واژه عدالت ، درباره انسان دو گونه کاربرد دارد : . 1 گاه درباره فعل انسان نسبت به خویش استعمال مىشود که در این صورت ، عادل به کسى گفته مىشود که آنچه موجب سعادت اوست به جا آورد و از کارهایى که براى سعادتش زیانبار است ، دورى گزیند
. 2 گاه واژه عدالت ، درباره فعل انسان نسبت به دیگرى به کار مىرود بدین معنا که انسان با هر فرد از افراد جامعه ، آن چنان که حق اوست ، رفتار مىنماید و هر کس را در جاى مناسب خود قرار مىدهد . وقتى معناى اخیر عدالت درباره همه شخصیتهاى حقیقى و حقوقى یک جامعه ، اعم از مردم و دولت ، در نظر گرفته شود ، مفهوم عدالت اجتماعى پدید مىآید . بر این اساس ، « عدالت اجتماعى » بدین معنا است که در جامعه حقوق همگان رعایت شود . در مقابل عدالت اجتماعى ، ظلم اجتماعى قرار دارد که به معناى پایمال کردن حقوق دیگران است . امیر مؤمنان على ( ع ) را شهید عدالت نامیدهاند . روشن است عدالتى که زمینهساز شهادت حضرت شد ، عدالت در بُعد اجتماعى قرار دارد که به معناى پایمال کردن حقوق دیگران است . در واقع عدالتى که سبب شهادت آن امام همام گردید ، عدالت در بُعد اجتماعى و نوع تفکر مخصوصى بود که آن حضرت درباره عدالت اجتماعى داشت تفکرى که نه تنها بارها و بارها در ضمن سخنان خویش بر آن تأکید مىورزید ، بلکه در طول عمر مبارک خویش ، بویژه در دوران کوتاه حکومتش ، در عمل بدان پایبند بود و در این راه هیچ مسامحه و انعطافى را روا نمىدانست تا آن جا که این شیوه قاطع را حتى نسبت به نزدیکترین کسان خویش نیز آن را اجرا مىکرد چنانکه این شیوه در داستان برخورد آن حضرت با برادرش عقیل به خوبى مشهود است . شخصى از آن حضرت پرسید : H « أَیهُما أَفضَل ؟ العَدلُ أَمِ الجُودُ » E عدل برتر است یا جود ؟ آن حضرت در پاسخ فرمود : H « العَدلُ یَضَعُ الاُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الجُودُ یُخْرُجُها مِن جَهَتِها » E 1 عدل بهتر است زیرا عدل هر چیزى را در جاى خود قرار مىدهد و هر حقى را به ذىحق واقعى خود مىرساند ، اما جود و بخشش ، امور را از محل و مدار خود خارج مىسازد » 2 سپس فرمود : H « وَ العَدلُ سَائِس عامٌّ و الجُودُ عارِض خاص » E 3 عدالت تدبیر عمومى مردم است ، در حالیکه بخشش گروه خاصى را شامل مىشود .
عدالت ، اداره کننده عموم است و پایه و مبناى زندگى عمومى است ، اما جود و بخشش حالتى استثنایى است که در موقعیتى خاص به کسى عطا مىشود . جود و ایثار را نمىتوان مبناى اصلى زندگى عمومى قرار داد و بر اساس آن مقررات و قانون وضع کرد زیرا در این صورت دیگر جود و بخشش نام نمىگیرد . ایثار وجود ، زمانى ایثار وجود است که هیچ قانون و مقررات حتمى و لازم الاجرا نداشته باشد و آدمى تنها از روى کرم و بزرگوارى و گذشت و نوع دوستى جود و ایثار کند از اینروى اگر در جامعهاى جود نباشد ، آن قدر مشکل پیش نمىآید که در صورت عدم وجود عدالت پیش مىآید . پاسخ آن حضرت که عدل را از جود بالاتر مىداند به روشنى نشان مىدهد که آن حضرت با نظر به بعد اجتماعى عدالت این سخن را فرمودهاند زیرا افزون بر این که از نظر فردى و اخلاقى جود بالاتر از عدل است ، کسى که تفکر اجتماعى ندارد و با مقیاسهاى فردى محاسبه مىکند ، هیچ گاه عدل را از جود بالاتر نمىداند . شخص عادل کسى است که در آن حد از کمال انسانى است که به حق دیگران تجاوز نمىکند ، اما آن که جود مىکند و ایثار مىنماید ، نه تنها به حقوق دیگران تجاوز نمىکند ، بلکه از دسترنج و حق خویشتن مىگذرد و آن را به دیگران مىبخشد . بنابراین از دیدگاه فردى و اخلاقى جود از عدل بالاتر است . اما از دیدگاه اجتماعى درست به عکس است زیرا عدل در اجتماع به منزله پایههاى ساختمان است و جود و احسان به منزله رنگآمیزى و نقاشى و زینت ساختمان . اول باید پایه درست باشد تا آن گاه نوبت به زینت و رنگآمیزى برسد . اگر خانهاى از پاى بست ویران باشد ، دیگر چه فایده که خواجه در بند نقش ایوان باشد ؟ اما اگر پایه محکم باشد ، در ساختمان بىزینت هم مىتوان زندگى کرد .
ممکن است ساختمانى از نظر زینت و رنگآمیزى فوقالعاده خواب باشد ، اما چون پایهاش سست است ، با یک باران بر سر اهلش خراب شود . این پرسش و پاسخ به روشنى نشان مىدهد که آن حضرت عدالت را از بعد اجتماعى مىنگریسته و همین نگرشها در سیره حکومتى خویش اجرا فرموده است تا آن جا که مىتوان گفت : عدالت براى آن حضرت به صورت یک فلسفه اجتماعى اسلامى مطرح بود و آن حضرت عدالت اجتماعى را از هر چیز دیگرى بالاتر مىدانست و سیاست خود را بر مبناى همین اصل تأسیس کرد و در این راه هیچ منظور و هدف دیگرى نتوانسته آن حضرت را از اجراى عدالت باز دارد ، هر چند همین مسأله مشکلات فراوانى را براى آن حضرت در طول دوران حکومتش ایجاد کرد . در پایان سخن ، تنها به ذکر چند نمونه از سیره حکومتى آن حضرت که به خوبى جایگاه عدالت اجتماعى در آن روشن مىشود ، بسنده مىکنیم :
. 1 درباره قطایع عثمان ( اراضىاى که متعلق به همه مسلمانان بود و خلیفه سوم آنها را در اختیار اشخاصى خاص قرار داده بود ) ، فرمود : H « وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزَوجَ بِهِ النساءُ وَ مُلِکَ بِهِ الإِماءَ لَرَدَدتُهُ ، فَإِن فِى العدلِ سَعَه » E 4 به خدا سوگند ، بیتالمال تاراج شده را هر کجا بیابم به صاحبان اصلى آن باز مىگردانم ، گرچه با آن ازدواج کرده و یا کنیزانى خریده باشند زیرا در عدالت گشایش براى عموم است .
. 2 عمرو عاص در نامهاى به معاویه نوشت : H « ما کُنتَ صانِعا فَاصنَع ، إِذا قَشرَکَ ابنُ أبى طالِب مِن کُل مال تَملِکُهُ کَما تَقَشرَ عَنِ العَصا لَحاها » E 5 هر کارى از تو ساخته است بکن که پسر ابوطالب هر چه را در این مدت جمع کردهاى از تو باز پس خواهد گرفت ، آن گونه که پوست عصاى دستى را از آن جدا مىکنند .
. 3 عبداللَّه بن زمعه 6 که یکى از یاران آن حضرت بود ، در زمان خلافت آن حضرت نزد وى آمد و درخواست کرد که از بیتالمال مالى به او ببخشد . آن حضرت در پاسخ فرمود : H « إِن هَذا المَالِ لَیْسَ لِى وَلالَکَ وَ إِنما هُوَ فَىءللمسلمین ، جَلبُ أَسیافِهِمْ ، فَإِنْ شَرِکتَهُم فَى حربِهِم ، کان لَکَ مِثلُ حَظهِمْ » E 7 این اموال که مىبینى نه مال من و نه از آن توست ، بلکه غنیمتى گرد آمده از مسلمانان است که با شمشیرهاى خود به دست آوردهاند . اگر تو در جهاد همراهشان بودى ، سهمى چونان سهم آنان داشتى . به هر حال نمود عدالت آن خورشید فروزان عالم هستى چنان است که نویسندهاى مسیحى درباره آن حضرت کتابى مىنویسد و عنوان آن را « على ، صداى رساى عدالت انسانى » قرار مىدهد . 8
به نقل از مؤسسه آموزشى پژوهشى مذاهب اسلامى
( 1 ) نهجالبلاغه ، حکمت . 437 ( 2 ) لازم به یادآورى است که این کلام به معناى مذمت جود نیست چنانکه توضیح داده خواهد شد . ( 3 ) نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتى ، حکمت . 437 ( 4 ) نهجالبلاغه ، ترجمه محمد دشتى ، خطبه . 15 ( 5 ) شرح نهجالبلاغه ، ابن ابى الحدید ، ج 1 ، ص 270 ، ( چاپ کتابخانه آیت اللَّه مرعشى ) . ( 6 ) عبداللَّه بن زمعه کسى است که پدر و عمو و برادرش در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شدند . جد او أسود ، رسول خدا را فراوان آزار مىداد ، اما او از یاران امام على ( ع ) شد و فکر مىکرد در تقسیم بیتالمال به او بیشتر توجه مىشود ، اما پاسخ قاطع امام او را بیدار کرد . ( 7 ) نهجالبلاغه ، ترجمه محمد دشتى ، خطبه . 232 ( 8 ) . ک : على و حقوق بشر ، جورج جرداق ، ترجمه عطامحمد سردارنیا ، ( مؤسسه انتشارات فراهانى ، تهران ) .
. 2 گاه واژه عدالت ، درباره فعل انسان نسبت به دیگرى به کار مىرود بدین معنا که انسان با هر فرد از افراد جامعه ، آن چنان که حق اوست ، رفتار مىنماید و هر کس را در جاى مناسب خود قرار مىدهد . وقتى معناى اخیر عدالت درباره همه شخصیتهاى حقیقى و حقوقى یک جامعه ، اعم از مردم و دولت ، در نظر گرفته شود ، مفهوم عدالت اجتماعى پدید مىآید . بر این اساس ، « عدالت اجتماعى » بدین معنا است که در جامعه حقوق همگان رعایت شود . در مقابل عدالت اجتماعى ، ظلم اجتماعى قرار دارد که به معناى پایمال کردن حقوق دیگران است . امیر مؤمنان على ( ع ) را شهید عدالت نامیدهاند . روشن است عدالتى که زمینهساز شهادت حضرت شد ، عدالت در بُعد اجتماعى قرار دارد که به معناى پایمال کردن حقوق دیگران است . در واقع عدالتى که سبب شهادت آن امام همام گردید ، عدالت در بُعد اجتماعى و نوع تفکر مخصوصى بود که آن حضرت درباره عدالت اجتماعى داشت تفکرى که نه تنها بارها و بارها در ضمن سخنان خویش بر آن تأکید مىورزید ، بلکه در طول عمر مبارک خویش ، بویژه در دوران کوتاه حکومتش ، در عمل بدان پایبند بود و در این راه هیچ مسامحه و انعطافى را روا نمىدانست تا آن جا که این شیوه قاطع را حتى نسبت به نزدیکترین کسان خویش نیز آن را اجرا مىکرد چنانکه این شیوه در داستان برخورد آن حضرت با برادرش عقیل به خوبى مشهود است . شخصى از آن حضرت پرسید : H « أَیهُما أَفضَل ؟ العَدلُ أَمِ الجُودُ » E عدل برتر است یا جود ؟ آن حضرت در پاسخ فرمود : H « العَدلُ یَضَعُ الاُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الجُودُ یُخْرُجُها مِن جَهَتِها » E 1 عدل بهتر است زیرا عدل هر چیزى را در جاى خود قرار مىدهد و هر حقى را به ذىحق واقعى خود مىرساند ، اما جود و بخشش ، امور را از محل و مدار خود خارج مىسازد » 2 سپس فرمود : H « وَ العَدلُ سَائِس عامٌّ و الجُودُ عارِض خاص » E 3 عدالت تدبیر عمومى مردم است ، در حالیکه بخشش گروه خاصى را شامل مىشود .
عدالت ، اداره کننده عموم است و پایه و مبناى زندگى عمومى است ، اما جود و بخشش حالتى استثنایى است که در موقعیتى خاص به کسى عطا مىشود . جود و ایثار را نمىتوان مبناى اصلى زندگى عمومى قرار داد و بر اساس آن مقررات و قانون وضع کرد زیرا در این صورت دیگر جود و بخشش نام نمىگیرد . ایثار وجود ، زمانى ایثار وجود است که هیچ قانون و مقررات حتمى و لازم الاجرا نداشته باشد و آدمى تنها از روى کرم و بزرگوارى و گذشت و نوع دوستى جود و ایثار کند از اینروى اگر در جامعهاى جود نباشد ، آن قدر مشکل پیش نمىآید که در صورت عدم وجود عدالت پیش مىآید . پاسخ آن حضرت که عدل را از جود بالاتر مىداند به روشنى نشان مىدهد که آن حضرت با نظر به بعد اجتماعى عدالت این سخن را فرمودهاند زیرا افزون بر این که از نظر فردى و اخلاقى جود بالاتر از عدل است ، کسى که تفکر اجتماعى ندارد و با مقیاسهاى فردى محاسبه مىکند ، هیچ گاه عدل را از جود بالاتر نمىداند . شخص عادل کسى است که در آن حد از کمال انسانى است که به حق دیگران تجاوز نمىکند ، اما آن که جود مىکند و ایثار مىنماید ، نه تنها به حقوق دیگران تجاوز نمىکند ، بلکه از دسترنج و حق خویشتن مىگذرد و آن را به دیگران مىبخشد . بنابراین از دیدگاه فردى و اخلاقى جود از عدل بالاتر است . اما از دیدگاه اجتماعى درست به عکس است زیرا عدل در اجتماع به منزله پایههاى ساختمان است و جود و احسان به منزله رنگآمیزى و نقاشى و زینت ساختمان . اول باید پایه درست باشد تا آن گاه نوبت به زینت و رنگآمیزى برسد . اگر خانهاى از پاى بست ویران باشد ، دیگر چه فایده که خواجه در بند نقش ایوان باشد ؟ اما اگر پایه محکم باشد ، در ساختمان بىزینت هم مىتوان زندگى کرد .
ممکن است ساختمانى از نظر زینت و رنگآمیزى فوقالعاده خواب باشد ، اما چون پایهاش سست است ، با یک باران بر سر اهلش خراب شود . این پرسش و پاسخ به روشنى نشان مىدهد که آن حضرت عدالت را از بعد اجتماعى مىنگریسته و همین نگرشها در سیره حکومتى خویش اجرا فرموده است تا آن جا که مىتوان گفت : عدالت براى آن حضرت به صورت یک فلسفه اجتماعى اسلامى مطرح بود و آن حضرت عدالت اجتماعى را از هر چیز دیگرى بالاتر مىدانست و سیاست خود را بر مبناى همین اصل تأسیس کرد و در این راه هیچ منظور و هدف دیگرى نتوانسته آن حضرت را از اجراى عدالت باز دارد ، هر چند همین مسأله مشکلات فراوانى را براى آن حضرت در طول دوران حکومتش ایجاد کرد . در پایان سخن ، تنها به ذکر چند نمونه از سیره حکومتى آن حضرت که به خوبى جایگاه عدالت اجتماعى در آن روشن مىشود ، بسنده مىکنیم :
. 1 درباره قطایع عثمان ( اراضىاى که متعلق به همه مسلمانان بود و خلیفه سوم آنها را در اختیار اشخاصى خاص قرار داده بود ) ، فرمود : H « وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزَوجَ بِهِ النساءُ وَ مُلِکَ بِهِ الإِماءَ لَرَدَدتُهُ ، فَإِن فِى العدلِ سَعَه » E 4 به خدا سوگند ، بیتالمال تاراج شده را هر کجا بیابم به صاحبان اصلى آن باز مىگردانم ، گرچه با آن ازدواج کرده و یا کنیزانى خریده باشند زیرا در عدالت گشایش براى عموم است .
. 2 عمرو عاص در نامهاى به معاویه نوشت : H « ما کُنتَ صانِعا فَاصنَع ، إِذا قَشرَکَ ابنُ أبى طالِب مِن کُل مال تَملِکُهُ کَما تَقَشرَ عَنِ العَصا لَحاها » E 5 هر کارى از تو ساخته است بکن که پسر ابوطالب هر چه را در این مدت جمع کردهاى از تو باز پس خواهد گرفت ، آن گونه که پوست عصاى دستى را از آن جدا مىکنند .
. 3 عبداللَّه بن زمعه 6 که یکى از یاران آن حضرت بود ، در زمان خلافت آن حضرت نزد وى آمد و درخواست کرد که از بیتالمال مالى به او ببخشد . آن حضرت در پاسخ فرمود : H « إِن هَذا المَالِ لَیْسَ لِى وَلالَکَ وَ إِنما هُوَ فَىءللمسلمین ، جَلبُ أَسیافِهِمْ ، فَإِنْ شَرِکتَهُم فَى حربِهِم ، کان لَکَ مِثلُ حَظهِمْ » E 7 این اموال که مىبینى نه مال من و نه از آن توست ، بلکه غنیمتى گرد آمده از مسلمانان است که با شمشیرهاى خود به دست آوردهاند . اگر تو در جهاد همراهشان بودى ، سهمى چونان سهم آنان داشتى . به هر حال نمود عدالت آن خورشید فروزان عالم هستى چنان است که نویسندهاى مسیحى درباره آن حضرت کتابى مىنویسد و عنوان آن را « على ، صداى رساى عدالت انسانى » قرار مىدهد . 8
به نقل از مؤسسه آموزشى پژوهشى مذاهب اسلامى
( 1 ) نهجالبلاغه ، حکمت . 437 ( 2 ) لازم به یادآورى است که این کلام به معناى مذمت جود نیست چنانکه توضیح داده خواهد شد . ( 3 ) نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتى ، حکمت . 437 ( 4 ) نهجالبلاغه ، ترجمه محمد دشتى ، خطبه . 15 ( 5 ) شرح نهجالبلاغه ، ابن ابى الحدید ، ج 1 ، ص 270 ، ( چاپ کتابخانه آیت اللَّه مرعشى ) . ( 6 ) عبداللَّه بن زمعه کسى است که پدر و عمو و برادرش در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شدند . جد او أسود ، رسول خدا را فراوان آزار مىداد ، اما او از یاران امام على ( ع ) شد و فکر مىکرد در تقسیم بیتالمال به او بیشتر توجه مىشود ، اما پاسخ قاطع امام او را بیدار کرد . ( 7 ) نهجالبلاغه ، ترجمه محمد دشتى ، خطبه . 232 ( 8 ) . ک : على و حقوق بشر ، جورج جرداق ، ترجمه عطامحمد سردارنیا ، ( مؤسسه انتشارات فراهانى ، تهران ) .