که به برترى خورشید بر ستارگان تشبیه شده است و این به خاطر هدایتگرى و ایستادگى در برابر شبهات دشمنان است که دشمنان مىخواهند با القاى شبهه، ایمان مؤمنان را تضعیف کنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد اینگونه عالمان فرمود: «برترى عالم بر عابد هفتاد درجه است که فاصله هر دو درجه به مقدار دویدن اسبى به مدت هفتاد سال است؛ و دلیل این برترى آن است که شیطان بدعتهایى را براى مردم قرار مىدهد، پس عالم به آنها آگاه شده و از آنها نهى مىکند در حالى که عابد بر عبادت خود روآورده و متوجه بدعتها نشده و آنها را نمىشناسد.» (5)
البته در اینکه عالمان هدایتگر، چه کسانی هستند و با چه ویژگىهایى از دیگر عالمان ظاهرى تمییز می دهد باید به وجود خصایصى در آنها توجه شود که این خصائص و ویژگی ها سبب شده جزء عالمان حقیقى محسوب گردند. برخى از این خصائصی که از اهمیت ویژه ایی برخوردار است عبارتند از:
1- خشیت از خدا:
اگر در فرهنگ قرآن در مفهوم علم دقت شود از نظر قرآن علم حقیقى علمى است که نتیجه و حاصل آن قرب به خدا باشد. قرآن مجید در سوره فاطر آیه 28 خشیت از خدا را تنها از آنِ عالمان مىداند. انَّما یَخْشَى اللَّهُ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء. حقیقت این چنین است که از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مىترسند.
پس عالم کسى است که معارف الهى در جان و قلبش رسوخ کرده باشد و به مرتبه یقین رسیده باشد که از خدا مىترسد و نگران عاقبت و پایان کار خود می باشد و در مقابل اهل جهل حلم مىورزد و سعی و تلاش خود را براى نجات بندگان خدا اضافه مىکند و در برابر شبهات دشمنان ایستادگی می کند و علم خود را همانند مشعل، برای کسانی که در راه مانده اند قرار مىدهد. چنین عالمى است که هم خود را و هم دیگران را می تواند نجات بددهد؛ امّا کسى که چنین صفاتى را در خودش پرورش ندهد و نورانیت علم در او ظهور نکرده باشد و از علم بهرهاى نبرده باشد، دیگر توان پرورش دادن دیگران را ندارد و خودش هم در چاه ظلمات نفس اسیر است.
2- عمل به علم:
عالمانى هدایتگر جامعه و اسلام به حساب می آیند که آنچه به زبانشان می گویند خودشان هم عمل کنند. برای اینکه مردم، وقتی از عالمان تبعیت کنند، بیشتر به عملشان نگاه مىکنند تا به گفتارشان. عالم وقتی به علمش عمل کند با سکوتش درس مىدهد در حالى که عالم بى عمل سخنش بىتأثیر و بدون منفعت است چه بسا خسران هم به بار می آورد. امام صادق علیه السلام عالم بودن عالمان بى عمل را نفى کرده و مىفرماید: «مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعالِمٍ» کسى که عملش سخنش را تصدیق نکند، عالم نیست. (6) و چنین کسانى قطعاً هدایتگر دیگران نیز نخواهند بود؛ و اینگونه باعث می شود که افرادی را هم از اسلام فراری دهند.
3- اظهار حق:
چندین مسؤولیت و امر خطیر بر عهده دانشمندان می باشد و در صورتى که به وظایف خویش عمل کنند مىتوانند هدایتگرانى مفید براى جامعه باشند.
مسؤولیت اول آنان تعلیم دادن به مردم است. امام على علیه السلام در این زمینه مىفرماید: «خداوند از اهل جهل پیمان نگرفته که به تعلّم بپردازند مگر اینکه (قبلًا) از اهل علم پیمان گرفته که به آنان بیاموزند». (7)
مسؤولیت دوم دانشمندان آن است که علمشان را پنهان نکنند و مواقعی که خطری، اسلام را تهدید می کند مثلا در برابر بدعتها و کجرویهاى جامعه علمشان را ظهور دهند. در قرآن علماى اهل کتاب را در همین رابطه شدیدا توبیخ کرده است، و بر سر پیمانى که قرار بوده است حقایق را بیان کنند و از کتمان آن بپرهیزند، عمل نکردهاند؛ و از هدایت مردم طفره رفته و آنان را از کارهاى زشت خودداری نکردند.
خلاصه آنکه دانشمندى توان هدایت را دارد که در برابر باطل، شجاعت به خرج داده و وظایف الهى خویش را بر سود و زیان مادیات دنیوی ترجیح دهد.
4- ساده زیستى:
مسأله زهد و سادهزیستى و بی اعتنایی آنها به دنیا و مادیات از مهمترین خصلت های عالمان برای هدایت مردم به شمار می-رود؛ و دانشمندى که خود را اسیر منافع مادى نکرده باشد می تواند دیگران را رهنمایى کند ولی کسى که از این ویژگی ها به دور باشد و خود را در بند مادیات ناچیز قرار داده باشد هرگز قدرت بر اصلاح و راهنمایی دیگران را ندارد. (8)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنِ ازْدادَ فِى الْعِلْمِ رُشْداً فَلَمْ یَزْدَدْ فِى الدُّنْیا زُهْداً، لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ الَّا بَعْداً» کسى که علمش زیاد شود امّا زهد او در دنیا افزون نشود، جز دورى از خدا چیزى بر او افزون نگردد؛ و مسلّم است عالمى که از خدا فاصله گیرد، هرگز هدایتگر جامعه نیز نخواهد بود. (9)
نکوهش تبلیغ بىعمل:
دعوتگری که نسبت به تبلیغش غیر عامل است مانند یک آبراه فلزّى است که آب را از سرچشمه به مزارع خشک می رساند و نه خودش از آن سودى مىبرد و نه دیگران و حتی به ندرت نابود مىشود؛ و در قرآن مجید و فرهنگ دینى، دانشمند و دعوتگرِ بىعمل به شدّت مورد نکوهش قرار گرفته و محکوم شده است، زیرا وقتى انسان با زبانتش سخنى را مىگوید و عمل نمىکند یا به این خاطر آن است که دلش با زبانش یکی نیست و به گفتههاى خود اعتقاد ندارد که این چیزی نیست جز نفاق و یا عمل نکردن به گفته های خودش به خاطر ضعف و سستى در اراده است که این رذیله خطرناکى است که با سعادت انسان در تضادّ است. از این رو قرآن مجید در سوره صف آیات 2- 3، مؤمنان را به خاطر گفته بىکرده، سرزنش کرده، مىفرماید: «یا ایُّها الَّذینَ امَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَاللَّهِ انْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»
اى کسانى که ایمان آوردهاید، چرا سخنى مىگویید که [به آن] عمل نمىکنید!؟ نزد خدا بسیار خشمآور است که سخنى بگویید و بدان عمل نکنید.
گفتن و عمل نکردن، دانستن و به کار نبستن و خواندن و نرفتن، کارى سفیهانه و غیر عاقلانه است. قرآن مجید در سوره بقره آیه 44 به گویندگان بىعمل مىگوید: «اتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ انْفُسَکُمْ وَ انْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ افَلا تَعْقِلُونَ»
آیا مردم را به نیکى فرمان مىدهید و خویشتن را فراموش مىکنید، در حالىکه شما کتاب (آسمانى) تلاوت مىکنید، آیا نمىاندیشید!؟
گویندهاى که حتی به سخنش عمل نمی کند، گفته اش از ایمان سرچشمه نمىگیرد و این طبیعى است که به خاطر هدف های غیر الهى و مادّى، او را به تبلیغ واداشته است و این هرگز رنگ خدایی ندارد و رسول خدا صلى الله علیه و آله، چهره واقعى چنین کسانى را اینگونه ترسیم مىکند: «مَرَرْتُ لَیْلَةَ اسْرِىَ بى عَلى اناسٍ تُقْرَضُ شَفاهُمْ بِمَقاریضَ مِنْ نارٍ فَقُلْتُ: مَنْ هؤُلاءِ یا جِبْرائیلُ؟ فَقالَ هؤُلاءِ خُطَباءُ مِنْ اهْلِ الدُّنْیا مِمَّنْ کانُوا یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ یَنْسَوْنَ انْفُسَهُمْ»
شبى که مرا به آسمانها بردند، مردمى را دیدم که لبهایشان با قیچىهاى آتشین، قطع مىشد، پرسیدم: اى جبرئیل! اینان کیانند؟ گفت: اینها گویندگان دنیا پرستند؛ از جمله کسانى که مردم را به نیکى فرمان مىدهند و خویشتن را فراموش مىکنند!
وقتى سخنی از دلِ سوخته و دردمند بیرون نیاید تبلیغ آنها در مخاطبان تأثیر نخواهد گذاشت و هرگز در دل شنونده جاى نمىگیرد؛ و وقتی مردم می بینند که عملش با گفتههاى مخالف دارد به راستى و درستى سخنش شک مىکنند و با تردید مىپرسند: چرا خودش به آنچه مىگوید، عمل نمىکند؟ (10)
حضرت صادق علیه السلام، این حقیقت تلخ را چنین بیان مىکند: «انَّ الْعالِمَ اذا لَمْ یَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَما یَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفا» هرگاه عالم به علم خویش عمل نکند، اندرز او از دلها مىلغزد همانطور که باران از سنگ صاف مىریزد. (11)
گفتنى است که مبلّغان کج رفتار، و عالمانی که غیر عامل هستند به خاطر غرض های مادّى، در جایگاههاى تبلیغ و نشر معارف و احکام دینى تکیه مىزنند و دین را از فکر مردم، خارج مىکنند و سبب گمراهى مردم مىشوند و آنان را از دریافت پیام الهى و هدایت محروم می کنند. (12)
امام على علیه السلام بر چنین کسانى، نفرین کرده، مىفرماید: «… لَعَنَ اللَّهُ الْامِرینَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِکینَ لَهُ وَ النَّاهینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعامِلینَ بِهِ» خدا لعنت کند کسانى را که به خوبى امر مىکنند و خود آن را ترک مىگویند و از بدى باز مىدارند و خود مرتکب آن مىشوند. (13)
عمل به گفتار
اگر بخواهیم از نظر روانى، تأثیر مستقیمی بر امر آموزش و پرورش داشته باشیم باید به علم خویش عمل کند و متعلمان، از یک طرف، گفتههاى معلم را می شنوند و از طرف دیگر به عملکرد او چشم مىدوزند که آیا کردار و گفتار با هم یکسان است یا نه؟
در فرهنگ اسلام، توأم بودن علم و عمل مورد توجّه و بسیار اهمیت دارد زیرا رفتار و عمل بهترین راه برای اثباتِ حقّانیتِ گفتار است و هرگونه شائبهاى را از ذهن دیگران بیرون می کند. امام صادق علیه السلام می فرماید: «کُونُوا دُعاةَ النَّاسِ بِاعْمالِکُمْ وَ لا تَکُونُوا دُعاةً بِالْسِنَتِکُمْ» با کردار خویش فراخوان مردم (به اسلام) باشید، نه اینکه (تنها) با زبانتان، آنها را فراخوانید. (14)
بر این مبنا اگر معلّم و مربّى به یافتههاى خویش عمل نکند، نه خودش و نه دیگران سودی نخواهند دید به گفته سعدى:
فقیهى، پدر را گفت: هیچ از این سخنان رنگین دلاویز متکلّمان، در من اثر نکند، به حکم آنکه نمىبینم مر ایشان را فعلى موافق گفتار.
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن، سیم و غلّه اندوزند
عالمى که «گفت» باشد و بس
هر چه گوید، نگیرد اندر کس
عالم آن کس بود که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند
عالم که کامرانى و تنپرورى کند
او خویشتن، گم است، که را رهبرى کند؟ (15)
قرآن مجید، نکوهیدهترین تعبیر را نسبت به عالمان بىعمل به کار برده، در یک جا او را به «سگ» تشبیه کرده در سوره اعراف آیه 176 میفرماید: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ انْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ» مثل او مثل سگ است که اگر به او حمله کنى، زبان از دهان درآورد (و پارس کند) و اگر رهایش کنى باز، چنین کند.
در تفسیر این آیه آوردهاند: «از بسیارى از روایات و کلمات مفسّران استفاده مىشود که منظور از این شخص، مردى به نام» بلعم باعورا بوده است که در عصر موسى علیه السلام زندگى مىکرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مىشد و حتى موسى علیه السلام از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده مىکرد و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مىرسید. ولى بر اثر تمایل به فرعون و وعده و وعیدهاى او، از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد تا آنجا که در صف مخالفان موسى علیه السلام قرار گرفت. (16)
تمثیل های عالم بى عمل
جا دارد، مثل هایی را که در آیات و روایات برای این شخصیت مذموم آمده است را بیان کنیم:
الف: در قرآن کریم
قرآن مجید در سوره جمعه آیه 5، از عالم بى عمل به «الاغ» تعبیر کرده و فرموده است: مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ. مثل حال آنان که تحمّل (علم) تورات کرده و خلاف آن عمل نمودند در مثل به الاغى ماند که بار کتابها بر پشت کشد (و از آن هیچ نفهمد و بهره نبرد)، آرى قومى که مثل حالشان این است که آیات خدا را تکذیب کردند بسیار مردم ستمکار بدى هستند و خدا هرگز ستمکاران را رهبرى و هدایت نخواهد کرد.
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانى
نه محقق بود نه دانشمند
چارپایى بر او کتابى چند
آن تهى مغز را چه علم و خبر
که برو هیزم است یا دفتر؟ (17)
الاغى بر پشت خود بارى از کتابهاى نفیس و با ارزش حمل مىکند. کتابهایى که هر کدام، دنیایى از معارف و حکمت و علوم مورد نیاز بشر را در بر دارند.
لیکن الاغ بیچاره چه مىداند که چه بر پشت گرفته! و این بار با محمولههاى دیگر که پیشتر مىبرد چه فرقى دارد. او فقط مىداند که بارى بر پشتش سنگینى مىکند، و به هر سوى او را هدایت کنند به هر مشقّتى هم باشد، بار را با خود حمل مىکند، براى او بار کتاب و بار کاه توفیر و فرقی نمىکند.
همهاش بار است و او بارکش! ولى از آن روى که گفتهاند: «قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهرى، شخص عالم مىداند که چه جواهرى بر پشت الاغ بار شده است؛ و عالم وقتی ارزشمند مىشود که علومى را که یاد می گیرد خودش هم به کار بگیرد و به دیگران نیز بیاموزاند؛ و الّا هیچ کس، الاغ را با آن همه کتابی که حمل می کند دانا نمىخواند، و با نفیس بودن کتابها به ارزش الاغ اضافه نمی شود؛ و او را از حیوانیّت خارج نمىسازد.
و تصوّر کنید که وقتی الاغ، کتابى را بر پشتش حمل می کند، غرور و سرکشى نماید و ادّعا کند که من همه چیز را مىدانم و سُم بر زمین بزند و بگوید دیگر بار نمىبرم، و من آزاد و مستقل هستم. چه مىشود!؟ کمترین چیزى که نصیب آن الاغ مىشود خشم و غضب صاحب الاغ است که با ضربههاى چوب، چنان از او پذیرایى کند که دیگر از این فکرها و ادعاها به سرش نزند و این چه عاقبت ناگوارى است!! و این تمثیل عالمانى است که با آگاهى به حقایق، آیات خدا را تکذیب مىکنند.
با این که کتاب آسمانى در پیش خو دارند و می دانند که چه اوامر و نواهى را فرموده است، امّا باز مطیع هواى نفس مىشوند و به محتوا و مضمون آن عمل نمىکنند؛ و این موضوع باعث می شود که هم خودش و هم دیگر انسانها دچار فساد و انحراف شوند؛ و خداوند در سوره احزاب آیه 67 میفرماید: «رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا» (پروردگارا، ما اطاعت امر بزرگان و پیشوایان) فاسد خود را کردیم که ما را به راه ضلالت کشیدند.
مثل این گونه افراد در داشتن کتاب و علم و عمل نکردن به آن و تکذیب آیات الهى و گمراه نمودن انسانها از راه حق، مثل الاغى است که بارى کتاب بر پشت دارد ولى از آنچه که با خود دارد چیزى نمىفهمد و بهرهاى نمىبرد و بالطّبع هدایت هم نمىشود. (18)
ب: در روایات
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: عالم بىعمل، مثل چراغى است که خودش مىسوزد (و بهرهاى نمىبرد) ولى دیگران از نورش استفادهها مىبرند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: عالم بىعمل، چون تیرانداز بدون کمان است.
عیسى علیه السلام فرمودند: عالم بىعمل، مثل چراغى بر پشتبام است که اتاقها تاریکاند.
امام على علیه السلام فرمود: عالم بىعمل، همچون درخت بىثمر و گنجى است که انفاق نشود.
امام صادق علیه السلام فرمودند: موعظهى عالم بىعمل، چون باران بر روى سنگ است که در دلها نفوذ نمىکند.
ج: در کلام اندیشمندان:
عالم بى عمل، مانند گرسنهاى است که بر روى گنج خوابیده.
عالم بى عمل، مانند تشنهاى است بر کنار آب و دریا.
عالم بى عمل، مانند طبیبى است که خود از درد مىنالد.
عالم بى عمل، مانند بیمارى است که دائماً نسخه درمان را مىخواند، ولى به آن عمل نمىکند.
عالم بى عمل، مانند منافقى است که سخن و عملش یکى نیست.
عالم بى عمل، مانند پیکرى است بى روح و زنبورى است بى عسل. (19)
عالم بى عمل، مانند چاه فاضلابى است که درون آن متعفّن است.
عالم بى عمل، مانند قبرى است که ظاهرش سالم ولى درونش استخوانها پوسیده. (20)
حفظ حیثیت علم و دانش
وظیفه یک مبلغ آن است که به مقام والا و ارزشمند علم ارج بگذارد و شؤون آن را نگه بدارد و طوری رفتار نکند که خواسته یا ناخواسته، به ارزش آن صدمه بزند چرا که به تعبیر امام على علیه السلام لا عِزَّ اشْرَفُ مِنَ الْعِلْمِ – هیچ عزّتى شریفتر از علم نیست. (21)
و «اذا زادَ عِلْمُ الرَّجُلِ زادَ ادَبُهُ وَ تَضاعَفَتْ خَشْیَتُهُ لِرَبِّهِ» هر چه دانش مرد افزایش یابد، ادبش افزون گردد و ترس از خدایش دو چندان شود.
پس ضرورت دارد که مربّى، مؤدّب، موقّر، خداترس و … باشد تا شؤون و حیثیت تعلیم و تربیت محفوظ بماند. (22)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: فِیمَا أوْحَى اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- إلى داوُدَ- عَلَیْهِ السَّلامُ-: یا داوُدُ کَما أنَّ أقْرَبَ النّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَواضِعُونَ، کَذلِکَ أبْعَدُ النّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَکَبِّرُونَ
«در آن چیزهائى که خداى- عزَّ و جلَّ- به داود وحى فرستاد، این بود که: اى داود! چنانچه نزدیکترین مردم به خدا متواضعان هستند، همین طور دورترین مردم به او متکبّرانند». (23)
حضرت عیسى بن مریم به حَواریّین گفت: یا مَعْشَرَ الْحَواریِّینَ لِی إلَیْکُمْ حاجَةٌ اقْضُوها لِی. قالُوا: قُضِیَتْ حاجَتُکَ یا رُوحَ اللَّهِ، فَقامَ فَغَسَّلَ أقْدامَهُمْ. فَقالُوا: کُنّا نَحْنُ أحَقَّ بِهذا یا رُوحَ اللَّهِ.
فَقالَ: إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِالخِدْمَةِ الْعالِمُ. إنَّما تَواضَعْتُ هکَذا لِکَیْما تَتَواضَعُوا بَعْدِی فِی النّاسِ کَتَواضُعِی لَکُمْ. ثُمَّ قالَ عِیسى- عَلَیْهِ السَّلامُ-: بِالتَّواضُعِ تُعْمَرُ الْحِکْمَةُ لا بِالتَّکَبُّرِ، وَ کَذلِکَ فِی السَّهْلِ یَنْبُتُ الزَّرْعُ لا فِی الْجَبَلِ
من حاجتى به شماها دارم آن را برآورید. گفتند: حاجتت روا است اى روح اللَّه! پس برخاست و پاهاى آنها را شست و شو داد. گفتند: ما سزاوارتر بودیم در این کار از تو. فرمود: سزاوارترین مردم به خدمت نمودن به خلق، عالِم است؛ و من براى شما این گونه تواضع کردم که شما نیز براى مردم بعد از من این گونه تواضع کنید؛ و آن گاه عیسى گفت: حکمت به تواضع تعمیر مىشود، نه به تکبُّر. چنان که زراعت در زمینِ نرم مىروید، نه در کوهستان. (24)
عالمى که به صفت تواضع متصف نباشد و از مردم توقع کُرنش و تواضع داشته باشد، عالِم نیست، و آن مفاهیمی که در سر دارد چیزی نیست جز رجز شیطانی.
اگر قرار بود با این مفاهیم به سعادت و سلامت می رسید، ابلیس هم باید سعید می بود.
و این که فرمودند: «حکمت به تواضع، آباد مىشود» یا مراد این است که تا تواضع، در قلب نباشد، بذر حکمت در آن رشد نمىکند همان طور که زمین نرم نباشد، نبات هم در آن رشد نمىکند، و یا مراد آن است که تا وقتی علماء تواضع نداشته باشند، توان این را ندارند که بذر حکمت را در قلوب مردم رشد دهند. بنابراین چیزی که می تواند دلهاى سخت را نرم کند و به طاعت بکشاند تواضع است، و این هم برای دستور اصلاح نفس است و هم برای دستور اصلاح غیر است.
از اینرو کسانی که خود را راهنما و رهبر راه سعادت معرّفى مىکنند، باید با این صفت یعنی تواضع، خلق را دعوت کنند، و سیره انبیاء و اولیاء علیهم السلام را در نظر داشته باشند که با آن همه مقامات، با رفتار خاضعانه دلهاى آنها را خاضع مىکردند!
پس تا نورانیّت و تواضع در قلب عالِم نباشد، نه نمىتواند به ارشاد مردم بپردازد و نه نمىتواند بذر معارف را در قلوب مردم بگذارد. (25)
حضرت صادق- علیه السلام- میفرمایند: اطْلُبُوا العِلْمَ وَ تَزَیَّنُوا مَعَهُ بِالحِلْمِ وَ الوَقارِ، وَ تَواضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ العِلْمَ، وَ تواضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ العِلْمَ، وَ لا تَکُونُوا عُلَماءَ جَبّارِینَ، فَیَذْهَبَ باطِلُکُمْ بِحَقِّکُم «طلب کنید علم را، و زینت پیدا کنید با علم به بردبارى و وقار، و تواضع کنید براى کسى که به او علم مىآموزید و از او علم مىآموزید، و نباشید علماء جبّار که باطلتان حقِّتان را از بین ببرَد». (26)
دانستیم که با صفات مذموم، حق از میان مىرود؛ و اگر عالِمْ متکبّر شد، ثمره علمش از بین می رود، و این خیانتی بزرگ نسبت به مردم است که مردم را از حق و حقیقت منصرف مىکند؛ و چون عالم، به اخلاق حسنه رفتار نکرد، عقیده مردم نسبت به دین و علم سست و بی اراده مىشود، و دلهای مردم هم از علمائی که حق را می گویند دور می کنند، و این بدترین ضربتهائى است توسط علماء وظیفه نشناس به پیکر دیانت و حقیقت اصابت می کند. (27)
همانطور که قرآن از عالم بی عمل تنفر دارد درباره اهمیّت علم و ارزش عالم و دانشمند سخن به میان آمده است؛ و حتی قرآن، آنان را بر دیگران برترى داده و به دیده احترام مىنگرد، و در سوره زمر آیه 8 میفرماید: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» و خداى متعال آنان را در ردیف خود و فرشتگان قرار داده که بر وحدانیّت خداوند شهادت مىدهند آن جا که در سوره آل عمران آیه 18 میفرماید: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ» و آنان را در جهت دانستن تأویل آیات الهى چنین بزرگ شمرده که در سوره فاطر آیه 27 میفرماید: «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» به سبب همین ایمانشان و کسب علم، خداوند درجاتشان را بالا برده و نیکو گردانیده است و در سوره مجادله آیه 12 فرموده است «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ.» همچنین احادیث فراوانى در باب «عالم» و اهمیّت و ارزش آنها وارد شده است تا جایى که همنشینى و مجالست با عالم و نگاه دوختن به چهره او را عبادت دانستهاند و از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده است که «فضل العالم على العابد کفضل القمر على سائر النّجوم» برترى دانشمند بر عابد مانند برترى ماه است بر دیگر ستارگان. (28)
و امام على علیه السلام مىفرماید: و العالم اعظم اجرا من الصّائم القائم الغازى فى سبیل اللّه و پاداش عالم از روزهدار شب زندهدارى که در راه خدا جهاد کند بیشتر است. (29)
ارزش عالم تا آنجاست که خوابیدنش عبادت است.
مرکّبش از خون شهیدان برتر است.
و فرشتگان بال و پر خویش را زیر پاى جویندگان علم مىگسترانند.
و نزدیکترین مردم به درجه نبوّت هستند.
و در روز جزا، مانند پیغمبران، به شفاعت می پردازند.
نمازى که با عالم اقامه شود مانند این است که با پیغمبرى به جا آورده است.
حضرت على علیه السلام در مثلى، افاضه علم و دانش را از جانب عالمان چنین بیان مىکند: «فَإِنَّمَا مَثَلُ الْعَالِمِ مَثَلُ النَّخْلَةِ تَنْتَظِرُهَا حَتَّى یَسْقُطَ عَلَیْکَ مِنْهَا شَیْء – مَثل عالم مَثل درخت خرما است باید در انتظار باشى تا چیزى از آن بر تو فرو ریزد. (30)»
آنچه در تعالیم اسلامى به گرامی داشت و تکریم عالمان پرداخته است، عالمى است که علم را براى خدا طلب کند و داراى تواضع و اخلاص، زهد، ورع و صیانت نفس، مسلّط بر هواى نفس و از ریا و نیرنگ و شیّادى امتناع ورزد؛ و این عالم ممدوح است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: العلم علمان: علم على اللّسان فذلک حجّة على ابن ادم و علم فى القلب، فذلک العلم النّافع- علم دو علم است: علمى بر زبان، که حجتى است بر پسر آدم، و علمى در قلب که علم سودمند همان است. (31)
و امام علی عیه السلام میفرماید: .. فإنّ خیر القول ما نفع؛ و اعلم أنّه لا خیر فی علم لا ینفع، و لا ینتفع بعلم لا یحقّ تعلّمه. بهترین گفته آن است که سود برساند، و بدان که دانشى که سودى نداشته باشد خیرى در آن نیست؛ و از علمى که آموختن آن شایسته نیست سودى به دست نمىآید. (32)
عالمى به مجالست و همنشینى او سفارش شده است و گرامی است که «انسان با دیدن عالم به یاد خدا بیافتد، و سخنش بر علم مردم اضافه شود و با عملش، به آخرت رغبت پیدا کنند. که از امام صادق علیه السلام نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: قالت الحواریّون لعیسى علیه السّلام: یا روح اللَّه من نجالس؟ قال: من یذکّرکم اللَّه رؤیته و یزید فی علمکم منطقه و یرغّبکم فی الآخرة عمله.»
حواریّون به عیسى علیه السلام گفتند: اى روح اللَّه! با چه کسى معاشرت کنیم؟ فرمود: کسى که دیدنش، شما را به یاد خدا بیاورد، و گفتارش بر علم شما بیافزاید، و کردارش شما را به آخرت تشویق کند. (33)
و گرنه عالمان فاسد نه تنها ممدوح نیستند بلکه مذموم و مورد سرزنش هستند و شدیدترین عقابها و عذابها و بدترین نسبتها درباره آنها بیان شده است تا جایى که یک عالم فاسد ممکن است دنیا را به فساد بکشاند. از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد: اىّ النّاس شرّ؟ قال: العلماء اذا فسدوا – بدترین مردم کیست؟ گفت: علمایى که فاسد شوند. (34)
و امام على علیه السلام درباره آنها می فرماید: قَصَمَ ظَهْرِی عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ فَالْجَاهِلُ یَغُشُّ النَّاسَ بِتَنَسُّکِهِ وَ الْعَالِمُ یَغُرُّهُمْ بِتَهَتُّکِه – پشت مرا عالم بىآزرم و جاهل زاهد نما شکست. جاهل به زاهد نمایى خود مردمان را مىفریبد، و عالم با بىآزرمى خود آنان را مغرور مىکند. (35)
بنابراین، عالمانى که دانش خود را در اختیار ظالمان قرار می دهند و آیات الهى را کتمان می کنند و عمل خالص ندارند، مثلشان در قرآن «کمثل الکلب» و «کمثل الحمار یحمل اسفارا» بیان شده است و به جاى آن که با علمشان، به اوج برسند، علمش او را به زمین ذلّت و خوارى فرو مىبرد؛ و حتی شدیدترین عذابها در قعر جهنّم برایشان مهیّا است که خداوند با آنان نه حرفى می زند و نه پاکشان می گرداند.
در احادیث، تعبیرات گوناگونى درباره اینان آمده است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: انّ النّار لیتأذّون من ریح العالم التّارک لعلمه و انّ اشدّ اهل النّار ندامة و حسرة رجل دعا عبدا الى اللّه فاستجاب له و قبل منه فاطاع اللّه فادخله الجنّة، و ادخل الدّاعى النّار بترکه علمه و اتّباعه الهوی.
اهل دوزخ از بوى بد عالمى که علم خود را بىعمل گذاشته است آزرده مىشوند؛ و از میان اهل آتش آنکه بیش از همه گرفتار پشیمانى و حسرت است، مردى است که دیگرى را به راه خدا خوانده، و او پذیرفته و از راه طاعت خدا به بهشت راه یافته است، در صورتى که خود آن تبلیغ کننده به سبب ترک عمل به علم خود و پیروى از هواى نفس، دوزخى شده است. (36)
و امام سجّاد علیه السلام میفرماید: این عالمان بى عمل را به ثعلب (روباه) تشبیه مىکند: یَا زُرَارَةُ النَّاسُ فِی زَمَانِنَا عَلَى سِتِّ طَبَقَاتٍ أَسَدٍ وَ ذِئْبٍ وَ ثَعْلَبٍ وَ کَلْبٍ وَ خِنْزِیرٍ وَ شَاة… وَ أَمَّا الذِّئْبُ فَتُجَّارُکُمْ یَذُمُّونَ إِذَا اشْتَرَوْا وَ یَمْدَحُونَ إِذَا بَاعُوا وَ أَمَّا الثَّعْلَبُ فَهَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ بِأَدْیَانِهِمْ وَ لَا یَکُونُ فِی قُلُوبِهِمْ مَا یَصِفُونَ بِأَلْسِنَتِهِم
اى زراره، مردم در زمان ما بر شش گروه هستند: شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک و گوسفند … و امّا روباه کسانى هستند که از دینشان ارتزاق مىکنند و آنچه که به زبان مىگویند در قلوبشان وجود ندارد. (37)
اینان آنچه بر زبان مىآورند در قلبشان وجود ندارد؛ و قول و فعلشان با هم همانندى ندارد؛ و در احادیث بسیاری، خصایص عالمان فاسد را اینگونه وصف می کند:
شیفته ی دنیا و حبّ آن را دارند و به آن دلبستگی دارند.
علم را به این خاطر طلب می کند که بهتر و بیشتر به دنیا برسد.
دین را براى فخر فروشى و ریاست و شهرت و مدح و ستایش طلب مىکنند.
علم را براى برتر انگارى و ادعا کردن می آموزد.
و اینان از کتمانگران علم هستند.
و بنا بر سخن پیامبر صلی الله علیه و آله مَنْ کَتَمَ عِلْماً نَافِعاً أَلْجَمَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِلِجَامٍ مِنْ نَار – کسى که علم سودمندى را کتمان کند، خداوند در روز قیامت به لجامى از آتش او را در بند خواهد کرد. « (39)»
دنیایشان را از بیت المال سپری می کند ولی وظایف خود را ترک مىکنند.
محرومین و ضعفا را به دست ظالمان می سپارند تا اینکه از بین بروند بدون آن که در نجات آنها تلاشی کنند.
در برابر چشمان مردم زهدى کاذب دارند در حالى که زاهد نیستند.
و اینان کسانی هستند که کمر دین را با همین رذائل و فسادها مىشکنند؛ و مشهور به علمند نه عمل؛ و همین ها بدترین مخلوق خدا هستند. (38)
در قرآن مجید نیز علاوه بر مثالهایى که درباره عالمان فاسد زده است در پارهاى از آیات شریفه، بعضى از خصوصیّات ناپسند آنان را بیان داشته است که به طور نمونه به موارد زیر اشاره مىشود:
1- عالمان فاسد حیات دنیا را نسبت به آخرت می فروشند و راه خدا را سد مىکنند و اینها در گمراهى به سر می برند. که در سوره ابراهیم آیه 3 میفرماید: «الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ» همانها که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مىدهند و (مردم را) از راه خدا باز مىدارند و مىخواهند راه حق را منحرف سازند آنها در گمراهى دورى هستند!
2- آیات قرآن عظیم را کتمان می کنند و آیات الهى را به بهاى کمی مىفروشند؛ و خداوند در قیامت به خاطر خشمش، با آنها سخن نمی گوید و آنها را پاک نمی گرداند و در قیامت عذاب دردناکی برایشان خواهد بود. که در سوره بقره آیه 174 میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» کسانى که کتمان مىکنند آنچه را خدا از کتاب نازل کرده، و آن را به بهاى کمى مىفروشند، آنها جز آتش چیزى نمىخورند (و هدایا و اموالى که از این رهگذر به دست مىآورند، در حقیقت آتش سوزانى است) و خداوند، روز قیامت، با آنها سخن نمىگوید و آنان را پاکیزه نمىکند و براى آنها عذاب دردناکى است.
3- اموال مردم را به ناحق استفاده می کنند و خلق را از راه خدا منع مىکنند. که در سوره توبه آیه 34 میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّه وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیم»
اى کسانى که ایمان آوردهاید! بسیارى از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را به باطل مىخورند، و (آنان را) از راه خدا بازمىدارند! و کسانى که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) مىسازند، و در راه خدا انفاق نمىکنند، به مجازات دردناکى بشارت ده!
4- قراءت کتاب آسمانى را تحریف می کنند تا آنچه از خودشان گفته اند به خدا نسبت دهند، و می گویند این آیات از جانب خدا نازل شده است در صورتى که این طور نیست و با اینکه خودشان مىدانند به خدا دروغ مىبندند. که در سوره آل عمران آیه 78 میفرماید: «وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُون.» در میان آنها [یهود] کسانى هستند که به هنگام تلاوت کتاب (خدا)، زبان خود را چنان مىگردانند که گمان کنید (آنچه را مىخوانند)، از کتاب (خدا) است در حالى که از کتاب (خدا) نیست! (و با صراحت) مىگویند: «آن از طرف خداست!» با اینکه از طرف خدا نیست، و به خدا دروغ مىبندند در حالى که مىدانند!
نتیجه گیری
وظایفى که یک مبلغ و عالم نسبت به خداوند متعال دارد این است که از خداوند استمداد بخواهد و تلاشش را برای نشر فرهنگ اسلام بیشتر کند که اگر فرهنگ اسلامى را به متعلّمان انتقال ندهد متخصّصان بىایمانى بر سر کار می آیند و به جاى خدمت به مردم و اسلام به آنان، خیانت خواهند کرد.
و امر دیگری که از اهمیت بیشتری برخوردار است این است که در تمام امورش اخلاص داشته باشد و از آنچه که می گوید خودش عمل کند تا در ردیف عالمان بىعمل قرار نگیرد و اینگونه، گفتار عالم، فقط زبانی نبوده بلکه گفتارش از دل هم بوده بنابراین به دل هم خواهد نشست.
اما اگر این خوصوصیات را نداشته باشد بعید نیست که روز قیامت، در پیشگاه خداوند محکوم و وارد دوزخ شود.
پینوشتها:
1. نهج البلاغة – ترجمه شهیدی، 428
2. عبد الواحد، تمیمى آمدى، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، 46
3. الکافی، 1 / 32
4. محجة البیضاء، 1 / 14
5. بحار الأنوار، 2 / 24
6. الکافی، 1 / 36
7. بحار الأنوار، 2 / 81
8. هدایت در قرآن، 81
9. بحار الأنوار، 2 / 37
10. تبلیغ در قرآن، 101
11. الکافی، 1 / 44
12. تبلیغ در قرآن، 102
13. نهجالبلاغه، خطبه 129
14. الحیاة، 1 / 522
15. کلیات سعدى، 92
16. تفسیر نمونه، 7 / 14
17. کلیات سعدى، 172
18. تشبیهات و تمثیلات قرآن، 187
19. پرتوى از نور، 40
20. همان، 706
21. شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، 6 / 383
22. همان، 3 / 193
23. تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، 15 / 273
24. الکافی، 1 / 37
25. شرح حدیث جنود عقل و جهل، 347
26. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، 1 / 10
27. شرح حدیث جنود عقل و جهل، 349
28. الکافی، 1 / 34
29. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، 134
30. الکافی، 1 / 37
31. الحیاة، 1 / 130
32. الحیاة، 1 / 111
33. الحکم الزاهرة، 730
34. الحیاة، 2 / 541
35. بحار الأنوار، 2 / 111
36. الحیاة، 2 / 441
37. بحار الأنوار، 64 / 225
38. تشبیهات و تمثیلات قرآن، 193
39. بحار الأنوار، 2 / 78
منابع:
1. قرآن کریم
2. نهج البلاغة.
3. تمیمى آمدى، عبد الواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، اول، قم، دفتر تبلیغات، 1366 ه ش.
4. جمعى از نویسندگان، هدایت در قرآن، بی جا، بی تا.
5. جهانبخش، ثواقب، تشبیهات و تمثیلات قرآن، اوّل، نشر قو، تهران، 1376 ه ش.
6. حضرت امام خمینى (ره)، شرح حدیث جنود عقل و جهل (طبع جدید)، دوازدهم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، 1387 ش. .
7. حکیمى، اخوان، الحیاة با ترجمه احمد آرام، مکرر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380 ش.
8. خوانسارى، آقا جمال الدین، شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، اول، تهران، دانشگاه تهران، 1366 ه ش.
9. شیخ طبرسى، فضل بن حسن حفید، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، دوم، نجف، حیدریه، 1385 ه ق.
10. شیخ کلینى، الکافی، دوم، تهران، اسلامیه، 1362 ش.
11. الحکم الزاهرة با ترجمه انصارى محلاتى، دوم، قم، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1375 ش. .
12. فتال نیشابورى، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، اول، قم، انتشارات رضی، بی تا.
13. فیض کاشانى، ملا محسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، چهارم، قم، مؤسسه انتشارات اسلامى جامعه مدرسین، 1417 ه ق.
14. قرائتى، محسن، پرتوى از نور، دوم، تهران، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، 1388.
15. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، دوم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403 ه ق.
16. محدث عاملى، تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، اول، قم، آل البیت، 1409 ه ق.
17. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، اول، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1374 ه ش.
18. الهامى نیا على، اصغر، تبلیغ در قرآن، بی جا، بی تا.
/ج