خانه » همه » مذهبی » عرضه حديث بر امامان (علیهم السّلام) (1)

عرضه حديث بر امامان (علیهم السّلام) (1)

عرضه حديث بر امامان (علیهم السّلام) (1)

تاريخ حيات فكرى مسلمانان نشانگر استفاده از رهنمودهاى پيشوايان دينى در همه عرصه هاى دانش است. دانشوران مسلمان همواره كوشيده اند تا رهآورد گشت و گذار خود در بوستان حكمت الهى و گلزار زيباى نبوى و علوى و جعفرى را به شكلى متناسب با عصر و زمان، كارا و كارساز ارائه نمايند. در پس اين كوشش سترگ، تلاشى بزرگ تر و همزاد آن جهت اطمينان از درستى آنچه عرضه مى كنند، صورت گرفته است. اين تلاش ديرينه، در طول تاريخ تحمّل، نقل و عرضه حديث مشاهده مى شود

4d83d6e6 5ef8 496c a078 286ac953f847 - عرضه حديث بر امامان (علیهم السّلام) (1)
0002674 - عرضه حديث بر امامان (علیهم السّلام) (1)
عرضه حديث بر امامان (علیهم السّلام) (1)

نويسنده: عبدالهادى مسعودى

تاريخ حيات فكرى مسلمانان نشانگر استفاده از رهنمودهاى پيشوايان دينى در همه عرصه هاى دانش است. دانشوران مسلمان همواره كوشيده اند تا رهآورد گشت و گذار خود در بوستان حكمت الهى و گلزار زيباى نبوى و علوى و جعفرى را به شكلى متناسب با عصر و زمان، كارا و كارساز ارائه نمايند. در پس اين كوشش سترگ، تلاشى بزرگ تر و همزاد آن جهت اطمينان از درستى آنچه عرضه مى كنند، صورت گرفته است. اين تلاش ديرينه، در طول تاريخ تحمّل، نقل و عرضه حديث مشاهده مى شود و تابعى از تغييرات آن بوده است و به جز برهه اى ـ آن هم فقط به دست اخباريان حنبلى و شيعى كه به هر چه حديث ناميده مى شد، اطمينان مى كردند ـ كنار گذارده نشده است. وجود شيوه هاى گوناگون دستيابى به درستى حديث ، گواه گستره پهناور اين تلاش است. عرضه احاديث بر قرآن، عقل و سنّت قطعى و يا نسبت سنجى آنها با واقعيتهاى خارجى، عملى و تاريخى، هر يك فصلى از تاريخ تدوين و عرضه حديث را به خود اختصاص داده اند.
شيوه اى كه اين نوشته بدان مى پردازد ، عرضه حديث بر امامان و عالمان است كه بيشتر در دوره نخستين تدوين حديث يعنى « دوره حضور »، جلوه كرده است. اين شيوه كه در روايات آن را « عرض الحديث » مى نامند چيزى غير از مقابله و نسخه خوانى است كه در ميان استاد و شاگرد رايج بوده است.
گرچه مقابله نسخه ها نيز كوششى جهت زدودن تحريفها ، افزوده ها و كاستيهاى عمدى و سهوى بوده است.1 روش مورد نظر اين مقاله، عرضه حديث يا مجموعه هاى حديثى بر امام معصوم و يا اصحاب بزرگ و مورد اعتماد است تا تأئيد يا انكار امام را بدست آورند و يا به فهم درست حديث نائل شوند. همچنين در اين نوشته به عرضه گفته هاى مردم بر امامان و پيشوايان پرداخته نمى شود، مگر اينكه احساس شود آن گفته رايج در ميان مردم، فهم و يا برداشتى از حديث است. با اين قيد بسيارى از نمونه هايى كه مى توانند در يك تحقيق گسترده تر، مورد استشهاد قرار گيرند حذف مى شود.2
افزون بر اينها بررسى عرضه انديشه هاى متفاوت كلامى از توحيد تا امامت و معاد كه به سبب پيوستگى كلام و حديث بخصوص در دوره هاى نخستين ، پهنه گسترده اى از گفتگوى راويان با امامان را پوشانده است، خود مقاله اى جداگانه مى طلبد.3

زمينه عرضه حديث

پديده جعل حديث و ورود سيل آساى اخبار ساختگى، از همان آغاز و در زمان پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشان دهنده نفوذ سود جويان فرصت طلب در صفوف مسلمان است. اينان از علاقه شديد مسلمانان به حديث آگاه بودند، علاقه اى كه پيامبر اكرم نيز از آن خبر داده است.4 و براى پيشگيرى از سوء استفاده سودجويان از آن، در زمان حيات خود هشدارها دادند.5
خداوند براى نگهبانى از ميراث گرانبهاى نبوى در مقابل سودجويى فرصت طلبان ، پاسدارانى را گمارده بود كه محل رجوع مسلمانان حقجو بودند. از نمونه هاى بارز اين حقيقت جويان ، «سليم بن قيس الهلالى» است كه به سرنخهايى از اختلاط و التقاط و تفاوت نقلها و دروغ بستنها به پيامبر دست يافت و پى برده بود كه انتقال حديث پيامبر تنها از مجراى علم صحيح اهل بيت ميسّر است. او به حضور اميرمؤمنان(علیه السّلام) مى رسد تا حقيقت برايش آشكار گردد. حضرت امير(علیه السّلام) با ترسيم دقيق فضاى حديث و تحديث، راز درستى گفته هاى خود و نادرستى و نقص ديگران را فاش مى سازد و با تصويرى گويا از گذشته با آن جانى دوباره مى بخشد. اين روايت طولانى، زمينه و ضرورت عرضه روايت بر پاسداران راستين دين را نمايان مى سازد. از اين رو قسمت عمده ترجمه آن را مى آوريم تا از فايده هايى ديگر نيز بهره مند شويم:
سليم بن قيس به اميرمؤمنان على (علیه السّلام) عرض مى كند: من از سلمان و مقداد و ابوذر چيزهايى از تفسير قرآن و احاديثى از پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرا گرفتم كه با آنچه در اختيار مردم است تفاوت دارد. آنگاه از تو تصديق آنچه را كه از اين سه شنيده بودم، شنيدم، و همچنين چيزهايى فراوان از قرآن و احاديث پيامبر در اختيار مردم ديدم كه شما با آنها مخالفت مى كنيد و تمام آنها را باطل مى پنداريد. آيا مردم عامدانه بر پيامبر خدا دروغ مى بندند و قرآن را با رأى خود تفسير مى كنند؟
حضرت على (علیه السّلام) رو به من كرد و فرمود: پرسيدى؛ جواب را درياب: حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عامّ و خاصّ، محكم و متشابه و حفظ و توهم در ميان مردم است. در عهد پيامبر آن قدر بر او دروغ بستند تا آنكه بپاخاست و در خطبه اش فرمود: «مردم! دروغ بستن بر من فراوان شده است: هر كس بر من دروغ بندد جايگاهش آتش است». امّا دروغ بستن بر ايشان ادامه يافت.
حديث تنها از چهار طريق به شمار مى رسد و پنجمى ندارد: مرد منافقى كه اظهار ايمان مى كند و خود را مسلمان نشان مى دهد، هيچ ابايى از دروغ بستن بر پيامبر خدا ندارد و آن را گناه نمى داند. اگر مردم مى دانستند كه او منافق و دروغگوست، از او نمى پذيرفتند و تصديقش نمى كردند. ولى او را از صحابه حضرت رسول مى پندارند و مى گويند: او پيامبر را ديده و از او شنيده است. مردم از او حديث اخذ مى كنند در حالى كه به حال او آگاه نيستند. در حالى كه خداوند از منافقان خبر داده و آنها را توصيف كرده: وإذا رأيتهم تعجبك اجسامهم و إن يقولوا تسمع لقولهم .
اين منافقان پس از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باقى ماندند و با دروغ و تزوير و تهمت، به زمامداران گمراه و دعوت كنندگان به آتش، نزديك شدند و آنان هم، ولايت كارها را به منافقان سپردند و ايشان را برگرده مردمان سوار ساختند، و با كمك آنان دنيادار شدند. مردم با پادشاهان و دنيا هستند مگر كسى كه خداوند حفظ كند. اين نخستين نفر.
[دومين نفر] شخصى است كه چيزى از پيامبر خدا مى شنود ، ولى آن را بدرستى در نمى يابد و گرفتار توهّم مى شود؛ قصد دروغگويى ندارد؛ حديث در دست اوست و به آن اعتقاد دارد و عمل مى كند و آن را نقل مى كند و مى گويد: آن را از پيامبر خدا شنيده ام. اگر مسلمانان مى دانستند كه اين سخن توهمى بيش نيست، نمى پذيرفتند و خود او نيز اگر به توهم خود پى ميبرد، آن را به دور مى افكند.
سومين نفر [كسى است كه] از رسول خدا شنيده كه به چيزى امر كرده ولى از نهى بعدى با خبر نشده يا نهى او را شنيده و از امر بى خبر مانده است. پس منسوخ را به ياد سپرده و ناسخ را حفظ نكرده است. اگر مى دانست كه آنچه در دست دارد منسوخ است، آن را رها مى كرد و اگر مسلمانان هم مى دانستند شنيده او منسوخ شده ، آن را رها مى كردند.
آخرينِ اين چهار نفر، بر پيامبر خدا دروغ نبسته است. دروغ را دشمن دارد چون از خداوند مى هراسد و پيامبر خدا را بزرگ مى شمرد. فراموش نكرده ، بلكه آنچه شنيده به همان صورت حفظ كرده است و آن را بدون كاستى و فزونى نقل مى كند. ناسخ را از منسوخ مى شناسد، پس به ناسخ عمل مى كند و منسوخ را رها مى سازد.6
طبرسى نيز در احتجاج گزارشى از «سليم» نقل مى كند كه ترسيمى ديگر از وضعيت آن روزگار است.7
سپس حضرت على (علیه السّلام) سخنانى مى فرمايد كه قسمت دوّم ادعاى مقاله را مستدل مى كند؛ يعنى لزوم مراجعه به پاسداران راستين دين و عرضه شنيده ها و روايات بر آنان. حضرت مى فرمايد:
من هميشه يك بار در روز و يك بار در شب به حضور پيامبر خدا مى رسيدم. حضرت با من خلوت مى كرد و من ملازم او بودم، صحابه حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به يقين مى دانند كه پيامبر با هيچ كس جز من اين گونه معاشرت نداشت. گاهى ايشان به منزل من مى آمد، هرگاه به منزلش مى رفتم زنانش را دور مى كرد و پيش او جز من كسى نمى ماند، و هرگاه او براى خلوت كردن با من به منزلم مى آمد، فاطمه و هيچ يك از پسرانم از نزد من بر نمى خاستند. هرگاه سؤال مى كردم ، پاسخ مى داد و هرگاه ساكت مى ماند و پرسشهايم پايان مى گرفت، او آغاز مى كرد. هيچ آيه اى از قرآن بر رسول اللّه نازل نشد مگر اينكه بر من خواند و بر من املا نمود تا آن را با خط خود نوشتم؛ تأويل و تفسير ، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و خاص و عام آنها را به من ياد داد و از خداوند خواست كه [نعمت] فهم و حفظ آنها را به من عطا كند. پس از زمان دعاى پيامبر، هيچ آيه اى را از كتاب خدا و هيچ علمى كه املا كرده و نوشته بودم را از ياد نبردم. هيچ چيز از حلال و حرام كه خداوند به او ياد داده بود و هيچ امر و نهى و هيچ كتاب نازل شده بر احدى قبل از او از طاعت يا معصيت، نبود مگر اينكه آن را به من ياد داد و حفظ كردم و حتى يك حرف را فراموش نكردم….8

ترغيب امامان به عرضه

با شناخت اين زمينه و مسائلى ديگر چون وجود تقيه و نسخ، امامان خود بر عرضه حديث تأكيد ورزيدند و اصحابشان را به اين نكته متوجه كردند كه پيش از دريافت حديث، مجراى آن را بررسى كنند. امام باقر(علیه السّلام) اين موضوع را مستند به قرآن مى سازد و بررسى نقادانه و نظر عميق و ژرف نگرانه در علم را از مصاديق آيه شريفه فلينظر الانسان إلى طعامه9 مى داند. امام در جواب «زيد شحّام» كه از معنى «طعام» پرسيده بود مى فرمايد: عِلمه الّذى يأخذه عمّن يأخذه؛10 علمى كه از كسى فرا مى گيرد.
همان گونه كه انسان بايد مواظب خوراكش باشد تا غذايى آلوده را در درون خود جاى ندهد و جسم خويش را به خباثت نيالايد، بايد روح خود را نيز نگهبانى كند، پاكى آن را حفظ نمايد و به گفته هاى خبيثان آلوده نسازد.
اين پاسدارى هميشگى و نقد همواره كلام و حديث و علم نه فقط در حوزه گفته هاى ديگران و ديگر انديشان است، بلكه به همان شدّت در حوزه درونى شيعه نيز سفارش شده است. هرگاه مسئله به دين مربوط شود و مسئله سعادت و شقاوت ابدى به ميان آيد، تفاوتى بين دوست و دشمن نمى ماند.
امام باقر(علیه السّلام) مى فرمايد: من دان اللّه بغير سماع عن صادق الزمه اللّه التيه إلى يوم القيامة؛11
هركس به دين الهى درآيد بدون اينكه آن را از شخص صادقى بشنود، خداوند او را تا قيامت دچار حيرت وگمراهى كند.
اين هشدار را در كنار احاديثى قرار دهيد كه شيعيان و علم دوستان را به سوى اهل بيت(علیهم السّلام) فرا مى خواند و آنان را مصداقهاى بارز هدايت و اهل ذكر و درهاى علم و راسخان در آن مى داند. امام صادق(علیه السّلام) اين هشدار را مى دهد و سپس راه نجات را فرا راه مى نهد.
إنّ العلماء ورثة الأنبياء وذاك أنّ الأنبياء لم يوّرثوا درهماً ولاديناراً وإنّها اُورثوا أحاديث من أحاديثهم فمن أخذ بشىءٍ منها فقد أخذ حظّاً وافراً فانظروا علمكم هذا عمّن تأخذون، فإنّ فينا أهل البيت فى كلّ خلف عدولاً ينفون عنه تحريف الغالين وانتحال المبطلين و تأويل الجاهلين؛12
عالمان جانشينان پيامبرانند: پيامبران درهم و دينار به ارث نمى گذارند؛ از آنان تنها چند حديث به ارث مى ماند. هر كه از آنها چيزى اندوخت، بهره اى فراوان برده است. به علمتان بنگريد كه از چه كسى مى گيريد، در ميان ما اهل بيت هميشه عادلانى هستند كه تحريف غاليان و بدعتهاى باطل گرايان و تفسيرهاى نادرست جاهلان را طرد مى كند.
روش امامان در نقادى حديث همان روش اعتدالى برگرفته از كلام الهى فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه13 است؛ يعنى نفى خط افراط: «گوش به هيچ سخنى نسپريد»، و طرد خط تفريط: «هر چه گفتند بپذيريد.» تحذيرها و هشدارهاى امامان(علیهم السّلام) به معنى سردر گريبان عزلت كردن نيست تا حديث نگاران، هيچ گونه ارتباط علمى با دگرانديشان حوزه آن روز برقرار نسازند و در حصرى خود ساخته، فراموش شوند.14 بلكه آنان را در طلب حديث روانه مى ساختند و همواره از فتاوا و احكام قضايى و حقوقى معاصران پرسش مى كردند و گفته ها و سنّتهاى رايج را جويا مى شدند. آنگاه مى خواستند كه حديث و علم فراگرفته را بر ايشان عرضه كنند و صحّت و سقم آن را از ايشان بخواهند. كلينى نمونه اى را نقل مى كند كه ربط تنگاتنگى با عنوان مقاله دارد. او به طريقه اش از «محمد بن فلان واقفى» نقل مى كند كه امام كاظم(علیه السّلام) از پسر عموى او ـ كه فردى زاهد و عابد بوده است ـ مى خواهد در طلب معرفت روان شود و به او مى فرمايد: اذهب فتفقّه واطلب الحديث، قال: عمّن؟ قال: عن فقهاء أهل المدينة ثم أعرض علىّ الحديث.15
برو فقه بياموز و حديث بطلب. پرسيد: از چه كسى؟ فرمود: از فقيهان مدينه، سپس آن حديث را بر من عرضه كن.
اين برخورد فكرى، نشان دهنده اين است كه امامان(علیهم السّلام) افزون بر انتقال امانتدارانه سنّت نبوى و فرهنگ دينى، در گرداب جريانهاى گونه گون زمانه، استوار مى ايستادند اين ويژگى در معارضه با انديشه هاى خودى به صورتى ديگر جلوه مى كند: امامان با برخوردها و گفته هاى خود به شيعيان آموختند كه در برخورد نقادانه با حديث، آنچه به ديده عقل مسلماً باطل است به دور ريزند و آنچه احتمال صدق و كذب دارد نپذيرند تا به پيشگاه ايشان عرضه شود. از اين رو شاهد اعتراض امام باقر(ع) به «حجّاج بن صباح خيبرى» هستيم كه از نپذيرفتن احاديثش از سوى شيعيان به امام شكايت برد و حضرت به او مى فرمود:
أتريد أن تكون إماماً يقتدى بك؟ من ردّ القول إلينا فقد سلم؛16
آيا مى خواهى امام باشى تا به تو اقتدا كنند؟ هر كس گفته را به ما عرضه كند سلامت مى ماند.
از بارزترين نمونه هايى كه مى توان به عنوان ترغيب به عرضه ارائه داد، ديدگاههاى آن روزگار نسبت به پيامبران پيشين است. امامان از اين ديدگاهها كه گاه از داستانهاى اسرائيلى سرچشمه گرفته و گاه به دست مفسّران ساخته شده بود، جويا مى گشتند و به ردّ و ابطال انديشه هاى باطل و گاه كفرآميز آنها مى پرداختند.
علاّمه مجلسى نمونه هايى از آن را در بحارالانوار (كتاب النبوّة) آورده است.17 از اين ميان داستان مشهور «داود(علیه السّلام) و اوريا» ست كه امام رضا(علیه السّلام) آن را از «على بن محمد الجهم» مى پرسد و پس از نقل آن، كلمه استرجاع بر زبان مى آورد و نسبتهاى ناروا به حضرت داود را ردّ مى كند.18
واقعه مشهور ديگر، داستان حضرت يوسف است كه در چند جا تفسيرهاى نادرستى از آيات قرآن انجام گرفته و امامان(علیهم السّلام) آن را ردّ كرده اند. راويان گاه، اين ردّ و انكارها را بر «امامان بعدى» نيز عرضه كرده اند.19
به جهت فراوانى اين اخبار كه «اسرائيليات» نام دارد، امامان قاعده اى كلى به دست محدثان تاريخ نگار دادند. جالب توجه است كه اين قاعده خود در ضمن عرضه حديث مشهور حَدِّثْ عن بنى اسراييل ولاحرج به دست آمده است. عرضه كننده حديث «عبدالاعلى بن أعين» است. او به امام صادق(علیه السّلام) عرض مى كند:
فدايت شوم، حديثى كه مردم از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل مى كنند كه فرمود: از بنى اسراييل حديث بگوييد؛ اشكالى نيست. امام صادق(علیه السّلام) فرمود: آرى.
گفتم: پس هر چه مربوط به بنى اسراييل شنيديم نقل كنيم و اشكالى ندارد؟ امام گفت: مگر نشنيده اى كه در دروغگويى مرد همين بس كه هر چه شنيد، نقل كند؟! گفتم: پس اسرائيليات مى شود؟ فرمود: آنچه در قرآن مربوط به بنى اسرائيل است بگو كه در اين امت هم واقع مى شود و مشكلى نيست.20
اكنون جهت اثبات اين نكته كه عرضه حديث جريانى هميشگى و همزاد با نقل حديث بوده است، نمونه هايى را از كتابهاى كهن حديث گزارش مى كنيم؛ نمونه هايى كه هر يك نقطه هايى كوچك اند و اتصال آنها، تصويرى نيمه روشن از اين جريان بزرگ را نشان مى دهد؛ جريانى كه بر اساس نيازها، ضرورتها و محدوديتها، شدّت و ضعف پيدا كرده است و انگيزه هاى مختلف، به آن سمت و سويى متعدّد بخشيده است.
ادامه دارد….

پي نوشت :

1 . از اين رو عرضه صحيفه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) كه بين امام باقر(علیه السّلام) و جابر بن عبداللّه انصارى پذيرفته و كلينى آن را گزارش كرده است مورد بررسى قرار نمى گيرد. بنگريد به: اصول كافى، ج1، ص527، ح3
2 . بنگريد به: الكافى، ج4، ص554، ح5؛ ج6، ص52 و 53، ح3 و 6؛ ج7، ص55، ح11؛ ج8، ص192، ح224 و ص314، ح490
3 . تنها در يك مورد، هشام بن الحكم در شبهاى اقامت منى، پانصد گفته بر امام صادق(ع) عرضه كرده است. بنگريد به: الكافى، ج1، ص262، ح5 و نيز نك: ج1، ص100، ح3 و ص106، ح6 و ص132، ح7 و ص143، ح1 و ص187، ح10 و ج3، ص245، ح6؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص293، ح248؛ معانى الأخبار، ص381، ح10
4 . كنزالعمال، ج1، ص197، ح995 و 996
5 . الكافى، ج1، ص62، ح1؛ الفقيه، ج4، ص364، ح5762؛ كنزالعمال، ج3، ص625، باب، «الكذب عليه».
6 . الكافى، ج1، ص63، ح1
7 . الاحتجاج، ج2، ص18
8 . كتاب سليم بن قيس الهلالى، ج2، ص626 ـ 628
9 . سوره عبس، آيه 24
10 . الكافى، دارالتعارف، ج1، ص103
11 . بحارالانوار، ج2، ص93، ح24. بنگريد به: مرآة العقول، ج4، ص221
12 . الكافى، ج1، ص32، ح2. بنگريد به: معجم السفر، ص463، ح1585
13 . بنگريد به پرسش و پاسخ محمد بن مسلم و هشام بن سالم در مورد احاديث عامه از امام صادق ـ ع ـ (الاختصاص، ص308).
14 . بنگريد به: الكافى: ج7، ص26، ح1و ص130، ح1، ص429، ح13؛ ج4، ص146، ح5 و ص267، ح3؛ تهذيب الاحكام، ج6، ص298، ح38 و ج7، ص415، ح32
15 . الكافى، ج1، ص353، ح8
16 . مختصر بصائر الدرجات، ص92
17 . بحارالانوار، ج12، ص301، ح97؛ ج14، ص26، ح5 و 6
18 . همان، ج14، ص23، ح2
19 . الكافى، ج2، ص341، ص17
20 . بحارالانوار، ج2، ص159، ح5 و ج28، ص9، ح14

منبع: www.hadiht.net

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد