برای عدل معانی مختلفی ذکر شده است:1. موزون بودن؛ یعنی خداوند جهان را موزون و متعادل آفریده و در ساختمان هستی رعایت تعادل نشده است. در هر چیز از هر ماده ای به قدر لازم استفاده شده است، فاصله ها اندازه گیری شده است.
عدل به معنای تناسب و توازن از شئون حکیم و علیم بودن خداوند است.
2. عدل به معنای شادی و نفی هر گونه تبعیض، البته رعایت تعادل در زمینه استحقاق های متساوی، و رعایت حقوق افراد و عطا کردن هر ذی حق حقش را
3. رعایت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آن چه امکان وجود و یا کمال وجود را دارد.
4. از نظر حکمای الهی صفت عدل آنچنان که لایق ذات پروردگار است و به عنوان یک صفت کمال برای ذات احدیت اثبات می شود. عدل الهی، مرتضی مطهری، قم، انتشارات صدرا، دهم، 1357، ص 59-66.
5. عدل خدا در قیامت که به اندازه عمل خیر پاداش، و به اندازه عمل شر جزا دهد. با توجه به معانی پیش گفته می توان گفت در اصل معنای عدالت خیلی بین شیعه و سنی مخصوصاٌ گرده معتزله از سنی ها هم نظر با امامیه هستند؛ ولی اختلافی بین شیعیان و معتزله با اشاعره وجود دارد، آنهم در بحثی که لازمة آن انکار عدل الهی است و در نتیجه در عدل الهی اختلاف نظر به وجود می آید.
و آن بحث این است که آیا کارهای خداوند نیز مانند انسان ها هدفمند و ناظر به یک سری اغراض است؟ و آیا کارهای خداوند نیز بر اساس انتخاب اصلح و ارجع است؟
معتزله طرفدار غایت داشتن و غرض داشتن صنع الهی شدند و حکیم بودن خداوند را که در قرآن کریم مکرر به آن تصریح شده است به همین گونه تفسیر کردند که او در کارهای خویش غرض و هدف دارد و از روی کمال دانائی کارها را برای اغراض و اهداف مشخص با انتخاب اصلح و ارجح انجام می دهد.
و اما اشاعره که زمانی «اهل السنه» یا «اهل الحدیث» هم خوانده می شدند، منکر غایت و غرض داشتن خداوند در فعل خویش شدند و مفهوم حکمت را که در قرآن کریم مکرر آمده است همانگونه توجیه کردند که عدل را توجیه کردند، یعنی گفتند آن چه خداوند می کند حکمت است نه این که آن چه حکمت است خدا می کند به این جهت عدل الهی به نظر آنها این نیست که خداوند طبق معیارهای عدل رفتار کند، بلکه عدل آن است که خداوند طبق آن رفتار می کند «هر چه آن خسرو کند شیرین بود». طبق نظر اشاعره از اهل سنت اگر خداوند یزید را بهشت و امام حسین(ع) را جهنم ببرد جای هیچ اعتراضی نیست و این عین عدل است و لازمه این حرف انکار عدالت الهی است به همین جهت در تاریخ معتزله و امامیه به عدلیه معروف شده اند(همان، ص 21) و شیعیان بر این صفت الهی بیشتر تأکید و تکیه نموده اند و عدل را (به این که از اوصاف الهی است همچون علم و قدرت و … ) جزء اصول دین قرار داده است.
اختلاف دیگر که در مورد عدل وجود دارد بین شیعه و اهل سنت این است که شیعیان در جانشینان پیغمبر اکرم(ص) و همین طور در مراجع تقلید عدالت را شرط می دانند اما اهل سنت در خلفا و حاکمان جامعه اسلامی عدالت را شرط نمی دانند به این جهت حتی یزید را که آنها هم او را فاسق می دانند، خلیفه مسلمین می دانند.
عدل به معنای تناسب و توازن از شئون حکیم و علیم بودن خداوند است.
2. عدل به معنای شادی و نفی هر گونه تبعیض، البته رعایت تعادل در زمینه استحقاق های متساوی، و رعایت حقوق افراد و عطا کردن هر ذی حق حقش را
3. رعایت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آن چه امکان وجود و یا کمال وجود را دارد.
4. از نظر حکمای الهی صفت عدل آنچنان که لایق ذات پروردگار است و به عنوان یک صفت کمال برای ذات احدیت اثبات می شود. عدل الهی، مرتضی مطهری، قم، انتشارات صدرا، دهم، 1357، ص 59-66.
5. عدل خدا در قیامت که به اندازه عمل خیر پاداش، و به اندازه عمل شر جزا دهد. با توجه به معانی پیش گفته می توان گفت در اصل معنای عدالت خیلی بین شیعه و سنی مخصوصاٌ گرده معتزله از سنی ها هم نظر با امامیه هستند؛ ولی اختلافی بین شیعیان و معتزله با اشاعره وجود دارد، آنهم در بحثی که لازمة آن انکار عدل الهی است و در نتیجه در عدل الهی اختلاف نظر به وجود می آید.
و آن بحث این است که آیا کارهای خداوند نیز مانند انسان ها هدفمند و ناظر به یک سری اغراض است؟ و آیا کارهای خداوند نیز بر اساس انتخاب اصلح و ارجع است؟
معتزله طرفدار غایت داشتن و غرض داشتن صنع الهی شدند و حکیم بودن خداوند را که در قرآن کریم مکرر به آن تصریح شده است به همین گونه تفسیر کردند که او در کارهای خویش غرض و هدف دارد و از روی کمال دانائی کارها را برای اغراض و اهداف مشخص با انتخاب اصلح و ارجح انجام می دهد.
و اما اشاعره که زمانی «اهل السنه» یا «اهل الحدیث» هم خوانده می شدند، منکر غایت و غرض داشتن خداوند در فعل خویش شدند و مفهوم حکمت را که در قرآن کریم مکرر آمده است همانگونه توجیه کردند که عدل را توجیه کردند، یعنی گفتند آن چه خداوند می کند حکمت است نه این که آن چه حکمت است خدا می کند به این جهت عدل الهی به نظر آنها این نیست که خداوند طبق معیارهای عدل رفتار کند، بلکه عدل آن است که خداوند طبق آن رفتار می کند «هر چه آن خسرو کند شیرین بود». طبق نظر اشاعره از اهل سنت اگر خداوند یزید را بهشت و امام حسین(ع) را جهنم ببرد جای هیچ اعتراضی نیست و این عین عدل است و لازمه این حرف انکار عدالت الهی است به همین جهت در تاریخ معتزله و امامیه به عدلیه معروف شده اند(همان، ص 21) و شیعیان بر این صفت الهی بیشتر تأکید و تکیه نموده اند و عدل را (به این که از اوصاف الهی است همچون علم و قدرت و … ) جزء اصول دین قرار داده است.
اختلاف دیگر که در مورد عدل وجود دارد بین شیعه و اهل سنت این است که شیعیان در جانشینان پیغمبر اکرم(ص) و همین طور در مراجع تقلید عدالت را شرط می دانند اما اهل سنت در خلفا و حاکمان جامعه اسلامی عدالت را شرط نمی دانند به این جهت حتی یزید را که آنها هم او را فاسق می دانند، خلیفه مسلمین می دانند.