عدالت و مهرباني امام علي (ع) به روايت بانوان
عدالت و مهرباني امام علي (ع) به روايت بانوان
امام (ع)، در نخستين خطبه ي خود در مدينه، پس از بيعت عمومي مردم اعلان داشت:
شيوه گذشته را درهم مي ريزم، شما را غربال خواهم کرد چنان که افرادي از درآمدهاي نامشروع بيت المال فربه شده و از ديگران پيشي گرفته اند از جايگاه خود فرود آيند و فرودستان و کساني که حقوق شان ضايع شده، بالاتر آيند.(2)
امام، در توزيع بيت المال امتيازي ميان زنان اصيل عرب و زنان نومسلمان از موالي و پارسيان نمي گذاشت و اين خود واکنش عده اي از مردم که در گذشته از بيت المال سهمي بيشتر مي بردند را برانگيخت.
دو زن عرب و مولي (برده آزاد شده) براي دريافت سهم خود از بيت المال نزد علي (ع) آمدند، فرمان داد به هر يک، يک کر برابر با 720 من، خواربار و چهل درهم بدهند.(3) زن غير عرب سهم خود را گرفت و رفت. زن عرب گفت: اي اميرمؤمنان به من همانند آنچه به او دادي مي دهي و حال اينکه من عرب هستم و او غير عرب است؟!
حضرت به او گفت:
«اني نظرت في کتاب الله عزو جل فلم ار فيه فضلا لولد اسماعيل علي ولد اسحاق؛ (4) من در کتاب خدا نگريستم، پس در آن برتري براي فرزندان اسماعيل [عرب…] بر فرزندان اسحاق [غير عرب…] نديدم.»
امام علي (ع)، در توزيع بيت المال تفاوتي ميان خواهرش ام هاني و ديگر زنان قائل نبود، ام هاني نزد علي (ع) آمد او به خواهر، بيست درهم داد. هنگامي که وي از کنيز آزاد شده خود پرسيد به تو چقدر رسيد، او پاسخ داد بيست درهم، ام هاني واکنش نشان داد. امام به ام هاني گفت: خدايت رحمت کند برو. ما در قرآن امتيازي ميان اسماعيل و اسحاق نيافتيم.(5)
و نيز از بصره، دُري قيمتي که از غواصي به دست آمده بود، برايش فرستادند. دخترش ام کلثوم درخواست کدر آن را براي زينت به او ببخشد. امام (ع) به ابورافع [مسئول بيت المال] فرمود: آن را وارد بيت المال کن. او (دخترم) راهي براي تصرف آن ندارد تا اينکه همه زنان مسلمان گوهري همانند آن داشته باشند.(6)
بانوان بسياري، از عرب و غير عرب، از اين سيره عادلانه و دادگرانه علي (ع) گزارش کرده اند و ماجراهاي شيرين و سرنوشت سازي را از ديدار خود با علي (ع) براي ما حکايت نموده اند که همه براي امروز و فرداي ما درس است و مشعل راه.
از جمله:
ام الحکم، نقل کرده: علي (ع) او را در [رديف] صد درهم از عطاي [بيت المال] قرار داد. (7)
و نيز کريمه دختر عقبه گويد: ما در کوفه شاهد بوديم، علي (ع) وَرس را ميان ما (زنان) تقسيم مي کرد. (8) اين نکته از کريمه دختر همام طائيه نيز نقل شده و فضاله بن عبدالملک گويد: اين تقسيم علي (ع) را بر عدالت او حمل مي کنيم، ورس، به معناي رنگ آمده و گياهي است که از آن رنگ زرد گرفته اند و از آن در رنگ آميزي پارچه، لباس و مو استفاده مي کرده اند. علي (ع) آن را ميان زنان کوفه تقسيم مي کرده است.(9)
مادر حسن بن حکم نخعي به نقل از ام عفان (کنيز علي (ع)) گزارش داده است: نزد علي آمدم، در پيش او در رحبه کوفه، تلي از قرنفل آکنده بود. گفتم: اي اميرمؤمنان به اندازه يک گردنبند از اين قرنفل به من ببخش. حضرت با دست به مقدار درهمي از آن را برداشت و فرمود: اين مال مسلمانان است. وگرنه صبر کن تا سهم ما برسد تا براي دخترت گردنبندي از آن ببخشيم.(10)
گزارش مادر ربيع بن حسان
ربيع بن حسان از مادرش نقل کرده:
علي (ع) هماره در ميان ما ورس و زعفران توزيع مي کرد. روزي علي وارد خانه [خود] شد و دانه هاي [خوراکي] پراکنده در خانه مشاهده کرد. علي آن را جمع مي کرد و مي گفت: اي خاندان علي (ع) سير شده ايد [که چنين اسراف مي کنيد]. (11)
روايت ام علاء
ام علاء (12) از بانوان کوفه است، وي نقل کرده، پدرش او را نزد علي (ع) بود و با اينکه خردسال بود، علي (ع) برايش سهمي از بيت المال در نظر گرفت و فرمود:
«ما الصبي الذي اکل الطعام و عض علي الکسره باحق بهذا العطا من المولود الذي يمص الثدي؛ کودکي که غذا مي خورد و دندان بر تکه نان مي فشارد سزاوارتر به سهم بيت المال از نوزادي که پستان مي مکد نيست.»(13)
ام کلثوم، دختر اميرمؤمنان (ع) نيز از سيرت دادگرانه پدر در زمان حکومت نکته هاي ناب و ارزنده اي براي مردم بازگو کرده است که مي تواند سرمشق و درس براي همه دولت مردان و کارگزاران نظام اسلامي باشد و خانواده هاي وابستگان به نظام به عنوان الگو به آن امام همام بنگرند و از آن حضرت الگو برگيرند و ساده زيستي و قناعت را از ياد نبرند و بدانند که وابستگي به نظام و کارگزاري آن نه تنها نبايد بر افزون طلبي و انتظارات مادي و امتيازات دنيوي آنان بيفزايد که مسئوليت آنان را دو چندان کرده و عملکرد آنان در نگاه مردم به نظام اسلامي مؤثر است.
ابوصالح از وابستگان به خانواده امام علي (ع)، گزارش کرده است، وارد خانه ام کلثوم دختر علي (ع) شدم. او در حال شانه کردن موهايش بود. ميان من و او پرده اي حائل بود. منتظر ماندم تا به من اجازه ورود داده شود. حسن و حسين (ع) [به سوي خواهر] آمدند و به ام کلثوم گفتند: [ابوصالح منتظر است] آيا از او پذيرايي نمي کنيد. گفت: آري و سپس رفت و کاسه اي شوربا آورد که در آن حبوبات بود. گفتم: اين غذا را برايم آورده ايد و حال اينکه شما جزو فرمانروايان [و کارگزاران نظام] هستيد؟! ام کلثوم پاسخ داد: اي ابوصالح، اگر اميرالمؤمنين (ع) را مي ديدي که ترنج برايش [تحفه] آوردند. حسن يا حسين (ع) خواست از آن دانه اي تناول کند که علي آن را از دست وي گرفت و سپس سفارش کرد آن را در ميان مردم تقسيم کنند.(14)
نظارت بر بازار مسلمانان
بانوان کوفه گزارش کرده اند: علي (ع) در دوران خلافت بر بازار نظارت مي کرد. از قيمت ها مي پرسيد و از فروختن اجناس نامشروع و حرام جلوگيري کرده و فروشندگان متخلف و قانون گريز را تعزير مي کرد.
عمره، بنت طبيخ روايت کرده که علي (ع) از او از قيمت ماهي خريداري شده از بازار کوفه پرسيده است. (15) و نيز حبابه و البيه، از زنان تيزهوش و نکته ياب کوفه گزارش کرده، حضرت امير را در جمع شرطه الخميس [سپاهيان ويژه] ديده است که تازيانه اي دو سر در دست داشته و با آن فروشندگان آبزيان حرام گوشت را ادب مي کرده است.(16)
يتيم نوازي حضرت علي (ع)
بسياري از مورخان از سيرت مهرورزانه علي (ع) با فرودستان، اسيران و ايتام ماجراها به ياد داشته و آن را براي نزديکان و دوستان خود گزارش کرده اند؛ از جمله:
برخي از زنان کوفه (17) روايت کرده اند: زني مشک آبي بر دوش داشت و آن را به زحمت به خانه مي برد. علي (ع) به او کمک کرد تا آب را به خانه برد.
امام از روزگار زن پرسيد و او از دشواري زندگي اش شکوه کرد که علي (ع) مردش را به يکي از مرزها فرستاده و در آنجا کشته شده است. اکنون اوست و چند کودک خردسال. امام خداحافظي کرد و به خانه آمد و با زنبيلي پر از آذوقه، از گوشت و آرد و خرما به سراي زن بازگشت و پس از اجازه به زن گفت من همان مردي هستم که برايت مشک آب را آوردم و اکنون مقداري غذا براي کودکانت آورده ام. زن از او تشکر کرد و گفت خداوند ميان ما و علي بن ابي طالب داوري کند.
امام از زن که حضرت را نمي شناخت اجازه خواست، يا نان بپزد و يا کودکان را سرگرم کند و زن گفت من بهتر نان مي پزم. علي (ع) مقداري گوشت کباب کرد و با دست خود به کودکان خورانيد…
زني از همسايگان به خانه بيوه زن سر کشيد و امام (ع) را شناخت و به صاحبخانه گفت: واي بر تو، اين مرد علي بن ابي طالب است. زن زبان به پوزش گشود و گفت: هزار خجالت و شرمساري بر من.
و امام پاسخ داد: من از تو معذرت مي خواهم که در کار تو کوتاهي کردم.(18)
و نيز بانوان کوفه پس از شهادت امام ماجراهاي سودمندي از يتيم نوازي ها و دادگري هاي امام براي مردم نقل کرده اند که در جاي خود از آن ياد خواهيم کرد.
برخورد علي (ع) با مخالفان به روايت بانوان
امير مؤمنان (ع)، در زمان حکومت با مخالفت هاي فراواني روبه رو شد و جنگ هاي خونيني ميان آن حضرت و سه گروه عمده مخالف، متمرد و پيمان شکن به وقوع پيوست. رفتار امام با همه دشمنان به ويژه مخالفان خود در نبرد جمل همواره توأم با رأفت و عدالت بود و تا آنجا که ممکن بود با آنان مدارا مي کرد، در جريان جنگ جمل قبل از اتمام حجت بر شورشيان دست به شمشير نبرد و ابتدا به جنگ نکرد. و پس از پيروزي بر شورشيان نيز همه را عفو کرد و اجازه داد شکست خوردگان زخميان خود را از ميدان بدر برده و مداوا کنند، اسيران را آزاد کرده و اموال را به خودشان واگذاشت. (19)
علي (ع) پس از پايان جنگ جمل، در برابر زنان قبيله عبدالله بن خلف خزاعي، که زبان به ناسزايي عليه امام گشوده بودند، مدارا کرد و کريمانه سخنان آنان را ناشنيده گرفت و به ياران سفارش کرد: در برابر تندخويي هاي آنان بردباري پيشه کنند و از مقابله به مثل بپرهيزند.
امام (ع)، همسر پيامبر(ص) عايشه را که فرماندهي کارزار را بر عهده داشت به وسيله برادرش محمد بن ابي بکر، به سلامت از صحنه درگيري دور کرد و وي را به همراهي گروهي (20) از بانوان فرزانه و دلير قبيله عبدالقيس، به سلامت به خانه اش در مدينه روانه کرد.(21)
بخش هاي پر ارزشي از گزراش هاي نبرد جمل و شيوه برخورد کريمانه امام علي (ع) با مخالفان، شکست خوردن سردمداران جنگ جمل به وسيله بانوان شرکت کننده در نبرد و شاهدان عيني ماجرا روايت شده و پاره مهم تر آن به وسيله ام المؤمنين عايشه.
گزارش عايشه از سياست امام علي (ع) با مخالفان
عايشه پس از بازشگت از بصره از عملکرد خود سخت پشيمان شده بود(22) و لذا پس از آسودن از رنج سفر پرده از رازهاي دروني و ندامت خود برداشت و در ديدار با بانوان مهاجر و انصار که براي دلجويي و آگاهي از ماجراي بصره نزدش مي رفتند از سيرت کريمانه امام علي (ع) و چگونگي نبرد، ياد مي کرد.
حميده، دختر ابن رفاعه از مادرش کبشه بنت کعب، روايت کرده: پس از باز آمدن عايشه به مدينه با گروهي از زنان به ديدنش رفتيم او در اين جلسه ماجراي خروج از آغازگران جنگ و پايان آن را مو به مو گزارش کرد. دختر کعب همه ماجرا را از زبان عايشه نقل کرده و از جمله اين گزارش ها شيوه برخورد سپاه علي (ع) با مخالفان است از جمله مي گويد:
«… من در چنين حالي بودم و مردم هم بيشتر اطراف شتر من بودند. ساعتي سکوت برقرار شد. با خود گفتم آيا اين سکوت مايه خير است يا شر؟
و آيا جنگ آرام گرفته است؟ ناگاه متوجه شدم و ديدم علي بن ابي طالب(ع) خودش به جنگ مشغول است و شنيدم فرياد مي کشد: شتر را از پاي درآوريد. با خود گفتم به خدا سوگند مي خواهند مرا بکشند. در همين حال علي بن ابي طالب (ع) همراه برادرم محمد بن ابي بکر و معاذ بن عبدالله تميمي و عمار بن ياسر پيش آمدند. بندهاي هودج را بريدند و آن را برداشتند و روي دست هاي خود حمل کردند و همه کساني که با ما بودند گريختند. منادي علي (ع) در همين حال فرياد مي کشيد نبايد هيچ کس را که گريخته و پشت به جنگ کرده است، تعقيب کرد و نبايد هيچ مجروحي را کشت و هر کس سلاح بر زمين بگذارد در امان است. مردم جان گرفتند و نفس راحتي کشيدند و از دويدن آزرم کردند و به طور معمولي راه مي رفتند.
مرا هم به خانه عبدالله بن خلف خزاعي بردند…
به خدا پناه مي بريم از فتنه، من خود، مردم را بر عثمان شوراندم تا کار چنان شد و چون کشته شد پشيمان شدم و…» (23)
و باز ابن ابي سبره از قول مادرش به نقل از عايشه، پس از نبرد جمل جملاتي را گزارش کرده که به روشن شدن حقايق تاريخي و حقانيت راه علي (ع) کمک مي کند و در تاريخ به عنوان سندي استوار به ياد مانده است:
«از عايشه شنيدم که مي گفت: در جنگ جمل با آنکه بر هودج من صفحات آهني نصب کرده بودند تير از لابه لاي آن به من که در هودج بودم مي رسيد و اين در نظر من مهم نبود من با خود فکر مي کردم که ما بر عثمان چه کرديم، مردم را چنان بر او شورانديم که او را کشتيم و گمراهان را به جانش انداختيم و از تفرقه ميان مسلمانان به خدا پناه مي بريم.(24)»
گزارش عايشه دختر سعد بن وقاص
در تاريخ آمده است که عايشه دختر سعد بن وقاص نيز از راويان حديث بوده، وي از پدرش و عده اي از زنان پيامبر (ص) روايت نقل کرده است. (25)
از جمله گزارش هاي عايشه بنت سعد، موضع گيري پدرش سعد در ماجراي جمل بود که به روشن شدن زواياي تاريک ماجرا کمک مي کند؛ چه سعد بن وقاص در ماجراي جمل بي طرف ماند و از گزارش دخترش استفاده مي شود او در دل با گروهي همراهي داشته که عمار ياسر در آن بود و عمار از جمله سربازان سپاه علي (ع) بود.
واقدي از محمد بن فجار از عايشه دختر سعد نقل کرده، پس از جمل پدرم بيمار شد مروان بن حکم به عيادت او آمد. مروان ماجراي جمل را بري پدرم شرح داد پدرم در حالي که مي گريست پرسيد آيا عمار هم در آن معرکه بود و مروان پاسخ داد آري و پدرم گريست و مروان ادامه داد.
و چون مروان از خانه بيرون رفت پدرم همچنان مي گريست و مي گفت: اي کاش مي دانستم عمار و يارانش و نظاير او از دوستان ما چه بر سرشان آمده است؛ آيا خداوند آنان را به سراي ديگر برده و در بهشت خود جاي داده است؟.(26)
پينوشتها:
1- المصنف، ابن ابي شيبه، ج7، ص 616، دارالفکر.
2- نهج البلاغه، خ16.
3- لکل واحده منهما بکر… کر: در نزد اهل عراق شصت قفيز و هر قفيز هشت مکوک و هر مکوک يک صاع و نيم است. ازهري گفته کربه اين حساب 12 وسق و هر وسق 60 صاع است. تاج العروس، مرتضي زبيدي، ج7، ص 441. دارالفکر. ط اول، 1414هـ .
4- کنزالعمال، علاءالدين هندي، 9754، ج6، ص 611، مؤسسه الرساله، 1413ق.
5- الاختصاص، شيخ مفيد، ص 151، مجموعه آثار شيخ مفيد ج12، سيماي کارگزاران، ج3، ص 644.
6- همان.
7- المصنف، ابن ابي شيبه، ج7، ص 617، ح12، سيماي کارگزاران، ج3، ص 644.
8- سيماي کارگزاران، ج3، ص 644، التاريخ الکبير، ج7، ص 126، المکتبه الاسلاميه، ديار بکر، ترکيا.
9- همان.
10- المصنف، ج7، ص 633.
11- همان، ج7، ص 623، کتاب الجهاد.
12- گفته شده، وي ام علاء، دختر اعلم برجميه است که پدر او را به همراه خواهرش نزد علي برده، سيماي کارگزاران، ج3، ص 646.
13- المصنف، ابن ابي شيبه، ج7، ص 619، (باب 57) ، ح7.
14- همان، ابن ابي شيبه، ج8، ص 156، سيماي کارگزاران، ج3، ص 704.
15- الطبقات الکبراء، ج8، ص 488.
16- اصول کافي، ج1، ص 342.
17- در متن ماجرا نام راوي برده نشده است. اما اينکه شاهد ماجرا، امام و بيوه زن و زن همسايه بوده اند، گواه است. راوي ماجرا، صاحبخانه و يا زن همسايه بوده اند.
18- بحار الانوار، ج41، ص 52.
19- کنزالعمال، ج6، ص 83، 85 و ج8، ص 215 و 217، شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص 63.
20- تعداد بانوان در منابع از 20 تا 90 نفر متفاوت است. رجال کشي، ص 58.
21- الفتوح، ابن اعثم کوفي، ترجمه مستوفي هروي، ص 440، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، «… چون عايشه از بصره به جانب مدينه مراجعت نمود، امير المؤمنين علي (ع) جماعتي از زنان بصره را بخواند و ايشان را فرمود: عمامه بنديد و در لباس مردان در موافقت عايشه به جانب مدينه رويد. چون قدري مسافت از بصره دور شدند عايشه از اميرالمؤمنين (ع) شکايت کرد که او مرا با جماعتي از مردان به غزا بفرستاد. زني شتر خويش را به نزديک او راند و روي خود باز کرد و گفت: اي عايشه ما هم زنانيم که به لباس مردان در خدمت تو مي آييم. علي (ع) به ما فرموده که در ذيّ مردان همراه تو باشيم تا کسي در راه به چشم بد در ما ننگرد و زياني نيفتد. عايشه چون ديد که آن جماعت زنانند خوشدل شد و از اميرالمؤمنين منت داشت و آن شکايت به شکر بدل کرد.»
22- المصنف، ابن ابي شيبه، ج8، ص 718.
23- نبرد جمل، شيخ مفيد، ترجمه دکتر محمود مهدوي دامغاني، ج227، نشرني.
24- همان، ج228.
25- طبقات الکبراء، ج8، ص 466، دارصادر، بيتا.
26- نبرد جمل، ص 228.
منبع:ماهنامه پيام زن شماره 210
/ج